علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۵ -


فصل دوم

نزول قرآن

قرآن مجموعه آيات و سوره‏هاى نازل شده بر پيامبر اسلام است كه پيش ازهجرت و پس از آن در مناسبت‏هاى مختلف و پيش آمدهاى گوناگون به طور پراكنده‏نازل شده است.سپس گرد آورى شده و به صورت مجموعه كتاب در آمده است.

نزول قرآن تدريجى،آيه آيه و سوره سوره،بوده و تا آخرين سال حيات پيامبر صلى الله عليه و آله‏ادامه داشته است.در دوران حيات پيامبر صلى الله عليه و آله هرگاه پيش آمدى رخ مى‏داد يامسلمانان با مشكلى روبرو مى‏شدند،در ارتباط با آن پيش آمد يا براى رفع آن مشكل‏يا احيانا پاسخ به سؤال‏هاى مطرح شده،مجموعه‏اى از آيات يا سوره‏اى نازل‏مى‏شد.اين مناسبت‏ها و پيش آمدها را اصطلاحا اسباب نزول يا شان نزول‏مى‏نامند،كه دانستن آن‏ها براى فهم دقيق بسيارى از آيات ضرورى است.اين نزول‏پراكنده،قرآن را از ديگر كتب آسمانى جدا مى‏سازد. زيرا صحف ابراهيم و الواح‏موسى يك جا نازل شد و همين امر موجب عيب جويى مشركان گرديد: و قال الذين‏كفروا لو لا نزل عليه القرآن جملة واحدة... ،كسانى كه كفر ورزيده‏اند گفتند:چرا قرآن‏يك جا بر او نازل نگرديده؟...».در جواب آنان آمده: كذلك لنثبت‏به فؤادك و رتلناه‏ترتيلا (1) ،اين به خاطر آن است كه قلب تو را به وسيله آن استوار گردانيم و[از اين رو]آن را به تدريج‏بر تو خوانديم‏».در جاى ديگر مى‏گويد: و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا (2) ،قرآنى كه با آياتش را از هم جدا كرديم تا آن را با درنگ برمردم بخوانى و آن را به تدريج نازل كرديم‏».

به طورى كه از قرآن استنباط مى‏شود،حكمت تدريجى بودن نزول قرآن آن است‏كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و مسلمانان احساس كنند هم واره مورد عنايت‏خاص پروردگارقرار دارند و پيوسته رابطه آنان با حق تعالى استوار است و اين تداوم نزول باعث‏دل گرمى و تثبيت آنان را فراهم سازد. و اصبر لحكم ربك فانك باعيننا... (3) ،و در برابردستور پروردگارت شكيبا باش چرا كه مورد عنايت كامل ما قرار دارى...»اين قبيل‏دل گرمى‏هاى مداوم براى پيامبر اسلام فراوان بوده است و در قرآن در موارد بسيارى‏بدان اشاره شده است.

آغاز نزول

آغاز نزول قرآن در ماه مبارك رمضان و در شب قدر صورت گرفت:

شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان... (4) ، انا انزلناه في ليلة مباركة انا كنا منذرين،فيها يفرق كل امر حكيم (5) ، انا انزلناه في ليلة القدر... (6) .

شب قدر-نزد اماميه-ميان دو شب مردد است:شب 21 و 23 ماه مبارك‏رمضان.شيخ كلينى از حسان بن مهران روايت كرده است گويد:از امام صادق عليه السلام‏پرسيدم:شب قدر كدام است؟فرمود:«آن را در يكى از دو شب 21 و 23 جستجوكن‏».زراره از امام صادق عليه السلام روايت كرده فرمود:«شب 19 شب تقدير است،شب‏21 شب تعيين و شب 23 شب ختم و امضاى امر است‏» (7) .شيخ صدوق مى‏گويد:

«مشايخ ما اتفاق نظر دارند كه ليلة القدر،شب 23 ماه رمضان است‏» (8) .اين شب را«ليلة الجهنى‏»نيز گويند به شرحى كه در حديث ابو حمزه ثمالى آمده است (9) .

سه سال تاخير نزول

آغاز وحى رسالى(بعثت)در 27 ماه رجب،13 سال پيش از هجرت(609ميلادى)بود (10) ،ولى نزول قرآن به عنوان كتاب آسمانى،سه سال تاخير داشت.اين‏سه سال را به نام‏«فترت‏» (11) مى‏خوانند.پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مدت دعوت خود را سرى‏انجام مى‏داد تا آيه فاصدع بما تؤمر (12) نازل شد و دستور اعلان دعوت را دريافت‏كرد (13) .ابو عبد الله زنجانى گويد: «پس از نزول آيه اقرا باسم ربك الذي خلق...» (14) تا مدت‏سه سال قرآن نازل نشد و اين مدت را فترت وحى مى‏نامند،سپس قرآن به صورت‏تدريجى نازل گرديد كه مورد اعتراض مشركين قرار گرفت‏» (15) .چنان كه در آيه لو لانزل عليه القرآن جملة واحدة (16) به آن اشارت رفت.

