ارزشها و ضد ارزشها در قرآن

آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزى

- ۲۷ -


توضيح : در اين آيه از شادمانى كردن به داشتن نعمتهاى اين جهان را كه در اثر علاقه شديد در انسان خودبينى ايجاد نموده و حالت تكبر و فخرفروشى به وجود مى آورد نكوهش نموده و يادآور مى شود كه بخل ورزيدن ، و ديگران را نيز بر آن واداشتن نمى تواند از گسترش نعمتهاى الهى به ديگران جلوگيرى كند.
زيرا يگانه بى نياز خدا است يعنى او مى تواند هر چه خواست به مستمندان بدهد، و شما از او بى نياز نيستيد زيرا او مى تواند آنچه به شما داده از شما باز ستاند.
فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شى ء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون (1583)
((چون آنچه را كه به آنها تذكر داده بوديم فراموش كردند، درهاى هر نعمتى را به روى آنها گشوديم ، تا آنگاه كه به آنچه داديم شادمانى كردند ناگهان آنان را (به كيفر اعمال خويش ) گرفتار ساختيم كه آن هنگام (از رحمت الهى ) نااميد گرديدند)).
هو الذى يسيركم فى البر والبحر حتى اذا كنتم فى الفلك و جرين بهم بريح طيبة و فرحوا بها جائتها ريح عاصف و جاءهم الموج من كل مكان وظنوا انهم احيط بهم دعوا الله مخلصين له الدين لئن انجيتنا من هذه لنكونن من الشاكرين فلما انجيهم اذا هم يبغون فى الارض بغير الحق ، يا ايها الناس انما بغيكم على انفسكم متاع الحيوة الدنيا ثم الينا مرجعكم فينبئكم بما كنتم تعملون (1584)
((اوست آنكه شما را در خشكى و دريا سير مى دهد تا آنگاه كه در كشتى قرار گرفتيد و به وسيله باد موافق كه (به سوى مقصد) جريان يافت شادمان گشتند، باد تندى رسيده و موج از هر طرف كشتى را فرا گرفت گمان بردند كه ديگر در محاصره (مرگ ) قرار گرفته اند، بدون شائبه شرك و ريا و به دعا پرداختند كه (پروردگار) اگر ما را از اين ورطه نجات بخشى يقينا از شكر گزاران خواهيم بود ولى پس از آنكه خدا آنان را نجات بخشيد بناحق به ستمگرى پردازند.
اى مردم ، تجاوز شما بر همديگر در بهره مند شدن از زندگى دنيا است ، پس ‍ از آن بازگشت شما به سوى ما خواهد بود و (خدا) شما را از (زشتى ) آنچه مى كنيد آگاه خواهد كرد)).
نوع دوم :
فرح و شادى به عملكرد خويش ، كه از خودبينى سرچشمه مى گيرد و به آن منتهى مى گردد.
انسان بايد اگر كار نيكوئى را ديد كه از او به عمل آمده آن را عنايت و لطف الهى بداند، و توجه داشته باشد كه اگر مدد الهى نبود، و اگر خدا او را در تمام مراحل از مرحله تصميم گيرى و حركت به سوى مقدمات آن تا مرحله اراده اقدام به عمل كه پس از طى همه مراحل تحقق يافته و بوجود آمدن عمل را بدنبال دارد كمك نمى كرد، نفس لغزشگر و هوى پرست او هرگز نمى توانست پشت پا به هوى و هوس زده و به انجام هر عمل شايسته و كار نيكو كه در مسير ميل و دلخواه او قرار نداشت موفق شود.
قرآن مى گويد:
لا تحسبن الذين يفرحون بما اتوا و يحبون ان يحمدوا بمالم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب ولهم عذاب اليم (1585)
((آنان كه به عملكرد خود شادى مى كنند و دوست مى دارند به آنچه نكرده اند ستوده شوند، گمان مبر از عذاب در نجاتند، براى آنان است عذاب دردناك )).
