آموزه هايى از پيام هاى تاريخى قرآن

على كرمى فريدنى

- ۸ -


آرى اين هم پيام ديگر بعد تاريخى قرآن است كه : راه تعالى و تكامل بر روى همه ى انسان ها، جامعه ، قدرت ها، مديريت ، حكوميت ها، تمدن ها، عصرها و نسل ها گشوده است .
و سارعو الى مغفره من ربكم و جنه عرضها السماوات و الرض اءعدت للمتقين (104)
و براى نيل به مهر و آموزشى از پروردگارتان ، و بهشت پر طراوت و زيبايى كه گسترده ى آن به بى كران آسمان ها و زمين است و براى پرهيزگاران و رعايت كنندگان حقوق و كرامت ها آماده شده است ، بشتابند.
8 - پيروزى و سرافرازى در گرو آگاهى ، برنامه و تلاش
پيروزى و سرافرازى حقيقى ، هميشه و همه جا در گرو تلاش جدى و مبارزه ى خالصانه و پايمردى و پايدارى كوه آساست ، عزت و قدرت واقعى از لا به لاى درد و رنج و محكوميت و استقامت و تحمل آگاهانه و دليرانه ى سختى ها در پرتو برنامه ى صحيح و مترقى سر بر مى آورد، و هرگز به سادگى و آسانى به فرد يا ملتى هديه نمى شود و به اصطلاح نامبرده رنج ، گنج شايان پيروزى و بهروزى مسير نخواهد شد.
مبارزات حق طلبانه ى پيامبران و فداكارى هاى طاقت فرساى پيشتازان راه توحيد و تقوا و فرو رفتن آنها در امواج مشكلات به منظور گشودن راه نجات و فلاح و پيروزى و آفرينش عزت و افتخار، بهترين گواه اين واقعيت و ترسيم كننده اين درس بزرگ و اين پيام حيات بخش است كه : بهشت آزادى و نيك بختى و سعادت دنيا و آخرت را به بها مى دهند و نه به بهانه ؛ آن هم به بهايى كه حتى پيام آوران بزرگ خدا چنان بر امواج سختى ها مشكلات و درد و رنج ها فرو مى رفتند و به طورى محاصره مى شدند، كه كارد به استخوان آنها مى رسيد و فرياد: ((متى نصر الله ))!از كران تا كران وجودشان به آسمان مى رسيد؟ و آن گاه بود كه برابر سنت خدا، امداد و يارى خدا مى رسيد و پيروزى و افتخار رقم مى خورد و عزت و عظمت و مجد و كرامت خلق مى گشت ، و نه بى درد و رنج و بدون تلاش و كوشش . و اين پيام ديگر بينش تاريخى قرآن است .
يك قانون سرنوشت ساز در قالب داستان هاى هدفدار
قرآن ضمن آيات بسيارى اين واقعيت حياتى را در شكل ها و چهره هاى متنوع براى تمامى عصرها و نسل ها به نمايش مى نهد و بدان ها هشدار مى دهد كه : مبادا گمان برند كه پيروزى بر شيطان و چيرگى بر هواى نفس و غلبه ى بر تجاوزگران قرون و اعصار و دست يافتن به بهروزى و سعادت ، بدون نوانديشى و برنامه ريزى و جهاد و تلاش خستگى ناپذير و پايدارى كوه آسا مسير است .
مبادا چنين پندارند كه بدون تحمل درد و رنج و گرفتارى و مصائب ، مى توان بر اين دشمنان غدار سعادت و تعالى پيروز شد.
قرآن به روشنى ترسيم مى كند كه حتى امدادهاى غيبى نيز در ميدان هاى جهاد و دفاع و در سنگرهاى متنوع تلاش و كوشش پى گير، همه جانبه و مخلصانه به سراغ توحيد گرايان و تقواپيشگان و آزادى خواهان مى آمده است ، نه در تفريح گاه ها و نه در استراحت گاه هاو كاخ ‌ها؛ در ميان فرو رفتن در مشكلات و تحمل قهرمانانه فشارها و انجام شايسته ى مسئوليت ها فرود مى آمده است ، نه در فرو رفتن به ناز و نعمت و تجمل و تفنن و دل خوش ‍ داشتن به زرق و برق هاى ميان تهى و شعر و شعارهاى تكرارى و بى محتوى و بدون عمل و عدالت و رعايت مقررات و قوانين و حقوق بشر.
