بينش تاريخى قرآن

يعقوب جعفرى

- ۱۰ -


ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ وَ مآ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ اِلاّ وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌ.(1)
بگذارشان كه بخورند و كامروايى كنند و آرزو سرگرمشان سازد. پس زود است كه بدانند و ما هيچ آبادى را هلاك نكرديم مگر اين‏كه براى آن برنامه‏اى روشن بود.
وَ أَمّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.(2)
اما قوم ثمود. پس آن‏ها را هدايت كرديم، ولى آن‏ها كورى را بر هدايت ترجيح دادند. پس آن‏ها را صاعقه عذاب خوارى برگرفت به سبب آنچه كه انجام داده بودند.

از اين گونه آيات در قرآن فراوان به چشم مى‏خورد كه فسق و سقوط اخلاقيّات در كلّيّت قضيّه مورد بيان واقع شده است؛ اما در چند آيه از قرآن انحرافات اخلاقى و روحيّات ضدّ معنوى، به طور خاصّى مطرح مى‏شود و قرآن به عنوان ارائه نمونه، گناهان به‏خصوصى را نام مى‏برد:
وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاّفٍ مَهينٍ هَمّازٍ مَشّآءٍ بِنَميمٍ مَنّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثيمٍ عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنيمٍ أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنينَ اِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ.(3)
و پيروى نكن از هر سوگند خورنده زبون عيب‏جويى كه مى‏رود تا سخن چينى كند. بازدارنده از نيكى، تجاوزگر گناهكار، وبا اين همه متكبّرى خشن است و بى‏اصل و نسب؛ چرا كه صاحب مال و فرزندان است. هنگامى كه آيات ما بر او تلاوت مى‏شود مى‏گويد: افسانه‏هاى پيشينيان است. به زودى بر دماغ او داغ مى‏گذاريم.
وَ أَمّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى وَ ما يُغْنى عَنْهُ مالُهُ اِذا تَرَدّى.(4)
و امّا كسى كه بخل ورزيد و بى‏نيازى كرد و نيكوكارى را تكذيب نمود، به زودى او را به طرف دشوارى مى‏رانيم و هنگامى كه هلاك شد مالش او را بى‏نياز نمى‏كند. (سودى نمى‏بخشد).
وَ لا تَتَّخِذُوآا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوآءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبيلِ اللّهِ وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظيمٌ.(5)
سوگندهاى خود را مايه فريب و نيرنگ در ميان خود قرار ندهيد كه قدمى پس از استواريش بلغزد. و شما بدى را بچشيد به سبب آن‏كه از راه خدا باز مى‏داشتيد و براى شما است عذابى بزرگ.
و درباره قوم لوط كه دچار انحرافات و فساد جنسى شده بودند، مى‏فرمايد:
اِنّا مُنْزِلُونَ عَلىآ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمآءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ.(6)
ما براى مردم اين آبادى عذابى از آسمان فرود مى‏آوريم، به خاطر فسقى كه انجام مى‏دادند.

قرآن چنين افراد فاسدى را كه در اثر گناه و فسق و فجور و بيگانگى با ارزش‏هاى معنوى و الهى دچار هلاكت شده‏اند، مورد تحقير قرار مى‏دهد و درباره آنان كه زمانى به مال و ثروت و امكانات خود مى‏باليدند و براى خود شخصيّت و ارزش فوق العاده قائل بودند، با طنز خاصّى مى‏فرمايد:
فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمآءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرينَ.(7)
 پس آسمان و زمين بر آنان گريه نكرد و به آنان مهلت داده نشد.
بدبختى چنين جوامع در اين است كه در اثر غوطه ورى در گناه و معصيت، نمى‏توانند به زشتى كارهاى خود پى ببرند و در فكر اصلاح خود باشند. شيطان اعمال زشت و ناپسند آن‏ها را در نظرشان زينت مى‏دهد و آنان چنين مى‏پندارند كه راه درستى مى‏روند. قرآن كريم چنين افرادى را زيانكارترين مردم مى‏داند:
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً اَلَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا.(8)
بگو: آيا به شما خبر بدهم از آن‏ها كه از لحاظ عمل زيان‏كارترين مردمند؟ آن‏ها كسانى هستند كه سعيشان در زندگى دنيا تباه شده است در حالى‏كه خودشان چنين مى‏پندراند كه كار خوب انجام مى‏شود.

از بين رفتن اتحاد و تفاهم و پيدايش گروه‏بندى‏ها

وحدت براى جامعه همچون روح است براى بدن. يك جامعه وقتى زنده و پايدار است كه در ميان افراد آن يگانگى و تفاهم وجود داشته باشد و با همسو كردن نيروهاى فعّالّ و امكانات موجود، از منافع خود دفاع و پايه‏هاى قدرت و پيشرفت خود را تثبيت نمايد.

