ارزشها و ضد ارزشها در قرآن

آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزى

- ۲۶ -


((ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند، و از آخرت غفلت دارند)).
فاغرقنا هم فى اليم بانهم كذبوا باياتنا و كانوا عنها غافلين (1522)
((آنان را به سبب آن كه آيات ما را تكذيب كردند در دريا غرق ساختيم ، و از آنها غافل بودند)).
ان الذين لايرجون لقائنا ورضوا بالحيوة الدنيا واطمانوا بها والدين هم عن اياتنا غافلون اولئك ماءويهم النار بما كانوا يكسبون (1523)
((كسانى كه لقاء ما را اميد نمى برند، و به زندگى دنيا خشنود شده و به آن گرويده اند، و آنان را كه از آيات (نشانه هاى ) ما غافلند جايگاه آنها آتش ‍ است به سبب پيآمد اعمالى كه انجام مى دادند)).
ذلك بانهم استحبوا الحيوة الدنيا على الاخرة و ان الله لايهدى القوم الكافرين اولئك الذين طبع الله على قلوبهم و سمعهم و ابصارهم و اولئك هم الغافلون لاجرم انهم فى الاخرة هم الخاسرون (1524)
((آن به اين سبب است كه آنها زندگى دنيا را بر آخرت برگزيدند، خدا گروه كافران را هدايت نمى كند، آنانند كه خدا بر دل و گوش و چشم آنها مهر نهاده ، و آنان غافلانند. ناگزير در آخرت زيانكاران خواهند بود)).
وانذرهم يوم الحسرة اذ قضى الامروهم فى غفلة وهم لايؤ منون (1525)
((بترسان آنها را از روز حسرت آنگاه كه كار (از كار) گذشت ، در حالى كه آنان در غفلت بودند، و ايمان نمى آوردند)).
و اقترب الوعد الحق فاذا هى شاخصة ابصار الذين كفروا يا ويلنا قد كنا فى غفلة من هذا بل كنا ظالمين (1526)
((وعده حق نزديك شده ، ناگهان ديدگان آنها كه كفر ورزيدند خيره مى شود، كه واى بر ما، در غفلت بوديم از اين (روز) (و اعتراف مى كنند) كه ما ظالم بوديم )).
ولقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن والانس لهم قلوب لايفقهون بها ولهم اعين لايبصرون بها ولهم اذان لايسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون (1527)
((به تحقيق بسيارى از جن و انس را آفريديم كه (عاقبت آنها به سبب اينكه كفر و عصيان را اختيار نمودند) به جهنم خواهند رفت .
آنها دل دارند ولى بوسيله آن در نمى يابند، چشم دارند ولى با آن نمى بينند، گوش دارند ولى با آن نمى شنوند. آنها مانند چهار پايانند، بلكه گمراه تر، غافلان آنانند)).
غفلت از نماز
فويل للمصلين الذين هم عن صلوتهم ساهون (1528)
((واى بر آن نمازگزاران كه از نماز خود غفلت مى ورزند)).
تفسير: اين آيه به كسانى تفسير شده كه نماز خود را تا آخر وقت به تاءخير مى اندازند تا قضا شود، و در روايتى آمده است : مراد كسانى هستند كه از اول وقت آن را بدون عذر بتاءخير مى اندازند.
غفلت از خدا هنگام فرا رسيدن نعمت
فاذا مس الانسان ضر دعانا ثم اذا خولناه نعمة منا قال انما اوتيته على علم بل هى فتنة ولكن اكثرهم لايعلمون (1529)
((هرگاه به انسان زيانى (از مرض و بدحالى و غيره ) مى رسد ما را مى خواند پس آنگاه كه او را نعمت بخشيديم مى گويد: من از روى علم به آن دست يافته ام بلكه آن (نعمت ) امتحان (براى او) است (تا چه عكس العمل درباره آن نشان مى دهد، شكر مى كند، يا با اشتغال به آن از خدا غافل مى گردد) ولى اكثر مردم نمى دانند)).
