پژوهشى در علوم قرآن

حبيب اللّه احمدى

- ۵ -


امـا ايـن كـه عثمان با ساير قرآنها چه كرد برخى مى گويند آنها را سوزاند و حتى ازسوى برخى از شيعيان اين كار به عنوان طعن و خورده گيرى بر عثمان تلقى مى شود كه سوزاندن قرآنها اهانت به قرآن است ليكن برخى ديگر چون يعقوبى نقل مى كند كه قرآنها را با آب جوش يا سركه محو كرد ((211)) اين نقل صحيح تر به نظر مى رسد وشايد مطرح شدن سوزاندن قرآن هم از همين جا ناشى شده است زيرا براى محو كردن باآب جوش نياز به گرم كردن آب با آتش است در هر صورت اگر سـايـر قـرآنـها راسوزانده باشد,نمى توان گفت كه قصد اهانت داشته است , زيرا منظور وى از اين كـارايجاد وحدت قرائت بود در هر صورت نه قرآنهاى الگوى عثمان دوام پيدا كردند و نه پا فشارى عثمان موجب متوقف شدن قرائت هاى گوناگون شد بلكه نسخه هاى قرآن عثمانى به مرور زمان از بـيـن رفت و اختلاف قرائت هم همواره در حاشيه قرائت اصلى ادامه داشت و دارد !لذا بسيارى ايـن نـكـتـه را تـصـريح مى كنند كه اثرى از قرآنهاى عثمانى باقى نمانده است ,و هر كس هم ادعا مـى كند در فلان موزه قرآن عثمانى مشاهده كرده است , اثبات آن به عهده خودش است چنان كه سـمـهـودى مـى گويد : اثرى از قرآنهاى عثمانى باقى نمانده است به مرور زمان كهنه و مندرس شـدنـد ((212)) زرقانى مى گويد : مادليل نداريم كه اثبات كند قرآن عثمانى تا كنون باقى مانده است ((213)) .

ديدگاه على (ع )

در مـورد عـمـل كـرد عـثـمان ديدگاه هاى متفاوتى ابراز مى شود, ليكن موضوعات قرآنى دور از تـعـصـب هـا بايد مورد توجه قرار گيرد و بايد اين نكته همواره در نظر باشد كه شؤون قرآن امرى نـيـسـت كـه شـخـصـى و لـو خليفه مقتدر مثل عثمان بتواند اعمال نظركند به خصوص اين كه مـسـلمانان بسيار در اين باره حساس بودند و اگر احساس مى كردند موضوعى دخالت ,به حساب مـى آيـد, يـك تنه در برابر خليفه مى ايستادند ((214)) و عثمان هم وقتى خواست اين كار را انجام دهد با مشورت صحابه حتى على بن ابى طالب (ع ) انجام داد:((فو اللّه ما فعل فى المصاحف الا عن ملا منا))((215)), ((عثمان اين كار را با مشورت ما انجام داد)). و كـارش مورد تاييد امام (ع ) بود و حتى از برخى شواهد تاريخى مى توان بدست آورد كه اگر على بـن ابـى طالب (ع ) هم در آن شرايط بود همان كار عثمان را انجام مى داد, زيرا اين كار قرآنى بايد صـورت مـى گرفت :(( عن على (ع ) :لو وليت لعملت بالمصاحف التى عمل بها عثمان )) ((216)) , ((اگر من والى بودم همان كارى كه عثمان درمورد مصاحف انجام داد, انجام مى دادم . ((عن على حين حرق عثمان المصاحف ,لو لم يصنعه لصنعته ))((217)), ((اگر عثمان مصاحف را محو نمى كرد, من اين كار را انجام مى دادم )). در هـر صـورت ايـن كـار خورده گيرى بر عثمان به حساب نمى آيد ((خلفا به اندازه كافى ضعف دارند و نياز به طرح اين گونه مسائل نمى باشد)).

قرآن على (ع )

بر اساس توصيه رسول اللّه (ص )به على (ع ) كه قرآن را يكجا جمع كنيد و نگذاريدضايع شود , على بن ابى طالب (ع ) بعد از تجهيز رسول اللّه (ص ) مهمترين كارى كه در سرلوحه كارهاى خويش قرار داد, جمع آورى و تنظيم قرآن بود :(( عن علي (ع ):لما قبض رسول اللّه (ص ) اقسمت الا اضع ردائى عـن ظـهـرى حـتى اجمع ما بين اللوحين فما وضعت ردائى حتى جمعت القرآن ))((218))وقتى رسول اللّه (ص ) رحلت كردند, قسم ياد كردم كه ردا بر دوش نگيرم تا وقتى كه قرآن را جمع آورى كـنـم , و ردا بـر نگرفتم تا قرآن راجمع آورى نمودم (( لما قبض النبى (ص ) جلس على فالفه كما انزل اللّه وكان به عالما))((219))وقتى رسول اللّه (ص ) رحلت نمودندعلى (ع ) قرآن را آن گونه كه نـازل شده بود تنظيم نمود در برخى شواهد آمده است اين كار شش ماه طول كشيد: ((جمعه بعد مـوت الـنـبى (ص ) ستة اشهر ))((220)) اين گونه تعبيرات فراوان است كه حضرت بعد از رحلت رسول اللّه (ص ) مهمترين كار را تنظيم قرآن قرار دادند.

