گفتمان يا جدل و استدلال در قرآن

نصرت الله جمالى

- ۲ -


پس جدال پيامبران، كلام استدلالى است كه با دلسوزى و مهربانى مطرح مى‏شود و نمى‏تواند از روى عناد و دشمنى باشد؛ سخنى منطقى و حكيمانه است؛ جنبه‏ى ياوه‏سرايى ندارد، يا كوبيدن و خردكردن طرف مقابل و مراء را نمى‏رساند. در روايتى از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمده‏است: نَحنُ المُجادلونَ في دينِ اللّه:(1) «ما در باره‏ى دين خدا مجادله مى‏كنيم»؛ اين درست همان مجادله‏اى است كه پيامبران با نهايت دلسوزى و شفقت، با امت خود داشته‏اند. در حضور امام صادق عليه‏السلام راجع به جدال در باره‏ى دين صحبت به ميان آمد و گفته شد كه پيامبر و ائمه از آن نهى كرده‏اند؛ امام در پاسخ فرمود: به طور مطلق، جدال نهى نشده بلكه از جدال غير عالى نهى شده‏است: لَم يُنهَ عَنهُ مُطلقا و لكِنَّهُ نَهى عَنِ الجدال بِغَيرِ الَّتي هِيَ أحسَن.(2)

همانطور كه اشاره شد مى‏توان گفت: در ايّام حج ـ وقتى كه حج‏گزار لباس احرام بر تن دارد ـ نيز بايد از جدال به معناى اصطلاحى يا هرنوع جدلى، پرهيز كرد. زيرا هر سخن مستدلى را نمى‏شود هر جا مطرح نمود؛ اگر احتمال اختلاف هم برود، ترك آن لازم است؛ نه اين‏كه از روى احتياط جدال را ترك نماييم. اسلام چون تأكيد بر وحدت امّت اسلامى دارد و ايام حج از درخشان‏ترين لحظه‏هاى وحدت است، اجازه نمى‏دهد گفت‏وگوهاى اين چنينى مطرح شود كه خداى ناكرده، زمينه‏ى كينه‏توزى و عداوت فراهم آيد؛ لذا براى پيشگيرى از اين حالت، هرگونه جدلى را نهى مى‏كند، تا ايام پر بركت حج حتّى بدون درگيرى لفظى سپرى گردد: لا جدال فى‏الحج.(3)

در صحيحه‏ى معاوية بن عمار، از امام صادق عليه‏السلام در همين باره چنين آمده‏است: اذا أحرَمتَ فَعَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ، و ذِكرِاللّهِ، و قِلَّةِ الكلامِ اِلاّ بِخَيرٍ، فَاِنَّ تَمامَ الحَجِّ و العُمرَةِ اَن يَحفِظَ المَرءُ لِسانَه اِلاّ مِن خَيرٍ كَما قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ؛ فَاِنَّ اللّهَ يَقُولُ: «فَمَن فَرَضَ فيهِنَّ الحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فى الحَجِّ» فَالرّفثُ: الجِماعُ؛ وَ الفُسُوقُ: الكِذبُ وَ السِّبابُ؛ وَ الجِدالُ: قَولُ الرَجُلِ لا وَ اللّهِ وَ بَلى وَ اللّهِ:(4)

وقتى مُحرِم مى‏شوى بايد تقواى خدا، ياد خدا و كم‏گويى ـ جز در امور خير ـ را بر خود لازم بدانى زيرا كمال حج و عمره اين است كه انسان زبانش را جز در سخن خير نگه دارد، همان‏طور كه خداوند مى‏فرمايد: «... پس كسانى كه (با بستن احرام و شروع مناسك، در ماه‏هاى حج،) حج را بر خود واجب كرده‏اند، (بايد بدانند كه) در حج، رفث و فسوق و جدال نيست؛ رفث: آميزش با همسر؛ فسوق: دروغ و فحاشى؛ جدال: گفتار انسان به سوگندِ "نه به خدا"، "بله به خدا" (در پاسخ به گفتار ديگران) است.»

در روايت ديگرى معاوية بن عمار مى‏گويد: «امام عليه‏السلام اضافه كرد: از فخر فروشى (باليدن به مال، جاه و كسان خود به ديگران) دورى كن و بر خود لازم بدان طورى پرهيزكار باشى كه تو را از عصيان و گناه در پيشگاه خداوند باز دارد؛ زيرا خداوند عزوجل مى‏فرمايد: "سپس بايد آلودگى‏هايشان را برطرف سازند و به نذرهاى خود وفا كنند و بر گرد خانه‏ى باستانى طواف نمايند." امام عليه‏السلام فرمود: يكى از انواع تَفث (آلودگى و ناپاكى) اين است كه در حال احرام سخن زشت و ناهنجار بر زبان جارى كنى. پس هنگامى كه به مكه وارد شدى و طواف خانه‏ى خدا را به جاى آوردى و سخن طيب و پاك گفتى، آن اعمال، كفاره‏ى آن بدى‏ها مى‏باشد.