و براى اين كه اين ضابطه ى سرنوشت ساز، دل پذيرتر و دلنشين تر و عينى تر تجلى كند، قرآن علاوه بر بيان آن به صورت يك قانون قطعى ، در قالب داستان هاى هدفدار و زندگى ساز نيز به شكل محسوس و ملموس و به ترسيم آن پرداخته است ؛
براى نمونه :
1.در آيه ى 214 از سوره ى بقره - كه به نقل برخى از مفسران در جنگ ((احد)) و غوغاى شرارت تاريك انديشان و باطل گرايان و خوف و دلهره ى طرفداران حق عدالت نازل شده است - اين واقعيت به صورتى ترسيم شده است كه گويا اين ، يك سنت و ضابطه و قانون الهى است كه : امت هابايد در كوره هاى سخت حوادث قرار گيرند، تا ضمن ورزيده تر و خالص تر شدن عناصر لايق و شايسته و تصفيه شدن نالايقات و ناخالصان جامعه و امت آبديده شوند و هم چون فولاد از كوره به در آيند تا امواج حوادث و طوفان ها نتواند آنها را در هم نوردد و ساقط كند.
اءم حسبتم اءن تدخلوا الجنه ولما ياءتكم مثل الذين خلوا من قبلهم مستهم الباءسا و الضراء و زلزلوا حتى يقول الرسول الذين آمنوا معه متى نصر الله الا ان نصرالله قريب
آيا گمان كرديد داخل بهشت مى شويد، بى آنكه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان كه گرفتارى ها و ناراحتى ها به آنها رسيد، و آن چنان ناراحت شدند كه پيامبر و افرادى كه ايمان آورده بودند گفتند: پس ‍ يارى خدا، كى خواهد آمد؟! در اين هنگام ، تقاضاى يارى از كردند، و به آنها گفته شد: آگاه باشيد، يارى خدا نزديك است .
2.در آيه ى ديگرى ، همين قانون جهان شمول بدين صورت ترسيم شده است :
اءم حسبتم اءن تدخلوا الجنه ولما يعلم الله الذين جاهدوا منكم ويعلم الصابرين (105)
آيا چنين پنداشتيد كه تنها با ادعاى ايمان وارد بهشت خواهيد شد، در حالى كه خداوند هنوز جهادگران و تلاشگران شما و شكيبايانتان را مشخص نساخته است ؟!
3.در آيه ى 146از سوره ى آل عمران - كه به دنبال حوادث خون بار و درد ناك ((احد)) آمده است - قرآن دست مسلمانان را مى گيرد و با نوانديشى و تلاش و فداكارى حق طلبان قرون و اعصار پيشين - كه همراه پيامبران بودند - آشنا مى سازد و با يادآورى اين اصل كه : آنان در سخت ترين شرايط به يارى پيامبران برخاستند و از تلفات ، صدمات ، جراحات ، و مشكلات طاقت فرسا نهراسيدند تا امداد الهى رسيد، بدين وسيله اصل حياتى مورد بحث را مى كند:
و كاين من نبى قاتل معه ربيون كثير فما و هنوا لما اصابهم فى سبيل الله و ما ضعفوا و ما استكانوا و الله يحب الصابرين . و ما كان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا و ثبت اقدامنا وانصرنا على القوم الكافرين . فآتاهم الله ثواب الدنيا و حسن ثواب الاخره و الله يحب المحسنين (106)
و چه بسيار پيامبرى كه مردان نوانديش و توحيدگراى بسيارى به همراه او كارزار كردند و رنج ها را در راه آرمان بلند خويش به جان خريدند، و در برابر آن چه در راه خدا به آنان رسيد، سستى نورزيدند، و در برابر دشمن سر فرود نياوردند؛ و خداوند شكيبايان را دوست دارد. و گفتارشان جز اين نبود كه گفتند: پروردگارا! گناهان ما و زياده روى ما در عمل كردمان را بر ما ببخشاى ، و گام هايمان را استوار ساز، و ما را بر گروه كفرگرايان و تاريك انديشان پيروز گردان . پس ، خدا پاداش اين جهان و پاداش نيكوى سراى آخرت را به آنان ارزانى داشت ؛ و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.اين هم درس ديگر بعد تاريخى قرآن به جامعه ها و تمدن هاى تعالى خواه و حق طلب ، كه در آيات تاريخى قرآن در چشم انداز ماست .
