مهدى منتظر

محمد جواد خراسانى

- ۱۵ -


مطلب دوم:

ما مى بينيم که خداوند براى هر حادثه ى جزئى که در زمين اتفاق مى افتد علامت ونشانه اى در آسمان قرار داده، از خسوف وکسوف واتصال واقتران کواکب وبادهاى سياه وسرخ وغير ذلک که از اين علامات حادثه را قبل از وقوعش استنباط مى کنند واز اين راه است که علم نجوم تاسيس شده وعده اى براى به دست آوردن حوادث آينده طالب اين علم گشته ووقت خود را صرف آن نموده، اگر چه عاقبت به تمام آن نرسيده ونتوانند رسيد مگر با وحى ملک علام، که آن هم اختصاص به پيغمبر يا امام دارد، ولهذا دروغ ايشان بيشتر از راست ايشان است واز اين جهت پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم فرمود:

(المنجم کذاب)

چنان اين علامات فلکيه با حوادث ارضيه نوع تصادفى دارند؛ که جمعى از بشر آنها را موثر در اين حوادث دانسته وحوادث را نوعى از عمليات وافعال نجوم وکواکب شمرده، تا اينکه بعضى آنها را قديم فرض کرده وگروهى به پرستش آنها قيام کردند وهمچنين خداوند علامات ديگر سماوى براى عقوبت وزجر اهل معاصى قرار داده که بعد از وقوع آن علامات رخ دهد وهمچنين بعضى از حوادث ارضى را علامت براى حوادث ديگر يا براى عقوبت وزجر از معاصى قرار داده، مانند زلزله وخسف وانفجار وخشکى درياچه ها يا به آب آمدن بعضى از مواضع وغير ذلک واين علامات ارضى وسماوى کوچک وبزرگ دارد نسبت به حوادث يا وقايع، هر چه حادثه مهمتر باشد علامت بزرگتر وعظيم تر نمايان خواهد شد.

نتيجه دو مطلب:

از مطلب اول چنين نتيجه گرفتيم که مسئله قيام قائم عليه السلام از مهمترين حوادث کونيه است واز مهمترين مقاصد حق ودخيل ترين اسباب در غايت خلقت است واو موعودى است که به همه ى انبياء مژده داده شده ووعده داده شده واو کسى است که دولت حقه ى خدا را به پا خواهد کرد ودولت ابليس وشياطين انسى را مضمحل خواهد ساخت واو عملى را انجام خواهد داد که از بدو خلقت تا کنون نشده وآن اين است که تمام زمين را به تصرف بندگان صالح خدا دهد وبنيان کفر وشرک را از صفحه ى زمين براندازد، به طورى که ديگر يک نفر غير مؤمن موحد پيدا نشود. پس هيچ مهمى مهمتر از اين نيست وبايد چنين مهم واقع شود.

واز مطلب دوم چنين نتيجه گرفتيم که چون اين قيام از مهمات حوادث است، پس بايد براى او علاماتى ارضى وسماوى باشد وچون از مهمترين حوادث است، پس بايد علامات مهمه ى بزرگى ظاهر شود وچون مهمتر از او نيست وتاکنون مانند او نبوده واصل دنيا براى خاطر اين مهم برپاست، پس بايد علامات سماوى وارضى او بسيار باشد، چنانچه علامات براى ولادت عيسى عليه السلام بيش وبراى ولادت وبعثت پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم بيشتر بود.

نتيجه ى اين نتيجه آن است که ساده گان گول وفريب نخورند، صرف کشته شدن فلان يا حبس شدن فلان يا خراب شدن فلان يا غرق شدن فلان يا جنگ فلان با فلان يا خشکسالى وتلف اموال يا کسادى بازار وورشکستگى تجار واشباه ذلک را علامت حساب نکنند وهر چيزى را نگويند اين علامت است از عجله اى که دارند، ويا از بيتابى وبى تحملى در برابر فشار يا کشت وکشتار، بلکه اين امر مهم را علامت هاى مهم بسيار هم در آسمان وهم در زمين بايد نمودار گردد، تا امر بر همه روشن شود واخطار از طرف پروردگار واعلام خطر بر همه ى بشر مدلل ومسجل گردد.

فوائد ظهور علامات

اول: خود اين علامات فى نفسه جنبه ى تشريفاتى دارد، خداوند به اينها تجليلى از مقدم آن حضرت مى نمايد، چنانکه از مقدم خاتم الانبياء به شبه اينها تجليل نمود. پس ظهور اين علامات دال است بر عظمت آن حضرت واهميت مقاصد ومنويات او.

