آموزه هايى از پيام هاى تاريخى قرآن

على كرمى فريدنى

- ۱۸ -


جلوه هايى از حاكميت خدا بر حركت جامعه و تاريخ ‌
اين درس ديگر بينش تاريخى قرآن است كه اين عامل ، يا عوامل و انگيزه ها را، همه جانبه نگريسته و حقيقت را آن چنان كه بايد، در آيات تاريخى خود شناخته ، و در تابلو تاريخى خود به تدريج و به ظرافت در چشم انداز پژوهشگران ژرف نگر قرار داده است .
نگرش تاريخى قرآن نشانگر اين حقيقت است كه نبايد محرك تاريخ را پيوسته ظلم و جور، مال و ثروت ، انحصار قدرت و امكانات ، عامل جنسى ، و يا در ديگر عوامل مادى و منفى و مخرب جست و جو كرد؛ بلكه مقدم براينها و يا حداقل پا به پاى اينها، عوامل عقيدتى ، اخلاقى ، معنوى و انسانى ، و هم چون : توحيدگرايى ، تقواپيشگى ، عدالت خواهى ، تساوى طلبى ، فضيلت جويى ، كمال يابى ، آزادى خواهى ، آزادمنشى ، و كمال دوستى انسان در كادر اراده ى الهى و سنن اجتماعى - كه نمادها و جلوه هايى از حاكميت مشيت و اراده ى ، اوست - چرخ ‌هاى عظيم ارابه ى عظيم انسان را به گردش در آورده و صفحه ها، بخش ها و فصل هاى متنوع آن را با مطالب و عناوين گوناگون پديدار ساخته و به نگرش در آورده است .
اين حقيقت كه آيات تاريخى قرآن ، جريان حق و باطل ، مساءله آدم و ابليس ، دوگانگى تمايلات كشش ها در سازمان وجود انسان ، بعثت ها و نهضت هاى توحيدى و آزادى خواهانه و مخالفت هاى واپسگرايان و محافظه كاران در برابر آنها، الگوهاى موفق و شايسته و نمونه هاى ناشايسته و ناموفق ، قهرمانان توحيد و تقوا و سردمداران شرك و تاريك انديشى ، عدالت خواهان و استبدادگران ، اصلاح طلبان و مصلحان و زورمداران و مفسدان و اصلاح ستيزان ، حق طلبان و تبهكاران و پايمال كنندگان حقوق و كرامت انسان و پيشوايان و نور و هدايت را با امامان تاريكى و تباهى و اسارت ، از فجر تاريخ و در تداوم قرون و اعصار رويارويى هم به نمايش ‍ نهاده است ، همين موضوع ، خود دليل بر اين حقيقت است كه نبايد عوامل محرك تاريخ را تنها در جنبه هاى منفى جست و جو كرد؛ بلكه بايد نقش ‍ حق طلبى و عدالت خواهى و كمال جويى و آزادى خواهى يا انگيزه ها و عوامل معنوى را نيز جدى گرفت .
اگر به راستى عامل محرك تاريخ ، تنها در عوامل فساد و تباهى و انگيزه هاى منفى و ويرانگر خلاصه مى شود، طرح حساس ترين قطعات تاريخ از زندگى پيشتازان راه توحيد و تقوا و عدالت و آزادى چرا؟ و توصيه به مطالعه و شناخت الگوهاى صلاح و اصلاح و شايستگى به چه جهت ؟ تنها مطالعه ى تاريخ تبهكاران و آزادى ستيزان و انحصارگران مى بايستى طرح و توصيه گردد؛ در حالى كه چنين چيزى در قرآن طرح و مورد سفارش قرار نگرفته ، بلكه به مطالعه و پژوهش در هر دو سو سفارش شده است (272).
به علاوه ، اگر اين صحيح است كه سراسر تاريخ انسان را صحنه هاى گوناگونى از سه مبارزه ى هماره و پايان ناپذير تشكيل مى دهد و تاريخ بشر محصول تلاش و جهاد فرزندان آدم در اين سه جنبه است ،(273) در اين صورت عوامل معنوى و كمال جويانه نقش عظيمى در حركت تاريخ دارند(274).
