علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۶ -


اولين آيه و سوره

درباره اولين آيه يا سوره نازل شده سه نظر وجود دارد:

1.گروهى معتقدند كه اولين آيات سه يا پنج آيه از اول سوره علق بوده است كه‏مقارن بعثت پيامبر نازل شده است.هنگامى كه ملك(فرشته)فرود آمد و پيامبر را باعنوان‏«نبوت‏»ندا داد و به او گفت:بخوان،گفت:چه بخوانم؟پس او را در پوشش‏خود گرفت و گفت: اقرا باسم ربك الذي خلق،خلق الانسان من علق،اقرا و ربك الاكرم‏الذي علم بالقلم،علم الانسان ما لم يعلم (1) . از امام صادق عليه السلام روايت‏شده است كه فرمود:

«اول ما نزل على رسول الله صلى الله عليه و آله بسم الله الرحمان الرحيم.اقرا باسم ربك... و آخر ما نزل‏عليه: اذا جاء نصر الله... (2) .

2.گروهى نخستين سوره نازل شده را سوره مدثر مى‏دانند.از ابن سلمه روايت‏شده است كه از جابر بن عبد الله انصارى سؤال كردم:كدامين سوره يا آيه قرآن براى‏نخستين بار نازل شده است؟گفت: يا ايها المدثر .گفتم:پس اقرا باسم ربك چه؟

گفت:گفتارى كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيده‏ام اكنون براى شما بازگو مى‏كنم. شنيدم كه‏فرمود:«مدتى را در مجاورت كوه حراء گذرانيدم.در پايان كه از كوه پايين آمدم و به‏ميانه دشت رسيدم،ندايى شنيدم.به هر طرف نگريستم كسى را نديدم.سپس سربه آسمان بلند كردم،ناگهان او(جبرئيل)را ديدم.لرزشى مرا فرا گرفت،به خانه نزدخديجه آمدم، خواستم تا مرا بپوشاند.آن گاه يا ايها المدثر،قم فانذر... (3) نازل شد (4) .

گروهى از اين حديث استفاده كرده‏اند كه اولين سوره نازل شده در ابتداى وحى برپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين سوره است (5) ولى در متن حديث هيچ گونه اشاره‏اى به اين امر كه‏نخستين سوره نازل شده اين سوره باشد نشده است،و صرفا استنباط جابر از اين‏حديث چنين بوده است.شايد اين پيش آمد پس از مدتى كه از بعثت گذشته بود(فترت)صورت گرفته باشد،زيرا پس از آغاز بعثت‏براى مدتى وحى منقطع گرديدو دوباره آغاز شد.شاهد بر اين مدعى حديث زير است:

از جابر بن عبد الله روايت ديگرى شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره فترت وحى‏سخن مى‏گفت و مى‏فرمود:«هنگامى كه به راه خود ادامه مى‏دادم،ناگاه ندايى ازآسمان شنيدم.سر بلند كردم،فرشته‏اى را ديدم كه در كوه حراء نيز آمده بود.ازديدار او به وحشت افتادم و بر روى زانوهاى خود قرار گرفتم.سپس از راه خود برگشتم و به خانه آمدم و گفتم: زملونى،زملونى(مرا بپوشانيد).آن گاه مرا پوشاندند.

در اين موقع آيات: يا ايها المدثر،قم فانذر،و ربك فكبر،و ثيابك فطهر و الرجز فاهجر (6) نازل شد.پس از آن،وحى پى در پى و بدون انقطاع فرود آمد» (7) .

3.گروهى اولين سوره نازل شده را سوره فاتحه مى‏دانند.زمخشرى مى‏گويد:

«بيش‏تر مفسرين بر اين عقيده‏اند كه سوره فاتحه اولين سوره نازل شده قرآن است‏».