دوم: اعلام خطر واعلام جنگ است براى دشمنان، به وسيله ى اين امور دشمنان خود را قبل از شروع به جنگ ارعاب وتهديد مى کند، خوف ووحشت در دل ايشان مى افکند وشايد همين امور هم از اسباب رعب است که در احاديث وارد شده که آن حضرت به رعب حرکت مى کند، هم از جلو وهم از طرف راست وهم از طرف چپ او،(1) وچون از اول مرعوب شوند تجرى ايشان کمتر است وهم در وى زجر است براى اهل معاصى، که ايشان را به اين وسيله زجر مى کند ووحشت در دل ايشان مى افکند.

سوم: مژده وبشارت است براى منتظرين وطالبان وصال، تا هم تسکين خاطر کنند وهم آماده ى خدمت شوند، خوف ورعبى که از دشمنان داشتند از خود زائل وقوت قلبى حاصل کنند.

تقسيم علامات

خداوند به نوع اين علامات در اين آيه اشاره فرموده:

(سنريهم آياتنا فى الآفاق وفى أنفسهم حتى يتبين لهم أنه الحق).(2)

(زود است بنمايانيم ايشان را آيات خود را در آفاق ودر نفوس ايشان، تا ظاهر شود براى ايشان که او حق است).

نوع آيات وعلامات دو نوع است:

آفاقى وآن دو نوع است: ارضى چون زلزله وخسف وغيره وسماوى چون خسوف وکسوف وغيره.

وانفسى که در نفسشان ظاهر مى شود چون مسخ.

علائم ظهور را دو معنى مى توان کرد:

يکى: علائمى که دال است بر اينکه ظهور خواهد شد، پس بايد انتظار ظهور داشت. در حقيقت اينها علائم انتظار ظهور است وآنچه در اذهان عامه است از علائم ظهور همين معنا است واين نوع البته بر دو قسم است: قسمى علائم قرب ظهور است وقسمى علائم سال ظهور.

دوم: علائمى که دال است بر ظاهر شدن آن حضرت که ديگر انتظارى نيست واينها بر دو نوع است:

نوعى اعلام مى کند به ظهور او، يعنى اينکه ظاهر شد، مانند صيحه هاى آسمانى در ابتداى ظهور.

نوعى اعلام به کيفيت ظهور مى کند، واين نوع آنهائى است که بعد از ظهور نيستند وآن سال واقع مى شود، از قبيل: خسف بيداء وغيره.

در حقيقت اينها علائم ظهور نيستند بلکه حوادث واقعه ى سالل ظهور است ومع ذلک در اخبار از اينها هم تعبير به علامت شده واين به اعتبار اينکه اينها علامت اين است که اين ظهور، همان ظهور موعود است نه غير او واينکه آن ظهورى که انتظار او برده مى شود توام با اين خصوصيت است، پس اينها نشانه هاى تعيين وامتياز او است.

ولى اين وجه بر مصنفين مخفى مانده، پس بسيارى از حوادث سال ظهور را در علائم ظهور ذکر کرده اند واين بر عوام شبهه انداز است، گمان مى کنند اينها علائم قبل از ظهور است که بايد پيش از ظهور انتظار آنها را داشت.

لهذا از جهت رفع اشتباه سه فصل قرار داده شد، دو فصل در علائم قبل از ظهور، يکى علائم قريبه که نشان از قرب ظهور مى دهد ولى به نحو اجمالى که چند سالى بيش نيست، اگر چه بعضى نزديکى را بيشتر نشان مى دهد از بعضى وديگر در علائم يک سال يا دو سال پيش از ظهور. فصل سوم در علائم سال ظهور که نشان مى دهد که در آن سال ظاهر خواهد شد ويا اينکه محقق شد واما آنچه بعد از ظهور واقع مى شود جزء علائم ذکر نشد، بلکه جزء حوادث سال ظهور محسوب گرديد.

شدت فتنه وفساد واختلاف وظلم وجور

اجمالا به طور کلى مى توان گفت: که از بزرگترين نشانه ها ومهمترين علامات قرب ونزديکى، شدت همان فسادهائى است که در وقايع دوران غيبت گذشت، از فسادهاى دينى واجتماعى ومملکتى وتربيتى واخلاقى، يعنى هر چه اين امور شدت پيدا کند ظهور نزديکتر شود، زيرا که او براندازنده ى همين امور است وقيام او براى برداشتن همين فسادها است وتا عالم پر از جور وفساد نشود که ديگر چاره پذير نباشد وقابل اصلاح نباشد، قيامى نخواهد بود.

