آموزه هايى از پيام هاى تاريخى قرآن

على كرمى فريدنى

- ۹ -


1.قرآن در سوره ى ((طه )) ضمن انعكاس مبارزه ى شورانگيز ساحران و روشنفكران دستگاه فرعون در جهت مبارزه با پرچمدار آزادى و رهايى يا موسى ، به شكست آنان و هدايت شان به شاهراه آزادى و حق پذيرى صراحت دارد و روحيه ى حق طلبانه ، ارزش خواهانه ، منصفانه ، نوجويانه ، و آزادمنشانه ى آنان را در برابر تهديدهاى مرگ بار نظام استبدادى و خشونت كيش ، بدين صورت به نمايش مى گذارد:
فالقى السحره سجدا قالو امنا برب هرون موسى .
قال امنتم له قبل ان اذن لكم انه لكبير كم الذى علمكم السحر فلاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف و لا صلبنكم فى جذوع النخل و لتعلمن اينا اشد عذابا و ابقى قالوا لن نوثرك على ما جاءنا من البينات و الذى فطرنا فاقض ما انت قاض انما تقضى هذه الحيوه الدنيا.
انا امنا بربنا ليغفر لنا خطايانا و ما اكرهتنا عليه من السحر و الله خير و ابقى انه من يات ربه مجرما فان له جهنم لا يموت فيها و ذلك جزاه من تزكى (117)

پس افسونگران با ديدن آن منظره ى شگرف ، به سجده افكند شدند و گفتند: ما به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم .
فرعون گفت : آيا پيش از آنكه من به شما اجازه دهم ، به او گرايش يافتند؟ بى ترديد او همان بزرگ و آموزگار شماست كه افسون را به شما آموخته است ؛ از اين رو دست هاى شما و پاهايتان را، يكى از راست و ديگرى را از چپ خواهم بريد؛ و شما را بر تنه هاى درخت خرما به دار خواهم آويخت ، آن گاه خواهيد دانست كه عذاب و شكنجه ى كدامين ما سخت تر و پايدارتر است .
افسونگران و نوانديشان راه يافته گفتند: ما هرگز تو را به آنچه از نشانه هاى روشن و روشنگرى كه بر ايمان آمده است و نيز بر آن كسى كه ما را آفريده است ، بر نخواهيم گزيد؛ بنابراين بر هر چه حكم مى رانى ، حكم بران كه تو تنها در زندگى زودگذر دنيا حكم مى رانى .
به يقين ما به پروردگارمان ايمان آورده ايم تا در پرتوى بخشايشش ‍ لغزش هاى ما و سحر و افسونى را كه تو ما را به آن واداشتى ، و بر ما ببخشايد و بر اين باوريم كه پاداش خدا بهتر و پاينده تر است .
به راستى كه هر كسى به پيشگاه پروردگارش گناهكار بيايد، آتش شعله ور دوزخ براى او خواهد بود؛ در آنجا نه ، مى ميرد و نابود مى گردد تا آسوده شود و نه زندگى خوشى خواهد يافت .و هر كس با ايمان و يقين به پيشگاه او آيد، در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده باشد، چنين كسانى برترين و پرفرازترين درجات بهشت را خواهند داشت . همان بوستان هاى جاودانه اى كه از زير درختان آن ، جويبارها روان است ؛ در آن جاودانه مى مانند؛ و اين پاداش كسى است كه به پاكى گرايد.