مدت نزول

مدت نزول تدريجى قرآن بيست‏سال است.نزول قرآن سه سال بعد از بعثت‏آغاز و تا آخرين سال حيات پيامبر صلى الله عليه و آله ادامه داشت.ابو جعفر محمد بن يعقوب‏كلينى رازى(متوفاى 328)حديثى آورده است كه حفص بن غياث ازامام جعفر صادق عليه السلام مى‏پرسد:با آن كه نزول قرآن در مدت 20 سال بوده،چراخداوند فرموده است: شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن (17) محمد بن مسعود عياشى‏سمرقندى(متوفاى 320)از ابراهيم بن عمر صنعانى نقل مى‏كند كه به حضرت‏امام صادق عليه السلام عرض كرد:چگونه قرآن در ماه رمضان نازل گرديده با آن كه در مدت‏بيست‏سال نازل شده است؟ (18) على بن ابراهيم قمى مى‏گويد:از امام صادق عليه السلام سؤال‏شد:چگونه قرآن در ماه رمضان نازل گرديد،با آن كه در طول بيست‏سال نازل‏شده است؟ (19) امام صادق عليه السلام در روايات مذكور تصريح فرمودند:«...ثم نزل في طول‏عشرين عاما...»كه ابن بابويه صدوق (20) و علامه مجلسى (21) و سيد عبد الله شبر (22) وديگران اين نظر را برگزيده‏اند (23) .

سعيد بن مسيب،(متوفاى 95)،از بزرگان تابعين و از فقهاى سبعه مدينه،مى‏گويد:قرآن بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در سن 43 سالگى نازل شد (24) و اين غير از بعثت‏است كه به اتفاق امت در سن 40 سالگى بوده است.واحدى نيشابورى از عامر بن‏شراحيل شعبى،از فقها و ادباى تابعين(20-109)،نقل مى‏كند كه گفته است:

«مدت نزول قرآن حدودا بيست‏سال بوده است‏» (25) ،و نيز امام احمد بن حنبل از وى‏نقل مى‏كند كه گفته است:«نبوت پيامبر صلى الله عليه و آله در سن چهل سالگى بوده است و پس ازسه سال،قرآن در مدت بيست‏سال نازل شده‏»و ابو الفداء،معروف به ابن كثير مى‏گويد:«سند اين نقل كاملا صحيح است‏» (26) .ابو جعفر طبرى از عكرمه روايت كرده‏كه ابن عباس گفته است: «نزول قرآن،از آغاز تا پايان،بيست‏سال به طول انجاميد» (27) .

ابو الفداء اسماعيل بن كثير دمشقى(متوفاى 774)از محمد بن اسماعيل بخارى‏حديثى مى‏آورد كه ابن عباس و عايشه گفتند:«قرآن به مدت ده سال در مكه و ده‏سال در مدينه نازل شد»و نيز از ابو عبيد قاسم بن سلام روايت‏بيست‏سال نزول قرآن‏را آورده و در پايان گفته است: «هذا اسناد صحيح‏» (28) .

در اين جا سه پرسش مطرح مى‏شود:

-چگونه نزول قرآن يا آغاز نزول آن در شب قدر بوده است در حالى كه بعثت‏پيامبر در 27 رجب با پنج آيه از اول سوره علق آغاز شد؟

-چگونه نزول قرآن در شب قدر انجام گرفته است در حالى كه قرآن در مدت‏بيست‏سال، نجوما يعنى هر چند آيه و در مناسبت‏هاى مختلف و پيش آمدهاى‏گوناگون،نازل شده است؟

-كدام آيات يا سوره براى نخستين بار بر پيامبر نازل شده است؟اگر اولين آيات يااولين سوره، سوره علق و پنج آيه از ابتداى آن است،چرا به سوره حمد«فاتحة الكتاب‏»مى‏گويند؟

جواب پرسش اول و سوم روشن است.زيرا نزول قرآن،چنان كه اشاره شد،سه‏سال پس از بعثت انجام گرفته است.در سه سال اول بعثت،دعوت به گونه سرى‏انجام مى‏گرفت و هنوز براى اسلام كتابى نازل نشده بود.تا آن كه آيه فاصدع بماتؤمر...» (29) نازل گرديد و پيامبر صلى الله عليه و آله به اعلام علنى دعوت ماموريت‏يافت و نزول قرآن‏آغاز شد (30) .اما چرا به سوره حمد«فاتحة الكتاب‏»مى‏گويند،اگر اين نام را در زمان‏حيات پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن سوره اطلاق كرده باشند (31) ،بدين دليل است كه اولين سوره‏كاملى است كه بر پيامبر نازل شده است.در برخى روايات آمده است كه همان روزاول بعثت،جبرئيل نماز و وضو را طبق آيين اسلام به پيامبر تعليم نمود،زيرا«لا صلاة الا بفاتحة الكتاب‏»،بنا بر اين سوره مذكور به طور كامل نازل شد (32) .

