زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى عليه السلام

سيد أسد الله هاشمى شهيدى

- ۱ -


سومين خراسانى

واما سومين خراسانى که ائمه ى معصومين عليهم السلام در روايات بى شمارى حرکت انقلابى او را از علائم نزديک به ظهور ويکى از نشانه هاى بارز آشکار شدن حضرت مهدى عليه السلام دانسته وحتى در پاره اى از روايات به حتمى بودن قيام او تصريح فرموده اند، وبيشتر حوادث مربوط به شرق وآشوبهايى که در خاور ميانه روى مى دهد در ارتباط با خواسته ها ودعوت اسلامى اوست، وقيامش نيز متصل به قيام حضرت ولى عصر عليه السلام مى باشد سيدى است بزرگوار عالى مقام، ارجمند، فرمانروا، واز سلاله ى پاک رسول خدا صلى الله عليه واله وذريه ى طيبه ى على وزهرا عليهما السلام که قيام مقدس ونهضت پر ثمرش، زمينه ساز حکومت عدل الهى وانقلاب جهانى حضرت مهدى عليه السلام است.(1)

قيام زمينه سازان دولت مهدى از مشرق آغاز مى شود

اکنون که دانستيم که (مشرق) کجاست، وسرزمين خراسان کدام است، وخراسانى چه کسى است، وهدف روايات از (پرچم هاى سياه) چيست، به اصل مطلب مى پردازيم ورواياتى را که دانشمندان گرانقدر شيعه وبزرگان اهل سنت از رسول خدا صلى الله عليه واله وائمه ى معصومين عليهم السلام واشخاص ديگر درباره ى حرکت وخروج (پرچم هاى سياه) از (مشرق) ويا (خراسان) نقل کرده اند، بازگو مى کنيم، تا برخى از اسرار ورموز نهضت مقدس ايرانيان، وانگيزه ى قيام دلاورانه ى آنان که به رهبرى مردى دلسوز ودلباخته ى حق که از نوادگان پر شور وانقلابى اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام است براى همگان روشن شده وحق جويان وحقيقت خواهان نکته سنج بوسيله ى اخبار آل محمد صلى الله عليه واله حقيقت را آنگونه که هست دريابند.

دانشمندان اسلام وپرچم هاى سياه

يکى از مطالب مهمى که براى دانشمندان اسلامى از تاريخ صدر اسلام تاکنون مطرح بوده وهست ومحدثان وبزرگان اسلام از شيعه وسنى پيوسته آنرا در کتابهاى خود يکى از اساسى ترين علائم ظهور حضرت ولى عصر عليه السلام دانسته اند، داستان حرکت (پرچم هاى سياه) از مشرق وسرزمين خراسان است.

رواياتى که درباره ى حرکت (پرچم هاى سياه) از مشرق ويا خراسان از پيغمبر گرامى صلى الله عليه واله نقل شده، به قدرى مهم وحائز اهميت است که براى احدى از دانشمندان اسلام (چه شيعه وچه سنى) قابل ترديد نيست. از اين رو همگى آنها در صدور اينگونه روايات از رسول خدا صلى الله عليه واله اتفاق نظر داشته واحاديث مربوط به (پرچم هاى سياه) را در تمام منابع موثق حديث وکتابهاى خود نقل کرده اند.

ما که اکنون در صدد تحليل وتفسير اينگونه روايات برآمده ايم چون اين روايات در کتب مختلف بصورتهاى مختلفى نقل شده، وهر کدام از آنها حاوى نکات برجسته اى است، از اين رو برخى از آنها را از چندين منبع موثق نقل کرده ايم که اميد است مفيد واقع شود.

پرچم هاى سياه در منابع مهم حديث

رواياتى که درباره ى: خروج پرچم هاى سياه از مشرق، وحرکت آنها بسوى (عراق) براى مبارزه ى با دشمن، از ائمه ى معصومين عليهم السلام، رسيده ودر تمام منابع مهم، وکتب شيعه وسنى ثبت وضبط گرديده بسيار فراوان است که ما بلحاظ اختصار بعضى از آنها را نقل مى کنيم:

حديث 01

در يک حديث مفصل که در زمينه ى خروج (پرچم هاى سياه) از پيغمبر اکرم صلى الله عليه واله روايت شده چنين آمده است:

(عن عبد الله بن مسعود، قال: أتينا رسول الله صلى الله عليه واله فخرج الينا مستبشرا، يعرف السرور فى وجهه، فما سألناه عن شيىء الا أخبرنا به، ولا سکتنا الا ابتدأنا، حتى مرت فئة من بنى هاشم، فيهم الحسن والحسين، فلما رآهم، خبر بممرهم، (وفى نسخة بمسيرهم) وانهملت عيناه، فقلنا: يا رسول الله ما نزال نرى فى وجهک شيئا نکرهه، (وفى نسخة تکرهه).

