آموزه هايى از پيام هاى تاريخى قرآن

على كرمى فريدنى

- ۳ -


خداست كه شب و روز را دگرگون و با هم جا به جا مى سازد؛ به راستى كه در اين جابه جايى و دگرگونى براى صاحبان بينش درس هاى عبرتى است .
و خداى يكتاست كه هر جنبنده اى را در آغاز، از آبى آفريد؛ پس پارهاى از آنها بر رويشكم خود راه مى روند، و پاره اى از آنها بر روى دو پا و برخى از آنها هم بر روى چهار پا راه مى روند، خدا هر كه را بخواهد پديد مى آورد چرا كه خدا بر هر چيزى تواناست .
4.و مى فرمايد:
ان فى خلق السماوات والارض و اختلاف اليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما اءنزل الله من السماء من ماء فاءحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابه و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لآيات لقوم يعقلون (28)
بى گمان در آفرينش آسمان ها و زمين ، آمد و شد شب و روز، كشتى هايى كه در دريا به سود مردم در حركت هستند، و آبى كه خدا از آسمان فرود آورده ، و با آن ، زمين را پس از مرگ ، زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و همچنين در تغيير مسير بادها و ابرهايى كه ميان زمين و آسمان رام شده اند، براى مردمى كه مى انديشند نشانه هايى از ذات پاك خدا و يگانگى اوست !
اصرار بر شناخت قانون مندى تاريخ
قرآن از يك سو، انسان را بر شناخت كتاب پر اسرار طبيعت و قوانين حاكم بر جهان خلقت - كه در رشد و پيشرفت انسان به سر منزل كمال نقش ‍ سرنوشت سازى دارد- فرا مى خواند و در اين انديشه و روند است كه عقل و فكر بشر را بر انگيزد و به راه اندازد، تا در كشف حقايق و قوانين حاكم بر طبيعت ، مهارت وتجربه و آگاهى بيندوزد. بياموزد كه چگونه و از چه طريق و با چه وسيله اى بايد به درون پديده ها و عمق حقايق راه يابد و نفوذ كند، و حقايق را از اعماق جان طبيعت ، از محيط زندگى ، از مظاهر خلقت و تحولات طبيعى بيرون كشد؛ و از دگر سو به انسان اصرار مى ورزد تا حوادث تاريخى ، اتفاقات و رخدادها تحولات و دگرگونى ها، فرازها ونشيب ها و اوج و حضيض ها را به دقت مطالعه كند تا ضمن عبرت آموزى ، براى خود سازى و ساختن ديگران ، علل پيشرفت و انحطاط ملت ها و رشد و شكوفايى و يا پسرفت و فروپاشى امت ها را كشف كند، و با كشف دلايل و عوامل ظهور و افول سلسله ها و چگونگى تكوين و فروپاشى قدرت ها، و كنكاش در راز و رمز حيات و مرگ تمدن ها و بروز جنبش ها و دگرگونى ها و انقلابات اجتماعى ، قوانين حاكم بر تاريخ و سنن الهى را در مسير جامعه ها بنگرد و بشناسد.آن ها را از دل تاريخ بيرون كشد و آويزه ى گوش كند و فراراه جامعه ى خويش سازد و به سوى بهروزى و سعادت و آرامش خاطر در زندگى اوج گيرد.
آيات روشنگر قرآن بر اين انديشه ترغيب مى كند كه رهروان راه آن ، رويدادهاى متنوع دوران هاى گذشته را با حوادث گوناگون دنياى معاصر، و جهان معاصر را با تاريخ درس آموز گذشته پيوند دهند، و پيوند نسل حاضر را با نسل هاى گذشته اش براى درك حقايق و دريافت واقعيت ها، ضرورى بدانند؛ چرا كه از ارتباط درست و گره خوردن دنياى گذشته و معاصر است كه رسالت ما در ساختن درست تاريخ فردا و نيز مسئوليت نسل هاى آينده روشن مى شود.
سير علمى و انديشمندانه در زمين و زمان
در فرهنگ قرآن ، دعوت به سير و سياحت هدفمند و گردش انديشمندانه در زمين و زمان ، همان مطالعه دقيق تاريخ پيشينيان است ؛ همان چيزى كه قرآن بر آن تاءكيد و اصرار دارد.