2.در سوره ى ((قصص )) در نمايش اصالت و قداست ارزش هاى حقيقى از ارزشهاى بدلى و پوشالى ، يا ارزش هايى كه بايد به چشم وسيله به آنها نگريست و نه هدف ، داستان يكى از دنياپرستان را مى آورد كه به جاى آراستگى و معيارهاى اخلاقى و انسانى و رعايت حقوق مردم ، خود را به زر و زيور مى آراست و آنها را به عنوان ارزش هاى جاودانه و نجات بخش به رخ مردم دربند مى كشيد. بى خبران و ساده انديشان گر چه چيزى نمى گفتند، اما در اعماق جان و زواياى دل آروز مى كردند كه : اى كاش آنان نيز وضعيت ((قارون )) را داشته و از امتيازات او برخوردار بودند؛ اما آن گاه كه آن دنيا پرست فاقد ايمان و ارزش هاى انسانى با داشتن گنج ها و امكانات مادى در كام زمين فرو رفت و بدين صورت طعم تلخ مردم ستيزى و غارتگرى خود را چشيد، همگان به تو خالى بودن و اصالت نداشتن ارزش هاى ظاهرى پى برند! شگفت اين جاست كه به اظهار ندامت و شرمسارى از انديشه ى سابق خود پرداختند و گفتند: واى بر ما! گويى خدا رزق و روزى را بر هر كس از بندگانش بخواهد گسترش مى دهد يا تنگ مى گيرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نيز به قعر زمين فرو مى برد! اى واى ! گويى كفرگرايان و حق ناپذيران هرگز رستگار نمى شوند.
به اين داستان از زبان قرآن بنگريد:
ان قارون كان من قوم موسى فبغى عليهم و آتيناه من الكنوز ما ان مفاتحه لتنواء بالعصبه اءولى القوه اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين .
و ابتغ فيها آتاك الله الدار الاخره و لا تنس نصيبك من الدنيا و اءحسن كما اءحسن الله اليك و لا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا يحب المفسدين .
قال انما اءوتيته على علم عندى اءولم يعلم اءن الله قد اءهلك من قبله من القرون من هو اءشد منه قوه و اءكثر جمعا و لا يسئل عن ذنوبهم المجرمون .
فخرج على قومه فى زينته قال الذين يريدون الحياه الدنيا يا لئت لنا مثل ما اءوتى قارون انه لذو حظ عظيم .
و قال الذين اءوتو العلم و يلكم ثواب الله خير لمن آمن و عمل صالحا و لا يلقاها الا الصابرون .
فخسفنا به بداره الارض فما كان له من فئه ينصرونه من دون الله و ما كان من المنتصرين .
و اءصبح الذين تمنوا مكانه بالامس يقولون و يكان الله يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر لو لا اءن من الله علينا لخسف بنا ويكانه لا يفلح الكافرون (118)

بى گمان قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم و تجاوز روا داشت ؛ و ما از گنجينه هاى زر و سيم ، چندان به او داده بوديم كه جا به جا نمودن كليدهاى آنها براى يك نيرومند نيز گرانبار و دشوار مى نمود. و هنگامى را به ياد آوريد كه خوبان جامعه و مردم روزگارش به او گفتند: هان اى قارون ! اين همه براى ارزش هاى زود گذر دنيا شادمانى مكن كه خداوند شادى كنندگان سرمست و مغرور را دوست نمى دارد. و در آنچه خدا به تو داده است سراى واپسين را بجوى و بسپار، و بهره ى خويشتن را نيز از دنيا از ياد مبر؛ و همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده است ، تو هم به ديگران نيكى كن ! و در زمين تباهى مجوى ؛ چرا كه خدا تبهكاران را دوست نمى دارد.
قارون گفت ، آنچه به من داده شده است ، تنها در نتيجه ى دانشى است كه نزد من مى باشد! آيا او نمى دانست كه خدا پيش از او نسل هايى را به كيفر ناسپاسى و بيداد، به هلاكت رسانيد كه از او نيرومندتر و ثروت اندوزتر بودند؟ و اين گونه تبهكاران و مجرمان از گناهانشان پرسش نمى گردند. بلكه به خاطر نشانى كه در چهره و پيشانى و داغ ننگ ناسپاسى و بيداد خود دارند، يكسره به دوزخ افكنده خواهند شد.
