علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۹ -


راه يافتن به اسباب نزول

چون اسباب نزول از راه نقل روايت‏به دست مى‏آيد و متاسفانه وقايع و حوادث‏در گذشته ضبط نمى‏شد،بنابر اين غالب روايات منقول چندان منابع قابل اعتمادى‏نيستند،جز اندكى كه بيش‏تر آن‏ها ضعيف السند يا متعارض و متهافت است.

واحدى در اسباب النزول مى‏گويد:«جايز نباشد در اسباب نزول آيات چيزى گفته‏شود،مگر آن كه روايت صحيح و قابل اعتمادى در دست‏باشد و از كسانى روايت‏شده باشد كه خود شاهد حوادث اتفاق افتاده آن زمان بوده باشند.نه آن كه از روى‏حدس و گفته‏هاى بى‏اساس،سخنى گفته باشند».سپس از ابن عباس روايت مى‏كندكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:«از نقل حديث‏بپرهيزيد مگر بدان علم و شناخت صحيح‏داشته باشيد،زيرا هر كس بر من و قرآن دروغى ببندد،جاى گاه خود را در آتش‏فراهم ساخته است‏».لذا سلف صالح از هر گونه سخن درباره قرآن خوددارى‏مى‏كردند.محمد بن سيرين مى‏گويد:«از عبيده،يكى از سرشناسان تابعين،درباره‏تفسير آيه‏اى از قرآن پرسشى نمودم گفت:رفتند كسانى كه مى‏دانستند در چه جهت‏قرآن نازل شده است‏».يعنى علم به اسباب النزول داشته‏اند.واحدى مى‏گويد:«دراين زمان بسيارند كسانى كه در اين زمينه دروغ پردازى‏هاى فراوانى دارند،لذا براى‏رسيدن به حقايق قرآن بايد راه احتياط را پيمود» (1) .سخن امام احمد بن حنبل دراين باره گذشت:«ثلاثة لا اصل لها:المغازي و الفتن و التفسير».جلال الدين سيوطى،با تمام توانى كه در اين زمينه‏ها دارد،نتوانسته است‏بيش از 250 حديث مسند،اعم از صحيح و سقيم جمع آورى كند (2) ،ولى خوشبختانه در مكتب اهل بيت عليهم السلام‏روايات فراوانى است كه به گونه صحيح از طرق ايشان به دست ما رسيده است و تابه حال بيش از چهار هزار روايت در اين زمينه جمع آورى شده است (3) .

منابعى كه امروزه در دست داريم و براى دستيابى به اسباب نزول مورد استفاده قرار مى‏گيرند تا حدودى قابل اطمينانند.مانند جامع البيان طبرى،الدر المنثورسيوطى،مجمع البيان طبرسى،تبيان شيخ طوسى و علاوه بر آن‏ها كتاب‏هايى نيزبه طور خاص درباره اسباب نزول نگاشته شده است،مانند اسباب النزول واحدى ولباب النقول سيوطى.البته در اين نوشته‏ها صحيح و سقيم در هم آميخته و بايستى باكمال دقت در آن‏ها نگريست.تشخيص درست از نادرست،مخصوصا در مواردتعارض،به يكى از راه‏هاى زير امكان دارد:

1.بايد سند روايت،به ويژه آخرين كسى كه روايت‏به او منتهى مى‏شود مورداطمينان باشد. يعنى يا معصوم باشد يا صحابى مورد اطمينان،مانندعبد الله بن مسعود و ابي بن كعب و ابن عباس كه در كار قرآن سر رشته داشته و موردقبول امت‏بوده‏اند.و يا از تابعين عالى قدر باشد، مانند مجاهد،سعيد بن جبير وسعيد بن مسيب كه هرگز از خود چيزى نمى‏ساختند و انگيزه دروغ پردازى‏نداشته‏اند.

2.بايد تواتر يا استفاضه(كثرت نقل)روايات ثابت‏شده باشد،گر چه با الفاظمختلف ولى مضمونا متحد باشند و در صورت اختلاف در مضمون،قابل جمع‏باشند.در اين صورت اطمينان حاصل مى‏شود كه خبر مذكور صحيح است،مانندرواياتى كه درباره تحويل قبله و اسباب نزول آيات مربوط وارد شده است.