در مورد پرسش دوم:يعنى نزول قرآن در شب قدر و تعارض آن با نزول‏تدريجى،گفت و گو بسيار است و آراى مختلف در اين زمينه عرضه شده است كه‏خلاصه‏اى از آن را در ذيل مى‏آوريم:

نظر اول:آغاز نزول قرآن در شب قدر بوده است،چنان كه از ظاهر آيه «شهررمضان الذي انزل فيه القرآن...» (33) به دست مى‏آيد.بيش‏تر محققين اين راى رابرگزيده‏اند.زيرا معاصرين نزول آيه از واژه قرآن،قرآن كامل را نمى‏فهميدند.براساس اين نظر آيه مذكور ابتداى نزول را مى‏رساند.از اين رو بيش‏تر مفسرين آيه‏شريفه را اين گونه تفسير كرده‏اند:«...اي بدء نزول القرآن فيه‏» (34) مگر كسانى كه متعبدبه ظاهر رواياتند (35) .روايات درباره تفسير قرآن،حجيت تعبديه ندارند،زيرا تعبد درمورد عمل است،نه در مورد عقيده و درك.مخصوصا اگر روايات با ظاهر لفظمخالف بوده و نياز به تاويل داشته باشند.به علاوه اين قرآن با الفاظ و عبارات وخصوصياتش نمى‏تواند يك جا و در يك شب نازل شده باشد،مگر آن كه به تاويل‏دست‏بزنيم. مثلا در قرآن از گذشته‏اى خبر مى‏دهد كه نسبت‏به اولين شب قدر،آينده دور محسوب مى‏شود.براى مثال:

و لقد نصركم الله ببدر و انتم اذلة... (36) ،خداوند شما را در[جنگ]بدر يارى كرد[و بردشمنان خطرناك پيروز ساخت]در حالى كه شما[نسبت‏به آنان]ناتوان بوديد...».

لقد نصركم الله في مواطن كثيرة و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيئا وضاقت عليكم الارض بما رحبت ثم وليتم مدبرين ثم انزل الله سكينته على رسوله و على‏المؤمنين و انزل جنودا لم تروها... (37) ،خداوند شما را در جاهاى زيادى يارى كرد[و بردشمن پيروز شديد]و[نيز]در روز حنين آن هنگام كه فزونى جمعيتتان شما رامغرور ساخت، ولى[اين فزونى جمعيت]هيچ به دردتان نخورد و زمين با همه‏وسعتش بر شما تنگ شد سپس پشت[به دشمن]كرده،فرار نموديد.آن گاه خداوندسكينه[آرامش]خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان فرود آورد،و سپاهيانى فروفرستاد كه آن‏ها را نمى‏ديديد...».

الا تنصروه فقد نصره الله اذ اخرجه الذين كفروا ثاني اثنين اذ هما في الغار اذ يقول‏لصاحبه لا تحزن ان الله معنا فانزل الله سكينته عليه و ايده بجنود لم تروها و جعل كلمة الذين‏كفروا السفلى و كلمة الله هي العليا و الله عزيز حكيم (38) ،اگر او را يارى نكنيد قطعا خدا اورا يارى كرد[و در مشكل‏ترين لحظه‏ها او را تنها نگذاشت]آن هنگام كه كافران او را[از مكه]بيرون كردند،در حالى كه دومين نفر بود[و يك نفر بيش‏تر هم راه نداشت]در آن هنگام كه آن دو در غار بودند وقتى به هم راه خود مى‏گفت:غم مخور،خدا باماست،در اين موقع خداوند سكينه[و آرامش]خود را بر او فرو فرستاد و او را باسپاهيانى كه آن‏ها را نمى‏ديديد تقويت نمود و گفتار[و هدف]كافران را پست‏ترگردانيد[و آنان را با شكست مواجه ساخت]و سخن خدا[و آيين او] برتر[و پيروز]است و خداوند عزيز و حكيم است‏».

عفا الله عنك لم اذنت لهم حتى يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين (39) ،خداوند تو رابخشيد چرا پيش از آن كه راست‏گويان و دروغ گويان را بشناسى به آنان اجازه دادى؟

[خوب بود صبر مى‏كردى تا هر دو گروه خود را نشان دهند]».

فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله و كرهوا ان يجاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله و قالوا لا تنفروا في الحر... (40) ،بر جاى ماندگان[از جنگ تبوك]از مخالفت‏بارسول خدا خوشنود بودند و كراهت داشتند كه با اموال و جان‏هاى خود در راه خداجهاد كنند و[به يك ديگر و به مؤمنان]گفتند:در اين گرما[به سوى ميدان]بسيج‏نشويد...».

و جاء المعذرون من الاعراب ليؤذن لهم و قعد الذين كذبوا الله و رسوله... (41) ،و عذرخواهان از اعراب[نزد تو]آمدند كه به آنان اجازه[ترك جهاد]داده شود و آنان كه به‏خدا و پيامبرش دروغ گفتند بدون هيچ عذرى در خانه خود نشستند...».

و الذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤمنين و ارصادا لمن حارب الله ورسوله من قبل... (42) ،گروهى ديگر از آنان،كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى‏زيان[به مسلمانان]و[تقويت]كفر و تفرقه افكنى ميان مؤمنان و كمين‏گاهى براى‏كسى كه با خدا و پيامبرش به جنگ برخاسته بود...».

من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر وما بدلوا تبديلا (43) ،در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستندصادقانه ايستاده‏اند بعضى پيمان خود را به آخر بردند[و در راه او شربت‏شهادت‏نوشيدند]و برخى ديگر در[همين]انتظارند،و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان‏خود ندادند».

قد سمع الله قول التي تجادلك في زوجها و تشتكي الى الله و الله يسمع تحاوركما... (44) ، خداوند سخن زنى را كه درباره شوهرش با تو گفتگو و به خدا شكايت مى‏كرد شنيد[و تقاضاى او را اجابت كرد]،خداوند گفتگوى شما را با هم[و اصرار آن زن رادرباره حل مشكلش] مى‏شنيد...».

اين قبيل آيات در قرآن بسيار است كه از گذشته خبر مى‏دهد و اگر نزول آن درشب قدر(اولين شب قدر)بوده باشد،بايد به صورت مستقبل(آينده دور)بيايد.

و گرنه سخن،از حالت صدق و ظاهر حقيقت‏به دور خواهد بود.

علاوه بر استدلال مذكور،در قرآن آيات ناسخ و منسوخ،عام و خاص،مطلق ومقيد،مبهم و مبين بسيار است.در حالى كه مقتضاى ناسخ بودن،تاخير زمانى آيات‏ناسخ از منسوخ است. هم چنين بقيه تقييدات و مخصوصا بيان مبهمات كه لازمه‏طبيعى و عادى آن وجود فاصله زمانى است.پس هرگز معقول نيست كه قرآن‏موجود يك جا نازل شده باشد و نيز خود آيه شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن... (45) وآيات مشابه از گذشته حكايت دارند،به گونه‏اى كه شامل خود اين آيات نمى‏شوند.

پس اين آيات از چيز ديگر،جز خود خبر مى‏دهند و آن شروع نزول قرآن است.

توضيح اين كه اين آيات خود جزء قرآنند و اگر از تمامى قرآن خبر مى‏دادند كه درشب قدر نازل شده از خود نيز خبر داده‏اند.پس لازمه آن،اين است كه اين آيات نيزدر شب قدر نازل شده باشند و بايستى بدين صورت گفته شود:«الذي ينزل‏»يا«اناننزله‏»تا اين كه حكايت از زمان حال باشد،ولى اين آيات از غير خود خبر مى‏دهند واين نيست جز آن كه بگوييم منظور از نزول در شب قدر،آغاز نزول بوده است نه‏اين كه همه قرآن يك جا در اين شب نازل شده باشد.

شيخ مفيد درباره گفتار صدوق كه براى قرآن دو نزول فرض كرده است:دفعى وتدريجى كه نظر پنجم است.مى‏گويد:

«منشا آن چه شيخ ابو جعفر صدوق برگزيده خبر واحدى است كه نه موجب علم‏مى‏شود تا آن را باور كرد،و نه موجب عمل مى‏گردد تا آن را تعبدا پذيرفت.به علاوه‏نزول قرآن در حالات گوناگون و در مناسبت‏هاى مختلف كه اسباب نزول‏خوانده مى‏شود،خود شاهدى است‏بر نپذيرفتن ظاهر آن خبر،زيرا قرآن درباره‏جرياناتى سخن مى‏گويد كه پيش از حدوث آن مفهومى ندارد و نمى‏تواند حقيقت‏باشد،جز آن كه همان موقع نازل شده باشد.مثلا قرآن از گفته منافقين خبر مى‏دهد:

و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم الله بكفرهم فقليلا ما يؤمنون (46) و يا گفتار مشركان را نقل‏مى‏كند و قالوا لو شاء الرحمان ما عبدناهم ما لهم بذلك من علم... (47) اين گونه خبرها ازگذشته است،نمى‏شود پيش از زمان وقوع صادر شود.در قرآن نظاير چنين اخبار فراوان است (48) .