9 - ارائه ى نمونه ها و الگوهاى پر جاذبه و ماندگار براى عصرها ونسل ها
پيام ديگر بعد تاريخى قرآن ، ارائه ى الگوهاى درخشان ، پر جاذبه ، دلپذير و ماندگار در مسير حيات است .
هنگامى كه قرآن در سوره هاى مختلف و آيات بسيارش ، مفاهيم و مسائل حساس بعثت ها و نهضت هاى توحيدى و آزادى خواهانه را طرح مى كند؛ هنگامى كه سبك دعوت پيامبران ، خصوصيات و ويژه گى هاى اخلاقى ، فكرى ، عقيدتى ، اجتماعى و سياسى آنان را نشان مى دهد، هنگامى كه از استقامت و پايمردى ، ثبات قدم و قوت قلب و اقتدار روحى آنان در راه حق و عدالت سخن مى گويد، هنگامى كه از چگونگى ايمان و تعهد آنان به پيام هاى آسمانى خود و از برخورد شايسته و بايسته ى آن طبيبان پر مهر و آگاه با حق طلبان و حق ستيزان پيام مى دهد و هنگامى كه دعا و نيايش و توكل و اخلاص آنان را در شرايط مختلف و قدرت مديريت و فرماندهى شان را در ميدان هاى متنوع در چشم انداز مردم به نمايش ‍ مى گذارد، در حقيقت با صراحت و روشنگرى به همه آرمان خواهان و كمال طلبان پيام مى دهد كه :
هان اى مردم كمال جو! براى شما در زندگى درس آموز ابراهيم و كسانى كه با او بودند، الگو و سرمشق خوبى وجود داشت .
قد كانت لكم اءسوه حسنه فى ابراهيم والذين معه ...(107)
و درس مى دهد كه :
لقد كان فيهم اءسوه حسنه لمن كان يرجوا الله واليوم الاخر...(108)
آرى ، براى شما در زندگى آنها نمونه و سرمشق نيكويى بود، براى كسانى كه اميد به خدا و روز قيامت دارند.
قرآن هنگامى كه نقش تاريخ ساز و آزادى بخش پيامبر مهر و عدالت را طرح مى كند، از سياست و مديريت نيرومند او سخن مى گويد، از اخلاق و منش ‍ مترقى و تاريخ ‌ساز فكرى ، فرهنگى ، تربيتى ، هنرى ، عبادى ، خانوادگى ، اقتصادى ، اجتماعى ، سياسى ، ادارى و نظامى و دفاعى او خبر مى دهد، در حقيقت از مردم خواهى ، بشردوستى ، شكيبايى و پايدارى او در راه هدف ، و تحمل درد و رنج او در راه هدايت رشد و آسايش و رستگارى مردم پيام دارد و مسائل مهمى چون : شورا، هجرت ، بعثت ، جنگ بدر، احد، تبوك ، خندق ، فتح مكه ، رحمت و عطوفت و عدالت و آزادگى و متانت آن حضرت و روحيه هاى مختلف مؤ منان خالص و ساخته شده ، مؤ منان ساخته نشده و به خود شكوفايى نرسيده و نفاق پيشگان و بازيگران و چگونگى برخورد ظريف و سازنده ى پيامبر با هر گروه را ترسيم مى كند، و هنگامى كه ابعاد گوناگون آيين درخشان و ايمان عميق علمى او را به نمايش ‍ مى گذارد، در همه اينها اين پيام را با صراحت به همه ى عصرها و نسل هاى آرمان خواه و كمال جو مى دهد كه : پيامبر خدابراى شما كمال جويان و حق طلبان شايسته ترين نمونه ، زيباترين ، سرمشق ، فروزان ترين چراغ راه و ماندگارترين مشعل زندگى است ؛ لقد كان لكم فى رسول الله اءسوه حسنه لمن كان يرجوا الله واليوم الاخرو...(109)
