مثل هاى آموزنده قرآن
(در تبيين پنجاه و هفت مثل قرآنى)

آية الله جعفر سبحانى

- ۵ -


قول معروف و مغفرة خير من صدقة يتبعها اءذى و الله غنى حليم .(112)
((در برابر سائلان ، گفتار خوش و عفو و گذشت نيكوتر از انفاق است كه به دنبال آن آزار باشد خداوند بى نياز و بردبار است )).
خلاصه محتويات سه آيه
آيه نخست گزارش از پاداش هاى بزرگ براى انفاق انفاقگران مى دهد كه چه بسا ممكن است يك درهم آنان به هفتصد درهم تبديل شود.
آيه دوم آداب انفاق را بيان مى كند كه يك فرد توانگر بعد از انفاق حق منت نهادن و اذيت كردن ندارد زيرا مال ، مال خداست و انسان نماينده خدا در تصرف در آن است ، و وكيل خدا، حق هيچ نوع دخالت ندارد.
آيه سوم وظيفه افراد ناتوان را بيان مى كند كه با بينوايان با زبانى نيك و درخواست مغفرت سخن بگويند و چنين عملى از كمك همراه با منت بهتر است .
ما اين بخش را با حديثى از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله كه از سخنان گرانبهاى او در مورد انفاق و انفاقگران است به پايان مى رسانيم .
حضرتش فرمود:
اذا سئل السال فلا تقطعوا عليه مساءلته حتى يفرغ منها ثم ردوا عليه بوقار، و لين اما ببذل يسير اءو رد جميل ، فانه قد ياءتيكم من ليس بانس و لا جان ينظرونكم كيف صنيعكم فيما خولكم الله تعالى .(113)
هنگامى كه حاجتمندى از شما چيزى بخواهد گفتار او را قطع نكنيد تا تمام مقصود خويش را شرح دهد، سپس با وقار و ادب و ملايمت به او پاسخ بگوييد يا چيزى كه درخواست دارد در اختيار او بگذاريد و يا به طرز شايسته اى او را بازگردانيد زيرا ممكن است سوال كننده فرشته باشد كه مامور آزمايش شما است تا ببيند در برابر نعمتهايى كه خداوند به شما ارزانى داشته ، چگونه عمل مى كنيد)).
مثل هشتم : بسان كشتزارى بر سنگ خارا
يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يومن بالله و اليوم الاخر فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاءصابه و ابل فتركه صلدا لا يقدرون على شى ء مما كسبوا و الله لا يهدى القوم الكافرين . (البقرة /264).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد بخششهاى خود را با منت و آزار باطل نسازيد همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى كند و به خدا و روز رستاخيز ايمان نمى آورد، كار او همچون قطعه سنگى است كه بر آن قشر نازكى از خاك باشد و بذرهايى در آن افشانده شود و رگبار باران به آن برسد، و آن را صاف و خالى از خاك و بذر رها كند آنها از كارى كه انجام داده اند، چيزى به دست نمى آورند، و خداوند جمعيت كافران را هدايت نمى كند)).
تفسير واژه ها
1. (صفوان ) جمع ((صفوانه )): سنگ صاف است .
2. (صلد): سنگ براق .
3. (وابل ): باران درشت .
4. (ضعفين ): تثنيه ضعف ، دو برابر و هدف از تثنيه تاكيد است .
دو ديدگاه متفاوت در عمل نيك
در ارزيابى عمل نيك دو ديدگاه متفاوت وجود دارد: يكى مربوط به مكاتب مادى ، يعنى افرادى كه به مسايل اجتماعى از ديدگاه ((منهاى مذهب )) مى نگرند، ديگرى از آن انسانهايى كه رضاى خدا را محور فعاليت هاى اجتماعى مى دانند، اينك تشريح هر دو نظريه :
1. نظريه نخست
واقعيت عمل نيك ، يك چيز بيش نيست و آن كارى است كه گره از جامعه بگشايد، خواه انگيزه آن خدمت به خلق باشد يا خودنمايى و ظاهر سازى ، و كسب رضاى مردم براى نيل به مقامات و مناصب دنيوى .
در اين نظريه معيار ماهيت عمل است و از سرچشمه عمل كه نيت و انگيزه است خبرى نيست ، در اين مكتب انگيزه هر چند هم آلوده و نفسانى باشد ضررى به زيبايى عمل نمى زند و لذا هرگاه فردى دست به ساختن بيمارستان بزند كه در سايه آن در انتخابات كشورى و يا منطقه اى حائز آراء باشد، عمل او مورد ستايش است و در گشايش آن رسانه هاى گروهى به ستايش سازنده آن مى پردازند.
2. نظريه دوم
در اين معيار عمل نيك دو چيز است :
1. خود عمل زيبا باشد و گرهى از جامعه بگشايد.
2. انگيزه عمل ، كاملا الهى باشد و يا لااقل انسانى باشد، با اجتماع اين دو شرط، مى توان عمل را نيك و فرد را نيكوكار و از ديگران جدا ساخت .
در اين نقطه برترى مكتب تربيتى قرآن بر ديگر مكاتب روشن مى گردد، مكاتب ((منهاى مذهب )) ظاهر بين و زودگذرند با چهره عمل سر و كار دارند نه با ريشه آن ، در حالى كه اسلام هم رويه عمل و هم با ريشه آن مطرح است .