از آن حضرت درباره‏ى كسى كه قسم به جان خود مى‏خورد سؤال كردم، فرمود: اين جدال نيست همانا جدال، گفتن "لا وَ اللّهِ وَ بَلى وَ اللّهِ" است:

«... معاوية بن عمّار قال، قال: ابو عبداللّه عليه‏السلام و ذكر مثل حديث اول و زاد و قال: اِتَّقِ المُفاخَرَةَ وَ عَلَيكَ بِوَرَعٍ يَحجِزُكَ عَن مَعاصِي اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: "ثُمَّ ليَقضُوا تَفَثَهُم وَليُوفُوا نُذُورَهُم وَليَطَّوَّفُوا بِالبَيتِ العَتيقِ"(5) قال ابو عبداللّه عليه‏السلام : وَ مِنَ التَّفَثِ اَن تَتَكَلَّمَ في اِحرامِكَ بِكَلامٍ قَبيحٍ فَاِذا دَخَلتَ مَكَّةَ وَطُفتَ بِالبَيتِ تَكَلَّمتَ بِكَلامٍ طَيِّبٍ وَ كانَ ذلكَ كَفارَةً و قال سألته ان رجل يقول: "لا لَعَمري وَ بَلى لَعَمري" قال: ليس هذا من الجدال و اِنَّما الجدال "لا و اللّه و بلى واللّه".(6)

همان‏طور كه از فرمايش آن حضرت بر مى‏آيد، هنگامه‏ى حج جايى براى جدال نيست؛ بايد پاكى را آويزه‏ى گوشِ وجودِ خويش كرد. همچنين از فحواى سخن امام برداشت مى‏كنيم، نفسِ "لا وَ اللّهِ" يا "بَلى وَ اللّهِ" يعنى سوگند به اسامى خداوند سبحان، جدال نيست بلكه در گفت‏وگو يا مناظره، اگر بحث به سوگند خوردن ـ به نام حضرت سبحان ـ رسيد و آن وقتى‏است كه مى‏خواهيم حرف خود را به كرسى نشانيم. بيشتر چنين حالتى هنگامى پيش مى‏آيد، كه با خستگى و غضبناك شدن نسبت به طرف مقابل توأم است و او هم نسبت به ما همين موضع را پيدا كرده و مى‏خواهيم ـ به اصطلاح ـ پاى ديگرى را به ميان كشيم تا قضيه فيصله يابد؛ لذا سوگند به خدا را، ـ چه با حالت اثباتِ «بَلى وَ اللّهِ» و چه به حالت انكارِ «لا وَ اللّهِ» ـ مى‏آوريم؛ اين جدال است و كفاره دارد نه اينكه در حال احرام، اگر بى‏مقدمه يك نفر "لا وَ اللّهِ" وَ "بَلى وَ اللّهِ" بگويد، جدال محسوب شود و كفاره داشته‏باشد.

مى‏توان گفت منظور امام عليه‏السلام كه آن را با حصر آورده و جدال دانسته، رسيدن مناظره يا بحث و جدال با يكديگر، تااين مرحله‏است كه كفاره دارد و قرآن نهى‏فرموده: «لا جدال فى‏الحج»؛ نه اين‏كه سوگند به خدا جدال‏باشد، ولى نفسِ "بگومگو"ها، "مناظره"ها و "درگيرى‏هاى لفظىِ" خشم آفرين، جدال نباشد. بلكه همه‏اش جدال است و ـ شايد بتوان گفت ـ تا به حد سوگند نرسد كه با مرحله‏ى خشم و غضب همزمان است، عامل كفاره‏هاى سنگينى، مثل: ذبح گوسفند، گاو يا شتر، در حالت‏هاى مختلف نمى‏شود. به‏طور يقين نفسِ مجادله در حال احرام يا حج، از آغاز جدال حرمت دارد؛نه اين‏كه تا زمان رسيدن به مرحله‏ى سوگند خدا، جدال محسوب نشود و حرمتى نداشته‏باشد.

البته اين نكته لازم به يادآورى‏است كه روش و آداب اعراب، در مجادله غير از ما مى‏باشد. آنان به طور سريع در مكالمات عادى خود، به قسم خوردن متوسل‏مى‏شوند و حتى در اندك زمانى كه گفت‏وگو را درباره‏ى موضوعى آغازمى‏كنند، اگر به مرحله‏ى خشم هم نرسيده‏باشند، چاشنى كلامشان، "قسم جلاله"است. اگر عامل ناراحتى يكديگر شوند، تكرار قسم نيز شدت مى‏گيرد. لذا قرآن همين حالت عرب را با شناخت تمام در دو سوره از قرآن مطرح مى‏فرمايد: «لا يُؤاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغوِ في اَيمانِكُم...»(7): خداوند شما را به قسم‏هاى بيهوده‏ى‏تان مؤاخذه نمى‏كند.

اين نكته نيز جالب است كه ابوبصير از امام صادق عليه‏السلام در ذيل همين آيه، درست عينِ قسمى را كه براى جدال در حج ذكرشد، آورده‏است: «...عن ابى عبدالله فى قول الله عزوجل «لا يُؤاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغوِ في اَيمانِكُم» قال: هو "لا وَ اللّهِ وَ بَلى وَ اللّهِ"»(8)

ملاحظه مى‏كنيد اگر نفس سوگند به خدا كفاره‏داشت، اولاً: قرآن بايد مى‏فرمود: «لا اَيْمانَ فيالحج»؛ ثانيا:بايد در اين‏جا نيز كفاره‏داشته‏باشد ولى مى‏بينيم نه چنين فرموده و در اينجا نه تنها هيچ جريمه‏اى شامل حال سوگند خورنده‏نشده، بلكه خداوند مؤاخذه را نيز از او برداشته، در حالى كه در جدال حج، حكم شرعى غير از اينجاست. از اين نكته استنباط مى‏شود: «جدال كفاره‏آور است، نه سوگند».

اگر غير از اين باشد، بايد هر دو روايت را معارض يكديگر دانست و آن‏ها را از كشف حكم شرعى ساقط شده‏پنداشت كه «اذا تعارضا تساقطا». بحث ما اين نبود، بلكه درباره‏ى عادت سوگند يادكردن عرب بحث مى‏كرديم، كه به راحتى در محاورات خود سوگند ياد مى‏كنند، لذا بدون توجه به مسائل روانشناسى اجتماعىِ محيطى كه روايت در آنجا مطرح شده، نمى‏توان به آن تمسك جست و فتوا داد، بايد تمام جوانب لازم را در اين باره مَدِّ نظر داشت. به همين جهت امام عليه‏السلام در «درگيرى‏هاى لفظى» آنان، «فصل الخطاب» را «سوگند خوردن است»، اشاره فرمودند و حكم شرعى را در اين‏باره بيان كردند.