و اين هم درس ديگرى از پيام تاريخى قرآن است ، كه نقش دگرگون ساز عوامل معنوى و انگيزه هاى اوج طلب و كمال جو را در حركت تاريخ ترسيم مى كند.
24 - قادر آگاه حاكم بر طبيعت و تاريخ
آن چه پس از پژوهش و نگرش انديشانه به قرآن ، از آيات تاريخى آن به روشنى دريافت مى گردد اين است كه بى ترديد يك اراده ى آگاه و قادر مطلق بر روند تاريخ پر فراز و نشيب انسان حكومت مى كند؛ هم چنان كه در طبيعت و كران تا كران نظام آفرينش نيز حاكميت همان اراده ى توانا و فرزانه تجلى دارد، و آن اراده ى ، آفريدگار تواناى هستى است .
و اين پيام ديگر بينش تاريخى قرآن است .
تجلى اراده ى خدا
همان گونه كه اراده ى خدا و حاكميت او در كران تا كران طبيعت به صورت هاى گوناگون متنوعى همچون : ايجاد و ابداع و خلق پديده ها، تدبير و گردانندگى امور آفرينش ، تسخير برخى از موجودات براى انجام برخى از امور تكوينى اعمال مى گردد، در تمامى تاريخ و كران تا كران تحولات جامعه ها و تمدن هاى انسانى نيز حكومت اراده ى خدا در چهره هاى مختلفى جلوه گر است .
آيات نشانگر حاكميت اراده ى حكيمانه ى خدا بر تاريخ ، به دسته هاى گوناگونى قابل طرح و تقسيم و پژوهش است ، كه با اشاره اى گذرا، آنها را از نظر مى گذرانيم :
1 - در طلوع تاريخ
دسته ى نخست از آيات نشانگر حاكميت اراده ى خدا بر تاريخ ، آن آياتى است كه از آفرينش آدم و نسل او و استقرار آنان در روى زمين - كه نشانگر آغاز يك زندگى گروهى است - سخن مى گويد، و نشانگر اراده ى تاريخ ‌ساز خدا در طلوع تاريخ است ؛ چرا كه ذات بى همتاى اوست كه انسان را خلق مى كند، به او دستگاه تعقل و تفكر، عواطف و احساسات ، كشش هاى غريزى و وجدان و تمايلات عالى و انگيزه هاى معنوى و اوج طلبانه عنايت مى كند، و اوست كه با راهنمايى و راهگشايى و آموزش بى واسطه و با واسطه ، راه و رسم زندگى و چگونگى بهره ورى از نعمت هاى حيات و مواهب طبيعى را به انسان مى آموزد و به اين صورت بنياد تاريخ را طبق اراده اش پى مى ريزد، و اين چنين مى شود كه فجر تاريخ و سپيده دم حيات اجتماعى انسان رخ مى گشايد، كه براى نمونه مى توان به اين دو نمونه از آيات انديشيد:
1.واذ قال ربك للملائكه انى جاعل فى الارض خليفه قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك قال انى اعلم ما لا تعلمون .
و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكه فقال انبونى باسماء هؤ لاء ان كنتم صادقين .
قالو سبحانك لاعلم لنا الا ماعلمتنا انك انت العليم الحكيم .
قال يا آدم انبئهم باسمائهم فلما انبئهم باسمائهم قال الم اقل لكم انى اعلم غيب السماوات والارض واعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون .
واذ قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنه وكلا منها رغدا حيث شئتما و لاتقربا هذه الشجره فتكونا من الظالين .
فازلهما الشيطان عنها فاخرجهما مما كانا فيه و قلنااهبطوا بعضكم لبعض ‍ عدو و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين .
فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم .
قلنااهبطوا منها جميعا فاما ياءتينكم منى هدى فمن تبع هداى فلاخوف عليهم و لاهم يحزنون .
و الذين كفروا و كذبوا بآياتنا اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون
(275).
و به يادآور هنگامى را كه پروررگارت به فرشتگان گفت : من در زمين جانشينى قرار خواهم داد؛ فرشتگان گفتند: پروردگارا! آيا كسى را در آن قرار مى دهى كه در آن تباهى كند و خون ها بريزد؟! با اين كه ما با ستايش تو، تو را تنزيه مى كنيم ؛ و به تقديس تو مى پردازيم . خدا فرمود: من از اسرار آفرينش ‍ چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد.
