استراتژى انتظار (جلد اول و دوم )

اسماعيل شفيعى سروستانى

- ۱۰ -


مرحوم جلال آل احمد اين واقعه را در يك كتاب غربزدگى معادل ماشينيزم و طاعون زدگى و شريعتى آن را وجهى از آلينه سيون يا از خود بيگانگى دانسته اند. انديشمندانى چون داريوش شايگان (( آسيا در برابر غرب )) را مطرح و با كالبد شكافى فرهنگ هاى شرقى وجوه تمايز آن را با فرهنگ و تفكر غربى شناسايى كردند و بطور مشخص و بارز مرحوم دكتر فرديد سير تفكر جديد غربى را عنوان نمود و نحوه بروز و ظهور آن را مورد بازپرسى قرار داد و از تفكر قدسى و نحوه دور افتادن از آن سخن به ميان آورد و شاگردان بسيارى را پرورش داد. حاصل سخن اينكه پس از حدود دو قرن تلاش طى ، دو دهه گذشته مبانى نظرى فرهنگ و تفكر غربى مورد نقد و بررسى قرار گرفت .
در واقع هر كس وجهى از غربزدگى و غرب گرايى را مورد تعرض قرار داد و از اين بيمارى دم زد و در پايان نسخه اى پيشنهاد كرد. در همه اين آثار دانسته يا نادانسته (( مدرنيته )) (( و در سرزمين ماغربزدگى و نه غربى شدن )) بعنوان موجبيتى ناگزير مطرح شد كه گريزى از آن متصور نيست .
طرح موضوع (( تجلى اسم رحمت و اسم مضل )) و غلبه اسم مضل در صحنه حيات و تاريخ جديد غربى نيز به اين دريافت دامن زد و از بستر آن موضوع (( انتظار )) ، به تبع دريافت انديشمندانى چون هايدگر آلمانى سر برآورد. انتظار فرا رسيدن تاريخ جديد قدسى و تفكر (( به قول مرحوم فرديد )) پسين فردائى . با اينهمه در هيچ يك از اين رويكردها سخنى جدى از ضرورت گشودن بابى در اين باره و مراجعه به مبانى نظرى دينى و تذكر درباره ابرمرد موعود و همه آنچه كه لازمه نسبت يافتن با وى است به ميان نيامد. در واقع غرب و تفكر و فرهنگ و تمدنش با ابزار غربى مورد بازپرسى و نقد قرار گرفت و (( انتظار منفعل )) روزى مقدر ساكنان همه سرزمين هاى اسلامى و شرقى شد. به طورى كه در آثار هيچ يك از آن عزيزان از صورت و سيرت دين نبى اكرم (ص ) به عنوان پيامبر آخرالزمان و ظهور و بروز كامل آن در ولايت تامه ولى الله اعظم (( عج )) و تاريخى كه با نام او و براى او رقم خواهد خورد سخن به ميان نيامد.
در اين ميان ، حساب مردم كوچه و بازار كه جملگى گرفتار عقل جزوى و امر معاش بودند و بدور از اين غوغا روزگار مى گذراندند جدا بود و اين مردم على رغم آنهمه تغيير و تحول در صورت حيات مادى (( ميراث دو صده زندگى در ساحت غربزدگى )) و ابتلا به فرهنگ و ادب غربى ، وجوهى از سنتهاى دينى و آداب سنتى را پاس مى داشتند و به نوعى ميان دو عالم سير مى كردند. اما، در محيطهاى دانشگاهى ، مجامع روشنفكرى و حوزه هاى دينى قصه ديگرى جارى بود. اينان كه جملگى خود را اهل فضل و دانش ‍ مى دانستند و حساب خود را از عوام الناس جدا مى كردند و گاه در هيات معلم و مربى و واعظ، تربيت و ارشاد آنها را در سر مى پروردند؛ به چند گروه مشخص تقسيم شدند كه بارزترين آنها چهار گروه زيرند:
1-8 = روشنفكران تكنوكرات كه علوم جديد را پيشواى خويش ساخته و در هواى مدرنيته ، مبشر و مبلغ ادب غربى بودند. اين جماعت گذر از سنت ها و قبول فرهنگ جهانى را امرى ناگزير تلقى كردند و به تبع جامعه شناسى و آراء جامعه شناسان از توسعه فرهنگى ، پلوراليسم و... سخن به ميان آوردند و آنگاه كه خود را مواجه با دين و ديندارى يافتند (( عصرى كردن دين )) و (( سكولاريزم )) و طرح مباحثى چون هرمونتيك را چاره كار دانستند، تا در مرحله گذار، (( سنتگرايى )) مانع توسعه نشود.