علامه طبرسى از استاد احمد زاهد در كتاب ايضاح به نقل از سعيد بن المسيب ازمولى امير المؤمنين عليه السلام آورده است كه فرمود:«از پيامبر صلى الله عليه و آله از ثواب قرائت قرآن‏سؤال نمودم،سپس آن حضرت ثواب هر سوره را بيان فرمود،به ترتيب نزول‏سوره‏ها.پس اولين سوره‏اى را كه در مكه نازل شده است،سوره‏«فاتحه‏»بر شمرد،سپس «اقرا باسم ربك‏» و آن گاه سوره ن و القلم (8) .واحدى نيشابورى در اسباب‏النزول درباره ابتداى بعثت چنين آورده است:«گاه كه پيامبر با خود خلوتى داشت،ندايى از آسمان مى‏شنيد كه موجب هراس وى مى‏شد و در آخرين بار فرشته او راندا داد:يا محمد!گفت:لبيك.گفت:بگو بسم الله الرحمان الرحيم الحمد لله رب‏العالمين... (9) .البته پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از همان ابتداى بعثت‏با گروه كوچك خود(على وجعفر و زيد و خديجه)نماز را طبق سنت اسلامى انجام مى‏داد و نماز بدون‏فاتحة الكتاب بر پا نمى‏شود و در حديث آمده است:«اولين چيزى كه جبرئيل به‏پيامبر صلى الله عليه و آله تعليم داد،نماز و وضو بود»كه لازمه آن مقرون بودن بعثت‏با نزول سوره‏حمد است.جلال الدين سيوطى مى‏گويد:«هرگز نبوده است كه نماز در اسلام بدون‏فاتحه الكتاب باشد» (10) .

ميان اين سه نظر مى‏توان به گونه‏اى جمع كرد،زيرا نزول سه يا پنج آيه از اول‏سوره علق به طور قطع با آغاز بعثت مقارن بوده است،و اين مساله مورد اتفاق نظراست.سپس چند آيه از ابتداى سوره مدثر نازل شده است،ولى اولين سوره كامل كه‏بر پيامبر نازل گرديده سوره حمد است.و چند آيه از سوره علق يا سوره مدثر درآغاز،عنوان سوره نداشته و با نزول بقيه آيه‏هاى سوره اين عنوان را يافته است.لذااشكالى ندارد كه بگوييم اولين سوره،سوره حمد است و به نام فاتحة الكتاب‏خوانده مى‏شود.وجوب خوانده شدن اين سوره در نماز اهميت آن را مى‏رساند،به طورى كه آن را سزاوار عدل و همتاى قرآن شدن،مى‏كند. و لقد آتيناك سبعا من‏المثاني و القرآن العظيم (11) ،و به راستى ما به تو سوره حمد و قرآن عظيم را داديم‏».

سوره‏اى كه به نام‏«سبعا من المثانى‏»خوانده مى‏شود بنابر نقلى سوره حمد است كه‏مشتمل بر هفت آيه است.از اين جهت‏«مثانى‏»گفته مى‏شود كه به سبب كوتاهى‏قابل تكرار است‏به ويژه سوره حمد كه روزانه در نماز تكرار مى‏شود.پس اگر ترتيب‏نزول سوره‏ها را از نظر ابتداى سوره‏ها در نظر بگيريم،اولين سوره،علق و پنجمين‏سوره،حمد است.چنان كه در ترتيب نزول سوره‏ها آورده‏ايم و اگر سوره كامل راملاك بدانيم،اولين سوره كامل سوره حمد است.

آخرين آيه و سوره

در روايات منقول از اهل بيت عليهم السلام آمده است كه آخرين سوره،سوره نصر است.