و خداوند همه ى معانى ومفاهيم نام ها را به آدم آموخت ؛ آن گاه آنها را بر فرشتگان نماياند و عرضه كرد و فرمود: اگر راست مى گوييد، از نام هاى اينها به من خبر دهيد.
گفتند: تو پاك و منزهى ! ما جز آنچه خود به ما آموخته و ارزانى داشته اى ، هيچ دانشى نداريم ؛ و تويى تو آن داناى فرزانه .
فرمود: هان اى آدم ! آنان را از اسرار و حقايق نام هاى اينان آگاه ساز. و هنگامى آدم آنان را از نام هايشان خبر داد، و آگاهشان ساخت ، خدا فرمود: آيا به شما نگفتم كه من غيب و نهفته ى آسمان ها و زمين را مى دانم ؛ و از آشكار مى سازيد، و از آنچه پنهان مى داشتيد، آگاهم ؟!
و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم : براى آدم خضوع و سجده كنيد، جز ابليس ‍ - كه سرباز زد و تكبر ورزيد و از كافران شد - همگى آنان سجده كردند.
و گفتيم : اى آدم ! خود و همسرانت در اين باغ سكونت گزينيد و از نعمت هاى رنگارنگ آن ، هر چه خواستيد بخوريد؛ و به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد شد. پس شيطان هر دو را از باغ پر طراوت و زيبا لغزانيد و آنان را از آنچه در آن بودند، خارج ساخت ؛ و آن گاه ما به آنان گفتيم : به زمين فرود آييد. شما دشمن يكديگر خواهيد بود؛ و برايتان در زمين قرارگاه ، و تا چندى برخوردارى و بهره مندى خواهد بود.
به آنان گفتيم : همگى از آن فرود آييد پس اگر هدايتى از جالب من براى شما آمد؛ آنان كه هدايت مرا پيروزى كنند؛ نه براى آنان بيمى خواهد بود و نه اندوهگين خواهند شد. و آنان كه كفر ورزند و نشانه هاى ما را دروغ انگارند، آنانند كه اهل آتشند، و در آن ماندگار خواهند بود.
2.واتل عليهم نبا ابنى آدم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر قال لاقتلنك قال انما يتقبل الله من المتقين .
لئن بسطت الى يدك لتقتلنى ما انا بباسط يدى اليك لاقتلك انى اخاف الله رب العالمين .
انى اريد ان تبوا باثمى و اثمك فتكون من اصحاب النار و ذلك جزاء الظالمين . فطوعت له نفسه قتل اخيه فقتله فاصبح من الخاسرين .
فبعث الله غرابا يبحث فى الارض ليريه كيف يوارى سواه اخيه قال يا ويلتى اعجرت ان اكون مثل هذا العذاب فاوارى سواه اخى فاصبح من النادمين .
من اجل ذلك كتبنا على بنى اسرائيل انه من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض فكانما قتل الناس جميعا و من احياها فكانما احيا الناس جميعا(276)

و سرگذشت درس آموز دو پسر آدم را به درستى به آنان بخوان ؛ آن گاه كه هر يك براى نزديكى جستن به خداى خويش ، چيزى به عنوان قربانى و نشان بندگى به پيشگاه او تقديم داشتند؛ اما از يكى از آن دو، پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. آن كسى كه قربانى اش پذيرفته نشده بود با گستاخى و خيره سرى ، به ديگرى گفت : بى ترديد من تو را خواهم كشت . ديگرى گفت : گناه من چيست ؟
خدا تنها از پروا پيشگان قربانى و يا هر كار درستى را مى پذيرد.
اگر دست تجاوزكار خود را به سوى من بگشايى تا مرا بكشى ، من دستم را به سوى تو نمى گشايم تا تو را بكشم ، چرا كه من از خداى عادل - كه پروردگار جهانيان است - مى ترسم . من مى خواهم تو با گناه خودت ، به سوى آفريدگار هستى و پاى حساب بازگرى ، و آن گاه از دوزخيان تيره بخت باشى ؛ و اين است كيفر بيدادگران .