اين گروه به دليل استعفاى از تفكر، ذهن و زبان جوانان را درگير مباحث سطحى ساختند و اسباب استحاله فرهنگى را فراهم نمودند.
در واقع اگر عوام الناس در پوشش و خورش به غربزدگى مبتلا شدند و به ابتذال رسيدند اينان ذهن و زبان و ادب را آلوده ساختند و باعث غربزدگى مضاعف گرديدند و در هيات كارشناسان خبره در رشته هاى گوناگون باعث تعميق اين بيمارى شدند و ناخواسته زمينه هاى تسلط سازمان هاى فرهنگى ، اقتصادى و سياسى جهانى (( و در واقع يهودى )) را بر مقدرات و مقدورات اين قوم فراهم كردند.
متاسفانه بايد متذكر اين نكته شد كه پس از پيروزى انقلاب به ويژه در هنگامه اى كه سفينه انقلاب در مدار 68 درجه (( پس از پايان جنگ )) قرار گرفت ، اين گروه بيش از همه ادوارى كه ايران مواجه با فرهنگ و تمدن غربى شده بود، باعث توسعه و رواج فرهنگ غربى شدند. چنانكه امروز بيش از هر زمان اخلاق (( سوداگرانه )) و فرهنگ ويژه آن در ميان سطوح مختلف جامعه جارى است . نظريه پردازان اين گروه (( پوزيتويسم )) و آراء مكتب فلاسفه انگليسى و ايدئولوژى نظام سلطه آمريكايى را در ميان روشنفكران منتشر ساختند.
2-8 - سنتگرايان ظاهرانگار، اين دسته ، گريزان از مبتذل ترين وجه غربزدگى و منتقد آن شدند و با اظهار تمايل به سنتگرايى ، تجديد صورت مذهب را در هيات آداب و سنن و احكام و تكليف خواستار گرديدند و هم خويش را مصروف حفظ آن كردند و در عين حال با تاييد علم جديد غربى ، دانسته و يا نادانسته ترويج مدنيت مدرن را در صور مختلف پذيرا شدند.
صورت انگارى موجب بود تا اين گروه به مسلمان شدن قريب الوقوع طاغوت غربى دل خوش كنند و خود را مختار در تفكيك غرب و فرهنگ و تمدن آن در دو بخش (( بد و خوب )) بدانند. غفلت از ذات تمدن و فرهنگ غربى همزمان با غفلت از حقيقت دين موجب شد تا اين جماعت در ميانه دو صورت (( صورت دين و صورت غرب )) حياتى دوگانه در پيش گيرند. على رغم آنكه اين غفلت موجب بود تا گام به گام غرب همه لايه هاى حيات مادى و فرهنگى آنان را در نوردد.
متنفذترين اشخاص اين گروه با سلام و صلوات آب توبه بر سر آداب و سنن غربى ريختند و با سكولاريزه كردن سنت هاى مذهبى ، موجب تقديس ‍ زدايى از بسيارى سنت ها شدند. غفلت اصلى از ذات تمدن غربى موجب شد تا اينان گمان كنند نيل به تمدن و تكنولوژى غربى باعث دستيابى به عدالت مى شود و حتى تصور كنند هدف غايى انبيا عظام الهى نيز نيل به همين تمدن بوده است . بهمين جهت آرام آرام اين گروه خيل مسلمين سنت گرا را به سير و سفر در عالم غربى رهنمون شدند. و پيروان اين آئين گمان كردند كه سعادت دنيايى و فلاح اخروى را با هم حاصل آورده اند.
