همراه با پيامبران در قرآن

عفيف عبدالفتاح طباره

- ۷ -


باب چهارم هود، صالح(ع)

مقدّمه

همه تاريخ نويسان، اعراب را از جنبه قدمتِ تاريخى به سه طبقه تقسيم كرده‏اند: عرب بائده، عاربه، مستعربه. عرب بائده اقوام بسيار زيادى بودند از جمله عاد و ثمود. ولى قوم «عاد» از نسل «عاد بن عوص بن ارم» بود؛ قوم ثمود از نسل «ثمود بن جاثر بنِ ارم» و «ارم» پسر سام بن نوح [نوه پسرى نوح‏] محسوب مى‏شوند به دليل اين‏كه آنها منقرض گشته و به هلاكت رسيده‏اند و كسى از آنان باقى نمانده، آنها را بائده ناميده‏اند، همان گونه كه «عاد و ثمود» را عاربه گفته‏اند، چون به خُلق و خوى اعراب درآمدند.

مورخان، قوم عاد را دو طبقه دانسته‏اند: عاد اوّل و عاد دوم. عاد نخست، از حيث نيرو و قدرت، از بزرگ‏ترين امت‏ها به شمار آمده و از طوايفى افزون بر هزار قبيله تشكيل يافته‏بود. قرآن به ماجراى آنها اين‏گونه اشاره مى‏كند:

وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عادَاً الأُولى‏ * وَثَمُودَاْ فَما أَبْقى‏؛(نجم، (53) آيات 50 - 51.)

خداوند، عاد اوّل را هلاك ساخت و از ثمود كسى را باقى نگذاشت.

خداى سبحان، براى قوم عاد پيامبرى از خودشان برانگيخت به نام «هود» كه از جنبه نسب به «عبدالله بن رباح بن خلود بن عاد بن عوص بن ارم» مى‏رسيد و خلود، نام يكى از قبايل عاد بود كه برخى از تاريخ نگاران آنها را يازده قبيله دانسته‏اند.

هم‏چنان كه خداوند، حضرت «صالح(ع)» را از ميان قوم ثمود برانگيخت كه از نسل «صالح بن عبيد بن اسف بن ماسخ بنِ عبيد بن خادر بنِ ثمود بن جاثر بن ارم» است.

‏سرگذشت هود(ع)

محل سكونت عاد و خدايان آنها

از قرآن مى‏توان استفاده كرد كه محل سكونت <عاد» در احقاف بوده است. خداى متعال فرموده است: <وَاذكُرْ أَخا عادٍ إِذ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالأَحْقافِ».(1) احقاف جمع حقف، به معناى شن و ماسه است، و قرآن جاى آن را مشخص نكرده است،ولى مورّخان براين عقيده‏اند كه مكان آنها بين يمن و عمان تا حضرموت و شِحر(2) بوده است.

قوم عاد شهرى را به نام <ارم»(3) بنا نهاد و اين همان است كه در قرآن ازآن ياد شده است: <أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ * إِرَمَ ذاتِ العِمادِ»(4).

باستان‏شناسان با حفارى‏هاى زيادى كه انجام داده‏اند، براين اعتقادند كه ارم همان كوه <رُم» است كه در حد فاصل 25 ميلى شرق خليج عقبه واقع شده و در كنار اين كوه آثارى از زمان‏هاى گذشته و دور يافت شده است. طبق نقل واقعه‏نگاران، قوم عاد سه‏نوع بت را به نام‏هاى صداء، صمود و هباء مى‏پرستيدند.(5)

مطالبى كه گذشت، اشاره‏اى گذرا و فشرده در باره عاد بود كه جهت ورود به بحث درمورد ماجراى حضرت هود(ع) بايسته مى‏نمود.

دعوت به حق

هود(ع) قوم خود را به پرستش خداى يگانه و ترك بت‏پرستى دعوت كرد؛ زيرا آن را تنها راه رهايى از عذاب قيامت مى‏دانست:

وَإِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إلهٍ غَيْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ؛(6)

و به سوى قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم. وى گفت: اى قوم، خدا را بپرستيد و معبودى جز او نداريد، آيا پرهيزكار خواهيد شد.

وَاذكُرْ أَخا عادٍ إِذ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالأَحْقافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا اللَّهَ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ؛(7)

برادرت هود، پيامبر (عاد) را ياد كن كه قوم خود را در سرزمين احقاف ازكيفر خدا بيم داد و قبل و بعد از او نيز بيم دهندگانى بوده‏اند. او به قومش گفت: جز خدا را پرستش نكنيد، چرا كه من از عذاب روز قيامت بر شما بيمناكم.

به‏علاوه، قوم عاد، بت‏ها را شريكان خدا مى‏دانستند كه در پيشگاه وى از آنها شفاعت كنند و هود(ع) بدان‏ها فرمود: <شما دروغ مى‏گوييد، جز خداى يگانه كسى سزاوار پرستش نيست».

وَإِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلّا مُفْتَرُونَ؛(8)

و برادرشان هود را به سوى قوم (عاد) فرستاديم. وى گفت: اى قوم، خدا را پرستش نماييد و شما معبودى غير از او نداريد [آنچه مى‏گوييد] دروغ و ناصواب است.

اين دعوت تا چه اندازه در قوم عاد مؤثر واقع شد؟ آنان هود(ع) را تحقير كرده و او را بى‏مقدار شمردند و نسبت نادانى و سبك مغزى و دروغ به وى دادند، ولى هود(ع) با تأكيد بر اين‏كه فرستاده خداى جهانيان است و جز خيرخواهى آنان منظورى ندارد،اين نسبت‏هاى ناروا را از خود نفى كرد:

قالَ المَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراكَ فِى سَفاهَةٍ وَإِنّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الكاذِبِينَ * قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِى سَفاهَةٌ وَلكِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالَمِينَ * اُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّى وَأَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ؛(9)

آن گروه از قوم او كه كفر ورزيدند بدو گفتند: تو به نظر ما فردى نادان و دروغگو هستى، او گفت: اى قوم، من نادان نيستم، بلكه فرستاده‏اى از سوى خداى جهانيانم. دستورات پروردگارم را به شما مى‏رسانم و برايتان فردى خيرخواه و درستكارم.

يادآورى نعمت‏هاى خدا

هود(ع) دعوت خويش را پى گرفت و با يادآورى نعمت‏هاى خدا براى قوم خود، سعى كرد آنها را قانع ساخته و به راه راست باز گرداند؛ از اين رو فرمود: <آيا براى شما شگفت‏آور است كه خداوند شما را با زبان فردى از ميان خودتان ارشاد و راهنمايى كند تا شما را از عاقبتِ نافرجامى كه در اثر گمراهى‏تان در انتظار شماست، برحذر دارد؟ آيا به ياد نمى‏آوريد كه خداوند پس از قوم نوح كه در اثر گناهانشان به هلاكت رسيدند، شما را وارثان زمين قرارداد و به شما نيروى جسمى بخشيد و حاكميت و قدرت داد. شما بايد خدا را بر اين نعمت شكر و سپاس گفته و بدو ايمان آوريد، نه كفر بورزيد. پند و اندرز من به شما اين است كه لطف خدا را در باره خويش يادآور شويد تا به سعادتِ دنيا و آخرت نائل گرديد:

أَوَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَاذكُرُوا إِذ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزادَكُمْ فِى الخَلْقِ بَسْطَةً فَاذكُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛(10)

آيا تعجب كرديد كه رسالتى از سوى خدا توسط فردى از خودتان بر شما وارد شود، تا از عذاب خدا بيمتان دهد. به ياد آريد زمانى را كه خداوند شما را پس از قوم نوح جانشين روى زمين قرار داد و قدرت شما را افزايش داد، بنابراين نعمت‏هاى خدا را به ياد آوريد، شايد رستگار شويد.