فقال: انا أهل البيت (وفى نسخة أهل بيت) اختار الله لنا الاخرة على الدنيا وانه سيلقى أهل بيتى من بعدى تطريدا وتشريدا فى البلاد حتى ترفع (رايات سود من المشرق) فيسألون الحق فلا يعطونه ثم يسألونه فلا يعطونه (وفى نسخة ثم يسألون فلا يعطونه) فيقاتلون، فينصرون، فمن أدرکه منکم أو من أعقابکم فليأت امام أهل بيتى، ولو حبوا على الثلج، فانها رايات هدى يدفعونها الى رجل من أهل بيتى، يواطىء اسمه اسمى، واسم ابيه اسم أبى، فيملک الأرض فيملأها قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما).(2)

عبد الله بن مسعود گفت: حضور رسول الله صلى الله عليه واله شرفياب شديم وآن حضرت در حالى که سرور وشادمانى از چهره ى مبارکش نمايان بود باروئى گشاده بسوى ما آمد واز ما استقبال نمود، در مدتى که در محضر آن حضرت بوديم، از هيچ موضوعى پرسش ننموديم مگر آنکه حضرتش ما را به آن خبر داد، وسکوت ننموديم مگر آنکه خود آن حضرت آغاز سخن فرمود، تا اينکه گروهى از بنى هاشم که حسن وحسين عليهما السلام نيز در ميان آنها بودند از آنجا گذشتند، همينکه رسول خدا صلى الله عليه واله آنان را ديد از آنچه بر آنها خواهد گذشت خبر داد واز سرانجام کار ومسيرشان ما را باخبر ساخت، واشک از ديدگان حضرتش جارى شد، ما عرض کرديم: يا رسول الله ما همچنان در چهره ى شما گرفتگى مى بينيم که دوست نداريم شما را بدينسان ببينيم.

پيامبر اکرم صلى الله عليه واله فرمود: ما خاندانى هستيم که خداوند بجاى اين دنيا جهان آخرت را براى ما برگزيده است واين خاندانم پس از من در شهرها گرفتار آوارگيها وبى خانمانيها خواهند شد تا اين که پرچم هاى سياهى از طرف مشرق برافراشته شود که صاحبان آن پرچم ها حق را مى طلبند ولى به آنها نمى دهند وخواسته هايشان را اجابت نمى کنند وتا دو بار يا سه بار حق را مى طلبند اما باز هم به آنها نمى دهند، پس مى جنگند وپيروز مى شوند.

آنگاه فرمود: پس هر کس از شما يا از بازماندگان شما آن زمان را درک کند، بايد بسوى امام اهل بيت من بشتابد هرچند افتان وخيزان بر روى برف يا يخ راه برود، زيرا آن پرچم ها، پرچمهايى است که بر طريق هدايت است وصاحبان آن پرچم ها، آن را بدست مردى از اهل بيت من مى سپرند که نام او نام من ونام پدرش نام پدر من است(3) واو مالک زمين مى گردد وآن را پر از عدل وداد مى نمايد، چنانکه پيش از آن پر از ظلم وستم شده بود.

اين حديث را (يوسف بن يحياى شافعى) در کتاب معروف خود بنام (عقد الدرر) نقل نموده وپس از آن در دنباله حديث گفته است:

اين حديث را (حاکم) در کتاب مستدرک خود به همين صورت آورده است، سپس مى افزايد: ابو نعيم اصفهانى، ابن ماجه قزوينى ونعيم بن حماد، همگى آنها اين روايت را نقل نموده وبهمين مضمون آورده اند.(4)

توضيح کوتاهى پيرامون حديث:

اين حديث که از ابن مسعود نقل شده است از روايات بسيار معروف ومشهور است که در نزد بزرگان وپيشوايان علم حديث ودر نزد اهل سنت به حديث (رايات) معروف است ومتأسفانه با آنکه اکثر محدثان وراويان اخبار نبوى وحافظان حديث آن را نقل، وروايت نموده اند، عبارات کتابهايى که آنرا ذکر کرده اند مختلف ومتفاوت است.

از اختلاف الفاظ وعبارات حديث، چنين فهميده مى شود که اين حديث تا اندازه اى بازيچه ى دست برخى از راويان قرار گرفته ودر الفاظ وعبارات آن تصرف نموده وهمانگونه که دلخواه خودشان بوده است آن را نقل کرده اند، زيرا هنگام بررسى حديث مى بينيم که برخى از (راويان) مقدمه ى حديث را حذف کرده وبرخى آن را مختصر کرده وقسمتهايى از آن را انداخته اند وبعضى هم بطور کامل آن را در کتابهاى خود به صورتى که آنرا يافته اند روايت کرده اند ودر اين ميان تنها موردى که مى توان گفت اين حديث از نظر متن از همه موارد کاملتر است، همين حديثى است که صاحب کتاب (عقد الدرر) آن را از کتاب (مستدرک حاکم) آورده است.

متأسفانه اين روايت هم از دست برد تغيير وجابجايى الفاظ، وتقديم وتأخير آن سالم نمانده واضطرابى در عبارات والفاظ آن ديده مى شود ولى بهرحال حديث کامل است واين تقديم وتأخير وتغيير وجابجائى الفاظ، مغير معناى حديث نيست.