پس نفس سركش او، كشتن برادرش را براى وى آسان و ساده جلوه داد و آن خود خواه تبهكار، او را كشت و از زيان كاران روزگار گرديد.
آن گاه خدا، زاغى را كه زمين را مى كاويد، برانگيخت تا به او بنماياند كه چسان پيكر بى جان برادر خويش را در دل خاك پنهان كند. او پس از ديدن كار آن پرنده ، گفت : اى واى بر من ! آيا من نتوانستم بسان اين زاع باشم و پيكر برادرم را پنهان نمايم ؟ و سرانجام از پشيمانان گرديد.
از اين رو بر فرزندان اسرائيل نوشتيم كه : هر كس فردى را جز در برابر كشتن كسى ، و يا به كيفر فسادى - كه در زمين كرده باشد - بكشد، گناه و جنايت او چنان است كه گويى همه ى مردم را كشته است ؛ و هر كس او را زندگى بخشد، چنان است كه گويى همه ى مردم را زندگى بخشيده است .
2 - در سيماى بعثت ها و نهضت هاى توحيدى و آزاديخواهانه
دسته ى ديگر، آياتى است كه زنجيره اى از بعثت ها و نهضت هاى توحيدى و آزادى خواهانه و استبدادستيز را نشان مى دهد. برانگيته شدن پيامبران خدا و پيشتازان راه توحيد و تقوا را به نمايش مى نهد كه در دستى كتاب هاى آسمانى و قوانين عادلانه و انسان ساز الهى ، پيام عدالت ، آزادى ، برابرى ، برادرى ، قداست ، فضيلت ، نجات محرومان و رستگارى و كمال انسان را سردادند، و با دست ديگر با شمشير عدالت خواهانه و بشر دوستانه ى خود و ضد انحصارگران اصلاح ناپذير و ظالمان و جباران حق ستيز و تجاوزكار و پايمال كننده ى حقوق و امنيت و كرامت بشر شوريدند. هم نقش آموزگار و راهنما و ارشادگر راستين را داشتند و هم نقش قهرمان ، الگو، سمبل ، و سرمشق واقعى و پر جاذبه در ميدان هاى گوناگون زندگى را؛ و بدين سان تحولات آزادمنشانه و رهايى بخش عظيمى را در سطوح فرهنگى ، اخلاقى ، عقيدتى ، هنرى ، ادبى ، اجتماعى ، سياسى ، معنوى ، دفاعى و در قلمرو احياى حقوق و كرامت بشر پديد آوردند.
آنان در پرتو اين نهضت هاى اصلاحى و عدالتخواهانه ، چه اقوام و مللى را نجات دادند، چه نظام هاى انحصارگر و استبدادپيشه و پرفريبى را واژگون نمودند، و چه راه و رسم نوين مترقى و خداپسندانه و مردمى و مردم سالارانه اى را طراحى كردند! و بدين سان تاريخ را ساختند.
اين تلى ديگر حاكميت اراده ى الهى در تاريخ است .لقد اءرسلنا رسلنا بالبينات و اءنزلنا معهم الكتاب والميزان لقوم الناس بالقسط(277 )
ما پيامبران خود را با دلايل روشنگر فرستاديم و با آنها كتاب آسمانى و ميزان سنجش حق از باطل و ارزش ها از ضد ارزش ها را فرود آورديم ، تا مردم براى بنياد و گسترش عدالت و زندگى عادلانه و آزادمنشانه به پاخيزند...
افزون بر اين آيه ، آيات بسيارى ، از آن جمله آيه هايى 285 از سوره ى بقره ؛ 47 از طه ، 157 از اعراف بيانگر اين واقعيت درس آموز است .
3 - در چهره ى معجزه ها و يارى رسانى ها
دسته سوم ، آياتى است - نشانگر ارزانى شدن قدرت اعجاز بر پيامبران و فرود امدادها و يارى رسانى هاى فراطبيعى بر پيامبران و پيشتازان حقيقى و با خلوص راه آزادى و عدالت در كران تا كران تاريخ است .