تعجب نخواهيد كرد كه اسلام حق هر نوع مسجد سازى را از مشركان سلب مى كند و آن را از آن افراد با ايمان مى داند. در حالى كه گروه نخست از نظر ظاهر، كار زيبايى صورت مى دهند ولى چون نيت آنان آلوده است خدا پذيراى عمل آنان نمى باشد، زيرا هدف از مسجد سازى پرستش خداست در حالى كه مشركان به جاى پرستش خدا، بت ها را مى پرستند، لذا مى فرمايد:
و ما كان للمشركين اءن يعمروا مساجد الله شاهدين على اءنفسهم بالكفر اءولئك حبطت اءعمالهم و فى النار هم خالدون .(114)
((مشركان حق ندارند مسجدهاى خدا را تعمير و آباد كنند در حالى كه بر كفر خويش گواهى مى دهند و بر بت پرستى به جاى خداپرستى تظاهر مى كنند، اعمال آنان تباه و هميشه در آتش است )).
در حالى كه اعمال مشركان هر چند از نظر ظاهر زيبا است ارزش قائل نمى شود ولى اين حق را به افراد با ايمان مى دهد كه به انگيزه الهى دست به مسجد سازى مى زنند و مى فرمايد:
انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الاخره و اقام الصلوة و آتى الزكوة و لم يخش الا الله فعسى اءولئك اءن يكونوا من المهتدين .(115 )
((مساجد خدا را تنها كسى آباد مى كند كه به خدا و روز قيامت ايمان آورد، و نماز را برپا دارد و زكات را بپردازد و جز از خدا نترسد اميد است چنين گروهى از هدايت يافتگان باشند)).
با توجه به اين اصل به تشريح آيه مى پردازيم :
در تشريح تمثيل هفتم - چنانچه گذشت - قرآن از انفاق تواءم با منت و آزار جلوگيرى نمود و در تمثيل هشتم كه هم اكنون در صدد تفسير آن هستيم علاوه بر پاسدارى از انفاق تواءم با منت و آزار، به نكوهش انفاق ريايى مى پردازد، انفاقى كه كاملا به ظاهر آراسته ولى در باطن آلوده است ، عمل زيبايى كه به ظاهر فريبنده است و انسان تصور مى كند كه عواطف انسانى و يا جلب رضاى خدا او را بر اين كار وادار كرده است ولى در باطن انگيزه ديگر او را به اين كار كشيده در حالى كه قلب او مانند سنگ خارا، سخت و صاف است .
عمل ريايى شاخه اى از نفاق است نفاقى كه عقل و شرع در نكوهش آن همفكرند، سرايندگان شيرين زبان در ادب فارسى در نكوهش ريا تشبيه هايى دارند كه آنها قبل از بيان تشبيه قرآن مطرح مى كنيم تا به هنگام مقايسه برترى تشبيه قرآن كاملا روشن گردد.
 

زنا و ريا آشكارا شود   دل نرم چون سنگ خارا شود
ناصر خسرو مى گويد:
 
اگر احسان كنى با مستحق كن   نه از بهر ريا، از بهر حق كن
خاقانى مى گويد:
 
مى خورى به گر ز ريا طاعت كنى   گفتم و، تير از كمان آمد برون
سعدى مى گويد:
 
اين درونت برهنه از تقوا   كز برون جامه ريا داريد
در اين اشعار و نظاير آن مرد رياكار و انگيزه او و قلب او به گونه اى تشريح شده است اكنون ببينيم قرآن درباره عمل ريايى چه مى گويد و رياكار را به چه چيز تشبيه مى كند.
كشتزارى بر قطعه سنگ بخارا
قطعه سنگ عظيمى را در نظر بگيريد كه چند هكتار زمين را با سختى تمام پوشانيده است ، و نفوذ در دل زمين با وجود چنين مانع ، مشكل مى باشد ولى قشر نازكى از خاك چهره آن را پوشانيده و انسان تصور مى كند كه عمق خاك به ده متر مى رسد، كشاورز ناآگاه از درون زمين ، بذر مى افشاند به اميد اين كه چند برابر برداشت كند، كار پايان مى يابد و چند روزى آفتاب مى تابد ولى ناگهان باران درشت دانه اى فرود مى آيد آن قشر نازك خاك را با دانه هاى نهفته در آن مى شويد و همه را همراه آرزوى دهقان ناآگاه به رودخانه مى ريزد، و در چشم انداز كشاورز جز سنگ خشن و سياه چيزى نمى باشد.
قلب رياكار به خاطر دورى از معنويت بسان سنگ خارايى است كه نفوذپذير نيست .
انفاق ظاهر پسند او، بسان بذرى است كه بر روى اين سنگ پوشيده از خاك نازك افشانده شود، همان طورى كه كشاورز از آن بذر نتيجه نمى گيرد چون ريشه در زمين ندارد، مرد رياكار نيز در روز رستاخيز از عمل خود بهره نمى گيرد چون ريشه در قلب و روح او نداشته است ، و چون انگيزه او جلب رضا مردم سپس نيل به مناصب دنيوى است به پاداش عمل خويش ‍ مى رسد، ديگر حق ندارد در روز قيامت از خدا پاداش بطلبد.
از اين بيان روشن مى گردد كه گروهى مخترع و مبتكر كه با اعمال نيك خود خدمتگزار جامعه مى باشند به دو گروه تقسيم مى شود.