شگفت آور اينجاست که: با اينکه بيشتر کسانى که اين حديث را نقل کرده اند وبلکه همه ى آنها به ابن مسعود نسبت داده اند جمله ى (اسم ابيه اسم ابى) يعنى: پدر او همنام پدر منست، در نقل آنان ديده نمى شود با وجود اين (حاکم در مستدرک) اين جمله را نقل نموده وآن را به ابن مسعود نسبت داده است در حالى که خود اهل سنت نيز برخى از آنان اين جمله را قبول ندارند ومعتقدند که اين جمله جزء حديث نيست، ومعلوم نيست ايشان اين جمله را چگونه واز کجا آورده است.

در هر صورت ما براى اينکه شما خواننده ى عزيز، هم به ميزان اختلافى که در نقل الفاظ وعبارات حديث ديده مى شود واقف شويد، وهم تفسير وتصوير روشنى از حرکت (پرچم هاى سياه) وشناخت صاحبان آن پرچم ها داشته باشيد، بار ديگر متن حديث مذکور را از چند کتاب معتبر ديگر که از منابع مهم حديث در نزد اهل سنت محسوب مى شود نقل مى کنيم ودر پايان، متن همان حديث را از کتاب (الملاحم والفتن) مرحوم سيد بن طاووس که يکى از مهمترين منابع موثق شيعه به شمار مى رود در اينجا مى آوريم تا ميزان اختلاف نقل اين روايت روشن شده وبر بصيرت وبينايى مان نسبت به حقانيت (پرچم هاى سياه) افزوده شود.

واينک نقل روايت ابن مسعود از ديگر منابع معتبر:

الف: (شيخ سليمان بلخى قندوزى) در کتاب معروف خود بنام (ينابيع المودة) حديث رايات سود، يعنى: (پرچم هاى سياه) را مرفوعا از ابن مسعود چنين آورده است:

(وعن أبن مسعود: انا أهل بيت اختار الله تعالى لنا الاخرة على الدنيا، وأن أهل بيتى سيلقون بعدى اثرة وشدة وتطريدا فى البلاد حتى يأتى قوم من ههنا وأشار الى المشرق، أصحاب رايات سود، فيسألون حقهم فلا يعطونه، مرتين أو ثلاثا، فيقاتلون، فينصرون، فيعطون ماشاؤا، فلا يقبلونها حتى يدفعوها الى رجل من أهل بيتى، فيملأها عدلا بعد ما ملئت ظلما، فمن أدرک ذلک فليأتهم ولو حبوا على الثلج).(5)

پيغمبر اکرم صلى الله عليه واله فرمود: ما خاندانى هستيم که خداى تعالى بجاى اين دنيا آخرت را براى ما برگزيده است، واين خاندان من در شهرها با رنجها وسختيها وآوارگيها مواجه خواهند شد تا اينکه گروهى از اينجا بيانند (وآنگاه با دست خود به مشرق اشاره نمود وفرمود: آنان صاحبان پرچم هاى سياهند آنان حق خودشان را مى خواهند ولى حقشان را به ايشان نمى دهند، وآنها تا دو بار يا سه بار حق خودشان را درخواست مى کنند ولى آنرا بايشان نمى دهند، از اينرو به نبرد برمى خيزند ومى جنگند، وپيروز مى شوند، آنگاه آنچه را که ايشان مى خواستند به آنها ارزانى مى دارند ولى آن (طايفه) ديگر نمى پذيرند تا اينکه آن پرچم ها را به مردى از اهل بيت من مى سپرند واو زمين را از عدل پر مى کند بعد از آنکه از ظلم پر شده باشد، پس کسى که آن روزگار را درک کند، بايد بسوى آنها بشتابد اگر چه با دست وزانو بر روى برف ويا يخ راه برود.

ب: (ابن ماجه ى قزوينى) در کتاب معروف خود موسوم به (سنن ابن ماجه) حديث مذکور را با مقدمه ى کوتاهى از (ابن مسعود) اينگونه نقل کرده است:

(عن عبد الله قال: بينما نحن عند رسول الله صلى الله عليه واله اذ أقبل فتية من بنى هاشم فلما رآهم النبى صلى الله عليه واله اغرورقت عيناه وتغير لونه،

قال: فقلت: ما نزال نرى فى وجهک شيئا نکرهه فقال: انا اهل بيت اختار الله لنا الاخرة على الدنيا، وان أهل بيتى سيلقون بعدى بلاء وتشريدا وتطريدا، حتى يأتى قوم من قبل المشرق، معهم رايات سود، فيسألون الخير فلا يعطونه، فيقاتلون، فينصرون، فيعطون ما سألوا، فلا يقبلونها حتى يدفعوها الى رجل من أهل بيتى، فيملؤوها قسطا کما ملؤوها جورا، فمن أدرک ذلک منکم فليأتهم ولو حبوا على الثلج).(6)

عبد الله بن مسعود گفت: هنگامى که ما در نزد رسول الله صلى الله عليه واله بوديم، بناگاه گروهى از جوانان بنى هاشم پيدا شدند، چون رسول خدا صلى الله عليه واله آنان را ديد، ديدگان آن حضرت اشک آلود شد واشک در چشمانش حلقه زد، ورنگ چهره مبارکش تغيير کرد.