بعضى از بزرگان فقه ـ رحمهم الله ـ، فقط اشاره به قسم اين گونه‏اى كرده و آن را جدال دانسته‏اند مثل شهيدَين در «لمعه»، محقق حلى در «شرايع الاسلام»، شيخ محمد حسن نجفى در «جواهرالكلام». ايشان مى‏فرمايد:«الجدالُ هو عندَنا قولُ "لا وَ اللّهِ وَ بَلى وَ اللّهِ"بدليلِ اجماعِ الطائِفةِ وَ طريقةِ الاحتياط»(9).

بايد گفت اگر صاحب جواهر توضيح بعد را در اين باره نمى‏آوردند، كه «مقصود بيان آنچه موجب كفاره است»(10) و همچنين كه «جدل براى هر چه كه در آن خصومت باشد»(11)، به طور مسلم مراجعه كنندگان به اين نوع كتاب‏ها، برداشتِ اشتباهى از آن خواهند داشت. بعضى از فُقها نيز توضيح اندكى بعد از آوردن عبارت: «الجدالُ و هو قولُ "لا وَ اللّهِ وَ بَلى وَ اللّهِ"»مرقوم فرموده‏اند: اگر در مقام اثبات يا نفى چيزى بكار رود، جدال شمرده مى‏شود.(12)

همان‏طور كه گفتيم در حديث معاوية بن عمار، بالاترين حد جدل كه منجر به كفاره مى‏شود، منظور است(13) و الاّ امام على عليه‏السلام جدال را اين چنين بيان مى‏فرمايد: «أَنْ لا يُماري رَفيقاً وَ لا غَيرَهُ»(14): با رفيق و ديگران، مراء و گفتار لجبازانه ننمايد.

اين معنا "قدر مُتَيَقَّن" معناى لغوى، قرآنى و حديثى اين نوع جدل است.

افزون بر اين در حديث ديگرى از همين كتاب "جدال" را "مراء" معنا كرده و در توضيح آن از امام رضا عليه‏السلام آورده است:«الجِدالُ: المِراء، تُماري رَفيقَكَ حَتّى تُغضِبَهُ.»: «لجاجت كردن با رفيق خود تا او را خشمگين نمايى.» در دنباله‏ى حديث، امام عليه‏السلام سفارش به تواضع، خشوع، آرامش و خضوع مى‏نمايد، كه همه براى آرام كردن روحيه‏ى انسان و عدم درگيرى با ديگران، نقش بسيار مهمى دارند، با كنترل رفتار ما، نمى‏گذارند در مناظره به معناى اعم آن، جدال پيش آيد: «وَعَلَيكَ بِالتَّواضُعِ وَالخُشوعِ، وَ السَكينَةِ وَ الخُضُوعِ.»(15)

با توجه به حصر جدال به "لا وَ اللّهِ وَ بَلى وَ اللّهِ" در حديث معاوية بن عمار مى‏توان آن را مقيّدِ رواياتِ امام على عليه‏السلام و امام رضا عليه‏السلام دانست و الاّ اگر چنين توجيه صحيحى را قبول نكنيم و گمان شود كه نفسِ قسمِ «لا وَ اللّهِ وَ بَلى وَ اللّهِ» جدال است، فقط يك نظر باقى مى‏ماند كه "صحيحه‏ى ابن‏عمار" را به دلايل ذيل رد كنيم:

1- با مجادله‏ى مجازى به معناى قرآنى ، هم‏خوانى ندارد يعنى بر خلاف نص قرآن است و جدال قرآنى فقط "قسم به خدا"نيست.

2- با معانى دو حديث فوق مترادف نيست در حالى كه اين دو با آن نوع مجازى از مجادله سازگارند.

3- اگر حديث متواترى داشتيم كه با قرآن هم خوانى نداشت، آن را نمى‏پذيريم تا چه برسد به خبر واحد كه به "طريق اولى" قابل قبول نخواهدبود.

بنابراين از بحث مذكور به اين نتيجه مى‏رسيم كه در اينجا، آنچه باعث ناراحتى و به خشم‏آوردنِ ديگران با «درگيرى گفتارى» شود، «جدال مذموم» است نه سوگندهاى آن‏چنانى و به قول معروف «هر گِردى گردو نيست». باز هم در تأييد عرايض خود به حديثى تمسك مى‏جوييم كه ملاّاحمد نراقى(ره) آورده‏است. مثلاً اگر ميزبانى بخواهد براى ميهمانش شترى را نحر كند و ميهمان اجازه ندهد و بگويد: «لا وَ اللّهِ» راضى نيستم؛ ميزبان نيز بگويد: «بَلى وَ اللّهِ» بايد انجام دهم. ابوبصير چنين موردى را از امام سؤال‏كرد؛ امام عليه‏السلام در پاسخ فرمودند: «لا اِنَّما أرادَ بهذا اِكرامَ أخيهِ، اِنَّما ذلك ماكان لِلّهِ فيهِ مَعصيةٌ»:(16) نه در اين حالت، قصد اكرام به برادر (دينى) خود را دارد؛ جدال در جايى است كه در آن معصيت و نافرمانى خدا باشد.

افزون بر اين، ـ همان‏طور كه گفتيم ـ «مراء» مصداق و نوعى از جدال است و بايد گفت بدترين و پست‏ترين مراتب جدل مى‏باشد.(17) در زبان فارسى به اين نوع جدال، «جنگ لفظى»، «درگيرى لفظى» يا «درگيرى گفتارى» مى‏توان گفت.