ولى قوم هود خدا را به خاطر نعمت‏هاى وى سپاس نگفتند، بلكه در لذايذ مادى غوطه‏ور شده و گرفتار تكبّر و خودبينى شدند، هود(ع) بدان‏ها گفت: چرا براى مباهات و بيهوده‏گرى بر هر بلندى، بنايى سربه فلك كشيده ساخته و مانند كسانى كه مى‏خواهند هميشه زنده بمانند، كاخ‏هايى در كمال شكوه و جلال بنا مى‏كنيد و چون ستمگران بدرفتارى نموده و آن‏گاه كه خشمگين مى‏شويد، بر كسى رحم نمى‏كنيد، همه اين امور را چون مغروران با خشونت انجام مى‏دهيد، از خدا بترسيد و به دستورات او عمل كنيد و از من كه براى هدايت شما آمده‏ام، اطاعت كنيد. اى قوم از خدايى كه نعمت‏هاى فراوان، مانند فرزندان و احشام و باغ‏ها و نهرها به شما بخشيده، بپرهيزيد و نعمت‏هاى او را با كفران و ناسپاسى و كبر و نخوت پاسخ ندهيد؛ زيرا در اين صورت عذاب خدا بر شما فرود خواهد آمد و شما را به هلاكت مى‏رساند:

أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ* وَتَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ * وَإِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبّارِينَ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَاتَّقُوا الَّذِى أَمَدَّكُمْ بِما تَعْلَمُونَ * أَمَدَّكُمْ بِأَنْعامٍ وَبَنِينَ * وَجَنّاتٍ وَعُيُونٍ * إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ؛(11)

آيا بر هر سرزمين بلندى كاخ بنا مى‏نهيد تا به بازى‏هاى دنيوى سرگرم شويد و ساختمان‏هاى محكم مى‏سازيد، به اميد اين‏كه هميشه زنده بمايند و آن‏گاه كه به ظلم و بيداد مى‏پردازيد، در كمال قساوت و خشم رفتار مى‏كنيد. از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد، از خدايى كه شما را به آنچه خود مى‏دانيد، قدرت وقوت بخشيد، بيم داشته باشيد و برايتان احشام و فرزندان و باغ‏ها و چشمه‏ساران عطا فرمود. من از عذاب روز بزرگ قيامت بر شما بيمناكم.

مناقشه با بت‏پرستان

قبيله عاد تسليم دعوت هود نشد و سران آن قبيله بر بت‏پرستى خود پافشارى كرده و خطاب به هود گفتند: تو برهانِ روشنى بر صحت آنچه ما را بدان فرامى‏خوانى نياوردى، بنابراين ما دست از پرستش خدايان خود برنمى‏داريم و تو را راستگو نمى‏دانيم و تصوّر ما اين است كه برخى از خدايان ما تو را آسيب رسانده‏اند، از اين رو سخنان بيهوده بر زبان مى‏آورى.

هود، در پاسخ آنان گفت: به راستى و صداقتِ آنچه مى‏گويم خدا را گواه مى‏گيرم و شاهد باشيد كه من از شرِّ كسى كه بدان پاى بنديد، بيزارم. شما و خدايانتان همدست شويد و براى من توطئه كنيد و اگر قادر هستيد لحظه‏اى كيفرم را تأخير نيندازيد،من از توطئه شما ترس و واهمه‏اى ندارم؛ زيرا متكى به خدا هستم و امور من و شما و همه موجوداتِ زنده، به دست اوست و هر گونه بخواهد عمل مى‏كند، و كارهاى الهى به شيوه حق و عدالت جريان دارد. اگر از دعوتِ من سر برتافتيد، اين سرپيچى به زيان من نيست، چرا كه من آنچه را بدان مأمور بودم به شما ابلاغ كردم،خداوند مى‏تواند شما را به هلاكت رسانده و گروهى غير از شما را روى كار آورد كه جايگزين شما در شهر و ديارتان باشند؛ زيرا پروردگار من بر هر چيزى قدرت و استيلا دارد:

قالُوا يا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَيِّنَةٍ وَما نَحْنُ بِتارِكِى آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ وَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ * إنْ نَقُولُ إِلّا اعْتَراكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّى أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّى بَرِىّ‏ءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ* مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِى جَمِيعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ * إِنِّى تَوَكَّلْتُ عَلىَ اللَّهِ رَبِّى وَرَبِّكُمْ ما مِنْ دابَّةٍ إِلّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّى عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ * فَإِنَ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَيَسْتَخْلِفُ رَبِّى قَوْماً غَيْرَكُمْ وَلا تَضُرُّونَهُ شَيْئاً إِنَّ رَبِّى عَلى‏ كُلِّ شَى‏ءٍ حَفِيظٌ؛(12)

قوم هود گفتند: اى هود، تو دليل و برهان براى ما نياوردى و ما با گفته تو، دست از خدايانِ خود برنمى‏داريم و به تو نخواهيم گرويد، برخى از خدايان ما تو را آسيب رسانده‏اند. وى گفت: خدا را گواه مى‏گيرم و شما نيز گواه باشيد كه من از معبودهاى غير خدا بيزارم. همه شما برايم توطئه كنيد و مهلتم ندهيد، من بر خداى خود و شما توكل كردم، خدايى كه هر موجودى در اختيار اوست، راه راست از آنِ خداوند است؛ اگر روگردان شويد، من آنچه را بدان مأمور بودم به شما رساندم و خداوند، ديگران را جايگزينِ شما خواهد گرداند، و زيانى هم به او نمى‏رسانيد، پروردگارم بر هر چيزى قدرت دارد.

علاوه براين قوم عاد، هود(ع) را رنجيده خاطر كردند و با وجودِ دعوت و پند و اندرزهاى بسيار وى، دعوتش را رد كردند و دست از پرستش خدايانشان برنداشتند و به خدايى كه هود آنها را بدان فرا مى‏خواند، نگرويدند و او را به مبارزه طلبيدند تا تهديدها و كيفرهايى را كه وعده داده بود، بر آنها وارد سازد اين جا بود كه حضرت هود بدانان فرمود: خشم و غضب الهى قطعاً بر شما وارد خواهد شد. در انتظار عذاب الهى باشيد و من نيز در انتظار خواهم بود:

قالُوا أَجِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ * قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجادِلُونَنِى فِى أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُكُمْ مانَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّى مَعَكُمْ مِنَ المُنْتَظِرِينَ؛(13)

گفتند: آيا آمده‏اى به ما بگويى خداى يگانه را بپرستيم و از آنچه پدرانمان مى‏پرستيدند دست برداريم!؟ اگر راست مى‏گويى عذابى را كه برما وعده كردى برما بفرست. هود گفت: خشم و غضب الهى قطعاً بر شما وارد خواهد شد. آيا شما در يك سلسله نام‏هايى كه خود و پدرانتان نام‏گذارى كرديد، با من بحث و مناقشه مى‏كنيد؟ خداوند هيچ گونه قدرتى به آنها نداده، بنابراين منتظر عذاب الهى باشيد و من نيز با شما در انتظار خواهم بود.