معجزه ى بزرگ موسى در باطل بى اثر ساختن افسون و جادوى افسونگران و هنرمندان بارگاه استبداد هراس انگيز مذهبى فرعون ، و از پى آن حق پذيرى ساحران و روشنفكران راه يافته ؛ معجزه ى مسيح در گاهواره و در برابر زورمداران و بهانه جويان اسرائيلى ، معجزه هاى پر شكوه و جاودانه ى پيامبر اسلام در برابر حق ستيزان ، امدادهاى الهى به يوسف به صورت هاى گوناگون ، به سليمان با مسخر ساختن برخى نيروهاى طبيعى به دست او، به نوح ، به صالح ، به ابراهيم ، و ديگر پيامبران بزرگ ، به مادر موسى ، كه چگونه كودك را به امواج نيل سپارد؛ به موسى كه جز شير مادر نخورد؛ به مسلمانان و توحيدگرايان با شركت دادن فرشتگان در دفاع آزادى بخش به سود آنان ؛ با ايجاد رعب و دلهره در قلب ها و دل ها محافظه كاران و انحصارطلبان در رويارويى با يكتاپرستان و كمال جويان و عدالت خواهان حقيقى ؛ با توفان ؛ صاعقه باران سنگريزه و ديگر عوامل طبيعى و فراطبيعى ، اينها نيز جلوه هاى ديگرى از تجلى اراده ى خدا و حاكميت او بر روند جامعه و تاريخ است .
اين جلوه هاى روشن و هشدار دهنده از معجزه ها و فرود امدادها و يارى رسانى هاى فرا طبيعى بر پيامبران و پيشتازان حقيقى و با خلوص راه آزادى و عدالت از كران تا كران تاريخ را در آيات متعددى مى توان نگريست ؛ از آن جمله : در آيه هاى 123-125 از سوره ى آل عمران ؛ آيه ى 9، از سوره ى انفال ؛ 27-34 از سوره ى مريم ؛ 60-70 از طه ؛ 15-44 از سوره ى نمل ؛ 2-14 از سوره ى قصص ؛ 1-5از سوره ى فيل و...كه به يكى دو نمونه مى نگريم :
1.در سوره ى آل عمران در مورد فرود و يارى خدا در چهره ها و قلب هاى گوناگون ، به آزادى خواهان و استبدادستيزان مى فرمايد:
ولقد نصر كم الله ببدر و انتم اذله فاتقواالله لعلكم تشكرون .
اذ تقول للمؤ منين الن يكفيكم ان يمدكم ربكم بثلاثه آلاف من الملائكه منزلين . بلى ان تصبروا و تتقوا و ياءتكم من فورهم هذا يمددكم ربكم بخمسه آلاف من الملائكه مسومين . و ما جعله الله الا بشرى لكم و لتطمئن قلوبكم به و ما النصر الا من عند الله العزيز الحكيم .ليقطع طرفا من الذين كفروا او يكبتهم فينقلبوا خائبين .
ليس لك من الامر شى ء اوتوب عليهم او يعذبهم فانهم ظالمون (278)

و به راستى خدا شما را در كارزار ((بدر)) - با آنكه در برابر انبوه دشمن ناتوان بوديد - يارى كرد و شما را بر آنان پيروزى بخشيد؛ پس ، پرواى خداى را پيشه سازيد؛ باشد كه سپاس او را گزاريد.
آن گاه كه تو اى پيامبر! به ايمان آورندگان مى گفتى : آيا برايتان بسنده نيست كه پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته ى فرود آمده از آسمان يارى رساند؟ آرى ؛ اگر شكيبايى ورزيد و پروا، پيشه سازيد و هم اينك شرك گرايان با اين هيجان بر شما بتازند، آن گاه است كه پروردگارتان با پنج هزار فرشته ى نشاندار، شما را يارى خواهد كرد.
و خدا آن يارى و وعده ى پيروزى را جز نويدى براى شما مقرر نساخت ، تا بدين وسيله شادمان شويد و دل هايتان به آن آرامش يابد؛ وگرنه پيروزى ، جز از جناب خداى شكست ناپذير و فرزانه نيست .
آرى ، او به شما پيروزى ارزانى داشت تا بخشى از پيكره ى سپاه تجاوز كار كفرگرايان و حق ستيزان را جدا و نابودشان سازد، يا آنان را سركوب كند و به ذلت كشد؛ تا نوميد و ناكام به شهر و ديار خويش بازگردند باز گرداند.