سيد مرتضى علم الهدى نيز مى‏گويد:«اگر شيخ ابو جعفر صدوق در اين كه قرآن‏يك جا نازل شده است‏بر روايات تكيه كرده باشد،آن‏ها نه موجب علم‏اند و نه مايه‏يقين.و در مقابل آن‏ها روايات بسيارى است كه خلاف آن را ثابت مى‏كند و قرآن رانازل شده در مناسبت‏هاى مختلف مى‏داند.برخى در مكه و برخى در مدينه واحيانا حضرت رسول در پيش آمدهايى منتظر مى‏ماند تا آيه يا آياتى نازل شود،اين‏قبيل آيات در قرآن بسيار است.به علاوه خود قرآن صريحا دلالت دارد كه به طورپراكنده نازل شده است: و قال الذين كفروا لو لا نزل عليه القرآن جملة واحدة كذلك‏لنثبت‏به فؤادك و رتلناه ترتيلا (49) آيه كذلك لنثبت... نشان مى‏دهد كه قرآن به طورپراكنده نازل شده است تا موجب استوارى قلب پيامبر گردد» (50) .

نظر دوم:گروهى معتقدند كه در شب قدر هر سال،آن اندازه از قرآن كه نياز سال‏بود يك جا بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى‏شد،سپس همان آيات تدريجا در ضمن سال،برحسب مناسبت‏ها و پيش آمدها نازل مى‏گرديده است.بر اين فرض،مقصود از شهررمضان-كه قرآن در آن نازل شده است-و هم چنين ليلة القدر،يك رمضان و يك ليلة‏القدر نيست،بلكه همه ماه‏هاى رمضان و همه شب‏هاى قدر هر سال منظور است.

يعنى نوع مقصود است نه شخص.اين نظر را به ابن جريج،عبد الملك بن عبد العزيز بن جريج(متوفاى 150)نسبت داده‏اند و برخى ديگر ازدانش‏مندان نيز با آن موافقند (51) .اين نظر با ظاهر تعبير قرآن-چنان كه گذشت‏منافات دارد و تمام اعتراضاتى كه بر نظر پنجم وارد است‏بر اين نظر نيز واردمى‏باشد.

نظر سوم:مقصود از انزل فيه القرآن انزل في شانه يا في فضله القرآن است.

سفيان بن عيينه(متوفاى 198)مى‏گويد:«معنى الآية:انزل في فضله القرآن‏».

ضحاك بن مزاحم(متوفاى 106)مى‏گويد:«انزل صومه في القرآن‏».برخى ديگر نيزآن را .البته اين احتمال با آيه شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن (53) در سوره‏بقره ممكن است‏سازگار باشد،اما با آيات سوره دخان و قدر سازگار نمى‏سازد.

نظر چهارم:بيش‏تر آيات قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شده است كه برخى‏علما مانند سيد قطب آن را به صورت احتمال آورده‏اند (54) ،ولى هيچ نشانه‏اى براى‏اثبات اين نظر در دست نيست.به علاوه اين نظر مخصوص آيه سوره بقره است وشامل دو سوره قدر و دخان كه مى‏گويد ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم،نمى‏شود.

بنابر اين سه نظر اخير قابل پذيرش نيستند.عمده نظر اول و نظر پنجم است.

نظر پنجم:گروهى معتقدند كه قرآن دو نزول داشته است:دفعى و تدريجى.درشب قدر همه قرآن يك جا بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل شده،سپس در طول مدت نبوت‏دوباره به تدريج نازل گرديده است.اين نظر شايد مشهورترين نظر نزد اهل حديث‏باشد و منشا آن رواياتى است كه اين تفصيل در آن‏ها آمده است.برخى به ظاهرروايات اخذ كرده و برخى با تاويل،آن را پذيرفته‏اند.جلال الدين سيوطى مى‏گويد:

«صحيح‏ترين و مشهورترين اقوال همين قول است و روايات بسيار بر آن دلالت‏دارد».از ابن عباس روايت كرده‏اند:«انزل القرآن ليلة القدر جملة واحدة الى السماءالدنيا و وضع في بيت العزة ثم انزل نجوما على النبي صلى الله عليه و آله في عشرين سنة‏» (55) .