و قارون در ميان چاكرانش در زرق و برق و زينت خيره كننده اش بر قوم خود نمودار گرديد؛ آن سراى واپسين و نعمت هاى آن ناباور بودند و تنها زندگى اين جهان را مى خواستند، با ديدن دبدبه و كبكبه ى او گفتند: اى كاش ! به ما نيز به سان آنچه به قانون داده شد، ارزانى مى شد؛ راستى كه او از زر و زيور زندگى بهره اى بزرگ و پر شكوه دارد. اما آن كسانى كه نعمت دانش و بينش ‍ داده شده بودند، گفتند: واى بر شما! پاداش پر شكوه خدا براى كسى كه ايمان آورد و كار شايسته اى انجام دهد، بهتر و پاينده تر است ، و آن را جز شكيبايان در راه حق در نخواهند يافت .آن گاه او را با سراى پر رزق و برق وى به اعماق زمين فروبرديم ؛ و او در شرايط سخت ، دار و دسته اى نداشت كه در برابر كيفر عادلانه ى خدا او را يارى رسانند و خودش هم با آن همه ادعاها و لاف و گزافه ها نتوانست از خويشتن دفاع نمايد و نابود گرديد.
و آن كسانى كه ديروز آرزو مى كردند كه موقعيت او را داشته باشد و بسان او غرق در زر و زيور گردند، صبح مى گفتند: واى بر ما! گويى خدا رزق و روزى را براى هر كه از بندگانش بخواهد گسترده يا تنگ مى گرداند، و اگر خدا بر ما منت نگذاشته بود؛ واى ! گويى كفرگرايان و ناسپاسان رستگار نمى گردند.
3.يكى از بهانه جويى هاى ستمكاران حق ناپذير و تبعيض خواه در برابر بعثت ها و نهضت هاى توحيدى اين بود كه انتظار داشتند كه پيامبران نيز همانند سردمداران دنيا، امتيازات ظالمانه و ناروايى براى صاحبان زور، زر و تزوير در برابر توده هاى محروم قائل شوند؛ به همين جهت با صراحت و اصرار تاريك انديشانه اى به پيامبران پيشنهاد مى كردند كه محرومان و كسانى را كه از نظر امكانات مادى و امتيازات دنيوى ، هموزن آنان نيستند و خودى به حساب نمى آيند، از حلقه ى رهروان راه توحيد و پروا براند! و تا جايى پيش مى رفتند كه پذيرش دين خدا و تسليم در برابر حق و عدل را، مشروط بر طرد توحيدگرايان و آرمان جويان و آزادى خواهانى مى كردند كه دستشان از مال و ثروت تهى بود، گرچه از نظر ايمان و تقوا و آمادگى هاى لازم براى پذيرش حق و ارزش هاى آسمانى ، گويى سبقت را از همان صاحبان قدرت و امكانات باد آورده ربوده بودند.
قالو انومن لك واتبعك الارذلون . قالو لئن لم تنته يا نوح لتكونن من المرجومين .(119)
آنان گفتند: آيا ما به تو ايمان بياوريم با اين كه فرو مايگان ، از تو پيروى كرده اند؟ آنان گفتند هان اى نوح ! اگر از راه و رسم خود باز نايستى ، بى گمان از سنگسارشان خواهى بود.
دنياپرستان قرون و اعصار بر اساس مقياس هاى مادى و نظام ارزشى پوچ و پوشالى خود، همه چيز را از دريچه ى افكار سنگواره اى صنفى و طباتى و خودى و غير خودى ساخته و پرداخته ى تفكر استبدادى و انحصارگرانه ى خود مى نگريستند و در قاموس بافته ها و يافته هاى محافظه كارانه و واپسگرايانه ى خود تنها ارزش هاى مورد نظر خود را اصيل مى پنداشتند و معيار سنجش فضيلت و كرامت و شايستگى و برازندگى يك انسان و يك جامعه در ديدگاهشان همين ها بود و بس .
آنان به خود اجازه مى دادند حق طلبان فاقد اين امكانات را، بى سر و پا و تهى مغز و كوتاه فكر و فرومايه بخوانند و از پيامبران بخواهند تا اينان را غير خودى پندارند و طرد كنند و دعوت و رسالت و مكتب و دين و آيين آزادى خواهانه و عادلانه ى خود را ويژه ى امتيازطلبان و در انحصار آنان قرار دهند و نظام ارزشى آنها را بپذيرند.
