پژوهشى در علوم قرآن

حبيب اللّه احمدى

- ۶ -


ائمه (ع ) و اختلاف قرائت

وقـتـى قـرائت هـاى متفاوت خارج از حقيقت قرآن باشد و بر خلاف برهان و بر خلاف سيره رسول اللّه (ص ) بـاشـد, مـوضـع ائمـه (ع ) نـيـز هـمان موضع رسول اللّه (ص ) خواهد بودآنها نيز نه تنها قـرائت هـاى گـونـاگون را تاييد نخواهند نمود,بلكه با آن مقابله نموده ومردم را به قرائت اصلى قرآن رهنمود خواهند نمود وقتى به روايات ائمه (ع ) مراجعه مى شود, آنچه آشكارا از زبان گوياى آنها بگوش مى رسد مقابله با اختلاف قرائت است . روايـتـى با سند صحيح از امام باقر (ع ), چنين مى فرمايد:((قال ان القرآن واحد نزل من عند واحد ولكن الاختلاف يجئ من قبل الرواة ((235)) )), ((قرآن يكى است از جانب يك خدا نازل شده است اختلاف از جانب روات است )). مـنـظـور از يكى بودن قرآن چيست ؟
آيا منظور اين است كه قرآن يك معنا دارد ؟
اين معنا مردود اسـت زيـرا آيـه هاقرآن چه بسا چندين معناى صحيح و محكم داشته باشنداختلاف ديگرى هم جز اخـتلاف قرائت در قرآن مطرح نبوده است اين كه امام (ع )مى فرمايد: قرآن از جانب يك خداست و يـكـى اسـت , يـعـنـى يـك قـرائت بيشتر ندارد آيااين روايت قرائت هاى متفاوت از قرآن را مردود نمى داند؟
!. در روايـت صـحـيح ديگر وقتى سخن از نزول قرآن بر هفت حرف است , امام (ع ) به شدت برخورد مـى كـند و مى فرمايد: اينها دروغ مى گويد قرآن بر يك حرف بيشترنازل نشده است :((قلت لابى عبداللّه (ع )ان الناس , يقولون نزل القرآن على سبعة احرف فقال كذبوا اعدا اللّه ولكنه نزل على حرف واحـد مـن عند الواحد ((236)) )), ((به امام صادق (ع ) عرض شد برخى از مردم مى گويند قرآن بر هـفت حرف نازل شده است !فرمود دروغ مى گويند, دشمنان خدا قرآن بر يك حرف از سوى يك خدا نازل شده است )). در ايـن روايـت سـخـن از نـزول قـرآن بر هفت حرف است كه بر اساس رواياتى كه اهل سنت نقل نموده اند(روايات احرف سبعه ) امام (ع ) به شدت با آن مقابله مى كند كه اين سخن صحيح نيست , كـه قـرآن بـر هفت حرف نازل شده است از اين گونه روايات درعين حال كه سند ندارند, معانى گـونـاگـون شده است يكى از آن معانى قرائت هاى گوناگون مى باشد كه برخى روايات سبع را قـرائت هـاى قـرا سبع معنا نموده اند كه امام (ع ) ردمى كند در هر صورت منظور از روايات احرف سبعه هر چه كه باشد, امام (ع ) آنها رامردود مى داند و با توجه به ذيل روايت كه مشابه تعبير روايت قبل است ,فضا و سياق روايت همان مردود دانستن قرائت هاى گوناگون است و توجه دادن مردم به اين نكته كه قرآن از جانب يك خدا است و يك اعراب و قرائت نيز بيشتر ندارد. درروايت موثق ديگر به طور آشكار امام صادق (ع ) تنها يك قرائت را تاييد مى كندقرائتهاى ديگر را مردود و گمراهى مى خوانند, حتى اگر از عبد اللّه بن مسعود باشد!:. ((عـن ابى عبد اللّه (ع )ان كان ابن مسعود لا يقرا على قرائتنا,فهو ضال , فقال : وبيعة ضال نعم ضال ثم قال : ابو عبد اللّه (ع ) اما نحن فنقرا على قرائة ابى ((237)) )).
((اگر ابن مسعود بر خلاف قرائت ما قرائت كند گمراه است راوى از تعبير امام تعجب مى كند كه ابـن مـسـعـود گمراه باشد مى پرسد ابن مسعود گمراه است ! امام مجددامى فرمايد:آرى : آنگاه مـى فـرمـايد ما بر قرائت ابى هستيم در اين روايت امام (ع )مى فرمايد ما بر يك قرائت هستيم و آن قرائت ابى است )). اگر قرائتهاى گوناگون از قرآن صحيح بود, چرا امام آنها را رد مى كند؟
ابى كه بيش ازيك قرائت ندارد اگر قرائت هاى گوناگون مى خواهد صحيح باشد, بايد قرائت هايى مانندعبد اللّه بن مسعود صحيح باشد, چگونه امام بيش از يك قرائت را حتى اگر از ابن مسعودهم باشد مردود مى داند؟
آيا اين تعبير آشكارا ردقرائتهاى متفاوت نيست اگر امام صادق (ع ) بخواهد قرائت هاى گوناگون را نفى كند با چه زبانى طرح مى كند؟
!. در بـرخـى روايات ديگر ضمن اين كه امام (ع ) مخاطب را از قرائت هاى گوناگون پرهيز مى دهد, آنها را به قرائت متداول و متواتر در نزد مردم ارجاع مى دهد:. (( قـرا رجـل على ابى عبداللّه (ع ) وانا اسمع حروفا من القرآن ليس على ما يقرؤوهاالناس فقال ابو عـبد اللّه (ع ) كف عن هذه القراة اقرا كما يقر الناس ((238)) )), ((شخصى در نزد امام صادق (ع ) به نـوعـى قرآن قرائت مى كند كه متداول بين مردم نبوده است امام (ع ) به او مى فرمايد از اين قرائت دست بردار همان گونه كه مردم قرائت مى كنند,همان طور قرائت كن )). كـه مفاد روايت طرد قرائت ها مى باشد آنگاه در دنبال روايت سخن از قرآنى كه على بن ابى طالب (ع ) جمع آورى نمود مى باشد,كه در نزد امام زمان (ع ) وديعه است , كه قبلا شرح آن گذشت . در روايت ديگر از اين مطلب تعبير ديگر شده است :((عن الصادق (ع ) اقرؤوا كماعلمتم )) ((239)) , ((همان گونه كه ياد گرفته ايد قرائت كنيد)). اين گونه تعبيرات كه در سخنان رسول اللّه (ص ) نيز نقل شده بود رهنمود به همين قرائت متداول در نزد مردم است كه يك قرائت همواره معروف و متواتر در نزد مردم بوده است و اين قرائت همان قرائت اصلى قرآن است كه معصومين (ع ) بر آن رهنمودهستند معلوم مى شود در كنار قرائت اصلى و متواتر قرآن قراات گمنام همواره نيز بودندكه رسول اللّه (ص )و ائمه از آن پرهيز مى دهند.