در اين سوره به ظاهر بشارت به پيروزى مطلق شريعت داده شده كه پايه‏هاى آن‏استوار و مستحكم گشته است و گروه گروه مردم آن را پذيرفته‏اند: بسم الله الرحمان‏الرحيم،اذا جاء نصر الله و الفتح،و رايت الناس يدخلون في دين الله افواجا،فسبح بحمد ربك‏و استغفره انه كان توابا (12) .با نزول اين سوره،صحابه خرسند شدند.زيرا پيروزى مطلق‏اسلام بر كفر و تثبيت و استحكام پايه‏هاى دين را بشارت مى‏داد.ولى عباس عموى‏پيامبر از نزول اين سوره سخت غمناك گرديد و گريان شد.پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود:

«اى عم چرا گريانى؟»گفت:«به گمانم از پايان كار تو خبر مى‏دهد».پيامبر صلى الله عليه و آله‏فرمود:«همان گونه است كه گمان برده‏اى‏».پيامبر پس از آن دو سال بيش‏تر زيست‏نكرد (13) .

امام صادق عليه السلام فرمود:«آخرين سوره،اذا جاء نصر الله و الفتح است‏» (14) .از اين عباس‏نيز روايت‏شده كه آخرين سوره،سوره نصر است (15) و نيز روايت‏شده است:آخرين‏سوره، سوره برائت است كه نخستين آيات آن سال نهم هجرت نازل شد وپيامبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را فرستاد تا آن را بر جمع مشركين بخواند (16) .

در بسيارى از روايات آمده است:آخرين آيه كه بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل شد اين آيه‏بود: و اتقوا يوما ترجعون فيه الى الله ثم توفى كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون (17) .

جبرئيل آن را نازل كرد و گفت:آن را در ميانه آيه ربا و آيه دين(پس از آيه شماره 280)

از سوره بقره قرار دهد و پس از آن پيامبر بيش از 21 روز و بنا بر قولى 7 روز ادامه‏حيات نداد (18) .

احمد بن ابى يعقوب مشهور به ابن واضح يعقوبى(متوفاى سال‏هاى پس از292)در تاريخ خود چنين آورده است:«گفته‏اند كه آخرين آيه نازل شده بر پيامبراكرم صلى الله عليه و آله اين آيه بود: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام‏دينا (19) ،-سپس در ادامه مى‏گويد:-و همين گفتار نزد ما صحيح و استوار است و نزول‏آن در روز نصب مولى امير المؤمنين على بن ابى طالب در غدير خم بوده است‏» (20) .

آرى سوره نصر پيش از سوره برائت نازل شده است،زيرا سوره نصر در سال فتح‏مكه(عام الفتح)كه سال هشتم هجرت بود،نازل گرديده و سوره برائت پس از فتح،سال نهم هجرت نازل شده است.راه جمع ميان اين روايات بدين گونه است كه‏بگوييم:آخرين سوره كامل سوره نصر است و آخرين سوره به اعتبار آيات نخستين‏آن،سوره برائت است.اما آيه و اتقوا يوما ترجعون فيه الى الله...» (21) طبق روايت‏ماوردى در منى به سال حجة الوداع نازل گرديد (22) . بنابر اين نمى‏تواند آخرين آيه‏باشد،زيرا آيه‏«اكمال‏»پس از بازگشت پيامبر صلى الله عليه و آله از حجة الوداع در غدير خم بين راه‏نازل شده است.پس گفته ابن واضح يعقوبى،صحيح‏تر به نظر مى‏رسد،زيرا سوره‏برائت،پس از فتح مكه،در سال نهم هجرت و سوره مائده در سال دهم هجرت(سال حجة الوداع)نازل شده است.علاوه بر آن،سوره مائده مشتمل بر يك سرى‏احكام است كه پايان جنگ و استقرار اسلام را مى‏رساند.به ويژه آيه‏«اكمال‏»كه ازپايان كار رسالت‏خبر مى‏دهد و با آخرين آيه در آخرين سوره تناسب دارد.پس‏آخرين سوره كامل،سوره نصر است كه در عام الفتح نازل شد و آخرين آيه كه پايان‏كار رسالت را خبر مى‏دهد،آيه‏«اكمال‏»است.گر چه ممكن است‏به اعتبارآيات الاحكام،آخرين آيه: و اتقوا يوما ترجعون فيه الى الله (23) باشد كه در سوره بقره‏ضبط و ثبت‏شده است.