و نيز آنجايى كه داستان شنيدنى مريم را ترسيم مى كند، از فضيلت هاى اخلاقى و ويژگى هاى انسانى و پاكى او ياد مى كند و سوره اى به نام او به تابلو مى برد، يا هنگامى كه از ملكه ى نوانديش و ستم ستيز و آزادى خواه مصر - كه وقتى شكوه ظاهرى و زرق و برق زندگى را با آرمان و عقيده ى توحيدى و انديشانه ى آزاديخواهانه اش سازگار نمى بيند، بر سر دو راهى حساس زندگى ، راه توحيد و عدالت خواهى را بر مى گزيند - سخن به ميان مى آورد،(110) و يا از دختران رشد يافته ى شعيب و حيا و درايت و پاك روشى و پاك منشى آنها ياد مى كند، يا آن جايى كه از خردمندى و كفايت و دورانديشى ملكه ى ((سباء)) سخن مى گويد، در حقيقت و در همه ى اين آيات تاريخى ، ضمن درس هاى زيادى براى زن مسلمان - كه نيمى از پيكر اجتماع است - نمونه ها ارائه مى دهد؛ همچنان كه در داستان يوسف و مبارزه ى عقل و نفس ، در داستان اصحاب كهف به جوانان ، و در داستان ساحران و روشن فكران عصر فرعون و هنرمندان و روشن فكران و پژوهش گران و تحصيل كرده ها، در داستان توحيدگرا و آزادى خواه آل فرعون و آل ياسين به كارگزاران و كارمندان قدرت ها و دستگاه هاى محاسبه ناپذير و ظلم ، نمونه ارائه مى دهد كه : مى توان با اداره ى پولادين ، به پا خاست و راه توحيد و تقوا و عدالت خواهى و مردم دوستى را پيشه كرد و مقرور و مغلوب بيداد و فريب و استبداد نبود؛ همچنان كه از ويژگى هاى امت نمونه و جامعه زيبا و برخوردار از تعادل و توازن و اجتناب كننده ى از آفت ويران گر افراط و تفريط و قشرى گرى و مظاهر و رياكارى بحث مى كند و آن را به لقب پرافتخار امت ميانه و معتدل و جامعه اى كه از هر نظر مى تواند گواه و شاهد و الگو و مثال بارز براى عصرها و نسل ها باشد، مفتخر مى سازد، اين جا نيز ارائه الگو مى نمايد؛ الگويى كه در رابطه با خدا، خلق ، نفس ، و نوع و طبيعت ، معتدل و ميانه باشد، در صراط مستقيم حركت كند و در كجروى و انحراف مصون باشد؛ الگويى كه از نظر بينش ، از نظر كوشش و گرايش هاى گوناگون طبيعى ، از نظر ارزش هاى مادى و معنوى و از نظر روابط اجتماعى و سياسى ، اقتصادى ، هنرى ، دفاعى ، حقوقى ، اخلاقى ، و ديگر جنبه ها و صحنه ها و ميدان هاى حيات ، راه اعتدال و آزادى و رعايت حقوق بشر را بپويد؛ نه راه غلو را گام سپارد و نه كوره راه شرك و حق كشى را. نه جبرگرايى و استبداد را، پيشه كند و نه تفويض را. نه در ماده و ماديات غرق شود و يكسره معنويت و انسانيت و وجدان و فطرت و آسمان و ارزش هاى آسمانى را انكار كند و نه به كلى ترك دنيا و ارزش هاى دنيوى كند و به جنگ كشش ها و تمايلات طبيعى خود برخيزد، و به يك كلام ، نه ظلم پذيرد و نه ظلم و ستم را، به بنده ى از بندگان خدا و حتى جان دارى ناتوان روا دارد.
و الله لان اءبيت على حسك السعدان مسهدا، اءو اءجر فى الاغلال مصفدا، اءحب الى من اءن القى الله و رسوله يوم القيامه ظالما لبعض العباد، و غاصبا لشى ء من الحطام ، و كيف اءظلم اءحدا لنفس يسرع الى البلى قفولها، و يطول فى الثرى حلولها...(111)
به خداى سوگند، اگر تمام شب را بر روى خارهاى سخت و گزنده بيابان ها بر سر برم ، و يا با غل و زنجير به اين سو و آن سو كشيده شوم ، برايم خوشايندتر از اين است خدا و پيامبرش را در روز رستاخيز در حالى ديدار نمايم ، كه به برخى از بندگان خدا ستم روا داشته و يا چيزى از ثروت فرد، يا جامعه را غصب كرده باشيم ! و چگونه به خاطر نفسى كه به كهنگى و فرسودگى شتابان است و زمان ماندنش در دل خاك دراز و فروزان ، بر كسى ستم كنم و حقوق او را پايمال سازم ؟!