طبق روايات اهل سنت قرآن يك جا از عرش بر آسمان اول(پايين‏ترين‏آسمان‏ها)نازل گرديد، آن‏گاه در جاى گاهى به نام‏«بيت العزة‏»به وديعت نهاده شد،ولى در روايات شيعه آمده است كه قرآن از عرش بر آسمان چهارم فرود آمد و در«بيت معمور»نهاده شد.صدوق آن را جزء عقايد اماميه دانسته است:«نزل القرآن‏في شهر رمضان في ليلة القدر جملة واحدة الى البيت المعمور فى السماء الرابعة ثم نزل من البيت المعمور في مدة عشرين سنة و ان الله-عز و جل-اعطى نبيه العلم‏جملة‏» (56) .اگر چه اهل ظاهر،به ظاهر اين روايات بسنده كرده،آن را همين گونه‏پذيرفته‏اند،ولى اهل تحقيق به دليل اشكالات زير آن روايات را تاويل برده‏اند:

حكمت و مصلحت نزول قرآن از عرش به آسمان اول يا چهارم و قرار دادن آن دربيت العزة يا بيت معمور چيست؟چه حكمتى در اين نقل مكان نهفته است؟

به علاوه اين نزول چه سودى براى مردم يا براى پيامبر صلى الله عليه و آله دارد كه خداوند آن را باعظمت‏ياد مى‏كند؟آن چه از قرآن خواندنى است همان آيات و سوره و معانى ومفاهيم راه گشاست.آيا آمدن آن در شب قدر در آسمان اول يا چهارم كسب فضيلتى‏است و توفيقى براى مردم ايجاد مى‏كند؟

فخر رازى در جواب اين پرسش‏ها گفته است:«شايد تسهيل امر مورد نظربوده است تا در موقع نياز به نزول آيه يا سوره،جبرئيل بتواند فورا از نزديك‏ترين جا،آيه مورد نياز را بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آورد» (57) .ولى اين جواب،متناسب با مقام علمى‏فخر رازى نيست،زيرا در ملا اعلى(ما وراء الطبيعه)قرب و بعد مكانى وجود ندارد.

در زمينه نزول دفعى و تدريجى قرآن،بزرگان توجيهاتى دارند كه بيش‏تر جنبه‏تاويل حاديث‏ياد شده را دارد كه در اين جا به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

1.مقصود از نزول دفعى قرآن بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در شب قدر،آگاهى دادن پيامبربه محتواى كلى قرآن است.اين تاويل در كلام شيخ صدوق آمده است.او مى‏گويد:

«و ان الله اعطى نبيه العلم جملة‏»،يعنى قرآن با بيان الفاظ و عبارات در آن شب برپيامبر نازل نشده است،بلكه صرفا علم به آن را به او عطا كردند و پيامبر اجمالا برمحتواى قرآن آگاهى يافت.

2.فيض كاشانى بيت معمور را قلب پيامبر دانسته است،زيرا قلب آن بزرگ‏وارخانه معمور خداست كه در آسمان(رتبه)چهارم جهان ماده قرار دارد.پيامبر،مراتب جماد و نبات و حيوان را پشت‏سر گذارده و به اوج مرتبه چهارم يعنى جهان‏انسانيت نايل گشته است.آن گاه قرآن در مدت بيست‏سال،از قلب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به لسان شريفش،هرگاه كه جبرئيل مقدارى از آن را نازل مى‏كرد،جريان مى‏يافت (58) .اين‏تفسير هم مشكلى را حل نمى‏كند،زيرا چنين توجيهى بيان‏گر دو نوع نزول نخواهدبود،تنها آگاهى‏هاى كلى و محتوايى را نشان مى‏دهد.

3.ابو عبد الله زنجانى گويد:روح قرآن كه اهداف عالى قرآن است و جنبه‏هاى‏كلى دارد،در آن شب بر قلب پاك پيامبر اكرم تجلى يافت نزل به الروح الامين على‏قلبك (59) ،سپس در طول سال‏ها بر زبان مباركش ظاهر گشت و قرآنا فرقناه لتقراه على‏الناس على مكث و نزلناه تنزيلا (60) .

4.علامه طباطبايى همين تاويل را با بيانى لطيف‏تر مطرح كرده و فرموده است:

«اساسا قرآن داراى وجود و حقيقتى ديگر است كه در پس پرده وجود ظاهرى خودپنهان و از ديد و درك معمولى به دور است.قرآن در وجود باطنى خود از هر گونه‏تجزيه و تفصيل عارى است.نه جزء دارد و نه فصل و نه آيه و نه سوره،بلكه يك‏وحدت حقيقى به هم پيوسته و مستحكمى است كه در جاى‏گاه بلند خود استوار واز دست رس همگان به دور است‏».

كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير (61) ،كتابى است كه آياتش استحكام‏يافته، سپس از جانب حكيمى آگاه،به روشنى بيان شده است‏».

و انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم (62) ،و آن در ام الكتاب[لوح محفوظ]نزد مابلند پايه و استوار است‏».

انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون (63) ،آن قرآن گرامى در كتاب‏محفوظى[سر بسته و پنهان]جاى دارد و جز پاكان نمى‏توانند به آن دست نند[دست‏يابند]».