سوره‏هاى مكى و مدنى و فوايد شناخت آن‏ها

يكى از مسايل مهم علوم قرآنى،مساله شناخت‏سوره‏هاى مكى و مدنى است.

تشخيص آن‏ها به دلايل ذيل ضرورى است:

1.شناخت تاريخ و مخصوصا تسلسل آيات و سور و تدريجى بودن نزول آن‏ها،ازطريق ناخت‏سوره‏هاى مكى از مدنى است.انسان پيوسته در اين جست و جوست‏تا هر حادثه تاريخى را بشناسد،در چه زمانى و در كجا اتفاق افتاده،عوامل و اسباب‏پديد آورنده آن چه بوده است. بدين طريق دانستن سوره‏ها و آيه‏هاى مكى وتشخيص آن‏ها از آيه‏ها و سوره‏هاى مدنى از اهميت‏به سزايى در فهم تاريخ‏تشريعات اسلامى برخوردار است.

2.فهم محتواى آيه در استدلال‏هاى فقهى و استنباط احكام نقش اساسى دارد.

چه بسا آيه‏اى به ظاهر مشتمل بر حكم شرعى است،ولى چون در مكه نازل شده وهنگام نزول،هنوز آن حكم تشريع نشده بود،بايد يا راه تاويل را پيش گرفت‏يابه گونه ديگر تفسير كرد. مثلا مساله تكليف كافران به فروع احكام شرعى مورد بحث‏فقهاست و بيش‏تر فقها،آنان را در حال كفر،مكلف به فروع نمى‏دانند.و در اين‏زمينه دلايل و روايات فراوانى در اختيار دارند،ولى گروه مخالف(كسانى كه كافران‏را در حال كفر مكلف به فروع مى‏دانند)به آيه هفت‏سوره فصلت تمسك جسته‏اند.

آن جا كه مشركان را به دليل انجام ندادن فريضه زكات مورد نكوهش قرار داده است.

غافل از اين كه سوره فصلت مكى و فريضه زكات در مدينه تشريع شده است.يعنى‏هنگام نزول آيه ياد شده،زكات حتى بر مسلمانان هم واجب نبوده است،پس‏چگونه مشركان را مورد عتاب قرار مى‏دهد؟اين آيه دو تاويل دارد:

اول،مقصود از زكات در اين جا تنها پرداخت صدقات بوده است كه مشركان ازآن محرومند، زيرا شرط صحت صدقه قصد قربت است كه كافران از انجام آن‏عاجزند.

دوم،مقصود محروميت از اداى زكات است و آن بدان جهت است كه كفر مانع‏آنان شده است و اگر ايمان داشتند،از اين فيض محروم نبودند (24) .

3.در استدلالات كلامى،آيات مورد استناد-مخصوصا آياتى كه درباره فضايل‏اهل بيت نازل شده-بيش‏تر مدنى است،چون اين مباحث در مدينه مطرح‏بوده است.برخى آن سوره‏ها يا آيات را مكى دانسته‏اند كه در آن صورت نمى‏تواندمدرك استدلال قرار گيرد.بنابر اين شناخت دقيق مكى و مدنى بودن سوره‏ها و آيات‏يكى از ضروريات علم كلامى در مبحث امامت است.مثلا برخى تمام سوره دهر رامكى دانسته‏اند و گروهى مدنى و بعضى جز آيه فاصبر لحكم ربك و لا تطع منهم آثمااو كفورا (25) همه را مدنى دانسته‏اند.ديگران هم از ابتداى سوره تا آيه 22 را مدنى وبقيه را مكى دانسته‏اند.اختلاف درباره اين سوره بسيار است، ولى ما آن را تمامامدنى مى‏دانيم.

