ارزشها و ضد ارزشها در قرآن

آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزى

- ۱۵ -


3 - سخن گفتن بدانگونه كه خود دوست دارد ديگران با او چنان سخن گويند، اين وجه را در مجمع البيان از امام باقر (عليه السلام ) نقل كرده است .
برگشت وجه سوم به همان وجه اول است كه ظاهر آيه است . و آنچه از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده راه شناخت آن است .
و قل لعبادى يقولوا التى هى احسن ان الشيطان ينزغ بينهم ان الشيطان كان للانسان عدوا مبينا(859)
((به بندگان من بگو بهترين سخن را بگويند كه همانا شيطان در ميان آنان فساد مى كند، و او براى انسان دشمنى آشكار است )).
و من احسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحا و قال اننى من المسلمين (860)
((چه كسى در سخن گفتن بهتر از كسى است كه به سوى خدا دعوت كند و به عمل صالح اقدام كرده و بگويد: من از آنانم كه در برابر خدا تسليم هستند)).
و عباد الرحمان الذين يمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما(861)
((بندگان خدا آنانند كه روى زمين متواضعانه راه مى روند و هرگاه جاهلان به آنان خطاب كنند، (در پاسخ ) سخن سالم مى گويند)).
تفسير: كلمه ((هون )) در لغت به معنى تذلل و تواضع آمده است .
و در ((مجمع البيان )) از ابن عباس و مجاهد نقل كرده كه : در آيه به اين معنى است كه (انسان ) با وقار و طاعت خدا، و بدون تكبر و سرمستى راه رود.
و اضافه مى كند كه حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود:
مراد آنست كه انسان به آن سجيه و رفتارى كه طبيعى اوست راه رود و تكليف و تبختر نكند.
ادفع بالتى هى احسن السيئة (862)
((بدى را به آنچه بهترين است دفع كن )).
ادفع بالتى هى احسن فاذاالذى بينك وبينه عداوة كانه ولى حميم و ما يلقيها الا الذين صبروا و ما يلقيها الا ذو حظ عظيم و اما ينزعنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه هوالسميع العليم (863)
((با بهترين عمل دشمن را بازدار، بناگاه آنكس كه با تو دشمنى دارد بگونه اى مى شود كه گويا دوست و خويشاوند است اين رفتار داده نمى شود جز به كسانى كه صبر نموده اند، و داده نمى شود مگر به صاحب بهره بزرگ ، و اگر تو را وسوسه اى از شيطان درگيرد از خدا پناه بخواه ، همانا او شنوا و داناست )).
سعى و كوشش در اعمال صالح
و من اراد الاخرة وسعى لها سعيها وهو مؤمن فاولئك كان سعيهم مشكورا(864)
((هركس خواهان آخرت بوده و كوشش خود را براى آن بكار برد كوشش ‍ اين چنين افرادى مورد تقدير خواهد بود)).
يوم يتذكر الانسان ما سعى (865)
(در وصف روز قيامت ): ((روزى كه انسان سعى خود را بياد مى آورد)).
تفسير: يعنى در آن روز، نامه اعمال هر كس به او داده مى شود، و تلاشى كه در زندگى ، در راه خير يا شر كرده بياد مى آورد، و پاداش آنها را دريافت مى دارد.
و ان ليس للانسان الا ما سعى و ان سعيه سوف يرى ثم يجزيه الجزاء الاوفى (866)
((نيست براى انسان جز سعى و كوششى كه نموده ، كوشش او در آينده به وى نمايانده خواهد شد، و كاملترين پاداش را (در برابر آن ) دريافت خواهد كرد)).
ان الساعة اتية اكاد اخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى (867)
((روز قيامت خواهد آمد، اراده كرده ام كه آن را پنهان دارم تا هر كسى به جزاى سعى و كوشش خود برسد)).