البتّه انگيزه وحدت جامعه هر چه قوى‏تر و گسترده‏تر باشد، دوام آن جامعه بيشتر و پيشرفت آن سريع‏تر خواهد بود. انگيزه وحدت ممكن است عصبيّت‏هاى قومى، يا اشتراك در زبان، يا اتّحاد رنگ پوست، يا عامل جغرافيايى و يا ايمان به يك مكتب باشد و به طورى كه در مبحث بعد خواهيم ديد، قوى‏ترين و پاينده‏ترين عامل وحدت و انسجام جامعه، عامل ايمان است.
هنگامى كه وحدت يك جامعه از بين رفت و نيروهايى كه در ايجاد آن دست به دست هم داده بودند، از يكديگر جدا شدند و رو در روى هم قرار گرفتند و در درون جامعه گروه‏بندى‏ها به وجود آمد، طبيعى است كه آن جامعه ديگر نمى‏تواند پايدار بماند و محكوم به شكست و نابودى است. حال ممكن است يكى از آن گروه‏ها با كسب توان بيشتر و غلبه بر گروه‏هاى رقيب، جامعه جديدى را به دلخواه خود به‏وجود آورد و ممكن است كه نيروهاى همه گروه‏ها در اثر مبارزه با يكديگر فرسوده گردند و به طور كلّى آن جامعه از هم متلاشى شود.

به هر حال، يكى از عوامل سقوط جامعه‏ها از بين رفتن اتّحاد وتفاهم و پيدايش اختلاف در ميان مردم است و لذا مى‏بينيم كه استعمارگران و زورگويان هميشه براى شكستن قدرت يك جمعيّت متشكّل در ميان آنان ايجاد اختلاف مى‏كنند و پايه‏هاى حكومت و قدرت خود را برآن اساس محكم مى‏سازند؛ به خصوص انگلستان در اين مورد تجربيّات زيادى دارد.
اين حقيقت در چندين آيه از قرآن كريم مورد توجّه قرار گرفته است. قرآن ضمن آن‏كه مسلمانان را به سوى وحدت و يگانگى دعوت نموده آنان را از اختلاف و پراكندگى برحذر داشته و نزاع و مخاصمه و اختلاف را عامل از هم پاشيدگى جامعه و تلف شدن نيرو وتوان آن دانسته است:
وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوآا اِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ.(9)
و از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد و با يكديگر ستيز نكنيد كه از هم مى‏پاشيد و نيروى شما از بين مى‏رود و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با صابران است.
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا.(10)
و همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد.
وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جآءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولآئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ.(11)
و مانند كسانى نباشيد كه متفرّق شدند و پس از آن‏كه برايشان نشانه‏هايى آمد، اختلاف كردند و از براى آن‏ها عذابى بزرگ است.
وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكينَ مِنَ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ.(12)
و از مشركان نباشيد؛ از آن‏هايى كه دين خود را دچار تفرقه ساختند و به گروه‏هاى مختلفى تقسيم شدند و هر حزبى به آنچه كه در نزد او است، شادمان است.
همچنين قرآن كريم وجود پراكندگى و اختلاف را كه باعث تسلّط گروهى بر گروهى ديگر و در نتيجه اِعمال فشار و خشنوت در ميان آن‏ها مى‏شود، به عنوان يك عذاب الهى نام مى‏برد و جامعه كفر و شرك را با آن تهديد مى‏كند و در جاى ديگرى از قرآن در مورد فرعون متذكّر مى‏شود كه يكى از شگردهاى او پراكنده ساختن مردم و ايجاد چند دستگى در ميان آنان بود:
قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلىآ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضِ.(13)
بگو: او است كه قادر است براين‏كه براى شما از بالاى سرتان و يا از زيرپاهايتان عذابى برانگيزد و يا شما را به پراكندگى دچار سازد و خشونت گروهى از شما را بر گروهى ديگر بچشاند.
اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِى الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعًا.(14)
همانا فرعون در زمين برترى جست و مردم آن را گروه گروه كرد.

نقش ايمان در پيشرفت جامعه‏ها

در طول تاريخ بشرى، تمدّن‏ها و جوامع بسيارى پيدا شده و رشد كرده و سپس طبق سنّت محتوم الهى كه بر كلّ تاريخ حاكميّت دارد، از بين رفته و عبرت تاريخ شده‏اند و ما اينك ميراثدار تجربه‏هاى ارزشمندى از تاريخ گذشتگان هستيم؛ تجربه‏هاى پُربارى كه به قيمت مرگ و زندگى و خوشى و ناخوشى ميليون‏ها و ميليون‏ها انسان در جارى تاريخ و در تداوم عصرها و نسل‏ها به دست آمده است و هم اينك در اختيار ما است؛ اگر ديدگانمان را باز كنيم و اعماق تاريخ را بنگريم.
يكى از اين تجربه‏هاى بسيار مهمّ و گران‏بها، نقش حياتى و تعيين كننده ايمان به خدا و ارزش‏هاى آسمانى در پيدايش جوامع سعادتمند و پيشرو و اثر عميق آن در پويايى و حركت نيروهاى مؤمن به سوى تشكيل حكومتى بر اساس حقّ و عدالت است.

درست است كه گاهى جامعه‏اى با وجود شرك و كفر به نظر مى‏رسد كه سعادتمند و پيشرفته است و از رفاه و آسايش برخوردار (نمونه‏اش جوامع غربى معاصر)، اما اين فقط ظاهر قضيه است و اگر ژرف نگر باشيم، خواهيم ديد كه اين‏همه جز سراب نيست و در پس اين ظاهر قشنگ و فريبا، پوچى و بيهودگى، وحشت و اضطراب و نگرانى و بيم از آينده و به تعبير قرآن خوف و حزن موج مى‏زند و عاقبت كارشان هم جز سقوط و نابودى چيز ديگرى نيست و سرنوشتى هولناك در انتظار آنان است، به گونه كه بسيارى از جامعه شناسان، پايان دردناكى را براى تمدّن كنونى غرب پيش بينى مى‏كنند، چنان‏كه هم اكنون در ميان قشر روشنفكر و پيشرو اين جوامع، پوچگرايى و نيهيليسم در حال افزايش است و بعضى‏ها بار ديگر به معنويّت مذهب پناه برده‏اند و كنشت و كليسا رونق بازار يافته است.