درباره شان نزول آيه‏هاى: «يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا،و يطعمون‏الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا،انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لاشكورا،انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا.فوقاهم الله شر ذلك اليوم و لقاهم نضرة وسرورا،و جزاهم بما صبروا جنة و حريرا... (26) .گفته‏اند كه حسنين بيمار شده بودند.پيامبرگرامى و گروهى از بزرگان عرب به عيادت آنان آمدند و به مولى امير مؤمنان‏پيش نهاد كردند:چنان چه براى شفاى فرزندانت نذر كنى خداوند شفاى عاجل‏مرحمت‏خواهد فرمود.حضرت اين پيش نهاد را پذيرفت و سه روز روزه نذر كرد.

آن گاه كه حسنين شفا يافتند در صدد اداى نذر بر آمد.قرص‏هاى نانى براى افطارتهيه كرد، روز اول هنگام افطار مسكينى در خانه را زد و تقاضاى كمك كرد.حضرت‏نان‏هاى تهيه شده را به او داد.روز دوم نيز يتيمى آمد و نان تهيه شده را دريافت كرد.

روز سوم اسيرى آمد و نان‏ها به او داده شد.

حضرت در اين سه روز خود با اندك نان خشك و كمى آب افطار كرد.طبرسى‏در اين زمينه روايات بسيارى از طرق اهل سنت و اهل بيت عصمت عليهم السلام گرد آورده وتقريبا آن‏ها را مورد اتفاق اهل تفسير دانسته است.آن‏گاه براى اثبات مدنى بودن‏تمام سوره،روايات ترتيب نزول را-كه سوره دهر جزء سوره‏هاى مدنى به شمار رفته-با سندهاى معتبر آورده است (27) . ولى كسانى مانند عبد الله بن زبير كه مايل نبودند اين‏فضيلت‏به اهل بيت عليهم السلام اختصاص يابد اصرار داشتند كه اين سوره را كاملا مكى‏معرفى كنند (28) .غافل از آن كه در مكه اسيرى وجود نداشت.مجاهد و قتاده از تابعين‏تصريح كرده‏اند كه سوره دهر تماما مدنى است، ولى ديگران تفصيل قايل شده‏اند (29) .

سيد قطب،از نويسندگان معاصر به قرينه سياق،سوره را مكى دانسته است (30) .

4.بسيارى از مسايل قرآنى،تنها از طريق مكى و مدنى بودن سوره يا آيه‏ها،حل‏و فصل مى‏شود.مثلا در مساله نسخ قرآن به قرآن برخى راه افراط پيموده‏اند و بيش‏از دويست و بيست آيه را منسوخ معرفى كرده‏اند.در صورتى كه چنين عدد بزرگى‏نمى‏تواند صحت داشته باشد و با واقعيت‏سازگار نيست و گروهى راه تفريط درپيش گرفته‏اند اصلا قرآن را غير قابل نسخ مى‏دانند-به ويژه نسخ قرآن به قرآن،زيراشرط تحقق نسخ،تنافى ميان دو آيه است كه اين گونه تنافى با نفى اختلاف در آيه و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا (31) منافات دارد (32) .و دسته‏اى حد وسطرا برگزيده و اصل نسخ را پذيرفته‏اند و در كميت آيات نسخ شده اعتدال را رعايت‏كرده‏اند.از جمله آياتى كه افراطيون آن را منسوخ مى‏دانند،آيه فما استمتعتم به منهن‏فآتوهن اجورهن...» (33) است كه درباره ازدواج موقت نازل شده است،كه ناسخ آن راطبق گفته امام شافعى محمد بن ادريس-آيه «و الذين هم لفروجهم حافظون،الا على‏ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين،فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون‏» (34) دانسته‏اند.