قرآن به صورت جدى به سير و سياحت در زمين و زمان دعوت مى كند؛ هم سير محققانه براى شناخت سنن حاكم بر جامعه و تاريخ و عبرت آموختن از آن و فرا گرفتن تجربيات پيشينيان .
در اين مورد از جمله مى فرمايد:
و لقد بعثنا فى كل امه رسولا ان اعبدو الله و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدى الله و منهم من حقت عليه الضلاله فسيرو فى الارض فانظرو كيف كان عاقبه المكذبين (29)
ما در ميان هر جامعه اى پيام رسانى بر انگيختيم كه : خداى يكتا را بپرستند؛ و از طاغوت اجتناب كنيد! خداوند گروهى را هدايت كرد؛ و گروهى ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت ؛ پس در روى زمين بگرديد و ببينيد فرجام كار تكذيب كنندگان حق چگونه است !
و مى فرمايد:
قد خلت من قبلكم سنن و فسيرو فى الارض فانظرو كيف كان عاقبه المكذبين هذا بيان للناس و هدى و موعظه للمتقين (30)
بى ترديد پيش از شما، سنت هاى وجود داشت و سپرى گرديد؛ و هر جامعه اى ، برابر انديشه و اخلاق و عمل كرد خود، سرنوشت هايى داشت كه شما نيز همانند آن را خواهيد داشت پس در روى زمين ، گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب كنندگان آيات خدا و حق ستيزان چگونه بود؟ اين بيانى است براى همه ى مردم ؛ و هدايت و اندرزى است براى پرهيزگاران ! و نيز مى فرمايد:
قل سيروا فى الارض فانظرو كيف كان عاقبه المجرمين (31)
هان اى پيامبر!بگو: در روى زمين گردش كنيد و ببينيد فرجام كار مجرمان به كجا رسيد!
و در قالب گزارشى تكان دهنده مى فرمايد:
فكاين من قريه اهلكناها و هى ظالمه فهى خاويه على عروشها و بئر معطله و قصر مشيد.افلم يسيرو فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها او آذان يسبعون بها فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور(32)
و چه بسيار شهرهايى كه ساكنين بيداد پيشه بودند و ما آنها را نابود ساختيم ؛ به گونه اى كه ديوارهايشان بر سقف هايشان فرو ريخته است .و چه فراوان چاه هاى وانهاده شده و كاخ ‌هاى بر افراشته اى كه بدون صاحب ماند.
بنابراين از كران تا كران زمين گردش نكرده و آثار بر جاى مانده از بيدادگران را نديده اند تا دل هايى داشته باشند كه به وسيله ى آن ، حقيقت را دريابد؟ و يا گوش هايى كه با آن سخن حق را بشنود؟ چرا كه چشم ها، بر اثر غفلت نابينا نمى شوند، بلكه دل هايى كه در سينه هاست بر اثر غفلت و غرور و گناه كور مى شود.
و در قالب پرسشى انديشاننده مى فرمايد:
اءو لم يسيروا فى الارض فينظرو كيف عاقبه الذين كانو من قبلهم كانو هم اءشد منهم قوه و آثارا فى الارض فاخذهم الله بذنوبهم و ما كان لهم من الله من واق . ذلك باءنهم كانت تاءتيهم رسلهم بالبينات فكفرو فاءخذهم الله انه قوى شديد العقاب (33)
آيا اينان در سرگذشت پيشينيان نينديشيده ، و آيا در زمين و زمان گردش ‍ ننموده اند تا ببينند سرانجام كسانى كه پيش از اينان بودند، چگونه بوده است ؟! آنان از اينان نيرومندتر و در زمين و زمان داراى آثار پايدارتر و افزون ترى از اينان بوده اند؛ اما خدا آنان را به كيفر گناه و بيدادشان گرفتار ساخت ؛ و براى آنان هيچ حمايت گر و نگاهدارنده اى از كيفر خدا نبود.