در اين آيه كريمه نيز ملاحظه مى‏كنيم كه قوم هود به خاطر تقليد كوركورانه از پدرانشان، به بردگى روحى دچار گشته بودند كه آزادى فكر و انديشه را از آنها سلب كرده بود، چنان‏كه قدرت استدلال هود را مى‏بينيم، زمانى كه خدايانِ آنها را اسم‏هاى بى‏مسما خواند و گفت بيش از اسم چيز ديگرى نيستند؛ در اين بت‏ها نشانى از خدايى‏گرى وجود نداشته و از قدرتى كه حتى خود را نگاه‏دارند، برخوردار نيستند.

دعوت به توبه

پس از آن‏كه هود(ع) قوم خود را هدايت و ارشاد نمود و آنها سربرتافتند، مدت سه سال باران از آنها قطع گرديد و اين خود هشدارى بود كه عذاب آنها نزديك است. در همين فرصت نيز هود(ع) به پند و اندرز قوم خود مى‏پرداخت و بدان‏ها مى‏گفت: از خداى خود بخواهيد كه گناهان گذشته شما را بيامرزد و با توبه كردن به سوى او بازگرديد، اگر شما اين كار را انجام دهيد، خداوند بارانِ پى‏درپى برايتان خواهد فرستاد و نعمت‏هاى شما فراوان مى‏گردد، همان گونه كه بر قدرت و توان شما افزود. زنهار كه از دعوت من نافرمانى كنيد و بر كفر و اعمال ناروا پافشارى و اصرار ورزيد:

وَيا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى‏ قُوَّتِكُمْ وَلا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ؛(14)

اى قوم، از خداى خويش آمرزش بخواهيد و سپس به پيشگاه او توبه نماييد [در اين صورت‏] بر شما باران رحمت فرو مى‏فرستد و قدرت شما را فزونى مى‏بخشد، و گردِ گناه نگرديد.

رهايى مؤمنان و هلاكتِ كافران

پس از سه سال قطع باران بر قوم هود و پس از آن‏كه آنان رسالتِ پيامبر خود را انكار كرده و به كفر و سركشى خود ادامه دادند، فرمان خداوند تعلق گرفت كه بر آنها عذاب نازل شود و خداوند، هود(ع) و همراهان مؤمن او را از عذاب رهانيد، و گنهكاران را به هلاكت رسانيد:

وَلَمّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا هُوداً وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّا وَنَجَّيْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ؛(15)

و آن‏گاه كه فرمان ما صادر شد، هود و مؤمنين همراه وى را با لطف خويش نجات داديم و آنها را از عذاب سخت رهانيديم.

ولى قرآن چگونگى نجات هود(ع) را براى ما روشن نساخته است، برخى از مورخين مى‏گويند: نجات هود به اين شكل بود كه وى پس از آن‏كه از پذيرش دعوت خود از ناحيه مردم مأيوس و نااميد گشت، از قوم خود كناره گرفت و به همراهى مؤمنانى كه با او بودند، رهسپار مكه شد و مدتى در آن‏جا زندگى كرد و سرانجام در همان‏جا از دنيا رفت و به خاك سپرده شد.(16)

خداى سبحان بادى بسيار شديد بر قوم عاد مسلط گرداند كه هفت شبانه‏روز پى‏در پى برآنان وزيدن گرفت و همان‏گونه كه درخت نخل ميان تهى از ريشه كنده مى‏شود، بدن‏هاى آنان از جا كنده شده و بر زمين كوبيده مى‏شد و بدين سان به هلاكت رسيدند و بدن‏هايشان قطعه قطعه گرديد و همگى نابود شدند و يكى هم از آنان باقى نماند، به گونه‏اى كه فرداى آن روز جز خانه‏هايشان چيزى ديده نمى‏شد. خداى متعال فرمود:

وَأَمّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ* سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَثَمانِيَةَ أَيّامٍ حُسُوماً فَتَرى‏ القَوْمَ فِيها صَرْعى‏ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ * فَهَلْ تَرى‏ لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ؛(17)

ولى عاد به وسيله بادى فوق‏العاده شديد كه آن را مدت هفت شب و هشت روز پى‏درپى برآنها مسلط گرداند، به هلاكت رسيدند. گويى آنها مدهوش بودند، مانند تنه‏هاى نخل خشكى كه روى زمين افتد. آيا كسى را از آنها زنده مى‏يابى؟

و نيز فرمود:

وَفِى عادٍ إِذا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ * ما تَذَرُ مِنْ شَى‏ءٍ أَتَت عَلَيْهِ إِلّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ؛(18)

و بر قوم عاد تند بادى هلاك‏كننده فرستاديم، آن باد بر هر چه مى‏وزيد، آن را چون استخوان پوسيده قرار مى‏داد.

داستان صالح(ع)

خانه‏ها و خدايان ثموديان

قرآن كريم محل سكونت ثموديان را مشخص نكرده و تنها از اين آيه شريفه «وَثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالوادِ» برمى‏آيد كه خانه‏هاى آنان در مناطق كوهستانى و يا تپه‏هاى سنگى قرار داشته است و كلمه «واد» در آيه، همان «وادى القرى‏» است. بنابراين، جايگاه ثموديان در اين مكان‏ها بوده است و بيشتر وقايع‏نگاران، منطقه «الحجر» را به عنوان مكانى كه محل ثموديان در آن بوده است، معين كرده‏اند و گفته‏اند كه در آن‏جا چاهى به نام «بئرهود» بوده كه رسول‏اكرم(ص) در غزوه تبوك همراه يارانش در آن‏جا فرود آمد و اصحاب خويش را از خوردن آب آن و ورود به خانه‏هاى آن سامان منع كرد.

قوم ثمود، بت‏هاى زيادى از جمله «ودّ» و «جد - هد» و «شمس» و «مناف» و «منات» و «لات» و ديگر بت‏هارا مى‏پرستيدند.