به عنوان ((شكر)) مراجعه شود.
غلفت از آخرت
اقترب للناس حسابهم وهم غفله معرضون ما ياتيهم من ذكر من ربهم محدث الا استمعوه يلعبون (1530)
(((وقت ) حساب مردم نزديك شد در حالى كه در غفلت بوده و از آن روگردانند، هيچ آيه جديدى از ناحيه پرودگارشان به آنها نمى رسد جز آنكه آن را شنيده و به بازيچه مى گيرند (يا اينكه وقتى آن را مى شنوند دست از لهو و لعب بر نمى دارند) )).
غلو و ديگران را به حد خدائى رساندن
يا اهل الكتاب لا تغلوا فى دينكم و لا تقلوا على الله الا الحق انما المسيح عيسى بن مريم رسول الله و كلمته القيها الى مريم و روح منه فامنوا بالله و رسله و لا تقولوا ثلثه انتهوا خيرا لكم انما الله اله واحد سبحانه ان يكون له ولد(1531)
((اى اهل كتاب در دين خود غلو نكنيد، و بر خدا، غير حق نگوئيد.
جز اين نيست كه عيساى مسيح فرزند مريم ، رسول خدا و كلمه او است كه به مريم عطا فرموده ، و روحى است كه از جانب خدا است .
پس به خداى و پيامبران او ايمان آوريد، و به تثليث قائل نشويد، از خداى و پيامبران او ايمان آوريد، و به تثليث قائل نشويد، از اين گفتار شرك باز ايستيد كه براى شما بهتر است . همانا الله خداى يگانه است ، پاك است از آنكه براى او فرزندى باشد)).
((غلو)): تجاوز از مرز حق و حقيقت است . بالا بردن رتبه بشر تا حد خدايى ، در اصطلاح احاديث و اهل كلام ((غلو)) ناميده مى شود. اين عقيده در مسيحى ها به اين صورت بوده كه عيسى را پسر خدا خوانده و قائل به تثليث و اقانيم سه گانه شدند.
به عنوان ((شرك )) مراجعه شود.
غيبت كردن
غيبت آن است كه در غياب و پشت سر كسى عيب او را بگويد، قرآن شديدا آن را مذمت نموده و چنين مى گويد:
ولا يغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه و اتقواالله ان الله تواب رحيم (1532)
((برخى از شما غيبت برخى ديگر را نكنند. آيا كسى از شما دوست مى دارد كه گوشت مرده برادر خود را بخورد؟ (هرگز) اين (عمل ) را دوست نمى داريد، از خدا بترسيد، همانا خدا توبه پذير و مهربان است )).
ولا تلمزوا انفسكم (1533)
((بدگويى از (همدينان ) خود مكنيد)).
ويل لكل همزة لمزة (1534)
((واى بر هر بدگوى و هرزه زبان )).
ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين امنوا لهم عذاب اليم (1535)
((براى كسانى كه دوست دارند زنا (يا هر كار زشتى ) را در ميان مومنان فاش سازند عذاب دردناكى است )).
لا يحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم (1536)
((خدا آشكار ساختن بدى را دوست ندارد جز از كسى كه مورد ستم قرار گرفته است )).
تفسير: كسى كه مورد ستم قرار گرفته ، جائز است ستمى را كه بر او رفته است بازگو كند.
برخى از فقها گفته اند در صورتى جائز است كه در مقام تظلم و براى رفع ظلم باشد.
غيبت بطور استثناء در چند مورد است :
1 - در مورد فسق كسى كه علنى و بى پروا به آن مرتكب مى شود.
2 - در مقام تظلم و دادخواهى .
3 - در مقام پرسيدن حكم از فقيه .
4 - در مورد شهادت كسى كه به شهادت او اعتماد مى شود.
5 - در مقام دفع ضرر از كسى كه جز با گفتن عيب وى از او دفع ضرر نمى شود.
6 - نام بردن از عيبى كه شخص جز با آن پيش مردم شناخته نمى شود.