سردمداران زور و تزوير، حتى حاضر نبودند با مردم عادى و معمولى جامعه زير يك سقف و در كنار هم بنشينند. بر اين پندار بودند كه قرار گرفتن آنان در كنار گروندگان به دين خدا و نشستن آنان در حلقه و محفل رهروان راه توحيد و تقوا و آزادى - كه بيشترشان را مردم متوسط و گاه فاقد امكانات مادى تشكيل مى داد - نه تنها برايشان پسنديده نيست كه مايه ى عيب و عار نيز محسوب مى شود. به همين جهت خطاب به پيامبر مى گفتند: ما شما را جز بشرى همانند خود نمى نگريم و در اطراف شما جز مشتى اراذل و ساده لوح و محروم از امكانات مادى نمى بينيم ، و هيچ فضيلت و برترى براى شما نسبت به خود قائل نيستيم ؛فقال الملا الذين كفروا من قومه ما نراك الا بشرا مثلنا و ما نراك اتبعك الا الذين هم اءراذلنا بادى الراءى و ما نرى لكم علينا من فضل (120)
اما اگر زورمداران قرون و اعصار بر اساس ديدگاه ظالمانه ى طبقاتى ، فضيلت و شايستگى افراد و گروه ها را بر ثروت و زورمدارى و قبيله و عشيره و دنباله روى كوركورانه و وابستگى به كانون هاى زور و زر و تزوير و ديگر مظاهر مادى ارزيابى مى كردند، پيام آوران آزادى و عدالت نيز در برابر آنان به جنگ نظام طبقاتى و انديشه ى منحط و سنگواره اى انحصار گران رفته و هر كدام با افشاندن بذر نوانديشى و برابرى جويى و عدالت خواهى و ايجاد تحول مترقى فكرى و عقيدتى ، معيارهاى غلط و عناوين پوچ و اعتبارات موهوم و ارزش هاى پوشالى امتيازطلبان و اصلاح ناپذيران و استبدادگرايان را به زباله دان تاريخ ريختند. مقياسهاى اصيل و انسانى را - كه از راه وحى دريافت كرده بودند - جايگزين فكر طبقاتى ظالمانه ساخته و نظام ارزشى نوين و آزادمنشانه و عادلانه اى ايجاد كردند؛ مقياس هايى همچون : انديشيدن و انديشاندن ، بينش و آگاهى ، دانش و تخصص ، توحيدگرايى و تقوا پيشگى ، خود سازى و خود شكوفايى ، فداكارى و گذشت ، شجاعت و شهامت ، تجربه و هوشيارى ، بشر دوستى و مردم خواهى ، مديريت و امانت ، كفايت و لياقت ، كارآيى و كاردانى و...، و بر اساس اين انديشه و نظام و آرمان مترقى بود كه دست رد بر سينه ى تبعيض خواهان زدند و با صراحت اعلام كردند كه ما هيچ فرد نوانديش و با ايمانى را طرد نمى كنيم و هرگز جويندگان فلاح و اصلاح و برخورداران از ارزش هاى معنوى و جويندگان راه رشد و رستگارى را به خاطر محروميت و ستم ديدگى ، مورد بى مهرى قرار نمى دهيم ؛ نه هرگز؛
قال و ما علمى بما كانوا يعملون .
ان حسابهم الا على ربى لوتشعرون .
و ما انا بطارد المؤ منين .
ان انا الا نذير مبين

نوح گفت : من چه مى دانم كه آنها چه كارى انجام مى داده اند؟ حساب پاداش و كيفر كار آنان - اگر درست دريابيد - تنها بر عهده ى پروردگار من است ، و من ايمان آورندگان را هرگز از خود نخواهم راند؛ چرا كه من ، جز هشدار دهنده اى آشكار نيستم .
و نيز پيامبران اين پيام را به گوش جان ها مى خواندند كه : حق طلبان و توحيدگرايانى را كه بامدادان و شامگاهان خداى خود را مخلصانه مى خوانند و جز خشنودى ذات پاك او را از راه اصلاح طلبى و خود سازى نمى جويند، از خود دور مسازيد؛ نه حساب آنها بر شماست و نه حساب شما بر آنها، اگر آنها را طرد كنيد، بى گمان از ستمكاران خواهيد بود؛و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداوه والعشى يريدون وجهه (121)
و بدين سان آيات تاريخى قرآن به شكل داستان ها و سرگذشت هاى متنوع و هدفدار و انسان ساز و حساس تاريخى ، ارزش هاى حقيقى و پوشالى را در دو صف ، به صورت روشن و دل نشينى ترسيم و در چشم انداز كمال جويان عصرها و نسل ها قرار مى دهد، تا هر آن كس ، آنچه را بايد كه در انديشه ى آن است و آن را مى جويد. و اين ، پيام ديگر بينش تاريخى قرآن براى فرزندان خردمند و خرد ورز آدم است .