دو گروه اول و دوم ، گروه عظيمى از مردم را زير نگين خود دارند كه سر در پى اين معلمان روزگار مى گذرانند. در كنار اينان جماعات ديگرى هستند كه ذكر آنان خالى از لطف نيست .
3-8 - منتقدان جدى غرب ، اين گروه در پى مطالعات فرهنگى ، آثار و آراء برخى فلاسفه آلمانى ، متذكر باطن فرهنگ و تمدن غربى و تاريخ جديد شدند و اساس انتقاد از غربزدگى را در ايران استوار ساختند.
اگرچه پيش از بسيارى از روحانيون ، دانشگاهيان و محقققان متوجه و متذكر سرانجام سرزمين ها و ملت هاى شرقى و مسلمان شدند؛ اما تا يك دهه پس ‍ از پيروزى انقلاب بطور جدى امكان حضور در صحنه حيات فرهنگى ايران اسلامى نيافتند.
تجديد حيات جريان روشنفكرى (( سياسى ، فرهنگى )) و حضور سازمان يافته عوامل استكبار جهانى در هيات شاعران و فيلمسازان و نويسندگان و... در ايران پس از جنگ و آغاز گفتگو از جريان تهاجم فرهنگى ، مجال حضور اين گروه را در صحنه مطبوعات كشور بطور جدى ترى ممكن ساخت .
در واقع از اين زمان آراء اينان در صورت هاى مختلف ، با ذكر مصاديق فراروى جوانانى قرار گرفت كه تشنه گفتگو از فرهنگ غرب و غربشناسى بودند و تا آن زمان از اين منظر به موضوعات نمى نگريستند.
دكتر سيد احمد فرديد معلم اصلى اين جريان بود و تمام كسانى كه بطور جدى پس از ايشان متعرض غربزدگى شدند مستقيم و يا غير مستقيم از درس آموختگان مدرسه ايشان بودند. اگرچه از مرحوم فرديد آثار قلمى منتشر نشد و بعنوان فيلسوفى شفاهى تنها در حلقه شاگردان سخن گفت اما، نقش خود را ايفاء نمود و موجب بروز بيدارى و تا حدى كنترل جريان روشنفكرى شد و از مقصد غايى گروه اول و غفلت گروه دوم پرده برداشت . حوزه هاى علميه نيز از رهگذر آثار منتشر شده اين گروه متذكر اساس ‍ فرهنگ غربى و خطر بسط آراء فلسفى اين جريان شدند. اينان در مرحله نفى و متزلزل ساختن بنياد ساده لوحى حاصل از روشنفكرمآبى موفق بودند و بخوبى از عهده در هم شكستن پيكر فاسد و مفسد غرب الحادى و تعليم الفباء تفكر بر مى آمدند اما در مرحله اثباتى به سرانجامى نمى رسيدند. در واقع شاگردان اين مدرسه در نيمه راه رها و يله ماندند.
سكوت ممتد اينان در وقت رويارويى با سؤ ال بزرگ (( چه بايد كرد؟ )) و فقدان توان براى عرضه جوابى در خور به اين سؤ ال موجب شد تا به اين گمان دامن زده شود كه مدرنيته و تحقق آن بر ويرانه هاى فرهنگ و تمدن پيشين موجبيتى انكارناپذير و سرنوشتى محتوم است .
4-8 - عزلت گزيدگان ، چهارمين گروه مشخص ، چون سبكبالان ساحل ها، گوشه امن ساحل را به رنج و زحمت درياى مجادلات و مباحثات فرهنگى ترجيح دادند و به گروه كوچك مريدان بسنده كردند و رخت خويش را از اين ورطه بيرون كشيدند و بهشت وصل و ديدار حور و بحر معرفت را بر قيل و قال ترجيح دادند.
