گفتمان يا جدل و استدلال در قرآن

نصرت الله جمالى

- ۴ -


بعد از جنگ اُحُد كه ضربه‏ى هولناكى به جبهه‏ى حق وارد شد و آن همه كشته و زخمى دادند، منافقان برضد پيامبر و همراهان آن حضرت، گفتارى ناهنجار و ناشايست را شروع كردند؛ قرآن به مقابله با آنان و در پاسخ به شبهات و ادعاهاى نادرست آنان ـ كه مى‏گفتند: «ما در جريان جنگ كاره‏اى نبوديم؛ اگر قدرت تصميم‏گيرى با ما بود، اين‏جا كشته نمى‏داديم» ـ برآمد و به آنها گوشزد كرد كه اگر شما در منازلتان هم بوديد، كسانى كه بايد كشته مى‏شدند، از خانه‏هايشان به قتلگاه خويش مى‏رفتند:

ـ ... يَقولونَ لَو كانَ لَنا مِنَ الأمرِ شَيْءٌ ما قُتِلنا هيهُنا قُل لَو كُنتُم في بُيُوتِكُم لَبَرَزَ الَّذينَ كُتِبَ عَلَيهِمُ القَتلُ اِلى مَضاجِعِهِم ...(1)

*** نمونه‏هاى ديگرى براى اين نوع گفتمان مى‏توان مطرح كرد، همانطور كه گفتيم «پاسخ عاقلانه به گفتار مغرضانه» است تا صورت مسأله‏ى مطرح شده آنان از ذهن شنوندگان پاك شود:

ـ و اِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعوا ما أنزَلَ اللّهُ قالوا بَل نَتَّبِعُ ما ألفَينا عليهِ آباءَنا أَوَلَو كانَ آباءُهُم لا يعقلونَ شَيءً و لا يَهتَدون: (2) و هنگامى كه به آن‏ها گفته مى‏شود: «از آن چه خدا نازل كرده‏است پيروى كنيد.» مى‏گويند: «ما از آن‏چه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مى‏كنيم.» آيا اگر پدران آن‏ها، چيزى نمى‏فهميدند و هدايت نيافتند، (باز از آن‏ها پيروى خواهند كرد؟).

در اين آيه، سخن از تعصب اطاعت كوركورانه‏ى كافران از پدران است ؛ قرآن به اين عمل غير عاقلانه ايراد مى‏گيرد كه نمى‏شود بى‏دليل از ديگران پيروى كرد؛ بايد انديشيد: «آيا راه آنان ، راهِ‏آگاهانه بوده؟ اگر نبوده بايد به راهى رفت كه از روى عقل و تدبّر باشد».

ـ و اِذا قيلَ لَهُمُ تَعالَوا الى ما أنزَلَ اللّهُ و الَى الرَّسولِ قالوا حَسبُنا ما وَجَدنا عَليهِ آباءَنا أَوَلَو كانَ آباءُهُم لا يَعلمونَ شَيءً و لا يَهتَدون.(3)

اين آيه نيز همانند آيه‏ى قبلى است فقط با تفاوت اندكى در عبارت و الاّ مطلب همان است و پاسخ قرآن نيز همان.

***

يا آياتى كه راجع به قيامت مطرح است؛ عده‏اى معتقد بودند انسان پس از مردن و پوسيده شدن استخوان‏هايشان ديگر تمام مى‏شوند و زنده‏شدنى در كار نيست. قرآن پاسخ آنان را چنين مى‏فرمايد:

ـ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً و نَسِيَ خَلقَه قالَ مَن يُحيِ العِظامَ و هِيَ رَميمٌ؛ قُل يُحييهَا الَّذي أنشَأَها أوَّلَ مَرَّةٍ و هُوَ بِكُلِّ خَلقٍ عَليمٌ:(4) براى ما مثالى زد در حالى‏كه آفرينشش را فراموش كرد؛ گفت: «چه كسى اين استخوانهايى كه پوسيده است، زنده مى‏كند؟» بگو: «همان كسى‏كه اول او راآفريد، دوباره زنده مى‏كند؛ و او به هر خلقتى آگاه است.»

ـ و قالوا أاِذا كُنّا عِظاما و رُفاتا أاِنّا لَمَبعوثونَ خَلقا جَديدا:(5) و گفتند: «آيا هنگامى كه ما استخوان‏هاى پوسيده و پراكنده‏اى شديم دوباره حتما با خلقت جديدى برانگيخته مى‏شويم؟»

پاسخ اين آيه را اين‏چنين مى‏آورد:

ـ قُل كونوا حِجارةً أو حديدا؛ أو خَلقا مِمّا يَكبُرُ في صُدورِكُم فَسَيَقولونَ مَن يُعيدُنا قُلِ الَّذي فَطَرَكُم أوَّلَ مَرَّةٍ ...:(6) بگو: «سنگ باشيد يا آهن، يا هر مخلوقى كه در نظر شما از آن بزرگتر مى‏نمايد»؛ آن‏ها خواهند گفت: «چه كسى ما را بازمى‏گرداند؟» بگو: «آن كسى‏كه نخستين بار خلقت شما را آغاز كرد.»...

ـ أيَحسَبُ الانسانُ ألَّن نَجمَعَ عِظامَه؛ بَلى قادرينَ عَلى أن نُسوّيَ بَنانَه: (7) انسان مى‏پندارد كه ما هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد؟ (كنايه از زنده كردن مجدد)، آرى قدرت داريم تا حتى انگشتان او را نيز مرتب نماييم.

اتفاقا در آيه‏ى ديگرى خلقت مرحله‏ى بعد از مرگ را، آسانتر از مرحله‏ى نخست اعلام مى‏دارد:

ـ و هُوَالَّذي يَبدَأُ الخَلقَ ثُمَّ يُعيدُه و هُوَ أهوَنُ عليه ...: (8)او كسى است كه خلقت را آغاز كرد و دوباره آن را اعاده مى‏كند (مجددا مى‏آفريند)، در حالى‏كه آن براى او آسانتر است.