1. برخى از آنها انگيزه الهى و انسانى داشته است و با انگيزه پاك وارد عمل مى گردد، اين گروه مسلما بى پاداش نخواهند بود.
2. گروهى ديگر كسانى در استخدام قدرت هاى جهانى و شيطانى درآمده و با قراردادهاى سنگين مشغول تحقيق مى گردد، آنان پاداش خود را از كارفرمايان خود دريافت نموده و در روز رستاخيز طلبى نخواهند داشت .
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
ان الله ينظر الى صوركم ولكن ينظر الى قلوبكم و اءعمالكم .(116)
((خدا به ظاهر شما نمى نگرد بلكه به نيات و اطاعت شما نگاه مى كند)).
رياء عابدان و زاهدان
ريا دام گسترده براى آن گروه است كه نفس سركش را از تظاهر به گناه باز مى دارند، و شيطان از جذب آنان به گناه از جرائم ظاهرى ماءيوس ‍ مى گردد.
در اين صورت ، خويشتن دارى از گناه ، و ترك لذايذ نفسانى از طريق قواى ظاهرى ، در درون گروهى كه روح آنان از عشق به خدا و معنويت خالى است ، خلا عظيمى پديد مى آورد و نفس هوسباز، پيوسته به دنبال روزنه اى
مى گردد كه از آن راه اين خلا را پر كند، از اين جهت نفس به خاطر بريدگى از ظاهر، متوجه درون و دل مى گردد، و آنجا را نقطه فعاليت خود قرار مى دهد. چون لذت عبوديت و پيوستگى به كمال مطلق را نچشيده ، تحسين و تمجيد مردم و ستايشگرى هاى آنان در كام او شيرين مى آيد، سپس كم كم با تلويح و تصريح كارهاى خير و نيك گذشته را به رخ اين و آن مى كشد، و آن بخش از كارهاى نيك را انجام مى دهد كه سر و صداى آفرين و اعجاب و ستايشگرى مردم را برانگيزد و با اوج گيرى اين روح ، كم كم از مرز معنويت دور شده و به حريم گناه نزديك مى گردد، انگيزه او در كار نيك به جاى (مرضات الله ) و يا پاداشهاى اخروى ، همان شهرت و ستايش مردم مى گردد، و عمل صالح در نظر او، جز پل پيروزى براى كسب جاه و مقام ، و تحصيل شهرت و موقعيت حقيقت ديگرى پيدا نمى كند سپس كار به آنجا مى رسد كه فرايض الهى را از آن نظر انجام مى دهد كه مردم او را عابد و زاهد، متقى و پرهيزگار بينديشند و تقوا و پرهيزگارى و نيكوكارى او نقل محافل گردد و در اجتماع از احترام فوق العاده اى برخوردار شود.
يك چنين فرد به ظاهر خداپرست ، خودپرست و خودمدار است ، خداى او، نفس او است ، دين او لذايذ نفسانى او است و به قول مولوى :
 
چون سزاى اين بت نفس او نداد   ز بت نفس ، بتى ديگر بزاد
مادر بت ما بت نفس شما است   زانكه آن بت مار، و اين بت اژدهاست
برخى تا پايان عمر در اين حد باقى مى مانند و به تظاهر و ريا عمر خود را به سر مى برند و دست از فرايض و واجبات و اعمال صالح به صورت رياكارانه برنمى دارند، و برخى ديگر پس از گذشت زمانى نقاب نفاق از چهره برمى كشند، از ريا و تزوير، براى كسب مقامات دولتى و مناصب اجتماعى بهره مى گيرند و با آن زهد و عبادت دروغين نيز وداع مى نمايند، و پس از ارتقاء از تظاهر به زشت كارى و الحاد نيز اباء نمى كنند.
صورت ملموسى از تمثيل قرآن
در رژيم گذشته ، در يكى از شهرهاى جنوب ، شهردار رياكارى بود كه در جاى چمن هاى فلكه بزرگ شهر، گل كارى نكرده بود، اتفاقا گزارش رسيد كه طاغوت وقت ، عازم جنوب است و از آن نقطه عبور خواهد كرد، شهردار ريا كار يك روز پيش از ورود طاغوت ، گل هايى را از گل فروشى ها خريد و بر زمين چمن نشاند تا لحظه اى توجه ارباب خود را جلب كند، آنگاه پس از دو روز گلها افسرده شد و چمن ، آرايش دروغين خود را از دست داد. من پس از شنيدن اين جريان به ياد آيه مورد بحث افتادم كه عمل رياكار را به شكل عمل آن شهردار رياكار توصيف مى كند و روشن مى سازد كه عمل رياكاران كاملا بى عمق و بى ريشه است ، در حالى كه كارهاى الهى كاملا عميق و ريشه دار مى باشند.
مثل نهم : انفاق خالصانه در راه خدا
و مثل الذين ينفقون اءموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبيتا من اءنفسهم كمثل جنة بربوة اءصابها وابل فاتت اءكلها ضعفين فان لم يصبها وابل فصل و الله بما تعملون بصير. (البقرة /264).
((و كار كسانى كه اموال خود را براى خشنودى خدا و تثبيت ملكات انسانى در روح خود انفاق مى كنند همچون باغى است كه در نقطه بلندى باشد و بارانهاى درشت به آن برسد و ميوه خود را دو چندان دهد (و هميشه شاداب و با طراوت است ) و اگر باران درشت به آن نرسد بارانى نرم به آن مى رسد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست )).