3.بايد رواياتى كه درباره سبب نزول آيات وارد شده است،به طور قطعى اشكال‏را حل و ابهام را رفع مى‏كند.كه اين خود شاهد صدق آن حديث‏خواهد بود،گر چه ازلحاظ سند به اصطلاح علم الحديث روايت صحيح يا حسن نباشد.بيش‏تر وقايع‏تاريخى از همين قبيل هستند كه با ارتباط دادن چند واقعه تاريخى به صحت‏يك‏جريانى پى مى‏بريم و آن را مى‏پذيريم و گرنه از راه صحت اسناد امكان پذيرش‏نيست.در مورد آيه‏«نسى‏ء»مطلب از همين قرار است.

در سوره توبه آمده است: «انما النسي‏ء زيادة في الكفر يضل به الذين كفروا يحلونه‏عاما و يحرمونه عاما ليواطؤا عدة ما حرم الله فيحلوا ما حرم الله،زين لهم سوء اعمالهم والله لا يهدي القوم الكافرين، (4) نسى‏ء[ جا به جا كردن و تاخير ماه‏هاى حرام]فزونى در كفر[مشركان]است كه با آن،كافران گم‏راه مى‏شوند.يك سال آن را حلال و سال‏ديگر آن را حرام مى‏كنند تا به مقدار ماه‏هايى كه خداوند حرام كرده موافق سازند[وعدد چهار ماه به پندارشان تكميل گردد] و به اين ترتيب آن چه را خدا حرام كرده،حلال گردانند.اعمال زشتشان در نظرشان زيبا جلوه داده شده و خداوند گروه‏كافران را هدايت نمى‏كند».

جنگ در ماه‏هاى حرام ممنوع بود و دليل آن،براى به وجود آمدن امنيت درمسير رفت و آمد عرب كه از دورترين نقاط جزيره براى حج در سه ماه ذو القعده،ذو الحجه و محرم و در ماه رجب براى اداى عمره به مكه سفر مى‏كردند،بوده است.

ولى زورگويان قبايل عرب هرگاه در آستانه پيروزى بر قبيله ديگر قرار مى‏گرفتند واحيانا يكى از ماه‏هاى حرام پيش مى‏آمد،جاى آن ماه را با ماه ديگر عوض‏مى‏كردند.مثلا مى‏گفتند فعلا ماه رجب را از جاى خود بر مى‏داريم و ماه شعبان راجلو مى‏آوريم و با اين توجيه به جنگ خود ادامه مى‏دادند و در احكام الهى و سنت‏جارى تصرف مى‏كردند.اين شيوه ناپسند در سال نهم هجرى به كلى ممنوع شد (5) .

بنابر اين آن چه در سبب نزول آيه آمده است‏با جملات آيه تطبيق مى‏كند و قرائن وشواهد هم مطلب را تاييد مى‏كند و از معناى آيه هم رفع ابهام مى‏كند،گر چه از نظرسند قوى نباشد. موارد ديگر را مى‏توان بر اساس اين قاعده تبيين نمود.

حضور ناقل سبب

آيا شرط است ناقل سبب نزول خود شاهد حادثه باشد؟بيش‏تر علما حضورناقل اول سبب نزول را شرط كرده‏اند تا سند روايت از خود واقعه منقطع نباشد،وسند تا وى نيز متصل بوده باشد.واحدى مى‏گويد:«لا يحل القول في اسباب النزول‏الا بالرواية و السماع ممن شاهدوا التنزيل و وقفوا على الاسباب و بحثوا عن‏علمها» (6) .ولى ديگران علم قطعى ناقل را به سبب نزول كافى مى‏دانند و حضور او رادر حادثه شرط نمى‏دانند.حاكم نيشابورى در علم الحديث گفته است:«اگرصحابى‏اى كه زمان وحى و نزول قرآن را درك كرده است‏بگويد:آيه كذا در حادثه كذا نازل شد،اين كلام به منزله حديث مسند است.يعنى حديث،منقول ازپيامبر صلى الله عليه و آله تلقى مى‏شود» (7) .اين قول صحيح‏تر به نظر مى‏رسد،زيرا حضور ناقل بافرض قاطع بودن،عادل بودن و صادق بودن او در گفتار خود،شرط نيست و صرفاوثاقت و درستى و مورد اعتماد بودن او مورد نظر است.به همين دليل روايات‏منقول از ائمه اطهار عليهم السلام درباره قرآن براى ما اطمينان بخش است و مورد پذيرش‏قرار مى‏گيرد.