پس هر چه دامنه ى فساد وسعت پيدا کند وبى دينى زيادتر گردد وظلم وجور وتعدى وفواحش وفجايع عمومى تر شود وعالمگير گردد، اميدوارى بيشتر وبه فرج نزديکتر خواهد بود.

پس مؤمنين اگر چه از ديدن اين امور ومشاهده ى اين احوال سخت دلگيرند، اما از جهت ديگر بايد دلگير نباشند که زودتر به آرزوى ديرينه نائل خواهند شد. ان شاء الله.

به اين احاديث توجه کنيد که پايه ى بلا وفتنه را تا چه حدى بالا برده اند، پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم فرمود:

(بلاى اين امت به نحوى باشد که پناهگاهى نباشد که به وى پناه برند).(3)

وحضرت باقر عليه السلام فرمود:

(چنان باشيد که مانند بزهاى ترسان که نه قدرت دفاع از خود دارند ونه پناهگاهى دارند، به نحوى که قصاب دست بر هر کدام که خواهد مى گذارد).(4)

وحضرت صادق عليه السلام فرمود:

(تا اينکه اکثر مردم بگويند: خدا را به آل محمد احتياجى نيست).(5)

وهمچنين امير المؤمنين عليه السلام از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم که فرمود:

(چنان زمين پر از جور وستم شود که نتواند کسى بگويد الله، مگر مخفيانه).(6)

(شايد اين مختص بعضى اوقات يا بعضى امکنه باشد ويا مقصود اين است که ظلم را ببيند وقدرت نداشته باشد که از ظلم ناله وداد کند والله بگويد واين اظهر است).

(ظهور نخواهد بود مگر بعد از طول مدت وقساوت دلها وپر شدن زمين از جور).(7)

وحضرت باقر عليه السلام فرمود:

(به طورى باشد که آرزو کننده در صبح وشام آرزوى مرگ کند از عظم (بزرگى) آنچه مى بينند، از درافتادن مردم به يکديگر وخوردن بعضى بعضى را).(8) (يعنى مستاصل ونابود کردن).

در کتاب (ملاحم وفتن) سيد بن طاووس از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم فرمود:

(زود است رو آورد بر شما فتنه ى کور وکر که عقول مردان در وى معوج شود، تا اينکه دور باشد که مرد عاقلى ببينى،(9) چنان عقول مردم برود که گويا مردم بهائم هستند وتا اينکه هيچ فردى از مردم پناهى از آن فتنه نيابد وهيچ فردى قدرت آن نداشته باشد که بگويد مه مه (چرا چرا، يا بس است بس است) فتنه از ناحيه اى بلند نشود مگر اينکه در ناحيه ديگر فرود آيد،(10) هر کس خود را گمان کند که بر چيزى هست (يعنى هر کس خود را عاقل وبا ايمان وعقيده ى صحيح بگمارد) وحال اينکه بر چيزى نيست ودر آن هنگام تمنى مرگ مى کند وبه قبرستان مى آيد، پس خود را مانند چارپايان بر قبر مى اندازد وبه خاکى مى غلطد وبه صاحب قبر مى گويد: اى کاش من به جاى تو مى بودم(11) ومى گويد نجات يافتى، نجات يافتى، کاش من به جاى تو مى بودم، تا اينکه هيچ خانه اى نماند مگر اينکه فتنه داخل او شود وهيچ مسلمانى نماند مگر اينکه به او آسيبى زند، تا اينکه مردى از عترت من خروج کند).(12)

بناى قصر عتيق وبناى عمارتها در اطراف مسجد کوفه

حضرت صادق عليه السلام به مفضل فرمود:

(چون مهدى عليه السلام ظاهر شود، قصر عتيق (دار الاماره) وخانه هاى جبابره را که اطراف مسجد کوفه است خراب کند، ملعون است کسى که او را بنا کند).(13)

مخفى نيست که مدتها بود که دارد الأماره خراب واطراف مسجد مخروبه بود، اين حقير که مدت ده سال در نجف اشرف مشرف بودم جز مسجد کوفه بنائى نبود واز ديوار مسجد کوفه تا نجف بيابان وتا نزديک شط نيز قسمتى بيابان بود وقسمتى باغستان متصل به قصبه اى که در اطراف شط به نام کوفه جديد معروف بود وهيچ اثرى از آثار دارالاماره نبود ولى در سال 1381 که مشرف شدم ديدم خيابان از کوفه تا نجف کشيده شده واطراف مسجد خانه هاى بسيار وعمارتهاى دولتى احداث شده ودر پشت مسجد دار الأماره را حفر کرده بودند، سردابهاى او ظاهر بود، پس اميد است انشاء الله اين بناها از آثار قريبه باشد.

