آموزه هايى از پيام هاى تاريخى قرآن

على كرمى فريدنى

- ۷ -


40-50از سوره ى زخرف ، و ديگر سوره ها و آيات قرآن مطالعه نمود، و از اين دو صف ، دو منطق ، نكته هاى عبرت انگيز و تاريخ ‌ساز بسيارى دريافت .
و نيز مى توان مخالفان حق ناپذير بعثت ها و نهضت هاى اصلاحى و عدالت طلبانه را - كه متشكل از استبدادگران ، امامان نار يا رهبران خودكامه و توجيه گر استبداد، سوداگران يا احبار و رهبان و ناآگاهان دنباله رو و پرستشگر زورند - تماشا كرد و خاستگاه آنها را نيز شناخت و با نقش ‍ واپسگرايانه ى آنان در برابر نهضت هاى توحيدى و اصلاحى و ترقى خواه آشنا شد در اينجا تنها به مهمترين شگردهاى آنها اشاره مى رود:
منطق مخالفان بعثت هاى توحيدى و اصلاحى
حقيقت اين است كه اينان ، نه منطق درست و عادلانه داشتند و نه موضع خردمندانه و انسانى . واكنش آنان در برابر بعثت هاى توحيدى و پيام رهايى بخش و اصلاح طلبانه پيامبران ،ا منطقى ، متزلزل ، به هم ريخته و مختلف بود در جمع ، پوچ و پوك و بى محتوا و شكست خورده و زورمدارانه ؛ گر چه براى حفظ شرايط موجود روزگار خويش و جلوگيرى از بيدارى و هوشيارى و رشد و پيشرفت جامعه ها، توفانى از خشونت و بيداد به راه انداخته و به شقاوتها دست يازيده و موانع بسيارى در راه رشد و آزادى و شكوفايى انسان پديد آورند، كه به برخى از شگردها و بيدادگرى هاى آنان اشاره مى رود:
الف - چنگ انداختن به جبر و جبرگرايى
از شگردهاى رايج مخالفان بعثت هاى توحيدى و نهضت هاى آزادى خواهانه ، چنگ انداختن به جبر و جبرگرايى است .
آنان همچون بسيارى از تبهكاران و بردگان هوا و هوس براى تبرئه خويش از گناه سهمگين مخالفت با حق و عدالت و آزادى ، با پز انديشمندانه و عالمانه وارد صحنه مى شوند و موضع جبر را پيش مى كشند و مى گويند:دست تقدير و سرنوشت ، ما را به اين راه كشانده است ، و اگر خدا مى خواست ما راه شرك و پرستش هاى ذلت بار را نمى پوييديم !
سيقول الذين اشركو لو شاءالله ما اشركنا ولا اباونا ولا حرمنا من شى ء كذلك كذب الذين من قبلهم حتى ذاقوا باسنا قل هل عندهم من علم فتخر جوه لنا ان تتبعون الا الظن وان انتم الا تخرصون . قل الله الحجه الباغه فلوشاه لهدكم اجمعين .قل هلم شهداء كم الذين يشهدون ان الله حرم هذا فان شهدوا فلا تشهد معهم و لا تتبع اهواء الذين كذبوا باياتنا و الذين لا يومنون بالاخره و هم بربهم يعدلون .قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم الا تشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا ولا تقتلوا اولادهم من املاق نحن نرزقكم و آياهم ولا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لا تقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق ذلكم وصيكم به لعلكم تعقلون . و لا تقربوا مال اليتيم الا بالتى هى احسن حتى يبلغ اشده و اوفوا الكيل والميزان بالقسط لا نكلف نفسا الا وسعها و اذا قلتم فاعدلوا ولو كان ذاقربى و بعهد الله اوفوا ذلكم وصيكم به لعلكم تذكرون . وان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصيكم به لعلكم تتقون (89)
آن كسانى كه شرك ورزيده اند به زودى در توجيه شرك گرايى و تاريك انديشى خويش ، خواهند گفت : اگر خدا مى خواست ، نه ، ما شرك مى ورزيديم و نه پدران ما، و چيزى را نيز به دلخواه خويش ترحيم نمى كرديم .آرى ، كسانى كه پيش از آنان بودند، نيز پيام آوران خدا را با اين بهانه ها و دستاويزها،همين گونه دروغ گو انگاشتند و حق ستيزى آنان ادامه يافت تا سرانجام طعم تلخ عذاب دردناك ما را چشيدند.هان اى پيامبر!به اين شرك گويان بگو: آيا شما در مورد دستاويزتان ، دليل و دانشى داريد كه آن را براى ما آشكار سازيد؟! هرگز! شما تنها از پندار بى اساس خويش ‍ پيروى مى كنيد و جز دروغ نمى گوييد.