9ـ بحث تعقل برانگيز

در قرآن به يك نوع جدل برمى‏خوريم كه مخاطبان خود را به تفكّر و تعقّل وادار مى‏كند و از آنان مى‏خواهد، در باره‏ى آن‏چه مطرح مى‏شود، بينديشند. اين عمل را قرآن با چهار روش انجام داده‏است:

1ـ دعوت به "تفكر و تدبر"، با استفاده از "حافظه يا تصورات ذهنى"، بكارگيرى "بديهيات و تحليل‏هاى فكرى"، بهره‏بردارى از "نكات تاريخى" و استفاده از "مثال‏ها" تا انسان را وادارد، به‏دنبال شناخت و معرفت حقيقى برگردد:

ـ و مِن آياتِهِ أن خَلَقَ لَكُم مِن أنفُسِكُم أزواجا لِتَسكُنوا اِلَيها و جَعَلَ بَينَكُم مَوَدَّةً و رَحمَةً اِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَومٍ يَتَفَكَّرون:(9) و از نشانه‏هاى او آن است كه براى شما از خودتان زوج‏هايى آفريد تا به آن آرامش پيدا كنيد و بين شما مودّت و رحمت قرار داد به تحقيق در آن، نشانه‏هايى براى گروهى است كه تفكّر مى‏كنند.

ـ اِنَّ في خَلقِ السَّمواتِ والأرضِ و اخْتِلافِ اللَّيلِ والنَّهارِ و الفُلكِ الَّتي تَجري في البَحرِ بِما يَنفَعُ النّاسَ و ما أنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماءٍ فَأحيا بِهِ الأرضَ بَعدَ مَوِتها وَ بَثَّ فيها مِن كُلِّ دابَّةٍ و تَصريفِ الرّياحِ و السَّحابِ المُسَخَّرِ بَينَ السَّماءِ و الأرضِ لَآياتٍ لِقَومٍ يَعقِلون(10): در آفرينش آسمان‏ها و زمين، ورفت و آمد شب و روز، و كشتى‏ها كه در دريا براى منافع مردم در حركتند، و آنچه از آب‏هايى كه خدا از آسمان فرو مى‏فرستد تا به‏وسيله‏ى آن، زمين را بعد از مدتى دوباره سرسبز نمايد، و در آن از هر جنبنده‏اى انواعى را گسترش داد، و بادها و ابرهاى مسخَّر بين زمين و آسمان را به حركت درآوردن، (همه) از نشانه‏هاى (او) براى گروهى است كه مى‏انديشند.

ـ و هو الَّذي مَدَّ الاَرضَ و جَعَلَ فيها رواسِيَ و أنهارا و مِن كُلِّ الثَّمراتِ جَعَلَ فيها زَوجَينِ اثْنَينِ يُغشِي الَّيلَ النَّهارَ اِنَّ في ذلكَ لَآياتٍ لِقومٍ يَتَفَكَّرون:(11) او كسى است كه زمين را گسترد، و در آن كوه‏ها و نهرها را قرار داد و از هر ميوه‏اى دو جفت را آفريد؛ شب را به‏وسيله‏ى روز مى‏پوشاند همانا در اين‏ها نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكر مى‏كنند.

ـ ... قُل هَل يَستَوِي الأعمى و البصيرُ أفلا تَتَفَكَّرون:(12) بگو: «آيا كور و بينا برابرند؟ پس چرا تفكر نمى‏كنيد؟»

ـ ... فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون:(13) داستان‏هاى (تاريخى) را نقل كن، باشد كه تفكر كنند.

ـ لَو أنزَلنا هذَا القرآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأيْتَهُ خاشِعا مُتَصَدِّعا مِن خَشيَةِ‏اللّهِ و تِلكَ الأمْثالُ نَضرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون:(14) اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى‏كرديم، مى‏ديدى كه در برابر آن خاشع مى‏شد و از خوف خدا مى‏شكافت! اين‏ها مثال‏هايى است كه براى مردم مى‏زنيم، باشد تا به فكر فرو روند.

2ـ دعوت به "نگاه با دقت" به پديده‏ها، تا از اين طريق، جرقه‏اى به عقل و فكر آدميان بزند و نيروى رسيدن به شناخت و معرفت را در آنان پرورش دهد:

ـ فَليَنظُرِ الانسانُ مِمَّ خُلِقَ ...: انسان بايد نگاهى با تدبر بياندازد كه از چه آفريده شده‏است. از آب جهنده‏ى بين صُلب (پدر) و زير سينه‏ى (مادر) آفريده شده‏است. (15)

ـ أفلا يَنظُرونَ اِلَى الاِبلِ كَيفَ خُلِقَت؛ و اِلَى السَّماءِ كَيفَ رُفِعَت؛ و اِلَى الجِبالِ كَيفَ نُصِبَت؛ و اِلَى الاَرضِ كيف سُطِحَت: (16) آيا به شتر نگاه نمى‏كنيد چگونه آفريده شده؟ به آسمان نمى‏نگريد كه چگونه برافراشته شده؟ به كوه‏ها نظاره نمى‏كنيد كه چگونه نصب شده‏اند؟ و به زمين نمى‏نگريد كه چگونه گسترده شده‏است؟

3ـ طرح سؤال با مخاطبان، تا با اين عمل در باره‏ى آفريده‏ها و پديده‏هاى نظام خلقت، مردم را به انديشه وادار و از انحراف باز دارد و بتواند اعتقادات خدايى را در وجودشان زنده نمايد؛ به عبارت ديگر آنان را به عرفان و شناخت رساند:

ـ قُل أرَأيتُم اِن جَعَلَ اللّهُ عَلَيكُمُ اللَّيلَ سَرمَدا اِلى يَومِ القِيامةِ مَن اِلهٌ غَيرُ اللّهِ يَأْتيكُم بِضياءٍ أفَلا تَسمَعون ...:(17) بگو: «اگر ببينيد كه خداوند شب را هميشه تا روز قيامت ادامه داد، كدام خدا غير از اللّه روشنايى (روز) را برايتان مى‏آورد؟ آيا نمى‏شنويد؟»(71) بگو: «اگر ببينيد كه خداوند روز را هميشه تا روز قيامت ادامه داد، كدام خدا غير از اللّه شب را برايتان مى‏آورد تا در آن استراحت كنيد؟ آيا نمى‏بينيد؟»

ـ ... أ أربابٌ مُتَفَرِّقونَ خَيرٌ أمِ اللّهِ الواحدِ القَهّار:(18) اى ياران زندانى‏ام! آيا پروردگاران پراكنده بهترند يا خداوند يكتاى چيره‏گر؟(19)

ـ ... أنّى يَكونُ لَهُ ولدٌ و لَم تَكُن لَهُ صاحِبَةٌ و خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ...:(20) چگونه ممكن است فرزندى داشته باشد حال آن‏كه همسرى براى او وجود ندارد؟ و او همه چيز را آفريده‏است ...

- وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاوءُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ ...(21) يهود و نصارا گفتند ما فرزندان خدا و دوستان او هستيم. بگو: پس (اگر اينطور است) چرا شما را به خاطر گناهانتان عذاب مى‏كند؟ بنابراين شما هم بشرى هستيد (كه مانند ديگران) او، از انسان آفريده است.

آيات در اين باره فراوان است به عنوان نمونه چند آيه مطرح شد.

4ـ طرح سؤال و پاسخ، از ديگر روش‏هاى گفتارى قرآن در نجات انسان‏ها از ناآگاهى است كه نيازهاى فكرى بشريت را برطرف كند و گرايش فطرى او را كه علم‏گرايى است پرورش دهد:

ـ قُل مَن يُنَجّيكُم مِنَ الظُّلُماتِ البَرِّ و البَحرِ ...؟:(22) بپرس: «چه كسى شما را از تاريكى‏هاى خشكى و دريا نجات مى‏دهد؟»

ـ قُل اللّهُ يُنَجّيكُم مِنها ...:(23) درپاسخ بگو: «خدا شما را از آن نجات مى‏دهد.»

ـ قالَ مَن يُحيِي العِظامَ و هِيَ رَميمٌ؟ ...: پرسيد: «چه كسى زنده مى‏كند استخوان‏ها را در حالى‏كه پوسيده‏است؟»

ـ قُل يُحييهَا الَّذي أنشَأَها أوَّلَ مَرَّةٍ...:(24) پاسخ بده: «كسى‏كه اول دفعه آن را آفريد، زنده‏اش مى‏كند.»(25)

10ـ استفاده از برهان

يكى از روش‏هاى متداول بين افراد انديشمند، براى كاستن از مجهولات و افزودن بر معلومات خود، استفاده از برهان عقلى، براى بحث و گفت‏وگو با يكديگر مى‏باشد. قرآن نيز از همين روش استفاده كرده‏است.

به‏عنوان مثال، برهان تمانُع(26) را، براى اثبات يكتايى خالق، بكار گرفته است:

ـ لَو كانَ فيهِما آلِهَةٌ اِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا فَسُبحانَ اللّهِ رَبِّ العَرشِ عَمّا يَصِفون:(27) اگر در آن دو (زمين و آسمان)، خدايانى به غير از اللّه وجود داشت، هر آينه فاسد (نظم آن‏ها در هم مى‏ريخت و تباه) مى‏شدند.

حتى مى‏شود از آيه‏ى فوق، براى برهان وحدت و هماهنگى(28)، استفاده كرد. نظم حاكم بر پديده‏ها گوياى اين است كه جهان، يك ناظم بيشتر ندارد و همين‏كه آن‏چه در آسمان و زمين وجود دارد، منظم است و ناهماهنگ نيست، يكتايى خدا را مى‏رساند.

به عبارت ديگر اگر دو خالق در جهان وجود داشت، براى يك پديده هر كدام تصميم‏هاى جداگانه مى‏گرفتند، لذا هيچ سنگى روى هم بند نمى‏شد؛ اراده آن خدا با اراده‏ى خداى ديگر سازگار نبود، جهان خلقت دوام نمى‏آورد و نابود شده‏بود. به علاوه با توجه به اين كه «اجتماع ضدين محال است»، نمى‏تواند دو صانع براى جهان خلقت باشد و اگر بگوييم يك خدا بر ديگرى غلبه مى‏كند پس يكى از آن‏ها كه عاجز و ناتوان است، خدا نيست. يا اگر هر دو مثلِ هم تصميم مى‏گيرند و يك اراده دارند كه دو تا نيستند، يكى هستند. بنابراين نمى‏شود براى عالم هستى، به آفريننده‏اى غير از صانع يكتاى جهان معتقد بود و فرض خالق ديگرى سخنى بى‏دليل است.

يا به عنوان مثال از برهان نظم استفاده كرده تا ناظم جهان را به اثبات رساند. برهان نظم يكى از برهان‏هاى مهم در خداشناسى است، زيرا از نظم موجود در نظام آفرينش كه با حس و تجربه به‏دست مى‏آيد، به كمك عقل، مبدأ با شعور و آگاه را اثبات مى‏كند: مقدمه اول يا صغراى اين قضيه با استفاده از تجربه مى‏گويد: موجودات جهان همه از يك نظم دقيق برخوردارند.

مقدمه دوم يا كبراى قضيه مى‏گويد: نظم بدون دخالت علم و شعور ممكن نيست؛ پس در حقيقت استنباطى كه بدست مى‏آوريم، كاملاً عقلى‏است نه تجربى.

اصلاً كارى به شناخت پديده‏هاى منظم نداريم، همين‏كه براى پى بردن نظم حاكم بر يك پديده، نياز به عقل و شعور داريم، بايد دانشمندان متعددى به تحقيق و تفحّص دست زنند تا به شناخت نظم يك پديده برسند، براى ما ثابت مى‏كند كه براى پديدآوردن و خلقت آن نيز علم و شعور زايدالوصفى لازم است نه اين‏كه خود به خود و از روى تصادف هست شده‏باشد.