عبد الله گويد: من گفتم يا رسول الله ما همچنان در چهره ى شما چيزى را مى بينيم که دوست نداريم شما بدينسان باشيد،

فرمود: ما خاندانى هستيم که خدا بجاى اين دنيا آخرت را براى ما برگزيده است وخاندان من پس از من گرفتار بلاها وآوارگيها وبى خانمانيها خواهند شد تا آنکه طايفه اى از (طرف مشرق) پيدا شوند که پرچم هاى سياه با خود همراه دارند. آنان درخواست خير ونيکى مى نمايند ولى آن را به آنها نمى دهند از اين رو مى جنگند وپيروز مى شوند، وآنگاه آنچه را که آنان مى خواستند به آنان داده مى شود، ولى آن طايفه ديگر نمى پذيرند تا آنکه آن پرچم ها (ويا امارت وحکومت) را به مردى از خاندان من مى سپرند، وآنان زمين را از عدل وداد پر مى کنند، چنانکه قبلا از جور وستم پر شده بود. پس هر کس از شما آن روزگار را دريابد، بايد بسوى آنان بشتابد هر چند افتان وخيزان بر روى برف باشد.

ج: (ابن حجر هيثمى مکى) در کتاب (صواعق المحرقه) همين حديث را از ابن مسعود نقل کرده ومانند ابن ماجه، مقدمه ى حديث را ذکر نموده است با اين تفاوت که بجاى (فتية من بنى هاشم) يعنى جوانانى از بنى هاشم (فئة من بنى هاشم يعنى: گروهى از بنى هاشم) را آورده ودر آخر آن جمله ى (فان فيها خليفة الله المهدى) يعنى: خليفه خدا حضرت مهدى عليه السلام در ميان آنهاست، را به آن افزوده است.

از لحاظ ابن حجر معلوم مى شود که اين حديث، همان حديث کتاب (ينابيع الموده) مى باشد واين دو کتاب، يعنى: ينابيع الموده، وصواعق المحرقه، عبارت حديث را از (سنن ابن ماجه) گرفته اند، چنانکه خود ابن حجر به اين معنا تصريح مى کند ومى گويد: (اخرجه ابن ماجه) ولى متأسفانه در کتاب سننن ابن ماجه که در دسترس است جمله ى فان فيها خليفة الله المهدى، وجود ندارد ومعلوم نيست که چرا اين قسمت از حديث افتاده وچه کسى آنرا حذف کرده است.(7)

د: (مرحوم سيد بن طاووس- عليه الرحمه-) در کتاب (الملاحم والفتن) حديث ابن مسعود را اين چنين روايت کرده است:

(عن عبد الله قال: بينما نحن جلوس عند رسول الله صلى الله عليه واله اذ مر فتية من قريش فتغير لونه، فقلنا، يا رسول الله، انا لا نزال نرى فى وجهک شيئا نکرهه فقال: انا أهل بيت اختار الله لنا الاخرة على الدنيا وان أهل بيتى هؤلاء سيصيبهم بعدى بلاء وتطريد وتشريد، حتى يخرج قوم من ها هنا وأومأ بيده نحو المشرق معهم رايات سود، يسألون الحق فلا يعطونه، ويسألون فلا يعطون، فيقاتلون ويصبرون، فيعطون ما سألوا فلا يقبلونه، حتى يدفعوها الى رجل من أهل بيتى، يملأها قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا، فمن أدرکهم فليأتهم ولو حبوا على الثلج).(8)

از عبد الله بن مسعود روايت شده است که وى گفت: در اين ميان که ما نزد رسول خدا صلى الله عليه واله نشسته بوديم ناگاه چند نفر از جوانان قريش از آنجا گذشتند، با ديدن آنها رنگ از صورت پيغمبر پريد وچهره اش تغيير کرد، ما گفتيم يا رسول الله ما پيوسته شما را نگران وگرفته مى بينيم که دوست نداريم شما بدين گونه باشيد، فرمود: ما خاندانى هستيم که خدا براى ما بجاى اين دنيا آخرت را انتخاب فرموده است واين خاندان من (همين ها که از اينجا گذشتند) بزودى بعد از من به بلاها دچار خواهند شد وگرفتار آوارگى ودربدرى وبى خانمانى خواهند گرديد تا اين که گروهى (از اين) طرف قيام کنند، وبا دست مبارک خود بسوى مشرق اشاره نموده وفرمود: آنان پرچم هاى سياه دارند، و(حق) را مطالبه مى کنند ولى به آنها نمى دهند، دوباره درخواست حق مى کنند آن را به آنها نمى دهند، پس مى جنگند وصبر وشکيبايى را پيشه خود مى سازند، آنگاه آنچه را که مى خواستند به ايشان مى دهند اما اين بار، ديگر آنها نمى پذيرند تا آنکه آن پرچم ها (ويا حکومت) را به مردى از اهل بيت من مى سپرند واو زمين را از عدل وداد پر مى کند چنانکه از ظلم وجور پر شده بود، پس هر کس که آنان را درک کند بايد خود را به آنان برساند واگرچه با دست وزانو بر روى برف ويا يخ راه برود.