بگو: بر پندار بى اساس خويش هيچ دليل و دانشى نداريد، و برهان رسا و قانع كننده تنها از آن خداست ، و اگر او مى خواست ، بى گمان همه ى شما را راه مى نمود.
بگو شما كواهان خويش را كه گواهى مى دهند تا اين چيزهايى را كه شما مى پنداريد حرام نموده است ، بياوريد. پس اگر آنان آمدند و به دروغ گواهى دادند، تو اى پيامبر! با آنان گواهى مده ، و از هواهاى كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند، و نيز كسانى كه به جهان ديگر ايمان نمى آورند و برخى پديده ها را با پروردگارتان همتا قرار مى دهند، پيروى مكن .
بگو: بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است ، همه را براى شما بخوانم : نخست اين كه : چيزى را همتا و شريك او نسازيد، و به پدر و مادر نيكى كنيد، و فرزندتان خود را از ترس فقر و تندرستى مكشيد؛ ما به شما و آنان رزق و روزى مى دهيم .و به كارهاى زشت - چه آشكار و چه نهان - نزديك نشويد، و كسى را كه خدا كشتن او را حرام گردانيده ، جز بر اساس ‍ حق و عدالت مكشيد.اين هاست كه خدا شما را به انجام آن سفارش ‍ فرموده است ، باشد كه خرد خويش را به كار گيريد.
و نيز به مال يتيم - جز به نيكوترين روش - نزديك نشويد تا به جوانى و رشد خويش برسد، و پيمانه و ترازو را بر دادگرى ، تمام بدهيد. ما هيچ كس ‍ را جز به اندازه ى توانش تكليف نمى كنيم . و هنگامى كه سخن مى گوييد و به داورى و گواهى ايستاده ايد، عدالت پيشه سازيد، اگر چه در مورد نزديكان شما را به رعايت دقيق آنها سفارش فرموده است ، باشد كه به خود آييد و پند گيريد و اصلاح پذيريد.
و از اين رو كه راه راست و بى انحراف من اين است ، از آن پيروى كنيد و از ديگر راه ها نرويد كه شما را از راه او، پراكنده و دور مى سازد.اين هاست كه خدا شما را به آن ها سفارش فرموده است باشد كه پروا پيشه سازيد و حق را بپذيريد.
و قال الذين اشركوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شى (90)
و شرك گرايان و اصلاح ناپذيران گفتند: اگر خدا مى خواست - نه ما و نه پدران ما، هيچ چيزى غير از خدا را پرستش نمى كرديم و بدون فرمان او چيزى را تحريم نمى نموديم . آرى پيشينيان اينان نيز همين كارها را انجام دادند؛ اما آيا پيامبران برنامه و رسالتى جز رسانيدن صريح و اشكار حقايق و روشنگرى راه نجات مردم ، نقش ديگرى هم دارند؟
ب - چرا قانون گرايى و بشر دوستى ؟
شرك گرايان و حق ناپذيران گاهى بهانه ها مى آورند كه چرا پيامبران گنج ها و باغ ها و ثروت هاى انباشته شده ندارند؟ همچون افراد عادى غذا مى خورند، مسكن مى گزينند، در كوچه و بازار راه مى روند و شيوه ى شايان و رهبران خودكامه و تحصيلى را ندارند؟ و چرا فراقانونى و زومدارانه عمل نمى كنند و مردمى زندگى مى كنند؟
وقالوا مال هذا الرسول ياكل الطعام ويمشى فى الاسواق لولا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا. اءو يلقى اليه كنز اءو تكون له جنه ياءكل منها و قال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا. انظر كيف ضربوا لك الامثال فضلوا فلا يستطيعون سبيلا(91)
و گفتند: اين چه پيامبرى است كه نه شيوه ى فرمانروايان را دارد و نه روش ‍ فرشتگان را؛ بلكه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟! چرا فرشته اى به سوى او فرو فرستاده نشده است تا همراه وى ، مردم را هشدار دهد و رسالت او را گواهى كند؟ يا چرا گنجى پايان ناپذير از جانب خدا به سوى او افكنده نشده ؟ يا بوستانى ندارد كه از ميوه هاى رنگارنگ آن بخورند؟ و اين گونه بيدادگران و اصلاح ستيزان به نوانديشان و خداجويان گفتند: شما تنها از مردى افسون شده پيروى مى كنيد.