به عبارت ديگر براى شناخت يك پديده‏ى منظم كه به علم و دانش احتياج داريم، چطور مى‏شود براى خلقت آن هيچ عقل، شعور و علمى دخالت نداشته‏باشد؟! اين تضاد به هيچ وجه، براى هيچ عقل سليمى قابل قبول نيست. به همين جهت قرآن انسان را فرامى‏خواند تا در وجود خود و بيرون از خود بنگرد و نظم موجود در آن‏ها را بيابد:

ـ و كَأيِّن مِن آيةٍ في السَّمواتِ و الارضِ يَمُرُّونَ عَلَيها و هُم عَنها مُعرِضون: و چه بسيار نشانه‏اى (از خدا)، در آسمان‏ها و زمين كه آن‏ها از كنارش مى‏گذرند؛ در حالى‏كه (بدون توجه به نشانه‏هاى خدا) از آن روى مى‏گردانند.(29)

ـ و في أنفُسِكُم أفلا تُبصِرون(30): و در (وجود) خودتان، آيا نمى‏نگريد؟

ـ ألذي خَلَقَ سَبعَ سَمواتٍ طِباقَا ما تَرى في خَلقِ الرَّحمنِ مِن تَفاوتٍ فَارْجِعِ البَصَرَ هل تَرى مِن فُتُور؛ ثُمَّ ارْجِعِ البَصَرَ كَرَّتَينِ يَنقَلِبْ اِلَيكَ البَصَرُ خاسِئا و هُوَ حَسير:(31) خدايى كه هفت آسمان را بر فراز يكديگر آفريد؛ در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبى نمى‏بينيد بار ديگر نگاه كن آيا هيچ خللى مشاهده مى‏كنيد؟ (3) بار ديگر (به عالم هستى) نگاه كن، سرانجام چشمانت (درمانده) به سوى تو باز مى‏گردد در حالى‏كه خسته و ناتوان است.

ـ ألَم نَجعَلِ الأرضَ مِهادا؛ والجِبالَ أوتادا؛ و خَلَقناكُم أزواجا؛ ... و بَنَينا فَوقَكُم سَبعا شِدادا...:(32) آيا زمين را گهواره (محل زندگى شما) قرار نداديم؟ (6) و كوه‏ها را ميخ‏هاى زمين نگردانيديم؟ (7) و شما را زوج زوج خلق نكرديم؟ ... و بر فراز شما هفت (آسمان) بلند و با عظمت را بنا نكرديم؟(12)....

اين آيات گوياى وجود نظم در زمين، موجودات منظم و زوج زوج بر زمين و هم‏چنين نظم بين آسمان و زمين است.

ـ و مِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقنا زَوجَينِ لَعَلَّكُم تَذَكَّرون: (33) و از هر چيزى دو زوج آفريديم، باشد كه (خدا را) يادآورى نماييد.

وجود زوجيت در نظام خلقت كه هر پديده‏اى زوج آفريده شده‏است، دلالت بر نظم بين دو پديده مى‏باشد.

ـ و اِنَّهُ خَلَقَ الزَّوجَينِ الذَّكَرَ و الاُنثى؛ مِن نُطفةٍ اِذا تُمنى:(34) و اوست كه دو زوجِ نر و ماده را آفريد (45) از نطفه، هنگامى‏كه (براى توليد نسل، در رحم) ريخته مى‏شود.

آفرينش دو زوج نر و ماده، سير خلقت موجودات با قطره‏ى آبى، دلالت بر نظم پديده‏ها دارد و نظم را، شعور مى‏آفريند نه تصادف و ماده، جِرم و ماده كه شعور ندارد، علم و شعور، مافوق ماده است.

***

از برهان عليت كه «هر معلولى محتاج علت است»،(35) نيز در قرآن آياتى را مى‏توان ارائه داد و يا «از معلول پى به علت» و «از اثر پى به مؤثّر» مى‏بريم. دراصطلاح به آن «برهان انّى» گويند. مثل آيات ذيل:

ـ ألَم تَرَوا كَيفَ خَلَقَ اللّهُ سَبعَ سَمواتٍ طِباقاً؛ و جَعَلَ القَمَرَ فيهِنَّ نورا و جَعَلَ الشَّمسَ سِراجا...: آيا نمى‏بينيد خدا چگونه هفت آسمان را طبقه طبقه آفريده و ماه را در ميان آنها نورانى قرار داده و خورشيد را چراغ فروزانى نموده‏است؟(36)

ـ اِنَّ اللّهَ فالِقُ الحَبِّ و النَّوى يُخرِجُ الحَيَّ مِنَ المَيّتِ و مُخرِجُ المَيِّتِ مِنَ الحَىِّ ذلِكُمُ اللّه فَأنّى تُؤفَكون:(37) همانا خداوند شكافنده‏ى دانه و هسته است زنده را از مرده خارج مى‏كند، و مرده را از زنده بيرون مى‏آورد، چنين است خداى شما، پس كجا (از مسير حق) منحرف مى‏شويد؟

ـ ألَّذي جَعَلَ لَكُمُ الأرضَ فِراشا و السَّماءَ بِناءً و أنزَلَ مِنَ السَّماء ماءً فَأَخرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزقا لَكُم ...:(38) او كسى است كه زمين را بستر شما و آسمان را سقفى قرار داد؛ و از آسمان آبى فرستاد پس به‏وسيله‏ى آن ميوه‏ها را به‏عنوان رزق و روزى براى شما بيرون آورد.(39)

حتى قرآن در استدلال‏هاى خود با مخاطبان، طورى بحث مى‏كند كه معلول (يا وجود وابسته)،نمى‏تواند علت باشد بلكه خود نيازمند و محتاج به علت است. در اين باره به استدلال حضرت ابراهيم با قوم خود اشاره مى‏كنيم:

ـ وَ تِلكَ حُجَّتُنا آتَيناها اِبراهيمَ عَلى قَومِهِ: اين‏ها دليل و حجت ما بود كه به ابراهيم داديم.(40)

ـ فَلَمّا جَنَّ عَلَيهِ اللَّيلُ رَأى كَوكَبا قالَ هذا رَبّي فَلَمّا أفَلَ قالَ لا اُحِبُّ الآفِلين ...:(41) هنگامى‏كه شب او را فراگرفت، ستاره‏اى را ديد گفت: «اين خداى من است» اما هنگامى كه غروب كرد گفت: غروب‏كنندگان را دوست ندارم، هنگامى‏كه ماه را ديد .....