نظر مذكور را به دو دليل نمى‏توان پذيرفت:اولا،زنى كه با عقد متعه گرفته‏مى‏شود زوجه است،گر چه احكام او با زوجه دايمى كمى تفاوت دارد.ثانيا،آيه‏اى‏را كه ناسخ فرض كرده‏اند در سوره مؤمنون است كه تماما مكى است و كسى اين آيه‏را استثناء نكرده است.در صورتى كه معمولا بايد ناسخ پس از منسوخ باشد.مطلب‏فوق را استاد زرقانى نيز ياد آور شده است (35) .

معيار و ملاك تشخيص سوره‏هاى مكى و مدنى

طبق آمارى كه از روايات ترتيب نزول به دست مى‏آيد،86 سوره مكى و 28سوره مدنى است كه در اين گروه بندى سه معيار وجود دارد:

1.معيار زمان:بيش‏تر مفسرين معتقدند كه معيار مكى يا مدنى بودن هجرت‏پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از مكه به مدينه است.هر سوره‏اى كه پيش از هجرت نازل شده مكى‏و هر سوره‏اى كه پس از هجرت نازل شده است مدنى به شمار مى‏رود،خواه درمدينه نازل شده باشد خواه در سفرها.و حتى در مكه در سفر حج‏يا عمره يا پس ازفتح،چون پس از هجرت بوده است،مدنى محسوب مى‏شود.ملاك هجرت نيزداخل شدن به مدينه است.بنابر اين آياتى كه پس از هجرت از مكه و پيش از ورودبه مدينه،در راه بر پيامبر نازل شده است،مكى محسوب مى‏شود.مثلا آيه ان الذي‏فرض عليك القرآن لرادك الى معاد... (36) بر اساس اين تعريف و ملاك كه پس از خروج ازمكه در راه بر پيامبر نازل شده،مكى است.

2.معيار مكان:هر چه در شهر مكه و پيرامون آن نازل شده مكى است.و هر چه‏در مدينه و پيرامون آن نازل گرديده مدنى است،خواه پيش از هجرت يا پس از آن‏نازل شده باشد.پس آن چه در غير اين دو منطقه نازل شده باشد نه مكى است و نه‏مدنى.در اين زمينه جلال الدين سيوطى روايتى آورده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:

«انزل في ثلاثة امكنة:مكة و المدينة و الشام‏»كه طبق گفته ابن كثير،مقصود از شام‏تبوك است (37) .

3.معيار خطاب:هر سوره‏اى كه در آن،خطاب به مشركان مى‏باشد مكى و هرسوره‏اى كه در آن خطاب به مؤمنان مى‏باشد،مدنى است.در اين زمينه ازعبد الله بن مسعود حديثى آورده‏اند كه گفته است:«هر سوره كه يا ايها الناس در آن‏به كار رفته باشد،مكى است و هر سوره كه يا ايها الذين آمنوا در آن به كار رفته باشدمدنى است‏» (38) ،زيرا در مدينه غلبه با مؤمنان بوده و در مكه با مشركان.البته درسوره‏هاى مدنى مانند سوره بقره، يا ايها الناس به كار رفته كه كليت اين معيار راخدشه‏دار مى‏كند.

براى تشخيص سوره‏هاى مكى و مدنى،ملاك‏هايى را مشخص كرده‏اند كه هريك به تنهايى نمى‏تواند ملاك جامع و مانع باشد.بلكه اين ملاك‏ها روى هم رفته تاحدودى تعيين كننده است.به طور كلى ملاك‏ها و علايم براى تشخيص،عبارت است از:1)نص و خبر،2)علايم صورى و ظاهرى،3)علايم محتوايى و معنوى.