هان اى پيامبر؟بنگر كه چگونه براى تو مثال هايى زدند و گمراه شدند، آن گونه كه نمى توانند راهى به سوى هدايت و نجات بيابند.
ج - سياست هوچى گرى و دروغ درمانى حق ستيزان
شرك گرايان اصلاح ناپذير به جاى شنيدن پيام پيامبران ، تفكر در دعوت انتقادى و اصلاحى آنان و گزينش راه رشد و رستگارى آزادى ، به تمسخر آنان مى پرداختند و ياوه ها مى بافتند، و خود را به هر آب و آتشى مى زدند تا برنامه ى آسمانى و اصلاحى و بشر دوستانه و آزادى بخش پيامبران را ضد ملى و مخالف دين و آيين حكومتى به خورد ساده دلان بدهند.
يا حسره على العباد ما ياتيهم من رسول الا كانوا به يستهزون اءلم يروا كم اءهلكنا قبلهم من القرون (92)
اى دريغ و افسوس بر اين بندگان ! هيچ پيامبرى براى هدايت آنان نيامد، مگر اين كه او را به باد ريشخند مى گرفتند! آيا نديده اند كه چه بسيار نسل ها را پيش از آنان به خاطر گناه و بيدادشان هلاك كرديم ؟
د - ترور شخصيت
شرك گرايان و آزادى ستيزان براى حفظ شرايط بسته و ظالمانه ى روزگار خويش به ايجاد موانع و راه بندان در برابر موج نوانديشى و آزادى خواهى و توحيدگرايى ، به پيامبران و بزرگ مردان خدا ساخته و دلسوز و بشر دوست ، نسبت هاى ناشايسته اى چون : ساحر، مجنون ، شاعر، افسونگر، و افسون شده مى دانند؛ تا با نواختن اين مارك ها و انگ هاى زشت و ناجوانمردانه ، آنان را از ميدان حق طلبانه و عدالت خواهانه و نجات بخش خود، رانده و انديشه ، برنامه و شخصيت و منش و روش و مديريت برتر آنان را ترور كنند، و راه را بر هر دگرگونى مطلوب و مترقى و عادلانه مسدود سازد و هم چنان توده هاى مردم را از حق حاكميت بر سرنوشت خويش محروم دارند.
كذلك ما اءتى الذين من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر اءو مجنون (93)
بدين گونه به كسانى كه پيش از ما بودند، هيچ پيامبر نيامد جز اين كه گفتند: ((او، ساحر است يا ديوانه !))
ه - بلاى واپسگرايى و عوام زدگى
گاهى به پيروى بى چون و چرا و دنباله روى منحط و تقليد احمقانه از راه و رسم نياكان تمسك مى جستند و با اين دستاويز، با بعثت هاى توحيدى و جنبش هاى اصلاحى و آزادى خواهانه و برابرى طلبانه به مخالفت و دشمنى بر مى خاستند و مى كوشيدند تا ناآگاهان و قربانيان فريب و نيرنگ خود را با ضد آنان بشورانند.
بل قالوا انا وجدنا آباءنا على اءمه وانا على آثارهم مهتدون . و كذلك ما ارسلنا من قبلك فى قريه من نذير الا قال مترفوها انا وجدنا آباءنا على امه وانا على آثاهم مقتدون .قال اءولوا جئتكم باءهدى مما وجدتم عليه آباءكم قالو انا بما اءرسلتم به كافرون . فانتقمنا منهم فانظر كيف كان عاقبه المكذبين (94)
نه ، هرگز، بلكه آنان گفتند: ما پدران خود را همين آيينى كه هستيم يافتيم و بى گمان ما از پى آنان راه يافته ايم . و اين گونه ، پيش از انگيزش تو در هيچ شهر و ديارى هيچ پيامبر و هشدار دهنده اى نفرستاديم ، جز اينكه خوشگذران هاى غارتگر آن گفتند: ما پدران خود را بر همين دين و آيينى كه هستيم ، يافته ايم و بى گمان ما نيز بر راه و رسم آنان اقتدا مى كنيم .
