پژوهشى در علوم قرآن

حبيب اللّه احمدى

- ۲ -


گذرى به آنچه گذشت

دربـاره وحـى مـطالبى چون مفهوم وحى , كاربرد قرآنى وحى , همگون بودن وحى انبيا و حقيقت وحى , ويژگى هاى مهم وحى كه تعليم فرادانش بشرى و مصونيت از هرگونه خطا و ترديد دارد و تـحـلـيـل صحيح وحى از زبان وحى طرح شد و نيز به تحليل هاى غلط تدبير عقلانى و يا مكاشفه عـرفانى و يا اندوخته هاى دانش انسانى اشاره شد كه اين برداشتها همه خلاف آيه هاقرآن و بدور از مـعـارف اسلامى است و همه اينها ناسازگار بازبان و تحليل قرآن مى باشد و در بين سخن به اين نـكته اشاره شد كه پيامبر در نبوت خودو وحى آسمانى ترديد نمى كند و در تشخيص وحى نياز به تاييد ديگرى ندارد و نيزشيطان راه نفوذ بر انبيا ندارد و هيچ گونه القاات شيطانى در عرصه وحى وجـود نـدارد تابا وحى اشتباه گرفته شود و افسانه هايى كه در اين رابطه داستان شده همگى بى پـايـه هـسـتـنـدكـه بـايـد از مـعارف زلال و انديشه هاى برهانى وحى و اسلام زدوده شوند و در پايان راه هاى دريافت وحى اشاره شد و اين نكته نيز توجه داده شد كه وحى در سه مرحله ,گرفتن و نـگه دارى و ابلاغ مصون از تغيير و نسيان است تا سالم به گوش مردم برسد واتمام حجت شكل بـگـيـرد بـه گمان اين كه اين مقدار از بحث وحى كه ارتباط با علوم قرآنى دارد,و فضاى روشن و ديدگاه صحيحى در اين راستا درافق فكرى خواننده بازنموده باشد, اين بخش را پايان مى بريم .

نزول وحى

نـزول وحـى ,زمينه وحى فراگير,آغاز رسالت رسول اللّه (ص ),اولين آيات نازل شده ,آخرين سوره نـازل شـده ,نـام گـذارى سـوره ها,فضاى مكه , فضاى مدينه , اسباب نزول ,شان نزول اختصاصى , سـوره هاى مكى و مدنى ترتيب سوره ها, معناى آيه توقيفى بودن آيه ها, فايده شناخت آيه ها, آخرين آيه ,از جمله بحث هاى اين بخش مى باشد.

معناى نزول

نزول به معناى فرودآمدن چيزى از بلندى مى باشد وقتى چيزى جابجا شود و از بالابه پايين بييد , مى گويند فرود آمد و نازل شد ((46)) . نـزول بـه دو شـگـل تـحـقق دارد : گاهى جسمى از بلندى فرود مى آيد مانند باران ازابرها نازل مـى شود كه يك جسم جابجا شده و تغيير مكان داده است در اين نوع از نزول كه در اجسام تحقق دارد, بـه صـورت (( تـجـافى )) است يعنى وقتى آن جسم به پايين فرودمى آيد ديگر در جاى اول نخواهد بود و نوع ديگرى از نزول شكل مى گيرد كه در عين حال كه در مرحله بالا تحقق دارد به پايين هم نزول مى كند كه به اين نوع نزول ((تجلى ))گفته مى شود كه اين نوع نزول در مجردات تـحـقق دارد در وحى نزول به شكل دوم يعنى تجلى است ,با اين كه حقايق قرآن در مرحله خودش تـحقق دارد به صورت لفظ در آمده بر پيامبر متجلى مى شود قرآن يك مرحله از وجود دارد كه در نزد خداى سبحان است :(وانه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم )((47)), ((قرآن در ام الكتاب در نزد ماست كه بلندمرتبه و حكيم است )). قـرآن نـازل مـى شود يعنى از آن مرحله تنزل نموده به صورت لفظ عربى در مى آيد تادر فكر رس همگان در آيد:(انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون )((48)), ((ما قرآن را به صورت لفظ عربى نازل كرديم تا شايد شما در آن تعقل كنيد)). به نوعى كه رسول اللّه (ص ) صداى تلفظ قرآن را مى شنود و بر مردم ابلاغ مى كند.