12 - مبارزه ى همه جانبه با ويرانگر غرور و خود برترانديشى
از شايسته ترين شاگرد قرآن پيامبر، بيانى است بسيار جان بخش و سازنده كه در هشدار به خردمندان و كمال جويان مى فرمايد: خرد ورز و راستين ، آن كسى است كه خود و جامعه اش را از انواع مستى ها و آفت هاى مرگ بار، حراست كند؛ چه كه اين مستى ها و پستى ها، عقل را زايل و انسان را به خفت و خوارى مى كشند.
اين مستى ها و پستى ها و موانع رشد و رستگارى بر سر راه زندگى ، از آن جمله : مستى قدرت و رياست ؛
مستى مال و ثروت ،
مستى آوازه ى بلند و شهرت اجتماعى
مستى تعريف ها و تمجيدها و مدح و ستايش ها،
مستى تملق ها، چاپلوسى ها،گزافه گويى ها،غلوها و بت سازى ها،
مستى زيبايى و طراوت و شادابى ،
مستى علم و دانش ،
مستى غفلت و غرور،
مستى دوران جوانى ،
مستى پيروزى بر حريف و رقيب در فراز و نشيب هاى زندگى ، و...
ينبغى للعاقل ان يحترس من سكرالمال و سكر القدره و سكر العلم ، و سكر المدح و سكر الشباب ، فان لكل ذلك رياحا خبثه ، تسلب العقل و تستخف الوقار(122)
آرى ،بسيارند چهره ها، رهبران ، نظام ها و مردمى كه پس از به دست آوردن پيروزى و فرون نعمت هاى خدا و الطاف بى كران او به آنان ، به جاى سپاس ‍ گزارى و ياد هماره ى عظمت خدا و پافشادى و درست انديشى و منش و عمل كرد بهداشتى و عادلانه ، دچار مستى مى گردند، بلاى غرور و خود فريبى گريبانشان را مى گيرد، بر مركب چموش غفلت و خودپسندى و استبداد در گفتار و منش و مديريت و سياست ركاب مى گيرند و در ميدان ظلم و ستم ، هوا و هوس ، خودكامگى و ديكتاتورى و خودمحورى و خشونت به تاخت و تاز مى پردازند و راه انحطاط و نابودى را در پيش ‍ مى گيرد، و با خيره سرى و نقد و نظارت ناپذيرى ، ديوانه وار سر از پا نمى شناسند و مى تازند تا خود، خاندان ، نظام ، جامعه و حرث و نسل خود را به تباهى مى كشند!
يكى از هدف هاى درس هاى بينش تاريخى قرآن ، مبارزه ى جدى با اين آفت هاست ، كه دو نمونه را مورد مطالعه قرار مى دهيم :
1.قرآن در سوره ى ((انفال )) ضمن هشدارى تكان دهنده دست جامعه را از مى گيرد و به گذشته تاريخ خود مى برد تا بنگرند كه در كجا بودند و به بركت قرآن و پيامبر و راه توحيدى و اصلاحى و آزادمنشانه آنان به كجا رسيده اند.مبادا دچار غرور شوند، آفت غفلت گناه و بد مستى و رياكارى دامن آنها را بگيرد و راز و رمز پيمايش موفقيت آميز راه رشد و تعالى را وانهند، خلع سلاح معنوى و اخلاقى و انسانى گردند آن گاه دچار واپسگرايى شوند، آن گاه انحطاط و نگون سارى و بد فرجامى و بدنامى تاريخى دامنگيرشان گردد.