اسامى و اوصاف قرآن

مفسر بزرگ قرن ششم جمال الدين ابو الفتوح رازى در مقدمه تفسير خود 43 نام‏براى قرآن آورده است (8) كه بيش‏تر جنبه وصفى دارد.و طبرسى در مجمع البيان‏به نام‏هاى قرآن،فرقان، كتاب و ذكر اكتفا كرده است (9) .بدر الدين زركشى (10) نقل مى‏كندكه حرالى كتابى در اين زمينه نوشته و بيش از نود اسم يا وصف براى قرآن ياد آورشده است.از قاضى عزيزى نيز 55 نام و عنوان براى قرآن نقل شده است كه درجدول ذيل آمده و 43 نام اول آن با نظر ابو الفتح رازى مشترك است.

رديف - نام يا وصف قرآن - شاهد - نام سوره - شماره آيه -

1- قرآن ان علينا جمعه و قرآنه فاذا قراناه فاتبع قرآنه - قيامت - 17 و 18

2- فرقان يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا - انفال 29

و انزل التوراة و الانجيل من قبل هدى للناس و انزل الفرقان - آل عمران - 3 و 4

تبارك الذي نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا - فرقان - 1

3- كتاب ان الذين يتلون كتاب الله و اقاموا الصلاة - فاطر - 29

انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس - نساء 105

ذلك الكتاب لا ريب فيه بقره - 2

4- ذكر ذلك نتلوه عليك من الآيات و الذكر الحكيم - آل عمران - 58

انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون - حجر - 9

و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم‏يتفكرون نحل - 44

و انه لذكر لك و لقومك - زخرف - 44

و هذا ذكر مبارك انزلناه افانتم له منكرون - انبيا - 50

ص و القرآن ذى الذكر - ص - 1

ان هو الا ذكر و قرآن مبين - يس - 69

ان الذين كفروا بالذكر لما جائهم و انه لكتاب عزيز - فصلت - 41

و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر - قمر - 17

5- تنزيل و انه لتنزيل رب العالمين - شعراء - 192

انا نحن نزلنا عليك القرآن تنزيلا - انسان - 23

و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا - اسراء - 106

6- حديث - الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثاني تقشعر منه‏جلود الذين يخشون ربهم - زمر - 23

فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤمنوا بهذاالحديث اسفا - كهف - 6

ا فمن هذا الحديث تعجبون و تضحكون و لا تبكون - نجم - 59 و 60

فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين - طور - 34

7- موعظه - يا ايها الناس قد جائتكم موعظة من ربكم و شفاء لما في‏الصدور - يونس - 57

8- تذكره - و انه لتذكرة للمتقين - الحاقه - 48

ان هذه تذكرة - مزمل - 19

9- ذكرى - و جاءك في هذه الحق و موعظة و ذكرى للمؤمنين - هود - 120

10- بيان - هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين - آل عمران - 138

11 - هدى ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين - بقره - 2

12- شفاء - ا اعجمي و عربي قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء - فصلت - 44

13- حكم - و كذلك انزلناه حكما عربيا - رعد - 37

14- حكمت - و اذكرن ما يتلى في بيوتكن من آيات الله و الحكمة - احزاب - 34

15- حكيم - ذلك نتلوه عليك من الآيات و الذكر الحكيم - آل عمران - 58

16- مهيمن - و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من‏الكتاب - و مهيمنا عليه - مائده - 48

17- هادى - انا سمعنا قرآنا عجبا يهدي الى الرشد فآمنا به - جن - 1 و 2

18- نور - و اتبعوا النور الذي انزل معه - اعراف - 157

19- رحمت - و انه لهدى و رحمة للمؤمنين - نمل - 77

20- عصمت - و اعتصموا بحبل الله جميعا - آل عمران - 103

21- نعمت - و اما بنعمة ربك فحدث - ضحى - 11

22- حق - و انه لحق اليقين - حاقه - 51

23- تبيان - و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شي‏ء - نحل - 89