درباره‏ى توجّه قرآن به اين مسأله، بايد به عصر پيامبر برگرديم كه دوران سلطه‏ى فرهنگ قبيلگى، درگيرى و اختلافات شديد، با بى‏ارزش‏ترين سخنان بى‏پايه و سست، شروع مى‏شد تا چه برسد به سخن مستدلّ و منطقى، در مقابل انسان‏هاى بى‏فرهنگ جاهلى كه فقط با گفتن يك "لا اله الا الله" عقيده‏ى خود را تغيير داده‏اند ولى فرهنگ مسلط بر آن جامعه، همان نظامات قبل از اسلام است؛ تبلور«لا جِدالَ فى‏الحَج» را "مراء" و سخنانى بايد دانست كه باعث به كرسى نشاندن يك انديشه‏مى‏شود، اگرچه با قسم خدا توأم باشد. راجع به "مراء"، در كتب اخلاقى روايات زيادى داريم كه براى يادآورى ضرورت دارد و نياز است، هميشه به اين نكات ظريفِ انسان‏ساز توجه نماييم:

- هركس جدال به حق را ترك‏كند، خداوند خانه‏اى در بالاترين درجه‏ى بهشت، براى او بسازد و هركس جدال را ترك‏كند، در حالى‏كه جدال وى باطل بوده‏است، خداوند براى او خانه‏اى در وسط بهشت بناكند. (پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله )(18)

ـ هر كس از روى ناآگاهى مجادله در دشمنى نمايد، پيوسته در خشم خداست تا وقتى‏كه آن را ترك نمايد. (پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله )(19)

- با برادرت جدال مكن ... . (پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله )(20)

- بذر شرّ و بدى، مراء با ديگران است. (امام على عليه‏السلام )(21)

جدال با ديگران، از لحاظ روانشناسى اسلامى عامل كينه ورزى و دشمنى است؛ امام جعفر صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد:

ـ به هيچ وجه با انسان بردبار و با انسان سفيه جدل نكن كه بردبار، كينه‏ات را به دل مى‏گيرد و سفيه، آزارت مى‏دهد.(22) به يقين بد رفتارى گفتارى يا عملى با ديگران زمينه‏ى عداوت و دشمنى را پديد مى‏آورد و به مرور با انباشته شدن كينه‏ها در دل ديگران، روزى بُروز مى‏كند كه پيشگيرى از آن امرِ دشوارى است؛ به همين جهت پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏فرمايد:

ـ جبرئيل هميشه مرا از كينه توزى و عداوت با ديگران برحذر مى‏داشت و مى‏گفت:يا محمّدُ اِتَّقِ شَحناءَ الرِّجال و عَداوَتَهُم (امام جعفر صادق عليه‏السلام )(23)

- از شرّ انگيزى بپرهيزيد كه گناه و بدنامى را پديد مى‏آورد و زشتى و ننگ را آشكاركند.(امام جعفر صادق عليه‏السلام )(24)

- از جدل و دشمنى بپرهيزيد زيرا اين دو، دل‏ها را بر ضد برادران مريض و بدبين مى‏كند و درخت نفاق و اختلاف، بر آن‏ها مى‏رويَد. (امام على عليه‏السلام )(25)

اين حديث از نكات ظريف روانشناسى، در شكل‏گيرى زمينه‏ى دشمنى بين پيروان حق سخن مى‏گويد كه در عمل به آن با ولع تمام و علاقه‏ى شديد بايد توجه نمود و قدم برداشت ولى متأسفانه ما دقت لازم را در اين باره نداريم و امروزه بيشتر از هر زمان ديگر، نياز به اطاعت از اين‏گونه فرمايش‏هاى حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام داريم زيرا وقتى حضرت خداوند سبحان پيامبر را از مراء و عداوت برحذر مى‏دارد، ما به‏طريق اولى، در هرلحظه بايد به آن توجه كامل داشته‏باشيم نه اين‏كه كينه‏ورزى را نشر دهيم يا اگر از ديگران مشاهده‏كرديم به‏راحتى از كنار آن گذشته و دَم برنياوريم.(26)

جبرئيل عليه‏السلام به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود:

ـ از گفت‏وگوى ناخوشايند با مردم بپرهيز.(امام‏جعفرصادق عليه‏السلام ).(27)

بيشتر اين نوع برخوردها، مواقعى اتفاق مى‏افتد كه در حضور جمعى، بين دونفر يا چند نفر بحث پيش آيد و الاّ اگر دو نفر، خودشان باشند و بحث كنند، كمتر اتفاق مى‏افتد كه درگيرى و خوار كردن طرف مقابل، در بحث مطرح شود بلكه فقط شكست، از حريف دردآور است؛ آن هم دردى درونى؛ ولى در جمعِ ديگران ، انسان به هيچ وجه حاضر نيست، در مقابل طرف خود، دچار كمبود حيثيت و اعتبار گردد.

بنابراين در مناظره، اين نوع وقايع رخ مى‏دهد و انسان بايد دقت نمايد، در چنين برنامه‏اى خطا نكند و بر هدف مقدس مناظره، توجه داشته‏باشد، نه كوبيدن حريف. اين مجادله را ما نمى‏پذيريم؛ مجادله‏اى قابل پذيرش است كه عاملى براى بُروز و آشكار شدن حق باشد. نه صرف پيروزى بر هم‏صحبت و هم‏بحثِ خود. در اين نوع گفتمان بايد طورى كلام را بر سر سفره‏ى دل چيد كه طرف گفت و گو را به شنيدن گفتار مشتاق نمايد؛ درست همان روشى را اتخاذ نمايد كه ابوجعفر محمّدبن على امام جواد عليهماالسلام با يحيى‏بن اكثم عالم دوران مأمون داشت.(28)

در مجادله‏ها بايد دقت كرد، خداى ناكرده سخنى بر خلاف حق و عدالت گفته نشود زيرا سخنان بى‏ارزش بر ضد ديگران، روز قيامت براى انسان دردسر درست مى‏كند. جايى كه خداوند متعال وعده‏ى محاكمه‏ى يهود ونصارى را به خاطر مجادله با يكديگر، در روز قيامت مى‏دهد(29)، بايد نهايت دقت را در مناظره‏ها و مباحثات داشته‏باشيم كه به طرف خود ظلم نكنيم تا مورد مؤاخذه‏ى خداوند قرار نگيريم.