نه ، به خداى سوگند اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمان هاست به من دهند تا خدا را، به اندازه ى به ناروا گرفتن پوست جوى از مورچه اى نافرمانى كنم ، چنين نخواهم كرد!! و اين دنياى ظالمانه ى از برگ جويده شده ى دهان ملخى بى ارزش تر است !على را با نعمت هاى فناپذير و لذت هاى ناپايدار دنيا چه كار؟! از خفتن خردها و زشتى لغزش ها به خدا پناه مى بريم و از او يارى مى جوييم ،
و الله لو اءعطيت الا قاليم السبعه بما تحت اءفلاكها على اءن اءعصى الله فى نمله اءسلبها جلب شعيره ما فعلته ، و ان دنياكم عندى لاهون من ورقه فى فم جراده تقضمها؛ ما لعلى و لنعيم يفنى ، و لذه لا تبقى نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعين (112)
آرى ، امت معتدل و ميانه ، يعنى برخوردار از همه ى شايستگى ها و بايستگى ها، و وارسته ى از همه ى عوامل سقوط انحطاط و ارتجاع .
و كذلك جعلناكم امه وسطا لتكونوا شهداء على الناس (113)
و بدين گونه شما را جامعه اى معتدل و ميانه و به دور از افراط و تفريط قرار داديم ، تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر نيز بر شما گواه باشد.
10 - طرح مسائل پيچيده ى عقلى در قالب محسوس
طرح مسائل عميق فكرى و عقلى و فلسفى به صورت استدلالى خشك براى توده ى مردم ، سنگين و گيج كننده و غير قابل هضم مى نمايد؛ به همين جهت هم براى آنان نه تنها جاذبه ندارد، كه خسته كننده است ؛ اما هنگامى كه همين مسائل و ديدگاه ها در لباس حسى و تاريخى و در قالب قصه ها و داستان هاى حقيقى و سرگذشت هاى هدف دار و شايسته ، بهصورت دقيق و ظريف و هنرمندانه اى تجسم يافت ، هم جالب و زيبا و شنيدنى مى شود و هم ساده و روان و قابل درك و فهم براى همگان . و اين از شاهكارها و هنرهاى داستان سرايى قرآن و از ويژه گى هاى نگرش تاريخى اين كتاب پر شكوه است .
قرآن در آيات تاريخى اش ، با تجسم بخشيدن به برخى از مهم ترين مسايل عقيدتى و عقلى و عرضه آن به شكل تاريخى و داستانى ، فهم و درك آن را براى توده ها آسان مى سازد و اين درس بعد تاريخى قرآن براى عصرها و نسل هاست .
براى نمونه برخى را مورد مطالعه قرار مى دهيم :
1.قرآن در سوره ى اعراف ضمن ترسيم داستانى از ميقات و مناجات حضرت موسى ، به تقاضاى بهانه جويان بنى اسرائيل - كه آفريدگار را به شايستگى نشناخته و ذات بى همتاى او را جسم و قابل رؤ يت مى پنداشتند - اشاره مى كند، آن گاه پس از انعكاس خواسته ى آنان از زبان موسى ، در مقام پاسخ و روشنگرى بر مى آيد و مساءله جسم نبودن و ديده نشدن خدا را، با سعه ى صدر و گشاده رويى و زبان مهر به صورت زيبا و ظريف و پر محتوايى طرح مى كند، كه با وجود داستان بودن و سادگى سخن ، سخت تفكرانگيز و روشنگر است :
و لما جاء موسى لميقاتنا و كلمه ربه قال رب ارنى انظر اليك قال لن ترانى ولكن انظر الى الجبل فان اتقر مكانه فسوف ترانى فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا و خر موسى صعقا فلما افاق قال سبحانك تبت اليك وانا اول المؤ منين (114)
و هنگامى كه موسى به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت ، وى رو به بارگاه خدا آورد و گفت : پروردگارا خود را به من بنماى تا به سوى تو بنگرم .
فرمود: هرگز مرا نخواهى ديد؛ اما به اين كوه بنگر، پس اگر به جاى خود استوار ماند مرا خواهى ديد؛ اما هنگامى كه پرتويى از شكوه و اقتدار پروردگارش بر كوه تجلى كرد، و ناگاه آن را متلاشى و با زمين همسان ساخت ، و موسى بيهوش بر زمين افتاد و چون به هوش آمد، گفت : بار خدايا! تو پاك و منزهى ، من به سوى تو باز گشتم و من نخستين يكتاپرست و ايمان آورنده ام .