بناى جسر کوفه

امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

(سفيانى لشکرى به سوى کوفه مى فرستند، پس اميرى از بغداد با پنج هزار به محاربه به او حرکت مى کند وبر جسر کوفه جنگ واقع شود، تا اينکه هفتاد هزار از طرفين بر جسر کوفه کشته گردند، به طورى که از خون آنها آب فرات رنگين واز جسدهاشان که در آب افتد، آب متعفن شود که سه روز مردم از آب فرات خوددارى کنند).(14)

اين حقير نيز در همان سال 1381 ديدم جسر آهنى ثابت پهنى کشيده بودند که پيش از آن نبود، بلکه جسر چوبى مختصرى براى عبور بود واو را هم براى عبور کشتى ها وطراده ها قطع مى کردند، چون آن جسر عظيم را مشاهده کردم تصديق کردم که مراد اين جسر است که گنجايش جنگ بر روى وى وکشته شدن هفتاد هزار را دارد، ودر (الزام الناصب) از حديث سلمان گفت:

(ويوشک أن يبنى جسرها ويبنى جنبيها)

(نزديک است که جسر کوفه بنا شود ودر دو طرف شط خانه ها ساخته شود).(15)

خندق براى کوفه وکشف هيکل وتعطيل مساجد چهل روز

امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

(علاماتى است: اول آنها حصاربندى کوفه است به خندق ورصد وخراب کردن زاويه ها است در کوچه هاى کوفه وتعطيل مسجدها چهل شبانه روز وکشف هيکل (مجسمه) وبه اهتزاز درآمدن سه بيرق در اطراف مسجد اکبر (مسجد کوفه)).(16)

اما خراب کردن زاويه ها را که من خود مشاهده کردم در اثر خيابانى که از کوفه تا نجف کشيده اند واقع شده.

واما کشف هيکل بعيد نيست به همين زودى واقع شود زيرا که نزديک مسجد ميدانى ساخته اند وبعيد نيست که چنانچه متعارف روز است که در هر ميدانى مجسمه اى مى سازند در آنجا نيز بسازند ومقصود از کشف او ظاهر ساختن او است بعد از اتمامش.

واما رصد پس شايد مراد، سيمهاى خاردار باشد به طورى که متعارف روز است، پس مراد اين باشد که اطراف کوفه را سيمهاى خاردار بکشند، چنانکه الآن هم بعضى مواضع آن را کشيده اند.

واما خندق: پيش از اين به فاصله يک کيلومتر از مسجد خندقى بود والآن تا حدودى که خيابان از وسط او عبور کرده پر کرده اند، پس شايد همان خندق را بار ديگر احياء خواهند کرد يا خندق ديگر احداث خواهد شد.

ودر جنگ عمومى پيش که عراق در تصرف دولت عثمانى بود اطراف نجف را سيم بندى کرده بودند وچهل روز محاصره بوده ونمازها هم تعطيل بود، پس ممکن است همان باشد وممکن است غير آن واقع شود.

واما سه بيرق: پس معلوم نيست که صاحبانش کيست، الا اينکه آن حضرت فرمود: (آن سه بيرق شبيهند به هدايت وليکن قاتل ومقتول در آتش است).(17)

بغداد بار ديگر پايتخت شود با تشکيل دار الشورى

در (ملاحم وفتن) سيد بن طاووس از امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

(وتعود دار الملک الى الزوراء وتصير الامور شورى من غلب على شىء فعله، فعند ذلک خروج السفيانى).