وجوه يومئذ ناعمة لسعيها راضية فى جنة عالية (868)
((چهره هائى در آن روز (روز قيامت ) متنعم خواهند بود و از سعى و كوشش خود (كه در دنيا در راه خدا مبذول داشته اند) راضى خواهند شد)).
فمن يعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا كفران لسعيه (869)
((هر فرد با ايمان كه اعمال صالحى انجام دهد در برابر كوشش او ناسپاسى نخواهد شد)).
سرعت و شتاب در كارهاى خير
يؤ منون بالله واليوم الاخر و ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون فى الخيرات و اولئك من الصالحين (870)
((به خدا و روز قيامت ايمان مى آورند، و به كارهاى نيك امر كرده ، و از كارهاى زشت نهى مى كنند و در كارهاى خير از هم سبقت مى جويند، آنان از صالحانند)).
و سارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الارض اعدت للمتقين (871)
((بشتابيد به سوى مغفرت پروردگار خود و بهشتى كه پهناى آن همه آسمانها و زمين را فرا گرفته و براى پرهيزكاران آماده شده است )).
انهم كانوا يسارعون فى الخيرات (872)
((آنان در كارهاى خير سرعت به خرج مى دهند)).
اولئك يسارعون فى الخيرات و هم لها سابقون (873)
((آنان در كارهاى خير شتاب كرده و در آن سبقت مى جويند)).
سبقت بر ديگران در كارى خير
و منهم سابق بالخيرات باذن الله ذلك هوالفضل الكبير
((برخى از آنان به اذن خدا در كارهاى خير سبقت مى جويند، آنست فضل بزرگ )).
والسابقون السابقون اولئك المقربون (874)
((سبقت جويندگان ، كه پيشى گرفته اند به (متابعت پيامبران ) آنان در بهشت نعمتها به خدا مقربند)).
فاستبقوا الخيرات (875)
((در كارهاى خير سبقت جوئيد)).
سلام گفتن هنگام ورود
فاذا دخلتم بيوتا فسلموا على انفسكم تحية من عندالله مباركة طيبة (876)
((هرگاه به خانه ها (ى همديگر) وارد شديد به همديگر سلام كنيد كه تحيتى است از جانب خدا، با بركت (و خير زياد) و پاكيزه )).
يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستاءنسوا و تسلموا على اهلها ذلكم خير لكم لعلكم تذكرون ، فان لم تجدوا فيها احدا فلا تدخلوها حتى يؤ ذن لكم و ان قيل لكم ارجعوا فارجعوا هوازكى لكم والله بما تعملون عليم (877)
((اى مردم با ايمان به خانه هاى ديگران تا اذن نگرفته و به اهل آن سلام نداده ايد وارد نشويد؛ كه همان براى شما بهتر است . شايد كه متذكر شويد، و اگر كسى در آنها نيابيد بدون اذن وارد نشويد، و اگر از شما خواستند كه برگرديد بپذيريد، كه با آن پاكتر خواهيد شد، و خدا به آنچه مى كنيد داناست )).
شكر
شكر و سپاسگزارى ، بازتاب نعمت در زبان ، و دل و عمل دريافت كننده نعمت نسبت به بخشنده آن است . (مراجعه شود به عنوان حمد، در همين كتاب )
شكر به حكم عقل يك وظيفه الزامى است ؛ عقل ما را به شكر خداوند سبحان ملزم مى سازد، زيرا هر نعمتى كه عائد ما شده از ناحيه خداست .
و ما بكم من نعمة فمن الله (878)
و بالاتر از همه نعمتها اصل هستى و وجود ما است كه آن نيز از خداست ، و اوست كه ما را از عدم بوجود آورده و به ما هستى بخشيده است .
و هوالذى انشاءلكم السمع و الابصار و الافئدة قليلا ما تشكرون (879)
((و او همان آفريدگارى است كه شما را پديد آورده و به شما چشم و گوش و دل داد (ولى شما) كمتر شكر مى كنيد)):
در حديث مى خوانيم : اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) در پاسخ پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) كه از او خواسته بود نعمتهاى خدا را (به ترتيب اهميت آنها) برشمارد چنين گفت :
نخست نعمت ايجاد، كه از كتم عدم بوجود آورد.