و البته مانند همه گروه هاى سابق الذكر در اين گروه هم كسانى را مى توان يافت كه هر از چندى از ميان خلوت خويش سر برآورده و متعرض ‍ موضوعى شده و ديگر بار به خلوت خويش باز گشته اند.
5-8 - بلاتكليفان ، آخرين گروه قابل شناسايى و مشخص از اين مجموعه اند. به عبارت ديگر هر يك از چهار گروه ذكر شده در چارچوبى خاص قابل تعريفند اما گروه پنجم پراكنده و منتشرند. گويا حسابشان با هيچ كس و هيچ چيز الى النهايه صاف نيست . اينها آميخته اى از مشخصات و تمايلات چهار گروه را با خود دارند. گاه در هواى ديدار و مكاشفه و رؤ يا ترك دنيا و عزلت گزينى را توصيه مى كنند و گاه با تاسيس مدارس جديد مروج تكنيك و تكنولوژى و تربيت كننده جماعت تكنوكرات مى شوند.
گاه دخالت در امور سياسى و تشكيل حكومت در عصر غيبت را گناه بزرگ به حساب مى آورند و گاه در يك جريان بزرگ سياسى متمايل به غرب افراطى ، رد پاى خود را مى نمايانند.
گاه با سنتگرايان مذهبى لاف دوستى مى زنند و نرد عشق مى بازند و گاهى ناشر و مروج فرنگى مآبى در عرصه فرهنگ مى شوند.
گاه در مسند معلم ادب و عرفان از نجم الدين كبرى و صدرالدين قونوى و شيخ اكبر داد سخن مى دهند و زمانى ديگر در خرابات با پريرويان نرد عشق مى بازند و باده صافى در جام مى كنند.
و...
با اينهمه ، تصوير امروز ما در صحنه حيات فرهنگى ، تصوير جماعتى است كه از سويى مواجهه با عالم غربى و همه ملزومات آن در ساحت تفكر و فرهنگ و تمدن است با تاريخى 200 ساله مملو از غفلت و ندانم كارى و از ديگر سو مواجه با عالم دينى مطلوبى است كه سير در آن جز با گذار از غربزدگى مضاعف و جارى ممكن نيست . و اين گذار در گرو تذكر جدى درباره اين دو عالم است و اين گذار بدون نيل به خودآگاهى و تفكر ممكن نيست .
همه كسانى كه از غربزدگى و ضرورت شناسايى جدى غرب گفتگو كردند اما از مبانى نظرى دين و منابع نظرى متعلق به آن و حجت موجهى كه نسبت يافتن با او، گام نخستين در گذار از روشنفكر مآبى و غربزدگى است سخن نگفتند ياران خود را منفعل رها ساختند و همچنين همه كسانى كه از دين و ديندارى و حتى امام غايب (( عج )) ، دم زدند اما متذكر ضرورت تعرض به عالم غربى و فرهنگ و تفكر ويژه آن نشدند، ياران و شاگردان خود را مستعد مستحيل شدن در عالم غربى ساختند.
(( عالم دينى )) به طور كامل منوط و مشروط به ظهور ولايت تام حجت حى خداوند، حضرت صاحب العصر و الزمان حجة بن الحسن العسكرى ، ارواحناله الفداء، است . چنانكه (( عالم غربى )) به ظهور و بروز كفر و شرك و الحاد در سه ساحت تفكر، فرهنگ و ادب و تمدن محقق شد.
در هيچ عصرى از حيات بشر در عرصه زمين چونان عصر حاضر، كفر و شرك و الحاد در هياتى جامع بروز و ظهور نداشته است . گويا وقتى خوشيد حقيقت به ظهر تاريخ خود يعنى به نهايت وضوح و درخشندگى رسيد (( چنانكه به صراحت قرآن كريم در روز غدير كمال و تماميت آن اعلام شد )) كفر و شرك نيز در آخرين مرحله از حيات ناصوابش روى به ترقى نهاد تا در عصر آخرالزمان و مقارن با سال هاى پيش از ظهور دولت كريمه امام عصر (( عج )) همه جلوات شيطانى خود را آشكار نمايد. و شايد از همين روست كه با ظهور آن ولى الله الاعظم معجزات و آثار همه انبيا بزرگ الهى ظاهر خواهد شد.