نتيجه ى نقلهاى مختلف:

از مجموع نقلهاى مختلفى که در مورد حديث (عبد الله بن مسعود) از چندين منبع موثق آورديم، با همه ى اختلافاتى که در الفاظ وعبارات آن ديده مى شود نکات مثبت وجالبى بدست مى آيد که در ذيل مختصرا به آنها اشاره مى کنيم:

نکته اول: اين که، برافراشته شدن پرچم هاى سياه از سوى مشرق که در فرمايش پيغمبر اکرم صلى الله عليه واله آمده است يکى از علائم بسيار نزديک ظهور حضرت صاحب الامر عليه السلام است که در بسيارى از روايات از ساير ائمه معصومين عليهم السلام نيز به آن تصريح شده، وامامان معصوم عليهم السلام صاحبان آنها را از ياران حضرت ولى عصر، (ارواحنا له الفداء) معرفى فرموده اند.

نکته ى دوم اينکه: رسول خدا صلى الله عليه واله فرموده است: (کسانى که از مشرق قيام مى کنند داراى پرچم هاى سياه ويا صاحب پرچم هاى سياهند) واين سخن حضرت اين را مى رساند که کسانى که از طرف مشرق قيام مى کنند (شيعه) هستند ونشانه ى آنها پرچم هاى سياه است واين خود در واقع اشاره به حرکت انقلابى تشيع پيش از ظهور حضرت ولى عصر عليه السلام است، چه آنکه در ميان تمام پرچم هاى جهان تنها پرچمى که سياهرنگ وسمبل آزادى ومظهر استقلال يک گروه خاص به شمار مى رود ودر تمام مراسم سوگوارى بعنوان علامت ماتم وشعار رسمى عزادارى برافراشته مى شود همان پرچم سياهرنگ شيعيان است.

نکته ى سوم اينکه: پيامبر خدا صلى الله عليه واله فرموده است: (آنها حق را مطالبه مى کنند ويا اينکه حق خودشان را مى خواهند) واينهم نکته ى دقيق وعميقى است، زيرا: آنچه از اين جمله فهميده مى شود اين است که: آنچه را که اين طايفه مى خواهند ويا آنرا مطالبه مى کنند براى جلب منفعت مادى، ويا بدست آوردن اسم ورسم نيست، بلکه براى پيشبرد احکام دين وزنده ساختن ساختن شريعت (سيد المرسلين) ويا احقاق حقوق ملت مسلمان کشورشان است.

نکته ى چهارم اينکه: پيغمبر اکرم صلى الله عليه واله فرموده است: وقتى که حق ويا حقشان را به آنها ندادند آنها مى جنگند وپيروز مى شوند وآنگاه حقشان را به آنان ارزانى مى دارند ولى ديگر آن طايفه نمى پذيرند واين هم نکته عجيب وپرمعنايى است که نياز به دقت دارد.

زيرا: اگر کسى بخواهد درباره ى اين جمله بينديشد وکنه مطلب را بدست بياورد به سرى از اسرار نهفته پى مى برد که شايان دقت است چه آنکه از اين فرمايش رسول خدا صلى الله عليه واله چنين استفاده مى شود که گويا در گرماگرم جنگ وپيدايش نخستين طليعه پيروزى وغالب شدن بر دشمن کسانى مى خواهند به نفع دشمنانشان چيزى را بر آنها تحميل کنند وفريبشان بدهند وآنان را اغفال نمايند ولى آنان از بس هشيار وبيدارند اغفال نمى شوند وزير بار نمى روند وفريب نمى خورند ومکاران وحيله گران را مأيوس مى کنند، چرا که آنان مؤمنند (والمؤمن لا يلدغ من جحر مرتين) انسان مؤمن از يک سوراخ گزنده دوبار گزيده نمى شود، ولذاست که آرام نمى گيرند ومى جنگند وتا موقعى که دشمن را به شکست قطعى نکشانند وپيروزى واقعى بدست نياورند لحظه اى از پاى نمى نشينند.

نکته ى پنجم اينکه: نبى گرامى اسلام فرموده است (آنان اين پرچم ها را بدست مردى از اهل بيت من مى سپرند) واين نکته به اين مطلب اشاره دارد که اينان زمينه ساز حکومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام خواهند بود وقيام وانقلابشان تا انقلاب جهانى موعود عليه السلام ادامه خواهد داشت.

نکته ى ششم اينکه: حضرت فرموده است: (هر کسى که آن زمان را درک کند بايد بسوى آنان بشتابد وخود را به ايشان برساند ودر صف آنها قرار گيرد) واين فرمايش حضرت دليل بر آن است که: صاحبان اين پرچمها اهل حقند وبراى حق مى جنگند وجز احياء حق واز بين بردن باطل ومحو آثار ظلم، هدف ديگرى ندارند واز اين جهت است که فرستاده ى خدا به همه ى مسلمانان فرمان داده است که خودشان را به آن طايفه برسانند ودر صف آنان قرار گيرند وآنها را در کام قيام ونهضتشان يارى دهند. اينها نکاتى است که از حديث (ابن مسعود) استفاده مى شود ولى (لا يعقلها الا من امتحن الله قلبه بالايمان).