دوم - حيات و زندگى
سوم - صورت وارسته انسانى .
چهارم - حواس و ادراكات بيرونى و درونى .
پنجم - نيروى عقل و تفكر و انديشه
ششم - هدايت به دين الهى
هفتم - ادامه زندگى در جهان پايدار آخرت .
هشتم - حريت و آزادى
تنها در مرحله نهم از نعمتهاى بى كران طبيعت يادآور شده فرمود: جهان را براى انتفاع و سود بردن انسانها آفريده است .
برخى از آيات شكر
ولقد اتينا لقمان الحكمة ان اشكرلله (880)
((به تحقيق به لقمان حكمت داديم كه به خدا شكر كن )).
ان اشكرلى و لوالديك (881)
((شرك كن براى من و براى پدر و مادرت )).
واشكروا لى ولا تكفرون (882)
((به من شكر كنيد و كفران نكنيد)).
كلوا من طيبات ما رزقنا كم و اشكروا لله ان كنتم اياه تعبدون (883)
((بخوريد از پاكيزه هاى آنچه به شما رزق داده ايم ، و براى خدا شكر كنيد اگر او را عبادت مى كنيد)).
فكلوا مما رزقكم الله حلالا طيبا واشكروا نعمت الله ان كنتم اياه تعبدون (884)
((بخوريد از آنچه خدا به شما از حلال و پاكيزه روزى داده ، و شكر كنيد نعمت خدا را، اگر او را عبادت مى كنيد)).
فابتغوا عندالله الرزق و اعبدوه و اشكروا له (885)
((روزى را پيش خدا بطلبيد و او را عبادت كرده و براى او شكرگزار باشيد)).
كلوا من رزق ربكم واشكروا له بلدة طيبة و رب غفور(886)
((از روزى پروردگار خود بخوريد، و براى او شكر كنيد، (كه مسكنتان ) ديار پاكيزه اى است و پروردگار آمرزشگر)).
فخذ ما اتيتك وكن من الشاكرين (887)
((آنچه به تو داده ايم بگير و از شاكران باش )).
بل الله فاعبد وكن من الشاكرين (888)
((خدا را عبادت كن و از شاكران باش )).
اعملوا آل داود شكرا و قليل من عبادى الشكور(889)
((اى خاندان داود عمل كنيد براى شكرگزارى كه كمى از بندگان من شكرگزارند)).
يا ايها الذين آمنوا كلوا من طيبات ما رزقناكم واشكروا لله (890)
((اى مردمى كه ايمان داريد بخوريد از پاكيزه هاى آنچه به شما روزى كرده ايم ، و به خدا شكر كنيد)).
فائده شكر به خود شكرگزار بر مى گردد
و من شكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان ربى غنى كريم (891)
((هر كس شكر كند به نفع خود شكر كرده ، و هر كس كفران كند همانا پروردگار من بى نياز و كريم است )).
و من يشكر فانما يشكر لنفسه (892)
((هر كس شكر مى كند به نفع خود شكر مى كند)).
و سيجزى الله الشاكرين (893)
((به زودى خدا شكرگزاران را پاداش مى دهد)).
و من يرد ثواب الدنيا نؤ ته منها و من يرد ثواب الاخرة نؤ ته منها و سنجزى الشاكرين (894)
((هر كس پاداش دنيا را بخواهد از آن به او مى دهيم و هر كس پاداش ‍ آخرت را بخواهد، به او از آن مى دهيم و به زودى شكر كنندگان را پاداش ‍ خواهيم داد)).
اعطاء نعمت براى شكر
قال هذا من فضل ربى ليبلونى اءاشكرام اكفر(895)
((سليمان گفت : اين از فضل پروردگار من است كه مرا بيازمايد، آيا شكر مى كنم يا كفران مى ورزم )).