ويژگى هاى قرآن على (ع )

نكته حايز اهميت ديگر اين است كه قرآنى كه على (ع ) جمع آورى نمود با قرآنى كه عثمان تنظيم كـرد و متداول بين مردم شد چه تفاوت هايى داشت آيا نسبت به قرآن عثمان تفاوت داشت ؟
كم يا زيـاد بـوده است ؟
! از شواهد روايى و تاريخى دو تفاوت براى قرآن على (ع ) مشاهده مى شود, يكى اين كه حضرت سوره ها را بر اساس ترتيب نزول كه كاملا به آنها آگاهى داشت تنظيم كرد كه مثلا سوره علق اول سوره مزمل دوم سوره مدثر,سوم و دوم اين كه حضرت در حاشيه قرآن خود برخى شـان نـزول هـا ,ناسخ ‌و منسوخ ‌ها,محكم و متشابه هاى قرآن را شرح داده بود و چه بسا برخى شان نـزولـهـا طـعـن و خـورده گـيـرى بر خلفا هم به حساب مى آمد در هر صورت عمده تفاوت هاى قـرآن حـضـرت ايـنها بود اما اين كه در قرآن على (ع ) برخى آيه هايا سوره ها بوده است كه درقرآن عثمان حذف شده بوده است , چنين مسائلى وجود نداشت زيرا اينها تحريف قرآن به حساب مى آيد امـام (ع ) و مـسـلمانان دربرابر آن نمى توانستند بى تفاوت باشندهيچ گونه تحريفى در كار نبوده اسـت :(( فـلـما قبض النبى (ص ) جلس على فالفه كما انزل اللّه وكان به عالما))((221)), ((بعد از رحلت رسول للّه (ص ) على (ع ) قرآن را بر اساس ترتيب نزول كه به آن آگاه بود تنظيم نمود)). ((وكان اول مصحف على (ع ) سورة اقرا ثم سورة المدثر, ثم المزمل , ثم تبت , ثم التكوير,وهكذا الى آخـر تـرتـيب السور حسب نزولها))((222)) حضرت , قرآن را براساس ترتيب نزول سوره ها تنظيم نمودند:(( عن اصبغ عن على (ع ) :انى لاعرف ناسخه ومنسوخه ومحكمه ومتشابهه اعرف فيما انزل وفى اى يوم وفى اى موضع ))((223)),((اصبغ بن نباته نقل مى كند حضرت مى فرمايد من به ناسخ و مـنـسـوخ ,و مـحـكـم و متشابه ,شان نزولها, كه كجا و در مورد چه كسى , نازل شده اند, آگاهى دارم )). ((عـن عـلـى (ع ) مـانزلت آية على رسول اللّه (ص ) الا اقرانيها واملاها على فاكتبهابخطى وعلمنى تـاويـلـهـا وتفسيرها وناسخها ومنسوخها ومحكمها ومتشابهها))((224)),((هر آيه اى نازل مى شد رسول اللّه (ص ) آن را بر من قرائت مى كرد و املا مى كرد و من مى نوشتم و تاويل و تفسير و ناسخ و مـنـسـوخ و محكم و متشابه آن را آگاه مى نمود))حضرت بر اساس اين آگاهى ها قرآن را تنظيم نمود و عرضه كرد ليكن پذيرفته نشد. عمر:((ان عليا جا بالقرآن وفيه فضائح المهجرين والانصار)), ((عمر مى گويد على (ع )قرآنى آورد كه در آن طعنها بر مهاجرين و انصار وجود داشت )). منظور نقل شان نزولها بوده است . عمروقتى قرآن على (ع )راگشود:((فلما فتحها خرج من اول صفحته فتحها فضايح القوم فوثب عمر وقـال يا على اردده فلا حاجة لنا فيه فاخذه وانصرف ))((225)), ((وقتى قرآن على (ع )را گشوددر هـمـان صـفـحـه اول فضايح (طعنها)برخى را مشاهده كرد آنگاه عمر گفت : ما نيازى به اين قرآن نداريم بر گردان و امام على (ع ) آن را برگرداند!)).

سرنوشت قرآن على (ع )

بـنـابـرايـن , قرآن على (ع ) تفاوت اساسى با قرآن متداول زمان عثمان نداشت همين قرآن بود كه اكنون همگان در خدمت آن هستند, با دو تفاوت در ترتيب نزول و حاشيه نويسى هايى كه داشت اين چـنـيـن نبود كه قرآن عثمان از لحاظ قرآن بودن مخدوش باشديا برخى سوره ها را حذف نموده باشد,كه در قرآن على (ع ) آمده باشد اگر عثمان ياديگران چنين تصرفى مى كردند على (ع ) و نيز مـسـلـمـانـان در بـرابر آن سكوت نمى كردندچيزى برتر از قرآن نبود وقتى احساس خطر مى شد شمشيرها برهنه مى شد وقتى ازعلى (ع ) در مورد قرآن خودش سؤال شد فرمودند آيا اين قرآنى كه اكنون متداول است قرآن نيست , گفتند :چرا,فرمودند به همين قرآن عمل كنيد كفايت مى كند. ((عن طلحة عن على (ع ) اخبرنى عما كتب عمر وعثمان اقرآن كله ام فيه ليس بقرآن قال طلحة , كـله قرآن قال ان خذتم بما فيه نجوتم من النار امرنى رسول اللّه (ص ) ان ادفعه الى وصيتى واولى الـنـاس بـعـدى بـالـنـاس ابـنـى الـحـسـن ثـم يـدفـعـه ـجنـ ه يـف امب م تذخ ن ا ل اق ن آرق ه لـك ابنى الحسين ثم يصيرواحدبعدواحدمن ولدالحسين حتى يردآخرهم على رسول اللّه (ص )((226)),((امام (ع ) در گـفـتـگو با طلحه , وقتى طلحه از وى , از قرآن على (ع ) جستجو كرد,از طلحه پرسيد آيا آنـچه متداول است غير از قرآن چيز ديگرى در آن وجود دارد, طلحه مى گويد خير, همه آن قرآن اسـت آنـگـاه حضرت فرمودند اگر به همان تمسك كنيدنجات خواهيد يافت قرآنى كه من جمع آورى نـمـودم رسـول اللّه (ع ) بـه من فرموده است در نزد برترين انسان بعد از خودم و سزاوارترين انسان براى زمامدارى مسلمانان كه فرزندم حسن باشد, تحويل دهم آن هم به حسين تحويل دهد و در نزد اوصيا يكى پس از ديگرى قرار گيرد تا آخرى آنها به رسول اللّه (ص ) برگرداند)). ايـن سرنوشت قرآن امام (ع ) مى باشد آنچه مهم است اين كه امام نه در زمان خلفا و نه در آن زمان كـه قـدرت در دست خودش بود هيچ گونه پافشارى در مطرح كردن قرآن خود ننمود و اين تنها بـديـن خاطر بود تفاوت مهم با قرآن متداول نداشت و الا حداقل در زمان زمامدارى خودش آنگاه كـه تـمام قدرت در دست وى بود و هيچ مانعى درطرح اهداف خويش مشاهده نمى كرد,مصحف خود را مطرح مى كرد.