آرى ، قرآن در قالب اين قطعه ى حساس تاريخى و به صورت تجسم بخشيدن به اين مسئله عقلى و فلسفى ، خاطر نشان مى كند كه صاعقه اى كه به كوه برخورد نمود، در اين عالم وسيع و پهناور جرقه اى كوچك و ناچيز بيش نيست ؛ شما كه توان و قدرت آن را نداريد كه نور اين شمع كوچك در اين شبستان عظيم را بنگريد و از مشاهده ى آن ، همه هلاك مى شويد، پس ‍ چگونه انتظار داريد كه آن خورشيد عالمتاب و آن سرچشمه ى هستى و پديد آورنده جمال و كمال را با اين چشم ناتوان و ظاهر بين خود مشاهده كنيد؟ راستى چگونه ؟
2.در سوره ى بقره ضمن ترسيم داستانى از ابراهيم ، پيشواى توحيدگرايان ، تقاضاى او را طرح مى كند كه از آفريدگار شما خواست كه علاوه بر درك و فهم مساءله ى معاد و ايمان عميق به رستاخيز عمومى ، براى اطمينان قلبى اش چگونگى زنده شدن مردگان در آستانه ى رستاخيز را به صورت مجسم بنگرد و نمونه اى را براى ثبات بيشتر قلب خود نظاره نمايد، و آن گاه به صورت جالب و زيبايى در قالب داستانى دلنشين ، نمونه اى از واقعيت رستاخيز را به صورت زنده براى او به نمايش مى نهد كه درس ها دارد:
و اذ قال ابراهيم رب ارنى كيف تحيى الموتى قال اولم تومن قال بلى ولكن ليطمئن قلبى قال فخذ اربعه من الطير فصر هن اليك ثم اجعل على كل جبل منهن جز ءاثم ادعهن ياءتينك سعيا واعلم ان الله عزيز حكيم (115)
و هنگامى را به يادآور كه ابراهيم گفت : پروردگارا! به من بنمايان كه چگونه مردگان را زنده مى سازى ؟!گفت : مگر هنوز به قدرت آفريدگارت آن گونه كه بايد ايمان نياورده اى ؟!گفت : چرا، اما مى خواهم به چشم خود اين حقيقت را بنگرم تا دلم آرام گيرد.
گفت : پس چهار پرنده ى مختلف را بگير و آنها را نزد خود گرد آور؛ بعد از كشتن آنها، همه را پاره پاره ساز و گوشت و پوست و استخوان هاى آنها را سخت در هم بياميز؛ آن گاه هر بخش از آنها را در كوهى بگذار؛ سپس آنها را فراخوان . خواهى ديد كه به قدرت و خواست خدا، شتابان به سوى تو مى آيند، و بدان كه خدا پيروزمند و فرزانه است .
و بدين سان عمل كرد و با چشمان خود صحنه ى شورانگيزى از رستاخيز را تماشا كرد.
3.شناخت عميق و سازنده اثر اوج بخش ايمان به خدا به صورت استدلالى و فلسفى خشك ، بسيار پيچيده است ؛ همچنان كه تشريح و تبيين تباهى هاى شرك و بيداد و انتخاب ولايت و رشته دارى غير خدا مشكل است ؛ اما قرآن ضمن بيان داستان قهرمانان توحيد و شرك و ترسيم اين نبرد متقابل ، كه سرانجام به پيروزى پيشتازان خط توحيد و تقوا و آزادى و مرگ محتوم و سياه و عبرت انگيز و ذلت بار سردمداران شرك و كفر و استبداد ختم مى گردد، به اين صورت اثر رشدبخش توحيدگرايى و آزادى را به همراه تباهى هاى شرك و كفر و حق ستيزى و استبدادگرايى به صورت زيبا و جالب و شنيدنى انعكاس مى بخشد:
و قارون و فرعون و هامون و لقد جاءهم موسى بالبينات فاستكبروا فى الارض و ما كانوا سابقين .
فكلا اءخذنا بذنبه فمنهم من اءرسلنا عليه حاصبا و منهم من اءخذ ته الصيحه و منهم من خسفنا به الارض و منهم من اغرقنا و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا اءنفسهم يظلمون .