تماميت (( كفر و شرك و الحاد )) امروزه در (( تفكر، فرهنگ و تمدن )) غربى نمودار است و آگاهى درباره آن مقدمه نفى و گذار از آن چنانكه تماميت عبوديت و حقيقت با ظهور آن امام عزيز آشكار مى شود و معرفت درباره ايشان مقدمه نسبت يافتن با ايشان و ورود به سرزمينى است كه خورشيد وجودش همه تاريكى هاى عالم غربى را زايل ساخته و عالم روشن دينى را جوله گر خواهد ساخت .
از همين روست كه گفتگوى جدى و از سر معرفت درباره امام عصر (( عج )) را شرط لازم براى گذار از غربزدگى مى شناسم و سكوت درباره اين موضوع را ناخواسته تائيد غرب و غربگرايى مى دانم .
9- ضرورت اتخاذ يك استراتژى در عصر حاضر
برخى از روى ساده لوحى و يا گاهى اوقات با نوعى غرض ورزى و به استناد برخى رويات هر نوع حركت جدى و عمومى براى اصلاح امور در هيات و صورت ساختار اجتماعى و سياسى را مغاير با مشى ائمه معصومين (ع ) و باور شيعى و مهدوى مى دانند و تكليف شيعيان را منحصر به انجام تكليف شخصى و تشكيل جلسات ذكر و دعا و تلاش براى ديدار يار و مكاشفه و... مى شناسند.
اما، قبل از پرداختن به آن ، پاسخ به اين سؤ ال ضرورى است كه توجه به امور (( اجتماعى ، سياسى و اقتصادى )) مسلمين در عصر غيبت لازم است يا خير؟
بايد گفت : تحولات اجتماعى در جوامع بشر موجب گشته كه بخش مهم و اساسى مناسبات و معاملات مردم از هيات فردى و حلقه هاى اجتماعى كوچك خارج گشته و در هيات مناسبات كلان و نظام هاى اجتماعى بزرگ مثل دولت ها و حكومت ها آشكار شود و به طورى كه كمتر امرى از امور خرد و كلان مردم است كه به نوعى رتق و فتق آن وابسته به نظام كلان سياسى ، اجتماعى نباشد؛ چنانكه سالم سازى و اصلاح آن نيز منوط به همين امر است . فساد نظام اجتماعى و سياسى موجب بسط و توسعه فساد در مناسبات كلى و جزئى مسلمين مى شود و اصلاح آن نيز بهمين نسبت موجب اصلاح در مناسبات كلى و جزئى مى گردد. براين مثال : امروزه امور زير به تمامى در اختيار دولت مركزى و نظام اجتماعى سياسى حاكم است : تعليم و تربيت ، اقتصاد، نظاميگرى ، ملك دارى و سياست ، نظم اجتماعى و...
حال بايد ديد كه آيا ائمه معصومين (ع ) درباره صلاح و فساد مناسبات و معاملات مردم در عصر غيبت و تا وقت ظهور امام عصر (( عج )) سكوت كرده و هيچ ساز و كار كلى و استراتژى قابل ذكرى پيشنهاد ننموده اند؟ اگر پاسخ منفى باشد در اينصورت مبتنى بر كلام عقلى و نقلى مردم مى توانند ضمن در امان نگهداشتن خود از تبعات سوء نظام هاى سياسى و اجتماعى مهياى پاسخگويى به همه اعمال ريز و كلان خود در قيامت باشند.
چنانكه مى دانيد دورى جستن ازصورت هاى مختلف كفر و شرك و الحاد و تداوم امر به معروف و نهى از منكر، تكليف همه مسلمين تا ابدالاباد است .