7 - در مقام نصيحت و خير خواهى كسى كه از وى مشورت كند.
8 - عيب گوئى به قصد جلوگيرى از فساد، مانند گفتن بدعت كسى كه ممكن است مردم به نادانى از او متابعت نموده ، و گمراه شوند.
9 - عيب گوئى به قصد باز داشتن از ادامه ارتكاب حرام .
10 - به زبان آوردن عيب شخص بدون قصد مذمت پيش كسى كه از آن اطلاع دارد.
11 - تكذيب كسى كه به دروغ نژاد خود را به كسى منتسب مى سازد.
12 - ايراد كردن به سخن باطل در امور دينى اگر حفظ حق بر ما متوقف باشد.
13 - بطور كلى عيب گوئى در هر موردى كه مصلحت مهمى در كار باشد كه در مفسده هتك احترام مسلمانان ترجيح داشته باشند.
فحشاء
فحشا در لغت عمل يا سخنى است كه قبح و زشتى آن زياد باشد، و معنى ديگر آن زنا است ، و شايد اطلاق آن بر زنا به اين مناسبت است كه قبح و زشتى آن بسيار زياد است .
و ينهى عن الفحشاء والمنكر والبغى يعظكم لعلكم تذكرون (1537)
(((خدا) شما را از فحشاء و منكر و تجاوز (به حقوق مردم ) نهى فرمود، و پند مى دهد (خدا) شما را، شايد متذكر شويد)).
برخى از مفسران گفته اند مراد از فحشاء زنا است (1538) .
قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها وما بطن (1539)
((بگو اى پيغمبر كه خداى من هرگونه اعمال زشت را، چه در آشكار و چه در پنهان حرام كرده است )).
ولا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن (1540)
((به كارهاى زشت آشكار و نهان ، نزديك نشويد)).
و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها اباءنا والله امرنا بها قل ان الله لاياءمر بالفحشاء اءتقولون على الله مالا تعلمون (1541)
((آنها كه چون كار زشتى كنند، گويند ما پدران خود را بر اين كار يافته ايم و خدا ما را بر آن امر نموده . بگو اى پيغمبر هرگز خدا امر به اعمال زشت نكند.
آيا آنچه را كه (از روى ) جهل و نادانى (شما خود مى كنيد و) نسبت به آن (جهل ) داريد (تشريع آن را) به خدا مى بنديد)).
فجور
فجور در لغت به معنى دريدن پرده ديندارى است .
ان الفجار لفى جحيم (1542)
((فجور كنندگان در آتش دوزخ خواهند بود)).
به عنوانهاى ((فسق )) و ((ظلم )) و غيره نيز مراجعه شود.
فسق و نافرمانى خداوند متعال
كذلك حقت كلمه ربك على الذين فسقوا انهم لايؤ منون
((همچنان بر كسانى كه فسق نمودند سخن پروردگار حق است كه آنان ايمان نخواهند آورد)).
واذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها تدميرا(1543)
((هرگاه ما خواستيم اهل ديارى را هلاك سازيم ، متنعمان آن ديار را امر كنيم كه مرتكب فسق شوند و عقوبت بر آنها حق گردد، آنگاه آنها را به هلاكت رسانيم )).
واخذنا الذين ظلموا بعذاب بئيس بما كانوا يفسقون (1544)
((كسانى را كه ظلم نمودند، به عذابى سخت گرفتار ساختيم ، بعلت آنكه فسق نموده و نافرمانى كردند)).
انا منزلون على اهل القرية رجزا من السماء بما كانوا يفسقون (1545)
((ما بر اهل اين ديار از آسمان عذاب نازل مى كنيم به سبب آنكه فسق نمودند)).
والذين كذبوا باياتنا يمسهم العذاب بما كانوا يفسقون (1546)
((به كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند در برابر نافرمانى ، عذاب خواهد رسيد)).
و اما الذين فسقوا فماءويهم النار(1547)
((اما كسانى كه فسق نمودند مكان آنها آتش است )).
فاليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تستكبرون فى الارض بغير الحق و بما كنتم تفسقون (1548)
((در آن روز، به عذاب ذلت بار دچار خواهيد شد به كيفر آنكه در زمين بدون حق استكبار مى كنيد و فسق مى نمائيد)).
فانزلنا على الذين ظلموا رجزا من السماء بما كانوا يفسقون (1549)
((بر كسانى كه ظلم نمودند، به سبب فسق نمودنشان از آسمان عذاب نازل كرديم )).
فسجد الملائكة كلهم اجمعون الا ابليس استكبروكان من الكافرين (1550)
((همه فرشتگان سجده كردند جز ابليس كه (نافرمانى كرده و) تكبر نمود، و از كافران گرديد)).
فتنه انگيزى
والفتنة اكبر من القتل (1551)
((فتنه از قتل بزرگتر است )).
والفتنة اشد من القتل (1552)
((فتنه از قتل سخت تر است )).
وقاتلوهم حتى لاتكون فتنة ويكون الدين لله (1553)
((با آنان پيكار كنيد تا فتنه از ميان برود و دين (فقط) از آن خدا باشد)).
و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة و يكون الدين كله لله (1554)
((با آنان پيكار كنيد تا فتنه از ميان برود و همه دين از آن خدا باشد)).
تفسير: مراد از فتنه در آيات فوق ، فتنه در دين است كه به معنى شرك تفسير شده است .
قتال و پيكار با مشركين (يعنى كسانى كه منكر وحدانيت و يگانگى خدا هستم و شامل پيروان اديانى كه اقرار به يگانگى خدا دارند نمى شود) براى ريشه كن ساختن شرك منطبق بر نوع اول جهاد است ، كه ويژه امام معصوم است ، و بايد به پيشوائى و فرماندهى او انجام گيرد، و هيچ فرد يا گروهى از مسلمانان نمى تواند خودسرانه به آن اقدام نمايد. اما برخى از فقها، زعامت و زمامدارى ولى فقيه را در زمان غيبت در صورت فراهم آمدن امكانات ، كافى دانسته اند.
فساد كردن در زمين
ومن الناس من يعجبك قوله فى الحيوة الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه وهو الدالخصام واذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث والنسل والله لايحب الفساد(1555)
((سخن برخى از مردم تو را در زندگى دنيا به شگفتى وا مى دارد.
او (به دروغ ) خدا را شاهد مى گيرد كه از ته دل ايمان دارد، ولى بدترين دشمنان (اسلام ) است چون اگر از پيش تو كنار رود با شتاب به فساد در زمين مى پردازد و حاصل زراعت و نسل انسانها را نابود مى سازد، و خدا فساد را دوست ندارد)).
انما جزاؤ ا الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم وارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض ‍ ذلك لهم خزى فى الدنيا ولهم فى الاخرة عذاب عظيم (1556)
((به درستى كه كيفر كسانى كه با خدا و پيامبر او محاربه مى كنند و مى كوشند در زمين فساد كنند، آن است كه كشته شوند يا به دار آويخته شوند، يا دست و پاى آنها بر خلاف هم (بطور چپ و راست ) بريده شود، يا از زمين (سرزمين خود) نفى بلد شوند، اين كيفر براى ايشان ذلت در دنيا است و در آخرت (نيز) براى آنان عذاب سختى خواهد بود)).
فخر فروشى
ان الله لا يحب من كان مختالا فخورا(1557)
((خدا مردم خود پسند متكبر را دوست ندارد)).
ان الله لا يحب كل مختال فخور(1558)
((خدا هرگز مردم متكبر خودستا را دوست نمى دارد)).
والله لا يحب كل مختال فخور(1559)
((خدا هيچ خودستا و فخرفروشى را دوست ندارد)).
به عناوين ((استكبار)) و ((تكبر)) مراجعه شود.