يا ايها الذين امنو استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم واعلموآ ان الله يحول بين المرء و قلبه وانه اليه تحشرون
واتقوا فتنه لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصه واعلمو ان الله شديد العقاب . و اذكرو اذ انتم قليل مستضعفون فى الارض تخافون ان يتخطفكم الناس فاويكم وايدكم بنصره ورزقكم من الطيبات لعلكم تشكرون (123)

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه پيامبران شما را به چيزى فرا مى خواند كه به شما زندگى واقعى و انسانى ارزانى مى دارد، فراخوان خدا و پيامبر را پاسخ مثبت دهيد و بدانيد كه خدا ميان انسان و قلب او حايل مى گردد، و نيز به هوش باشيد كه تنها به سوى او كوچ داده خواهيد شد.
و از فتنه و عذابى كه تنها به كسانى كه ستم كرده اند نمى رسد، پروا نماييد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است .
و هنگامى را به ياد آوريد كه شما در روى زمين گروهى اندك و به ناتوانى كشيده شده ، بوديد. مى هراسيديد كه مبادا زورمداران شما را بربايند، اما خدا شما را در نقطه هاى امن جاى داد و به يارى خود نيرومندتان گردانيد و از چيزهاى پاك و پاكيزه روزيتان داد، باشد كه سپاس خدا را برگزاريد.
2.در سوره ى ((آل عمران )) دگرباره آنان را سير مى دهد تا وضعيت مرگبار ديروز خود را بنگرد، شرايط مساعد امروز را مطالعه و هر چه هشيارانه تر و متفكرانه تر برنامه ريزى و سياست گزارى نمايند و انسانى تر عمل كنند:
و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا وذكرو نعمت الله عليكم اذ كنتم اءعداء فالف بين قلوبكم فاءصبحتم بنعمته اءخوانا و كنتم على شفا حفره من النار فانقذكم منها كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تهتدون (124)
و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد، و پراكنده نشويد! و نعمت بزرگ خدا را بر خود به ياد آريد، كه چگونه دشمن يكديگر بوديد، و او ميان دل ها شما مهر و الفت ايجاد كرد، و به بركت نعمت او برادر شديد، و شما بر لب حفره اى از آتش بوديد، خدا شنا را از آن نجات داد؛ اين چنين خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى سازد؛ شايد پذيراى هدايت و اصلاح شويد.
و بدين سان بينش تاريخى قرآن به دشمنان خونين و آتشى ناپذير ديروز و برادران پر مهر و همگراى امروز، هم درس اتحاد و تفاهم و راز و رمز بقا و تعالى را مى دهد، و هم هشدارها و اخدارها و انذارها از مستى ها و پستى ها و انديشه هاى سنگواره اى و گرايش هاى شرك آلود، خود محورانه و انحصارگرانه .
3.در سوره ها و آيات بسيارى ، به بنى اسرائيل بارها هشدار مى دهد و نعمت را ياد آورى مى كند، تا مستى ها و غرور و غفلت بپرهيزيد؛ از آن جمله در آيات : 40و47و63و122 از سوره ى بقره ؛
آيه ى 80از سوره ى طه ؛
141از سوره ى اعراف ؛
141 از سوره ى ابراهيم و ديگر آيات روشنگر قرآن كه در بر دارنده ى درس هاى بزرگى در پيمايش راه رشد و آزادى و معنويت است .
13 - زندگى بر اساس استقلال و آزادگى
درس ديگر بينش تاريخى قرآن ،اين است كه به فرد و جامعه ى توحيدگرا و تقواپيشه و كمال طلب درس اعتماد به نفس مى دهد و از دنباله روى ، وابستگى ، تكيه بر ديگران ، زندگى خفت بار و تحت سلطه و نفوذ ديگران و واپسگرايى سخت هشدار مى دهد.
از صفات ارزشمند انسانى ، صفت اعتماد به نفس و حس استقلال جويى و روحيه ى استقلال طلبانه است .