احتمال ديگر

برخى در اين روايات احتمالى ديگر طرح نموده اند كه منظور از اين تعبير((اقرؤوا كمايقر الناس )) رهـنـمـودبـه يـك قـرائت نـيست , بلكه رهنمود به قرائت هاى متداول در آن زمان است و چه بسا خـواسـتـه انـد ايـن روايـت را تـايـيد بر قرائت هاى قرا سبع معنا كنند يعنى همان گونه كه مردم قرائت هاى گوناگون دارند به همان قرائت ها قرائت كنيد به غير آنهاقرائت نكنيد شايد بسيارى از فـقـهـا كـه قـرائت هـاى گوناگون و بخصوص قرا سبع را جايزمى دانند, اين روايات را به همين احتمال معنا مى كنند. لـيـكـن اين احتمال بى پايه است , زيرا در صورتى اين احتمال صحيح مى تواند باشد كه قرائت هاى گـونـاگـون از قـرآن , در آن زمـان مـتداول باشد, كه همه آنها را بشناسند تا امام طرف را به آن رهنمود نمايد و نيز بايد قرائت قرا سبع در آن زمان متداول باشد تا بتوان روايت بر آن احتمال معنا كـرد در حـالـى كـه در زمـان صدور اين روايت , سخن از قرائت قرا سبع نبود قرائت اين هفت نفر مـطـرح نـبـود , زيرا زمان قرا سبع به بعد از امام صادق (ع ) است برخى از اينها اصولا در آن زمان مطرح نبودند و برخى هم اگر مطرح بودبه صورت قرائت گمنام بودند,زيرا شهرت و مطرح شدن قرا سبع به اواخر قرن سوم , زمان ابن مجاهد مربوط است حمل روايات امام صادق (ع ) و ديگر ائمه (ع ) بر قرائت آنها به عنوان قرائت معروف در نزد مردم , بى اطلاعى از تطورات قراات و مطرح شدن قـراسـبع مى باشد توضيح بيشتر در اين باره خواهد آمد بنا بر اين قرائت هاى گوناگون ازقرآن از نظر ائمه (ع ) نيز مردود مى باشد.