زمينه وحى فراگير

نـيـازهـميشگى انسان به معارف قدسى و فرادانش بشرى سبب نزول وحى بر انسان است طبيعت گـرايـش انـسان به زندگى خاكى و دنياگرايى وى همواره سعادت او را كه توجه به مبدا و معاد اسـت , تـهديد مى كند و براى رهايى ازاين خطر همزمان با زندگى فردى انسان وحى بر او ارزانى شـده اسـت :(قـلـنـا اهـبطوا منها فاما ياتينكم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف عليهم ولا هم يـحزنون )((49)), ((از آن بهشت فرود آييد آنگاه كه رهنمود من بر شما ارزانى شد هر آن كه آن را پذيرفت در دنيا و آخرت بيمناك ومحزون نخواهد بود)). آمـوزه هـاى الـهـى با زندگى فردى شروع شده و بدون وقفه ادامه داشته است :(ولقدوصلنا لهم الـقـول لـعلهم يتذكرون )((50)), ((سخن وحى را به هم پيوسته ارزانى آنان نموديم تا شايد متنبه شوند)). (ثم ارسلنا رسلنا تترا)((51)), ((پيامبران خود را پشت سر هم فرستاديم )). و چون نيازهاى انسان متفاوت بوده , وحى نيز به تناسب تفاوت ها, تكامل و توسعه يافته به خصوص در زندگى اجتماعى بشر اين امر بهتر آشكار است كه به فراخور نيازها,وحى كه خود عامل توسعه و تـكـامـل اسـت نـيز رشد نموده است روند تكامل و توسعه جامعه بشرى به مرحله اى مى رسد كه پـذيراى وحى فراگير مى شود يعنى در اثر رشدزندگى اجتماعى و متمدن و بالنده شدن افكار و انديشه ها نيازهاى او نيز توسعه يافته وزمينه براى يك برنامه شامل و كامل فراهم مى شود به ديگر سخن , زندگى اجتماعى توسعه يافته در زمينه هاى گوناگون و رشد عقلانى و اجتماعى و ايجاد روابـط تنگاتنگ اجتماعى كه از پيچيدگى روز افزون نيز برخوردار است رشد استعدادهاى پنهان نيازها راروز افزون , فزونى بخشيده است , تا مرحله اى كه جامعه پذيراى وحى كامل و دين فراگير شـد بنابر اين ارزانى شدن وحى كامل به لحاظ زمينه سازى جامعه مى باشد رشدجامعه نياز جامع فراهم مى كند و وحى جامع و فراگير پاسخ دهنده اين نياز است . نتيجه اين كه گر چه در هنگام نزول وحى فراگير و بعثت جهانى رسول اللّه (ص ) جامعه بشرى به انـواع نـاهـنـجارى اعتقادى و اجتماعى دچار بود, كه خود وحى ازآن به جاهليت ياد مى كند:(ولا تـبـرجـن تـبرج الجاهلية الاولى )((52)), ((همانند ظاهر شدن جاهليت ابتدايى در ملا عام ظاهر نشويد)). و نـيز جامعه را در خطر سقوط معرفى مى كند:(وكنتم على شفا حفرة من النار)((53)),((شما بر لبه پرتگاه گودالى از آتش قرار داشتيد)). لـيـكن جهل و آلودگى سبب وحى جهانى نيست , اگر چنين بود انسان بدوى بيشتردرگير اين مسائل بود, بايد وحى فراگير ارزانى وى مى شد آنچه سبب ارزانى شدن وحى فراگير است , توسعه اجـتـماعى و نياز روز افزون جامعه به وحى كامل مى باشد ودين كامل اگر چه از يك نقطه مانند حجاز آغاز مى شود, ليكن مخاطب آن تنها مردم حجاز نيستند مخاطب , همه انسانها و پيام فراگير هـمگان است بر اين اساس جو بعثت جهانى رسول اللّه (ص ) را نبايد در محدوده عربستان جستجو نمود بلكه در افقى فراترزمينه هاى جهانى آن را بايد چشم اندازى نمود.