24- بصائر - بصائر للناس و هدى و رحمة لعلهم يتذكرون - قصص - 43

25- مبارك - هذا ذكر مبارك انزلناه - انبيا - 50

26- مجيد - ق و القرآن المجيد - ق - 1

27- عزيز - و انه لكتاب عزيز - فصلت - 41

28- عظيم - و لقد آتيناك سبعا من المثاني و القرآن العظيم - حجر - 87

29- كريم - انه لقرآن كريم - واقعه - 77

30- سراج - و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا - احزاب - 46

31- منير - و سراجا منيرا(بنابر آن كه‏«سراج منير»قرآن باشد كه هم‏راه‏پيامبر فرستاده شد.) - احزاب - 46

32- بشير - كتاب فصلت آياته قرآنا عربيا لقوم يعلمون بشيرا و نذيرافاعرض اكثرهم - فصلت - 3 و 4

33- نذير - بشيرا و نذيرا فاعرض اكثرهم فهم لا يسمعون - فصلت - 4

34 - صراط - اهدنا الصراط المستقيم - حمد - 6

35- حبل - و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا - آل عمران - 103

36- روح - و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا - شورى - 52

37- قصص - نحن نقص عليك احسن القصص - يوسف - 3

38- فصل - انه لقول فصل - طارق - 13

39- نجوم - فلا اقسم بمواقع النجوم ،(بنابر آن كه نجوم به معناى‏تدريجى قرآن باشد.) - واقعه - 75

40- عجب - انا سمعنا قرآنا عجبا - جن - 1

41- قيم - و لم يجعل له عوجا قيما لينذر باسا شديدا - كهف - 1 و 2

42- مبين - تلك آيات الكتاب المبين - يوسف - 1

43- على - و انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم - زخرف - 4

44- كلام - و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتى يسمع‏كلام الله - توبه - 6

45- قول - و لقد وصلنا لهم القول - قصص - 51

46- بلاغ - هذا بلاغ للناس - ابراهيم - 52

47- متشابه - الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها - زمر - 23

48- عربى - قرآنا عربيا غير ذي عوج لعلهم يتقون - زمر - 28

49- عدل - و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا - انعام - 115

50- بشرى - هدى و بشرى للمؤمنين - نمل - 2

51- امر - ذلك امر الله انزله اليكم - طلاق - 5

52- ايمان - سمعنا مناديا ينادي للايمان - آل عمران - 193

53- نبا - عم يتسائلون عن النبا العظيم - نبا - 1 و 2

54- وحى - انما انذركم بالوحي - انبيا - 45

55- علم - و لئن اتبعت اهوائهم بعد ما جاءك من العلم - رعد - 37

مفهوم سوره و آيه

سوره از«سور بلد»(ديوار بلند و گرداگرد شهر)گرفته شده است،زيرا هر سوره‏آياتى را در بر گرفته است و به آن احاطه دارد،مانند حصار(سور)شهر كه خانه‏هايى‏را در بر گرفته است.

برخى آن را به معناى بلنداى شرف و منزلت رفيع گرفته‏اند،زيرا بنابر گفته‏ابن فارس يكى از معانى سوره،علو و ارتفاع است و«سار يسور»به معناى غضب‏نمودن و بر انگيخته شدن از همين ماده است.هر طبقه از ساختمان را نيز سوره‏مى‏گويند.

ابو الفتوح رازى مى‏گويد:«بدان كه سوره را معنا منزلت‏بود از منازل شرف و دليل‏اين،قول نابغه ذبيانى است:

ا لم تر ان الله اعطاك سورة ترى كل ملك دونها يتذبذب

نمى‏بينى كه خداوند به تو شرف و منزلتى رفيع داده است كه هر پادشاهى نزد آن‏متزلزل مى‏نمايد».اضافه مى‏كند:«با روى شهر را از آن جهت‏سور خوانند كه بلند ومرتفع باشد» (11) .

برخى ديگر آن را از«سور»به معناى پاره و باقى مانده چيزى دانسته‏اند.ابو الفتوح‏در اين باره مى‏گويد:«اما آن كه مهموز گويد،اصل آن از«سؤر الماء»باشد و آن بقيه‏آب بود در آبدان و عرب گويد:«اسارت في الاناء»اگر در ظرف چيزى باقى گذارى.

از همين جاست كه اعشى بنى ثعلبه-شاعر عرب-مى‏گويد:

فبانت و قد اسارت في الفؤاد صدعا على نايها مستطيرا

آن زن،از من جدا شد و در دل باقى گذارد شكافى عميق بر اثر دورى خود كه هرلحظه در حال گسترش است‏» (12) .