پديده اختلاف قرائت

بـا تـوجـه بـه مطالبى كه گذشت , قرائت هاى گوناگون از قرآن خارج از حقيقت قرآن واز نظر بـرهان و روايات رسول اللّه (ص ) و ائمه (ع ) امرى مردود مى باشد, گر چه مردودبودن قرائت هاى گـونـاگـون دلـيل نمى شود كه وجود نداشته باشد, بلكه اين پديده عارضى از همان عهد رسول اللّه (ص ) پـديـد آمـد و هميشه نيز وجود داشته است كه روايات خوداشاره به اين نكته داشتند در عـيـن حـال اين قراات همواره در حاشيه قرائت اصلى بوده اند, هيچ گاه متداول نبوده اند از قرآن همواره يك قرائت متداول بوده است .

عوامل اختلاف قرائت

اختلاف قرائت انگيزه ها و عوامل متفاوت دارد, كه برخى از آنها رابررسى مى نماييم :.
الـف :بـرخـى اختلاف ها در اثر اختلاف لهجه است , كه قارى قرائت اصلى را با لهجه خاص خودش قرائت مى كند, شنونده آن را غير از قرائت اصلى مى پندارد اين نوع تفاوت ,اختلاف قرائت به حساب نمى آيد و مورد تاييد رسول اللّه (ص ) نيز بوده است اختلاف لهجه همان است كه روايت موثق از امام صادق (ع ) مى فرمايد:. ((ان الـرجـل الاعـجـمى من امتى ليقرا القرآن بعجميته فترفعه الملائكة على عربيته )) ((240)) , ((افرادى از امت من قرآن را با لحن عجمى قرائت مى كنند, فرشتگان به عربى مى پذيرند)). ب :نـوع دوم اشتباه و خطا در قرائت است , كه شخص در اثر عدم آشنايى با قرائت اصلى , به صورت غلط قرائت مى كند اين نوع اختلاف هم مورد توجه نيست . ج : شـكـل ديـگـر اخـتلاف اين است كه دو اعراب يا بيشتر, از يك حرف به عنوان قرائت اصلى آن مـطـرح شـود, تـمـام آن قرائت ها را صحيح بداند, حال يا به عنوان اين كه همه آنها قرآن هستند يا ايـن كـه يـكى از آنها قرآن است محور بحث اختلاف قرائت كه مردود شناخته شد, اين نوع اختلاف اسـت عـامل اين نوع اختلاف را در دو چيز مى توان جستجو كرد , يكى اجتهاد وبرداشت از روايات نـبـوى يـا ائمـه ,كـه قـرائت هاى گوناگون را طرح نموده اند, دوم ,برداشت روايات احرف سبعه , كه برخى اين روايات را دست آويز قرار داده و قرائت هاى گوناگون را تجويز نموده انداز بحث هاى گـذشـتـه ضـعـف عامل اول روشن شد زيراكه اين احتمال يك برداشت خلاف اصول محاوره اى روايات است و مورد پذيرش نيست رواياتى كه ازرسول اللّه (ص ) نقل شده و نيز روايات ائمه اطهار كـه بـرخى از آنها طرح شد,اختلاف قرائت را رد مى كند, و در خلال سخن به ضعف عامل دوم نيز اشـاره شـد,در عـيـن حـال به لحاظ اهميت اين عامل و براى آشنايى بيشتر با آن قدرى بيشتر در اين باره سخن مى گوييم .