اولين آيه ه

در ايـن كـه كـدام آيـه هـاابـتـدا بر رسول اللّه (ص ) نازل شده اند, ديدگاه هاى گوناگون ازسوى پژوهش گران شيعه و سنى وجود دارد. الـف : ديـدگـاه نـخـست اين است كه آغاز رسالت رسول اللّه (ص ) با نزول پنج آيه اول سوره علق مـى بـاشـد هـنگامى كه حضرت در غار حرا در جبل النور در حال مناجات بودند فرشته وحى بر او متمثل شده خطاب به حضرت نموده كه بخوان :. (بسم اللّه الرحمن الرحيم # اقرا باسم ربك الذى خلق # خلق الانسان من علق # اقراوربك الاكرم # الذى علم بالقلم # عـلم الانسان ما لم يعلم# ). براى اثبات اين گونه ادعاها برهان عقلى وجود ندارد, تنها به نقل روايات و تاريخ ‌مى توان اطمينان نمود چندين شاهد روايى اين ديدگاه را تاييد مى كند افزون بر اين كه ديدگاه مشهور نيز مى باشد و بـه لـحـاظ ايـن كـه شـواهد نقلى ديگر را مى توان به گونه اى با اين ديدگاه سازگار نمود, اين ديدگاه بهترين مى باشد. ((عـن الـرضـا(ع ) : سـمـعت ابى يحدث عن ابيه (ع ) اول سورة نزلت (بسم اللّه الرحمن الرحيم اقرا بـاسـم ربـك الـذى خـلـق ) وآخـر سـورة نـزلـت (اذا جـا نـصـر اللّه )((54)),((امـام رضـا (ع )ــرب ,ازپـدرم شـنيدم كه مى فرمود:اولين سوره اى كه نازل شد, (بسم اللّه الرحمن الرحيم اقرا باسم ربك الذى خلق ) و آخرين سوره , (اذا جا نصر اللّه ) مى باشد. ((عـن ابـى عـبـد اللّه (ع ) اول مانزل على رسول اللّه (ص ) (بسم اللّه الرحمن الرحيم # اقراباسم ربك الـذى خـلق ) وآخره (اذا جا نصر اللّه )((55)) اين روايت از امام صادق (ع ) نقل شده است و مضمون آن همان روايت قبلى است . (( عـن ابـى جـعفر(ع ) انه كانت اول سورة نزلت (اقرا باسم ربك الذى خلق )((56))((امام باقر(ع ) مى فرمايد:اولين سوره اى كه نازل شده (اقراباسم ربك الذى خلق ) است )). ((عـن الباقر(ع ) نزل جبرئيل على محمد(ص ) فقال يا محمد, اقرا قال وما اقرا, قال (اقرا باسم ربك الـذى خـلـق # خـلـق الانـسـان مـن عـلق # اقرا وربك الاكرم # الذى علم بالقلم # علم الانسان ما لم يـعـلم )((57)), ((امام باقر (ع ) نقل مى كنند , جبرئيل (ع ) برمحمد(ص ) نازل شد و گفت بخوان گفت چه بخوانم , گفت بخوان (اقرا باسم ربك ). روايت ديگر از طريق اهل سنت از عايشه نقل شده :قالت اول ما يرى به الرسول الرؤيا الصالحه فجائه الـملك فقال (اقرا باسم ربك الذى خلق علم الانسان ما لم يعلم )((58)), ((اولين مرتبه كه رسول اللّه (ص ) فـرشـته را خواب ديد به او گفت بخوان ,(اقرا باسم ربك الذى خلق ) تا آيه پنجم روايات ديگرى به همين مضمون ازطريق اهل سنت از صحيح بخارى و نيز مستدرك حاكم نقل شده است ((59)). سيوطى هم مى گويد در اين كه اولين آيه هانازل شده كدامند ,اختلاف است ليكن ديدگاه صحيح اين است كه (( اقرا باسم ربك الذى خلق )) اولين آيه هاهستند ((60)) گرچه تعبير برخى روايات سـوره عـلـق اسـت ليكن با توجه به شواهد ديگر روايايى و تاريخى منظور همان پنج آيه اول سوره مى باشد. ب : ديدگاه دوم اين كه سوره مدثر اولين قسمت قرآن است كه نازل شده است ازجابر بن عبد اللّه انصارى نقل شده كه از وى پرسيدند:((اى القرآن انزل ؟