مصحف هاى ديگر

ويـژگـى هـاى قـرآن على (ع ) مطرح شد و اين نكته معلوم شد كه قرآن على (ع ) تفاوت اساسى با قرآن متداول نداشت مناسب است به برخى مصحف هاى ديگر نيز اشاره شود,كه بسيارى از صحابه و نويسندگان وحى كه صاحب مصحف بودند, مصحف آنها چه تفاوتى با مصحف على (ع ) داشت و سرنوشت آنها به كجا انجاميد. شواهد تاريخى نشان مى دهد كه عمده تفاوت بين مصحف ها در تنظيم و ترتيب سوره ها بوده است هر كس به سليقه خودش سوره ها را تنظيم مى نمود, كه ستون زير. نمودارى از تفاوت ها در ترتيب سوره ها مى باشد. و ساير سوره ها در مصحف عبد اللّه بن مسعود سوره فاتحة الكتاب نام برده نشده كه يا به وضوح آن واگذار شده است , زيرا كه مشخص بوده و همواره در نمازها قرائت مى شده است و يا از قلم افتاده است . نـكـته ديگرى كه از تفاوت موجود به دست مى آيد,اين كه اين تفاوت دليل بر اين است كه سوره ها تـرتـيب خاصى در عهد رسول اللّه (ص ) نداشته اند و الا اگر با اشراف حضرت سوره ها تنظيم شده بـاشـنـد, چـگونه صحابى بزرگوارى چون عبد اللّه بن مسعود وابى بن كعب بر خلاف نظم قرآن رسول اللّه (ص ) عمل نموده اند ؟
! افزون بر اين قرآن على (ع ) بر اساس ترتيب نزول جمع آورى شده است اگر درعهد رسول اللّه (ص ) سوره هابه شكل فعلى جمع آورى شده باشد كه صاحبان ديدگاه دوم مـعـتـقد هستند,چگونه على (ع ) بر خلاف قرآنى كه زير نظر رسول اللّه (ص ) نظم يافته است قرآن راجمع آورى مى كند؟
!. ايـن كـه بـرخى مى گويند صحابه دو نوع قرآن داشته اند يك قرآن خصوصى و ديگرى عمومى ,آن قرآنى كه تفاوت داشته است قرآن خصوصى بوده است نه عمومى , ((227)) اثبات چنين مطلبى بر عـهده مدعى است از كجا دو نوع قرآن داشته باشند و بر فرض داشتن دو قرآن چرا قرآن خصوصى خود را بر خلاف قرآن رسول اللّه (ص ) تنظيم مى كنند؟
! در هر صورت نوع اين مصحف ها را عثمان جمع آورى و محو نمود, ادعاى مستند در باقى بودن آنها مشكل است .

قرآن با چه خطى نوشته مى شد؟ .

.قـرآن هم مانند ساير نوشتار تا دو قرن اول با خط كوفى ((228)) نگاشته مى شده است پس از آن با خـط نسخ نوشته مى شده است و هم اكنون هم با همين خط نوشته مى شودخط كوفى كه قرآن بر آن نـگـاشـته مى شده تا نيمه قرن اول هجرى بدون نقطه و علائم اعراب بوده است نقطه و اعراب گـذارى قرآن در زمان حجاج بن يوسف ثقفى والى كوفه صورت گرفته است دو تن از شاگردان ابـى الاسـود الـدولى (متوفاى 68) كه ازمخلصان على بن ابى طالب (ع ) بودند بنامهاى يحيى بن يعمر و نصر بن عاصم اقدام به نقطه گذارى و اعراب گذارى قرآن نمودند ((229)) تا آن زمان با از نـون يـا تـا و ثـا وديـگـر حـروف نـقـطـه دار از يكديگر تشخيص داده نمى شد و نيز اعراب حروف عـلامـت گـذارى نـبـود ايـن خـصـوصـيـات در واقع از طريق شنيدن از قبلى ها سينه به سينه منتقل مى شد.