اما در طول تاريخ، جوامعى كه بر اساس ايمان و تعاليم پيامبران استوار شده‏اند، همواره سعادت را به معناى واقعى آن در آغوش كشيده و در بدترين شرايط نيز احساس خوشبختى و كامروايى كرده‏اند و پيروزى با آنان همسو بوده است.
اگر ما تاريخ بشرى را در كلّيّت آن مورد توجّه قرار بدهيم و در اين استقراى تاريخى با نظرى تند و تيز، حركت مستمرّ تاريخ را بررسى كنيم، به نتيجه‏ها و استنباط‏هاى جالبى مى‏رسيم و حقايق زير براى ما رخ مى‏نمايد:

1. در مسير تاريخ بشرى، پيامبران و دعوت‏هاى آسمانى با وجود مخالفت‏ها و سر سختى‏ها و حتّى جنگ‏ها و ستيزها همواره پيروز بوده‏اند؛ آن هم يك پيروزى مستمرّ و ابدى. هم اينك مكتب انبيا، اكثريّت انسان‏هاى امروز را زير چتر خود دارد.

2. اگر سعادت و خوشبختى را از جنبه‏ها و بعدهاى مختلف وجود انسان در نظر بگيريم و آن را در بعد مادّى محصور نكنيم، خواهيم ديد كه جوامع شرك آلود در تأمين نيمى از سعادت انسان عاجز بوده است؛ زيرا نتوانسته نيازهاى عميق روحى انسان را برطرف سازد، در حالى‏كه نيازهاى مادّى را گاهى تأمين كرده و گاهى تأمين نكرده است. در مقابل، در جوامع مؤمن نيمى از سعادت انسان كه همان بعد روحى باشد قطعا تأمين شده و نيم ديگر كه جنبه مادّى آن باشد گاهى تأمين شده و گاهى تأمين نشده است.
بنابراين، با يك حساب رياضى چنين به دست مى‏آيد كه احتمال تأمين سعادت انسانى در جوامع مؤمن از پنجاه درصد تا صددرصد است، ولى در جوامع شرك و كفر از صفر تا پنجاه درصد است.

3. جوامع مؤمن و پيروان انبيا هميشه در نشاط كامل به سر برده و در هر شرايطى از آرامش روحى و امنيّت خاطر برخوردار بوده‏اند؛ چون به حقّانيّت راه خود ايمان داشتند وهميشه حتى در زير ضربات كوبنده، دشمن خود را شكست خورده نمى‏دانستند، زيرا مرگ در چنين شرايطى را شهادت و شهادت را پلى براى رسيدن به نعمت‏هاى جاودانى وبه تعبير قرآن يكى از دو كار خوب (شهادت يا پيروزى) مى‏دانستند و اين، لذّت بسيار عميقى است كه جوامع شرك و كفر كاملاً از آن بى‏بهره‏اند.

اكنون با توجه به مطالبى كه گفته شد، اين موضوع را از ديدگاه قرآن مورد بررسى قرار مى‏دهيم. قرآن كريم مسأله را به عنوان يكى از سنن الهى و قوانين حاكم بر تاريخ مطرح مى‏كند و خاطر نشان مى‏سازد كه پيروزى و سعادت و آرامش و امنيّت واقعى مخصوص جوامع مؤمن است و خداوند پيروزى آن‏ها را در اين جهان تضمين مى‏كند و آن را با سعادت جهان ديگر مضاعف مى‏سازد:
اِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ.(15)
 ماهمواره پيامبران خود و كسانى را كه ايمان آورده‏اند يارى مى‏كنيم، هم در زندگى دنيا و هم روزى كه گواهان برخيزند (روز قيامت).
اَلَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوآا ايمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولآئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ.(16)
كسانى كه ايمان آوردند و ايمان خود را با ظلم نيالودند، ايمنى براى آن‏ها است و آنان هدايت شدگانند.
أَلا آاِنَّ أَوْلِيآءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرى فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِى الْآخِرَةِ لا تَبْديلَ لِكَلِماتِ اللّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ.(17)
آگاه باشيد كه دوستان خدا را هراسى نيست و نه غمگين مى‏شوند. كسانى كه ايمان آوردند و تقوا پيشه كردند، براى آن‏ها است بشارت در زندگى دنيا و هم در آخرت. سخنان خدا تغيير نمى‏يابد و اين رستگارى بزرگى است.

در آيه اخير خداوند از يك حقيقت مهم پرده برمى‏دارد و آن اين‏كه جوامع با ايمان دچار خوف و حزن نمى‏شوند. مى‏دانيم كه «خوف» يعنى ترس از آينده و «حزن» يعنى غصّه خوردن براى گذشته، هيچ سعادتى در جهان نمى‏تواند معادل اين باشد كه انسان در حالتى به سر برد كه خوف و حزن نداشته باشد.

جامعه‏اى كه گرفتار خوف و حزن باشد، هرگز سعادتمند نيست و خوف و حزن مانند دو تيغه قيچى سعادت آن جامعه را قطع مى‏كند، اگرچه همه گونه وسايل رفاه و آسايش مادّى را هم در اختيار داشته باشد. در واقع، چنين جامعه‏اى همچون مرغى است كه در قفس طلايى محبوس گردد.

در آيات ديگرى به جوامع با ايمان وعده مى‏دهد كه اگر در ايمان خود ثابت و استوار باشند و اگر گناهى كردند توبه كنند و به سوى خدا باز گردند، در چنين صورتى خداوند همه گونه وسايل و امكانات پيشرفت را در اختيار آنان قرار مى‏دهد و درهاى خير و بركت را به روى آن‏ها مى‏گشايد و زمينه را براى شكوفايى هرگونه فضل و استعدادى فراهم مى‏سازد.
ضمنا اين مطلب را هم متذكّر مى‏شود كه اگر زمانى اين جامعه‏ها از تعهّد و ايمان خود دست بردارند، خداوند عيش آن‏ها را تبديل به عذاب مى‏كند و آنان را كيفر مى‏دهد. اين آيات را با هم بخوانيم:
وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوآا اِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعًا حَسَنًا اِلىآ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذى فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ اِنْ تَوَلَّوْا فَاِنّىآ أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ كَبيرٍ.(18)
و اين‏كه از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد و به سوى او باز گرديد كه در چنين حالتى، خداوند به صورتى نيكو كامروايتان مى‏سازد و براى هر صاحب فضلى فضلش را مى‏دهد؛ ولى اگر پشت كرديد، پس من از عذاب روزى بزرگ بر شما مى‏ترسم.
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرىآ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّمآءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.(19)
و اگر مردم آبادى‏ها ايمان مى‏آوردند و پرهيزگارى مى‏نمودند، البتّه براى آنان بركت‏هايى را از آسمان و زمين مى‏گشوديم، ولكن تكذيب كردند؛ پس به خاطر كارهايى كه انجام دادند آنان را مؤاخذه كرديم.

نكته‏اى را كه بايد در اين‏جا يادآور شويم، اين است كه قرآن كريم براى تداوم بخشيدن به حالت ايمان جامعه با ايمان و براى مقابله با خطراتى كه از داخل و خارج، ايمان مردم و در نتيجه سعادت آنان را تهديد مى‏كند، پيش بينى لازم را به عمل آورده و به خصوص به جامعه اسلامى دستور اكيد مى‏دهد كه مواظب خطرات باشند و براى اين منظور جهاد را در مقابل خطرات و تهاجمات خارجى، و امر به معروف را در مقابل سستى‏ها و نافرمانى‏هاى داخلى واجب مى‏كند و بدين سان امّت اسلامى را به عنوان يك امّت مؤمن نمونه، به آماده باش كامل فرا مى‏خواند.
در چنين صورتى است كه امّت اسلامى هميشه پويا و همواره زنده خواهد ماند.

حكومت صالحان، واپسين حركت تاريخ

كتاب زندگى انسان را در گستره تاريخ ورق مى‏زنيم و او را مى‏بنيم كه با كوله بارى از رنج‏ها و مشقّت‏ها و با دلى پر از دردها و مرارت‏ها، حيات پر نشيب و فراز خود را ادامه داده و در مسير اين سفر طولانى و پر رنج، از دست ظلم و ستم همواره سيلى خورده است.
آيا اين، سرنوشت محتوم جوامع انسانى است كه هميشه در زير پاى زورگويان لگدكوب شود و حكومت حقّ و عدالت را هرگز تجربه نكند و شيرينى آن را در كام خود نچشد؟
بشريّت مظلوم چه كند؟ او همواره خود را اسير ستمگران يافته و صرف نظر از چند نمونه نادر هميشه حكومت را در دست ناصالحان ديده و گاهى با جنايتكاران بزرگى روبرو شده كه او را مثل‏گوسفند دوشيده و در آخر كار به مسلخ برده‏اند؛ جنايتكاران پليدى كه گويى صدهزار شيطان در وجودشان رها شده‏اند.

براى بشر همواره اين سؤال مطرح بوده است كه آيا اين وضع به همين صورت ادامه خواهد يافت و ظلم و بيداد تا ابد همزاد انسان خواهد بود؟ يا آرزوى عدالت خواهى انسان روزى تحقّق خواهد پذيرفت و انتظار تشكيل حكومت جهانى بر اساس حقّ و عدالت و اميد فرداى بهتر، عينيّت خواهد يافت و انسان، پيروزى بر ستمگران را جشن خواهد گرفت؟
اين عشق و آرزو و اين اميد و انتظار همواره با انسان بوده و در تداوم قرن‏ها و نسل‏ها انسان با آن زندگى كرده و با آن مرده و اين مسأله براى بشريّت به عنوان يك آرمان مشترك شناخته شده است.