تفسير واژه ها
1. ربوة مفرد، و جمع آن ربى است ، و به نقطه بلند از زمين گفته مى شود.
2. وابل : باران درشت .
3. طل : باران ريز.
اخلاص در عمل يا انقلاب ارزشها
اخلاص در عمل و يا كار براى خدا از اصولى است كه اسلام به آن دعوت كرده و مايه انقلاب ارزشها شده است ، و اگر اين اصل در جامعه پياده شود فضاى زندگى جامعه را شفاف و خندان مى گردد و بسيارى از كشمكشها و خودخواهى ها پايان مى پذيرد.
مسلما كار، بدون انگيزه صورت نمى پذيرد و كار بدون انگيزه نوعى خطا و غفلت بشمار مى رود. چيزى كه هست محرك و انگيزه در امور فردى ، نوعا سود شخصى مى باشد مثلا آنجا كه انسان احساس نياز مى كند براى رفع نياز خود دست به تلاش مى زند، يك چنين كار در چهارچوب كارهاى فردى بسيار مستحسن و ستوده است .
ولى آنجا كه كار، آهنگ اجتماعى پيدا مى كند، انگيزه بايد دگرگون گردد و رضاى الهى و يا لااقل علاقه به انسانها محرك انسان باشد، اگر انگيزه كار آلوده گردد، خودخواهى و ((غير خودنخواهى )) محرك انسان شود كار تظاهرى بيش نبوده و ديرى نخواهد پاييد.
قرآن در تبيين عقيم ماندن كارهاى ريايى و در مقابل ، ثمر بخش بودن كارهاى توام با اخلاص ، از دو تمثيل بهره مى گيرد كه با تمثيل نخست در شماره قبل آشنا شديم ، اكنون به تبيين تمثيل دوم در مورد كارهاى همراه با اخلاص مى پردازيم .
كشاورزى ، زمين مناسبى را در يك نقطه بلندى براى احداث باغ اختصاص ‍ مى دهد، نقطه اى كه هم از تابش آفتاب بهره مى گيرد و هم از بارانهاى فصلى اعم از درشت و ريز، او نهالها را را در دل زمين كاشته و هماهنگ با شرايط جوى به پرورش آنها همت مى گمارد، چيزى نمى گذرد كه نهال ها به صورت درخت برومند در آمده و دو چندان ميوه مى دهد.
شگفت آنجا است كه باران درشت گاهى مايه تباهى زراعت مى گردد چنانكه در مثل قبلى بيان گرديد، در حالى كه در اين تمثيل باران درشت مايه پرورش نهال ها و درختان مى گردد، چطور شد كه يك عامل در شرايطى ويرانگر و در شرايطى ديگر نعمت پرور است ؟
علت آن اين است كه در تمثيل نخست كشاورز بدون آگاهى از شرايط زمين دانه بر خاك ضعيفى كه روى سنگ را پوشانيده بود افشانده بود، طبعا در چنين شرايطى بوته در دل زمين ريشه نمى دواند و باران درشت خاك و بوته را مى شويد، و به رودخانه مى ريزد.
در حالى كه در تمثيل دوم نهال هاى كشاورز پنجه در دل زمين افكنده و در قشرى از زمين پنهان شده است ، باران نه تنها درخت را از جاى برنمى كند بلكه در دل زمين نفوذ كرده و ريشه ها را آبيارى مى كند.
با توجه به اين نكته مثل موقعيت مرد رياكار با انسان مخلص كاملا روشن مى گردد، مثل رياكار مثل آن كشاورز بذر افشان است كه بر خاك ضعيفى كه بر روى سنگ قرار گرفته بذر مى افشاند، اگر دانه در اين حالت در دل زمين ريشه نمى دواند و به قول شاعر:
 
هر آن كس فكند تخم بر روى سنگ   چو آيد وقت دخلش ، نيايد به چنگ
عمل رياكار نيز در روح و روان انسان ريشه ندوانيده و جز ظاهر سازى چيزى نمى باشد.
از اى بيان روشن مى گردد كه چرا اعمال رياكاران پس از اندى مى خشكد و از حركت باز مى ماند ولى كارهاى مردان خدا دور از ريا صدها سال ، نعمت و بركت مى دهد.
بى ريشه بودن كار، هم مورد تاييد وحى الهى است و هم مشاهدات اجتماعى آن را تاءييد مى كند.
جمله (و تثبيتا من اءنفسهم ) به اين معنى است كه انفاق كنندگان با اخلاص نه تنها در انفاق خواهان تحصيل رضاى خدا هستند بلكه پيوسته خود را آماده مى سازند كه در آينده آن را با منت باطل نسازند.
اين جمله مى تواند، اشاره به مطلب ديگرى باشد و آن اين كه افراد با ايمان با انفاق در راه خدا به نفس و روان خود ثبات و آرامش مى بخشد و انفاق مايه آرامى روح آنان مى گردد زيرا (الا بذكر الله تطمئن القلوب ): ((دلها با ياد خدا آرام مى گيرد)).
كمال اخلاص
اخلاص براى خود مراتب مختلفى دارد كه مرحله اتم آن از اولياى خدا است .
در دوران نوجوانى از استادى شنيدم : بعد از درگذشت والد شريف مرتضى و شريف رضى قرار شد اثاث خانه ميان آن دو برادر تقسيم شود پس از تقسيم همه اثاث ، قرآنى در وسط باقى ماند، مقسم تصميم گرفت آن را به يكى از دو برادر بدهد.