اين كيفر و عذاب ، به خاطر آن بود كه آنان پيامبران و اصلاحگرانشان دليل هاى روشن و روشنگر برايشان آوردند، اما آنان به جاى پذيرش حق ، كفر ورزيدند؛ از اين رو خدا گريبان آنان را به كيفر اصلاح ناپذيرى و بيدادشان گرفت ، چرا كه او نيرومند و سخت كيفر است .
آرى ، ويرانه هاى كاخ ‌ها و مراكز قدرت و ستمگران و بوستانها و تفريگاه هاى ويران شده ى خودكامگان مغرور و اصلاح ناپذير- كه روزى در اوج قدرت مى زيستند- هر كدام در همان سكوت رازآميز و خاموشى خود هزارها زبان دارند و با هر زبانى هزاران نكته ! اين ويرانه ها، كتاب هاى گويا و زندهاى است از سرگذشت اين اقوام ، از نتايج اعمال و رفتارشان و از برنامه هاى ننگين سياست ظالمانه انحصارگرانه ، بسته ، نقد ناپذير، نظارت گريز ونهانكارانه ى آنان و كيفر شومى كه گريبانشان را گرفت .
اين زمين خاموش ، و آثارى كه در اين ويرانه هابه چشم مى خورد چنان نغمه هاى شور انگيزى در جان انسان مى دمند كه گاه مطالعه ى يكى از آنها به اندازه ى مطالعه ى يك كتاب قطور به انسان درس مى دهد(34)درس عبرت براى خود سازى و براى اندرز دادن ديگران ، و درس شناخت ضوابط و قانون مندى حاكم بر جامعه براى ساختن آينده اى بهتر.
از شاهكارهاى قرآن و...
بر اين باور، از شاهكارهاى قرآن و پيامبر اين بود كه زنجيرهاى خرافه و اوهام و تحجر و تاريك انديشى را از دست و پاى خود و انديشه ى بشر گشود انسان را آزاد ساخت ، دعوت كرد، ترغيب نمود، و در آسمان بى كران رشد و اوج ، به پرواز در آورد تا در كران تا كران طبيعت و تاريخ سير كند، بينديشد، به تفكر برخيزد، و قوانين و نظامات حاكم بر طبيعت و سنن حاكم بر جامعه و تاريخ را بشناسد.
الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التورا و الانجيل يامرهم بالمعروف و ينههم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم والاغلال التى كانت عليهم فاليذين امنو به و عزروه و نصروه واتبعو النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون (35)
چرا كه هر فرد و جامعه اى كه در طبيعت و تاريخ نينديشيد، بدان ها با ديدى عميق و بينشى متفكرانه و جست و جو گرانه نظاره نكرد، از آنها انديشمندانه درس نگرفت و قوانين آنها را نشناخت و با آنها در جهت رشد و اوج هماهنگ نزيست ، به بدبختى و رنج و عقب ماندگى محروم ميگردد؛ آن هم نه رنج و بدبختى اين جهان تنها، كه در آخرت نيز چنين فرجامى خواهد داشت .
اين واقعيت را علاوه بر منطق تخلف ناپذير وحى ، تجربه هاى علمى و تاريخى و اجتماعى و روزمره نيز گواهى مى كنند.
بخش 3: قرآن و روش ابتكارى در نمايش رويدادهاى تاريخى
انگيزه ى انعكاس رخدادهاى تاريخى
حس كنجكاوى انسان ، هم چنان كه او را به كنكاش درباره ى پديده هاى طبيعى و مصنوعى و شناخت آنها وا مى دارد، همان طور او را به مطالعه ى رخدادها و پژوهش در شناخت حوادث مهم تاريخ و شناخت گذشته هاى دور و نزديك علاقه مند ساخته ، و از او موجودى مى سازد كه با يادها و خاطره ها و تجربيات گوناگون خود و ديگران در آميخته ، و به ساختن تاريخ فردا همت گمارد.
به نظر مى رسد همين حقيقت ظريف و انديشاننده است كه دوشادوش ‍ كشش جاودانگى و عشق به ماندگارى - كه از اعماق جان پراسرار انسان سر چشمه مى گيرد - باعث شده اند تا پيشينيان انسان ، اقدام به ثبت خاطرات زندگى خود كنند، و رخدادها و حوادث روزگار خويش را براى ثبت در تاريخ بنگارند و كتاب هاى تاريخ ، سيره ، زندگى نامه ها، خاطرات و سرگذشت ها و سرانجام تاريخ ‌نگارى و علم تاريخ را پديد آورند.