قرآن بر چه چيز نوشته مى شده است ؟

گـرچـه لـوازم الـتحرير در آن زمان اندك فراهم مى شد, ليكن علاقه مندان به نوشتن قرآن به هر نـحـوى بـود, قرآن را در هر چيزى كه مناسب تشخيص مى دادند مى نگاشتند,كه به برخى از آنها اشاره مى شود:. اكـتـاف ,جـمـع كتف استخوان هاى كتف شتر و گوسفند, اقتاب ,تخته هاى پهن جلوى جهاز شتر, اضـلاع ,اسـتخوان دنده ها, عسب جمع عسيب ,شاخه هاى نخل ,لخاف ,سنگهاى نازك سيقلى ,ظرر, سـنـگـهـاى تـيز يا سنگهاى مدور, رقاع ,پوست دباغى وپرداخت شده ,كاغذ, ورق ,حرير,پارچه هاى ابـريـشـمـى ,اديـم ,چـرم ,قـضـيم پوست نازك وسفيد, جرائد النحل شاخه هاى خرما,كرانيف ,بيخ شاخه هاى خرما و.

مرورى بر گذشته :

در بحث تاريخ قرآن شيوه اى انتخاب شد كه نوع روايات و شواهد تاريخى معنا وهماهنگ شدند و از طرد آنها به گمان تعارض خوددارى شد در اين قسمت سه ديدگاه مطرح شد كه ديدگاه اول از اخباريون بود, كه سست و بى اساس تلقى شد اين ديدگاه براين باور است كه قرآن در عهد رسول اللّه (ص ) جمع آورى نشده است ديدگاه دوم معتقد است كه قرآن با تمام خصوصيات حتى ترتيب سـوره هـا در عـهد رسول اللّه (ص )صورت شكل گرفت كه اثبات ترتيب سوره ها در زمان حضرت بـسـيـار مشكل است ديدگاه سوم كه بهترين بود, براى قرآن سه مرحله تدوين معتقد است , يكى شـكـل گـيـرى سـوره ها با ترتيب آيه هاكه در عهد رسول اللّه (ص ) صورت گرفته است دوم جمع آورى صـحـف و قـرآنهاى پراكنده در داخل جلد كه در عهد ابوبكر انجام گرفته است سوم تنظيم سـوره ها براى ايجاد وحدت قرائت كه در زمان عثمان شكل گرفته است اين ديدگاه هر روايت و شـاهـد تـاريـخى را به مورد خودش متوجه ومعنا مى نمايد در اين بخش ديدگاه على (ع ) و نيز به جـمـع آورى و تـدويـن عـلـى بـن ابى طالب (ع ) و ويژگى هاى قرآن حضرت بررسى شد و نيز به سرنوشت قرآن امام (ع ) اشاره شد و سرنوشت قرآنهاى عثمانى مطرح شد كه همه مندرس شده اند بـه ايـن نكته نيز اشاره شد كه ترتيب آيه هاتوقيفى است و اعراب گذارى و نقطه گذارى قرآن در زمان حجاج شكل گرفت در بخش پايانى پيدايش خط عربى نيز مطرح گرديد.

صيانت قرآن

در برخى از كتاب هاى علوم قرآنى صيانت قرآن از تحريف نيز يكى از موضوعات علوم قرآنى مطرح شده است ليكن به لحاظ اين كه اين موضوع بسيار روشن و بدون غباراست شايسته نيست كه آن را بـه عـنـوان يك موضوع مستقل علوم قرآنى طرح نمود زيراصيانت قرآن امرى ضرورى مى باشد و تـنـها برخى افراد معاند, ايجاد شبهه نموده اند وعده اى خوش باور هم آن را پذيرفته اند ! به همين جهت اين موضوع به صورت مبسوطو مستقل مطرح نمى شود و تنها به محورهاى اصلى آن اشاره مى شود.

دليل تواتر

بهترين دليل بر صيانت قرآن تواتر قرآن است همان گونه كه در بحث قرائت نيزمطرح شده است , مـسـلـمـانـان در تواتر قرآن ترديد ندارند و همه محققان متفق هستند كه قرآن به غير تواتر ثابت نمى شود, حتى در بحث قرائت بر تواتر يك اعراب نيز برهان اقامه شده است عامل اصلى تواتر قرآن اين است كه هم خود قرآن و هم رسول اللّه (ص )و ائمه اطهار(ع )اهتمام فوق العاده اى به قرآن قايل بـودنـد از طرفى جاذبه هاى ذاتى قرآن موجب شيفتگى انبوه حق باوران شده و دل باختگان قرآن خمير مايه و خونشان با قرآن آميخته شده , بگونه اى كه بلكه هزاران آن را در سينه ها حفظ كردند و دست به دست ,نسل به نسل منتقل نمودند,بدين صورت تواتر قرآن شكل گرفت و موجب صيانت آن ازهر خطر شد.

استدلال به آيه هاى قرآن

در عـين حال بعد از اثبات قرآن با دليل تواتر, به آيه هاى قرآن نيز براى اثبات صيانت قرآن مى توان استدلال نمود, از جمله آيه حفظ كه مى فرمايد:(انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون )((230)), ((ما قرآن را نازل كرديم و ما آن را از هر خطر حفظ مى كنيم )). وعـده الـهـى اجـتـناب ناپذير است و كسى در برابر اراده الهى نمى تواند ايجاد خلل نمايد و نيز آيه مباركه نفى باطل :(وانه لكتاب عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه ), ((كتابى است نفوذ نـاپذير, باطل از هيچ جانبى به سوى آن راه ندارد و مسلم تحريف باطل است كه ساحت قرآن از آن منزه است )). و نيز حديث شريف ثقلين كه قرآن و عترت را دو ميراث رسول اللّه (ص ) معرفى مى كند و دستور به پـيـروى از ايـن دو مـى دهـد, گواه بر صيانت قرآن از هر گونه باطل وتحريف مى باشد زيرا اگر تـحـريـف در آن راه پـيـدا مى كرد, رسول اللّه (ص ) به صورت مطلق و فراگير امر به پيروى از آن نمى نمود و نيز رواياتى كه در ناسازگارى روايات باقرآن ,قرآن را محور قرار مى دهد, كه روايات را بـه قـرآن عـرضـه نـمـايـيـد, آنـچه با قرآن ناسازگار بود باطل است دليل بر حق مدارى قرآن و بى پيرايگى آن از هر گونه باطل است و همچنين آخرين وحى بودن قرآن دليل بر صيانت آن است زيرا اگر آخرين وحى الهى هم دست خوش تحريف قرار گيرد اتمام حجت بر مردم از سوى خداى سـبـحـان رخـت بـرمـى بندد و افزون بر اينها اعجاز قرآن كه سخن گفتن همانند قرآن را بر بشر ناممكن مى كند دليل بر صيانت قرآن از تحريف به زياده است اينها دليل هايى است كه افزون برتواتر قرآن مى توان بر صيانت قرآن ارائه نمود.