هان اى پيامبر! هيچ يك از اين كارها به دست تو نيست ؛ خدا شما را يارى كرد تا كفرگرايان را كيفر كند و اوست كه اگر آنان حق را پذيرا شوند، توبه ى آنان را بپذيرد يا اگر در حق ستيزى خويش پاى فشارند، آنان را عذاب مى كند. چرا كه آنان ستمكارنند.
4 - تجلى اراده ى خدا در چهره اى ديگر
آياتى كه نشانگر انجام ناآگاهانه ى برخى از امور مهم و سرنوشت ساز به دست برخى از انسان ها طبق مشيت الهى ؛ براى نمونه : فرعون آن همه كودكان بى گناه را قتل عام كرد، اما نمى داند چرا موسى يا آن كودك نيل و آن بزرگ مرد آزادى را در كاخ استبداد پرورش مى دهد؟!
يوسف را، حسادت ورزان بى رحمانه به چاه مى اندازند. كاروانيان پول پرست او را مى برند، زورمداران و تبهكاران به زندانش مى افكنند، اما سرانجام به مدد پاكى و تقوا و ايمان و آزادگى و طبق مشيت الهى ، به او حكومت عادلانه و دادگستر، مديريتى رفاه آور و آبادساز و آزادى بخش . معنويت پرداز ارزانى مى گردد و علم تاءويل احاديث داده مى شود و به شكوه اقتدار معنوى و مادى و نعمت هاى بى شمار مى رسد؛(279)اينها نيز جلوه ى ديگرى از حاكميت و اراده ى تاريخ ‌ساز خدا بر تاريخ است .
پيامبر گرامى اسلام را در محيط مكه زير فشار مى گذارند؛ فشار روانى ، اخلاقى ، اجتماعى ، سياسى ، تبليغى ، اقتصادى و... و نقشه ى ريختن خون او را مى كشند، او را مجبور به هجرت مى كنند، از خانه و كاشانه اش مى رانند و به مدينه اش روان مى سازند، اما نمى داند كه چرا؟ نمى دانند كه دعوت او را بدين وسيله در سراسر منطقه پخش مى كنند. باعث گسترش پيام توحيدى او مى گردند. به جنگ با او بر مى خيزند؛ جنگ بدر، احد، خندق ، اما نمى دانند كه چگونه حكم محتوم انحطاط خود و اعتلا و پيشرفت او را امضا مى كنند! اين ها نيز جلوه ى ديگرى از حاكميت اراده ى تاريخ ‌ساز خدا بر تاريخ است ، كه در سوره هاى يوسف ، قصص ، محمد صلى الله عليه و آله مى توان نگريست .
5 - حاكميت اراده ى خدا به طور مستقيم
دسته ديگر، آياتى است كه نشانگر درهم كوبيده شدن برخى جامعه ها و تمدن هاى استبدادگر و ناسپاس و اصلاح ستيز به وسيله ى بلاها و عذاب هاى مختلف ، طبق مشيت الهى است .
جامعه هايى ، هم چون جامعه ثمود، قوم عاد، جامعه لوط، آل فرعون ، بنى اسرائيل ، تمدن سبا، اصحاب فيل ، و...، و اين چهره ى ديگر از حاكميت و اراده ى خدا است بر تاريخ ، بدون واسطه و به طور مستقيم است .
...و قارون و فرعون و هامان و لقد جاءهم موسى بالبينات فاستكبروا فى الارض و ما كانوا سابقين .
فكلا اءخذنا بذنبه فمنهم من اءرسلنا عليه حاصبا و منهم من اءخذته الصيحه و منهم من خسفنا به الارض و منهم من اغرقنا و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا اءنفسهم يظلمون .(280)

و به سوى مردم مدين ، برادرشان شعيب را به رسالت فرستاديم ... اما آنان او را دروغگو شمردند، آن گاه بود كه آن تكان شديد آنان را فرا گرفت و بامدادان در شهرشان مرده و بى جان به رو در افتاده بودند.