نوع سوم :
فرح به رفتن راه باطل به نادانى و جهالت به خيال آنكه راه خدا است ، كه منشاء آن تعصب ، و يا تنبلى و كاهلى از دنبالگيرى راه حق ، و سستى ، از تجسس از دين حق است .
انگيزه اصلى اين نوع ((فرح )) نيز بطورى كه مى بيندى علاقه به تعلقات قومى يا شخصى كه موجب پوشانيدن لباس حق بر پيكر ناموزون باطلها است .
فتقطعوا امرهم بينهم زبرا كل حزب بما لديهم فرحون فذرهم فى غمرتهم حتى حين (1586)
((دين خود را از هم جدا كرده و كتاب هاى مختلف (براى خود) قرار دادند هر گروهى به آنچه پيش آنها است مسرورند.
بگذار در جهالت خود تا زمانى (هنگام مرگ يا رسيدن عذاب ) بمانند)).
توضيح : هر كدام كتابى را مستمسك خود ساختند و از ديگر كتب روى برتافته و به آن كافر شدند؛ مانند يهوديان كه به تورات پرداختند، و از انجيل روى برتافتند، و مانند نصارى كه به انجيل پرداختند و از قرآن سرباز زدند.
هر گروهى به آنچه پيش آنها است شادند، بگذار تا در ظلالت خود تا زمانى (زمان مرگ يا عذاب ) بمانند.
ولا تكونوا من المشركين من الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا كل حزب بما لديهم فرحون (1587)
((از مشركان نباشيد، از كسانى كه دين خود را از هم جدا كرده و گروه شدند.
هر گروهى به آنچه در پيش آنها است مسرورند)).
توضيح : گروهى آتش پرست و گروهى بت پرست ، و بت پرستان نيز هر گروهى بت خود را مى پرستد.
ذلكم بما كنتم تفرحون فى الارض بغير الحق و بما كنتم تمرحون ادخلوا ابواب جهنم خالدين فيها فبئس مثوى المتكبرين (1588)
((آن (عذابهاى ياد شده در آيات سابق ) به سبب اين است كه در زمين از پى تفريح و هوسرانى باطل بوديد و به نشاط و شهوت پرستى پرداختيد اينك بر درهاى دوزخ در آئيد كه در آن بطور دائم قرار خواهيد داشت ، جايگاه متكبران چه نكوهيده است )).
نكته : ((فرح و مرح )) هر دو به يك معنى هستند، ولى مرح ، فرح ، شديد است و جز در سرور و شادى به باطل ، استعمال نمى شود، و به علت همين نكته است كه فرح در آيه به قيد ((بغير الحق )) مقيد گرديده ولى مرح مطلق و بدون قيد ذكر شده است .
ولئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه ليؤ س كفور ولئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته ليقولن ذهب السيئات عنى انه لفرح فخور(1589)
((اگر از پيش خود رحمتى به انسان چشانديم سپس آن را از او گرفتيم او نااميد شده و كفران خواهد نمود.
و اگر او را بعد از مصيبتى كه به او رسيده نعمت بخشيم بطور حتم خواهد گفت كه : بديها (از شدائد و امراض و ناخوشيها) از من رخت بر بسته ، او ديگر، فرحمند و افتخار كننده است )).
نوع چهارم :
فرح و شادى به فضل الهى و لطف و كرم و عنايتى كه بر او روا داشته است مى باشد كه از عشق به خدا و محبت او سرچشمه مى گيرد، و به آن منتهى مى گردد، اين نوع از فرح در انسان حالت شكر و سپاسگزارى به وجود مى آورد و موجب كشش بيشتر بسوى خدا شده و خود را بيش از پيش ‍ مديون نعمتهاى الهى و موظف به خضوع و عبوديت بيشتر در پيشگاه الهى مى بيند.
به اين قسم از فرح و سرور در قرآن امر شده آنجا كه مى فرمايد:
قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا هو خير مما يجمعون (1590)
((بگو (يا رسول الله ) به فضل خدا و رحمت او فرح و شادى كنند، كه آن بهتر است از آنچه گرد مى آورند)).
يؤ مئذ يفرح المؤمنون بنصر الله ينصر من يشاء و هوالعزيز الرحيم (1591)
((در آن روز مؤمنان بيارى خدا فرح مى كنند، خدا هر كس را كه بخواهد يارى مى كند، و او عزيز و رحيم است )).
فلما جاءتهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم وحاق بهم ماكانوا به يستهزؤ ن (1592)
((آنگاه كه پيامبران ما به سوى ايشان دلائل (خداوندى ) را آورده اند (و آنان دلائل ايشان را تكذيب كردند) پيامبران شاد گرديدند به آنچه پيش آنها از علم بود (كه مى دانستند خدا تكذيب كنندگان دلائل خدا را به هلاكت رسانده و مؤمنان را نجات خواهد بخشيد) و رسيد به آنها (كيفرى ) كه به آن استهزاء مى كردند)).
به عنوان ((فريب دنيا)) و غيره نيز مراجعه شود.
قطع رحم
فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض وتقطعوا ارحامكم (1593)
((اگر از فرمان خدا سرباززده و در زمين فساد كنيد و با ارحام خود قطع رحم كنيد باز هم اميد (نجات ) داريد؟!)).
الذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امرالله به ان يوصل و يفسدون فى الارض ، اولئك هم الخاسرون (1594)
((كسانى كه عهد خدا را پس از محكم بستن مى شكنند، و رشته اى كه آنان را امر به پيوند آن كرده مى گسلند، و در زمين و ميان اهل آن فساد مى كنند زيانكار هستند)).
به عنوان ((صله رحم )) و ((احسان و نيكى به خويشاوندان )) مراجعه شود.
قتل نفس
ولا تقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق (1595)
((جز بحق ، نفس انسانى را كه خدا حرام فرموده نكشيد)).
و من يقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤ ه خالدا فيها(1596)
((هر كس مؤمنى را عمدا به قتل برساند كيفر او جهنم است ، كه همواره در آن خواهد بود)).
ولا يقتلون النفس التى حرم الله الا بالحق ولا يزنون (1597)
(((در وصف بندگان خداى رحمان ) نفس انسانى را كه خدا حرام نموده جز بحق به قتل نمى رسانند و مرتكب زنا نمى شوند)).
ولا تقتلوا اولادكم من املاق نحن نرزقكم واياهم (1598)
((فرزندان خود را به علت فقر نكشيد، كه ما شما و آنان را روزى مى دهيم )).
قد خسرالذين قتلوا اولادهم سفها بغير علم (1599)
((به تحقيق زيانكار شدند آنان كه فرزندان خود را به سفاهت و بى دانشى كشتند)).
من اجل ذلك كتبنا على بنى اسرائيل انه من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض فكانما قتل الناس جميعا و من احياها فكانما احيا الناس ‍ جميعا(1600)
((براى همان جهت بر بنى اسرائيل نوشتيم كه هر كس انسانى را نه براى (قصاص ) انسانى و نه به جهت آنكه فساد در زمين مى كند بكشد، همانند آن است كه همه را كشته است .
و هر كس انسانى را زنده كند همانند آن است كه همه مردم را زنده كرده است )).
اشكال و پاسخ : در اين آيه كشتن يك فرد انسان را، معادل كشتن همه انسانها و نجات دادن يك انسان را از مرگ ، معادل نجات دادن همه انسانها از مرگ قرار داده است .
بديهى است كه اين مطلب با عدل الهى به هيچوجه سازگار نيست .
در پاسخ اين اشكال ، مفسران پاسخهاى مختلفى داده اند آنچه همه در آن متفق القولند آن است كه تشبيه كشتن يك فرد انسان به كشتن همه انسانها، در كيفر نيست بلكه بشبيه در جهت ديگرى غير از جهت كيفرى مى باشد.
در جهت تشبيه ، آنچه به نظر صحيح مى آيد اين است كه :
هر فرد انسان صلاحيت آن را دارد كه در توالد و تناسل سر منشاء پيدايش ‍ همه انسانها باشد كه به وجود مى آيند البته اين صلاحيت هنگامى ظهور مى كند كه هيچ فرد ديگرى جز آنچه از نسل او به وجود آيد توالد و تناسل نكنند.
در نتيجه مى توان گفت كه : كشتن يك فرد انسان و از بين بردن او از اين نظر همانند كشتن و از بين بردن همه انسانها است ؛ زيرا خدا در خلقت هر انسانى پيدايش همه انسانها را از او بالقوه قرار داده است .
همچنين مى توان گفت كه رهانيدن و نجات بخشيدن يك فرد انسان از مرگ همانند نجات دادن همه انسانها است ، زيرا با نجات يك انسان از مرگ صلاحيت پيدايش همه انسانها از تهديد به نيستى نجات داده شده است .
نكته اى نيز در آيه هست كه مى توان آن را در تاءييد اين مطلب ياد نمود:
در صدر آيه چنانچه ملاحظه مى كنيد اشاره به مطلب ذكر شده در آيه سابق نموده و مى فرمايد: براى همان جهت ما بر بنى اسرائيل چنين نوشتيم .
مطلب ياد شده در آيه سابق واقعه كشتن قابيل پسر آدم برادر خود هابيل است كه در سر سلسله نژاد انسانى قرار داشتند و كشتن يكى از آنان ممكن بود بطور كلى نسل انسان را نابود ساخته و موجب نيستى همه انسانها گردد.
قساوت و سخت دل بودن
ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجارة او اشد قسوة (1601)
((پس دلهاى شما قساوت پيدا كرد، دلهاى شما مانند سنگ شده يا در قساوت از سنگ هم سخت تر است )).
در اصول كافى چنين آمده است :
از جمله سخنانى كه در مناجات موسى عليه السلام از جانب خداوند متعال به او خطاب شد اين بود:
اى موسى آرزوى خود را در دنيا دراز مكن ، كه قلب تو را قساوت مى گيرد، و كسى كه قساوت قلب داشته باشد از من بدور است .(1602)
قمار بازى
يسئلونك عن الخمر والميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس واثمهما اكبر من نفعهما(1603)
((ترا از (خوردن ) ((مى )) و ((قمار بازى )) مى پرسند بگو در آن دو گناه بزرگى است و منافعى نيز براى مردم هست (ولى ) گناهشان از سود آنها بزرگتر است .))
يا ايهاالذين امنوا انما الحمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون (1604)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد به تحقيق ((شراب و قمار و بت پرستى و ازلام )) پليد بوده و از عمل شيطان مى باشد؛ از آنها اجتناب كنيد.
شيطان مى خواهد به واسطه شراب و قمار در ميان شما ايجاد عداوت و كينه نمايد و شما را از ياد خدا و برگزارى نماز باز دارد آيا (پس از اين تذكر) از نهى الهى اطاعت مى كنيد))؟.
كفران نعمت
كفر و كفران در اصل لغت به معنى ستر و پوشاندن است ، كفران نعمت به معنى پوشيده داشتن آن با ترك شكر است كه در اين رابطه خداوند در قرآن مى فرمايد:
و انا اذا اذقنا الانسان منا رحمة فرح بها و ان تصبهم سيئة بما قدمت ايديهم فان الانسان كفور(1605)
((هرگاه رحمتى از ناحيه خود به انسان چشانديم به آن شادى مى كند، و اگر به سبب عملكرد خود رنج و عقوبتى به آنان رسيد كفران مى كنند همانا انسان كفران كننده است )).
ان الانسان لربه لكنود و انه على ذلك لشهيد وانه لحب الخير لشديد(1606)
((به تحقيق انسان به (نعمتهاى ) پروردگارش كفران كننده است ، او خود بر آن شاهد است ، سخت بر مال محبت دارد (دل بسته و شيفته آن است ((- .
ثم اذا اذاقهم منه رحمة اذا فريق منهم بربهم يشركون ليكفروا بما اتيناهم فتمتعوا فسوف تعلمون (1607)
((آنگاه كه خدا رحمتى به آنان از ناحيه خود چشانيد، گروهى از آنها به پروردگار خود شرك مى آورند، تا به آنچه (نعمتى ) كه به آنها داده ايم كفران كنند اينك تمتع بريد كه در آينده خواهيد دانست )).
ولئن ارسلنا ريحا فرا وه مصفرا لظلوا من بعده يكفرون (1608)
((و اگر بادى فرستاديم كه در اثر آن ديدند كشت خود را كه زرد شده از آن پس كفران مى كنند)).
توضيح : زردى اگر نشانه رسيدن كشت باشد نعمت است ، و اگر زردى نابهنگام و پيش از رسيدن باشد نقمت و موجب از بين رفتن كشت و ثمره آن است .
ثم اذا كشف الضر عنكم اذا فريق منكم يشركون ليكفروا بما اتيناهم فتمتعوا فسوف تعلمون (1609)
((پس از آنكه بد حالى را از شما بر طرف كرد، ناگاه گروهى از شما به پروردگار خود شرك مى آورند تا به آنچه (نعمتى ) كه به آنها داده ايم كفران كنند، تمتع كنيد، در آينده (نتيجه اعمال خود را) خواهيد دانست )).
فلما نجيكم الى البرا عرضتم و كان الانسان كفورا(1610)
((پس از آنكه شما را به سوى خشكى (رسانده ، و از غرق ) نجات بخشيد، از خداى روگردان شديد، انسان كفران كننده نعمت است )).
فلما نجيهم الى البر اذاهم يشركون ، ليكفروا بما اتيناهم وليتمتعوا فسوف يعلمون (1611)
((پس از آنكه آنها را به خشكى (رسانده و) نجات بخشيد، ناگاه مشرك شدند، تا به آنچه به آنها داده ايم كفران نمايند و تلذذ و خوشگذرانى كنند، در آينده (نتيجه اعمال خود را) خواهند دانست )).
به عنوان ((شكر)) مراجعه شود.
كم فروشى
ويل للمطففين الذين اذا اكتالوا على الناس يستوفون واذا كالوهم اووزنوهم يخسرون الا يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم يوم يقوم الناس ‍ لرب العالمين (1612)
((واى بر كم كنندگان در وزن و پيمانه ، آنان كه هنگام گرفتن جنس تمام مى ستانند، و هنگام تحويل دادن جنس از آن مى كاهند. آيا آنان گمان نمى برند كه براى روز بزرگى مبعوث خواهند شد. روزى كه مردم براى (حكم ) پروردگار عالميان خواهند ايستاد)).
و يا قوم اوفوا المكيال والميزان بالقسط ولا تبخسوا الناس اشياء هم ولا تعثوا فى الارض مفسدين (1613)
((اى قوم در سنجش وزن و كيل عدالت كنيد، و براى مردم كم وزن نكنيد، و در زمين به خيانت و فساد برنخيزيد.)).
و اوفوا الكيل والميزان (1614)
((در سنجش وزن و كيل عدالت كنيد)).
واوفواالكيل اذا كلتم وزنوا بالقسطاس المستقيم ذلك خير واحسن تاويلا(1615)
((هر چه را پيمانه مى كنيد پر كنيد و با ترازوى صحيح بسنجيد كه اين كارى بهتر و عاقبتش نيكوتر است )).
اوفوا الكيل ولا تكونوا من المخسرين وزنوا بالقسطاس المستقيم ولا تبخسوا الناس اشيائهم ولا تعثوا فى الارض مفسدين واتقوا الذى خلقكم والجبلة الاولين (1616)
((پيمانه را در فروش پر كنيد و از كم كنندگان (در كيل و وزن ) نباشيد، و با ترازوى درست وزن كنيد، و در زمين فساد نكنيد و از مفسدان نباشيد، بپرهيزيد از آن كس كه شما و مردمان گذشته را او آفريده است )).
واقيموا الوزن بالقسط ولا تخسروا الميزان (1617)
((و هر چيز را به ترازوى عدل بسنجيد، و در ميزان ، هيچ كم فروشى و نادرستى مكنيد)).
كتمان بينات و دلائل الهيه
ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات والهدى من بعد ما بيناه للناس فى الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون (1618)
((كسانى كه دلائل و (آيات ) هدايت ما را كتمان مى كنند، پس از آنكه در كتاب خود براى مردم بيان داشته بوديم ، آنان را خدا و لعن كنندگان (از جن و انسان و ملك ) لعنت مى كنند)).
مورد نزول : بسيارى از مفسران گفته اند اين آيه در مورد علماى يهود و نصارى نازل شده كه اخبارى را كه در تورات و انجيل از پيامبر ما حضرت خاتم الانبيا صلى الله عليه و آله داده است از مردم پوشيده مى داشتند.
نكته : ناگفته نماند كه مورد نزول مخصص نيست و اطلاق آيه هر مورد ديگرى را كه آيات هدايتگر الهى از مردم پوشيده داشته شود نيز شامل مى شود.
يا اهل الكتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تكتمون الحق وانتم تعلمون (1619)
((اى اهل كتاب (يهود و نصارى و مللى كه داراى كتاب آسمانى مى باشند) چرا حق را با باطل مى پوشنانيد و حق را كتمان مى كنيد در حالى كه شما (آن را) مى دانيد)).
ولا تلبسوا الحق بالباطل و تكتموا الحق وانتم تعلمون (1620)
((حق را با باطل نپوشانيد و كتمان نكنيد در حالى كه مى دانيد)).
ان الذين يكتمون ما انزل الله من الكتاب و يشترون به ثمنا قليلا اولئك ماياءكلون فى بطونهم الا النار(1621)
((آنان كه كتاب خدا را كه نازل فرموده در برابرش ثمن كمى كتمان مى كنند، همانا آنچه در شكم خود مى ريزند آتش است )).
به عنوانهاى ((افتراء به خدا)) ((باز داشتن از ياد خدا)) ((ظلم )) ((فسق )) ((فتنه انگيزى )) و غيره مراجعه شود.
كينه جوئى
والذين جاوا من بعدهم يقولون ربنا اغفربنا ولا خواننا الذين سبقونا بالايمان ولا تجعل فى قلوبنا غلا للدين امنوا ربنا انك روف رحيم (1622)
((آنان كه پس از ايشان آمدند مى گويند پروردگارا بيامرز ما را، و آن برادران ما را كه در ايمان بر ما سبقت داشتند و در دلهاى ما نسبت به آنان كه ايمان آورده اند كينه قرار مده تو رؤ وف و رحم كننده اى )).
كتمان شهادت
كتمان شهادت آن است كه از اداى شهادت پيش قاضى نسبت به وقوع حادثه يا عملى كه او حاضر بوده و ديده است خوددارى كند كه موجب تضييع حق گردد.
قرآن مى فرمايد:
ولا تكتموا الشهادة و من يكتمها فانه اثم قلبه (1623)
((كتمان شهادت نكنيد هر كس كتمان شهادت كند دل او گناهكار است )).
تفسير: نسبت دادن گناه به دل براى آن است كه هر گناهى از دل سرچشمه مى گيرد، شايد نيز نكته اش اين است كه در كتمان شهادت گناه و عمل ناپاك از او سر نمى زند و ناپاكى از آن دل است ، و اين درون شخص كتمان كننده است كه ناپاك است ، و ناپاكى آن او را از اداى شهادت بر حق باز مى دارد.
ولا نكتم شهادة الله انا اذا لمن الاثمين (1624)
((ما شهادت خدا را (مطلبى را كه از طرف خدا پيش ما موجود است ) كتمان نمى كنيم ، كه اگر چنان كنيم از گناهكارانيم )).
و من اظلم ممن كتم شهادة عنده من الله (1625)
((چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه شهادت بر مطلبى را كه از خدا پيش او است كتمان كند)).
والذين هم بشهاداتهم قائمون (1626)
(((از اوصاف نمازگزارانى كه به بهشت مى روند) آنان كه به (اداى ) شهادت هاى خود قيام مى كنند)).
ولا ياءب الشهداء اذا مادعوا(1627)
((هر گاه شاهدان براى شهادت دعوت شدند امتناع نكنند)).
گنج نمودن طلا و نقره
والذين يكنزون الذهب والفضة ولا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما كنزتم لانفسكم فذوقوا كنتم تكنزون (1628)
((كسانى را كه طلا و نقره را گنج نموده و در راه خدا انفاق نمى كنند به عذاب دردناك مژده ده ، در روزى كه بر آن طلا و نقره آتش دميده و بر پيشانى ، پشت و پهلوى آنان گذارده خواهد شد.
اين همان است كه براى خود گنج نموده بوديد، بچشيد (عذاب آنچه را كه گنج ساختيد)).
چگونگى گنج : در زمانهاى گذشته كه بانكهاى عمومى براى سپردن پول نبود طلا و نقره را كه در خاك نمى پوسد در زير خاك پنهان مى كردند. و چه بسا چندين نسل و شايد نيز براى هميشه در زير خاك از دسترس انسانها پنهان مى ماند، و ثروتى كه بايد براى بهبود زندگى انسانها بكار رود از محيط زندگى انسانها خارج و به كام زمين سپرده مى شد.
معنى انفاق : انفاق به معنى مصرف كردن است چه براى خود باشد چه براى ديگران .
چنانچه در حديث آمده است كه امام صادق فرمود: انفاق پيامبر خدا در عطر بيشتر از انفاق حضرتش در طعام بوده است .
در روايت ديگر آمده است : آنچه از عطر انفاق كنى اسراف نيست .(1629)
پس مراد از انفاق طلا و نقره فى سبيل الله آن نيست كه در راه خدا ببخشد، بلكه مراد مصرف كردن و بكار بردن آن در راه خدا است .
مرجوحيت بذل و بخشش همه دارائى
ولا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا(1630)
((دست خود را بكلى باز مكن (آنچه دارى همه را نده ) كه پس از آن مورد سرزنش قرار گرفته و حسرت زده بنشينى )).
بذل و بخشش همه دارائى مذموم و از آن نهى شده ، و در عين حال صرف مال در امور تزيينى تا جائى كه به حد اسراف نرسد جائز است .
چنانچه در سوره اعراف آيه 32 مى فرمايد:
قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق
((بگو چه كسى زينت و ارزاق پاكيزه اى كه خدا براى بندگانش فراهم ساخته حرام نموده است ؟!)).
نتيجه : از آنچه گفته شد معلوم مى شود مراد از انفاق فى سبيل الله ، يا تنها اداى زكات و سائر حقوق مالى است ، چنانچه در برخى از احاديث نيز چنين معنى شده ، و يا شامل صرف مال در هزينه بر پائى و اقامه اساس ‍ اسلام مى باشد مانند جهاد فى سبيل الله و حفظ آنچه از مصالح دينى واجب شمرده شده است .
و همچنين آنچه از امور اجتماعى كه بدون آن اجتماع از هم پاشيده مى شود، و يا حفظ جان انسانها بر آن توقف دارد، و يا بايد انفاق فى سبيل الله را به هرگونه انتفاع و استفاده اى كه مورد رضاى الهى باشد تعميم داد چه از قبيل واجبات ، و چه از قبيل مستحبات ، حتى مباحات ، زيرا مباحات را نيز مى شود به حساب خدا انجام داد، چنان كه در روايت آمده است :
ان الله يحب ان يؤ خذ برخصه كما يحب ان يؤ خذ بعزائمه
((خدا همانگونه كه دوست دارد در واجبات و محرمات به او اطاعت شود، چيزهائى را هم كه مباح فرموده ، و ماءذون ساخته است دوست دارد به اذن او ترتيب اثر داده و عمل شود)).
گوش دادن به دروغ
سماعون للكذب اكالون للسحت (1631)
((بسيار گوش دهنده به دروغ و بسيار حرام خوار هستند)).
گمان بد به كسى بردن
يا ايهاالذين امنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم (1632)
((اى اهل ايمان از بسيارى از پندارها و گمانهاى بد اجتناب كنيد كه برخى از ظن ها و پندارها (باطل و بى حقيقت و) معصيت است )).