قال :(المدثر)((61)), ((كدام قسمت قرآن نازل شده است ؟
گفت :(مدثر). كـه مـمـكـن است اشتباه از جابر باشد و يا بهتر است گفته شود منظور وى بعد از وقفه اى كه در نـزول وحـى پـديد آمده مى باشد , چون مدتى وحى متوقف شد آنگاه در شروع مجدد اولين سوره مدثر نازل شده باشد. ج : ديـدگاه سوم كه برخى تمايل دارند آن را بپذيرند اين است كه اولين سوره حمدبوده است كه فـاتـحـة الـكـتـاب ناميده شده است بر اساس روايت شرحبيل حضرت اول نداى وحى را شنيد كه مـى گـفـت :((يـا مـحـمـد, قـل (بـسم اللّه الرحمن الرحيم # الحمد للّه رب العالمين حتى بلغ ولا الضالين )((62)) اولين نداى وحى به حضرت گفت : سوره حمد راتا ولا الضالين بخوان . نكته اى اين ديدگاه را ممكن است تاييد كند و آن اين كه رسول اللّه (ص ) و همراهان از آغاز بعثت نماز مى خواندند و در اسلام نماز بدون فاتحة الكتاب , يعنى سوره حمدتشريع نشده است , بنابر اين اولـيـن سـوره هـمين سوره مى باشد و روايات (( لا صلوة الا ان يقرها))((63)), ((نماز نيست مگر ايـن كه سوره حمد قرائت شود)) هم تاييد مى كند افزون بر اين در روايات سوره حمدفاتحة الكتاب ناميده شده است , يعنى اولين سوره كتاب مانند: ((من قرا فاتحة الكتاب اعطاه اللّه بعدد كل آية من الـسما ثواب تلاوتها))((64)),((كسيكه فاتحة الكتاب را قرائت كند خداى سبحان ثواب تلاوت هر آيه اى كه از آسمان نازل شده است را به او خواهد داد)). و مـعـلـوم اسـت در ابتداى بعثت كه قرآن تدوين نشده بود تا سوره حمد در اول آن قرار گيرد و فـاتـحـة الـكتاب ناميده شود اين كه اين سوره فاتحة الكتاب ناميده مى شود به اين جهت است كه اولين سوره اى است كه نازل شده است , يعنى آغاز كتاب است درنزول نه در نوشتار. از ايـن مطالب مى توان پاسخ داد زيرا اين كه روايت مى فرمايد اولين سوره فاتحة الكتاب است بدين اعـتبار است كه اولين سوره اى كه كامل نازل شده فاتحة الكتاب است نه اين كه اولين آيه هامنظور بـاشـد كـه از اين جهت با ديدگاه اول ناسازگار نيست و فاتحة الكتاب ناميده شدن اين سوره به لحاظ همين جهت است كه اولين سوره كامل كه شروع كتاب با آن است اين سوره است . وايـن كـه گـفـته شد از آغاز نماز خوانده مى شده است ,و در اسلام نماز بدون فاتحة الكتاب سراغ نـداريـم , اولا اگر از اوائل بعثت و لو بعد ازنزول چند سوره هم نمازتشريع شده باشد صحيح است گفته شود نماز از آغاز بعثت است و فاتحة الكتاب پنجمين سوره است كه نازل شده است افزون بر ايـن ازكجا از اول بعثت نماز اسلام به همين صورت بوده است , چه بسا با اذكار ديگر باشد و رسول اللّه (ص ) قبل از بعثت هم نماز مى خوانده همان نمازى كه در دين ابراهيم خليل مشروع بوده است , چـه بسا ابتداى بعثت همان نمازرا مى خوانده و روايت ((لا صلوة الا بقرائتها)) هم زمان صدورش بـعـد از نـزول سوره حمد بوده است دليل نمى شود كه سوره حمد اول نازل شده باشد اگر سوره حـمـد پـنـجـم هـم بـاشد روايت مى تواند بگويد (( لاصلوة الا بقرائتها)) در هر صورت با توجه به ايـن كـه مـى تـوان شواهد رواياتى را با ديدگاه اول سازگار نمود, بهترين ديدگاه همان است كه پنج آيه اول سوره علق ابتدا نازل شده اند.