پيامبر ما به آنان مى گفت : اگر چه برايتان راه و رسمى مترقى تر و هدايت بخش تر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتيد، آورده باشم ؟! آيا آن را هم نمى پذيريد و در مورد آن هم نمى انديشيد؟ آنان مى گفتند: بى گمان ما بر آنچه شما بر خاطر آن فرستاده شده ايد، كافريم و آن را انكار مى كنيم !
آن گاه از آن به كيفر حق ستيزى و دنباله رويشان انتقام گرفتيم ؛ اينك بنگر كه فرجام كار اصلاح ستيزان و دروغ شمرندگان وحى چگونه بود.
و - با دستاويز ساختن ارزش هاى پوشالى و بدلى
شرك گرايان اصلاح ناپذير و آزادى ستيز براى حفظ شرايط تيره و تار و بسته ى روزگار خويش در برابر پيام آوران عدالت و آزادى از موضع محافظه كارى ، برترى جويى ، غرور، سركشى و مستى وارد عمل مى شدند و با تكيه به ارزش هاى پوشالى و بدلى ، و تحقير پيامبران و پيروان توحيدگرا و آزادى خواه و كمال جوى آنان مى پرداختند و پذيرش حق و عدل و ارزش هاى واقعى و اصلاح پذيرى را به اين شرط ارتجاعى و ظالمانه مشروط مى كردند، كه بايد ايمان و ارزش گرايى توده هاى محروم پذيرفته نشود پيامبران و دعوت هاى آنان ، ويژه ى صاحبان زر، زور، و تزوير و گروه هاى خودى باشد و در انحصار آنان و بس .
قالو اءنومن لك و اتبعك الارذلون (95)
آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالى كه فروماندگان از تو پيروى مى كنند؟
ز - زورمدارى و خشونت بى مهار
واكنش ديگر مخالفان وحى و آزادى در برابر پيام آوران عدالت ، همان بود كه همه ى زورمداران تاريخ دارند، و آن تكيه بر زور و تهديد و خشونت و ترور بود. تهديد به تبعيد پرونده سازى ، زندان سنگباران ، زنده زنده سوزاندن ، مورد يورش غافل گيرانه و ناجوانمردانه قراردادن و تصفيه خونين و بدترين و دردناك ترين صورت ممكن .
قالو لئن لم تنته يا نوح لتكونن من المرجومين (96)
شرك گرايان و اصلاح ناپذيران گفتند، هان اى نوح ! بس كن كه اگر از دعوت اصلاحى ات دست بر ندارى و بخواهى فضاى جامعه را با روشنگرى و عدالت خواهى شفاف و روشن سازى ، به طور قطع از سنگباران شدگان خواهى بود!
و مى گفتند:
لئن لم تنته يا لوط لتكونن من المخرجين (97)
هان اى لوط! اگر از اين سخنان ضد بيداد و فساد خود دست برندارى ، به يقين از رانده شدگان از خانه و وطنت خواهى بود!
و مى گفتند:
اقتلوه اءو حرقوه فانجاه الله من النار(98)
اين ابراهيم را بكشيد يا زنده زنده بسوزانيد!اما خدا او را از آتش بيدادگران رهايى بخشيد.
6 - ايجاد قوت قلب و ثبات روح
درس ديگر بينش تاريخى قرآن ، تقويت روحيه ى توده هاى در بند ظلم و استبداد و انگيزش آنان براى خودسازى و خود شكوفايى و مبارزه ى روشنگرانه و رهايى بخش و تلاش بى امان و منظور گشايش فضا و اصلاح شرايط و نجات از بند استبداد و اختناق و بيداد است .