حضرت ابراهيم همه‏ى پديده‏هاى نيازمند به علت را رد كرد و روى به خداوند يكتا آورد كه بى‏نياز از همه چيز است و همه نيازمند كرم، جود، لطف و مهر و محبت به اويند.

11ـ مجادله‏ى نمايشى

از جدل‏هاى قرآنى بايد به مناظره‏ى تئاترى يا نمايشى اشاره كرد؛ اگر چه مى‏توان آن را يك نوع از جدل‏هاى تعقل‏زا به حساب آورد اما به لحاظ اهميت موضوع و كاربرد آن در جوامع بشرى، در زمان‏هاى مختلف، آن را بطور جداگانه مطرح مى‏كنيم:

آن‏گاه كه ابراهيم نتوانست مردم خود را از بت‏پرستى باز دارد و به خداگرايى سوق دهد، برنامه‏ريزى كرد تا به نمايش گذاشتن بت‏هاى شكسته شده، آنان را آگاه كند. بت‏هاى كوچك را شكست ... فقط بت بزرگ را باقى گذاشت تا وقتى نزد او مى‏آيند، بتواند گفت‏وگوى خود را با آنان به شكل يك مناظره‏ى نمايشى مطرح كند. هنگامى‏كه آمدند و وضعيت را مشاهده كردند، به دنبال بت شكن برآمدند كه چه كسى چنين كرده، عده‏اى گفتند: «جوانى ابراهيم نام در باره‏ى بت‏ها سخن مى‏گفت.» او را آوردند و مورد بازجويى قرار دادند: تو خدايان را شكستى؟ قرآن از زبان ابراهيم مى‏گويد:

ـ قالَ بَل فَعَلَه كَبيرُهُم هذا فَاسْألوهُم اِن كانوا يَنطِقون؛ فَرَجَعوا اِلى أنفُسِهِم فَقالوا اِنَّكُم أنتُمُ الظّالمون؛ ثُمَّ نُكِسوا عَلى رُؤوسِهِم لَقَد عَلِمتَ ما هؤلاءِ يَنطِقون؛ قالَ أفَتَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ ما لا يَنفَعُكُم شَيْءً و لايَضُرُّكُم؛ اُفٍّ لَكُم و لِما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ أفَلا تَعقِلون(42): «بلكه بزرگشان اين كار را كرده‏است، از آن‏ها بپرسيد اگر سخن مى‏گويند»؛ آنان به وجدان خود مراجعه كردند و (با خود) گفتند: «حقّا كه شما ستمگريد» سپس سرشان (از اين افكار) برگشت و گفتند: «تو كه مى‏دانى اينها سخن نمى‏گويند!» (ابراهيم) گفت: «آيا به‏غير از خدا چيزى را مى‏پرستيد كه نفع و ضررى برايتان ندارد؟ اُف بر شما و برآن‏چه كه غير خدا مى‏پرستيد؛ پس آيا تعقّل نمى‏كنيد!»

اين عمل ابراهيم وجدان آن‏ها را از خواب غفلت بيدار كرد؛ و حداقل نتيجه اين بود كه پوچى عقايدشان را، به آنان نشان داد.

جريان مباهله‏ى پيامبر با مسيحيان نجران(43) آل عمران را نيز مى‏توان نمونه ديگرى از اين نوع گفتمان نمايشى محسوب كرد.

12ـ ذكر برترى‏ها

در بعضى از مجادله‏ها كه طرفين گفت‏وگو، بر سر موضوعى «حق به جانب خود» بحث مى‏كنند، بايد يك طرف بتواند مطالب برتر و ارزش‏هاى بيشترى از همان موضوع را ارائه دهد و يادآورى كند، تا بتواند مخاطب خود را مجاب نمايد. در قرآن به چنين استدلالى برخورد مى‏كنيم:

اهل كتاب به مسلمانان مى‏گفتند: اگر يهودى يا نصرانى شويد، «هدايت يافته‏ايد». به عبارتى اگر موسى يا عيسى را قبول داشته باشيد، «هدايت شده‏ايد» و الاّ خير. قرآن به مسلمانان آموزش مى‏دهد كه بگوييد: روش ابراهيم را كه يكتاپرستى است و مشرك نبوده، برگزيده‏ايم و به خدا ايمان داريم و آنچه به ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، اسباط (پيامبران از نسل يعقوب)، موسى، عيسى و پيامبران ديگر نازل شده، پذيرفته‏ايم يعنى اگر شما (يهود و نصارى) هر كدام، پيامبرى را قبول داريد، ما به همه پيامبران خدا ايمان داريم:

ـ و قالوا كونوا هودا أو نَصارى تَهتَدوا قُل بَل مِلَّةَ اِبراهيمَ حَنيفا و ما كانَ مِنَ المُشركين؛ قولوا آمَنّا بِاللّهِ و ما اُنزِلَ اِلَينا و ما اُنزِلَ اِلى اِبراهيمَ و اسمعيلَ و اسحقَ و يعقوبَ و الاَسباطِ و ما اُوتِيَ موسى و عيسى و ما اُوتِيَ النَّبيّونَ مِن رَبِّهِم ... فَاِن آمَنوا بِمِثلِ ما آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوا ...(44)

13ـ پيش‏دستى كردن

در مناظره‏ها لازم است، طرفين دقت داشته باشند از يكديگر رودست نخورند و سعى كنند قبل از آن‏كه طرف مقابل مسأله يا مطلبى را مطرح كند، او خود زودتر عنوان نمايد و پاسخ آن‏را ارائه دهد و برگ برنده را به‏دست آورد.

قرآن اين نوع گفتار را با يهود و نصارى دارد و قبل از اين‏كه آن‏ها بخواهند سخن بعدى را در باره‏ى موضوع مطرح كنند، خود شبهه را طرح و پاسخ مى‏دهد:

ـ أم تَقولونَ اِنَّ اِبراهيمَ و اِسمعيلَ و اِسحقَ و يعقوبَ و الاَسباطَ كانوا هودا اَو نَصارى قُل أأنتُم أعلَمُ أمِ اللّهُ ...(45) يا مى‏گوييد: «ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط، يهودى يا نصرانى بودند؟» بگو: «آيا شما بهتر مى‏دانيد يا خدا...».