آغاز بعثت

هـمـان گـونه كه در مورد اولين آيه هانازل شده ديدگاه هاى گوناگون وجود دارد,درباره آغاز بـعـثـت رسول اللّه (ص ) نيز اختلاف است معروف در اعتقاد شيعه كه برخى شواهد روايى نيز آن را تاييد مى كند اين است كه آغاز بعثت رسول اللّه (ص ) در روزبيست و هفتم ماه رجب چهل سال بعد از عام الفيل بوده است حتى در روايات براى اين روز به همين اعتبار احكام خاصى بيان شده است :. (( عـن الـصـادق (ع ) فى اليوم السابع والعشرون من رجب نزلت النبوة على رسول اللّه (ص ) لا تدع صـيـام يـوم السبع وعشرين فانه يوم الذى نزلت فيه النبوة على محمد(ص ))) ((65)) )), ((از روزه بـيـسـت هـفتم رجب غافل مباش كه اين روز روزى است كه رسالت بر رسول اللّه (ص ) نازل شده است )). (( عـن الـرضا(ع ) بعث اللّه عز وجل , محمدا رحمة للعالمين فى سبع وعشرين من رجب فمن صام ذالـك الـيـوم كـتب اللّه له صيام ستين شهرا))((66)), ((از امام رضا(ع ) نقل شده است كه خداى سبحان محمد (ص ) را به عنوان رحمت براى همه انسان ها در روز بيست هفتم ماه رجب به رسالت مـبـعـوث كـرد هـر كـس ايـن روز را روزه بدارد خداى سبحان ثواب شصت ماه روزه را بر او عطا مى كند)). بـرخـى روايـات اهـل سـنـت نـيز همين ديدگاه را تاييد مى كند از ابو هريره :((من صام يوم سبع وعـشـرين من رجب كتب اللّه تعالى صيام ستين شهرا وهو اليوم الذى نزل فيه جبرئيل على النبئ (ص ) ))((67)), ((هركس روز بيست و هفتم ماه رجب را روزه بگيردثواب شصت ماه روزه دارد در اين روز جبرئيل بر پيامبر (ص ) نازل شده است )). از سـلـمان فارسى (ره ) نيز نقل مى كنند:((فى رجب يوم وليلة وهو لثلاث بقين من رجب فيه بعث اللّه محمدا (ص ) ))((68)), ((در ماه رجب شب و روزى است كه سه روز به آخر ماه مانده كه در آن روزخداى سبحان محمد را به رسالت مبعوث نموده است )). ديـدگـاه دوم كـه يـعقوبى آن را انتخاب مى كند اين كه آغاز بعثت رسول اللّه (ص )دوازدهم ربيع الاول مى باشد كه بر اين ديدگاه دليل ذكر نشده است تنها نقل تاريخ يعقوبى است ((69)) . ديدگاه سوم كه معروف در اعتقاد اهل سنت است و شواهد قرآنى را بر آن تطبيق مى كنند اين كه آغـاز بـعثت رسول اللّه (ص ) بيست چهارم و يا بيست و هشتم ماه رمضان است دليل اين ديدگاه را آيه هاقرآن كه دلالت مى كنند قرآن در ماه رمضان نازل شده است قرار داده اند, مانند:(شهررمضان الذى انزل فيه القرآن )((70)), ((ماه رمضان ماهى است كه در آن قرآن نازل شده است )). سـؤالاتـى در پيرامون اين استدلال مطرح است كه اگر آن سؤال ها بى جواب بماند ,اين ديدگاه قابل دفاع نخواهد بود آنگاه بهترين ديدگاه همان ديدگاه اول است كه آغازبعثت , بيست و هفتم ماه رجب مى باشد.