هنگامى كه قرآن نشان مى دهد چگونه در روند تاريخ و تداوم قرون و اعصار، جامعه ها و ملل ناتوان و گرفتار در چنگال استبداد و اختناق توانستند در پرتو نوانديشى و ايمان و شايسته كردارى و پايدارى در راه آزادى و حقوق بشر، سرانجام بر نظام هاى بسته و سياه كار و ستم پيشه و حاكمان تاريك انديش غالب آيند، توانستند سيطره و سلطه و اقتدار پوشالى و پوسيده ى آنان را در هم بشكنند، توانستند آنان را با همه ى امكانات و نيرو و قدرتشان به خاك مذلت كشند اراده ى پولادى و خواست عادلانه و بر حق خود را براى اصلاح امور بر آنان بقبولانند و صداى جنبش ‍ اصلاح طلبانه و آزادى خواهانه و برابرى جويانه خود را به گوش آنان بشنوانند، اگر چنين است كه هست ، پس چرا و به چه دليل در دنياى ما و آينده ى جهان چنين نباشد؟
نگرش تاريخى قرآن ، دست توده هاى در بند نظام هاى بسته و نهانكار و غير شفاف و سركوبگر و خشونت كيش را مى گيرد و به تاريخ جامعه ها و تمدن ها توجه مى دهد و روشنگرى مى كند كه : هم چنان كه براى نسل هاى گذشته توان رويارويى با بيداد گران و اصلاح ستيزان و امكان پيروزى براى نو انديشان و آزادى خواهان جامعه ها و منش و روش مورد نظر آنان بوده است ، براى نسل هاى كنونى و آينده نيز اين توان وجود دارد و بى ترديد چنين كارى ممكن است و مى توان روش مديريت و كشوردارى مردم سالار و مترقى را، جايگزين روش پوسيده و پرضايعه و فسادخيز مديريت و كشوردارى بسته و انحصارى و استبدادى نمود.
هنگامى كه قرآن در آيات تاريخ خود، با زيبايى و جاذبه نمايش مى دهد كه ((طالوت ))، آنان پيشواى ضد ستم و حق طلب ، با گروهى از يكتا پرستان و كمال جويان ، با روشنگرى و پايدارى در مبارزه ، بر ((جالوت )) و انبوه پيروان تاريك انديش و محافظه كار و ستمگرش پيروز مى گردد، و موسى و هارون و ياران توحيدگرا و آزادى خواه آنان بر فرعون و هارون و قارون ، آن بت هاى قدرت ثروت باد آورده و محاسبه ناپذير و پيروان دنياپرست و تهى مغز و زورمدار آنان چيره مى گردند، هنگامى كه بلال ها، ابوذرها، سلمان ها، اويس ها، عمارها، ياسرها، مقدادها،و...با آگاهى بر سنن و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ عمل به وظايف فردى ، اجتماعى ، و سياسى خود، باكمى ((عده )) و ((عده )) در پرتو بعثت روشنگر و دگرگون ساز و آزاد پرور محمد صلى الله عليه و آله بر ستمگران بى رحم و زرمدار قريش پيروز مى شدند، هنگامى كه ده نفر انسان آگاه و هدفمند و با ايمان و اصلاح طلب ، در برابر صد نفر تاريك انديش و واپسگرا، صد نفر در برابر هزار نفر و هزار نفر در برابر ده هزار نفر مى توانند روشنگرى و مقاومت كنند، و فاتح ميدان منطق و خرد و آزادى خواهى شدند و مسير تاريخ را از مكه تا مدينه و از مدينه تا ((بدر)) و ((احد)) و ((خندق )) و فتح شكوهبار مكه و سقوط امپراتورى زورمدار و قانون گريز ايران ، روم مصر و... براى هميشه ى تاريخ دگرگون سازند، اگر چنين است ، پس چرا و به چه دليل فرزندان اينان نتوانند؟
طبيعى است كه چنين پيام و درس و داستان هايى افتخار مى آفريند، قوت قلب پديد مى آورد، ثبات قدم مى بخشد، قدرت روح مى سازد و توان عجيبى براى مبارزه با ظلم و جور و اصلاح امور و شئون خلق مى كند، روحيه ها را به طور شگرفى تقويت مى نمايد، توده ها را به حركت در مى آورد، به راه مى اندازد و خروشان مى كند؛ درست همان طورى كه مسلمانان نخستين را در آن شرايط بحرانى سپيده دم تاريخ اسلام ، توان بخشيد و برايشان قدرتى شكست ناپذير آفريد.