حديث 02

نعيم بن حماد در کتاب (فتن) حديثى را در مورد خروج پرچم هاى سياه از مشرق از رسول خدا صلى الله عليه واله چنين آورده است:

(عن الزهرى قال: قال رسول الله صلى الله عليه واله تقبل الرايات السود من المشرق، تقودهم رجال کالبخت المجللة أصحاب شعور، أنسابهم القرى وأسماءهم الکنى يفتحون مدينة دمشق، ترفع عنهم الرحمة ثلاث ساعات.(9)

زهرى روايت کرده است که پيغمبر گرامى اسلام فرمود: پرچم هاى سياه از مشرق زمين فرامى رسند ومردانى قوى ونيرومند وريش دار که نسبهايشان شهريشان وکنيه نامهايشان است(10) اين پرچمها را رهبرى نموده وبه جلو مى رانند. آنان شهر (دمشق) را مى گشايند وبه مدت سه ساعت شفقت ورحمت از دلهايشان برداشته مى شود.

آنچه در اين حديث شريف آمده همه وهمه صفات وخصوصيات ايرانيان است، زيرا بطوريکه مى دانيم اين ايرانيانند که به شهرهاى خود منتسب مى گردند وهنگامى که مى خواهند نام کسى را ببرند او را به شهرش نسبت مى دهند ومى گويند: تهرانى، قمى، خراسانى، شيرازى، گلپايگانى وامثال اينها واين ايرانيانند که از شدت عشق وعلاقه اى که به خاندان رسالت ووابستگان آنها دارند، فرزندان خود را به نامهائى چون ابو طالب، ابو الحسن، ابو على، ابوالفضل ونظائر اينها نامگذارى مى کنند، واين ايرانيانند که يکى از ويژگيهاى ديرين آنان، صفت نيک ريش داشتن است.

اما اينکه رسول خدا صلى الله عليه واله فرموده است (بمدت سه ساعت شفقت ورحمت از دلهايشان برداشته مى شود، نويسنده اين سطور، نمى داند به چه منظورى است آيا بخاطر غوطه ورشدن در جنگ واز پاى درآوردن دشمن وبيرون راندن آنها از شهرهايشان است که بحکم وظيفه ى اسلامى وجهاد در راه خدا ودفاع از نواميس مسلمين واحقاق حقوق حقه خود. اينگونه دلاورانه مى جنگند واز کشتن ونابود ساختن باکى ندارند، يا اينکه به جهت صدور فرمان از مقامات بالاتر است، ويا اينکه در موقع ظهور وهنگام فتح دمشق است که بفرماندهى ولايت امر، يعنى حضرت صاحب الزمان - عجل الله تعالى فرجه - اين دستور صادر مى شود!!!

واما اينکه حضرت فرموده است (صاحبان پرچم هاى سياه شهر دمشق را فتح مى کنند) اين در چه وقت، وکى وچه زمانى وچگونه خواهد بود بخواست خداوند اگر زنده مانديم خواهيم ديد: که چگونه فتح شهر دمشق با فرماندهى ولى خدا حضرت صاحب الامر عليه السلام وکمک ايرانيان وديگر نيروهاى رزمنده ى عظيم اسلام (پس از آنکه اين شهر بدست سفيانى واتباع ويارانش سقوط کرده واو آنجا را مقر سلطنت وپايگاه حکومت ظالمانه ى خويش قرار داده است) صورت خواهد گرفت.(11)

حديث 03

مرحوم سيد بن طاووس، در کتاب (الملاحم والفتن) درباره ى خروج پرچم هاى سياه، حديثى را از ابو هريره چنين آورده است:

ابو هريره گفت: من درخانه ى (ابن عباس) بودم که گفت: درها را ببنديد، بعد از آن پرسيد آيا غير از خود ما شخص بيگانه اى در اينجا هست؟ گفتند نه، ابو هريره مى گويد: من در يک گوشه اى از جمعيت بودم ابن عباس گفت: (اذا رأيتم الرايات السود من قبل المشرق فأکرموا الفرس) هرگاه ديديد پرچم هاى سياه از جانب شرق نمايان شد (مردم فارس) يعنى: ايرانيان را اکرام کنيد، زيرا دولت ما در ميان آنهاست.

ابو هريره مى گويد: من به ابن عباس گفتم: آيا مى خواهى آنچه را که من از رسول خدا صلى الله عليه واله شنيده ام براى تو بازگو کنم؟ گفت: تو هم که اينجا بودى؟ گفتم آرى، گفت: بگو، گفتم من از رسول خدا صلى الله عليه واله شنيدم که مى فرمود: (وقتى که پرچم هاى سياه خارج شدند اول آنها فتنه ووسط آنها ضلالت وگمراهى وآخر آنها کفر خواهد بود).(12)

مولف: اين حديث چنانکه خواننده ى عزيز ملاحظه مى کند داراى دو جنبه است، يکى مدح وديگرى ذم، ابن عباس از خروج (صاحبان) پرچم هاى سياه که از مشرق قيام مى کنند ستايش مى کند، واز حرکت آنها تمجيد مى نمايد، وآنان را زمينه ساز دولت اهل بيت عليهم السلام وحکومت حضرت مهدى عليه السلام مى داند، ودر مقابل او به عکس، ابو هريره از حرکت ايرانيان مذمت مى نمايد، وبا نقل روايتى از پيغمبر گرامى اسلام آنان را کافر وگمراه معرفى مى کند وبدين وسيله شنونده وخواننده ى حديث را دچار شک وترديد ودودلى مى سازد واز اينرو اين حديث سؤال برانگيز است وچون به دنبال حديث ابن عباس در رابطه با (خروج پرچم هاى سياه) نقل شده مقدارى نياز به توضيح دارد.