مقسم گفت : قرآن را آن كس بردارد كه از زمان تكليف تا به حال گناهى را مرتكب نشده است ، ناگهان هر دو برادر دست روى قرآن نهادند.
مقسم گفت : اين قرآن را كسى بردارد كه تاكنون مكروهى را مرتكب نشده ، هر دو برادر دست روى قرآن نهادند.
مقسم گفت : اين قرآن را آن كس بردارد كه هيچ وقت مباحى را مرتكب نشده باشد.
در اين موقع مرتضى دست روى قرآن نهاد و رضى از نهادن دست روى قرآن خوددارى كرد.
مقسم پرسيد: چگونه هيچ مباحى را مرتكب نشدى ؟
مرتضى گفت : من از دوران تكليف به اين طرف همه كارهاى خود را از خواب و خوراك براى خدا انجام داده ام ، تا در سايه انجام امور مباح ، بتوانم در خدمت خدا و اطاعت او باشم !
ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا!
مولوى در مثنوى داستانى را از اخلاص حضرت على عليه السلام نقل مى كند كه به حق آموزنده است زيرا انسان از نظر اخلاص به پايه اى مى رسد كه خشم خود را در برابر دشمنى كه بر او پيروز شده فرو مى برد و پس از فروكش كردن خشم براى خدا به زندگى دشمن خاتمه مى بخشد زيرا در حال خشم از آن واهمه دارد كه كشتنش براى خشم خويش باشد نه براى خدا، چنان كه مى فرمايد:
 
از على آموز اخلاص عمل   شير حق را تو غنى دان از دغل
در ((غزا)) بر پهلوانى دست يافت   زود شمشيرى برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روى على   افتخار هر نبى و هر ولى
او خدو انداخت بر روى كه ماه   سجده آرد پيش او در سجده گاه
در زمان انداخت شمشير آن على   كرد او اندر غزايش كاهلى
گشت حيران آن مبارز زين عمل   و از نمودن عفو رحم بى محل
گفت بر من تيغ تيز افراشتى   از چه افكندى مرا بگذاشتى
از چه ديدى بهتر از پيكار من   تا شدى تو سست در آشكار من
تا اينكه مى گويد على عليه السلام پاسخ گفت :
 
گفت من تيغ از پى حق مى زنم   بنده حقم نه مامور تنم
شير حقم نيستم شير هوا   فعل من بر دين من باشد گواه (117)
قرآن در دعوت به اخلاص
قرآن به صورت هاى گوناگون به اخلاص در عمل دعوت مى كند و تحت عناوين ياد شده در زير اين حقيقت را بيان مى كند:
1. مرضات الله
قرآن آن گروه را مى ستايد كه كار را براى تحصيل رضا و خشنودى خدا، انجام دهند آنجا كه مى فرمايد:
و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤ وف بالعباد.(118)
((برخى از مردم با جان خود رضاى الهى را مى خرند، خدا به بندگان مهربان است )).
2. وجه الله
در بسيارى از آيات ، انگيزه را وجه الله معرفى مى كند و مى فرمايد:
و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله .(119)
((انفاق نمى كنيد مگر براى تحصيل رضاى خدا)).
كلمه وجه در اين موارد به معنى ذات خداست چنان كه مى فرمايد:
و يبقى وجه ربك ذو الجلال و الاكرام .(120)
گواه بر اين كه وجه به معنى ذات است اين كه در اين آيه ، ذوالجلال وصف ((وجه )) است ، نه وصف ((رب )) زيرا اگر وصف ((رب )) بود لازم بود بفرمايد: (ذى الجلال و الاكرام ) مسلما آنچه كه داراى جلالت و عظمت است ذات حق تعالى است .
3. رضوان الله
سومين واژه اى كه قرآن در دعوت به اين اصل به كار مى برد، واژه ((رضوان )) است كه در نزد اهل معرفت جذبه و كشش خاصى دارد، و براى اهل كمال لذتى بالاتر از تحصيل آن نيست و نهايت آرزوى هر عارف اين است كه اعمال بدنى و قلبى او مظهر رضاى حق باشد. قرآن اين لفظ را به صورت هاى ((رضوان الله ))، ((رضوان من الله ))، ((رضوانه ))، ((رضوان )) و ((رضوانا)) به كار مى برد، از باب نمونه تراهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا(121) پيامبر و ياران او را در حال ركوع و سجود مى بينى كه خواهان كرم خدا و خشنودى او مى باشند.
مثل دهم : منت پس از انفاق يا آتشبارى در باغ زندگى
اءيود اءحدكم اءن تكون له جنة من نخيل و اءعناب تجرى من تحتها الانهار له فيها من كل الثمرات و اءصابه الكبر و له ذرية ضعفاء فاءصابها اعصار فيه نار فاحترقت كذلك يبين الله لكم الايات لعلكم تتفكرون . (بقره /266)
((آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن نهرها بگذرد، و براى او در آن باغ از هرگونه ميوه اى وجود داشته باشد در حالى كه به سن پيرى رسيده و فرزندانى كوچك و ضعيف دارد در اين هنگام گردبادى كوبنده كه در آن آتش سوزانى است به آن برخورد كند و شعله ور گردد و بسوزد اين چنين خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى سازد شايد بينديشيد)).