قرآن اين را به صورت هاى مختلف و در قالب داستان هاى گوناگونى ترسيم مى كند؛ براى نمونه :
1.و كلا نقص عليك من اءنبا الرسل ما نثبت به فوادك و جاءك فى هذه الحق و موعظه و ذكرى للمؤ منين (99)
و هر يك از سرگذشت هاى پيامبران خود را براى تو باز مى گوييم ، تا به وسيله ى آن ، ذلت را آرامش و استوارى بخشيم و اراده ات را شكست ناپذير گردانديم ، و در اين سرگذشت ها، براى تو حقيقت ، و براى مؤ منان اندرز و يادكردى آمده است .
2.و كاين من نبى قاتل معه ربيون كثير فما و هنوا لما اصابهم فى سبيل الله و ما ضعفوا و ما استكانوا و الله يحب الصابرين . و ما كان قولكم الا ان قالوا ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا و ثبت اقدامنا وانصرنا على القوم الكافرين .
فآتاهم الله ثواب الدنيا و حسن ثواب الاخره و الله يحب المحسنين (100)

و چه بسيار پيامبرى كه مردم نوانديش و توحيدگراى بسيارى به همراه او كارزار كردند و رنج ها را در راه آرمان بلند خويش به جان خريدند، و در برابر آنچه در راه خدا به آنها رسيد سستى نورزيدند، و در برابر اصلاح ستيزان سر فرود نياوردند؛ و خداوند شكيبايان را دوست دارد.
و گفتار آنان جز اين نبود كه گفتند: گناهان ما و زياده روى ما در عمل كردمان را بر ما ببخشاى ، و گامهايمان را استوار ساز، و ما را به گروه كفر گرايان و حق ستيزان پيروزگردان .
پس ، خدا پاداش اين جهان و پاداش نيكوى سراى آخرت را به آنان ارزانى داشت ؛ و خداوند نيكو كاران را دوست دارد.
3.و نيز در آيات بسيار ديگرى ، از آن جمله : آيه ى 54 از سوره ى نور؛ 249 از سوره ى بقره و 4-6 از سوره ى قصص ، اين هدف بزرگ را پى مى گيرد، كه به خاطر پرهيز از گستردگى بحث ، به آدرس آيات بسنده مى شود.
7 - راه رشد و شكوفايى بر روى همه ى كمال جويان گشوده است
پيام ديگر بعد تاريخى قرآن به انسان ها اين است كه : هان اى بندگان خدا! راه رشد و شكوفايى و تكامل و ترقى بر روى تمامى انسان ها گشوده است . خداى فرزانه استعدادها، توانايى ها، امكانات و فرصت هاى رشد و اوج را به صورت هاى مختلف و متنوع در كانون جان انسان ها قرار داده و راه پيشرفت و شكوفايى را گل كردن هم بر روى همه باز است .اين كار سترگ تصميم جدى ، اراده ى پولادين ، شور و شعور و حركت به سوى والايى ها را مى طلبد و اعتماد به يارى خدا و تدبير و توانايى و خويشتن .
بايد تصميم گرفت ، آگاهى هاى لازم را كسب كرد، آن گاه وارد ميدان عمل شد. دست به خودسازى و خودشكوفايى زد. بايد كوشيد تا صاحب انديشه ، صاحب منش و روش و برنامه ى مترقى و پر جاذبه و دگرگون ساز گرديد، و پله هاى رشد و ترقى را پيمود و پيش رفت و تا آخرين مدارج كمال پر كشيد.