فريب و گول دنيا را خوردن
يا ايها الناس ان وعد الله حق فلا تغرنكم الحيوه الدنيا ولا يغرنكم بالله الغرور(1560)
((اى مردم وعده خدا حق است ، زندگى دنيا شما را مغرور نسازد، و (شيطان ) فريبكار (با به رخ كشيدن حلم خدا) فريب ندهد)).
و ما يعدوهم الشيطان الا غرورا(1561)
((شيطان جز به فريبكارى آنان را وعده نمى دهد)).
يعدهم و يمنيهم وما يعدهم الشيطان الا غرورا(1562)
((شيطان به آنان وعده مى دهد و آنان را به آرزو واميدارد. وعده نمى دهد شيطان آنان را جز به فريب )).
وما الحياة الدنيا الا متاع الغرور(1563)
((زندگى دنيا نيز جز متاع (و مايه ) فريبكارى )).
ان الكافرون الا فى غرور(1564)
((كافران جز در فريب نيستند)).
يا ايها الناس اتقوا ربكم واخشوا يوما لا يجزى ان والد ولا مولود هو جازعن والده شيئا ان وعد الله حق فلا تغرنكم الحيوة الدنيا ولا يغرنكم بالله الغرور(1565)
((اى مردم ، از پروردگار خود بترسيد، و بهراسيد از روزى كه نه پدرى از فرزند خود كفايت (و كارسازى ) مى كند و نه فرزندى كفايت كننده است از پدر خود، وعده خدا حق است . زندگى دنيا شما را گول نزند، و فريبكار شما را نفريبد)).
تفسير: برخى از مفسران گفته اند مراد از فريبكار، شيطان است . برخى نيز تعميم داده و گفته اند: هر چيزى كه انسان را بفريبد؛ چه شيطان و چه انسان و چه هر چيز فريبنده ديگر(1566) .
وذر الذين اتخذوا دينهم لعبا ولهوا و غرتهم الحيوة الدنيا وذكر به ان تبسل نفس بما كسبت ليس لها من دون الله ولى ولا شفيع و ان تعدل كل عدل لايؤ خذ منها اولئك الذين ابسلوا بما كسبوا لهم شراب من حميم و عذاب اليم بما كانوا يكفرون (1567)
((رها كنيد كسانى را كه دين خود را بازيچه و لهو نموده اند و زندگى دنيا آنان را فريب داده است ، با اين (قرآن ) آنها را متذكر ساز، مبادا كسى به كيفر آنچه نموده گرفتار شود و او را يار و شفاعتگرى از ناحيه خدا نباشد، و در برابر آن هر چه فديه دهد پذيرفته نگردد.
آنانند كه به كيفر كرده خويش گرفتار شده اند، براى آنان است نوشابه پر حرارت و آتشين و عذاب دردناك ، به سبب آن كه كفر ورزيده اند)).
الذين اتخذوا دينهم لهوا ولعبا و غرتهم الحيوة الدنيا فاليوم ننسيهم كما نسوا لقاء يومهم هذا وما كانوا باياتنا يجحدون (1568)
((كسانى كه دين خود را بازى و لهو قرار دادند، و زندگى دنيا فريبشان داد، امروز ما آنان را فراموش مى كنيم همانطور كه آنان اين روز خود را فراموش ‍ كردند و همانگونه كه آيات ما را انكار مى كردند)).
يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم (1569)
((اى انسان ، چه چيز تو را به پروردگار كريمت مغرور كرد (كه او را معصيت و نافرمانى كردى )؟!)).
ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلى ولكنكم فتنتم انفسكم وتربصتم وارتبتم و غرتكم الامانى حتى جاء امرالله وغركم بالله الغرور(1570)
((منافقان ، مؤمنان را ندا كنند آيا ما با شما نبوديم (كه در نماز و روزه و اعمال با شما شركت مى كرديم ).
مؤمنان مى گويند: آرى ولى شما خويشتن را به فتنه (كفر و نفاق ) افكنديد، و شك ورزيديد، آرزوها شما را فريب داد تا امر خدا (مرگ ) در رسيد و فريبكار شما را به (حلم ) خدا بفريفت )).