و لقد جئناهم بكتاب فصلناه على علم... (64) ،و در حقيقت،ما كتابى براى آنان آورديم‏كه[اسرار و رموز]آن را با آگاهى شرح داديم...».

پس قرآن داراى دو وجود است:ظاهرى در قالب الفاظ و عبارات،و باطنى درجاى‏گاه اصلى خود.لذا قرآن در شب قدر با همان وجود باطنى و اصلى خود-كه‏داراى حقيقت واحدى است-يك جا بر قلب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرود آمد.سپس‏تدريجا با وجود تفصيلى و ظاهرى خود در فاصله‏هاى زمانى و در مناسبت‏هاى‏مختلف و پيش آمدهاى گوناگون در مدت نبوت نازل گرديد (65) .

اين گونه تاويلات،از يك نوع لطافت و ظرافت‏برخوردار است كه در صورت‏وجود مقتضى و داشتن سند اثباتى،مى‏تواند كاملا مناسب باشد.از طرف ديگرظاهر آيات قرآن،به همين قرآن كه در دست مردم است اشاره دارد و از قرآن ديگر وحقيقتى ديگر كه پنهان از چشم همگان باشد سخن نمى‏گويد.

خداوند براى ابراز عظمت اين ماه(رمضان)و اين شب(ليلة القدر)مساله نزول‏قرآن را در آن مطرح مى‏سازد.و بايد اين مطلب قابل فهم و درك شنوندگان باشد،واز قرآنى سخن بگويد كه مورد شناسايى مردم(مورد خطاب)بوده باشد.به علاوه‏خبر دادن از نزول قرآن(قرآن باطنى) از جاى‏گاه بلندتر به جاى‏گاه پايين‏تر،كه هر دواز دست رس مردم و حتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به دور است،چه فايده‏اى مى‏تواندداشته باشد،تا با اين ابهت و عظمت از آن ياد كند.بنا بر اين اين گونه تاويلات زمانى‏مناسب است كه اصل موضوع ثابت‏شده باشد.و اگر بخواهيم آيات مذكور را تفسيركنيم،اين گونه تاويلات چاره ساز نيست و آيات ياد شده شروع فرود آمدن قرآن راياد آور مى‏شود.


پى‏نوشتها:

1- فرقان 25:32.

2- اسراء 17:106.

3.طور 52:48.

4- بقره 2:185.

5.دخان 44:4-3.

6.قدر 97:1.

7.ر.ك:محمد بن حسن حر عاملى،وسايل الشيعة،ج 7،ابواب احكام شهر رمضان،باب 32، حديث 1 و 2.

شيخ طوسى،التهذيب،ج 4،ص 330،شماره 1032.

8.شيخ صدوق،الخصال،ج 2،ص 102.التمهيد،ج 1،ص 109-108.

9- ر-ك:وسايل الشيعه ج 10 ص 355.التمهيد ج 1 ص 108.

10- در اين كه بعثت در 27 ماه رجب اتفاق افتاده است،روايات بسيارى وارد شده و در آن‏ها عبادات ويژه‏اى‏سفارش شده است،زيرا آن روز را پيوسته باب فتح بركات دانسته‏اند.(ر.ك:ابن الشيخ،الامالى،ص 28.كافى،ج 4،ص 149.بحار الانوار،ج 18،ص 189.وسايل الشيعة،ج 7،ابواب الصوم المندوب،باب 15،حديث 7-1.مناقب ابن شهر آشوب،ج 1،ص 150.سيره حلبية،ج 1،ص 238.منتخب كنز العمال در حاشيه‏مسند احمد،ج 3،ص 362)،ولى ابو جعفر طبرى آملى(224-310)روايتى دارد كه به استناد آيه 41 سوره‏انفال «و ما انزلنا على عبدنا يوم الفرقان يوم التقى الجمعان‏» آغاز بعثت را روز 17 رمضان دانسته است،زيرا اين‏آيه درباره جنگ بدر كه در همين زمان اتفاق افتاد،نازل شد و ظاهرا ابو عبد الله زنجانى آن را تاييد كرده است(تاريخ القرآن،ص 7).ولى آيه كريمه صرفا اشاره دارد كه در اين روز آيه‏هايى از قرآن درباره انفال و ديگرشؤون مربوط به جنگ بر پيامبر نازل شده است،اما درباره آغاز نزول قرآن يا بعثت در اين روز سخنى در بين‏نيست(التمهيد،ج 1،ص 106).

11- فترت به معناى سستى و كاهش يافتن است.در اين جا كنايه از قطع تداوم وحى قرآنى مى‏باشد.

12.حجر 15:94.

13.ر.ك:سيره ابن هشام،ج 1،ص 280.ابو الحسن على بن ابراهيم القمى،تفسير قمى،ذيل آيه 94 سوره حجر. مناقب ابن شهر آشوب،ج 1،ص 40.