دعوت به پرستش خدا

خداوند پيامبر خود صالح را به سوى قوم ثمود فرستاد تا آنها را به پرستش او و ترك بت‏پرستى دعوت كند؛ اين پيامبر بدانان مى‏گفت: اى قوم، خداى يگانه را بپرستيد و كسى را شريك او قرار ندهيد. هم اوست كه شما را از خاك آفريد و به آبادانى آن واداشت و اسباب عمران و آبادى را برايتان فراهم ساخت. بنابراين، حال كه خداوند اين لطف بزرگ را در حق شما نموده، شايسته است كه شما نيز نسبت به گناهانى كه انجام داده‏ايد، از پيشگاه او آمرزش خواسته و به نزدش توبه كنيد؛ زيرا خداوند به شما نزديك است، و اگر مؤمنى اخلاص در دعا داشته باشد، خداوند دعاى او را مستجاب خواهد كرد:

وَإِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الأَرضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّى قَرِيبٌ مُجِيبٌ؛(19)

و به سوى ثموديان برادرشان صالح را فرستاديم. او گفت: اى قوم، خدا را بپرستيد، معبودى جز او نداريد، وى شما را از زمين آفريد و شما را به آبادانى آن وا داشت، بنابراين از او آمرزش بخواهيد و به نزدش توبه كنيد. پروردگارم به شما نزديك بوده و دعايتان را مستجاب خواهدكرد.

اسرافِ كشنده

قوم ثمود، پيامبرى را كه از سوى خدا برايشان فرستاده شده بود، تكذيب كردند و پذيراى دعوتِ وى براى پرستشِ خدا و يگانگى او نشدند؛ با اين‏كه او پيامبرى درستكار بود و براى انجام رسالتِ خويش مزد و پاداشى نمى‏خواست.

يكى از عاداتِ ثموديان، زياده‏روى در لذّات مادّى، چون خوردن و آشاميدن و بناى ساختمان‏هاى مجلّل بود، پيامبرشان حضرت صالح(ع) آنها را بر اين كارشان نكوهش كرد و فرمود: آيا شما تصور مى‏كنيد خداوند شما را در لذت‏هايى كه از اين نعمت‏ها مى‏بريد، به حال خود رها ساخته و خويشتن را از عذاب الهى مصون مى‏دانيد؟ چرا هرگونه كه خود مى‏خواهيد از باغ و بستان‏ها و چشمه‏ساران و كشتزارها و خرماى شيرين و تازه بهره مى‏بريد و از كوه براى خود خانه‏هايى مى‏تراشيد كه در آن آسوده خاطر زندگى كرده و از آنها لذّت ببريد، ولى خدا را براين نعمت‏هاى فراوان سپاس نمى‏گوييد؟ از خدا بترسيد و رهنمودهايم را گردن نهيد و از اسراف‏كارانى كه با كفران و ناسپاسى و گناه، برخويشتن اسراف روا مى‏دارند و زمين را به فساد كشيده و بويى از درستكارى نبرده‏اند فرمان نبريد:

كَذَّبَتْ ثَمُودُ المُرْسَلِينَ * إِذ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَلا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَما أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلى‏ رَبِّ العالَمِينَ * أَتُتْرَكُونَ فِى ما ههُنا آمِنِينَ * فِى جَنّاتٍ وَعُيُونٍ * وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ * وَتَنْحِتُونَ مِنَ الجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَلا تُطِيعُوا أَمْرَ المُسْرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِى الأَرْضِ وَلا يُصْلِحُونَ؛(20)

قوم ثمود، پيامبران خدا را تكذيب كردند، آن‏گاه كه برادرشان صالح بدان‏ها گفت: آيا از خدا نمى‏ترسيد، من پيامبرى درستكار برايتان هستم. از خدا بيم داشته باشيد و از من فرمان ببريد. من در قبال كارى كه انجام مى‏دهم ازشما مزد و پاداشى نمى‏خواهم؛ زيرا خداوند پاداش مرا مى‏دهد. آيا گمان مى‏كنيد در اين‏جا و در باغ و بستان‏ها و چشمه‏ساران و كشتزارها و نخل‏هايى با ميوه‏هاى نرم و تازه، آسوده خاطر رها مى‏شويد؟ خانه‏هايى از كوه مى‏تراشيد تا در آنها كامرانى كنيد، پس از خدا بترسيد و مرا فرمان بريد و از اسراف كنندگان اطاعت نكنيد، هم آنان‏كه در زمين، فساد و تباهى كرده و در پى درستكارى نيستند.

از جمله مطالبى كه حضرت صالح(ع) بدان‏ها مى‏فرمود اين بود كه:

وَاذكُرُوا إِذ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ‏بَعْدِ عادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِى الأَرضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَتَنْحِتُونَ الجِبالَ بُيُوتاً فَاذكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَلا تَعْثَوْا فِى الأَرضِ مُفْسِدِينَ؛(21)

ياد آوريد آن‏گاه كه خداوند شما را پس از قوم عاد جانشين قرار داد و در زمين جايگزينتان ساخت تا از هموارى‏هاى آن براى ساختن كاخ‏ها استفاده كنيد و از كوه براى خود خانه‏هايى بتراشيد، بنابراين، نعمت‏هاى خدا را ياد آوريد و در زمين فساد و تباهى نكنيد.

ثموديان در پى معجزه

قوم ثمود، پند و اندرز حضرت صالح(ع) را نپذيرفتند و آن گونه كه وى آنها را راهنمايى كرد، راه راست را نپيمودند، بلكه او را به هذيان گويى متهم ساختند و گفتند: جادو بر عقل و خِرَدش مستولى شده و بدو چنان وانمود كرده كه فرستاده خداست. آنان ازحضرت خواستند معجزه‏اى بياورد تا دليل بر حقانيت پيامبرى او ازنزد خدا باشد. ازاين رو خداوند ماده شترى را كه به صورت غير عادى آفريد، برايشان فرستاد و بدان‏ها دستور داد تا به آن شتر آسيبى نرسانند. نه آزار و اذيّت شود و نه آن را رَمْ دهند و نه وسيله سوارى قرار گيرد و نه ذبح شود. خداوند آب آشاميدن آن را در روز معين قرار داد و استفاده مردم را از آب، در روز ديگر مقرر فرمود و در صورت آسيب رساندنِ به آن شتر، آنها را به عذاب الهى تهديدكرد و سلامت آنان را در گروِ سلامت آن شتر قرار داد:

قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ المُسَحَّرِينَ * ما أَنْتَ إِلّا بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ * قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ * وَلاتَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ؛(22)

بدو گفتند: تو جادوگرى. تو مانند ما بشر هستى و اگر راست مى‏گويى نشانه و معجزه‏اى ارائه بده. صالح گفت: اين شترى است كه در روز مشخصى آب مى‏آشامد و شما نيز روز معينى براى آشاميدن آب داريد؛ بدان صدمه و آسيبى نرسانيد، زيرا به عذاب روز قيامت گرفتار خواهيد شد.

هم‏چنين خداى متعال فرمود:

إِنّا مُرْسِلُواْ النّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ * وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ؛(23)

ما اين شتر را براى آزمايش آنها فرستاديم، مراقب آنان باش و صبر پيشه كن و آنها را آگاه ساز كه آب ميان آنان و اين شترتقسيم شده و هر كدام روز مشخصى براى آشاميدن دارند.