اصل بحث همان است كه در بند قبل ذكر شد؛ مطرح كرديم:

اهل كتاب فقط خود را «هدايت يافته» مى‏پنداشتند. قرآن با «پيش دستى كردن»، مطرح مى‏كند: حتما مى‏خواهيد بگوييد:

«پيامبران گذشته هم، يهودى و نصرانى بودند كه "هدايت يافته‏اند"؟» و پاسخ مى‏دهد:

«شناخت خدا نسبت به آنان، بيشتر از معرفت شما درباره‏ى آنان است».

14ـ رفع ابهام

بعضى از گفت‏وگوها پيرامون موضوعى است، كه براى يك طرفِ صحبت، نامعلوم، نامأنوس و شگفت‏آور است، به عبارت ديگر، جدل درباره‏ى چيزى برخلافِ طرح ذهنى بيننده مى‏باشد؛ وقتى با آن موضوعِ برخلاف تصور، برخورد مى‏كند، سؤال برايش پيش مى‏آيد تا چيزى را كه با طرح ذهنى او مطابقت ندارد، شناخته و ابهام پديد آمده، مرتفع گردد. آيه‏ى ذيل همين مطلب را ارائه مى‏دهد:

ـ ...كُلَّما دَخَلَ عَلَيها زَكَريّا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقا قالَ يا مريمُ أنّى لَكِ هذا قالَت هُوَ مِن عِندِاللّهِ اِنَّ اللّهَ يَرزُقُ مَن يَّشاءُ بِغَيرِ حِسابٍ:(46) هروقت زكريا در محراب بر او (مريم) وارد مى‏شد، غذايى را نزدش مى‏يافت؛ از او مى‏پرسيد: «مريم! اين را از كجا آورده‏اى؟» پاسخ مى‏داد: «خدا آن‏را داده‏است، همانا خداوند هركسى را بخواهد بى‏حساب روزى مى‏دهد.»

طرح ذهنى زكريا عليه‏السلام اين بود كه مريم را در محراب، بدون غذا ببيند ولى برخلاف آن برايش طعامى را آماده ديد كه موجب سؤال شد و پاسخ حضرت مريم ابهام او را مرتفع نمود.

15ـ فاقد علم (ناآگاهانه)

هر موضوعى را انسان نمى‏تواند مورد بحث قرار دهد و به جدال در باره‏ى آن پردازد. اگر در مطلبى به گفت‏وشنود مشغول مى‏شود، بايد اطلاعات لازم پيرامون آن را داشته باشد.

قرآن اين نوع مجادله‏ها را كه در باره‏ى موضوع آن، علم و آگاهى نداريم، نهى كرده‏است مثل مطالبى كه اهل كتاب در باره‏ى حضرت ابراهيم بيان مى‏كردند و به محاجّه و جدال مى‏پرداختند در حالى‏كه نسبت به ابراهيم از آگاهى لازم بى‏بهره بودند:

ـ يا أهلَ الكتابِ لِمَ تُحاجُّونَ في ابراهيمَ و ما اُنزِلَتِ التَّوراةُ و الانجيلُ اِلاّ مِن بَعدِهِ أفَلا تَعقِلون؛ ها أنتُم هؤُلاءِ حاجَجتُم في ما لَكُم بِهِ عِلمٌ فَلِمَ تُحاجُّوَن في ما لَيسَ لَكُم بِهِ عِلمٌ ...:(47)

اى اهل كتاب! چرا در باره‏ى ابراهيم محاجّه مى‏كنيد (و هر يك از شما ـ يهود و نصارى ـ او را به خود منتسب مى‏نماييد؟) در حالى‏كه تورات و انجيل بعد از او نازل شدند؛ آيا تعقل نمى‏كنيد؟ (65) شما از افرادى هستيد كه در باره‏ى آن چه آگاه بوديد بحث مى‏كرديد پس چرا (اكنون) در باره‏ى چيزى كه علم نداريد، احتجاج مى‏نماييد؟(48)

16ـ مقصّر يابى

بعضى ازجدال‏ها در باره‏ى موضوعى براى كشف عيب و اشكال مى‏باشد تا بدانيم نقص كار از كجاست و چه كسى مقصر است؛ به عبارت بهتر دريابيم، چه كسى نسبت به وظيفه‏اى كه داشته، كوتاهى نموده است؟

در جنگ أحد، پس از اين‏كه شكست بر مسلمانان پديدآمد، سر و صدا بلند شد، منافقان هم دور گرفتند كه اگر اين‏ها حق بودند، شكست نمى‏خوردند؛ عده‏اى نيز انتظار داشتند كه چون اسلام آورده‏اند، خداوند در همه حال به آنان كمك كند و در حقيقت گناه را به گردن خداوند متعال مى‏انداختند و نماينده‏ى خدا، پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مورد هجمه‏ى تبليغاتى مخالفان و معاندان قرارگرفت.

خداوند متعال به اين برخوردِ غير واقع، پاسخ مى‏دهد: از هم‏گسيختگى و فشل، درگيرى و نزاع شما با يكديگر، عامل شكستتان در اين نبرد مى‏باشد:

ـ لَقَد صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعدَهُ اِذ تَحُسُّونَهُم بِاِذنِهِ حتّى اِذا فَشِلتُم و تَنازَعتُم فِي الاَمرِ و عَصَيتُم مِن بَعدِ ما أريكُم ما تُحِبّون ...:(49) خداوند وعده‏ى خود را به شما (در باره‏ى پيروزى بر دشمن در احد) تحقق بخشيد؛ در آن هنگام (آغاز جنگ) كه دشمنان را با اجازه‏ى او (در نبرد) درمانده مى‏كرديد (يا به قتل) مى‏رسانديد. تا اين‏كه سست شديد و (در عدم اطاعت از پيامبر براى جمع كردن غنيمت و ماندن در جايگاه حساس عقبه‏ى احد)، با هم به نزاع پرداختيد؛ و بعد از آن‏كه آن‏چه را دوست داشتيد، به شما نشان داد، نافرمانى كرديد ...