14.علق 96:1.

15.تاريخ القرآن،ص 9.

16.فرقان 25:32.

17- بقره 2:185.ر.ك:اصول كافى،ج 2،ص 628،حديث 6.

18- تفسير عياشى،ج 1،ص 80،حديث 184.

19- تفسير قمى،ج 1،ص 66.

20.شيخ صدوق،الاعتقادات،ص 1.

21.بحار الانوار،ج 18،ص 250 و 253.

22.عبد الله شبر،تفسير شبر،ص 350.

23.ر.ك:جلال الدين سيوطى،الاتقان في علوم القرآن،ج 1،ص 40.

24.حاكم نيشابورى،المستدرك على الصحيحين،ج 2،ص 610.

25.على بن احمد واحدى نيشابورى،اسباب النزول،ص 3.

26- ر.ك:ابن كثير،البداية و النهاية في التاريخ،ج 3،ص 4.الاتقان،ج 1،ص 45.طبقات ابن سعد،ج 1،ص 127.

27- تفسير طبرى،ج 2،ص 85.

28- ابن كثير،فضائل قرآن(در پايان تفسير ابن كثير چاپ شده است)ص 2.

29.حجر 15:94.

30.ر.ك:التمهيد،ج 1،ص 108 به بعد.

31.ممكن است اين نام پس از رحلت پيامبر و موقعى كه جمع قرآن صورت گرفت‏برآن سوره اطلاق شده باشد به اعتبار آن كه در ابتداى مصحف قرار گرفته است.

32.التمهيد،ج 1،ص 110.

33.بقره 2:185.

34- زمخشرى گويد:«...و معنى(انزل فيه القرآن)ابتداء فيه انزاله‏»(الكشاف،ج 1،ص 227). بيضاوى گويد:«...اى‏ابتدء فيه انزاله...»(انوار التنزيل،ج 1،ص 217).شيخ محمد عبده گويد: «المراد بانزال القرآن فيه،بدؤه و اوله‏»

(تفسير المنار،ج 2،ص 158).مراغى گويد:«اى هذه الايام هى شهر رمضان الذى بدء فيه بانزال القرآن‏»(تفسيرالمراغى،ج 2،ص 73).ابن شهر آشوب گويد:«القرآن في هذا الموضع لا يفيد العموم و الاستغراق و انما يفيدالجنس،فاي شي‏ء نزل فيه فقد طابق الظاهر»(متشابهات القرآن،ج 1،ص 63)و نيز گويد: «شهر رمضان الذي‏انزل فيه القرآن اي ابتدء نزوله‏»(المناقب،ج 1،ص 150)و هكذا قال المفيد في شرح العقائد(تصحيح الاعتقاد،ص 58)و السيد المرتضى في اجوبة المسائل الطرابلسيات الثالثة ضمن المجموعة الاولى من رسائل الشريف‏المرتضى،ص 405- 403.

35.تفسير صافى،مقدمه نهم.كنز الدقائق مشهدى،ج 1،ص 430.تفسير عياشى،ج 1،ص 80. تفسير قمى،ج 1،ص 66.

36- آل عمران 3:123.

37.توبه 9:25 و 26.

38- توبه 9:40.

39.توبه 9.43.

40- توبه 9:81.

41.توبه 9:90.

42- توبه 9:107.

43.احزاب 33:23.

44.مجادله 58:1.

45- بقره 2:185.

46.بقره 2:88.

47- زخرف 43:20.

48- محمد بن النعمان(شيخ مفيد)،تصحيح الاعتقاد،ص 57 و 58.

49- فرقان 25:32.

50- رسائل مرتضى،مجموعه 1،جواب مسايل طرابلسيات 3،ص 405-403.

51.ر.ك:تفسير كبير رازى،ج 5،ص 85،الدر المنثور،ج 1،ص 189.تفسير طبرسى،ج 2،ص 276.الاتقان،ج 1،ص 40.

52- تفسير طبرسى،ج 1،ص 276.الكشاف،ج 1،ص 227.الدر المنثور،ج 1،ص 190.تفسير كبير رازى،ج 5،ص 80.

53.بقره 2:185.

54- سيد قطب،في ظلال القرآن،ج 2،ص 79.

55.الاتقان،ج 1،ص 117-116.

56- الاعتقادات،باب 31.

57.تفسير كبير رازى،ج 5،ص 85.

58- محسن فيض كاشانى،تفسير صافى،ج 1،ص 42.

59- شعراء 26:194-193.

60.اسراء 17:106.

61.هود 11:1.

62.زخرف 43:4.

63.واقعه 56:79-77.

64.اعراف 7:52.

65- الميزان،ج 2،ص 16-15.