زيرا ممکن است کسى که اين حديث را مى خواند با خود فکر کند واز خود سؤال نمايد اگر صاحبان پرچم هاى سياه (يعنى: ايرانيان) اهل حقند وبراى حق قيام مى کنند وهدفى جز احياء حق وميراندن باطل ومحو آثار ظلم وستم ندارند وآنها بگفته ى (ابن عباس) زمينه ساز دولت جهانى حضرت مهدى مى باشند، پس چگونه است که بگفته ى ابو هريره، رسول خدا صلى الله عليه واله آنان را کافر خوانده وگمراه دانسته است؟!!!

واقع مطلب اين است که: با توجه به اينکه حال ابو هريره بر همگان روشن است (واو در نقل روايت وجعل حديث حتى در نزد اهل سنت هم متهم به دروغگوئى ودروغ پردازى است) با اين همه نبايد از حق گذشت زيرا اگر ما همه ى احاديث مربوط به پرچم هاى سياه را مورد ارزيابى دقيق قرار دهيم خواهيم ديد که: در عين حال، هم گفته ى ابو هريره راست ودرست است، وهم گفتار ابن عباس زيرا حديث ابو هريره به نخستين پرچم هاى سياهى که از مشرق خارج شد وزمينه ساز دولت (عباسيان) بود (واين دولت به کمک ابو مسلم خراسانى وتلاش پيگير وکوشش بى دريغ او روى کار آمد) نظر دارد، وحديث ابن عباس، به خروج دومين پرچم هاى سياه که زمينه ساز دولت جهانى حضرت مهدى عليه السلام مى باشند اشاره دارد والبته مسلمست که (أهل البيت أدرى بما فيه) صاحب خانه بهتر از هر شخص ديگرى مى داند که اندر خانه چيست، چه داند آنکه اشتر مى چراند.

حال براى اينکه صدق گفتار ما بر خواننده ى عزيز معلوم شود، احاديث ديگرى را که در رابطه ى با همين موضوع از رسول خدا صلى الله عليه واله روايت شده است در اينجا مى آوريم تا حقيقت آنچه را که تا اينجا گفته ايم بيش از پيش روشن شود.

حديث 04

مرحوم سيد بن طاووس، در حديث جامع ديگرى که در رابطه با خروج پرچم هاى سياه از سعيد بن مسيب از رسول خدا صلى الله عليه واله نقل کرده است، ماجراى دومين حرکت ايرانيان وتوصيف پرچم هاى آنان را اينگونه بازگو نموده است:

(عن سعيد بن المسيب قال: قال رسول الله صلى الله عليه واله تخرج من المشرق رايات سود لبنى العباس، ثم يمکثون ما شاء الله، ثم تخرج رايات سود صغار، تقاتل رجل من ولد أبى سفيان وأصحابه، من قبل المشرق، ويؤدون الطاعة للمهدى عليه السلام).(13)

سعيد بن مسيب از رسول خدا صلى الله عليه واله روايت کرده است که آن حضرت فرمود: پرچم هاى سياهى از مشرق بسود (بنى العباس) خارج مى شوند وتا آن موقعى که خدا بخواهد خواهد ماند، سپس بعد از آن پرچم هاى سياه ديگرى نيز که آن پرچمها هم سياه است ولى کوچک است (وبا پرچم هاى بنى العباس فرق دارد) قيام مى کنند وبا مردى از فرزندان ابو سفيان (يعنى: سفيانى معروف) وياران او مى جنگند، وقيامشان نيز از مشرق زمين است. وسرانجام تسليم حضرت مهدى عليه السلام مى شوند وزمام کار (وحکومت) خود را بدست آن حضرت مى سپارند.

همانگونه که در حديث پيشين اشاره نموديم، اين حديث: به دو نوع پرچم اشاره دارد يکى پرچم هاى سياه رنگى که بسود بنى العباس بوده است وديگر پرچم هاى سياهرنگ کوچکى که پس از انقراض دولت بنى العباس پيدا مى شوند وزمينه ساز حکومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام خواهند بود. البته با اين تفاوت که پرچم هاى سياهرنگ بنى العباس دراز وطولانى بوده وپرچم هاى دوم سياهرنگ وکوچک است.

در اين باره مرحوم علامه ى مجلسى اعلى الله مقامه در کتاب (بحار الانوار) ج 42 ص 61 به نقل از (تاريخ طبرى) در وصف پرچم هاى بنى العباس چنين آورده است:

وقتى (ابراهيم امام) پرچم نصرت را بدست ابو مسلم خراسانى داد، سفيد رنگ وطول آن 14 ذرع يعنى در حدود 7 متر بود وبر روى آن با مرکب نوشته شده بود (اذن للذين يقاتلون بأنهم ظلموا وأن الله على نصرهم لقدير(14) به جنگجويان اسلام رخصت جنگ داده شد، زيرا آنان از دشمن ستم کشيدند، وخداوند بر يارى نمودن آنان توانا است.