پاسخ شبهات

بـا ايـن دلايل شبهات برخى كه متاسفانه تحريف قرآن را پذيرفته , حتى بگمان سست خويش بر آن اسـتـدلال هـم مـى نـمـايند روشن مى شود زيرا نوع افرادى كه اين نكته انحرافى را پذيرفته اند, از اخـبـاريـون هـسـتند كه برخى ديگر را نيز به اشتباه انداخته اند اين گروه در اثر اعتماد به برخى روايات بى اساس مطلبى بى پايه اى را باور نموده اند و مطالبى را هم به عنوان دليل مطرح كرده اند از جـمله اين كه چون جمع آورى قرآن به دست معصوم انجام نگرفته است و بعد از رسول اللّه (ص ) بـوده اسـت خـطا و تحريف در آن حتمى است ديگر اين كه , روايات بسيارى دلالت دارند كه اولين كـسـيـكـه قـرآن را جـمع آورى كرد على (ع ) بود و چون قرآن على (ع ) قرآن حقيقى بود و قرآن مـتـدوال بـيـن عـموم مردم تفاوتها داشت , آن را نپذيرفتند, معلوم مى شود قرآن متداول با قرآن اصلى تفاوت دارد. دليل عمده كه برخى اخباريون به آن اعتماد نموده اند روايات زيادى است كه تعبيرات گوناگون دارند مانند اين كه مى گويند فلان آيه ((نزلت فى على (ع ) ))يا دلالت دارند چند آيه يا ثلث قرآن از فلان قسمت قرآن حذف شده است ! بهترين معتمد اين خوش باوران اين مطلب است . از مطالب گذشته پاسخ اين پندارها آشكار شد, زيرا در جمع و تدوين قرآن به اثبات رسيد كه قرآن بـا اشراف رسول اللّه (ص ) در عهد خود خود حضرت جمع آورى شد وقرآن على (ع ) تفاوت اساسى بـا قـرآنهاى ديگر نداشت تنها در ترتيب سوره ها و برخى توضيحات حاشيه اى با قرآن متداول فرق مـى كرد و رواياتى كه عمده معتمد اينان است يا روايات تفسيرى و تطبيق است , يا بيان شان نزول اسـت كـه دلالـت بـر تحريف ندارند امارواياتى كه مى گويند برخى قسمت هاى قرآن حذف شده بـاطـل مـحض هستند زيرا اولاسند ندارند, ثانيا با قرآن تعارض دارند,, و براساس روايات صحيح , عـرضـه نـمـودن روايات بر قرآن زخرف و باطل هستند, اگر چه صدها روايات هم باشند از تراكم ايـن گونه روايات تواتر و صدق بدست نمى آيد زيرا احتمال صدق در هيچ كدام وجودندارد تواتر از روايـات كـثـيرى بدست مى آيد كه در تك تك آنها احتمال صدق باشدواحتمال تبانى همه آنها بر كـذب مـحال باشد,كه از تراكم آنها صدق و يقين بدست آيد والا اگر در هيچ كدام احتمال صدق نـباشد تواتر پديد نمى آيد زيرا كه : (( از تراكم كذب صدق پديد نمى آيد ))لذا نبايد كسى توهم تواتر كه در مورد روايات تحريف نمايد. ايـن مـقـداربـحث كه اشاره به دليل هاى صيانت قرآن از تحريف و نيز پاسخ شبهات عمده بود در اين راستا كافى به نظر مى رسد گرچه طرح بحث ضرورت چندانى هم نداشت .

قرائت متواتر در قرآن

در بـحـث قـرائت ,شـيوه جديدى پيش گرفته شده است , ديدگاه منتخب اين است كه قرآن يك قـرائت بـيـشـتـر نـدارد تـلاش شـده بـر قرائت صحيح و اصلى قرآن برهان اقامه شود قرائت هاى گوناگون در قرآن يك پديده عارضى است كه از صدر اسلام در كنار قرائت اصلى قرآن پديد آمده اسـت و هـيـچ گاه ضربه به قرائت اصلى هم واردنكرده است در اين بخش ادعا شده است كه يك قـرائت از قـرآن متواتر است و آن همين قرائت عمومى كه همه مسلمانان بر آن هستند, مى باشد و ديگر قرائت ها حتى قرائتهاى قرا سبع هم اعتبارى ندارند, نه برهان عقلى آنها را تاييد مى كند, و نه روايـات نـبوى (ص ) و نه آثار عترت (ع ) در اين قسمت از نوشار, ريشه هاى پديد اختلاف قرائت نيز بـررسـى شـده اسـت و روايات معروف به روايات نزول قرآن بر احرف سبعه مورد نقدقرار گرفته است . ايـن بـحـث مـلاك صـحت قرائت را تنها يك چيز مى داند و آن تواتر است و قرائت عاصم هم چون مـنـطـبـق بـا قرائت متواتر بوده شهرت پيدا كرده است , و الا نه قرائت عاصم و نه ساير قرا سبع به لحاظ قرائت فرد هيچ كدام معتبر و مستند به زمان رسول اللّه (ص )نمى باشند بعد از طرح بحث به صورت كامل نتيجه و ارمغان اين بخش با ادله اى كه طرح شده است ,اين خواهد بود كه يك قرائت از قرآن بيشتر صحيح نيست و به همين جهت ازخوانندگان ارجمند اين انتظار است كه با دقت به ايـن بـحث توجه فرموده و به لحاظ نوبودن شيوه استدلال قهرا ممكن است مشتمل بر كاستى نيز باشد, كه انتقاد علمى و توام بااخلاص كاستى ها را جبران خواهد نمود.