مثل الذين اتخذوا من الله اءولياء كميل العنكبوت اتخذت بيتا و ان اءوهن البيوت لبيت العنكبوت ...(116)

و قارون و فرعون و هامان را نيز نابود ساختيم ؛ چرا كه موسى دليل هاى روشن و روشنگرى براى آنان آورد، اما آنان در آن سرزمين ، سركشى كردند و با اين وصف نتوانستند بر ما پيشى جويند. آن گاه هر يك از آنان را به كيفر گناه و بيدادش گرفتيم ، پس برخى از آنان تند بادى از ريگ فرستاديم ، و برخى از آنان خروش سهمگين آسمانى فرا گرفت ، پاره اى از آنان را به زمين فرو برديم و پاره اى از آنان را غرق ساختيم و خدا بر آن نبود كه بر آنان ستم روا دارد، بلكه آنان بودند كه بر خويشتن ستم مى نمودند.
وصف كسانى كه غير از خدا، سر رشته داران و دوستانى براى خود بر گزيدند، همچون عنكبوت است ، كه با آب دهان خود، خانه اى براى خود ساخته ؛ در حالى كه اگر مى دانستند، سست ترين خانه ها همان خانه عنكبوت است .
و اين چنين زيبا و تماشايى ناتوانى و پوچى اين خدايان و سرپرستان و سستى اين حمايت دهندگان موهوم را مجسم مى سازد.
و اين پيام ديگر بعد تاريخى قرآن است كه بدين صورت مسائل عقلى و فلسفى خشك و پيچيده و تخصصى را در لباس محسوس و در قالب ساده و گويا و درس آموز بيان مى كند.
11 - ارزش هاى حقيقى و پوشالى
شناخت بسيارى از مسائل از آن جمله ، ارزش ها و معيارهاى حقيقى و بدلى به صورت بحث هاى خشك منطقى و استدلالى براى بسيارى از مردم مشكل است ؛ اما هنگامى كه در قالب داستان و در لا به لاى قصه ها و سرگذشت هاى تاريخى و در چهره ى قهرمانان واقعى و پوشالى و به صورت عينى و تواءم با ظرفيت و هنر و نمايش داده شود، هم جالب و زيبا و پرجاذبه از كار در مى آيد و هم درك و فهم آن آسان و دلنشين مى گردد و هم در سازندگى و برازندگى و رشد فكرى و اخلاقى مردم اثر گذارتر است .
در اين راستاست كه قرآن در آيات تاريخى اش ، هم ارزش هاى واقعى را از ضد ارزش ها و ارزش هاى قلابى و ارزش هاى بدلى ، در اسلوب بسيار جالبى به نمايش مى دهد و هم دارندگان و قهرمانان و آراستگان بدان ها را.
در اين آيات افزون بر پيامبران و پيشتازان راه توحيد و تقوا - كه هر كدام سنبل و الگو و مثال بارزى در اين ميدان هستند - قرآن از عناصر ارزشمند و ارزش خواه و عدالت طلبى هم چون : لقمان حكيم ، توحيدگراى آل فرعون ، آزادى خواه آل ياسين ، ساحران و روشنفكران توحيدگرا و آزادى خواه و بريده از نظام ستم و فريب ، جوانان نوانديش و خداجو و استبدادستيز ((كهف )) و... به صورت انديشاننده و با عظمت و شكوه ياد مى كند؛ هم چنان كه از زنان بزرگ و با شخصيتى هم چون : مريم پاك ، مادر مسيح عليه السلام ؛ مادر با عظمت موسى عليه السلام ، آسيه ، ملكه ى فضيلت خواه و استبدادستيز مصر و ديگر قهرمانان آراسته به ارزش هاى واقعى تجليل مى كند و گاه آيات و حتى سوره اى را به نام برخى از آنها نامگذارى مى نمايد. همان گونه كه متقابلا ماهيت پوك ارزش هاى بدلى و پوشالى خود كامگان و تاريك فكران و زورمدارانى چون : نمرودها، فرعون ها، قارون ها، هامان ها، ابولهب ها، وليدها، ابوجهل ها،بلعم ها، احبار و رهبان يا عالمان دنياطلب و سوداگر دين را بر ملا ساخته و از آنها به عنوان عناصر فاقد ارزش ‍ و دلخوش دارندگان به ارزش هاى دروغى و دارندگان ضد ارزش ها - كه بسان ديگر زورمداران و اصلاح ستيزان تاريخ ، به وسيله ى فريب و زور عريان خود را در جا مى زنند - به شدت نكوهش مى كند و بدين صورت ارزش هاى راستين و دروغين را ترسيم مى كند، كه تنها به نمونه هايى بسنده مى شود: