علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۲۳ -


رابطه ناگسستنى شيعه با قرآن

مطرح كردن اين بحث از آن جهت است كه در برخى سخنان كوته نظران و فاقدانديشه آزاد كه ترجيح مى‏دهند از اسلاف خود پيروى كنند،تهمت‏هاى ناروا كه‏حاكى از حقد و كينه توزى ديرينه است‏يافت مى‏شود.لذا ضرورت دفع تهمت‏ايجاب نمود تا اندكى درنگ كرده،موضع امتى بزرگ را كه گناهى نداشته جز تمسك‏به ولاى خاندان نبوت،روشن سازيم.آرى گناهى جز عمل به وصيت پيامبر و!243 اجابت قرآن كريم (1) نداشته‏اند!

برخى ناآگاهان به شيعه نسبت داده‏اند كه مصحفى خاص خود دارند و آن را«المصحف الشيعي‏»مى‏نامند! (2) در حالى كه شيعه خود در طول حيات خويش چنين‏موضوعى را نشنيده است.گروهى از محققان متاخر در برابر اين ادعا شديدااعتراض كرده‏اند (3) ،كه مهم‏ترين آنان گلدزيهر است.او علاقه خاص شيعه را نسبت‏به نص رسمى قرآن كه در دست مسلمانان است،تشريح و تاييد مى‏كند (4) .به منظورتوضيح بيش‏تر درباره علاقه شيعه به نص قرآن كنونى،ناگزير از بيان مطالب زيرهستيم:

هرگاه تاريخ قرآن مجيد و دوره‏هايى را كه نسلا بعد نسل بر قرآن گذشته بررسى‏كنيم،در مى‏يابيم كه نص كنونى قرآن با وضع موجود،اصولا محصول كوشش‏هاى‏شيعه است و اينان هستند كه در حفظ و ضبط قرآن تلاش كردند و در تنظيم آن به‏نحو احسن و شكل گذارى و زيبايى آن،از هيچ اقدامى فرو گذارى نكردند.درحقيقت،اگر قرآنى وجود داشته باشد كه بتوان آن را«مصحف شيعى‏»ناميد،همين‏مصحف موجود است و با توجه به نقش ائمه شيعه و قراء و حفاظ و هنرمندان‏شيعه در طول تاريخ نسبت‏به مصحف،بايد قرآن را به شيعه منسوب كرد.

على امير المؤمنين عليه السلام اولين كسى است كه انديشه گرد آورى قرآن را،پس ازدر گذشت پيامبر صلى الله عليه و آله اظهار كرد و هر چند قرآنى را كه وى گرد آورى كرد نپذيرفتند،ولى انديشه گرد آورى قرآن در همان زمان اثر خود را به جا گذاشت و نسبت‏به خودقرآن از نظر اصل جمع آورى آن بر دست ديگران اختلافى به وجود نيامد.

مصحف‏هاى مهمى كه در آن زمان و پيش از توحيد مصاحف تهيه شد و قرآن درآن‏ها جمع آورى گرديد عبارتند از:مصحف‏هاى عبد الله بن مسعود،ابى بن كعب،ابو الدرداء و مقداد بن اسود.همگى اينان به ولاى خاص نسبت‏به بيت والاى نبوى‏شناخته شده‏اند.ديگر مصحف‏ها از اعتبار هم سنگ اين مصاحف نبودند و صحف‏ابوبكر نيز به صورت كتاب منظم نشده بود.

اول كسى كه توحيد مصحف‏ها را در عهد عثمان مطرح كرد،حذيفة بن اليمان‏بود.چگونگى كار او در بخش‏هاى پيش گذشت.ابى بن كعب تصدى املاى قرآن راموقع استنساخ مصحف‏ها بر عهده داشت و در اشكالات،نسبت‏به ضبط كلمات،به او مراجعه مى‏كردند.

شكل گذارى مصحف و نقطه گذارى آن،به دست ابو الاسود الدؤلى و دو شاگرداو نصر بن عاصم و يحيى بن يعمر انجام گرفت.اولين كسى كه در تحسين كتابت‏مصحف و زيبايى خط آن اقدام كرد،خالد بن ابى الهياج،از اصحاب على عليه السلام بود.

ضبط حركات به شكل كنونى،كار استاد بزرگ خليل بن احمد فراهيدى است.اواولين كسى است كه‏«همزه و تشديد و روم و اشمام‏»را وضع كرد.كه در مباحث‏گذشته به تفصيل گفته شد. تمامى افراد ياد شده از سرشناسان دانش‏مند شيعه‏اند.

شيعه بود كه اصول قرائت را مورد تحقيق و بررسى قرار داد و قواعد آن را بنيان‏نهاد و با نهايت امانت و اخلاص،ابتكاراتى در فنون قرائت و تغييراتى در آن به كاربرد.

اگر نگوييم شش تن،دست كم چهار تن از قراء سبعه،شيعه بودند،علاوه بر آن كه‏گروهى از ائمه قراء بزرگ از شيعيان به شمار مى‏آيند.از آن جمله‏اند:ابن مسعود،ابى بن كعب،ابو الدرداء، مقداد،ابن عباس،ابو الاسود،علقمه،ابن سائب،سلمى،زر بن حبيش،سعيد بن جبير،نصر بن عاصم،يحيى بن يعمر،عاصم بن ابى النجود،حمران بن اعين،ابان بن تغلب،اعمش،ابو عمرو بن العلاء،حمزه،كسائى،ابن عياش،حفص بن سليمان و امثال اينان كه از ائمه بزرگند و در مناطق و دوره‏هاى مختلف،درراس امر قرائت قرار داشته‏اند (5) .

اما قرائت كنونى كه قرائت‏حفص است،يك قرائت‏شيعى خالص است،كه آن راحفص كه از اصحاب امام صادق عليه السلام است (6) ،از شيخ خود عاصم روايت كرده است.

او نيز از بزرگان و معاريف شيعه به شمار مى‏آمد (7) و قرائت را از شيخ خود،سلمى‏اخذ كرده است.سلمى خود از خواص على عليه السلام بود كه مستقيما قرائت را از على عليه السلام‏فرا گرفت (8) و على آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله و پيامبر از خداى عز و جل اخذ كرده است.

حجيت قرائات سبع

آيا قرائات سبع داراى حجيت و ارزش اعتبارى هستند؟آيا نمازگزار مى‏توانديكى از اين قرائت‏ها(در محدوده قرائات سبع)را انتخاب كند؟

بيش‏تر فقها قايل به جواز مى‏باشند.مرحوم سيد محمد كاظم يزدى درالعروة الوثقى و مرحوم سيد ابو الحسن اصفهانى در وسيلة النجاة،احتياط را در آن‏دانسته‏اند كه نمازگزار از قرائات سبع تجاوز نكند.گر چه فتواى ايشان جواز قرائت‏به‏هر قرائت صحيحى است،چه از سبع باشد چه نباشد (9) .

آيت الله خويى قرائت‏به قرائات متداول عصر ائمه را جايز دانسته (10) و حديث‏«اقراوا كما يقرا الناس‏»را قرائات متداول آن زمان تفسير نموده‏اند.امام خمينى قدس سره‏احتياط فرموده كه از قرائات سبع تجاوز نكند (11) .

مشهور ميان فقها،تخيير در انتخاب هر يك از قرائات سبع است،با آن كه درروايت امام صادق عليه السلام آمده است:«القرآن واحد نزل من عند الواحد و انما الاختلاف‏من قبل الرواة‏». گفته‏اند:ولى ائمه معصومين رخصت داده‏اند كه طبق هر يك ازقرائات مشهور قرائت كنند و روايت‏«اقراوا كما يقرا الناس‏»را دليل بر اين مدعى‏گرفته‏اند.لازمه جمع بين دو حديث،انحصار قرائت اصلى در ميان همين قرائات‏معروف است.بنابر اين براى تسهيل،مردم را ملزم به يك قرائت و شناخت آن‏نكرده‏اند.ولى احتياط در آن است كه مطابق قرائات سبع قرائت‏شود و از آن تجاوزنشود.

امام خمينى قدس سره نيز همين احتياط را فرموده‏اند،زيرا احتمال مى‏رود كه حديث‏«اقراوا كما يقرا الناس‏»ناظر به همين قرائات سبع كه در ميان مردم شهرت يافته‏است،باشد.

ولى مرحوم سيد محسن حكيم در شرح عروه:(مستمسك العروه) (12) مى‏فرمايد:

«حديث مزبور نمى‏تواند ناظر به قرائات سبع باشد،زيرا پديده حصر قرائات درسبع در اوايل سده چهارم به وقوع پيوست،يعنى دو قرن پس از صدور حديث‏مذكور».

بنابر اين حديث را به قرائات معروف در عصر ائمه ناظر مى‏داند كه بيش ازقرائات سبع است. پس هر قرائتى كه ثابت‏شود در عصر ائمه شهرت مردمى داشته‏است،جايز القرائت مى‏باشد.