اين آيه با كنايه، خودِ مسلمانان را مقصر مى‏داند كه بر اثر نافرمانى خداوند متعال، آن‏چه را كه نمى‏خواستند، برسرشان آمد و در آيه‏ى ديگرى با صراحت لهجه، مصيبت‏هاى وارده بر آنان را از خودشان مى‏شمرد:

ـ أوَ لَمّا أصابَتكُم مُصيبَةٌ قَد أصَبتُم مِثلَيها قُلتُم أنّى هذا قُل هُوَ مِن عِندِ أنفُسِكُم اِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ: آيا هنگامى‏كه مصيبتى (در جنگ احد) به شما رسيد، ـ در حالى‏كه دو برابر آن را در جنگ بدر بر دشمن وارد ساخته بوديد، ـ گفتيد: «اين مصيبت از كجاست؟» بگو: «آن از خود شماست.» خداوند بر هر چيزى قادر است (و مى‏توانست بدون جنگ پيروزى را نصيب پيامبر نمايد)(50)

17ـ توجيه‏گرى

از انواع جدل‏ها در قرآن مى‏توان به گفت‏وگوهايى اشاره كرد كه حالت توجيه‏گرى باطل دارد يا براى فرار از انجام كارى، به گفتارى خلاف واقع تمسك مى‏جويند تا رفتار خود را موجّه جلوه دهند. به چنين مجادله‏هايى، «توجيه رفتار ناشايست» مى‏گوييم.

آيه‏ى ذيل همين مطلب را بيان مى‏كند:

ـ ... و قيلَ لَهُم تَعالَوا و قاتِلوا في سَبيلِ اللّهِ أوِ ادْفَعوا قالوا لَو نَعلَمُ قِتالاً لَاتَّبَعناكُم ...:(51) و به آنان گفته شد: «بياييد در راه خدا بجنگيد يا دفاع كنيد»، گفتند: «اگر ما جنگيدن مى‏دانستيم از شما پيروى مى‏كرديم!»

دنباله‏ى آيه حقايق پنهانى آنان را كه از نفاق درونى برمى‏خيزد، آشكار مى‏كند.

توجيه‏گرى دوزخيان نيز در موارد زيادى، از اين نوع گفتمان مى‏باشد:

- ... قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفِينَ فِى الاَْرْضِ ...(52)

آيات 31، 32 سوره سبأ (34) نيز از اين قبيل مجادله‏هاست.

18ـ مجادله با خدا

*** فرشتگان با خدا درباره‏ى خلقت حضرت آدم عليه‏السلام ؛ بقره،32ـ30.

*** شيطان با خدا و به آدم سجده نكردن؛ حِجر، 39ـ32، «ص»، 80 ـ 75.

*** عُزَير عليه‏السلام ـ پيامبر بنى‏اسرائيل ـ با خدا درباره‏ى زنده‏كردن پس از مرگ؛ بقره،259.

*** مريم با خدا درباره‏ى فرزند آوردن؛ آل‏عمران،47؛ مريم،21ـ20.

19ـ مجادله‏ى پيامبران با قوم خود

يكى ديگر از موارد جدال، محاوره و گفت‏وگوى پيامبران با مردم دوران خود مى‏باشد،(53) كه در بحث‏هاى سابق به نمونه‏هايى از آن‏ها، ذيل عناوين ديگرى اشاره گرديد. در اين‏جا تحت عنوان فوق نيز قابل طرح است:

*** مجادله‏ى نوح عليه‏السلام با قوم خود؛ هود آيه‏ى 35ـ25؛ اعراف، 62ـ59.

*** بحث ابراهيم عليه‏السلام با قوم خود؛ در آيات متعدد به‏ويژه، انبياء، آيه‏ى 70ـ52.

*** گفت‏وگوى لوط عليه‏السلام با قوم خود؛ هود، آيه‏ى 80 ـ 78؛ شعراء، 169ـ161.

*** مجادله‏ى هود عليه‏السلام با قوم عاد؛ هود، آيه‏ى 57ـ50.

*** مجادله‏ى صالح عليه‏السلام و قوم ثمود؛ هود، آيه‏ى 65ـ61.

*** گفت‏وگوى يعقوب عليه‏السلام با فرزندانش؛ سوره‏ى يوسف، آيه‏ى 17ـ11.

*** بحث موسى عليه‏السلام و فرعونيان و بنى‏اسرائيل؛ طه، آيه‏ى 97ـ49؛ بقره،71ـ67؛ اعراف، 141 ـ 138 (و در سوره‏هاى متعدد ديگر).

*** گفت‏وگوى شعيب عليه‏السلام با قوم خود؛ هود، آيه‏ى 92ـ84؛ شعراء، 188ـ177.

*** مجادله‏ى الياس عليه‏السلام با قوم خود؛ صافات، آيه‏ى 127ـ123.

*** بحث عيسى عليه‏السلام و مادرش با بنى‏اسرائيل؛ آل‏عمران، آيه‏ى 52؛ مريم، 34ـ27؛ صف، 6و14.

*** گفت‏وگوى پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با قوم و امّت خود، در آيات متعدد كه با واژه‏ى «قُل» و «يَسألونَكَ» و ... آمده‏است.

20ـ مجادله‏ى ابراهيم عليه‏السلام با فرشتگان

*** گفت‏وگوى حضرت ابراهيم عليه‏السلام با فرشتگان در جريان قوم لوط؛ سوره‏ى هود، آيات 77ـ69؛ سوره‏ى عنكبوت، 32ـ31.

سؤالات فصل دوم

1ـ «سبر و تقسيم» را با استناد به آيه‏اى از قرآن توضيح دهيد.

2ـ مثالى در باره‏ى «سبر و تقسيم» ذكر كنيد.

3ـ «آموزش گفتار استدلالى» را با استفاده از آيه‏ى قرآن بيان كنيد.

4ـ «فرض محال» را توضيح دهيد. و آيه‏اى از قرآن در باره‏ى آن بياوريد.