آرى ، اين انگيزه ى انعكاس رخدادهاى تاريخى به وسيله ى پيشينيان و پسينيان ، و يا نسل هاى ديروز به نسل هاى امروز بشر و نسل هاى كنونى ، به آيندگان است .
شيوه هاى نگارش
شيوه ى نگارش يا ثبت رخدادها و حوادث يا دانش مربوط به تاريخ بر سه روش و سه گونه است : نقلى يا وقايع نگارى ؛ تحليلى يا علمى ؛ و ديگر فلسفه ى تاريخ ؛ يا علم ضوابط يا سنن حاكم بر تحولات و دگرگونى هاى جامعه و تمدن ها(36).
1 - شيوه ى وقايع نگارى
در شيوه ى نخست - كه روش نقلى يا وقايع نگارى است - تاريخ ‌نگار، كارى به علل پديد آمدن حوادث ، انگيزه ى پديد آمدن وقايع ، شرايط فرهنگى ، عقيدتى اجتماعى و سياسى و يا امكان و عدم امكان وقوع فلان حادثه ى بزرگ يا كوچك تاريخى ندارد؛ بلكه آنچه را اتفاق افتاده ، و او مشاهده كرده است ، ثبت مى كند و آنچه را كه خود نظاره گر نبوده ، اما روايت گران اخبار و پديد آورندگان و ناقلان آثار و روايات مى كنند، همه را مى نگارند.
او، رويدادها را دهان به دهان ، سينه به سينه ، از لا به لاى روزنامه ها، از درون آثار و مدارك ، اسناد و دفترچه هاى خاطرات و كتاب هاى تاريخى نيز نقل مى كند.
طبيعى است كه چنين شيوه اى در نگارش تاريخ ، آگاهى به امور جزيى و گاهى شخصى و فردى را به ارمغان مى آورد، و نه آگاهى به قوانين و ضوابط و نظامات حاكم بر روند تاريخ و جامعه و چرايى آن را.
اين شيوه از تاريخ نگارى ، روش نقلى است و نه عقلى و تحليلى و علمى ؛ آگاهى به ((شده )) هاست ، نه آنچه بايد ((بشود))؛ مربوط به گذشته است و شايد چندان نقشى در حال و آينده نداشته باشد؛ ضمن اين كه مواد خامى است كه پژوهشگران و مفسلان تاريخ مى توانند با تعمق در آن و با بررسى تحليل و تفسير دقيق آن ، حقايق و واقعيت هاى تاريخى را از دل آن رويداد دريافت كنند و راست يا دروغ بودن برخى حوادث را كشف نمايند.
2 - شيوه ى تحليلى
روش ديگر در انعكاس وقايق تاريخى ، روش تحليلى يا علمى است .
در اين روش نيز آگاهى بخشى و اطلاع رسانى از رخدادهاى گذشته است .علم به حال و روز جامعه ها و تمدن هاى ديروز است ؛ اما بر خلاف روش نقلى كه جزيى بود اين جا آگاهى به امور و رويدادها تا حدودى كلى است ، و عقلى و تحليلى هم هست و نه نقلى تنها.
در اين شيوه ، تاريخ نگار يا تحليل گر وقايق تاريخى ، در مرحله ى نخست ، اسناد و آثار و مدارك حادثه يا رخداد را به منظور كشف حقيقت مورد مطالعه و ارزيابى قرار مى دهد. آن گاه پس از پژوهش و اطمينان به درستى اسناد و مدارك خود، حادثه ى تاريخى را زير ذره بين خرد و انديشه ى محققانه مى گذارد و آن را به نقد و تحليل مى كشد.