ولكن يريد ليطهركم وليتم نعمته عليكم لعلكم تشكرون (896)
((ولى (خدا) اراده مى نمايد شما را پاك سازد و نعمت خود را بر شما تمام كند، باشد كه شكر نمائيد)).
كذلك سخرناها لكم لعلكم تشكرون (897)
((همچنان آنها را (شتران را) براى شما مسخر ساختيم ، شايد شكر نمائيد)).
وترى الفلك فيه مواخر لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون (898)
((كشتيها را مى بينى كه آب را مى شكافند براى آنست كه (در آنها سوار شده ) از فضل خدا بطلبيد، باشد كه شكر كنيد)).
وايدكم بنصره ورزقكم من الطيبات لعلكم تشكرون (899)
((شما را به نصرت خود يارى داد و از چيزهاى پاكيزه روزى داد، باشد كه شكر كنيد)).
وجعل لكم السمع و الابصار و الافئدة لعلكم تشكرون (900)
((براى شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد، باشد كه شكر نمائيد)).
نكوهش كمى شكر
الذى احسن كل شى ء خلقه وبداء خلق الانسان من طين ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين ثم سويه و نفخ فيه من روحه و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة قليلا ما تشكرون (901)
((پروردگارى كه هر چيزى را نيكو آفريد، و آفرينش انسان را از گل آغاز نمود، سپس نژاد او را از چكيده اى از آب بى ارزش مقرر كرد، سپس او را بياراست و از روح خود در آن بدميد، و شما را گوش و چشم و قلب داد (با اين همه احسان ) كمتر شكر مى كنيد)).
و هو الذى انشاءلكم السمع و الابصار و الافئدة قليلا ما تشكرون (902)
((اوست كه براى شما گوش و چشم و دل پديد آورد (وليكن ) شما كمتر شكر مى كنيد)).
قل هوالذى انشاءكم وجعل لكم السمع والابصار و الاءفئدة قليلا ما تشكرون (903)
((بگو: اوست آن كسى كه شما را پديد آورد و براى شما گوش و ديده و دل قرار داد (ولى شما) كمتر شكر مى كنيد)).
ولقد مكنا كم فى الارض و جعلنالكم فيها معايش قليلا ما تشكرون (904)
((همانا شما را در زمين جايگزين ساختيم و رسائل معيشت را براى شما در آن فراهم ساختيم (ولى ) شما كمتر شكر مى كنيد)).
الف - مراحل شكر
شكر در سه مرحله تحقق و عينيت پيدا مى كند.
1 - در دل تحقق شكر و سپاس در دل به رضايت و خشنودى از خداست .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) چنين آمده :
من انعم الله عليه بنعمة فعرفها بقلبه فقد ادى شكرها(905)
((آن كس كه خدا نعمتى به او داده اگر در دل خويش آن را بشناسد همانا شكر آن را بجاى آورده است )).
2 - در زبان اينكه زبان شكرگزار و ثناگوى خداوند سبحان باشد.
رساترين گفتار الحمدلله رب العالمين است كه در سوره حمد آمده است : ((همه سپاس از آن خداست زيرا همه نعمتها از اوست -)).
3 - در عمل - شكر و سپاس در عمل نسبت به انسانى كه نيكى كرده ، آن است كه متقابلا به او نيكى شود.
ولى شكر در مورد خدا كه غنى بالذات و بى نياز على الاطلاق است رنگ ديگرى پيدا مى كند.
قرار گرفتن در خط مشى تعيين شده از طرف خدا براى تكامل يافتن انسان ، و تحقق بخشيدن به هدف او كه همان تكامل انسانهاست ، شكر عملى به خداوند سبحان است .
البته رضاى باطن و حمد و سپاس در زبان نيز حلقه ديگرى براى تكامل است .