ما غرك بربك الكريم الذى خلقك فسويك فعدلك (1571)
((اى انسان چه باعث شد كه به خداى كريم بزرگوار خود مغرور گشتى ، آن خداى كه ترا از عدم به وجود آورد و به صورتى تمام و كامل و معتدل بياراست )).
وقيل اليوم ننسيكم كما نسيتم لقاء يومكم هذا وماويكم النار و مالكم من ناصرين ذلكم بانكم اتخذتم ايات الله هزوا وغرتكم الحيوة الدنيا فاليوم لايخرجون منها ولا هم يستعتبون (1572)
(((به آنها) گفته شود امروز شما را به فراموشى مى سپاريم ، همان سان كه شما مواجه شدن با اين روز را فراموش كرديد، مكان شما آتش است و براى شما ياورانى نيست ، اين (ماجرا) به سبب آن است كه شما آيات خدا را به استهزاء گرفتيد. امروز آنها از آتش اخراج نمى شوند و اعتذارشان پذيرفته نمى گردد)).
يا معشر الجن والانس الم ياءتكم رسل منكم يقصون عليكم اياتى وينذرونكم لقاء يومكم هذا قالوا شهدنا على انفسنا و غرتهم الحيوة الدنيا وشهدوا على انفسهم انهم كانوا كافرين (1573)
((اى گروه جن و انس آيا پيامبرانى از جنس خودتان نيامد كه آيات مرا بر شما فرا خوانند، و شما را از مواجه شدن با اين روز (روز قيامت ) بترسانند، گويند: ما بر عليه خود شهادت مى دهيم .
زندگى دنيا آنها را فريفت (بناچار) امروز بر عليه خود شهادت دادند كه كافر گشته بودند)).
قرآن دل بستن به اموال و اولاد را به گونه اى كه انسان را از ياد خدا باز دارد تقبيح نموده و مى گويد:
واعلموا انما اموالكم واولادكم فتنة وان الله عنده اجر عظيم (1574)
((محققا بدانيد اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند (چندان به آنها دل نبنديد) و (بدانيد كه ) پاداش بزرگ پيش خدا است )).
انما اموالكم واولادكم فتنة والله عنده اجر عظيم (1575)
((به حقيقت ، اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند (چندان به آنها دل نبنديد) و (بدانيد كه ) پاداش بزرگ پيش خدا است )).
المال و المبنون زينة الحيوة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير املا(1576)
((مال و فرزندان زيب و زينت حيات دنيا است (لكن ) اعمال صالح كه تا قيامت باقى است نزد پروردگار بسى بهتر و عاقبت آن نيكوتر است )).
قرآن كريم يادآورى مى كند كه زندگى دنيا فانى است و بايد از آن به سود آخرت بهره بردارى كرد كه همان بهره انسان از اين جهان است و چنين مى گويد:
وابتغ فيما اتيك الله الدار الاخرة ولا تنس نصيبك من الدنيا واحسن كما احسن الله اليك ولا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا يحب المفسدين (1577)
((در آنچه خدا به تو عطا فرموده طلب آخرت كن و بهره خود را از دنيا فراموش مكن (يعنى براى زندگى بعد از دنيا از آن توشه اخذ كن ) و چنانكه خدا به تو احسان كرده تو نيز احسان كن و در زمين فتنه انگيزى منما خدا مفسدان را دوست ندارد)).
فرح و شادمانى به تعلقات دنيا
فرح و شادمانى از نظر قرآن بر چهار نوع است كه سه نوع آن نكوهيده و تنها نوع چهارم پسنديده است .
نوع اول :
فرح و شادى به دارائى و مقام و موقعيت اجتماعى و سائر تعلقات زندگى دنيوى است كه موجب اشتغال خاطر روح انسانى به آنها و غفلت از توجه به سوى خداى تعالى و سير بسوى كمالات مردمى و دورى از پيوستن به ساحت قدس الهى مى گردد.