نزول قرآن در ماه رمضان

آيـه هـاقرآن به خوبى دلالت دارند كه قرآن در ماه رمضان نازل شده است , برخى آيه هادلالت دارد قـرآن در ماه رمضان نازل شده است :(شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن ) ((71)) برخى آيه هازمان ايـن نـزول را تعيين مى كند كه در شب بوده است :(اناانزلناه فى ليلة مباركة )((72)), ((ما قرآن را در شب مباركى نازل كرديم )). آنـگاه سوره قدر آن شب را مشخص مى كند كه شب قدر است :(انا انزلناه فى ليلة القدر) از مجموع آيه هااستفاده مى شود كه قرآن در ماه رمضان نازل شده است لذا باديدگاه اول ناسازگار است كه مى گفت شروع نزول قرآن در ماه رجب بوده است . پـذيـرش ايـن ديـدگاه سؤال هايى را سبز مى كند كه بايد از آنها پاسخ داد ابتدا اين كه مفهوم اين آيه هااين است كه تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است و به همين لحاظستايش ماه رمضان به حـساب مى آيند و اين نكته با موضوع مسلم و ضرورى در نزد تمام مسلمانان ناسازگار است , زيرا ايـن نـكـته يقينى است كه قرآن در طول بيست و سه سال رسالت رسول اللّه (ص ) نازل شده است افـزون بـر ايـن , ايـن ديـدگاه با آياتى دلالت دارندقرآن يك مرتبه نازل نشده است بلكه نزول آن تدريجى بوده است , ناسازگار مى باشداصولا يكى از اعتراض هاى مخالفان قرآن همين بود كه چرا قـرآن يـكـجا بر رسول اللّه (ص ) نازل نمى شود:(لولا نزل اليه القرآن جملة واحدة كذلك لنثبت به فـؤادك ورتلناه ترتيلا) چرا قرآن يكجا بر او نازل نمى شود, ليكن اين بهانه اى بيش نيست به تدريج نـازل كرديم تا قلب تو را تثبيت كنيم و با ترتيل بر تو خوانديم اينها برخى سؤالهاى اساسى است كه بايد به آنها پاسخ داده شود. بيشتر اهل سنت و برخى از علما شيعه مانند شيخ مفيد, سيد مرتضى , ابن شهر آشوب از اين سؤال پـاسـخ مـى دهـند كه منظور از نزول قرآن در ماه رمضان نزول تمام قرآن نيست بلكه منظور آغاز نـزول اسـت كه در ماه رمضان بوده است زيرا نسبت هر حادثه اى را مى توان به زمان شروع آن داد ((73)) فرضا ساختمانى كه پنج سال طول مى كشدتا احداث شود مى توان گفت اين ساختمان در فلان سال يعنى سال شروع ساختمان ساخته شده است . ليكن اين پاسخ صحيح نمى باشد زيرا نسبت نزول قرآن به ماه رمضان در صورتى صحيح خواهد بود كه يا تمام قرآن و يا حداقل معظم يعنى اكثر سوره هاى آن در ماه رمضان نازل شده باشد در همان مـثـال سـاخـتـمان در صورتى مى توان احداث ساختمان رابه سال شروع آن نسبت داد كه بيشتر كـارهاى آن انجام گرفته باشد و الا اگر ساختمانى درسالى كه شروع مى شود تنها كلنگ آن زده شـده بـاشد يا مثلا پى ريزى شده باشد و آنگاه اتمام آن ده سال طول كشيده باشد نمى گويند اين سـاخـتـمـان در فـلان سال ( سال شروع )ساخته شده است با نزول اندكى از قرآن در ماه رمضان نمى توان گفت قرآن در ماه رمضان نازل شده است . برخى با توجه به مخدوش بودن جواب قبلى جواب ديگر داده اند و آن اين كه ((واژه قرآن )) جنس است و منظور از قرآن در آيه نزول مقدارى از قرآن است يعنى جنس قرآن و اگر حتى يك آيه هم نـازل شـده باشد صحيح است گفته شود در ماه رمضان قرآن نازل شده است , زيرا اسم جنس به يك مصداق هم اطلاق مى شود مانند اين كه اگر يك قطره آب در داخل ظرفى باشد صحيح است گفته شود آب داخل ظرف است همان طوركه به درياى آب هم گفته مى شود آب در درياست و ايـن تـعبير مجاز هم نيست بلكه يك كار برد حقيقى است اگر اندكى از قرآن در ماه رمضان نازل شـده بـاشـد صحيح است گفته شود قرآن در ماه رمضان نازل شده است آنگاه با ديدگاه اول كه مى گويد آغاز رسالت در ماه رجب است , نيز سازگار خواهد بود , زيرا بنابر اين ديدگاه ,اكثر قرآن بعد از ماه رمضان و اندكى از آن قبل از ماه رمضان و مقدارى هم در ماه رمضان نازل شده است . ايـن جـواب هـم از جهت ديگر مخدوش است , زيرا گرچه اين سخن از لحاظ كاربردواژگانى بى اشـكال است , ليكن با لحن آيه هاياد شده سازگار نيست زيرا لحن و سياق آيه هاستايش ماه رمضان است و بزرگ ترين فضيلت ماه رمضان را به اين مى داند كه قرآن در آن نازل شده است اگر منظور انـدكـى از قـرآن بـاشـد چـه فـرقى با ساير ماه ها پيدامى كند و چه فضيلتى به حساب ماه رمضان مى شود كه بر ديگر ماه ها شرافت دارد كه قرآن در آن نازل شده است در حالى كه در برخى از ماه ها چندين برابر ماه رمضان قرآن نازل شده باشد. در ايـن زمـيـنـه جـواب سومى مطرح است كه برخى از اهل سنت و نيز علماى بزرگ شيعه مانند صدوق ((74)) (قدس سره ) آن را پذيرفته اند كه منظور از نزول قرآن نزول آن به صورت آيه و سوره نـمـى بـاشـد كـه بـه مـردم ابلاغ شود بلكه منظور نزول آن بر قلب رسول اللّه (ص ) است يا بر بيت المعمور يا بيت العزه يا آسمان دنيا مى باشد اين ديدگاه بر گرفته از برخى شواهد تاريخى و روايى اسـت مـانند جملاتى كه از ابن عباس نقل شده است كه ((شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن , قال ابـن عـباس فى رمضان وفى ليلة القدر وفى ليلة مباركة جملة واحدة ثم انزل بعد ذلك فى مواقع الـنجوم ((75)) )) عن ابن عباس :((نزل القرآن جملة واحدة لاربعة وعشرين من رمضان فوضع فى بـيـت العزة فى السما الدنيا))((76)) صدوق نيز از امام صادق (ع ) نقل مى كند:((نزل القرآن جملة واحـدة الـى بـيت المعمور ثم نزل فى طول عشرين سنة ))((77)), ((قرآن يك جا بر بيت المعمور نازل شده است آنگاه در طول بيت سال بر پيامبر نازل شده است )). ايـن شـواهـد تـاريخى كه روايت معتبر نيستند سخنان ابن عباس ,حكايت شده است اما روايتى كه صدوق (ره ) نقل مى كند اگر معتبر هم باشد با سياق و سخن آيه ها هماهنگ نيست زيرا همين آيه قـرآن را هـادى و رهـنمود براى مردم معرفى مى كند, اگر منظورنزول آن بر بيت المعمور باشد چـگـونـه قرآنى كه در بيت المعمور است رهنمود مردم كره زمين است بنابر اين هيچ كدام از اين جـواب هـاى اشكال نيست و راهى اين محققين پيموده اند قابل پيروى نيست ديدگاه ديگر برخى عـلـمـاى شيعه مانند فيض كاشانى ((78)) و ابوعبداللّه زنجانى ((79)) ابراز نموده اند كه منظور از نزول قرآن در ماه رمضان فرود آمدن الفاظ قرآن نيست بلكه منظور حقايق و مفاهيم آن است و نيز مـراد فـرودآمـدن قـرآن بـر قـلـب رسـول اللّه (ص ) مى باشد كه در روايات تعبير به بيت المعمور نـموده است اين سخن صرف نظر از تحليلى كه درباره روايت بيان مى كند سخن متينى مى باشدو مـى توان گفت ديدگاه صحيح است ليكن اين كه كسى بگويد منظور از بيت المعمورقلب رسول اللّه (ص ) مى باشد بى دليل است توضيح همين ديدگاه در بخش بعدى آمده است .