پس اجتناب از محارم و عمل به فرائض ، مصداق شكر به خداوند در مرحله عمل است . قرآن خطاب خدا به آل داود را چنين نقل مى كند:
اعملواآل داود شكرا و قليل من عبادى الشكور
((اى آل داود عمل كنيد (به طاعت خدا) براى شكر (نعمتهاى او) و اندكى از بندگان من شكر گزارند)).
در حديث امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم :
شكر النعمة اجتناب المحارم و تمام الشكر قول الرجل الحمدلله رب العالمين (906)
((شكر نعمت اجتناب از محرمات است و اتمام آن به اينست كه در زبان (نيز) الحمدلله رب العالمين بگويد)).
ب - شكر موجب زيادى نعمت
شكر به درگاه خداوند عالم جلت عظمته موجب فزونى نعمت مى گردد چنانچه مى فرمايد:
و اذ تاءذن ربكم لئن شكرتم لا زيدنكم ولئن كفرتم ان عذابى لشديد(907)
((آنگاه كه پروردگار شما اعلام كرد اگر شكر كنيد البته من بر شما زياد مى كنم و اگر كفران كنيد همانا عذاب من سخت است )).
نجيناهم بسحر نعمة من عندنا كذلك نجزى من شكر(908)
((سحرگاهان آنان را نجات داديم نعمتى است از ناحيه ما، آنگونه پاداشى مى دهيم كسى را كه شكر كند)).
در حديث مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
من اعطى الشكر اعطى الزيادة (909)
((به هر كس شكر عطا شود، بر نعمت او افزوده مى گردد)).
سپس به همين آيه استشهاد فرمود.
در حديث ديگرى مى خوانيم :
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله ): اربع من كن فيه و كان من قرنه الى قدمه ذنوبا بدلها الله حسنات الصدق والحياء و حسن الخلق ، والشكر(910)
((چهار صفت است كه اگر هر كس سر تاپا گناه باشد ولى داراى آنها باشد خداوند گناهان او را به حسنات تبديل مى كند كه آن چهار صفت عبارتند از: صدق و حياء و حسن خلق و شكر)).
ج - منشاء نعمتها خداست
چنانچه اشاره شد منشاء همه نعمتهاى گوناگون كه ما را فرا گرفته خداوند جهان آفرين است ، و هر موهبتى كه دريافت مى داريم مستوجب حمد و ثنا به درگاه اوست .
اين بدان معنى نيست كه انسانى را كه توسط او نعمتى عائد ما گرديده به هيچ شمرده و نسبت به او بى اعتنائى كنيم ، بلكه در اسلام به قدردانى و سپاسگزارى از چنين كسى امر شده و در حديث آمده است :
اشكركم لله اشكركم للناس (911)
((شكر گزارترين شما براى خدا كسى است كه شكرگزارترين فرد براى مردم باشد)).
در حديث ديگرى مى خوانيم :
از ويژگيهاى انسان با ايمان اينست كه در برابر نيكى برادران ايمانى نسبت به او هر چند كه كم باشد قدردانى كند كه نيكى كردن به زيادى نيست .(912)
د - كفران نعمت مبغوض خداوند است
در حديث آمده
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله ): اسرع الذنوب عقوبة كفران النعمة
((عقوبت و كيفر كفران نعمت از كيفر همه گناهان زودتر تحقق مى پذيرد))(913) .
آنگاه كه حادثه ناگوارى براى انسان پيش آمد نبايد از سپاسگزارى به درگاه الهى روگردان شد، در حديث مى خوانيم :
كان رسول الله (صلى الله عليه و آله ): اذا ورود عليه امر يسره قال : الحمدلله على هذه النعمة و اذا ورد عليه امر يغتم به ، قال الحمدلله على كل حال
((هرگاه به رسول گرامى اسلام امرى وارد مى شد كه ايشان را خوشحال مى كرد، مى فرمود: الحمدلله بر اين نعمت ؛ و هرگاه امرى بر ايشان وارد مى شد كه بوسيله آن غمگين مى گرديد مى فرمود الحمدلله در هر حال ))(914) .