افزون بر اين دو كار، شرايط و اوضاع و احوال اجتماعى ، فرهنگى ، سياسى ، عقيدتى و چگونگى زمان وقوع اتفاق را با شيوه ى علمى و فكرى به منظور دست يابى به واقعيت موضوع و حقيقت رويداد، همه را مورد تحقيق و بررسى قرار مى دهد.چه بسا كه از تجربيات جامعه شناسان روانشناسان ، باستان شناسان ، جغرافى دانان ، زيست شناسان و متخصصان ديگر علوم و فنون هم مدد گيرد، تا موضوع را آن چنان كه اتفاق افتاده است ، دريافت كند و نه آن طورى كه گاه دست خيانتكار استبداد و استعمار، و يا قشرى گرى و تاريك انديشى و تعصب كور ذوب شدگان در قدرت بى مهار و نهانكار، آن را با تحريف و دروغ و سوداگرى و نمايش هاى رسواى اقرار و اعتراف گيرى و بولتن هاى ساختگى و مخرب و مافيايى ، به صورتى واژگونه و در جهت تطهير دست هاى پليد اربابان قدرت و آلوده ساختن آزادى خواهان و نقد كنندگان قدرت نقد ناپذير، وارد تاريخ ساخته است .
طبيعى است كه در اين شيوه ، ضمن آگاهى به تاريخ گذشتگان و به دست آوردن صحت و يا سقم حوادث تاريخى به وسيله ى قراين و شواهد، مى توان به برخى علل و عوامل و فرازها و يا انحطاطها نيز پى برد و درس هاى عبرت گرفت و تجربيات ارزنده اى را كه در راه ساختن آينده اى بهتر كار ساز است ، به دست آورد(37).
3 - فلسفه ى تاريخ
در فلسفه ى تاريخ ضمن بهره ورى از تاريخ نقلى و تحليلى ، بحث از قوانين و ضوابط حاكم بر جامعه بر تاريخ است . بحث از اين مقوله است كه چه عواملى تاريخ بشر را به حركت آورده است ؟ نيروى محركه ى تاريخ چيست ؟ و سنن حاكم بر روند تاريخ و تحولات و تغييرات آن كدامند؟ چگونه جامعه ى انسانى راه تعالى و تكامل راپيموده ، و از دوره هاى مختلف و مراحل چندگانه زندگى - كه جامعه شناسان برايش فرض كرده اند - عبور نموده ، و به نقطه اى كه اكنون ايستاده ، رسيده است ؟ تفسير كننده ى صعودها و نزول ها، طلوع ها و غروب ها، درخشندگى ها و افول ها، نشيب ها و فرازها، اوج ها و حضيض ها،حيات و مرگ تمدن ها، پيشرفت و انحطاط سلسله ها و راز شكوفايى و ماندگارى دولت ها و جامعه ها، يا رمز فرو پاشى آنان چيست ؟ و سرانجام اين كه ، تحولات و تطورات عظيمى كه در تاريخ پر ماجراى بشر رخ داده است ، چگونه تفسير مى گردد؟
آيا اين همه اعتلاها و انحطاطها، تصادفى و اتفاقى و بى دليل و علت بوده است ، يا بر اساس قانون و ضابطه قاعده و اساسى رخ داده است ؟ اگر قوانين و ضوابطى بر سير جامعه ها و تمدن ها و تاريخ حاكم است ، آن ضوابط و قوانين كدامند؟
آرى ، هدف فلسفه ى تاريخ ، شناخت اين سنن و قوانين است ، و رسالت و مسئوليت تحليل گران تاريخ بايد دريافت صحيح و شايسته و بايسته ى اين قوايد و ضوابط باشد، تا آينده را چنان كه بايد بسازيم .
شيوه ى قرآن در ترسيم رخدادها
1.قرآن كتاب تاريخ نيست ؛ به همين جهت در پى انعكاس گسترده ى روى دادها و اتفاقات به سبك تاريخ نگارى رايج در ميان انسان ها نيست ؛ هم چنان كه در بيان حوادث گزيده ى خود نيز، براى خود سبك ويژه اى دارد.
گاهى از كنار يك حادثه ى مهم تاريخى با اشاره اى پر معنا و انديشاننده به جان مطلب ، مى گذرد و گاهى به طور متوسط، و گاهى هم كمى گسترده به ترسيم رخدادهاى عبرت انگيز و الهام بخش مى پردازد.