دار الملک به بغداد برگردد (واين اشاره به اين است که مدتى از وى قطع خواهد شد چنانکه شده بود) وامور به شورى موکول مى شود. هر کس بر هر چه غالب شود انجام دهد، پس در آن وقت است خروج سفيانى).(18)

جسر بغداد وکشته شدن بسيارى بر وى

در (ملاحم وفتن) از امير المؤمنين عليه السلام در علامت بلاى سوم بغداد فرمود:

(اذا عقد الجسر بأرضها وطلعت النجوم ذات الذوانب من المشرق، هنالک يقتل على جسرها کتائب)

هر گاه جسر در زمين بغداد بسته شود وستارگان دنباله دار از مشرق طلوع کند، در آن وقت کتيبه هائى از لشکر بر جسر او کشته شود).(19)

پس اگر مراد از عقد جسر، کشيدن جسر باشد امرى است واقع شده وگذشته، چنانکه پيش گفته شد وگويا رضى الدين برادر علامه حلى همين معنا را فهميده که در کتاب عدد گفته: (ومد الجسر مما يلى الکرخ) کشيدن جسر از ناحيه کرخ واو را در حساب گذشته ها وواقع شده ها ذکر کرده، ولى شيخ مفيد در (ارشاد) به همان عقد تعبير کرده وفرموده (عقد الجسر مما يلى الکرخ).(20)

واما اگر به معنى بناى جسر باشد، پس اين امر به تازگى واقع شده در زمان ما جسر ثابت ومحکم ساخته اند. وشايد رضى الدين وامثال او که به معنى کشيدن معنى مى کرده اند، نظر به اين بوده که تصور نمى کرده اند که بشود جسر ثابتى بنا کنند.

ظهور آتشى در ثويه کوفه تا کناسه بنى اسد

حضرت صادق عليه السلام در اين آيه: (سئل سائل بعذاب واقع)(21) فرمود:

(تأويل او خواهد آمد: عذابى است يعنى آتشى است که واقع خواهد شد در ثويه کوفه تا منتهى شود به کناسه بنى اسد، تا اينکه عبور کند به محله ثقيف، هيچ وترى را (آنکه برگردن او خونى است) براى آل محمد باقى نگذارد، مگر اينکه بسوزاند او را واين قبل از خروج قائم عليه السلام است).(22)

مولف گويد: ثويه موضعى بوده در کوفه معروف وهمچنين کناسه، ولى آن کوفه ى اصلى فعلا اثرى از وى نمانده واين محلها هم معروف نيست، فقط منظور از ذکر اين واقعه آن است که اگر آتشى در کوفه احيانا ظاهر شود؛ بدانند که اين همان است که اخبار شده.

جفا وتعدى هاى بنى هاشم

حضرت صادق عليه السلام به أبان بن تغلب فرمود:

(هر گاه رايت حق ظاهر شود لعنت کند او را اهل شرق وغرب.

سپس فرمود: آيا مى دانى براى چه؟

عرض کرد: نه.

فرمود: به جهت آنچه که مردم پيش از خروج از اهل بيت او مى بينند).

ومثل اين به منصور بن حازم فرمود.(23)

پس از اين حديث ظاهر مى شود که قبل از آن حضرت بنى هاشم جور وتعدياتى خواهند داشت که مردم از ايشان به تنگ آمده باشند که چون رايت حق را هم ببينند بر آنان قياس کنند. اما در کدام کشور؟ ظاهر اين است که در همه جا است.

ظهور يأس ونوميدى

حضرت رسول صلى الله عليه واله وسلم فرمود:

(قيام او در هنگام تغير بلاد وضعيف شدن عباد ويأس از فرج خواهد بود).(24)

وحضرت باقر عليه السلام فرمود:

(خروج او در وقتى خواهد بود که مردم مأيوس ونااميد باشند).(25)

سالهاى فريبنده

امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

(بين يدى القائم سنين خداعة)

پيشاپيش قيام قائم سالهائى است فريبنده.

پس فرمود:

(در آن سالها راستگو تکذيب شود ودروغگو تصديق وشخص مکار مقرب گردد ورويبضه (مردمان پست غير قابل اعتناء) در امر مردم دخالت کنند وسخنرانى کنند).(26)

پس وجه فريبندگيش معلوم شد، يعنى اشخاص ضعيف الايمان چون چنين ببينند نتوانند تحمل واستقامت بورزند، يا اسباب تشکيک ايشان شود ويا فريب وضع زمان را خورند واز دروغگويان ومکاران وبى اعتباران تقليد وتبعيت کنند.

نوع مردم شرير باشند

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(ولا يکون الا على رأس شرار الناس).