تفسير واژه ها
1. ((ود)) فعل ماضى و مضارع آن ((يود)) به معنى دوست داشتن است .
2. ((جنت )) به معنى باغ است و معنى ريشه اى آن پوشانيدن است تو گويى درختان باغ چهره زمين را مى پوشاند.
3. نخيل جمع نخل و يا اسم جمع است به معنى درخت خرما.
4. اعناب جمع عنب به معنى انگورها است و قرآن هر موقع از خرما ياد مى كند نام درخت مى برد در حالى كه هر موقع بخواهد از درخت مو سخن بگويد از ميوه آن نام مى برد به نام ((عنب )).
5. ((اعصار)) گردبادى است كه از زمين برمى خيزد و به صورت عمودى بالا مى رود، و چه بسا ممكن است حامل انرژى آتش باشد.
مساءله احباط و تكفير
از مسايل ديرپا در ميان متكلمان اسلامى ، مساءله ((احباط)) و ((تكفير)) است ، احباط در لغت به معنى ((ابطال )) و نابود و بى اثر ساختن است مثلا مى گويد: ((احبط الله عمل الكافر)): اءبطله ، خدا عمل كافر را حبط نمود، يعنى ابطال كرد)).(122)
((تكفير)) نيز در لغت به معنى پوشانيدن است . به كشاورز در لغت ((كافر)) اطلاق مى شود چون دانه را در زير خاك پنهان مى سازد، چنان كه قرآن مجيد مى فرمايد:
كمثل غيث اءعجب الكفار نباته .(123)
((بسان بارانى كه رويش گياهان ، مايه شگفتى كشاورزان گردد)).
در اصطلاح متكلمان ((حبط)) اين است كه پاداش كارهاى نيك ، به وسيله گناه ، از بين برود همچنان كه ((تكفير)) در اصطلاح آنان اين است كه كيفر گناهان پيشين در پرتو اعمال نيك ، بخشيده شود، و در حقيقت ((ابطال حسنه )) به وسيله گناه ، احباط، و ((اسقاط سيئه )) در پرتو حسنه ، ((تكفير)) است .
در كتابهاى كلامى ، معتزله به عنوان حاميان ((احباط)) و ((كفير)) معرفى شده ، و اماميه و اشاعره منكران ، هر دو(124) در حالى كه حق اين است كه اماميه در هر دو مساءله راه وسط را برگزيده و در موارد خاصى ، احباط و تكفير را پذيرفته اند و يكى از موارد احباط، آيه مورد بحث است كه متضمن تبيين حال انفاقى است كه پشت سر آن گناهى مرتكب شود.
توضيح اين كه ((تمثيل )) يادآور مى شود:
انفاق در صورتى پذيرفته مى شود و در برابر يك درهم موقعى هفتصد درهم پرداخت مى گردد كه پس از انفاق از انسان انفاق گر عملى سر نزند كه غضب الهى را شعله ور سازد و آن را بسوزاند، حالا اين چه عملى است كه خرمن انفاق را مى سوزاند و به صورت خاكستر درمى آورد، بعدا درباره آن گفتگو مى كنيم .
در اواخر قرن نخست اسلامى ، گروه بس خطرناكى تشكيل گرديد كه شعارهاى جوان پسند آنان ، موجب گرايش برخى به آنان گرديد، آنان مى گفتند:
((لا تضر مع الايمان معصية )): ((گناه ضرر بر ايمان نمى زند)) و هدف اين بود كه ايمان قلبى كافى و مايه نجات است ، و گناه گنهكار مانع از نجات آنان نيست و اين نوع شعار كه بوى اباحيگرى مى دهد چراغ سبزى براى بزهكاران بود، تا غم گناه را نخورند آنگاه كه در دل ايمان دارند، بنابراين باده گسارى ، قمار بازى ، اعمال منافى عفت ، كوچك ترين مانعى از دخول بهشت نخواهند بود آنجا كه ايمان در دل محفوظ بماند.
البته شعار ((لا تضر مع الايمان معصية )) شعار دو لبه و به يك معنى صحيح است زيرا معصيت ، سبب كفر و خروج از ايمان نمى گردد، ولى بايد توجه نمود آنچنان هم نيست كه تنها ايمان در نجات انسان كافى باشد هر چند پشت سنگين بار از گناه داشته باشد.
به خاطر بدآموزى اين مكتب در دعوت جوانان به اباحيگرى ، امام صادق عليه السلام به ياران خود هشدار مى دهد و مى فرمايد:
بادروا اءولادكم بالحديث قبل اءن يسبقكم اليهم المرجئة .(125)
به داد جوانان خود برسيد، پيش از آن كه گروه ((مرجئه )) آنها را شكار كنند))
يعنى آموزشهاى لازم درباره آنان انجام دهيد، كه ديگر مرجئه نتوانند در آنها اثر بگذارند.
يادآور شديم كه آيه هشدار مى دهد كه برخى از اعمال نكوهيده چه بسا سبب مى شود كه خرمن انفاق هر چه بزرگ و عظيم باشد، با آتش گناه بسوزد، و جز خاكسترى از آن نماند، و در بيان اين حقيقت از يك تمثيل كمك مى گيرد.
باغ سرسبزى را فرض كنيد كه با انواع درختان ميوه اى پوشيده و بيش از همه در آن ، درخت خرما و انگور به چشم مى خورد، و نهر آبى از كنار درختان آن مى گذرد و ديگر نيازى به آبيار نيست .