برخى رويدادهاى تاريخى را در يك سوره و براى يك بار منعكس مى كند و در آن انعكاس ، ده ها، آرى ده ها درس سازنده كار مى كند، برخى ديگر را در سوره هاى متعدد و آيات مختلف ، اما با نكات زيبا، ابتكارى و جديد، و برخى را در حدود سى مرتبه طرح مى كند اما شگفت انگيز اين جاست كه اين جاست كه قهرمان يا قهرمانان داستان ، تكرار مى شود اما محتوى معنى و نكات ، نه تنها ملال آور نيست ، بلكه به دليل پيام ها و درس هاو مطالب شنيدنى و جديد و متنوع ، جالب و دوست داشتنى است و در بردارنده ى درس هاى نوينى براى فرد، خانواده و حكومت و مديريت و جامعه ها و تمدن هاست .
2.قهرمانان داستان هاى قرآن نيز، از نظر جنسيت ، نژاد، عمر، موقعيت فكرى ، فرهنگى ، شرايط اجتماعى ، سياسى اقتصادى و...گوناگونند.
گاهى قهرمان داستان ، پيام آور حق و اصلاح طلبى بزرگ است ، و گاهى پياده كننده و تحقق بخش دستورات حق .
گاهى كاخ نشين است و گاهى كوخ نشين .
زمانى چوپان است و زمانى باغبان و كشاورز.
گاهى الگويى موفق و سازنده است و گاهى نمونه اى ناموفق . براى هشدار بيان راز شكست و عدم موفقيت .
در برخى از آيات ، قهرمان داستان ، فرمانده ى ميدان نبرد است ، و در برخى ديگر، مدير كل و وزير كار آمد. درستكار كار پيشه .
در جايى ، كودك نيل است . در جايى ديگر مرد فرهنگ و روشنگرى و تحول و انقلاب .
جايى قهرمان داستان ، دخترى آزاده و پاك روش و درست منش است و جايى پسرى خوشفكر و كمال جو و اوج طلب و عدالت خواه .
گاهى مرد است و گاهى زن ، زمانى ميان سال است و زمانى سالخورده و زمانى جوان .
در ميان قهرمان داستانهاى قرآن ، يحودى است ، نصارا هم هست ؛ روشن فكر و ساحر هست ، ملكه نو انديش و هدايت يافته و ترقى خواه و اصلاح طلب نيز وجود دارد. انسان در انتظار نويد و اميد، به چشم مى خورد و مورد انتظار هم هست ؛ فرد و رژيم گزافه كار، فزونخواه ، بى مهار، تبهكار، استبدادگر، تاريك انديش ، اصلاح ستيز، خشونت كيش ، عالم بى عمل ، جاهل بى فضيلت ، مجرم ، فاسق ، زورمدار و گردنكش به چشم بخورد؛ هم چنان كه شايسته كردار، ساخته شده ، ترتيت يافته ، اصلاح گر، فرصت ساز و پروا پيشه ، توحيدگرا، پر اخلاص ، قانون گرا، حق طلب ، دگر دوست ، پاكدامن ، نجيب و خداجو و آراسته ى به ارزش هاى واقعى ديده مى شود و دل خوش دارندگان به ارزش هاى بدلى و ضد ارزش نيز بسيارند كه خود نمايى مى كنند(38).
3.روش نمايش داستان ها و رخدادهاى تاريخى نيز، در قرآن متنوع است و در مرز و اوج بى نظيرى از لطافت و ظرافت و ويژه گى هاى هنرى - كه در هنر داستان سرايى مطرح است - لبريز مى باشد.
در اين روش زيبا. بديع ، گاه از فشرده اى از داستان پيشاپيش مى آيد، آن گاه به طرح گسترده ى داستان وارد مى شود؛ نظير سوره ى كهف كه در آغاز؛ چند آيه براى اصل داستان زمينه سازى مى كند و بعد به تفصيل به طرح آن مى پردازد.