ما بر اين باوريم قرآنى كه از جانب خداوند بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است،بيش ازيكى نبوده و نيست و آن همين قرآنى است كه مردم از آن پاسدارى مى‏كنند.قرائت‏صحيح همان است كه مردم از پيامبر گرفته‏اند و آن قرائت موروثى،هيچ گونه‏ارتباطى با قرائت قراء كه مولود اجتهادات شخصى آنان است،ندارد و نمى‏تواندداشته باشد،زيرا قرآن موروثى،جدا از قرآن اجتهادى است.

و استاد خويى (14) -فرموده‏اند:«القرآن والقرائات حقيقتان متغائرتان...،قرآن و قرائات دو حقيقتند،آن وحى الهى است كه‏بر پيامبر اكرم فرود آمده و اين اختلاف قراء بر سر شناخت آن وحى است كه بيش‏ترمبنى بر اجتهادات شخصى آنان است‏».لذا حديث‏«اقراوا كما يقرا الناس‏»ناظر به‏همان حقيقتى است كه در دست مردم جريان دارد و آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله به ارث‏برده‏اند.نه آن چه بر زبان قاريان جارى است و مولود اجتهادات آنان مى‏باشد و برسر آن اختلاف دارند.بنابر اين آن چه معتبر است و حجيت‏شرعى دارد،قرائتى‏است كه جنبه همگانى و مردمى،دارد و آن قرائت هم واره ثابت و بدون اختلاف‏بوده و تمامى مصحف‏هاى موجود در حوزه‏هاى علمى معتبر در دوره‏هاى تاريخ‏يك‏سان بوده،اختلافى در ثبت و ضبط آن وجود ندارد.

لذا همه قرآن‏هاى مخطوط در طول تاريخ و مطبوع در چند قرن اخير يك نواخت‏بوده (15) و جملگى طبق قرائت‏حفص است كه همان قرائت مشهور ميان مسلمانان‏بوده و هست،زيرا حفص قرائت را از استاد خويش عاصم و وى از استاد خويش‏ابو عبد الرحمان سلمى و وى از مولا امير مؤمنان عليه السلام گرفته است و طبعا همان قرائت‏پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است كه تمامى مردم شاهد و ناظر و ناقل آن بوده‏اند.

امام خمينى قدس سره فرموده‏اند:«الاحوط عدم التخلف عما في المصاحف الكريمة‏الموجودة بين ايدي المسلمين (16) ،احوط آن است كه از آن چه در ثبت و ضبط قرآن‏كنونى در دست مسلمانان وجود دارد تخلف نشود».


پى‏نوشتها:

1- مانند:حديث ثقلين و حديث‏سفينه و آيه قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة في القربى شورى 42:23.

2- ر.ك:القرآن و علومه في مصر،ص 81،تاليف دكتر عبد الله خورشيد كه اين نسبت را تشريح كرده و با دلايل‏تاريخى،آن را رد كرده است.

3- ر.ك:مصطفى صادق رافعى تاريخ آداب العرب ج 2،ص 16-15.مقدمه حيات محمد صلى الله عليه و آله،از موير،ص 36-35.تاريخ المساجد الاثرية،از حسن عبد الوهاب،ص 92.حاشيه فضائل القرآن،ابن كثير،نوشته رشيدرضا،ص 48،شماره 2 و 3.

4- ر.ك:مذاهب التفسير،ص 93،از گلدزيهر.

5- شرح حال آنان در بحث از«طبقات القراء»،ج 2،التمهيد آمده است.

6- ر.ك:رجال شيخ طوسى،ص 176.

7- مؤلف نقض الفضائح،او را شيخ ابن شهر آشوب و ابو الفتوح رازى،بر شمرده است.

8- ر.ك:صدر،التاسيس،ص 346 قاضى،المجالس ج 1،ص 548.ابن قتيبه،او را در زمره اصحاب على عليه السلام ودر زمره كسانى كه از وى فقه آموخته‏اند،بر شمرده است.(المعارف، ص 230).برقى نيز در رجال خود،وى رااز خواص امام مى‏داند.(التاسيس،ص 242).

9- العروة الوثقى،آداب القراءة و احكامها،مساله 50.وسيلة النجاة،قراءت،مساله 14.

10- منهاج الصالحين،ج 1،كتاب الصلاة،ص 167،مساله 119.

11- تحرير الوسيلة،ج 1،كتاب الصلاة،ص 152،مساله 14.

12- مستمسك العروة الوثقى،ج 6،ص 245-242.

13- البرهان،ج 1،ص 318.

14- البيان،ص 173.

15- لازم است‏يادآورى شود كه قرائت ورش به روايت قالون تنها در كشور عربى ليبى اخيرا چاپ شده و مورداعتراض مسلمانان و سران برخى از كشورهاى اسلامى قرار گرفته است.

16- تحرير الوسيلة،ج 1،ص 152،مساله 14.