چنين مى‏نمايد كه انتظار فرج، ريشه در عمق جان انسان دارد واز فطرت او سرچشمه مى‏گيرد. و لذا مى‏بنيم در كتب مقدّس و متون به جاى مانده از دوران‏هاى قديم، مژده پيروزى نهايى حقّ بر باطل و تشكيل حكومت جهانى صالحان داده شده و چنان‏كه خواهيم ديد، قرآن كريم با تأكيد بيشترى اين مسأله را دنبال كرده است.
جالب است كه علاوه بر كتب مذهبى متعلّق به اقوام وملل و نژادهاى گوناگون كه نمونه هايى از آن را خواهيم خواند، در بسيارى از مكاتب مادّى نيز داشتن زندگى سعادتمندانه براى جوامع بشرى به عنوان آخرين مرحله حكومت تاريخ پيش‏بينى شده است و مثلاً ماركسيسم جامعه بى‏طبقه و كمونيسم نهايى را آخرين مرحله از مراحل پنجگانه تاريخ بشرى مى‏داند و ديكتاتورى پرولتاريا را به عنوان پلى براى عبور به سوى آن مرحله پيشنهاد مى‏كند.

در هر حال اين يك اعتقاد عمومى و يك آرمان مشترك براى همه انسان‏ها است كه تاريخ بشرى به سوى تشكيل يك حكومت جهانى كه سعادت جامعه را تأمين خواهد كرد، در حركت است و ما اين مطلب را در عقايد ملّت‏هاى مختلف و در كتب مذهبى و مقدّس آن‏ها به وضوح مى‏بينيم و اين چيزى جز انعكاس يك آرمان مشترك و يك نياز فطرى نمى‏تواند باشد؛ آرمانى كه در قالب جمله‏هايى ماندگار تبلور يافته است.
اكنون ما چند نمونه از متون مذهبى را كه در اين‏باره آمده است، ذكر مى‏نماييم و تفصيل بيشتر را به كتاب‏هايى كه در اين زمينه نوشته شده است، محوّل مى‏كنيم.(20)
در اوستا كتاب مقدّس زرتشتيان آمده است:
«بامداد روز فراز آيد. جهان دين راستين فرا گيرد با آموزش‏هاى فزايش بخش پر خرد. رهانندگان كيانند؟ آنان كه بهمن به ياريشان خواهد آمد از براى آگاه ساختن...»(21)
و در اوپانيشاد يكى از كتب مقدّس هندوها چنين آمده است:
«كالكى مظهر دهم و يشنو در انقضاى كلّى يا عصر آهن سوار بر اسب سفيدى در حالى كه شمشير برهنه درخشانى به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد، ظاهر مى‏شود و شريران را تماما هلاك مى‏سازد و خلقت از نو تجديد و پاكى را رجعت خواهد داد».(22)
و در عهد عتيق آمده است:
«اگر چه تأخير نمايد، برايش منتظر باش، زيرا كه البتّه خواهد آمد و درنگ نخواهد كرد... ، بلكه جميع امّت‏ها را نزد خود جمع مى‏كند و تمامى قوم‏ها را براى خويشتن فراهم مى‏آورد...»(23)
و در مزامير داود آمده است:
«زيرا كه شريران منقطع خواهند شد و اما منتظران خداوند وارث زمين خواهند شد».(24)
و در انجيل مى‏خوانيم:
«همچنان‏كه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر مى‏شود، ظهور پسر انسان نيز چنين خواهد شد. لهذا شما نيز حاضر باشيد، زيرا در ساعتى كه گمان نبريد، پسر انسان مى‏آيد... امّا چون پسر انسان در جلال خود با جميع ملائكه مقدّس خويش آيد، آنگاه بر كرسى جلال خود خواهد نشست و جميع امّت‏ها در حضور او جمع شوند».(25)
به گفته «مسترهاكس» امريكايى عبارت «پسر انسان» بيش از 80 بار در انجيل و ملحقات آن تكرار شده فقط 30 مورد آن با حضرت عيسى عليه‏السلام قابل تطبيق است و 50 مورد ديگر از مصلح و نجات دهنده‏اى سخن مى‏گويد كه در پايان جهان ظهور خواهد كرد.(26)

به هر حال، اعتقاد به ظهور يك منجى كه تبلور آرزوهاى ديرينه بشر باشد و رهبرى جامعه بشرى را به عهده گيرد وعدالت اجتماعى را به درستى اجرا كند، يك اعتقاد عمومى و همگانى در طول تاريخ بشر بوده است.
«گلدزيهر» مى‏گويد: «اعتقاد به بازگشت و ظهور منجى موعود اختصاص به اسلام دارد و پندارهاى مشابهى را مى‏توان در ميان اقوام ديگرى نيز به فراوانى يافت... بنابر اعتقاد «هندوايسم»، «ويشنو» در پايان دوره كنونى جهان به عنوان كالكى ظاهر خواهد شد و سرزمين آريا را از دست ستمگران غاصب رهايى خواهد بخشيد... در ميان اقوام شرقى و غربى پندارهاى مشابهى درباره بازگشت يا ظهور منجى موعود پديد آمده است.»(27)

اكنون نظريّه قرآن را در اين زمينه، مورد مطالعه قرار مى‏دهيم.

با مراجعه به آيات قرآنى ملاحظه مى‏كنيم كه موضوع پيروزى نهايى حق بر باطل و غلبه مكتب انبيا بر مخالفان آن انعكاس وسيعى در قرآن يافته است و قرآن به طور مكرر و با تعبيرهاى گوناگون، وعده قطعى مى‏دهد كه تاريخ بشرى سرانجام به پيروزى قاطع خطّ انبيا و حكومت صالحان منجر خواهد شد و بندگان پرهيزگار وخوب خدا وارثان روى زمين خواهند بود. اينك قسمتى از آياتى را كه بيانگر اين مطلب مهمّ و اساسى است، با هم مى‏خوانيم. اين آيات را در سه قسمت مورد تدبّر قرار مى‏دهيم:

1. آياتى كه پيروزى نهايى خطّ انبيا و غلبه حتمى پيامبران و پيروان آن‏ها را بيان مى‏كند:
وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ اِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ اِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ.(28)
و همانا سخن ما سبقت گرفت بر بندگان پيامبر ما كه آنان همان يارى شدگانند و همانا سپاه ما پيروزمندانند.
اِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ.(29)
همانا به طور حتم يارى خواهيم كرد پيامبرانمان را و كسانى را كه ايمان آورده‏اند هم در زندگى دنيا و هم روزى كه گواهان به پا خيزند (روز قيامت).
كَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلىآ اِنَّ اللّهَ قَوِىٌّ عَزيزٌ.(30)
خداوند نوشته است كه محقّقا غلبه خواهم كرد، من و پيامبرانم. همانا خداوند توانا و عزيز است.

2. آياتى كه در آن‏ها به جوامع معاصر هشدار داده شده است كه در صورت لزوم، خداوند آن‏ها را از بين مى‏برد و قومى صالح را جايگزين آنان مى‏سازد:
يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِه فَسَوْفَ يَأْتِى اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمَؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ...(31)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، هر كدام از شما از دين خود برگردد، به زودى خداوند قومى را مى‏آورد كه آنان را دوست مى‏دارد و آنان نيز خدا را دوست مى‏دارند. متواضع در مقابل مؤمنان و قدرتمندان در مقابل كافران...
فَلا آأُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ اِنّا لَقادِرُونَ عَلىآ أَنْ نُبَدِّلَ خَيْرًا مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ.(32)
سوگند به پروردگار مشرق‏ها و مغرب‏ها كه ما تواناى آن هستيم كه تبديل كنيم بهتر از ايشان را و ما پيشى گرفتگان نيستيم.
وَ اِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوآا أَمْثالَكُمْ.(33)
و اگر پشت كنيد، خداوند قومى جز شما را جايگزين شما مى‏سازد؛ سپس آنان ديگر مثل شما نخواهند بود.

3. آياتى كه در برگيرنده قطعى وعده خداوند است، در اين باره كه سرانجام حكومت زمين به دست صالحان مى‏افتد و آنان جانشينان و وارثان حكومت‏هاى ناروايى مى‏شوند كه در طول تاريخ بوده‏اند و زمين در آن عصر، مبارك مى‏شود و دين خدا حكومت مى‏يابد و جز خدا كسى را پرستش نمى‏كنند و امنيّت و آسايش جايگزين ترس و اضطراب مى‏شود:
وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنى لا يُشْرِكُونَ بى شَيْئًا.(34)
خداوند وعده كرده است بر كسانى از شما كه ايمان آورده و عمل شايسته انجام داده‏اند، كه آنان را جانشينان در زمين قرار خواهد داد، همان‏گونه كه پيش از آن‏ها را قرار داد، و حاكم مى‏سازد بر آنا دينى را كه برايشان پسنديده است و پس از ترسشان آن ترس را به امنيّت تبديل مى‏كند تا مرا بپرستند و چيزى را شريك من قرار ندهند.
وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتى بارَكْنا فيها...(35)
و وارث كرديم قومى را كه ضعيف قرار داده شده بودند، مشرق‏ها و مغرب‏هاى زمين را كه در آن‏ها بركت نهاديم.
وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ.(36)
و اراده كرده‏ايم كه احسان كنيم بر كسانى كه در زمين ضعيف شده‏اند و آنان را پيشوايان قرار دهيم و آنان را وارثان قرار دهيم.
وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ اِنَّ فى هذا لَبَلاغًا لِقَوْمٍ عابِدينَ.(37)
و همانا در زبور علاوه بر قرآن نوشتيم كه زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد و همانا در اين، پيامى است براى گروه پرستندگان.

رهبرى در حكومت صالحان و احاديث مهدى عليه‏السلام

با توجّه به آياتى كه گذشت و آيات مشابهى كه در قرآن وجود دارد، اكنون اين موضوع مطرح مى‏شود كه اين پيش بينى و اين وعده قطعى قرآن چگونه و به دست چه كسى تحقّق خواهد يافت؟ و رهبرى اين قيام بزرگ كه تجسّم آرمان‏هاى همه انسان‏ها در هميشه تاريخ است، به عهده چه كسى خواهد بود؟

از آن‏جا كه اين موضوع، بسيار مهمّ و سرنوشت ساز است، مى‏بينيم كه به صورت بسيار گسترده و با عنايت و اهتمام خاصّى در احاديث و روايات انعكاس يافته است و در ميان معارف و اعتقادات اسلامى كمتر موضوعى پيدا مى‏شود كه اين‏چنين مورد توجّه پيشوايان اسلامى قرار بگيرد.

طبق اين روايات كسى كه پرچم انقلاب عظيم توحيدى را در دست مى‏گيرد و حكومت جهانى واحدى بر اساس حقّ و عدل تشكيل مى‏دهد و به آرزوهاى ديرينه بشر تحقّق مى‏بخشد، عبارت است است قائم آل محمّد، مهدى امّت، حضرت حجّة بن الحسن عليه‏السلام كه مى‏آيد و كاخ ستمگران را فرو مى‏ريزد و بر خرابه‏هاى آن حكومت عادلانه‏اى بر اساس معيارها و ارزش‏هاى اسلاى بنياد مى‏گذارد.

رواياتى كه در اين زمينه وارد شده، بسيار فراوان است. اين روايات، هم از طريق اهل سنّت و هم از طريق محدّثان شيعه نقل شده و در ميان اهل حديث از مسلّمات است و گذشته از محدّثان شيعه، بعضى از محدّثان اهل سنّت نيز در اين زمينه كتاب‏هاى مخصوصى نوشته‏اند، مانند كتاب البرهان تأليف «متّقى هندى» و اخبار المهدى تأليف «ابو نعيم» و كتاب‏هاى ديگر. در اكثر كتاب‏هاى حديثى معتبر اهل سنّت احاديث مهدى نقل شده و بعضى از دانشمندان تصريح كرده‏اند كه اين احاديث به حدّ تواتر رسيده و قابل انكار نيست.(38)

از جمله كسانى كه از محدّثان اهل سنّت، روايات مربوط به ظهور حضرت مهدى عليه‏السلام را نقل كرده‏اند عبارتند از: بخارى، ابن ماجه، ترمذى و ابى داود در كتب صحاح خود و نيز احمد بن حنبل در مسند، حاكم نيشابورى در مستدرك، ابن جوزى در تذكرة الخواص، ابن حجر در صواعق المحرقه، متّقى هندى در كنزالعمال، ابن صبّاغ مالكى در فصول المهمّه و غير آن‏ها.(39)

احاديث مهدى در كتب احاديث عامّه از چنان شهرتى برخوردار است كه صاحب التاج الجامع للاصول مى‏گويد: «در ميان دانشمندان گذشته و حال مشهور است كه در آخر الزّمان مردى از اهل بيت پيامبر ظهور مى‏كند كه مهدى ناميده مى‏شود و بر همه ممالك اسلامى مسلّط مى‏گردد و مسلمانان از او پيروى مى‏كنند و در ميان آنان عدالت را برقرار مى‏سازد و دين را تقويت مى‏كند. اين احاديث را جمعى از بزرگان صحابه و اكابر محدّثين نقل كرده‏اند كه از جمله آنها است ابى داود و ترمذى و ابن ماجه و طبرانى و ابى‏يعلى و بزاز و امام احمد و حاكم و...»(40)

از طريق محدّثان شيعه روايات مربوط به حضرت مهدى عليه‏السلام و بيان خصوصيّات ظهور آن حضرت بيشتر از آن است كه ذكر شود. علاوه بر كتب عمومى حديث كه بخش‏هاى مهمّى از آن‏ها به اين روايات اختصاص يافته، كتاب‏هاى بسيارى نيز از دانشمندان و محدّثان شيعه در دست است كه منحصرا درباره وجود مبارك حضرت مهدى عليه‏السلام نوشته شده است، مانند كتاب‏هاى الغيبه نوشته محمد بن ابراهيم نعمانى، كمال الدّين و تمام النّعمه نوشته شيخ صدوق، الفصول العشره فى الغيبه نوشته شيخ مفيد، الغيبه نوشته شيخ طوسى، البرهان نوشته ابوالفتح كراجكى، المحجة فيما نزل فى القائم الحجّه نوشته سيّد هاشم بحرانى، جلد سيزدهم بحارالأنوار نوشته علاّمه مجلسى، كشف الاستار نوشته محدّث نورى و ده‏ها و بلكه صدها كتاب ديگر.

ويژگى‏هاى حكومت مهدى عليه‏السلام

اكنون ويژگى‏ها و خصوصيّات حكومت صالحان را كه تاريخ بشرى به سوى آن پيش مى‏رود با توجّه به آيات و روايات به طور اجمال در اين‏جا مى‏آوريم.
همان‏گونه كه ديديم رهبرى اين حكومت طبق احاديث فراوانى كه از پيامبر و ائمّه معصومين عليهم‏السلام رسيده است با حجّة بن الحسن مهدى آل محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خواهد بود. وقتى آن حضرت ظهور كرد، حكومتش كه تجسّم آرمان‏هاى ديرينه بشريّت مظلوم است، ويژگى‏هايى خواهد داشت كه برخى از آن‏ها بدين قرار است:

1. حكومت او يك حكومت جهانى خواهد بود و شرق و غرب عالم را فرا خواهد گرفت و او وارث روى زمين خواهد بود.(41)

2. اين حكومت بر اساس ايده‏ئولوژى اسلامى خواهد بود و دين اسلام كه همان دين مورد رضايت خدا است، حاكم بر جهان خواهد بود و اسلام بر ديگر اديان پيروز خواهد شد و شعار اسلام كه همان شهادت به يگانگى خدا و نبوّت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است همه جا سرداده خواهد شد.(42)

3. خوف و ناامنى از ميان خواهد رفت و امنيّت آرامش همه جا را فرا خواهد گرفت.(43)

4. زمين پر از عدل و داد خواهد شد و عدالت اجتماعى اسلام در تمام ابعاد آن آن به مرحله اجرا در خواهد آمد و در اثر آن زمين زنده خواهد شد.(44)

5. بركت‏هاى آسمان و زمين ظهور خواهد يافت و معادن و گنجينه‏هاى زمين استخراج خواهد شد.(45)

6. كشاورزى رونق و شكوفايى بى‏سابقه‏اى خواهد يافت و همه جاى زمين سبز و خرّم خواهد شد و كشاورزان از كشت و زرع خود چند برابر سابق محصول برخواهند داشت.(46)

7. علوم و صنايع پيشرفت خارق‏العاده‏اى خواهد داشت و عقول مردم به تكامل خواهد رسيد و علم ودانش در ميان مردم منتشر خواهد شد.(47)

8. زمين آباد خواهد شد و شهرها توسعه خواهند يافت و جاى ويرانى نخواهد ماند مگر آنكه آباد شود.(48)

9. اقتصاد جامعه آن‏چنان پيشرفت خواهد كرد كه ديگر در روى زمين فقيرى پيدا نشود و اين در اثر انبوهى ثروت وتوزيع عادلانه آن خواهد بود.(49)

10. علم طبّ و بهداشت و درمان آن‏چنان پيشرفت خواهد كرد كه عمرهاى مردم طولانى خواهد شد و بيمارى‏ها از بين خواهد رفت.(50)

* * *
اين بود نمونه هايى از ويژگى‏هاى جامعه بشرى در دولت مهدى عليه‏السلام و آثار و بركات آن حكومت الهى كه ارزانى مردم آن روزگار فرخنده خواهد بود و البتّه در روايات و احاديث فراوانى كه در اين زمينه وارد شده است، مطالب ظريف و نكات حسّاس برجسته‏اى وجود دارد كه مطالعه آن هر انسان عدالت‏خواهى را به وجد مى‏آورد و هر آزاده دردمندى را نشاط و اميد مى‏بخشد.

به اميد آن روزگار طلايى كه فرزند آدم را از اين هبوط رنج آور و از اين سكونت جانكاه در دير خراب آباد، رها مى‏سازد و به او امكان مى‏دهد كه در فردوس برين اقامت گزيند و بامداد رهايى را نفس بكشد.
بامداد روشنى كه خورشيد وامدارش خواهد بود. «وَالصُّبْحِ اِذا تَنَفَّسَ»

پى‏نوشتها:‌


1. سوره حجر، آيه 3 و 4.
2. سوره فصّلت، آيه 17.
3. سوره قلم، آيه 10 ـ 16.
4. سوره ليل، آيه 8 ـ 11.
5. سوره نحل، آيه 94.
6. سوره عنكبوت، آيه 34.
7. سوره دخان، آيه 29.
8. سوره كهف، آيه 103 و 104.
9. سوره انفال، آيه 46.
10. سوره آل عمران، آيه 103.
11. سوره آل عمران، آيه 105.
12. سوره روم، آيه 32.
13. سوره انعام، آيه 65.
14. سوره قصص، آيه 4.
15. سوره مؤمن، آيه 51.
16. سوره انعام، آيه 82.
17. سوره يونس، آيه 62 ـ 64.
18. سوره هود، آيه 3.
19. سوره اعراف، آيه 96.
20. ر ك. به محمّد صادقى: بشارات عهدين.
21. اوستا، بخش «گاتها» ص98، ترجمه ابراهيم پورداود.
22. اوپانيشاد، ترجمه محمد داراشكوه، ص737.
23. عهد عتيق، كتاب «حبقوق نبى» باب 2، جمله‏هاى 3 و 5.
24. مزامير، باب 37، جمله 9.
25. انجيل متى، باب 24، جمله 27 و باب 25، جمله 31.
26. قاموس كتاب مقدّس، ص219.
27. گلدزيهر: العقيدة و الشّريعه، ص215.
28. سوره صافآات، آيه 171-173.
29. سوره غافر، آيه 51.
30. سوره مجادله، آيه 21.
31. سوره مائده، آيه 54.
32. سوره معارج، آيه 41.
33. سوره محمّد، آيه 38.
34. سوره نور، آيه 55.
35. سوره اعراف، آيه 137.
36. سوره قصص، آيه 5.
37. سوره انبياء، آيه 105 و 106.
38. ر ك. به كتاب موسوعة الامام المهدى.
39. ر ك. به كتاب منتخب الاثر تأليف لطف اللّه‏ صافى و كتاب يوم الخلاص تأليف كامل سليمان.
40. منصور على ناصف: التاج الجاع للاصول، ج5، ص310.
41. سوره اعراف، آيه 137؛ سوره انبياء، آيه 105؛ كمال الدّين شيخ صدوق، ص364.
42. سوره نور، آيه 55؛ سوره فتح، آيه 28؛ ينابيع المودّة، ص221.
43. سوره نور، آيه 55؛ ارشاد مفيد، ص364.
44. غيبت شيخ طوسى، ص120؛ الزام النّاصب، ص55.
45. سوره اعراف، آيه 96؛ بحارالأنوار، ج52، ص280؛ ارشاد شيخ مفيد، ص364.
46. منتخب الأثر، ص474.
47. بحارالأنوار، ج52، ص336؛ منتخب الأثر، ص483.
48. اسعاف الراغبين، ص 140؛ بحار الانوار، ج 52، ص 337.
49. نورالابصار، ص156؛ منتخب الأثر، ص168.
50. منتخب الأثر، ص474؛ غيبة نعمانى، ص317.