گاه نتيجه ى داستان در آغاز منعكس مى گردد و به دنبال آن ، خود داستان به صورت گسترده و گام به گام ارائه مى شود؛ نظير جريان موسى در سوره ى قصص ، كه جان مطلب و روح داستان و نتيجه ى آن در چند آيه ترسيم مى گردد كه : هان اى مردم ! عنصر فرومايه و خودكامه اى در نقطه اى از سرزمين خدا، گردن كشى و طغيان گرى پيشه نمود و به قانون گريزى و حق ستيزى سهمگينى بر خاست .او مردم آنجا را با نواختن مارك ها و انگ ها شقه شقه و فرقه فرقه ساخت ، آن گاه گروهى را با پرونده سازى هاى رسوا قتل عام نمود، گروهى را بست ، و گروهى را به زنجير خشونت كشيد و زندان را آكنده از روشنفكران ، نوانديشان ، آزادى خواهان ، اصلاح طلبان ، جويندگان حقوق بشر، منتقدان و مخالفان شيوه ى زورمندانه و ددمنشانه ى استبدادى و انحصارى و پراختناق خود ساخت .او، به راستى تبهكار بود. در اين فكر بود كه از كه از ظهور يك توحيدگراى ظلم ستيز و يك قهرمان آزادى خواه و استبداد ناپذير و بيدادگر، جلوگيرى كند؛ اما ارائه خدا چيز ديگرى بود؛ همان بود كه تحول عظيمى با بعثت موسى پديد آمد و فرعون و گردن كشان و اقتدار گرايان و محافظه كاران همراه او - كه بر آن شرايط بسته و اسارتبار و ددمنشانه غالب و حاكم ، با تاريك انديشى و تعصبى كور، پاى فشرده و با هر نوع رشد و پيشرفت ، آزادى و خردگرايى ، مشاركت جامعه در تعيين سرنوشت خويش و نظارت بر قدرت ملى ، در جنگى آشتى ناپذير بودند - به بوته ى هلاكت سپرده شدند، و حق و عدالت و آزادى پيروز شد.آن گاه ، پس از ترسيم و گزارش اين نتيجه ى درس آموز، عبرت انگيز، نويد بخش پر جاذبه ، وارد اصل داستان مى شود.
گاه داستان به طور مستقيم و بدون مقدمه ، به طور فشرده و زيبا و ابتكارى ، منعكس مى شود؛ همانند جريان ولادت مسيح عليه السلام ، يا داستان سليمان و جست و جوى او از ((هدهد))و بر خورد با مورچه ، كه اين نمونه ها به طور بى مقدمه و غافل گير كننده اى ترسيم مى شود، و گاه هدف از ميان ماجرا و حادثه ى تاريخى ، روى قهرمان آن حادثه مى زند؛ هم چون آوردن نام ابراهيم و اسماعيل در بنياد كهن ترين معبد توحيدگرايى و آزادگى در دومين سوره از قرآن شريف .
زمانى راز ملاقات يا برخورد، هم بر خود قهرمان داستان پوشيده است و هم بر نظاره گر صحنه ، و هم بر شنونده ى جريان . جو پيچيده و مرموز و غامضى بر حادثه حاكم است و به نظر مى رسد هدف اصلى در داستان ، نمايان حكومت خدا در ظاهر كارها و پوشيده بودن ژرفاى راز عدالت او بر بندگان است ، و زمانى ديگر در حالى كه بازيگران فراموش مى شوند، راز و رمز و ثمره ى و درس عبرت انگيز داستان بر تماشاگران آشكار مى گردد؛ نظير باغ داران آزمندى كه مى خواستند بى سر و صدا و يواشكى ميوه ها و فرآورده هاى باغ را بچينند و فقيران مادر مرده رااز آنها محروم دارند، كه در سوره ى قلم آمده است .
در جايى اندكى از راز داستان بر تماشاگر آشكار و قهرمان داستان مورد بيم و اميد است ، و در جاى ديگر ترس و نگرانى بر هر دو حاكم است ؛ نظير داستان آوردن تخت ملكه ى ((سباء))براى سليمان و در آمدن آن بانوى سياستمدار و نوانديش و آزادمنش بر كاخ بلورين در صحنه ى ملاقات و رويارويى او با سليمان و بالا زدن ملكه ، دامان لباس خود را با اين تصور كه آب ، در كف زمين جريان دارد.