معناى قرائت

قرائت , يعنى رديف كردن حروف و كلمات و تلفظ آنها با صوت معناى فارسى قرائت همان خواندن است يعنى تلفظ كلمات در فضاى دهان در تحقق قرائت دو چيزمحور است , يكى حروف , ديگرى عـلائم و اعـراب حروف هر دو جز حقيقت وجوهر قرائت هستند, كه قرائت بدون يكى از آنها شكل نـمى گيرد به ديگر سخن چون دربخش قرائت سخن از تلفظ حروف است در تلفظ حروف افزون بـر خـود حـروف ,اعـراب آنها نيز جز حقيقت قرائت مى باشد, به نوعى كه بدون اعراب هيچ حرفى تـلـفـظ نمى شودگرچه در نگاشتن حروف و كلمات بدون اعراب نيز نگاشته مى شوند و البته اين نكته اختصاص به قرآن ندارد و تلفظ تمام حروف در هر فرهنگ و زبانى اين چنين است .

ديدگاه منتخب

در ايـن بـخش آن چه به عنوان ديدگاه صحيح و منتخب انتخاب مى شود, اين است كه : قرآن يك قـرائت بيشتر ندارد و قرائت هاى گوناگون از قرآن خارج حقيقت قرآن هستند و بايد از آن پرهيز شـود و اخـتـلاف قـرائت در قـرآن يـك پديده عارضى مى باشد ومورد تاييد برهان عقل و روايات نمى باشد.

تاسيس قاعده

ابـتدا اين نكته قابل توجه است كه صحيح بودن يك قرائت در قرآن بر اساس قاعده واصل مى باشد كه هر عبارتى يك قرائت بيشتر ندارد لذا تجويز قرائت هاى گوناگون از قرآن نياز به برهان دارد و آن كسى كه مدعى است دو قرائت يا هفت قرائت در قرآن جايز و صحيح مى باشد, بايد دليل بياورد, نه آن كه مى گويد يك قرائت بيشتر صحيح نيست , زيرا اين ادعا بر طبق قاعده و اصل در محاوره و سـخـن گـفتن است قرائت هاى گوناگون بر خلاف قاعده مى باشد و بايد با دليل معتبر اثبات شـود درعـيـن حـال هم به ديدگاه منتخب برهان اقامه خواهد شد و هم ادله طرف مقابل مورد نقدقرار خواهد گرفت .

برهان عقلى

در بـحـث قـرائت سـخن از قرآن ملفوظ است نه قرآن مكتوب , سخن از قرآنى است كه به صورت صـوت بـر رسـول (ص )تـلـفظ شده است هر كلمه يا جمله اى كه تلفظ مى شودتلفظ بدون اعراب مـمكن نيست و يك تلفظ يك اعراب بيشتر پذيرا نمى باشد و يك اعراب هم جز حقيقت تلفظ است در يـك تلفظ هيچ گاه دو اعراب وجود ندارد, و چون قرآن يك مرتبه بر رسول اللّه (ص ) تلفظ شده اسـت يـعنى حقيقت قرآن كه به شكل لفظعربى مبين درآمده يك مرتبه بر رسول اللّه (ص )تلفظ شـده اسـت يـك مرتبه تلفظ يك اعراب بيشتر به خود نمى گيرد لذا قرآن يك اعراب بيشتر ندارد مـقـدمـات بـرهان را به اين شكل مى توان ترتيب داد و ترديد در هر كدام از اين مقدمات ترديد در حصول نتيجه خواهد بود و اگر ترديد راه نداشت نتيجه برهان حتمى است . 1ـ تلفظ هر عبارت يعنى كلمات و جمله ها يك اعراب بيشتر نمى گيرد. 2ـ2 اعراب جز حقيقت هر تلفظ است و از آن جدا نمى شود. 3ـ قرآن يك مرتبه بيشتر بر رسول اللّه (ص ) تلفظ نشده است . يك مرتبه تلفظ, يك اعراب بيشتر ندارد, قرآن يك اعراب بيشتـر نــدارد. مـقـدمـه اول و دوم بـيـش از اين نياز به توضيح ندارد , براى اين كه نتيجه برهان بهترآشكار شود مقدمه سوم را قدرى توضيح مى دهم . چون منظور از قرآن قرآن تلفظ شده است و قرآن توسط روح الامين (ع ) يك مرتبه بر پيامبر تلفظ شده است يعنى هر آيه را روح الامين (ع ) يك مرتبه بر رسول اللّه (ص )تلفظ مى كرد و حضرت هم بـه طـور صـحيح آن را تلقى مى نمودند و بر مردم ابلاغ مى كردند لذا قرآن يك مرتبه بيشتر نزول نـدارد و حـتـى كـسـانـى , مـانـند بسيارى از فقهاى شيعه كه قرائت هاى گوناگون را مى پذيرند نـمـى گـويند قرآن چند مرتبه نازل شده است بلكه آنها نيز يك مرتبه نزول قرآن را مى پذيرند و بر قرائت هاى گوناگون دليل ديگرى طرح مى كنند البته سخن در اين نيست كه يك اعراب چندين مـرتبه نمى تواند نازل شود يك كلمه يا جمله با يك اعراب دو مرتبه يا ده مرتبه مى تواند نازل شود چنان كه در موردبرخى از سوره ها مانند سوره حمد گفته مى شود يك بار در مكه و يك مرتبه در مـديـنـه نـازل شـده اسـت يـا آيـه :(اولـئك على هدى من ربهم واولئك هم المفلحون ) ((231)) وآيـه :(فـبـاى آلا ربكما تكذبان ) در سوره الرحمن و:(ويل يومئذ للمكذبين ) در سوره مرسلات , دو مـرتبه يا چندين بار نازل شده است سخن در اين جهت نيست , سخن درعكس اين قضيه است كه يـك نـزول چـنـدين اعراب ندارد نه يك اعراب چند مرتبه نمى تواند نازل شود با توجه به اين نكته وقتى قرآن يك نزول داشته باشد,يك اعراب نيزبيشتر نخواهد داشت , اعراب هاى ديگر و قرائت هاى متفاوت خارج از حقيقت قرآن خواهد بود.