نزول دفعى , نزول تدريجى

ديـدگـاهى كه با شواهد قرآنى همراه است اين كه منظور از فرود آمدن قرآن در ماه رمضان نزول يـك جاى آن است كه مفاهيم و حقايق قرآن بر قلب رسول اللّه (ص ) فرودآمده است اما مفاهيم در غـالـب الـفـاظ عربى در مدت بعثت رسول اللّه (ص ) شكل گرفته است اين ديدگاه را كه الميزان طـرح مى كند در واقع همان ديدگاه فيض كاشانى است بااين تفاوت كه روايت را شاهد ادعا قرار نـمى دهد تا آن اشكال متوجه شود كه به چه دليل منظور از بيت المعمور قلب پيامبر است بلكه بر ديـدگـاه خود شواهد قرآنى بيان مى كند ازجمله اين كه فرق است بين انزال و تنزيل , انزال نزول دفـعى و يك مرتبه فرود آمدن چيزرا مى گويند و تنزيل نزول تدريجى چيز را مى گويند قرآن در مـورد نـزول قـرآن در مـاه رمـضـان تعبير به انزال نموده است كه همان نزول دفعى است معلوم مـى شـود قـرآن يك مرحله اى دارد كه مرحله مفاهيم و حقايق آن است كه در آنجا لفظ و آيه آيه و سـوره سـوره نـيست مقام جمع و وحدت است كه مقام احكام است يك مرحله فصل فصل وقطعه قطعه دارد كه مقام تفصيل قرآن است :(كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير) ((80)) مـرحـلـه احـكام همان مرحله جمع و حقايق قرآن است كه يكجا برقلب رسول اللّه (ص ) نازل شده اسـت مـرحله تفصيل قرآن همان به صورت الفاظ آيه وسوره آمدن قرآن است , مى باشد:(انا جعلنا قرآنا عربيا)((81)), ((ما قرآن را به صورت لفظ عربى در آورديم )). ديـگـر اين كه آيه هاقرآن اين نكته را تاييد مى كند كه گاهى رسول اللّه (ص ) عجله درقرائت قرآن داشتند مى خواستند قبل از تنظيم الفاظ از سوى خداى سبحان قرائت كنندمعلوم مى شود مفاهيم و معانى در نزد حضرت بوده هنوز در غالب الفاظ در نيامده بوده است كه حضرت قادر بوده عجله در قـرائت كـنـنـد:(لا تحرك به لسانك لتعجل به )((82)),((زبان خود را به قرآن با عجله حركت نده )). (ولا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه )((83)), ((قبل از اتمام وحى قرآن عجله در قرآن نكن )). بـه ايـن ديدگاه كمترين اشكال متوجه است و مى تواند آن را پذيرفت , زيرا با شواهدقرآنى همراه است و روايت را هم توجيه ننموده است و با ديدگاهى كه مى گفت شروع بعثت در ماه رجب است سـازگـار اسـت و با رهنمود بودن قرآن نيز هم خوانى دارد يعنى مى توان گفت قرانى كه بر قلب رسـول اللّه (ص ) نـازل شـده اسـت هـدى للناس است هم اكنون رهنمود مردم مى باشد زيرا وقتى حقايق قرآن نازل شده باشد, كه حقيقت رهنمودقرآن به همان حقايق و مفاهيم آن است و در نزد رسـول اللّه (ص ) آمـاده بـاشد و لو هنوزبه صورت لفظ در نيامده و حضرت دستور تلاوت آنها را بر مـردم ندارد ليكن چون مفاهيم آماده است تا در موقع مناسب خود باز شده بر مردم ابلاغ شود هم اكـنـون مى توان گفت اين پيام رهنمود مردم است مانند اين كه يك نامه در بسته به كسى بدهند وبه او بگويند اين نامه راه گشاى , مشكلات شماست ,ليكن تا رسيدن فرصت مناسب آن راباز نكن هم اكنون صحيح است كه گفته سود اين نامه سر بسته راه گشاست در عين حال دو اشكال مهم ديگر متوجه اين ديدگاه است كه اگر از آنها هم پاسخ داده شود قابل پيروى خواهد بود. الف : بر اساس بيان علامه قرآن در ماه رمضان به صورت حقايق نه الفاظ بر قلب حضرت نازل شده است كه همان مرحله احكام و جمع قرآن است كه در شب قدر ماه رمضان جملة واحده بر حضرت نـازل شده است اين ديدگاه با ويژگى شب قدر هماهنگ نيست زيرا قدر به معناى اندازه و تقدير اسـت كـه در حقيقت مرحله تفصيل و تفكيك حقايق است نه مرحله احكام و جمع آنها (فيها يفرق كـل امـر حكيم ) ((84)) هر امرحكيمى و جمع شده در اين شب تفكيك و جدا مى شود اين نكته با تفصيل و آيه آيه بودن قرآن هماهنگ است , نه مرحله وحدت و حقايق آن . ب : افـزون بـر ايـن , اشـكال دوم متوجه بيان علامه است و آن اين كه براى دريافت مرحله جمع و حقايق قرآن كه به صورت جمعى گرفته مى شود انزال قرآن نياز نيست بلكه صعود رسول اللّه (ص ) لازم اسـت يـعـنى براى گرفتن مرحله حقايق قرآن بدون واسطه از نزد خداى سبحان بايد رسول اللّه (ص ) بـالا بـرود تا به آن مقام و مرحله برسد وحقايق را بلا واسطه دريافت كند نه اين كه قرآن نازل شود تا به پيامبر برسد. ايـن دو اشـكال از جانب حضرت استاد مفسر فرزانه قرآن آية اللّه جوادى آملى دردرس هاى تفسير ترتيبى خود كه به فارسى هم نگاشته مى شود طرح شده است و حضرت استاد (( حفظه اللّه )) از هر دو اشـكـال پـاسخ داده اند از اشكال اول به اين صورت پاسخ ‌دادند كه : اجمال دو نوع است گاهى چـيـزى به گونه اى مجمل است كه جز نيات را در برندارد ليكن گاهى به گونه اى مجمل است كـه در عـين اجمال جزئيات را همراه دارد تكثردارد كه اجمال با كشف و تفصيل همراه است شب قدر گر چه شب تقدير و اندازه وتفريق و تفكيك امور است , ليكن اين تفريق به صورت جزئيات در عين اجمال مى تواندباشد كه به اين نكته ظريف خود علامه در تفسير سوره دخان توجه پيدا كرده است ((85)). از اشكال دوم هم اين گونه پاسخ دادند كه براى گرفتن مرحله بالاى قرآن صعودرسول اللّه (ص ) شـرط اسـت ليكن همين دريافت حقايق از مرحله بالا همانند تجلى سايرفيوضات الهى دو نسبت دارد, از آن جهت كه به بنده نسبت داده مى شود صعود لازم است تا شايسته دريافت فيض شود و از آن جـهـت كه به خدا نسبت داده مى شود بايدفرود آيد و ناز شود تا به بنده برسد , لذا تعبير از اين حـقـيـقـت به انزال بى اشكال خواهدبود بر اين اساس مى توان گفت منظور از نزول قرآن در ماه رمـضان نزول دفعى و يك مرتبه قرآن است كه بر قلب رسول اللّه (ص ) نازل شده است و آيه هاقرآن را در ايـن رابـطـه ايـن گـونـه معنا نمود اما نزول تدريجى قرآن مربوط به طول رسالت حضرت مـى بـاشـد و اين ديدگاه ناسازگار با آغاز رسالت در ماه رجب نيست كه مقدارى آيه هاقبل از ماه رمضان نازل شده باشد آنگاه حقايق قرآن يكجا در ماه رمضان تجلى بيابد و سپس همين حقايق در طول رسالت به صورت لفظ در آمده و نازل شود (واللّه سبحانه هو العالم ).