«ابى درداء و ابيامامه و واثله و اَنَس مى‏گفتند؛ روزى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر ما واردشد درحالى كه ما راجع به مسائل دينى سرگرم بحث و مجادله و ستيزه‏جويى بوديم، ديديم رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چنان خشمگين شد كه شدت خشم او براى ما بى‏سابقه بود. سپس فرمود؛ "ملت‏هايى پيش از شما به علت جدال وستيزه جويى گرفتار انحطاط و نابودى شدند. از ستيزه‏جويى دست‏برداريد، زيرا يك فرد با ايمان با كسى به‏جدال و ستيز برنمى‏خيزد. ستيزه‏جويى‏نكنيد چون ستيزه‏جو كاملاً و سخت زيان‏كار است جدال راكناربگذاريد زيرا من در روز قيامت از ستيزه‏گر شفاعت و وساطت نمى‏كنم. با هم به ستيزنپردازيد چون‏من براى كسى كه اگر از جدال - در حالى كه حتى حق با او است و راستين مى‏باشد - دست بردارد، سه خانه و جايگاه آرام بخشى در بوستان‏ها و اطراف و مرغزار و ميان بهشت و قلّه‏هاى آن ضمانت مى‏كنم از مراء و جدال دست‏برداريد؛ زيرا نخستين‏كارى كه پروردگار من - پس از منع بت‏پرستى - مرا نهى‏فرمود عبارت از ستيزه‏جويى با مردم‏است".»(30)

مجادله‏ى بدون علم و دليل از ديدگاه قرآن مذموم است.(31) هر كه مجادله مى‏كند به گمان خود، سخن حكيمانه و درست مى‏زند، امّا هر جدال كردنى، كلام متقنى نيست. اين نوع مجادله‏ها از اين جهت مجادله گفته شده‏اند كه فقط جنبه‏ى گفت‏وگوى دوطرفه دارند نه جدال به معناى اصطلاحى آن. فقط از اين جهت نام مجادله بر خود گرفته كه حرفى مى‏زنند تا بتوانند آنرا منطقى جااندازند و در مقابل ديگران عَرضِ اندامى كرده‏باشند. قرآن اين مجادله‏ها را باطل يا فاقد استدلال و بدون علم و دانش ذكرمى‏كند و در حقيقت آن‏ها را با توصيف مى‏آورد. به نمونه‏اى از آيات اشاره مى‏شود:

- و مِنَ النّاسِ مَن يُجادِلُ فِي اللّهِ بِغَيرِ عِلمٍ...(32): از مردم كسى كه درباره‏ى خدا بدون علم مجادله مى‏كند..

ـ... و جادِلوا بِالباطِلِ لِيُدحِضوا بِهِ الحَقَّ ...(33): براى محو حق به مجادله‏ى باطل دست زدند ...

***

يكى از راه‏هاى شناخت جدل، استفاده از آيات، با توجه به "اسباب النزول" مى‏باشد كه مى‏تواند معناى جدل را براى ما بهتر بيان كند.

در قرآن سوره‏اى به نام "مجادله" داريم و اسم سوره از گفت‏وگوى خانمى با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله برگرفته شده كه مشكل خانوادگى خود را مطرح مى‏كرد.

فردى به نام اوس بن صامت(34) با خَولَه دختر خُوَيلِد (يا دختر حكيم بن ثعلبه) بر سر عدم تمكين همسرش ناراحت شد و از روى عصبانيت به وى گفت: انتِ كَظَهرِ اُمّي: «تو براى من مانند ظَهر (پشت) مادرم هستى.»

اصطلاح فوق در زمان جاهليت بكار مى‏رفت كه اگر مردى از زنش روى گردان مى‏شد، ديگر رابطه زناشويى بين آنان شكل نمى‏گرفت و از هم جدا مى‏شدند. مرد وقتى خشمش فروكش و به حالت طبيعى برگشت از گفته‏ى خود پشيمان شد و در حالى‏كه بسيار افسرده بود به همسرش گفت: تو ديگر بر من حرام هستى و پيوند ما از يكديگر گسسته‏است. زن به او گفت: دست از اين سخن بدار تو مى‏توانى نزد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بروى و مشكل خود را در ميان بگذارى.

مرد گفت: من نمى‏توانم بروم و از طرح اين مطلب خجالت‏مى‏كشم.

زن گفت: پس راضى شو من نزد پيامبر بروم.

او به حضور پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شرفياب شد، و گفت:

شوهرم آنگاه كه مرا به همسرى درآورد، دخترى جوان و شاداب و صاحب خانواده و مال و مكنت بودم؛ او اموالم را صرف كرده و جوانيم سپرى شده و الآن كسى را ندارم، اكنون كه سالخورده شده‏ام مرا "ظِهار" كرده؛ لكن از كار خويش پشيمان است. آيا براى حلال شدن ما نسبت به هم راهى وجود دارد؟

فرمود: اكنون تو بر او حرام مى‏باشى.

آن زن گفت: خدايى كه قرآن نازل كرد مگر سخنى از طلاق به ميان نياورد، او كه مرا طلاق نداده و رهايم نكرده؛ او پدر فرزندان من و محبوبترين افراد براى من است.

رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: آنچه مى‏توانم بگويم اين است كه تو بر وى حرام هستى! و حكم جديدى در باره‏ى مشكل تو از جانب خدا به من نرسيده‏است.

اين زن پياپى به رسول خدا مراجعه مى‏كرد و همان پاسخ نخست را مى‏شنيد، زن از اين وضعيت دچار افسردگى خاطر شده و ناله برمى‏آورد و مى‏گفت:

از پريشانى و نگون‏بختى به درگاه خدا شكوه مى‏برم؛ بار خدايا به زبان پيامبرِ خود حكمى در اين باره فرو فرست.

عايشه كه از شستشوى سر خود فارغ شد، به زن گفت:

بس است و از ادامه‏ى مجادله با پيامبر دست نگه‏دار. آيا به چهره‏ى رسول خدا نمى‏نگرى كه در حال گرفتن وحى است؟

آنگاه كه وحى به پايان رسيد پيامبر فرمود: برو شوهرت را بياور، آن حضرت آيات سوره‏ى مجادله را بر وى خواند:قَد سَمِعَ اللّهُ قَولَ الّتي تُجادِلكَ في زَوجِها و تَشتَكي اِلى اللّهِ واللّهُ يَسمعُ تَحاوُرَكما اِنَّ اللّه سميعٌ بصير...:(35) «خداوند گفت‏وگوى زنى را در باره‏ى شوهرش با تو شنيد در حالى‏كه به خدا شكايت مى‏كرد و خدا سخنان شما را با يكديگر مى‏شنود، خداوند شنواى بينا است. كسانى از شما كه زنانشان را "ظِهار" مى‏كنند، مادرانشان به حساب نمى‏آيند؛ مادرانشان كسانى‏اند كه آنان را زاده‏اند اينان سخنان ناپسند و خلاف واقعى را مى‏گويند؛ همانا خداوند بسيار بخشنده و آمرزنده‏است. كسانى‏كه زنان خود را "ظِهار" مى‏كنند و پشيمان مى‏شوند، بايد قبل از تماس با يكديگر به خاطر گفته‏ى‏شان، "برده"اى آزاد كنند؛ باشد تا شما پند گيريد (كه چنين سخنانى بر زبان نياوريد)؛ پس اگر آزاد كردن "برده" ممكن نبود بايد قبل از تماس دو ماه پياپى روزه گيرد و كسى‏كه توان روزه را نداشت، پس شصت نفر مسكين را طعام دهد اين حكم براى ايمان آوردن شما به خدا و پيامبر است و اين قوانين خداوند است و براى كافران عذابى دردناك است.»

عايشه پس از نزول آيات، گفته بود: بزرگ است خدايى كه همه‏ى آواها و گفته‏ها را مى‏شنود و نيروى شنوايى او بس گسترده و نامحدود مى‏باشد زيرا من كه نزد آنها بودم بعضى از سخنان آنها را نمى‏شنيدم.

وقتى پيامبر آيات را خواند، به مرد فرمود:

آيا مى‏توانى "برده"اى را آزاد كنى؟

گفت: براى اين كار بايد همه‏ى اموالم را بفروشم ...

فرمود: مى‏توانى دو ماه روزه پشت سر هم بگيرى؟

گفت: اگر سه‏بار در روز غذانخورم، چشمانم ضعيف مى‏شود و مى‏ترسم كور شوم.

فرمود: آيا مى‏توانى شصت مسكين را طعام دهى؟

گفت: سوگند به خدا، توان چنين كارى را ندارم مگر اين‏كه به من كمك كنى.

پيامبر فرمود: به تو پانزده صاع (خرما يا گندم يا جو) مى‏دهم و از خدا مى‏خواهم كه بركت و فزونى به اموال تو رساند.

آن حضرت پانزده صاع را به او بخشيد و بر اثر دعاى پيامبر بركاتى در ثروت او پديد آمد و زندگى مشترك اين خانواده سامان گرفت. (36)

با عنايت به آيات سوره‏ى مجادله و بحث مذكور، مجادله در اينجا به معناى محاوره و گفت‏وگوى قانع كننده، پيرامون موضوعى است كه با استدلال بيان مى‏شود و معناى ديگرى را نمى‏رساند.

بنابر اين در قرآن، جدل يا استدلال همان سخن مستدل است؛ جدل حق و جدل باطل داريم؛ بديهى است كه جنبه‏ى استدلالى حق بر باطل غلبه و برترى دارد. هر كجا قرآن دستور جدل را براى پيامبر صادر مى‏كند، مى‏فرمايد: قل (بگو)، يعنى پاسخ مستدل و سخن حكيمانه‏ى خود را مطرح نما، گفتار منطقى داشته‏باش. وقتى به قرآن مراجعه مى‏كنيم از مجموع 332 مورد مطالبى كه منقول "قل" مى‏باشد، هيچ يك سخنان لغو و غير منطقى نيست، باعث خشم و ناراحتى هم نشده و نمى‏توان آنها را كلامى نابجا و بى‏مورد قلمداد كرد. افزون بر اين، قرآن در باره‏ى پيامبر مى‏فرمايد:مايَنطِقُ عَنِ الهَوى؛ اِن هُوَ اِلاّ وَحيٌ يُوحى:(37) هر چه هست وحى است و سخنى از روى هوى و هوس نيست؛ كلامى منطقى و سخنى استدلالى‏است كه قابل فهم مخاطبان خود در عصرهاى مختلف مى‏باشد.

پس اگر به آيات قرآن بنگريم، به‏وضوح، استدلال‏هاى فراوانى را خواهيم يافت كه به مناسبت‏ها مطرح گرديده‏است.

پى‏نوشتها:‌


1- بحار ج2، ص 125، (برگرفته از ميزان الحكمة ذيل كلمه‏ى جدل ج2، ص22.)
2- همان.
3- نه اين‏كه جدال فقط قسم خوردن به «لا وَ اللّهِ» و يا «بلى وَ اللّهِ» باشد.
4- وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب تروك الاحرام، ج9، ص108، الامام الشيخ محمد بن الحسن‏الحرالعاملى، تحقيق شيخ عبدالرحيم الربانى الشيرازى،بيروت، داراحياءالتراث‏العربى.
5- حج/29.
6- وسائل الشيعه، كتاب حج، ابواب تروك الاحرام، ج9، ص110 ـ 109، حديث5.
ملاحظه مى‏شود همين حديث با اندك تغييرى در «من لا يحضره الفقيه»، ج2، كتاب الحج، حديث 2593، ص 333، شيخ صدوق ابى جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه قمى، تصحيح على اكبر غفارى، جامعه‏ى مدرسين قم آمده‏است: «اِتَّقِ المُفاخَرَةَ وَ عَلَيكَ بِوَرَعٍ يَحجِزُكَ عَن مَعاصِي اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: «ثُمَّ ليَقضُوا تَفَثَهُم» وَ مِنَ التَّفَثِ اَن تَتَكَلَّمَ في اِحرامِكَ بِكَلامٍ قَبيحٍ فَاِذا دَخَلتَ مَكَّةَ فَطُفتَ بِالبَيتِ تَكَلَّمتَ بِكَلامٍ طَيِّبٍ وَ كانَ ذلكَ كَفارَةً لِذلكَ. اين حديث در (الفروع من الكافى، ثقة الاسلام ابى جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق الكلينى الرازى، تصحيح على اكبر غفارى، كتاب الحج، ج4، ص 338 ـ 337، بيروت، 1401، دار صعب ـ دار التعارف للمطبوعات)بطوركامل آمده‏است.
7- بقره/225، مائده/89.
8- من لا يحضره الفقيه، ج3، ص361، حديث4279.
9- جواهرالكلام، ج18، ص 361، چاپ بيروت. (كتاب‏هاى مذكور فوق در كتاب حج باب تروك الاحرام آورده‏اند.)
10- همان، ص362.
11- همان.
12- ... اذا كان فى مقام اثبات أمرٍ او نَفيِه ،تحرير الوسيله(با ترجمه)،امام خمينى، ج2، ص 212، چاپ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه‏ى مدرسين حوزه‏ى علميه‏ى قم،1368.
13- البته اگر با قول بزرگان مخالفت نكنيم، ما فعلاً نظر آنان را توجيه مى‏نماييم و الاّ به نظر حقير، با توجه به معناى مجازى جدل، حتى اگر در حج، به هنگام احرام، چنان جدلى پيش آيد و سوگند به خدا هم نباشد، فقط غضبناك كردن هم صحبت خود باشد، كفاره خواهد داشت؛ زيرا ما مثل اعراب عادت به سوگند نداريم.
14- مستدرك الوسائل، محدث نورى، ج9، كتاب حج، ص215،ابواب تروك الاحرام، حديث 10710، تحقيق و چاپ مؤسسة آل البيت لاحياء التراث. اگر نگاهى به احاديث برادران اهل سنت در ذيل آيه‏ى «لاجدال فى الحج» بيندازيم، مى‏بينيم، آن‏چه را در اين باره آورده‏اند، مراء،يا «برخورد گفتارى»، «مناظره و گفت‏وگو با يكديگر»، تا جايى كه طرف مقابل را به خشم آورد يا "عامل اختلاف گردد"، «جدال» ناميده‏اند و اين معنا با معناى قرآنى آن سازگاراست: «13224 ... حدَثَّنا سفيان بن عُيَينَة عن خُصَيفٍ عن مِقسَمٍ عن ابن عباس قال (لا رَفَثَ) الجماع (و لا فُسوقَ) المعاصي، (و لا جدال في الحج) (2/197) قال تُماري صاحِبَك حتّى تُغضِبَهُ». «13230.....عن الحسن قال ...الجدالُ الاختلافُ في الحجِّ ». «13232.....عن‏عطاءقال ...و الجدالُ اَنْ تُجادِلَ صاحِبَك حتّى تُغضِبَهُ و يُغضِبَك». «13226....عن‏جابربن زيد قال لَيسَ لَكَ اَنْ تُمارِيَ صاحِبَك حتّى تُغضِبَهُ».(الكتاب المُصَنَّف ابى بكر عبدالله بن محمد بن ابى شيبة الكوفى العبسى، متوفى 235،تحقيق: محمد عبدالسلام شاهين، ج3،كتاب الحج، ص 174-173.
15- همان، حديث10715، ص216.
16- مستندالشيعه، ج11، ص383، مؤسسة آل‏البيت (ع) لاحياء التراث، قم،1417.
17- مجموعه‏ى ورام، ج1، ص216، در ذيل روايت «لا تُمارِ اَخاكَ و لا تُمازِحهُ»: با برادرت مراء و مزاح نكن»، آورده، «كمترين حد جدل آزردن ديگران است.» مترجم محمدرضا عطايى.
18- مَن تَرَكَ المراءَ و هو مُحِقٌّ بَنَى اللّهُ له بيتا في أعلى الجنةِ و من تَرَكَ المراءَ و هو مبطلٌ بنى الله له في رَبَضِ الجَنَّة. ج1، ص219، همان.
19- من جادَلَ في خصومةٍ بِغيرِ علمٍ لَم يَزَل في سَخَطِ اللّهِ حتّى يَنزِعَ. همان، ص220.
20- لا تُمارِ أخاك و لا تُمازِحه و لا تَعِدهُ مَوعِدا فتُخلِفَه. همان، ص219.
21- المراءِ بَذرُ الشَّر. ميزان الحكمة، ج9، ص139.
22- لا تُماريَنَّ حليما و لا سَفيها، فَاِنّ الحليمَ يَقليك و السَّفيهَ يُؤذيك . روايات ديگرى نيز داريم كه به ما درس مى‏دهد تا مى‏توانيم «باب دشمن‏سازى» را با ديگران نگشاييم: «اباعبدالله عليه‏السلام يقول: قال رسول‏الله صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : ماعَهِدَ اِلَيَّ جَبرَئيلُ عليه‏السلام في شَيءٍ ماعَهِدَ اِلَيَّ في مُعاداةِ الرِّجال.»: امام صادق عليه‏السلام از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل فرمود: «آن‏قدر كه جبرييل در باره‏ى توجه به دشمنى‏نكردن با ديگران به من اندرز مى‏نمود، درباره‏ى چيز ديگرى نفرمود.» در حديث ديگرى از امام صادق عليه‏السلام آمده: هركس بذر عداوت را بكارد، همان را درو مى‏كند: مَن زَرَعَ العَداوَةَ حَصَدَ مابَذَرَ، باب مراء و خصومت و معادات،اصول‏كافى، ج2، ص317ـ316، محمدبن‏يعقوب الكلينى الرازى، دار الاسوة للطباعة و النشر،تهران، 1376.
23- همان.
24- ايّاكُم و المُشارَّةً فَاِنَّها تُورِثُ المَعَرَّةَ و تُظهِرُ المُعوِرَةَ. همان، ص317.
25- ايّاكُم و المِراءو الخُصومة فَانَّهما يُمرضان‏القلوبَ على‏الاَخوان و يَنبُتُ‏عليهماالنّفاق.همان.
26- به حديث ديگرى بنگريم كه به ما اجازه نمى‏دهد هرگونه دلخواه ما بود، با ديگران برخورد كنيم و در گفتارمان باعث شكست شخصيت يك مسلمان شويم. در اصول اربع مِائة از حضرت اميرالمؤمنين آمده است: وَ مَن قال لِمُسلمٍ قولاً يُريدُ بِه اِنتِقاصَ مُرُوئَتِه حَبَسَهُ اللّه‏ُ في طينَةِ خَبالٍ حَتّى يَأتيَ مِمّا قالَ بِمُخرِجٍ: هر كس با گفتار و سخنى بخواهد منزلت مسلمانى را پايين آورد، خداوند در ميان لجنزار (چركزار) دوزخيان نگه مى‏دارد تا دليلى براى نجات خود بياورد. (خصال با ترجمه)، ص 769، سطر 10، ابى جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى، ترجمه‏ى و تصحيح سيد احمد فهرى زنجانى، انتشارات علميه‏اسلامى، تهران؛ تحف‏العقول (باترجمه)، ص 117، سطر 6، ابى محمدالحسن بن على بن الحسين بن شعبة الحرّانى، ترجمه و تصحيح على اكبر غفارى، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، تهران.
27- ايّاك و مُلاحاةَ الرّجال. اصول كافى،همان .
28- ارشاد شيخ مفيد، ص322، بحارالانوار، ج50، ص77، تحف‏العقول با ترجمه، ص473.
29- بقره/113: ... فَاللّهُ يَحكُمُ بَينَهُم يَومَ القيامةِ فيما كانوا فيه يَختَلِفون: ... پس خداوند روز قيامت، بين آنان (يهود ونصارى) در آنچه با هم اختلاف داشتند، قضاوت مى‏كند.
30- اِنّما هلك مَن كان قبلَكُم بهذا، ذَروا المراء فانَّ المؤمن لا يُماري، ذَروا المراء فانَّ المُماري قد تَمَّت خَسارتُه ،ذَروا المراء فانَّ المماري لا اشفع له يوم القيامة، ذَروا المراء فأنا زَعيم بثلاثة ابيات في الجنة فى رياضها [رَبضِها] و وسطها و اعلاها لمن ترك المراء و هو صادقٌ، ذَروا المراء فانَّ أوّل ما نَهاني ربّي بعد عبادة الاوثان:المراء.(مُنيَةُ‏المُريد،ص148 ) برگرفته از آداب تعليم و تعلم در اسلام، سيدمحمدباقر حجتى، ص513 و512.دركتاب «منية‏المريد فيآداب‏المستفيد» راجع به مناظره‏هاى ناپسند آمده‏است: «بدان مناظره‏اى كه براى غلبه، مباهات، خاموش‏كردن ديگران و از روى شوق اظهار فضل باشد، سرچشمه‏ى تمام رذايل‏اخلاقى در پيشگاه خداوند متعال مى‏باشد ولى دشمن خداابليس، آن‏را مى‏پسندد.» ص157،زين‏الدين بن على بن‏احمدالعاملى‏الشامى، قم،مجمع‏الذخائرالاسلامية،اعداد السيد احمدالحسينى، 1402ق.
31- حج/2،مؤمن/35.
32- حج/2.
33- مؤمن (غافر)/5.
34- نام مرد در الاتقان ج1، ص50، سلمة‏بن صخر آمده‏است؛ (برگرفته از اسباب‏النزول دكترسيدمحمدباقرحجتى).
35- مجادله/4ـ1.
36- صاع پيمانه‏اى معادل چهار مُدّ و هر مُدّ يك چهارم مَنِ دوازده كيلويى مى‏باشد (يعنى 3 كيلو). با واحد امروزى يك مُدّ 40/2948 گرم مى‏باشد. با تلخيص از اسباب النزول، ص 76 ـ 80. مجمع البيان، ج9 ـ 10، ص 313 ـ 312.
37- نجم/ 4ـ3.