5ـ «استفاده از سخن مخاطب برضد خودش» يعنى چه؟ با آيه مثال بزنيد.

6ـ «اسجال» را با ذكر مثالى از قرآن توضيح دهيد.

7ـ «انتقال (طرح استدلال بى نقيض)» را با ذكر مناظره‏ى قرآنى بيان كنيد.

8ـ «ابطال ادعاها با پاسخ نقضى» را توضيح و مثالى از قرآن ذكر كنيد.

9ـ «مقابله با ياوه‏سرايى» را با استفاده از موضوعى قرآنى توضيح دهيد.

10ـ «بحث تعقل برانگيز» را با آيه‏اى از قرآن توضيح دهيد.

11ـ چهار روش قرآن در باره‏ى «بحث تعقل برانگيز» را نام ببريد.

12ـ «استفاده از برهان» را توضيح دهيد و بگوييد كدام برهان‏هاى عقلى را مى‏توان در قرآن يافت؟

14ـ پديده‏هاى منظمى را كه قرآن براى استفاده از برهان به ما ارائه مى‏دهد، ذكر كنيد.

15ـ «مجادله‏ى نمايشى» از قرآن بياوريد.

16ـ «ذكر برترى‏ها» ، در مجادله را با استفاده از آياتى بياوريد.

17ـ «پيش‏دستى كردن» را با مثالى از قرآن توضيح دهيد.

18ـ «رفع ابهام» را با ذكر آيه‏اى بيان كنيد.

19ـ «فاقد علم» در مجادله را از ديدگاه قرآن بياوريد.

20ـ «مقصر يابى» را با مثال تاريخى از قرآن شرح دهيد.

21ـ «توجيه‏گرى» در مجادله را با استناد به آيه‏اى ذكر كنيد.

22ـ چهار نمونه از مجادله‏ى با خدا و پيامبران را نام ببريد.

پى‏نوشتها:‌


1- آل عمران/154.
2- بقره/170.
3- مائده/104.
4- يس/79 ـ78.
5- اسراء/49 و 98.
6- اسراء/51 ـ 50.
7- قيامت/4 ـ 3.
8- روم/27.
9- روم/21.
10- بقره/164.
11- رعد/3.
12- انعام/50.
13- اعراف/176.
14- حشر/21. آيه‏ى 41 و 43 از عنكبوت نيز در باره‏ى "مثال زدن" آمده است.
15- طارق/7 ـ 5.
16- غاشيه/20 ـ 17؛ در ذاريات/21؛ فصلت/53؛ نمل/14، روم/50 نيز راجع به انديشيدن و نگاه آگاهانه به پديده‏هاى مختلف اشاره شده است.
17- قصص/72ـ71.
18- يوسف/39.
19- فاطر/27، واقعه/72ـ 71 و 59 ـ 58، غافر/28، ابراهيم/19، نحل/17، انعام/71؛ نمونه‏هايى از مطلب فوق را ارائه مى‏دهند.
20- انعام/101.
21- مائده / 18
22- انعام/63.
23- انعام/64.
24- يس/79 ـ 78.
25- صافات/18ـ 16، واقعه/49ـ 47، رعد/16، نمل/65ـ 64، نمونه‏هايى از مطلب فوق را بيان مى‏كنند.
26- برهان تمانع مى‏گويد: تحقق يك معلول با فرض دو علت تامه محال است؛ به عبارتى توارد دو علت تامه بر معلول واحد محال است. چون در جهان وحدت وجود دارد، پس علت جهان هم بايد واحد باشد.
27- انبياء/22.
28- در اين برهان، مقدمه‏ى اول مى‏گويد: «نظام جهان هماهنگ است». و مقدمه‏ى دوم: «هر نظام هماهنگى يك خالق دارد». پس جهان يك خالق دارد.
29- يوسف/ 105.
30- يونس/101.
31- ملك/ 4ـ 3.
32- نباء/16 ـ 6.
33- ذاريات/49.
34- نجم/46ـ 45.
35- برهان «امكان و وجوب» يا برهان «قيام ممكنات به واجب‏الوجود» كه: «هر چه وجودش وابسته به موجود ديگرى است، ممكن‏الوجود نام دارد» و «علت هر ممكن‏الوجودى بايد قائم به ذات خويش و مستقل باشد، كه به آن واجب‏الوجود گويند» و اگر مستقل نباشد، «دور و تسلسل» پيش مى‏آيد كه آن هم باطل است، يعنى محال است سلسله‏ى ممكن‏الوجودها راداشته باشيم كه به واجب‏الوجود منتهى نشود.
36- نوح/16ـ15.
37- انعام/95.
38- بقره/22.
39- روم/50، اشاره به آثار رحمت آن مؤثر بى‏همتادارد: فَانظُر اِلى آثارِ رَحمةِ اللّه كَيفَ يُحيِى الارضَ بَعدَ مَوتِها و اِنَّ ذلِكَ لَمُحيِى المَوتى و هُوَ عَلى كُلِّ شَى‏ءٍ قَدير؛ انعام/99ـ96.
40- انعام/83.
41- انعام/79ـ76.
42- انبياء/67ـ 63.(آغازماجرا از آيه‏ى 51.).
43- آل عمران / 61.
44- بقره/ 137 - 135. در اين آيه با ذكر برترى‏هاى ايمان پيامبران را نشانه‏ى هدايت مى‏داند و در پايان مى‏گويد: اگر اهل كتاب مانند شما به همه‏ى پيامبران ايمان آوردند، «هدايت يافته‏اند». و الاّ نيستند. اين آيه را مى‏توان در بحث «استفاده از سخن مخاطب بر ضد خود او» نيز مطرح كرد.
45- بقره/140.
46- آل‏عمران/37.
47- آل‏عمران/66ـ65.
48- مجادله‏ى «نادرست» يا «باطل» مى‏تواند، نام ديگرى براى اين نوع مجادله باشد.
49- آل‏عمران/152.
50- آل‏عمران/165، برگرفته از ترجمه‏ى ناصر مكارم شيرازى.
51- آل‏عمران/167.
52- آل عمران / 97.
53- برگرفته از «هدى‏الفرقان فى علوم‏القرآن»، ص245، ج2.