علامه برهان الدين ابراهيم بن عمر بن ابراهيم جعبرى(متوفاى 732)مى‏گويد:«براى‏شناخت مكى و مدنى دو راه وجود دارد:سماعى،كه از راه نقل و روايت‏به دست‏مى‏آيد.قياسى،كه از روى ضابطه تشخيص داده مى‏شود».آن گونه كه علقمة بن قيس(متوفاى 62)از عبد الله بن مسعود روايت كرده است:«هر سوره‏اى كه در آن يا ايهاالناس آمده باشد يا لفظ‏«كلا»استعمال شده باشد يا در ابتداى آن حروف مقطع‏باشد-جز زهراوين(بقره و آل عمران)و نيز سوره رعد كه بنا بر قولى مدنى است-يادر آن قصه آدم و ابليس آمده باشد-جز سوره‏هاى طولانى-يا سوره‏اى كه در آن‏سر گذشت انبياى سلف و امت‏هاى گذشته آمده باشد مكى است،و هر سوره‏اى كه‏در آن از فريضه و تكاليف و حدود شرعى سخن گفته شده باشد،مدنى است‏» (39) .

برخى خصوصيات ديگرى براى شناخت‏سوره‏هاى مكى و مدنى ذكر كرده‏اندكه عبارت است از:

1.كوتاهى آيات درون يك سوره و نيز كوتاهى سوره،نوعا مكى بودن آن رامى‏رساند.و بلندى آيه‏هاى يك سوره علاوه بر بلندى سوره نوعا مدنى بودن آن راثابت مى‏كند.

2.لحن تند و شديد سوره بيش‏تر با اهل مكه است كه اهل عناد و لجاج ومقاومت در مقابل حق بوده‏اند،ولى لحن ملايم و خفيف،مدنى بودن سوره رامى‏رساند كه بيش‏تر خطاب به مؤمنين است.

3.بحث درباره اصول معارف و اصل ايمان و دعوت به اسلام از ويژگى‏هاى‏سوره‏هاى مكى است. و در سوره‏هاى مدنى بيش‏تر از تفاصيل احكام و بيان‏شريعت اسلام سخن گفته شده است.

4.دعوت به پايبند بودن به اخلاق و استقامت در راى و سلامت عقيده و ترك‏لجاج و عناد و نيز برخورد تند با عقايد باطل مشركان و ناچيز شمردن انديشه‏هاى‏تهى و بى‏اساس آنان،از خصايص سوره‏هاى مكى به شمار مى‏رود.در حالى كه‏برخورد با اهل كتاب و دعوت آنان به ميانه روى در عقايد و افكار و انديشه‏ها و نيز مبارزه با منافقين و ذكر خصايص و صفات آنان از ويژگى‏هاى سوره‏هاى مدنى است.

5.غالبا خطاب‏ها با عنوان يا ايها الناس... از ويژگى‏هاى سور مكى است و باعنوان يا ايها الذين آمنوا از خصايص سور مدنى است.

البته اين ويژگى‏ها هرگز كليت ندارد،بلكه صرفا درباره برخى از انواع صدق‏مى‏كند.و در صورت اجتماع چندين خصيصه،اگر موجب علم و يقين شود و نص‏معارضى در ميان نباشد، قابل اعتماد است،و موجب قوت احتمال و اطمينان‏مى‏شود.در اين صورت است كه نتيجه كار برد فقهى و تاريخى و غيره دارد.بنابر اين‏ملاك تشخيص مكى و مدنى،يا نقل و خبر است كه اصطلاحا سماعى مى‏گويند.يااجتهاد و شواهد ظاهرى و صورت جمله بندى و داشتن سجع و وزن و كوتاهى آيات‏و سوره‏هاست‏يا شواهد محتوايى است.بدين معنا كه شكل بيان اصول عقايد واحكام و برخورد با كفار و منافقين نشانه مكى و مدنى بودن سوره است.


پى‏نوشتها:

1- علق 96:5-1.ر.ك:تفسير منسوب به امام عسكرى،ص 157.بحار الانوار،ج 18،ص 206، حديث 36.تفسيربرهان،ج 2،ص 478.صحيح مسلم،ج 1،ص 97.صحيح بخارى،ج 1،ص 3.