اوج دشمنى

اين شتر مدتى ميان آنان بود و از گياهان زمين تغذيه مى‏كرد و براى آشاميدنِ آب يك روز مى‏رفت و روز ديگر از خوردن آب باز مى‏ايستاد. ترديدى نبود كه اين حالت عده زيادى از قوم صالح را به خود جذب كرده بود، چرا كه آنها وجود اين شتر را نشانه‏اى به صدق نبوت و پيامبرى حضرت صالح مى‏دانستند. اما اين كار، طبقه‏اشراف را به وحشت انداخت و آنها بر نابودى دولت خويش و سپرى شدن قدرت و شوكتِ خود، بيمناك شدند؛ به همين دليل براى نابودى شتر نقشه‏اى كشيدند و در قبالِ حضرت صالح(ع) و همراهان مؤمنِ وى موضعى خصمانه و كينه‏توزانه گرفتند.

صالح(ع) متوجه نقشه آنان گرديد و به آنها فرمود: اى قوم، چرا پيش از توبه، براى رسيدن عذابى كه به شما وعده داده شده شتاب مى‏كنيد؟ آيا از پروردگار خويش آمرزش نخواستيد تا شما را مورد رحمت و لطف خود قرار دهد؟ ولى قوم او در پاسخش گفتند: ما تو و گروندگانِ همراهت را به فال بد مى‏گيريم، زيرا پس از آن‏كه تو رسالت خود را براى ما آوردى، قحطى و خشكسالى دامنگير ما شد. صالح(ع) بدان‏ها گفت: هيچ گونه چيزى كه از آن فال بد گرفته شود وجود ندارد، اسباب و علل خير و شر تنها در دست خداوند است و او با اين قحطى و خشكسالى كه در آن هستيد، شما را در بوته‏آزمايش و امتحان قرار داده تا شايد به خدا ايمان آوريد:

قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الحَسَنَةِ لَوْلا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ * قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَبِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ؛(24)

گفت: اى قوم، چرا شما قبل از كار نيك، شتاب به گناه داريد؟ چرا از خدا آمرزش نخواستيد تا شايد مورد لطف او قرار گيريد؟ گفتند: ما تو و همراهانت را به فال بد مى‏گيريم. وى گفت: فال بدِ شما نزد خداست، بلكه شما مردمى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته‏ايد.

اشراف متكبّر، مؤمنان را بر ايمانشان مورد نكوهش قرار مى‏دادند، ولى مطمئن شدند مؤمنانى كه از ديدگاه آنان خوار و ناتوان شمرده شدند، كسانى‏اند كه به رسالت حضرت صالح ايمان آوردنده‏اند.

قالَ المَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنّا بِالَّذِى آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ؛(25)

سران قومش كه تكبر ورزيده بودند، به كسانى كه ناتوان شمرده شده بودند و ايمان آورده بودند، گفتند: آيا مى‏دانيد كه صالح از نزد پروردگارش فرستاده شده؟ گفتند: ما بدانچه او برايش فرستاده شده ايمان داريم. آنان كه كبر ورزيده بودند. گفتند: ما به آنچه شما ايمان آورده‏ايد كافريم.

پى كردن شتر

بزرگان و اشراف قوم، وجود اين مؤمنين و ناقه را ميان خود تحمل نكردند؛ شايد به اين بهانه كه شترى قوى هيكل است و ديگر چهارپايان را ترسانده و رَمْ مى‏دهد، يا اين‏كه هنگام نياز شديد به آب، اين حيوان مانع استفاده آنها از آب است؛ و شايد بدين سبب بيمناك بودند كه به واسطه وجود آن شتر، تعداد گروندگان به خدا افزايش يابد. شايد بتوان گفت تمام اين جهات، آنها را به كشتن آن ناقه واداشت. با وجود اين‏كه پيامبر آمدنِ عذابِ الهى را به آنهإ؛ه‏ه هشدار داده بود كه در صورت آسيب رساندن به شتر، به هلاكت خواهند رسيد، ولى آنان بى‏پروا به كشتن شتر اقدام كردند و از پيامبرخود خواستند براى اين‏كه ثابت كند فرستاده خداست، عذابى كه آنها را بدان تهديد كرده بود، هر چه زودتر بر آنان وارد كند. حضرت صالح(ع) نيز در برابر اين مبارزه‏جويى كه آنها در مورد فرمان الهى از خود نشان دادند، بدان‏ها اطلاع داد كه پس از سه روز، عذاب الهى آنان را فرا خواهد گرفت:

فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ المُرْسَلِينَ؛(26)

شتر را پى كردند و از فرمان پروردگار خويش سرپيچى نمودند و گفتند: اى صالح، اگر تو پيامبرى، پس عذابى را كه به ما وعده دادى برايمان بياور.

فَعَقَرُوها(27) فَقالَ تَمَتَّعُوا فِى دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ؛(28)

شتر را كشتند، صالح بدان‏هاگفت: سه روز در خانه‏هايتان بياساييد، و آن عذاب، وعده‏اى راستين‏است.

نقشه قتل صالح(ع)

ميان قوم ثمود، نُه نفر [از سران آنها] وجود داشتند كه بيش از ديگران در زمين فساد و تباهى كرده و كفر ورزيده بودند. اين افراد بين خود نقشه قتل صالح را كشيده و سوگند ياد كردند كه بر او و خانواده‏اش شبيخون زده و به طور نهانى آنها را قتل عام كنند و زمانى كه طرفداران و بستگانش در جستجوى قاتلين برآمده و مطالبه خون او كنند، آنان از اين جرم اظهار بى‏اطلاعى كنند و با اطمينان بگويند كه وقت كشته شدن او حضور نداشته و در آن دخالت نداشته‏اند. اينان براى كشتن صالح و خانواده او نقشه خود را طراحى كردند، ولى خداوند اراده فرموده بود كه پيامبر خود و خانواده‏اش را نجات داده و توطئه‏گران را از ناحيه‏اى كه خود نمى‏دانند، به هلاكت برساند.

وَكانَ فِى المَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِى الأَرْضِ وَلا يُصْلِحُونَ * قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّه لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِناّ لَصادِقُونَ * وَمَكَرُوا مَكْراً وَمَكَرْنا مَكْراً وَهُمْ لايَشْعُرُونَ * فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنّا دَمَّرْناهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ * فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِى ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ؛(29)

در آن شهر نُه تن [از سران قبيله‏] بودند كه در زمين تباهى كرده و گامى در راه اصلاح برنمى‏داشتند. آنان گفتند: هم قسم شويد تا بر او و خانواده‏اش شبيخون زنيم و سپس به اولياى او بگوييم كه ما در ماجراى كشتن او حضور نداشته‏ايم و در گفتار خود صادقانه هم هستيم. آنان مكر و حيله‏اى كردند و ما نيز حيله و مكرى انجام داديم، در حالى كه آنها نمى‏دانستند. اكنون ببين سرانجام مكر و حيله آنها چه شد. ما آنان و بستگانشان را نابود كرديم، و اينها خانه‏هاى خالى و بى‏صاحب آنهاست كه در اثر ستم آنها ويران گشته است. براى آنان كه دانا و آگاهند در اين ماجرا درسى از عبرت وجود دارد.

نابودى ثموديان

همان گونه كه خداى متعال مى‏فرمايد: قوم ثمود توسط صاعقه نابود شدند «فأخذتهم الصاعقة و هم ينظرون؛ در حالى كه نظاره‏گر بودند، صاعقه آنها را درهم نورديد». صاعقه عبارت از جريان الكتريسته‏اى است كه ميان دو جريان مثبت و منفى برق به وجود مى‏آيد. بنابراين، اگر ابرى كه داراى الكتريسته مثبت است به زمين نزديك شود، در اثر نزديك شدنِ آن، الكتريسته به وجود آمده و به الكتريسته منفى زمين برخورد مى‏كند و اين جريانِ مثبت و منفى الكتريسته به هر جسمى كه در زمين اصابت كند، اگر درخت يا انسان باشد، آن را طعمه آتش مى‏كند. سنگ را متلاشى و ساختمان را ويران مى‏سازد. ميزان تخريب و انهدام صاعقه، بستگى به مقدار برق و نيروى الكتريسته مثبت و منفى دارد. و قرآن نيزگاهى از صاعقه به «رَجفه» و گاهى به «طاغيه» و گاهى به «صيحه» تعبير فرموده است: «وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ»؛ «فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطّاغِيَةِ»؛ «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِى دارِهِمْ جاثِمِينَ». چون صاعقه داراى صدايى مهيب است، از اين رو صيحه ناميده شده است و گاهى همراه با لرزش، همانند زلزله است كه دل‏ها در اثر آن به تپش م

ى‏افتد و گاهى صاعقه در جايى اتفاق مى‏افتد و تأثيرش آن مكان را تحت پوشش قرار مى‏دهد.

تعبيرات گوناگونى كه قرآن از صاعقه ارائه مى‏دهد، تعبير دقيقى است كه آثار و علل و اسباب و جلوه‏هاى آن را به وصف مى‏كشد.

فصل سوم: نكته ‏ها

ميانه‏روى در زندگى

از جالب‏ترين رهنمودهاى قرآن براى ساختار امتى يك‏پارچه و سالم، فراخوانى آن به ميانه‏روى در زندگى و جلوگيرى از اسراف و ناسپاسى است و اين معنا در سخن هود(ع) به چشم مى‏خورد: «أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ * وَتَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ». هود پيامبر به قوم خود مى‏گويد: چرا در بناى كاخ‏هاى سربه فلك كشيده در جاهاى بلند اسراف مى‏كنيد؟ آيا با اين كار مى‏خواهيد ثروتمندى خود را به رخ بكشيد كه گويى شما در زمين جاودان خواهيد ماند!

هود(ع) قوم خود را بر بناى ساختمان‏هاى مجلّل نكوهش مى‏كرد. آنان خانه‏هاى خود را براى سكونت و آسودگى خويش بنا ننهادند، كه اگر اين گونه عمل كرده بودند، آن حضرت كارشان را نكوهش نمى‏كرد، بلكه براى فخر و مباهات و خودخواهى دست به اين كارها مى‏زدند و اين كار، بيهوده و اسراف و ناپسند بود. آنان با انجام دادنِ اين كارها آرزو داشتند در زمين جاودان بمانند، با اين‏كه زندگى جاودانه محال، و لذت‏هاى دنيا زودگذر است.

حضرت صالح(ع) هم‏چنين قوم خود را به نعمت‏هايى كه خداوند بدان‏ها عنايت كرده بود، توجه داد؛ مانند مهارتى كه در تراشيدن خانه‏ها از دل كوه بدان‏ها عطا كرده بود و آنها را بر كفران و ناسپاسى بدين نعمت‏ها سرزنش مى‏كرد و مى‏گفت: چرا در آن خانه‏ها از وجود اين نعمت‏ها در مسير غرور و خودپسندى بهره‏جسته و به خوشگذرانى و ناسپاسى مى‏پردازيد؟ خداوند تمام اين معناى جالب را در يك كلمه «فارهين» بيان فرموده است:

أَتُتْرَكُونَ فِى ما ههُنا آمِنِينَ * فِى جَنّاتٍ وَعُيُونٍ * وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ * وَتَنْحِتُونَ مِنَ الجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ(30) * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ؛

آيا تصور مى‏كنيد در اين دنيا آسوده خاطر به حال خود رها خواهيد شد و در اين باغ و بستان‏ها و چشمه ساران و كشتزارها و نخل‏ها و شكوفه‏هاى زيبايش براى هميشه زنده خواهيد ماند و در خانه‏هايى كه از كوه مى‏تراشيد با آسودگى زندگى مى‏كنيد؟ پس از خدا بترسيد و مرا فرمان بريد.

امروزه در عصر ما چه بسيارند افرادى كه براى كارهاى بيهوده و خودنمايى و فخر و مباهات، چنين خانه‏هايى بنا مى‏كنند و چقدر مال و دارايى در دست اين اسراف‏گران، تباه مى‏گردد و تا چه اندازه جامعه نيازمند متصديانى است كه اسراف‏كاران را از تصرّف در اموالشان باز دارد و مانع اسراف و تبذير آنها گردند. ملّت از آن كاخ مجلّل و سر به فلك كشيده چه سودى مى‏برد كه ميليون‏ها تومان هزينه آن شده تا فردى سرمايه‏دار از سكونت در آن بهره‏مند شود، در حالى كه پيرامون او هزاران كارگر و زحمتكش وجود دارد كه نه نانِ خوردن دارند و نه سرپناهى براى زندگى!

آيا نمى‏سزد كه چنين سرمايه‏دارى در خانه‏اى متوسط زندگى كند و اين دارايى‏هاى كلان را پس‏انداز نموده و آنها را در مسير رشد و شكوفايى كشاورزى و صنعت و نيازمندى‏هاى شديد مردم قرار دهد؟

اسلام، الهام‏گر اين مفهوم اجتماعى عادلانه، در دل پيروان خود است تا جامعه اسلامى براساس عدالت اجتماعى بنا گردد و رهبران آن در برابر هر فرد و يا گروهى كه اموال مردم را در خدمت عياشى‏ها و بيهوده‏كارى‏ها و لذايذ مادى خويش به كار مى‏گيرد، به شدت برخورد نمايند. بنابراين دارايى و اموال فرد ثروتمند - از نظر قرآن - هر چند ملكِ مخصوص اوست، ولى سود و منفعت آن مربوط به همه مردم است؛ زيرا خداوند به مؤمنين سفارش فرموده: «وَلا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ(31) أَمْوالَكُمُ الَّتِى جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً»(32).

دعوت براى شوريدن بر ستمكاران

چون قوم هود از ستمكاران حاكم برخود فرمان برده و به سبب آن سزاوار هلاكت و دورى از رحمت خدا گرديدند، خداى سبحان آنان را مورد نكوهش قرار داده است:

وَتِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبّارٍ عَنِيدٍ * وَأُتْبِعُوا فِى هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَيَوْمَ القِيامَةِ؛(33)

آن قوم عاد نشانه‏هاى خدا را انكار نموده و پيامبرشان را نافرمانى كردند و به فرمان هر ستمگر معاندى گردن نهادند، آنان در دنيا و آخرت به لعنت الهى گرفتار شدند.