باغ متعلق به يك كشاورز سالخورده اى است كه ثمره عمر او حساب مى شود، و اطراف او را يك مشت فرزندان خردسال گرفته كه مانند پدر، توان كار ندارند و چشم اميد به اين باغ دوخته اند كه ميوه هاى اين باغ را بفروشند و هزينه زندگى سالانه را تامين كنند.
ناگهان در نيمه روز گردبادى آتشبار، از نقطه اى برخيزد و در مسير خود از باغ در سايه حمل آتش و يا صاعقه باغ را به صورت تلى از خاكستر درآورد. حسرت و مايه اندوه آن پير سالخورده را نمى توان با بيان ترسيم كرد، چه بسا از سنگينى غم ، قلب او از كار مى افتد.
انفاق گرانى كه بخشى از هستى خود را در اختيار مستمندان مى گذارند تصور نكنند كه صد درصد از آن بهره مى گيرند، بلكه بهره مندى از انفاق در گرو اين است كه به دنبال آن عمل خلافى از آنان سر نزند، بر فقير منت نگذارند و يا آزار ندهند، در غير اين صورت عمل آنان باطل ، و با ديده بر آن خواهند نگريست ، همچنان كه آن پير سالخورده بر آن باغ آتش گرفته مى نگرد.
مقصود از گردباد آتشبار، همراه با صاعقه ، همان منت نهادن و آزار رسانيدن است كه در آيه هاى 262 و 264 از آن سخن به ميان آمده ، و يا گناهان كبيره است كه مايه احباط حسنات مى گردد.
مفسران آن را به منت و ايذاء تفسير مى كنند، در حالى كه در خود آيه قرينه اى بر آن نيست ولى ممكن است معنى وسيع و گسترده اى داشته باشد كه علاوه بر اين دو، گناهان كبيره ديگر را نيز دربرگيرد.
جمله و اصابه الكبر و له ذرية ضعفا: ((صاحب باغ پير شده و فرزندان كوچك و ناتوان دارد)) حاكى است كه از نتايج انفاق )) نه تنها خود انسان بهره مى گيرد، بلكه فرزندان انسان نيز در طول زمان ، از بركات آن بهره مند مى باشند، و اين حقيقت از تشبيه انفاق گر به صاحب باغ كه دور آن را كودكان قرار گرفته است به دست مى آيد، زيرا نه تنها پيرمرد از آن باغ بهره مى گيرد، بلكه فرزندان خردسال او نيز بهره مى گيرند.
تا اينجا تبيين چهار تمثيل كه همگى بر محور انفاق دور مى زدند به پايان رسيد سخن آينده در مورد تمثيل يازدهم است كه رباخوار را به انسان ممسوس و ديوانه تشبيه مى كند.
مثل يازدهم : رباخواران بسان ديوانگان فاقد تعادل !
الذين ياءكلون الربوا لا يقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس ‍ ذلك بانهم قالوا انما البيع مثل الربوا و احل الله البيع و حرم الربوا فمن جاءه موعظة من ربه فانتهى فله ما سلف و اءمره الى الله و من عاد فاءولئك اءصاحب النار هم فيها خالدون . (بقرة /275)
((كسانى كه ربا مى خورند برنمى خيزند مگر مانند كسى كه بر اثر تماس ‍ شيطان ديوانه شده و نمى تواند تعادل خود را حفظ كند اين به خاطر آن است كه گفتند: داد و ستد هم مانند ربا است در حالى كه خدا بيع را حلال كرده و ربا را حرام (زيرا فرق ميان اين دو بسيار است ) و اگر كسى اندرز الهى به او رسد و از رباخوارى خوددارى كند، سودهايى كه در سابق به دست آورده مال اوست ، و كار او به خدا واگذار مى شود و اما كسانى كه باز گردند اهل آتشند و هميشه در آن مى مانند)).
تفسير واژه ها
1. ((ربا)) به معنى افزايش است و در اصطلاح عبارت است از اين كه فردى از كسى وام بگيرد به اين شرط كه در موقع پرداخت بيش از آنچه گرفته است ، بپردازد.
خاقانى مى گويد:
 
تا يك دهى به خلق ، دو خواهى ز حق جزا   آن را ربا شمر كه شمردى عطاى خويش
2. ((خبط)) در لغت عرب به معنى نشستن شتر بر زمين با كوبيدن دستهايش بر آن است ، سپس در مورد كسى كه تعادل بدن را به هنگام راه رفتن نشستن شتر بر زمين است ، و در برخى از استعمالات آن كسى كه بدون آگاهى وارد كارى شود به آن مى گويند كار خبطى انجام داد.
3. ((مس )) كنايه از جنون است .
پيش از اين كه به تبيين تشبيه آيه بپردازيم به نكات آيه اشاره مى كنيم :
1. آهنگ آيه آهنگ قانون گذارى نيست بلكه حاكى از آن است كه قبلا تحريم ربا اعلام شده و در اينجا به بيان كيفر رباخواران پرداخته شده است .
و از آيه 278 سوره بقره استفاده مى شود كه مسلمانان حتى پس از تحريم ربا از رباخوارى دست برنداشته بودند و لذا آنان را هشدار مى دهد و مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقى من الربا ان كنتم مومنين فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله فان تبتم فلكم رؤ وس اءموالكم لا تظلمون و لا تظلمون .(126)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد و آنچه از مطالبات ربا باقى مانده رها كنيد اگر ايمان داريد.