و قوم عاد و ثمود را نيز نابود ساختيم ... شيطان كارهايشان را براى آنان آراست و آنان را - با اين كه در كار دنياى خود بينا بودند - از شاهراه عدالت بازداشت . و قارون و فرعون و هامان را نيز نابود ساختيم ؛ چرا كه موسى دليل هاى روشن و روشنگرى براى آنان آورد، اما آنان در آن سرزمين سركشى كردند و با اين وصف نتوانستند بر ما پيشى جويند. آن گاه هر يك از آنان را به كيفر گناه و بيدادش گرفتيم ، پس بر برخى از آنان تندبادى از ريگ فرستاديم ، و برخى از آنان را خروش سهمگين آسمانى فرا گرفت . پاره اى از آنان را به زمين فرو برديم و پاره اى از آنان را غرق ساختيم ، و خدا بر آن نبود كه بر آنان ستم روا دارد، بلكه آنان بودند كه بر خويشتن ستم مى نمودند.
6 - جريان سنت ها
دسته ششم آياتى است كه ترسيم كننده ى اين حقيقت بزرگ است كه تمامى تحولات و تغييرات مهم و سرنوشت ساز تاريخى كه به وسيله ى انسان و جامعه هاى انسانى با بهره ورى از عنصر آگاهى و آزادى در جهت پيشرفت يا عقب گرد جامعه ها و تمدن ها صورت مى گيرد، همه و همه در چهار چوب قوانين و سنن الهى است . در چهار چوب سنت هايى كه تخلف ناپذيرند و بر كران تا كران تاريخ ، از كرانه هاى دور تا پايان آن حكومت دارند اساسى ترين عامل حركت تاريخ محسوب مى شوند و هيچ قدرت و جامعه اى قادر به انجام كارى خارج از قلمرو اين ضوابط و قانونمندى ها نيست . انسان تنها در پرتو آگاهى و اختيار مى تواند اين سنن الهى را در زندگى خود به صورت فراهم ساختن مقدمه و شرط و يا ايجاد رابطه مثبت يا منفى ميان خود و اراده الهى جريان دهد و بس ؛ براى نمونه :
جامعه و حكومت مى تواند تحول مطلوب درونى ايجاد كند و در روابط اجتماعى و سياسى و عدالت و آزادى و حقوق بشر و مردم سالارى و حق حاكميت بر سرنوشت به راستى احترام كند، تا انواع نعمت ها طبق سنت خدا بر او نازل شود، و يا به عكس .
ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما باءنفسهم و اذا اءراد لله بقوم سوءا فلا مرد له و ما لهم من دونه من وال (281)
به يقين خدا آنچه از نعمت ها و مواهب و پيروزى و سرافرازى را ويژه ى جامعه اى ساخت ، دگرگون نمى سازد تا اين كه خود آنان حال و روز درونى خويش و آنچه را در خود دارند دگرگون سازند. و هنگامى كه خدا براى جامعه اى به خاطر دگرگونى نامطلوبشان بدى و آسيبى بخواهد هيچ بازگشتى براى آن نيست ، و برايشان جز ذات پاك او، هيچ حمايتگر و كارسازى نخواهد بود.
و اين هم جلوه ى ديگرى از حاكميت اراده ى خدا بر تاريخ است ، كه به وسيله ى جريان سنن تجلى مى يابد.
گفتنى است كه از دسته هاى شش گانه ى آيات ، نكات دقيق ديگرى نيز دريافت مى شود، از آن جمله :
1. هم چنان كه در نظام آفرينش هر عملى صورت پذيرد و هر حادثه اى رخ دهد، طبق اراده ى خداست و برخاسته از مشيت حكيمانه ى اوست ، در كتاب قطور تاريخ نيز تمام فصول ، صفحات ، سطور، جملات ، عناوين ، حروف و حتى نقطه ها نيز طبق اراده ى او و بر اساس خواست او نگارش ‍ مى يابد. پس مى توان گفت اراده ى الهى ، عامل حركت تاريخ مى باشد و بر تاريخ حاكم است .
2. با اين كه در بينش قرآن عامل حركت تاريخ ، اراده ى تاريخ ساز خداست و مشيت اوست كه به تاريخ حاكم است ؛ اما انسان ها نه تنها مجبور و مقهور حركت تاريخ نيستند، بلكه بر خوردار از آزادى و اختيار بوده و تاريخ سازند، اما در كادر مشيت الهى و در طول اراده ى او.