رسول اللّه (ص ) و اختلاف قرائت

اگر برهان عقلى كه طرح شد بدون خدشه باشد,روايات هيچ گاه مقابل برهان عقل نخواهند بود, بلكه آثار رسول اللّه (ص ) و عترت (ع ) همگون و هم نوا با برهان عقل مى باشند , لذا اگر روايتى به ظـاهـر فـضـاى سخن ناسازگارى با برهان عقلى داشته باشد,بايد درباره آن چاره اى انديشيد به هـمـيـن جـهـت اگـر روايات با برهان سازگار بودند,كه مشكلى نخواهد بود و الا رواياتى اعتبار خواهند داشت كه با قواعد اصلى وبرهان عقلى هم خوانى داشته باشند و البته اين با فرض صحيح بـودن سـنـد آن روايـات اسـت بـا ايـن تـوضـيح به بررسى نمونه هايى از روايات رسيده از رسول اللّه (ص )مى نشينيم كه آيا حضرت اختلاف قرائت را تاييد مى نمود؟
! يا روايات هم مؤيد همان برهان عقلى مى باشد. از بـرخـى روايـات بـه خوبى آشكار است كه رسول اللّه (ص ) نه تنها قرائت هاى گوناگون را تاييد نـمـى كـرد,بـلكه در مقابل آن سخت برمى آشفت و آنها را مردود مى دانست ,زيراوقتى يك قرائت بـيـشـتر جز حقيقت قرآن نباشد, قرائت هاى گوناگون تغيير قرآن به حساب خواهد آمد و رسول اللّه (ص ) كـه حافظ و نگهبان قرآن از همه خطرها است ,مى بايست در مقابل اين نوع مسائل مقابله نمايد. عـبـداللّه ابن مسعود نقل مى كند: دو نفر در قرائت قرآن اختلاف داشتند و هر دوقرائت خود را به رسول اللّه (ص ) نسبت مى دادند , به محضر حضرت رسيدند حضرت قرائت هر دو را شنيد و سخت برآشفت , آنگاه آنها را از آن قرائت نهى كرد:. ((اخـتـلـف رجلان فى سورة فقال :هذا اقرانى النبى وقال الاخر هذا اقرانى النبى فاتى النبى فاخبر بـذلـك قال : فتغير وجهه وعنده رجل فقال : اقرؤوا كما علمتم فلا ادرى ابشئ امر قبل نفسه فانما هلك من كان قبلكم احتلافهم على انبيائهم )) ((232)). ((دو نـفر در قرائت اختلاف داشتند كه هر دو قرائت خويش را به رسول اللّه (ص )نسبت مى دادند, خـدمـت حضرت رسيدند و موضوع را در ميان گذاشتند حضرت ازشدت ناراحتى صورتش تغيير كـرد و بـه آنـهـا فـرمود : قرآن را همان گونه كه ياد گرفتيدبخوانيد چيزى از پيش خود بدعت گـذارى نـكـنيد كه امت هاى پيش از شما در اثر همين بدعت گذارى و نا سازگارى با پيامبران خويش , به نابودى رسيدند)). دراين روايت دو نكته اساسى مشاهده مى شود, اول اين كه حضرت همگان را به يك قرائت رهنمود مـى دهد, همان قرائتى كه متداول است و ياد گرفته اند دوم اين كه از قرائتهاى گوناگون پرهيز مى دهد و اجازه نمى دهد قرآن را به بيش از يك قرائت بخوانند. ممكن است گفته شود اين يك احتمال است در كنار آن احتمال ديگر مشكل مى سازد و آن اين كه : حـضـرت آنـها را از قرائت هاى غير صحيح پرهيز مى دهد ممكن است چندين قرائت از قرآن وجود داشته و همه آنها صحيح بوده اند, ليكن آن دو نفر به غير اين قرائت هاى صحيح قرائت كرده اند كه موجب نگرانى حضرت شدند. لـيكن تثبيت اين احتمال در صورتى است كه دليل بر رواج قرائت هاى گوناگون درزمان رسول اللّه (ص ) وجـود داشـته باشد, در حالى كه چنين دليلى وجود ندارد و اگرقرائت هاى ديگرى هم وجـود داشـت , در حاشيه قرائت اصلى بوده و رواج نداشت باتوجه به اين كه اين احتمال مخالف با برهان عقل نيز مى باشد و بر خلاف قاعده و اصل اولى است , احتمال اول در روايت تثبيت مى شود كه منظور روايت نفى هر گونه قرائت غيراز يك قرائت متداول و اصلى قرآن است . روايـت ديگر از رسول اللّه (ص ) نقل شده است كه :((لو لا ان الناس قرؤوا القرآن كماانزل ما اختلف فـيه اثنان ((233)) )), ((اگر مردم قرآن را همان گونه كه نازل شده است قرائت مى كردند, حتى دو نفر درباره آن اختلاف پيدا نمى كردند)). دلالـت ايـن روايت خيلى آشكارتر از قبلى است كه يك قرائت بيشتر صحيح نيست , زيرا مى فرمايد اگر قرآن همان گونه كه نازل شده قرائت شود كسى درآن اختلاف نمى كند اين تعبير هر گونه تـفاوت قرائت را مردود مى كند, زيرا دو نوع قرائت اختلاف است لذا براساس اين روايت يكى از آنها قرآن نيست بلكه خارج ازحقيقت قرآن است .