حال بايد پرسيد چنانچه منكر در صورت مناسبات كلان (( نظامهاى سابق الذكر )) ظهور نموده و موجب توسعه منكر ميان مسلمين و ممانعت از ماندن در طريق بندگى و اسلاميت شود؛ تكليف امر به معروف ونهى از منكر و تلاش براى اصلاح و استقرار معروف ، از مسلمين ساقط مى شود؟
هيچيك از مسلمين و بويژه شيعيان در معنى و مفهوم ، انتظار را پذيرش ‍ انفعال و تن دادن به فسق و فجور و يا خروج از جامعه مسلمين ميان دو گزينه (( تن دادن به فساد و تباهى )) يا (( گوشه عزلت گزيدن )) ناگزير به انتخاب اند و در اينصورت بسيارى از سنت ها مثل ازدواج و معامله و... نيز محكوم به تعطيلى است . چراكه ميان اين نوع از گوشه نشينى و انجام اين سنت هاى حسنه هيچ نسبتى نيست . حال چنانچه اين (( معنى و مفهوم از انتظار )) مراد مطلوب نباشد (( انتظار فعال )) در متن خود، ضرورت حضور جدى در ميدان (( اصلاح امور )) و تلاش براى برطرف كردن موانع ، رد منكر و ابقاى معروف در ميان مسلمين را متذكر نمى شود؟
يكى از تكاليف جدى و مورد قبول همگان براى شيعيان در عصر غيبت معرفت درباره امام عصر (( عج )) است . اين معرفت بى گمان منحصر به اطلاعات شناسنامه و مختصرا تاريخى نمى شود. معرفت درباره حجت حق ، معرفت درباره همه ملاك و موازينى است كه به انسان مسلمان مؤ من امكان خروج از دايره كفر و الحاد و شرك و نفاق و شبهات را مى دهد. در اينصورت در همان زمانى كه مى پندارد تابع حجت حق و شناسايى اوست در التقاط و نفاق دست و پا مى زند. چنانكه معرفت و ايمان به حجت حق همراه و همزاد اعراض از دشمنان ايشان است و اين اعراض و تبرى از خصم امام حى ، به منزله شناخت صورت هاى مختلف ظهور و بروز خصومت و كين ورزى و شرك و الحاد است .
بر هيچكس پوشيده نيست كه خصم تفكر و فرهنگ مهدوى و حجت حق (( عج )) در هيات لات و عزى و يا نمرود و فرعون و بتهاى سنگى چوبى بروز نكرده بلكه ، در هياتى پيچيده و در ساحت هاى فكرى ، اخلاقى ، هنرى ، علمى و... ظاهر گشته است . آيا شناسايى مبانى اين صورت ها، اعراض از آنها، مقابله با آنها، پيراستن مناسبات مردم از اين همه و تلاش ‍ براى اصلاح و بازسازى ، در زمره تكليف انسان (( مختار، فعال ، مقتدر )) هست يا خير؟ و صد البته كه تن دادن به تباهى ، قبول صورت و سيرت كفر و الحاد، تلاش براى تقويت مناسبات غير دينى و يا بسط آن مناسبات در ميان مسلمين ، به هيچ روى از سوى مسلمين مورد پذيريش ‍ خدا و پيامبر و ائمه هدى ، عليهم السلام ، نبوده و نخواهد بود؟
حال چگونه است كه نه تنها نظام تعليمى و تربيتى غربى را مى پذيريم و بلكه به اسم دين و امام زمان (( عج )) همه اسباب تربيت جوانان را مبتنى بر منابعى كه حامل تفكر امانيستى اند فراهم مى آوريم بلكه با خط مشى روشنفكران تكنوكرات قوام دهنده . نظام اقتصادى ، شهر سازى ، معمارى و ارتباطات اجتماعى مردم مى شويم و در فضايى خارج از اين گستره وسيع با دعايى و مناجاتى سر در پى ملاقات و ديدار امام حى مى گذاريم و نيمه شعبان را با نقل و شيرينى و سورچرانى به سر مى آوريم .