ابو مسلم به غلام خود دستور داد تا آن را به رنگ سياه تبديل کند، زيرا موقعى که لباس سياه پوشيد گفت: اين لباس داراى هيبت وابهتى است ولذا رنگ سياه را براى مخالفت با (بنى اميه) واينکه در نظر بيننده با هيبت جلوه کند انتخاب نمود، ومى گفتند که رنگ سياه علامت حزن واندوه وغمگسارى بر آل محمد صلى الله عليه واله وشهداى گلگون کفن کربلا وزيد بن على بن الحسين ويحيى بن زيد است.

بنابراين ، ظاهرا علت اينکه پيغمبر اکرم صلى الله عليه واله در توصيف پرچم هاى دوم فرموده است (ثم تخرج رايات سود صغار) سپس پرچم هاى سياه ديگرى که آن پرچمها کوچک است خروج مى کنند، همين بوده است که چون آن حضرت خواسته اند براى صاحبان پرچم هاى دوم امتيازى قائل شوند، از اينرو براى پرچم هاى آنان کلمه ى (صغار) (يعنى پرچم هاى کوچک) صفت آورده اند.

واز اينجا بخوبى مى توان دريافت که مراد ومقصود (ابن عباس) نيز از پرچم هاى سياه در حديث پيشين، همان پرچم سياه رنگ (شيعيان) بوده است ولذا هم، از پرچم هاى سياه نامبرده، وهم به احترام کردن وگرامى داشتن (ايرانيان) دستور داده است.

روى اين بيان، همانطورى که گفتيم: روايت ابو هريره که در دنباله ى حديث ابن عباس در مورد خروج پرچم هاى سياه آمده است، بدون ترديد به همان پرچمهاى زمينه سازان دولت عباسيان مربوط مى شود وبه خروج دومين پرچم هاى سياه هيچگونه ربطى ندارد.

علاوه بر همه ى اينها: صرف نظر از حديث (ابن عباس) روايات ديگرى در دست داريم که پيغمبر اکرم صلى الله عليه واله بطور اختصار ماهيت قيام صاحبان پرچم هاى سياه دوم وهدف آنان را بخوبى روشن نموده وهدف آنان را براى همگان مشخص ساخته اند چنانکه در حديث پنجمى که خواهيم آورد، خواهيد ديد: که رسول خدا صلى الله عليه واله علت وهدف وانگيزه ى قيام صاحبان پرچم هاى سياه دوم را گرچه با يک جمله ى کوتاه ولى با يک عالم معنا، بيان فرموده است که نيازى به اين همه پريشان گوئيهاى ما ندارد.

پاورقى:‌


(1) مفصل اين جريان در بخش چهارم تحت عنوان: (قيام هاشمى خراسانى) ذکر گرديده است. براى اطلاع کامل به آنجا مراجعه فرمائيد.
(2) عقد الدرر، ص 124-122.
(3) اين جمله: موافق عقيده اهل سنت است که عقيده دارند نام پدر حضرت حجت عليه السلام عبد الله است ولى بعقيده شيعه اين درست نيست، زيرا چنانکه مى دانيم حضرتش فرزند امام حسن عسکرى عليه السلام است واگر ثابت شود که اين جمله جزء حديث است که نيست زيرا خود اهل سنت هم عده اى قبول ندارند که اين جمله جزء حديث باشد، اما از آنجائى که در متن عربى (اسم ابيه اسم ابى) آمده بعيد نيست که تصحيف (ابنى) باشد که مراد امام حسن مجتبى عليه السلام است.
(4) عقد الدرر ص 125-124.
(5) ينابيع الموده ج 2 ص 18 ط- اسلامبول - چاپ اول.
(6) سنن ابن ماجه ج 2 ص 1366 حديث 4082 طبع دار احياء التراث العربى.
(7) به کتاب صواعق المحرقه، ص 164 ط- قاهره چاپ سال 1965-1385 سطر هفتم مراجعه فرماييد.
(8) الملاحم والفتن ص 161- باب 14 ط - منشورات الرضى.
(9) فتن نعيم بن حماد خطى لوحه 85.
(10) معناى اين جمله که رسول خدا صلى الله عليه واله فرمود است (انسابهم القرى واسمائهم الکنى) اين است: يعنى چون بخواهند از کسى ياد کنند او را به شهرش نسبت مى دهند ومى گويند: تهرانى وقمى وامثال اينها وکنيه نامهايشان است يعنى اسمهائى نظير ابو طالب، ابوالحسن، ابوالفضل ونظائر اينها دارند واين اسمها در نزد عرب معمول نيست بلکه عرب آنرا کنيه مى نامند وکسى که داراى پسرى باشد مانند طالب وحسن او را ابو طالب وابوالحسن مى گويند.
(11) در اين رابطه در آينده با تفصيل بيشترى سخن خواهيم گفت.
(12) الملاحم والفتن ج 1 ص 33 باب 30 وکنز العمال ج 14 ص 89 حديث 38019 قسمت اول حديث.
(13) الملاحم والفتن ص 55 باب 102 ط- منشورات الرضى، والحاوى للفتاوى ج 2 ص 96 والبرهان فى علامات مهدى آخرالزمان ص 150-149 حديث 11 باب 2.
(14) سوره ى حج: آيه ى 39.