اختلاف لهجه

اخـتـلاف قـرائت در واقـع اختلاف در اعراب كلمات مى باشد و با اختلاف لهجه فرق مى كند, زيرا مـمـكـن اسـت كسى در اثر داشتن لهجه نتواند يك اعراب را همانند يك عرب زبان ادا كند كه در حـقـيـقت مى خواهد همان قرائت و اعراب اصلى را تلفظ نمايد,ليكن زبان او انعطاف ندارد و قادر نـيست اعراب اصلى را واضح تلفظ كند در بين فارسى زبانهاهستند شهرهايى كه وقتى مى خواهد امـام بگويند,امام تلفظ مى كنند مسجد را مسجدتلفظ مى كنند اين تلفظ در اثر لهجه است ,تفاوت در قـرائت نـيـست ,لذا در زمان رسول اللّه (ص ) هم چنين چيزى وجود داشت و حضرت اين گونه تفاوت ها را مردودنمى دانستند, چه بسا تاييد هم مى نمودند. ((عـن ابـى بن كعب قال :كنت فى المسجد فدخل رجل يصلى فقرا قرئة فانكرتهاريال ثم دخل رجل آخـر فـقرا اقرائة غير قرائة صاحبه فدخلنا جميعا على رسول اللّه (ص )فامرهم رسول اللّه (ص ) فقرا, فحسن رسول اللّه (ص ) شانهما)) ((234)). ((ابـى نـقـل مـى كند من در مسجد بودم كه شخصى آمد و شروع به خواندن نماز كرد ونماز را به قـرائتـى خواند كه من آن را نمى شناختم آنگاه فرد ديگرى كه رفيق همان بودآمد او نيز با قرائتى نماز خواند كه حتى مثل قرائت قبلى نبود همه با هم به محضررسول اللّه (ص ) وارد شديم حضرت به آن دو دستور فرمودند قرائت كنند, وقتى قرائت كردند قرائت هر دو را تاييد و تحسين نمودند)). آيا تفاوت قرائت اين دو نفر چگونه بوده است كه مورد تاييد حضرت مى باشد؟
احتمال دارد اينها دو نـوع ديـگـر قـرآن را قـرائت كـردند كه هر دو نوع در عين حال واقعااختلاف در اعراب بوده است حضرت آنها را تاييد نموده است احتمال ديگر اين است كه اين دو نفر اختلاف لهجه دانسته اند و در واقع همان قرائت اصلى را بالهجه خودشان خواندند و به اين جهت حضرت آنها را تاييد كرد زيرا اين نـوع تـفاوت اختلاف درقرائت نيست احتمال اول در روايت مردود است , زيرا راوى شخصى چون ابى بن كعب است كه نويسنده قرآن بود و قرآن را مانند على بن ابى طالب (ع ) و عبد اللّه بن مسعود ازاول تا آخر نگاشته بود و صاحب مصحف كامل بود(منظور آن مقدار سوره هايى كه تازمان صدور روايـت نازل شده بودند) و كاملا فردى آشنا به شؤون قرآن بود چگونه قرائتى از قرآن وجود دارد و آن قـرائت صـحيح هم مى باشد, و آن دو نفر وارد شده آشنا بوده اند, اما فردى چون ابى كه همواره هـمراه سول اللّه (ص ) بود با آن قرائتهاآشنا نبود؟
! لذا احتمال اول مردود است با توجه به اين نكته احـتـمـال دوم درروايـت تثبيت مى شود, كه اين دو نفر اختلاف لهجه داشته اند , يا اعراب دور از حـجـازبوده اند و يا عجم بوده اند كه وقتى قرائت مى كرده اند براى مثل ابى ناشناخته بوده است اما رسـول اللّه (ص ) چـون تـشـخـيص دادند كه اينها در واقع اختلاف قرائت نمى باشد, هردو را تاييد نـمودند افزون بر اين , اين احتمال هم با دليل عقلى و قاعده اولى در محاوره كه كلمات و جمله ها را يك مرتبه تلفظ مى كنند و يك مرتبه تلفظ يك اعراب بيشترنمى پذيرد هم خوانى دارد. مـشـابـه ايـن روايـت , روايـت ديگر از رسول اللّه (ص ) است :((فاى ذلك قراتم اصبتم فلاتماروا)), ((هركدام از اينها را قرائت نموديد درست است , بحث و جدل نكنيد)). ايـن روايـات هـم مـانند قبلى ناظر به اختلاف لهجه است لذا اين نوع روايات را كه اختلاف را تاييد مـى نمايد, مى تواند به اختلاف لهجه معنا نمود با توجه به اين نكته روايتى از رسول اللّه (ص ) وجود ندارد كه اختلاف قرائت را تاييد نمايد.