اگر چنين نكنيد بدانيد با جنگ با خدا و رسول او روبرو خواهيد بود و اگر توبه كنيد سرمايه هاى شما از آن شماست (اصل سرمايه بدون سود) نه ستم مى كنيد و نه بر شما ستم وارد مى شود)).
اين بخش از آيات حاكى است كه مسلمانان صدر اسلام آنچنان نبودند كه به مجرد تحريم عموما دست از كار خود بردارند بلكه هشدارهاى پياپى سبب مى شد كه آنان از اعمال زشت مانند ربا كنار بروند.
مع الوصف مدعيان عدالت صحابه همه را عادل دانسته و به تعداد صحابه ، معصوم معرفى مى كنند.
2. آيات ربا پس از آيات صدقه آمده و ارتباط اين دو كاملا ارتباط دو شى ء متقابل و متضاد است زيرا ((ربا)) گرفتن مال ديگران بدون عوض است در حالى كه صدقه پرداخت مال بدون عوض مى باشد، و هرچه ربا آثار ويرانگرى داشته باشد صدقه آثار سازنده دارد.
3. قرآن مجيد در پاره اى از گناهان كبيره لحن بسيار شديدى دارد مانند آيات مربوط به قمار و شراب و زنا و قتل نفس ولى هرگز از نظر شدت لحن به پايه آيات ربا نمى رسند زيرا رباخوارى را نوعى اعلام جنگ با خدا معرفى مى كند، و اين حاكى از آن است كه آثار ويرانگر اين عمل آنچنان فاجعه آميز است كه قرآن براى جلوگيرى از آن به اين تشبيه متوسل شده است .
4. ظاهر آيه حاكى از آن است كه ديوانگى افراد بر اثر تماس شيطان با فرد ديوانه است كه مايه زوال عقل و خرد او مى گردد، و اين نظريه در ميان عرب رايج بود.
اكنون سوال مى شود كه از نظر قرآن علت جنون ، مس شيطان و يا جن است ، در حالى كه از نظر علوم امروزه علت ديوانگى همان اختلالاتى است كه در اعصاب ادراكى پديد مى آيد، اما چگونه ميان نقل و عقل جمع كنيم .
به ديگر سخن نقل مى گويد: ديوانگى افراد معلول تصرفات موجوداتى مانند شيطان و جن است در حالى كه علم مى گويد: ديوانگى معلول پيدايش اختلالات در دستگاه ادراكى انسان است .
در اينجا جوابهاى مختلفى گفته شده كه از نظر خوانندگان مى گذرد:
پاسخ نخست
تشبيهى كه در اين آيه صورت پذيرفته نوعى همراهى با عقيده توده مردم است چون نوع مردم آن زمان جنون را معلول تصرف جن مى دانسته اند، قرآن نيز با اين عقيده همراهى كرده است ، و اين همراهى مانعى ندارد زيرا تنها تشبيه است (خالى از حكم و تصديق ) و معنى آيه اين است كه حال رباخواران مانند حال ديوانه است كه شيطان در او تصرف كند و شيطان بر عقل او مسلط گردد.
علامه طباطبائى بر اين پاسخ خرده گرفته ، و مى گويد: خداى متعال اجل از اين است كه در كلام خود به هر نحو به باطل و لغو استناد جويد جز اين كه بطلانش را بيان كرده و آن را رد نمايد چنان كه در آيه 42 از سوره فصلت مى فرمايد: لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه و در آيه 13 و 14 از سوره طارق مى فرمايد: انه لقول فصل و ما هو بالهزل .(127)
پاسخ دوم
مولف ((المنار)) در صدد تصحيح ظاهر آيه برآمده و مى گويد: مقصود از جن زدگى كه مايه ديوانگى مى شود همان ميكروبهاى ريزى است كه با ميكروسكوبها ديده مى شود، و متكلمان مى گويند: جن جسم زنده است كه ديده نمى شود پس چه مانعى دارد؟ ظاهر آيه را بگيريم و آن را با دانش روز هماهنگ كنيم .(128)
ضعف اين پاسخ نيز روشن است ، زيرا در آيه مورد بحث عامل جنون ((مس ‍ شيطان )) معرفى شده نه ((مس جن )).
تفسير شيطان در آيه (يتخبطه الشيطان ) به ميكروب از مصاديق تفسير به راءى است ؟ مولف ((منار)) براى جمع كردن بين عقل و نقل به آن دست زده است در حالى كه آيات مربوط به شيطان او را به گونه اى معرفى مى كند كه نمى توان آن را به ميكروبهاى ريز تفسير كرد، مثلا درباره آدم و حوا مى فرمايد:
فاءزلهما الشيطان عنها فاءخر جهما مما كانا فيه .(129)
((شيطان آدم و حوا را لغزانيد و آن دو را از بهشت بيرون كرد)).
در آيه ديگر مى فرمايد:
انما يريد الشيطان اءن يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر.(130)
((شيطان مى خواهد به وسيله شراب و قمار در ميان شما دشمنى را گسترش ‍ دهد)).
اين آيات حاكى است كه شيطان يك موجود عاقل و دانا است كه با نقشه هاى گوناگون بشر را گمراه مى سازد.
پاسخ سوم