پيش از اين به اين نكته اشاره داشته ام كه هر چه دايره اختيارات و امكانات گسترده تر شود؛ دايره تكليف نيز گسترده تر مى شود. (( لا يكلف الله نفسه الا وسعها )) . (10)
وقتى قدرت و امكان تصميم گيرى در هيات نظام اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى ، تربيتى ، نظامى و... در اختيار ما قرار گرفت مگر مى توان از زير مسؤ وليتى بزرگ كه همان زمينه سازى براى اعراض جدى از الحاد و شرك غربى و شناسايى همه جانبه معروف و منكر در عصر غيبت و تاسى همه جانبه به امام عصر (( عج )) است ، شانه خالى كرد؟
مگر مى توان استراتژى نظام استكبارى را استراتژى مسلمين قرار داد؟ اگر پاسخ منفى است ؛ استراتژى مطلوب شيعه مگر مى تواند مقصدى جز نيل به مدينه منتظران و زمينه سازى ظهور حضرتش داشته باشد؟
از همين روست كه گفتگو درباره حضرت را شرط لازم براى آماده شدن جهت اتخاذ يك استراتژى مهدوى مى شناسم . به همان نسبت كه منحصر كردن اين گفتگو رادر نقل و شيرينى نيمه شعبان و داستان ملاقات كنندگان و ذكر شرايط ديدار و تشرف را نيز ظلمى بزرگ مى دانم .
مامكلف به ديدار نشده ايم اما مكلف به (( انتظار )) هستيم و شرط حقيقى (( انتظار )) محقق نمى شود الا آنكه شناساى امام ، شناساى خصم امام و مجاهده در طريق تحقق خواست و اوامر ايشان شويم .
10- ايجاد انگيزه و شور ميان جوانان و تهييج آنان براى اصلاح اخلاقى و عملى
طى بيست و چند سال اخير بسيارى از دستگاه هاى فرهنگى و اجتماعى كشور سعى در ايجاد نوعى مصونيت براى در امان نگهداشتن جوانان و نوجوانان از ابتلاء به مفاسد اخلاقى كرده اند و گاه با ايجاد انواع و اقسام گشت هاى انتظامى ، كنترل رفت و آمدهاى خيابانى ، ايجاد ممنوعيت هاى خاص براى برگزارى مجالس و محافل جشن و عروسى و... دادن امتيازات ويژه به مناسبت هاى مختلف منتظر بروز نتايج اين تلاش ها شده اند اما، نتايج حاصله نه تنها رضايت بخش نبوده بلكه بسيار نااميد كننده نيز بوده است . اين فعاليت ها از آنحا كه رويكرد به (( مصونيت از بيرون )) داشته منجر به اتفاق بزرگى نشده زيرا، درون و ضمير اين جوانان مستعد پذيرش ‍ نبوده و با بروز عكس العمل تن به نوعى مبارزه منفى نيز داده اند. همگان با مضمون اين عبارت (( الانسان حريص على ما منع )) (( انسان براى آنچه كه او را منع مى كنند حريص مى شود )) آشنايند.
تلاش هاى فرهنگى و تربيتى مربيان ما عموما بر محورهاى زير استوار بوده :
- دور نگهداشتن جوانان و نوجوانان از آنچه كه ناپسند است .
- پاسخگويى به هواجس نفسانى آنها به سبك و سياق مدرن اما پيراسته از ابتذال سكس .
- ايجاد رعب و ترس از عواقب اجتماعى و قانونى ارتكاب اعمال ناشايست .
- و بالاخره افزودن چاشنى تشويق و جايزه به طرح ها و برنامه ها.
و ديديم كه از بستر همين نوع رويكرد فوتبال اسلامى ، فيلم اكشن اسلام ، كارناوال اسلامى و صدها برنامه و طرح مشابه سربرآورده است . ما در اين سال ها، در واقع با (( اسلاميزه )) كردن برنامه هايى كه زيرساخت غير دينى داشتند، شؤ ونات مختلف دنياى غربى را به اميد در امان نگهداشتن جوانان و نوجوانان از ابتذالات اخلاقى ترويج داده ايم .