آخرين سوره

از مـحـتـواى برخى سوره مى توان اطمينان حاصل نمود كه در اواخر رسالت رسول اللّه (ص ) نازل شـده انـد مانند سوره نصر, سوره توبه و سوره مائده و ليكن از درون سوره نمى توان اين نكته را به دسـت آورد كـه فـلان سـوره آخرين سوره مى باشد لذا براى تشخيص آخرين سوره بايد به شواهد روايـى و تاريخى رجوع نمود و شواهد روايى دراين رابطه متفاوت است برخى دلالت دارند آخرين سـوره كـه بـه صورت كامل نازل شدتوبه است :((آخر سورة نزلت تامة سورة براة )) ((86)) برخى از شواهد دلالت داردآخرين سوره مائده است :(( عايشه يا جبير تقرا سورة المائدة فقلت نعم فقالت اما انها آخرسورة نزلت فما وجدتم فيه من حلال فاستحلوه وما وجدتم من حرام فحرموه )) ((87)). سـوره مـائده آخـرين سوره اى است كه نازل شده است هر حكم حلالى درآن مشاهده كرديد حلال بـدانـيد ( نسخ نشده است ) و هرحكم حرامى در آن ديديد حرام بدانيد ازعبد اللّه بن عمر نيز نقل شـده كه آخرين سوده مائده و فتح مى باشد:((88))((عن على (ع )وكان آخر ما نزل سورة المائدة نـسـخت ما قبلها ولم ينسخها شئ )) ((89)), ((ازعلى (ع ) نقل شده است آخرين سوره مائده بوده است كه چيزى از آن نسخ نشده است )). و نـيز برخى روايات دلالت دارند كه آخرين سوره , سوره نصر است :((عن الرضا (ع )ان اول ما نزلت بـسم اللّه الرحمن الرحيم , اقرا باسم ربك الذى خلق وآخر سورة نزلت اذاجا نصر اللّه ))((90)), ((از امام رضا (ع ) نقل مى كنند كه اولين سوده علق و آخرين سوره نصر است )). از ابـن عـبـاس هـم نقل شده كه آخرين سوره اى كه يكجا نازل شده است سوره نصراست و:((آخر سـورة نـزلت من القرآن جميعا اذا جا نصر اللّه والفتح )) ((91)) با توجه به اين كه سوره مائده يكجا نـازل نـشـده اسـت مى توان گفت شواهد روايى , تاريخى كه مى گويندسوره برائت يا سوره نصر آخـريـن سـوره اسـت نـاسازگارى با رواياتى كه دلالت دارندمائده آخرين سوره است ندارد, زيرا مـنـظـور آنـهـا از آخرين سوره آخرين سوره اى است به صورت كامل نازل شده است و منظور اين روايـات آخرين سوره اى كه قطعه قطعه نازل شده است مائده مى باشد لذا بر اساس شواهد آخرين سـوره كـه نازل شده سوره مائده است و محتواى سوره كه سخن از ((اليوم ها)) دارد و نيز موضوع تـعـيين رهبرى درروزهاى آخر عمر رسول اللّه (ص ) خود نيز شاهد بر اين نكته خواهد بود گر چه آخرين سوره اى كه به صورت كامل نازل شده سوره نصر باشد.

بررسى يك نكته

برخى در مورد شواهد روايى دو سوره نصر و توبه و مى فرمايند : چون سوره نصردر سال هشتم كه سـال فتح مكه بود نازل شده است و سوره توبه يك سال بعد از آن درسال نهم نازل شده است راه جـمع رواياتى كه برخى سوره نصر را و برخى سوره توبه راآخرى معارف ى مى كنند ,اين است كه گفته شود آخرين سوره اى كه كامل نازل شده سوره نصر در سال هشتم بوده و آخرين سوره ها كه به لحاظ اوايل آنها در سال هشتم نازل شده مانند سوره توبه مى باشد ((92)) اين سخن مخدوش به نـظـر مى رسد , زيرا سوره نصر پى آمد فتح را مى رساند كه بعد از فتح مكه چه حوادثى رخ خواهد داد و طبعا بعداز فتح مكه نازل شده است ليكن لزومى ندارد كه حتما سال هشتم نازل شده باشد زيرابعد از فتح مكه زمينه براى گسترش اسلام فراهم شد و مردم فوج فوج از عربستان وخارج آن بـه حـضرت وارد مى شدند و ايمان مى آوردند و چه بسا سوره نصر سال دهم بعد از سوره توبه نازل شـده باشد كه مى فرمايد:(ورايت الناس يدخلون فى دين اللّه افواجا) و سيوطى هم نقل مى كند كه سوره نصر در حجة الوداع در سال دهم نازل شده است , ((هذه السورة نزلت على النبى (ص ) اوسط ايام التشريق بمنى وهوفى حجة الوداع اذا جا نصر اللّه والفتح حتى ختمها فعرف رسول اللّه (ص ) انه الـوداع )) ((93)) وبـرخى شواهد در آثار شيعه هم دلالت دارد كه سوره نصر آخرين سوره اى است كـه نـازل شـده اسـت ((94)) افـزون بـر ايـن , اوايل سوره توبه در سال نهم نازل شده است نه در سال هشتم در هر صورت نتيجه اين شواهد و برداشت صحيح از آنها اين است كه آخرين سوره كه به صورت كامل نازل شده است سوره نصر در سال دهم و در منا و آخرين سوره كه به صورت تدريجى نازل شده است , سوره مائده مى باشد.