قرآن، آزادى از تسلط ستمگران را پيوسته به پيروان خود گوشزد فرموده تا از قيد و بند ظلم هر حاكم ستمگر و هر مخالف حقّى رها گردند. تعبير قرآن در اين‏جا بسيار دقيق است. خداوند در آن براى حاكم دو صفت را با هم عنوان كرده است: جبار و عنيد؛ زيرا جبّار، فرد متكبر و سخت دلى است كه از بارزترين صفات وى سرسختى در باطل و ادامه و استمرار آن كار است.

بنابراين، اسلام نمى‏خواهد پيروانش در برابر ستمكاران كرنش كنند و آنها را به بردگى‏بگيرند و انواع اذيت و آزار را به آنها روا داشته و آنان را براى خواسته‏ها و تمايلات خويش به خدمت بگمارند، بلكه اسلام طرفدارانش را مهيا مى‏سازد تا بر آنها بشورند، در برابر قدرت آنها تسليم نگردند، چون پيروى از تمايلات ستمكاران قضيه‏اى است كه با ايمان‏واقعى منافات دارد؛ زيرا ايمان به روح و روان آدمى، كرامت و عزّت بخشيده و او را از حاكميت هر ستمكارى مى‏رهاند. اگر مؤمنين مقهور آنان واقع شوند، هيچ گونه عذرى نخواهند داشت؛ زيرا تعداد آنها بسيار است و ستمكاران اندكند و هرگاه مؤمنان در پى آزادى باشند، در راه آن به مبارزه برخاسته و بدان دست خواهند يافت، افزون بر اين‏كه خداوند درقرآن به مؤمنين مژده داده كه سرانجام ستمكاران زيانكارى و هلاكت است: «وَخابَ كُلُّ جَبّارٍ عَنِيدٍ».

قوم عاد به دليل اين‏كه از هر ستمكار و معاندى فرمان بردند، به هلاكت رسيدند، در حالى كه لعنت دنيا و آخرت را با خود همراه داشتند و هر كس تسليم خواسته‏هاى ستمكاران كينه‏توز شود، سرانجامى جز هلاكت نخواهد داشت.

درس شهامت

در سرگذشت هود(ع) پيرامون شهامت و از خود گذشتگى در راه عقيده و آرمان، درسى وجود دارد كه چون مشعلى است فروزان براى هر مُصلحى كه جان خويش را در راه عقيده‏اش فدا كند.

حضرت هود(ع) قوم خود را مورد خطاب قرار داده و مى‏گويد: «إِنِّى أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّى بَرِى‏ءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ * مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِى جَمِيعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ».

در اين سخن كه فرمود: «فَكِيدُونِى جَمِيعاً» دقت كنيد. او مى‏خواهد به آنان گوشزد كند كه از مكر و حيله دسته جمعى آنان پروايى ندارد و با وجود اين‏كه آنها اكثريت را تشكيل مى‏دادند و از توان و قدرت بيشترى برخوردار بوده‏اند، از اذيت و آزار آنها بيمناك نيست. اين يكى از نشانه‏هاى افراد عقيده‏مندى است كه دلى سرشار از ايمان دارند و عشق به اصلاح‏طلبى وجودشان را احاطه كرده است و ترس و وحشتى از باطل‏گرايان ندارند؛ زيرا مؤمنان با عقيده راسخ خود، هر خطر و ظلم و ستمى را سهل مى‏شمارند.

راز شهامت هود(ع) در اين بود كه وى برخداى خود توكل داشت. او به قوم خود مى‏گفت: «إنّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّه رَبّى وَرَبِّكُم؛ من بر پروردگار خود و شما توكل نمودم». جادارد كسى كه به پروردگار خويش توكل مى‏كند و به آفريدگار خود، كه منبع و سرچشمه همه قدرت‏ها در جهان هستى است، پناه مى‏برد، خداوند بيم و ترس او را به آرامش و امنيت و ضعف و ناتوانى او را به قدرت مبدّل سازد. يك فرد مُصلح و كسى كه مردم را به سوى پروردگار خود مى‏خواند، چقدر نيازمند توكل است تا روح و روان او را سرشار از يقين و شكيبايى و خرسندى از هر نوع فداكارى در راه كسب رضايت پروردگارش سازد.

هلاكت، فرجام برترى‏جويى

در داستان حضرت هود(ع) سرانجامِ ناگوارى كه در انتظار ملت‏هاى مستكبر و سركش وجود دارد، بيان شده است. قرآن قبيله عاد را اين گونه توصيف مى‏كند:

فَأَمّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِى الأَرْضِ بِغَيْرِ الحَقِّ وَقالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِى خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ * فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِى أَيّامٍ نَحِساتٍ لِنُذِيقَهُمْ عَذابَ الخِزْىِ فِى الحَياةِ الدُّنْيا وَلَعَذابُ الآخِرَةِ أَخْزى‏ وَهُمْ لايُنْصَرُونَ(34)؛

ولى قوم عاد به ناحق در زمين تكبر ورزيدند و گفتند: قدرت چه كسى از ما بيشتر است؟ آيا ندانستند خدايى كه آنها را آفريد قدرتى بيش از آنان دارد! آنها به انكار نشانه‏هاى ما پرداختند. از اين رو بادى شديد در ايام نحس و شوم بر آنان فرستاديم تا عذاب ذلت بار را در دنيا بدانان بچشانيم و ذلت و خوارى عذاب آخرت بيشتر است و كسى آنها را يارى نخواهد كرد.

بنابراين قبيله عاد در زمين تكبر و سركشى نمودند و مغرور قدرت خويش گشته و از هدايت الهى و راه راست روگردان شدند، از اين رو به خوارى و هلاكت دچار شدند و اين درس عبرتى است كه قرآن پيش روى ما قرار داده تا از آن بهترين سرمشق را بگيريم.

آنچه را قوم عاد ادّعا مى‏كرد امروزه نيز دولت‏هاى بزرگ، كه مغرور علم و دانش و تمدّن هستند ادعا مى‏كنند، چرا كه به سرمايه و قدرت دست يافتند؛ از راه حق روگردان شدند و ملت‏هاى كوچكِ مغلوب را به بردگى كشيده و سرمايه‏هاى آنها را چپاول كردند و براى‏تسلط بر آنها و غارت سرمايه‏هاى آنان و حفظ مصالح استعمارى خويش از كليه شيوه‏هاى پَست و غير انسانى؛،مانند فتنه انگيزى و خريدن مردم و ايجاد تفرقه و پراكندگى ميان آنها، استفاده كردند و زبان حالشان اين بود كه، «مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً؛ قدرت چه كسى از ما بيشتر است».

ولى آنان بايد اندكى آرام باشند.... با نگاهى گذرا به تاريخ گذشته نزديكى كه حاوى رساترين درس عبرت‏هاست، پند گيرند. آيا آنها از فرجام آلمان هيتلرى كه با جمله «آلمان برتر از همه است» شعار قدرت و برترى جويى در زمين سر داده بود، پند و اندرز نگرفتند كه پس از آن شعار، سرانجامى جز نابودى كشور و هلاكت بيشتر جوانانش نداشت و از ناحيه متّفقين به خوارى و ذلّت كشيده شد.