از اين نوع فرح و سرور در قرآن كريم طى آياتى نكوهش شده است .
الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر و فرحوا بالحيوة الدنيا و ما الحيوة الدنيا فى الاخرة الا متاع (1578)
((خدا به هر كس كه بخواهد رزق را توسعه مى دهد (و به هر كس كه بخواهد) آن را تنگ مى سازد.
به زندگى دنيا شادمانى نمودند در حالى كه زندگى دنيا در آخرت جز متاعى (كه وسيله اى براى بهره گيرى ) نيست )).
شرح : منظور آن است كه زندگى دنيا چيزى نيست كه در برابر زندگى آخرت قرار گيرد، بلكه نسبت به آن وسيله اى است كه بايد براى زندگى آخرت بكار گرفته شود.
و انا اذا اذقنا الانسان منا رحمة فرح بها وان تصبهم سيئة بما قدمت ايديهم فان الانسان كفور(1579)
((ما هرگاه به انسان از رحمت خود چشانديم به آن فرح و شادمانى مى كند، و اگر به انسانها به كيفر آنچه مرتكب شدند رنج و عذاب و مكروهى رسيد كفران مى كنند (كه انسان پيشه است ).
در مجمع البيان آمده است كه مراد از شادى در اين آيه ، عياشى و بيهوده گرى است .
ان قارون كان من قوم موسى فبغى عليهم و اتيناه من الكنوز ما ان مفاتحه لتنوء بالعصبة اولى القوة قال له قومه لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين وابتغ فيما اتيك الله الدار الاخرة ولا تنس نصيبك من الدنيا(1580)
((قارون از قوم موسى بود و بر آنها ستم كرد، به او گنجهائى داديم كه كليدهاى آنها با گروهى نيرومند برداشته مى شد، (بيادآر) آنگاه را كه قوم به او گفتند شادمانى مكن خدا فرح كنندگان را دوست ندارد و در آنچه خدا به تو داده طلب آخرت كن و بهره خود را از دنيا فراموش منما)).
شرح : ((فرح )) در اين آيه نيز چنانچه گفته شده به معنى خوشگذرانى و بيهوده كارى و اشتغال به لغو و صرف مال به باطل است .
نكته : در اين آيه تفهيم شده كه انسان مى تواند نصيب و سهمى از آنچه در دنيا در اختيار اوست براى زندگى دائمى خود در آخرت بهره گيرى كند، و جز همان بهره و نصيب ، هر چه در دنيا است از آن ديگران است ، و به او سودى نخواهد داد.
ما اصاب من مصيبة فى الارض ولا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراءها ان ذلك على الله يسير لكيلا تاسوا على ما فاتكم ولا تفرحوا بما اتيكم (1581)
((هيچ مصيبتى در زمين (مانند قحط و غلا و خشكى و كمى ميوه جات ) و نه در خودتان (مانند مرض و مرگ فرزندان و متعلقان ) به شما نمى رسد نگر آن كه در كتاب (لوح محفوظ) پيش از آن كه شما آفريده شويد ثبت شده (اين مطلب به شما اعلام مى شود) تا بر آنچه از شما فوت شده محزون نشويد و بر آنچه (خدا) به شما داده شادمانى نكنيد)).
حديث : در مجمع البيان در تفسير اين آيه شريفه از حضرت على بن الحسين (ع ) روايتى نقل كرده كه در ذيل آن مى فرمايد: همه زهد در يك آيه از كتاب خدا جمع شده سپس آيه فوق را تلاوت فرمود.
دنبال اين آيه چنين است : والله لا يحب كل مختال فخور الذين يبخلون و ياءمرون الناس بالبخل و من يتول فان الله هو الغنى (1582)
((خدا هيچ فرد متكبر را كه (به مردم به آنچه خدا در اين جهان داده ) فخر مى فروشد دوست ندارد، آنان كه بخل مى ورزند و مردم را امر به بخل مى كنند)).