شفاعت خواستن استشفاع
شفاعت در درگاه خداوند متعال نسبت به كسى ، به معنى يارى كردن او با درخواست از خداست كه از گناه و لغزش او در گذرد.
قرآن كريم در مورد شفاعت ، بدان معنى كه شفيع از خود استقلال اراده داشته و در برابر اراده پروردگار عالم قد علم نموده و بخواهد كه اراده خدا را تغيير دهد، صريحا آنرا نفى نموده و مردود مى داند، چنانچه در سوره بقره ، آيه 48 و سوره انعام ، آيه 70 و سوره سجده ، آيه 4 و سوره زمر، آيه 43، آمده است .
ولى به معنى آنكه خدا به كسى راضى باشد كه شفاعت شود و به كسى از ائولياى خود، اذن دهد كه از او شفاعت كند طى آيات زير آن را صحيح اعلام مى كند:
من ذا الذى يشفع عنده الا باذنه (915)
((كيست كه پيش خدا جز به اذن او شفاعت كند؟)).
ولا يشفعون الا لمن ارتضى (916)
(((بندگان گرامى خدا) شفاعت نمى كنند جز براى كسى كه خدا راضى باشد)).
ما من شفيع الا من بعد اذنه (917)
((شفيعى نيست جز بعد از اذن او)).
لا يملكون الشفاعة الا من اتخذ عندالرحمن عهدا(918)
((دارنده شفاعت نيستند جز كسى كه پيش خدا عهد گرفته باشد)).
يومئذ لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن (919)
((آن روز كسى را شفاعت سود نمى دهد جز آن كس كه خداوند رحمان به او اذن دهد)).
ولا تنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له (920)
((سود نمى دهد شفاعت پيش خدا جز براى كسى كه اذن دهد)).
لا تغنى شفاعتهم شيئا الا من بعد ان ياءذن الله لمن يشاء(921)
((شفاعت آنها سود نمى بخشد مگر بعد از آنكه خدا به هر كس كه بخواهد اذن دهد)).
بديهى است كه شفاعت به معنى اول منافى با اصل توحيد و وحدانيت خداوند متعال ، و اينكه او يگانه منشاء هستى است مى باشد، زيرا هيچ موجودى در ذات و در افعال ، از خود استقلال ندارد و از خداوند منبع هستى ، بى نياز نيست و قوه و قدرتى جز از ناحيه خدا نيست ولا حول ولا قوة الا بالله
ولى شفاعت به معنى دوم منافاتى با مقام كبريائى الهى ندارد، و ممكن است خدا خود به اولياى خود امر يا الهام كند كه از كسى شفاعت كنند، آرى خدا مى تواند بدون شفاعت نيز از كسى درگذرد و او را بيامرزد و هر چه خواست به او عطا، كند، ولى ثمره شفاعت و قبول آن عزيز شمردن و گرامى داشتن شفيع ، و ترفيع او به مقام والاى شفاعت است ،
البته خدا هر چه مصلحت و مقتضاى حكمت است آنچنان مى كند.
البته اينكه اگر عفو و آمرزش مذنب و خطاكارى مصلحت و مقتضاى حكمت است او را عفو مى كند چه شفاعتى در كار باشد چه نباشد، و اگر مقتضاى حكمت نيست كه با شفاعت نيز او را عفو نخواهد كرد جاى سؤ ال است .
پاسخ اينست كه ممكن است بدون شفاعت ، عفو و آمرزش او مصلحت و مقتضاى حكمت نباشد ولى عفو او با شفاعت طبق مصلحت و مقتضاى حكمت باشد.
قرآن در مورد توسل به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) براى آمرزش ‍ گناهان ، چنانكه در فصل توبه گذشت قبول شفاعت او را اعلام داشته و مى گويد:
ولوانهم اذ ظلموا انفسهم جاؤ ك فاستغفرواالله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما(922)
((اگر آنها آنگاه كه بر خويشتن ستم كردند به پيش تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى نمودند و پيامبر براى آنها طلب آمرزش مى كرد، خدا را بسيار توبه پذير و مهربان مى يافتند)).