(ظهور نخواهد بود مگر بر سر مردمان شرير، پس هر چه شرارت مردم بش ومردم شرير بيشتر گردند به ظهور نزديکتر خواهد بود).(27)

مردم شرير در هر دوره اى بوده ولهذا به هر کتابى که مراجعه مى کنى مى بينى صاحب آن کتاب از اهل زمان خود شکايت کرده، اما ايکاش آن اشخاص که از صدر اول تا حدود نيم قرن پيش بودند. در اين زمان ما مى بودند تا ببينند اشرار يعنى چه؟ وتا تصديق کنند که تاکنون معنى حديث مصداق پيدا نکرده بود، پناه مى بريم به خدا از شر اهل اين زمان که از هيچ چيز پروا ندارند وشرارت در همه طبقات سارى شده وآنهائى هم که اهل ايمان وظاهر الصلاح شمرده مى شوند، چون موقعش برسد دست کمى از اشرار ندارند.

پاورقى:‌


(1) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 387:3 ح 940، اثباة الهداة: 545:3 ب 32 ف 27 ح 533.
(2) فصلت: 53.
(3) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 83:1 ح 44، عقد الدرر: ص 17 ب 1، ينابيع المودة: 258:3 ب 72 ح 11، اثباة الهداة: 608:3 ب 32 ف 8 ح 120، منتخب الاثر: ص 197 ف 2 ب 1 ح 13، بحار: 104:51 ب 1 ح 39.
(4) غيبت نعمانى: ص 128، بشارة الاسلام: ص 105 ب 6.
(5) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:214:1 ح 3-166 :65- ح 614- ص 357 ح 904، کمال الدين: 342:2 ب 33 ح 22، غيبت طوسى: ص 340 ف 5 ح 290.
(6) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:8:3 ح 563، امالى طوسى: ص 382 مجلس سيزدهم ح 72:821، بحار: 117:51 ب 2 ح 17.
(7) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:317:4 ح 1333، غيبت طوسى: ص 395 ف 6 ح 365، کمال الدين: 516:2 ب 45 ح 44، الثاقب فى المناقب: ص 603 ح 15:551، بحار: 361:51 ب 16 ح 8.
(8) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:254:3 ح 783، مختصر بصائر الدرجات: ص 213، بحار: 231:52 ب 25 ح 96.
(9) التشريف بالمنن: ص 70 ب 10 ح 10.
(10) التشريف بالمنن: ص 68 ب 6 ح 6.
(11) التشريف بالمنن: ص 72 ب 13 ح 14-13.
(12) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 81:1 ح 43، منتخب الاثر: ص 548 ف 6 ب 3 ح 17، التشريف بالمنن: ص 70 ب 9 ح 9.
(13) الزام الناصب: 260:2، بحار: 11:53 ب 25.
(14) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 255:5 ح 1680، الزام الناصب: 199:2، مختصر بصائر الدرجات ص 199، بحار: 83:53 ب 29 ح 86.
(15) الزام الناصب: 154:2.
(16) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 223:5 ح 1645، الزام الناصب: 119:2، مختصر بصائر الدرجات ص 199، بحار: 82:53 ب 29 ح 86.
(17) همان.
(18) التشريف بالمنن: ص 266 ب 54 ح 386.
(19) بصائر الدرجات: ص 237 جزء 5 ب 2 ح 4-1، التشريف بالمنن: ص 367 ح 538، بحار: 178:41 ح 14.
(20) ارشاد مفيد: ص 346 ب 40.
(21) معارج: 1.
(22) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:458:5 ح 892 (امام باقر عليه السلام) - ص 459 ح 894، الزام الناصب: 123:2، بحار: 243:52 ب 25 ح 115.
(23) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:500:3 ح 1071، بحار: 363:52 ب 27 ح 136-135.
(24) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:176:1 ح 100، مناقب خوارزمى: ص 62 ف 5 ح 31، منتخب الاثر: ص 206 ف 2 ب 1 ح 44، بحار: 45:28 ب 2 ح 191:37-8 ب 52 ح 51-75: 67 ب 1 ح 7.
(25) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:254:3 ح 783، الزام الناصب: 162:2، بحار 231:52 ب 25 ح 96-ص 348 ب 27 ح 99.
(26) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:23:3 ح 5-577: 187 ح 1610، الزام الناصب: 118:2-69:1، بحار: 245:52 ب 25 ح 24.
(27) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:399:3 ح 954 (امام صادق)، کمال الدين: 338:2 ب 33 ح 10- ص 339 ح 16، غيبت طوسى: ص 457 ف 7 ح 468.