فرد شايسته و مترقى ، فردى است كه ضمن آراستگى به كفايت ها و لياقت ها و ارزش ها و مهارت ها، و پيراستگى از ضد ارزش ها و نقاط منفى و بهره ورى از تجربيات سودمند ديگران ، اين شهامت و ابتكار و اعتماد به خويشتن را در خود بپرورد، كه بر اساس استقلال و آزادگى و آزادمنشى زندگى كند. در فراز و نشيب ها و در گذر زمان بتواند به خود تكيه كند، در فراز و نشيب ها و در گذر زمان بتواند به خود تكيه كند، به خداى خود - كه تمامى عزت ها و قدرتها از اوست - توكل نمايد و از هر نوع وابستگى و وابسته گرايى و حيات انگلى و طفيلى دورى جويد. در اين صورت است كه استعدادها و توانايى ها و علاقيت هاى عظيم او، ظهور و بروز مى كند؛ و در خود احساس ‍ عظمت و غرور مى نمايد، شخصيت گم كرده ى خويشتن را مى يابد و به هويت خودساخته و خودشكوفاى خويشتن تكيه مى نمايد، و به سعادت و نيك بختى خود اميدوار شده ، و از ذلت و انحطاط و سقوط و تحمل خفت و اسارت احساس مصونيت مى كند.اما در صورت عدم اعتماد به نفس و نداشتن جسارت ابتكار و انديشه و حركت به صورت مستقل و داشتن روحيه منحط وابسته گرايى و وابسته به غير، آن هم غيرى كه خود آفت زده و بيمار است ، راه را گم كرده و گمراه است ، سلطه گر و ستم پيشه است ، اين جاست كه نه به آينده و نجات و فلاح خود بايد دل ببندد و نه از خطر بدبختى و نگونسارى احساس آرامش و امنيت كند.
جامعه ى شايسته و نمونه
واقعيت اين است كه يك جامعه و تمدن و نظام توانمند و پر اقتدار و نمونه نيز چنين است .
يك جامعه نمونه ، جامعه و تمدنى است كه ضمن داشتن ويژگى هاى بسيار، از ويژگى هاى استقلال در بعد انديشه ، عقيده ، برنامه ى زندگى ، سياست و مديريت ، تصميم سازى و تصميم گيرى و منش و عمل نيز برخوردار باشد و از ميكروب وابستگى و وابسته گرايى به هر شكل و شيوه و بهانه و توجيهى ، هم در بعد بينش ، هم گرايش و هم در ميدان عمل به راستى بپرهيزد.افزون بر آن ، اين نعمت رشدبخش و اين حق طبيعى و موهبت حياتى را براى تك تك افراد و اعضا و شهروندان خويش نيز به رسميت بشناسد و تامين كند.
هنگامى كه جامعه و تمدنى از وابستگى فكرى ، روانى ، فرهنگى ، هنرى ، ادبى ، اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى ، صنعتى ، نظامى ، و وابستگى در ديگر جنبه ها و ميدان هاى زندگى ، نه در شعار كه در شعور و عمل اجتناب كرد و روى پاى خود ايستاد و به انديشه و توان و امكانات و استعدادها و سرمايه هاى مادى و معنوى و انسانى خود بها داد و تكيه كرد، هنگامى كه از هر نظر در راه خود كفايى و خودزيستى و رفع نيازهاى خود، هوشمندانه و عاقلانه كوشيد و ابتكار به خرج داد، هنگامى كه تلاش كرد تا ارتباط خود را با همنوعان خود بر اساس حق و عدل و مبادله ى صحيح و عادلانه و بر پايه حقوق و منافع متقابل پى ريزد و از زندگى انگلى و وابسته گرايى اجتناب نمايد، اين جاست كه بانيان و هواخواهان چنين جامعه و تمدنى مى توانند به رشد و شكوفايى و طراوت و شادابى و قدرت و توانمندى آن ، اميد بندند و بدخواهان از ضعف و تزلزل و نا پايدارى و خزان آن ، ماءيوس و نااميد و سرافكنده شوند؛ چرا كه اين چنين جامعه و تمدنى به درختى مى ماند كه بر ريشه ى سالم و پرتوان . با نشاط خود روييده ، روى پاى خود ايستاده ، و به ساق خود تكيه داده ، براى زنده ماندن و سر بر آوردن ، سر به آسمان كشيدن و بهره ورى از طبيعت . سرافرازى و بهره دهى ، جز به خود و خداى خود به چيزى تكيه ندارد و به قدرتى پوشالى و وابسته نيست .