صبر
صبر يعنى شكيبائى و تحمل در برابر مشكلات ، و استقامت و پايدارى در راه انجام وظائف ، وهمچنين كنترل و نگهدارى نفس از تمايلات ، آنجا كه مى خواهد به خارج از مرزهاى اخلاقى و انسانى نفوذ كند.
صبر جنبه سازندگى دارد، صبرى كه اساس آن بر ايمان استوار شده نيروى يك مسلمان را در نبرد با دشمنان اسلام تا ده برابر بالا مى برد.
قرآن مى گويد:
ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا ماءتين (923)
اگر مى بينيد مسلمانان در ميدانهاى جهاد در صدر اسلام هميشه پيش ‍ مى رفتند علت آن وجود اين نوع تعليمات بود؛ آنها پرورش يافته مكتب صبر بودند، نه كشته شدن فرزندان و نه كمبود مواد غذائى و نه مشكلات ميدان جهاد آنها را از پاى در نمى آورد.
با اين معنى كه گفته شد، برداشت سوئى كه بعضى از معنى صبر كرده ، و آنرا به معنى تسليم گرفته اند، كاملا ابطال مى شود.
و بالعكس روشن مى گردد كه مقاومت و عدم تسليم در برابر مشكلات و حوادث و هجوم دشمنان ، خود مصداق صبر است ، چنانچه اميرالمؤمنين (عليه السلام ) در نهج البلاغه مى فرمايد:
الصبر شجاعة (924)
صبر چنانچه اشاره شد سه شاخه اساسى دارد كه هركدام از آنها نيز به شاخه هاى فرعى تقسيم مى شود.
1 - صبر و خويشتن دارى در ميدان تمايلات نفسانى ، و استقامت در كنترل نفس از تجاوز به مرزهاى نامشروع و ارتكاب معاصى و محرمات .
2 - صبر بر سختى هاى انجام وظائف الهى و واجبات شرعى .
3 - صبر و تحمل در برابر مصائب و ناملايمات .
در آيات زيادى از قرآن كريم به صبر امر شده ، و از مقام ارجمند صابران تجليل و تكريم شده است .
قرآن براى صبر، پاداش بى شمارى تعيين نموده و مى گويد:
انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب (925)
((همانا صابران ، اجرى بى شمار داده خواهند شد)).
در نهج البلاغه آمده است :
عليكم بالصبر فان الصبر من الايمان كالراءس من الجسد ولا خير فى جسد لا راءس معه ولا فى ايمان لا صبر معه (926)
((بر شما باد صبر نمودن ، كه همانا نسبت صبر به ايمان مانند نسبت سر به جسد است و همانطور كه اگر جسدى سر نداشته باشد، خيرى در آن نيست ، در ايمانى هم كه صبر نداشته باشد، خيرى نيست )).
از اين تشبيه به خوبى مى توان موقعيت صبر را ارزيابى كرد، زيرا تمام حواس در سر است ، و يگانه وسيله تعليم و تعلم ، و فرمانده كل اندامهاى بدن كه مغز است در سر قرار دارد.
صبر مطلق
اينك آياتى كه بر فضيلت مطلق صبر كه شامل همه اقسام آنست دلالت دارد.
ولربك فاصبر(927)
((براى پروردگار خود صبر كن )).
و تمت كلمت ربك الحسنى على بنى اسرائيل بما صبروا(928)
((سخن نيكوى پروردگارت بر بنى اسرائيل در برابر صبر و شكيبائى به درجه تمام رسيد)).
و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور(929)
((اگر صبر نموده و تقوا بكار بريد، از كارهاى متقن خواهد بود)).
انى جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون (930)
((من امروز (روز قيامت ) به آنها در برابر صبر، پاداش دادم و آنها سعادتمندان و رستگارانند)).
والصابرين و الصابرات ... اعد الله لهم مغفرة و اجرا عظيما(931)