آثار آمرزش طلبى و توبه

همان‏گونه كه خداوند در جهان طبيعت قوانين و مقرّراتى به وجود آورده كه آن نظام طبق آن قوانين سير كند، در جامعه نيز قوانينى وضع نموده كه طبق آن، نظامى صحيح و استوار، حاكميت يابد. از جمله امورى كه قرآن بدان تصريح فرموده، اين است كه، هرگاه گناه و معصيت ميان مردم شيوع پيدا كرد، سبب بدبختى و هلاكت آنان خواهد گرديد؛ همان گونه كه بر قوم هود و صالح چنان رفت.

به همين دليل خداوند در خلال نسل‏هاى گذشته مردم را به وسيله‏پيامبران فرمان داده تا دست از گناه و معصيت برداشته و در مورد گناهان گذشته خود از خداوند آمرزش بخواهند و به پيشگاهش توبه كنند تا از نعمت‏هاى او برخوردار گشته و به رحمت و لطف او دست يابند و از خشم و غضب او بپرهيزند. هود، پيامبر خدا، قوم خود را پند مى‏داد و قرآن آن را براى راهنمايى ما چنين بيان مى‏كند:

وَيا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى‏ قُوَّتِكُمْ؛(35)

اى قوم، از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و سپس نزدش توبه كنيد. او بر شما باران پى‏درپى خواهد فرستاد و قدرت شما را فزونى مى‏بخشد.

معناى آن اين است كه از آفريدگار خود بخواهيد تا گناهان گذشته شما را بيامرزد و با توبه به سوى او بازگرديد. اگر اين كار را عملى ساختيد، برايتان باران پى‏درپى مى‏فرستد و نعمت‏هاى شما فراوان مى‏شود و بر قدرت و نيروى شما مى‏افزايد. قرآن، كيفيت پند و اندرز صالح(ع) به قومش را يادآور مى‏شود:

لَوْلا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛

چرا از خداى خود آمرزش نخواستيد تا مشمول رحمت و لطف او گرديد؟

و نيز مى‏فرمايد:

واسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمً إِنَّهُ قَرِيبٌ مُجِيبٌ؛

(استغفار و آمرزش خواهى، وسيله مستجاب شدن دعا است).

حرمت گناهان بدين سبب است كه به جسم و عقل و نظام اجتماعى زيان وارد مى‏سازد و اگر پافشارى برگناه صورت گيرد، زيان آن به مراتب بيشتر خواهد بود. بنابراين، اگر شخصى گناهكار در مورد گناهان گذشته خود از خدا طلب آمرزش كند و از كرده‏هاى خود پشيمان شود، از فساد و تباهى جامعه جلوگيرى كرده و آن را محو مى‏سازد و بدين سان مصلحت فرد و جامعه بر آن مترتب مى‏گردد.

اين سنت الهى ميان مردم است و كسى كه تاريخ دولت‏ها و سبب سقوط و فروپاشى آنها را مورد بررسى قرار دهد، به خوبى برايش روشن است كه خداوند دولت‏هايى را كه بر ستم و فساد و تباهى پافشارى و تأكيد داشتند، در دنيا به وسيله ضعف و ناتوانى و پراكندگى مردم و تخريب و ويرانى، سرنگون ساخت. قدرت و شوكت آنها از بين رفت و صفوف آنها دستخوش تفرقه و پراكندگى گشت و كسانى كه چشم طمع به آنها دوخته بودند، بر آنان مسلط گرديدند و طعم خوارى و ذلت را به آنها چشاندند.

پى‏نوشتها:‌


1- احقاف، (46) آيه 21.
2- شِحر، منطقه‏اى است در ساحل اقيانوس هند از سمت يمن.
3- ابن خلدون در تاريخ خود مى‏گويد: شهرى به نام ارم وجود نداشته بلكه افسانه است، ولى ارمى كه در قرآن از آن ياد شده است <ارم ذات العماد» نام قبيله‏اى است نه نام شهر.
4- فجر(89) آيات 6 - 7.
5- تاريخ طبرى، ج‏1.
6- اعراف(7) آيه 65.
7- احقاف(46) آيه 21.
8- هود(11) آيه 50.
9- اعراف(7) آيات 66 - 68.
10- اعراف(7) آيه 69.
11- شعراء(26) آيات 128 - 135.
12- هود(11) آيات 53 - 57.
13- اعراف (7) آيات 70 - 71.
14- هود(11) آيه 52.
15- هود(11) آيه 58.
16- به نقل از كتاب اخبار مكه نوشته ازرقى، ج‏1، ص‏30.
17- حاقه(69) آيات 6 - 8.
18- ذاريات(51) آيه 41.
19- هود(11) آيه 61.
20- شعراء(26) آيات 141 - 152.
21- اعراف(7) آيه 74.
22- شعراء(26) آيات 153 - 156.
23- قمر (54) آيات 27 - 28.
24- نمل (27) آيات 46 - 47.
25- اعراف(7) آيات 75 - 76.
26- اعراف(7) آيه 77.
27- خداوند پى كردن شتر را به اين مستكبران كافر نسبت داده، در صورتى كه يك تن از آنها دست به اين كار يازيده است. چون قرآن در جايى ديگر مى‏فرمايد: «فنادوا صاحبهم فتعاطى فعقر». چه اين‏كه اين كافران با نقشه‏كشى خود و رضايت‏شان از اين كار، شريك جرم در اين قضيه هستند. از اينجا مى‏آموزيم كه امت اسلامى در برابر كارهاى نيك و بد يك‏ديگر مسؤوليت دارند و اگر كار ناروايى را ببينند و با آن‏كه توانايى برابرى با آن را دارند، سكوت اختيار كنند، خداوند آنها را بر سكوتشان كيفر خواهد داد. به همين دليل در قرآن آمده است: «و اتقوا فتنه لاتصيبن الذين ظلموا منكم خاصّة».
28- هود(11) آيه 65.
29- نمل(27) آيات 48 - 52.
30- كلمه «فارهين» كه به صورت اسم فاعل بيان شده، آن گونه كه در كتب لغت آمده، اعجاز معنوى است؛ زيرا معناى فعل با تفاوت بابِ مربوط به آن، متفاوت مى‏شود؛ مثلاً فَرُهَ از باب كَرُمَ، يعنى مهارت و هوشيارى و از باب فَرِحَ به معناى لهو و خوشگذرانى است و اين كلمه به صورت اسم فاعل بر هر دو معنا دلالت دارد.
31- سفهاء؛ يعنى كسانى كه اموال خود را در راه‏هاى غير صحيح اسراف مى‏كنند، يا به جهت فساد اخلاقى كه دارند و يا در اثر نادانى و يا عدم مديريت.
32- منظور از كلمه «قياماً» اين است كه خداوند اين اموال را براى اين قرار داد كه شما زندگى و مصالح دنيوى خويش را بر آن مبتنى سازيد.
33- هود(11) آيه 59.
34- فصلت(41) آيات 15 - 16.
35- هود(11) آيه 52.