در جلد اول كتاب استراتژى انتظار از (( هفت غفلت )) گفتگو شده و در اينجا تنها متذكر اين نكته مى شويم كه : (( مصونيت درونى )) همراه با معرفت درباره آنچه كه پيرامون جوانان در حوزه هاى مختلف مى گذرد راه مناسبى است براى در امان نگهداشتن آنها.
چرا كه ميان (( راه بد رفتن )) و (( بد راه رفتن )) فاصله بسيار است .
رفتار مردم از اين چهار صورت خارج نيست :
1- گروهى راه بد مى روند، بد هم راه مى روند.
اين گروه در مسير غلط عصيان و نافرمانى ، به بدترين شيوه يعنى بى نظم و آشفته و بى ضابطه پيش مى روند.
2- گروهى راه بد مى روند اما، خوب راه مى روند.
اين جماعت مسير غلط عصيان و نافرمانى را با نظم و قاعده پيش مى گيرند و در مجموع به نظامى سازمان يافته در مناسبات فردى و اجتماعى مى رسند.
3- گروهى راه خوب مى روند، اما بد راه مى روند.
اين گروه در طريق صلاح گام مى زنند اما با شلختگى ، بى نظمى ، افتادن و خيزان و گاه با بازيگوشى و مسامحه و تعلل طى طريق مى كنند.
4- گروه چهارم راه خوب مى روند آنهم با شيوه اى پسنديده و خوب .
مربيان ، هموره در تلاش اند تا بچه ها (( خوب )) راه بروند. از همين روست كه براى رسيدن به اين مقصود آنها را در گام زدن در (( طريق بد )) ترغيب مى كنند.
(( خوب راه رفتن در طريق بد )) به مثابه شرابخارى مودبانه و با نزاكت است . و (( بد راه رفتن در طريق بد )) به مثابه (( شرابخوارى عربده كشان چاقو كش در چاله ميدان )) است .
اگر گمان نشود كه نگارنده با ورزش مخالف است ، عرض مى كنم (( خوب راه رفتن در طريق بد )) به مثابه ترويج (( فوتبال جوانمردانه )) است .
شرايط ايده آل ايجاد جامعه اى است كه مردان و زنانش در (( طريق هدايت )) با (( شيوه اى پسنديده )) گام بر مى دارند. بواقع اينان هم (( در طريقى كه خداوند مى طلبد گام مى زنند و هم به همان شيوه اى كه خداوند دوست دارد مسير را طى مى كنند )) .
عموم بچه هاى ما سالم اند، فطرى پاك دارند، مستعدند و از دست ما خسته و عاصى و اينهمه آنان را وا مى دارد تا از روى لجاجت (( بدترين شيوه رفتن )) را برگزينند.
اگر شما رهنماى جمعى از كودك و نوجوانان باشيد و بخواهيد آنها را در يك سفر علمى به سوى درياچه اى ببريد، مى بينيد كه برخى بچه ها افتان و خيزان مى آيند، برخى با بازيگوشى چوب در سوراخ جانوران مى كنند، برخى تند و سبكبال مى روند و برخى زودتر از شما گام مى زنند.
براى مربى در طى راهى دراز با بچه هايى كه از توانايى متفاوت برخوردارند بهترين گزينه صبورى است . جملگى در طريق مطلوب شما مى آيند حتى اگر افتان و خيزان و گاه با بازيگوشى باشد. اينهمه بهتر است از داشتن جماعتى كه بى مقصود و مقصد و سر در گم چونان گروهى نظامى و سرباز مطيع شما باشند اما هر لحظه به رنگى و راهى كه انتهايش ‍ ناپيداست .
طى سالهاى اخير بچه هاى مذهبى هم ، سردرگم شده اند، چه رسد به غير آنان .