2- اصول كافى،ج 2،ص 628.عيون اخبار الرضا،ج 2،ص 6.بحار الانوار،ج 92،ص 39.

3- مدثر 74:2-1.

4- صحيح مسلم،ج 1،ص 99 و رجوع كنيد به:امام احمد بن حنبل،مسند احمد،ج 3،ص 306.

5- ر.ك:بدر الدين زركشى،البرهان في علوم القرآن،ج 1،ص 206.

6- مدثر 74:5-1.

7- صحيح بخارى،ج 1،ص 4.صحيح مسلم،ج 1،ص 98،و رجوع كنيد به:مسند احمد،ج 3،ص 325.

8- تفسير طبرسى،ج 10،ص 405 و رجوع كنيد به:الكشاف،ج 4،ص 775.

9- فاتحه 1:2-1.اسباب النزول،ص 11.

10- الاتقان،ج 1،ص 12.

11- حجر 15:87.

12- نصر 110:3-1.

13- تفسير طبرسى،ج 10،ص 554.

14- تفسير برهان،ج 1،ص 29.

15- الاتقان،ج 1،ص 27.

16- تفسير صافى،ج 1،ص 680.

17- بقره 2:281.برخى از نظر ادبى اشكال كرده گفته‏اند،مصدر بودن آيه به‏«واو»عاطفه،با نزول انفرادى آيه‏سازش ندارد.ولى بايد توجه داشت-بر فرض صحت روايت-مصدر شدن آيه به‏«واو»از آن جهت است تاتكمله آيه قبل قرار گيرد گر چه با فاصله زمانى و به طور انفرادى نازل گرديده باشد.علاوه مصدر شدن‏جمله‏هاى بدون سابقه،به‏«واو»در استعمالات عربى فراوان است:«و لقد امر على اللئيم يسبنى.فمضيت ثمة‏قلت لا يعنينى‏».«و رب قائلة يوما بذى سلم.اين الطريق الى حمام منجاب‏».و در قرآن نيز فراوان يافت‏مى‏شود كه بر سر آياتى‏«واو»آمده كه با آيات قبل رابطه‏اى ندارند.مثلا: «انما قولنا لشي‏ء اذا اردناه ان نقول له‏كن فيكون.و الذين هاجروا في الله من بعد ما ظلموا...و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحي اليهم... » (سوره نحل 43-40)آيه نخست در امر تكوين است.آيه بعد در رابطه با مهاجرت.آيه سوم مربوط به نحوه ارسال پيامبران‏پر واضح است كه اين آيات از هم جدا نازل گشته سپس در نوشتار پى در پى ثبت‏شده‏اند.

18- تفسير شبر،ص 83.تفسير ماوردى،ج 1،ص 282.

19- مائده 5:3.

20- ابن واضح يعقوبى،تاريخ يعقوبى،ج 2.ص 35.

21- بقره 2:281.

22- تفسير ماوردى(النكت العيون)ج 1،ص 63.زركشى البرهان،ج 1،ص 186.

23- بقره 2:281.

24- ر.ك:تفسير طبرسى،ج 9،ص 5.الميزان،ج 17،ص 384.

25- انسان 76:24.

26- انسان 76:12-7.

27- ر.ك:تفسير طبرسى،ج 10،ص 406-404.حاكم حسكانى،شواهد التنزيل،ص 315-229.

28- الدر المنثور،ج 6،ص 297.

29- ر.ك:التمهيد،ج 1،ص 155-154.

30- في ظلال القرآن،ج 29،ص 215.

31- نساء 4:82.

32- ابو القاسم خويى(آيت الله)،البيان في تفسير القرآن،ص 206.

33- نساء 4:24.

34- مؤمنون 23:7-5.

35- محمد عبد العظيم زرقانى،مناهل العرفان،ج 1،ص 195.

36- قصص 28:85.

37- الاتقان،ج 1،ص 23.

38- المستدرك،ج 3،ص 18-19.

39- البرهان،ج 1،ص 189.