گاه به طور ناگهانى قهرمان و تماشاگر در يك لحظه با يكديگر برخورد مى كنند و راز مطلب بر هر دو معلوم مى شود؛ نظير ظهور روح خدا بر مريم در هيئت انسانى و روشنگرى او در پاسخ مريم بيمناك كه : من از طرف پروردگارم فرمان دارم تا پسرى بزرگ منش بر تو عطا كنم . و نيز ندا نمودن نوزاد از زير خرما بن ، مادر نوميد و هراسان و بهت زده ى خود را.
و سرانجام اين كه يكى ديگر از ويژگى هاى هنرى ترسيم داستان و سرگذشت در قرآن اين است كه : گاه يك نمايش از تابلوهاى مختلف تشكيل شده و فاصله هاى ميان هر يك از اين پرده ها و نشست ها و تابلوها را حس و جست و جوگر و قدرت خيال پرداز تماشاگر و خواننده ى داستان را پر مى كند؛ هم چنان كه با مراجعه به سوره ى يوسف ، ملاحظه مى كنيم كه در اين داستان از بيست هشت تابلو يا پرده تشكيل شده كه به طور مرتب ، پرده مى افتد و تابلوى ديگرى در برابر ديدگان تماشاگر قرار مى گيرد.
در راه هدف هاى تربيتى و سازنده
اين تنوع واسلوب ويژه و بهره گيرى وصف ناپذير و حيرت آور از ظرافت و لطافت و ويژگى هاى هنرى داستان گويى و داستان سرايى ، بدان جهت هست كه قرآن ، كتاب هدايت است وبرنامه ى تربيت و سازندگى شخصيت براى فرد و جامه و مديريت آن .كتاب و آراستگى و شايستگى است ، كتاب تزكيه رذيلت ها و نادرستى ها و زداينده ى ميكروب هاى اخلاقى واجتماعى و كتاب بهداشت فكر و دل ، زبان و قلم ، منش و عمل ، مديريت سياست شكوفا و بارور ساختن فضيلت ها و گل بوته ها و لاله هاى زيبا و خوش بو و عطرآگين مكارم اخلاقى و ارزش هاى انسانى از كران تا كران مزرعه ى روح و جان و زبان و قلم وعمل كرد آدمى است ؛ به همين جهت از هر وسيله ى مثبت و هر وسيله ى سازنده و خلاق و هر ابزار شايسته و كارايى ، از آن جمله تاريخ و داستان سرايى در راه وصول به هدف هاى تربيتى و والاى خود با شايسته ترين اسلوب و مؤ ثرترين سبك و روش بهره مى جويد.قسمت هاى حساسى از تاريخ را كه تفكرآميز و تدبر آفرين است . و انسان را در جستجوى حق و پذيرش آن مدد مى بخشد، ترسيم مى كند.به اعماق جان و وجدان انسان هنر دوست و زيبا پسند خطور و نفوذ مى كند، فشرده اى از تجربيات گرانبهاى پيشينيان را در اختيار نسل هاى كنونى و آينده مى نهد، درس هاى عبرت انگيزى رابه منظور دريدن پرده ها و حساب هاى غرور و فريب ، غفلت و هوا، دنياپرستى و مستى نعمت ها، كبر و غرور، جهل و دنباله روى ، تعصب و لجاجت ، نفاق و ناخالصى ، گناه و عصيان كفر و اعراض ، تجاوز و عدوان ، ظاهر بينى و سطح نگرى ، حجاب ضخيم رهبان فاسد و الگوهاى ناشايسته ، حجاب محيط و جو ناسالم ،حجاب پندارها و آرزوها، حجاب وسوسه هاى شياطين و طواغيت ، حجاب دوستان گمراه و دشمنان مكار، حجاب ذوب شدن در زورمداران و ديدن رويدادها و وقايع برابر دلخواه و با چشم عليل و تحليل بيمار گونه و انحصار گرانه ى آنان و... آرى ، براى دريدن اين پرده ها و حجاب هاى ضخيم ، اين حقايق عظيم را بيان مى كند.انسان نوانديش و كمال جو رادر نبرد با ضد ارزش ها، قوت قلب و ثبات قدم مى بخشد و سنت هاى حاكم بر جامعه و تاريخ را ضمن اين قطعات و فرازهاى حساس تاريخى ، ارائه مى دهد.