بنابر اين،سوره در اصل سؤوه بوده(به معناى پاره‏اى از قرآن)و به منظور سهولت‏در تلفظ، همزه به واو بدل شده است،و تمام قاريان متفقا آن را با واو خوانده‏اند و درهيچ يك از موارد نه گانه كه در قرآن آمده كسى آن را با همزه قرائت نكرده است.

آيه،به معناى علامت است،زيرا هر آيه از قرآن نشانه‏اى بر درستى سخن‏حق تعالى است‏يا آن كه هر آيه مشتمل بر حكمى از احكام شرع يا حكمت و پندى‏است كه بر آن‏ها دلالت دارد:

و لقد انزلنا اليك آيات بينات و ما يكفر بها الا الفاسقون (13) و تلك آيات الله نتلوها عليك‏بالحق و انك لمن المرسلين (14) و ...كذلك يبين الله لكم الآيات لعلكم تتفكرون (15) .

جاحظ گويد:«خداوند كتاب خود را-كلا و بعضا-بر خلاف شيوه عرب‏نام گذارى كرد و تمام آن را قرآن ناميد.چنان كه عرب مجموع اشعار يك شاعر راديوان مى‏گويد.و بعض(پاره)آن را مانند قصيده ديوان،سوره و بعض سوره را مانندهر بيت قصيده،آيه ناميده و آخر هر آيه را مانند قافيه در شعر،فاصله گويند» (16) .

راغب اصفهانى مى‏گويد:«آيه،شايد از ريشه‏«اي‏»گرفته شده باشد،زيرا آيه‏است كه روشن مى‏كند:ايا من اي،كدام از كدام است‏»ولى صحيح آن است كه از«تايي‏»اخذ شده باشد،زيرا تايي به معناى تثبب و پايدارى است.گويند:«تاي اي‏ارفق،مدارا كن،آرام باش‏»و شايد از«اوي اليه‏»گرفته شده باشد،به معناى پناه بردن‏و جاى گزين كردن و هر ساختمان بلندى را آيه گويند: ا تبنون بكل ريع آية تعبثون (17) ،در زمين‏هاى مرتفع ساختمان‏هاى بلندى به پا مى‏داريد و بيهوده كارى مى‏كنيد».

سپس گويد:«هر جمله‏اى از قرآن را كه بر حكمى از احكام دلالت كند آيه گويند،خواه سوره كامل باشد يا چند فصل يا يك فصل از يك سوره،و گاه به يك كلام كامل‏كه جدا از كلام ديگر باشد آيه گويند.به همين اعتبار آيات سوره‏ها قابل شمارش‏است و هر سوره را مشتمل بر چند آيه گرفته‏اند» (18) .

لازم است‏به طور اختصار ياد آور شويم كه اشتمال هر سوره بر تعدادى آيات،يك‏امر توقيفى است.و كوچك‏ترين سوره-سوره كوثر-شامل بر سه آيه است.وبزرگ‏ترين سوره-سوره بقره-شامل بر 286 آيه است.به هر تقدير كم يا زياد بودن‏آيه‏هاى هر سوره با دستور خاص پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله انجام گرفته و هم چنان بدون دخل‏و تصرف تاكنون باقى است،و در اين امر سرى نهفته است كه مربوط به اعجاز قرآن و تناسب آيات مى‏باشد.


پى‏نوشتها:

1- اسباب النزول،ص 4.

2- .ر.ك:الاتقان،ج 4،ص 257-214.

3- اين روايات به وسيله جناب آقاى برهان جمع آورى شده است و در ده مجلد آماده چاپ است.

4- توبه 9:37.

5- ر.ك:تفسير طبرسى،ج 5،ص 29.

6- اسباب النزول،ص 4.

7- المستدرك،ج 2،ص 258 و 263.معرفة علوم الحديث،ص 20-19.

8- ر.ك:ابو الفتوح رازى،الروض الجنان و روح الجنان،ج 1،مقدمه،ص 5.

9- تفسير طبرسى،ج 1،مقدمه،فن رابع،ص 14.

10- البرهان،ج 1،ص 276-273.الاتقان،ج 1،ص 146-143.

11- الروض الجنان،ج 1،مقدمه،ص 9.

12- همان.

13- بقره 2:99.

14- بقره 2:252.

15- بقره 2:266.

16- الاتقان،ج 1،ص 143.

17- شعراء 26:128.

18- المفردات،ذيل ماده‏«اى‏».