اين پيام ديگر بعد تاريخى قرآن است ؛ براى نمونه :
هنگامى كه قرآن سوره اى به نام ((لقمان )) يك برده ى سياه آزاد شده و تعالى خواه نامگذارى مى كند و منطق روشنگر و اندرزهاى عقيدتى ، اخلاقى ، اجتماعى ، و عملى او را در كتاب خدا و در كنار فرمان ها و هشدارهاى خدا و پيام آورانش قرار مى دهد؛(101) هنگامى كه داستان ساحران و افسونگران دستگاه فريب و بيداد فرعون را به تابلو مى برد، كه چگونه براى نبرد با دعوت آزادى خواهانه و اصلاحى موسى به ميدان مى آيند، آن گاه پس از تعمق در آيات خدا و نوانديشى و آگاهى به درستى راه مترقى موسى و مواضع برابرى جويانه و كمال طلبانه ى او به قيمت پشت پا زدن به همه ى ارزش هاى مادى ، حتى جان را در طبق اخلاص نهاده و راه و رسم توحيد و پروا و عدالت و آزادى را بر مى گزينند و تصميم مى گيرند، و نه تنها از اسارت ها رها مى شوند كه عروج مى كنند، صعود مى نمايند و به جايى مى رسند و با سرعتى شگرفت پله هاى تكامل را طى مى كنند، كه در شرايطى كه صبحگاه آن روز، ساحران و افسونگرانى كفرپيشه و در خدمت بارگاه استبداد و انحصار واپسگرايى بودند، شامگاه همان روز ماندگار در چهره ى شهيدان پاكباخته و آگاه راه آزادى و اصلاح طلبى به پيشگاه حق مى شتابد و به ملكوت باز مى يابند؛(102) هنگامى كه قرآن داستان همسر نوانديش و آزادى خواه و استبدادستيز فرعون را ترسيم مى كند كه چگونه در كانون ستم و تباهى و پايگاه ظلم و استبداد و در ستاد بحران ساز ضد رشد و روشنگرى و آزادى خود را پاك و پاكيزه ساخته و بر سر دو راهى سرنوشت ، آن هم در ميان آن همه زرق و برق و تجمل گرايى و قدرت و ثروت باد آورده ، راه پاكى و فضيلت ، شرف آزادگى و بشر دوستى و مردم خواهى را بر مى گزيند و به قدرت مطلقه ، سيطره ى نظارت ناپذير و ارزش هاى پوشالى و ميان تهى و حقارتبار دربار فرعون ، پشت پا مى زند و تا پاى مرگ ، با فريب و بيداد و اختناق و خشونت و مبارزه مى نمايد، و به پيشگاه خدا راز و نياز مى كند كه پروردگارا!براى من در بارگاه خود، در بهشت پر نعمت و زيبا خانه اى بساز و مرا از شقاوت و استبداد اختناق فرعون و كردار زشت او رهايى بخش و مرا از دست اين مردم ستم كار و ستم ستيز نجات ده ؛(103) هنگامى كه قرآن سرگذشت مؤ من آل فرعون را- كه عموزاده ى فرعون ، ولايت عهد او، سركرده ى دستگاه جاسوسى و امنيتى او بود - ترسيم مى كند و داستان نوانديشى و تحول انديشه ، ايمان و اخلاص و جهاد و منش و عمل كرد او را بيان مى نمايد؛ هنگامى كه داستان مؤ من عدالت خواه آل ياسين جريان شگفت انگيز و درس آموز يوسف ، قهرمان زيباترين داستان ها و فداكارى جوانان و جوانمردان نوانديش و استبدادگريز و آزادى خواه اصحاب ((كهف )) را نمايش مى دهد و... در همه ى اين داستان ها و سرگذشت شنيدنى و عبرت آموز ضمن درس ها و پيام هاى متنوع و دگرگون ساز براى انسان ها هست كه : هان اى مردم ! راه رشد و كمال بر روى همه گشوده است ، ((بسم الله ))، حركت كنيد، قدم پيش نهيد، بياييد كه راه پيشرفت و شكوفايى بر روى همه باز است ؛ آرى ، براى همه ؛ براى سياه و سفيد، شرقى و غربى ، عرب و عجم ، پير و جوان ، زن و مرد، دختر و پسر، ثروتمندو تهى دست ، توانمند و ناتوان ، كاخ نشين ، و كوخ نشين ، شهرى و روستايى ، براى همه و بر روى همگان باز است .تنها انديشه ى پويا، فكر نو، روح بالنده ، جان بى قرار، روان كمال طلب ، اراده ى بلند، تصميم جدى ، عزم آهنين و حركت قاطع مى خواهد تا انسان با يك تكان و يك تحول مطلوب در پرتو آگاهى عميق و برنامه ى صحيح در صراط مستقيم گام نهاد، و در شاهراه نجات به راه افتاد، پيش تازد مدارج كمال و ترقى را شهادتمندانه و خالصانه و صادقانه طى كند، پر كشد و پرواز در آيد، عروج كند، صعود نمايد و تا پر فرازترين قله ى عشق و تعالى بالا رود، به هدف آفرينش نايل آيد، رنگ خدا گيرد، به اخلاق و منش او آراسته گردد، چنان شود كه شايسته است و تاريخ را چنان يسازد كه مى بايد بسازد.