روايات احرف سبعه

روايـات مـتـعددى در كتاب هاى روايى اهل سنت و نيز برخى كتاب هاى شيعه واردشده است كه قـرآن بـر هـفـت حـرف نـازل شـده اسـت :((عـن الـنـبـى (ص ) قـال : انـزل الـقـرآن على سبعة احرف )) ((241)) )), ((از رسول اللّه (ص ) نقل مى كنند كه قرآن را بر هفت حرف نازل نموده است )). ((عـن النبى (ص ) نزل القرآن من سبعة ابواب وعلى سبعة احرف ))((242)), ((قرآن ازهفت در بر هفت حرف نازل شده است )). از طـريـق شيعه نيز رواياتى به همين مضمون نقل شده است :((عن ابى عبداللّه (ع ) ان القرآن نزل على سبعة احرف ))((243)) از امام صادق (ع ) نقل مى كنند كه قرآن بر هفت حرف نازل شده است , در روايـتـى ديـگـر آمـده اسـت كـه حـضرت از خدا مى خواست كه خدا بر او آسان بگيرد و اصرار مـى ورزيـد, تـا در نهايت خداى سبحان اجازه فرمودندقرآن را بر هفت حرف قرائت كنند:((ان اللّه يامرك ان تقرا القرآن على سبعة احرف ((244)) )), ((خداى سبحان به تو دستور مى دهد كه قرآن را بر هفت حرف قرائت كنى كه سخن از قرائت قرآن بر هفت حرف است )). لـيـكـن روايت معتبر از طريق شيعه در اين رابطه وجود ندارد, درعين حال از روايت احرف سبعه بـرداشـت هاى گوناگون شده است كه به لحاظ احتمالات گوناگون شاهدى برتثبيت احتمال قرائت هاى متفاوت وجود ندارد. برخى گفته اند منظور از هفت حرف هفت لغت و فرهنگ عرب است از قبيل قريش ,هذيل , تميم , ربـيـعـه , هوازن و ((245)) برخى گفته اند منظور هفت نوع موضوع سخن است , امر, نهى , وعده , وعيد, قصص , تاريخ 8, حلال , حرام , محكم , متشابه و امثال آن ((246)) برخى مانند فيض كاشانى فـرمـوده انـد مـمـكـن اسـت مـنـظـور هـفـت لهجه باشد,وعدد هم از باب كثرت مى تواند باشد ((247)) بـرخـى ديـگـر مـانند ابن جزرى و ابن قتيبه وگفته اند منظور هفت نوع اختلاف قرائت اسـت ,1ـ اخـتلاف در اعراب بدون تغيير درمعناى كلمه , 2ـ اختلاف در اعراب با تغيير در معنا 3ـ اخـتـلاف در حـروف كـلـمـه با تغييردر معنا بدون اختلاف در صورت كلمه مانند نتلو با نبلو,4ـ احتمال چهارم عكس فرض سوم 5ـ تغيير در معنا و صورت 6ـ تقديم و تاخير 7ـ اختلاف به زياده و نقصان حروف و كلمات ((248)) . 5ـ ديـدگـاه پـنـجم كه زركشى مطرح مى كند اينكه : منظور از هفت حرف , قرائت قراسبع باشد ((249)) ديـدگاه هاى ديگرى نيز وجود,ليكن هيچ كدام از اينها دليل ندارند, به خصوص احتمال پـنـجـم كه ارتباط به بحث قرائت دارد به كلى مردود است , زيرا روايت احرف سبع گرچه ضعيف هستند ليكن منسوب به رسول اللّه (ص ) مى باشند و اگر صادرشده باشند از رسول اللّه (ص ) صادر شـده انـد و در زمان رسول اللّه (ص ) اكثر قرا سبع متولد نشده بودند تا نوبت به قرائت آنها برسد در هر صورت اين روايات هيچ ارتباطى باقرائت قرا سبع ندارند.

قرا سبع

از بـحث هايى كه در موضوع قرائت مطرح است , پيدايش قرا سبع مى باشد كه برخى از فقها قرآن را براساس قرائت هاى آنها جايز مى دانند با مرور اجمالى به زندگى نامه اين هفت نفر و زمان شهرت قـرائت آنـهـا ايـن نـكته بهتر آشكار خواهد شد كه هيچ روايت نبوى (ص ) و روايات رسيده از ائمه اطـهار(ع ) را نمى توان متوجه قرائت اين هفت نفردانست , زيرا زمان صدور روايت فاصله زيادى با زمان مطرح شدن قرائت اين هفت نفردارد اين هفت نفر عبارتند از:. 1ـ عـبـد اللّه بـن عـامر دمشقى , متولد سال 80 رحلت 118 ـ ايشان از قرا اهل شام است و از پيروان معاويه مى باشد كه نسبت فسق هم به او فراوان داده شده است ((250)) . 2ـ عبد اللّه بن كثير مكى , تولد 45 درگذشت 120. 3ـ عاصم بن بهدله ابى النجود كوفى , درگذشت 127. 4ـ زبان بن العلا ابو عمر و بصرى , تولد 68 درگذشت ,154. 5ـ حمزة بن حبيب كوفى تولد, 80 درگذشت , 156. 6ـ نافع بن عبد الرحمن مدنى درگذشت ,169. 7ـ على بن حمزه كسايى كوفى درگذشت , 189 ((251)) . زندگى اينها هيچ كدام معاصر رسول اللّه (ص ) نبوده است و زمان برخى مانند نافع ,كسايى به بعد از امـام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) مربوط مى شود گر چه زمان برخى از اينهاهمزمان با امام صادق (ع ) است , ليكن اولا همه هفت نفر در آن زمان نبودند , و ثانيامهم مطرح بودن قرائت آنهاست اين هـفـت نـفر در زمان امام صادق (ع ) به عنوان قراسبع معروف نبوده اند, بلكه قرائت آنها هم مانند ساير قرائت هاى گم نام در حاشيه قرائت اصلى قرآن بوده است در هنگامى كه احمد بن موسى بن العباس ابوبكر بغدادى معروف به ابوبكر بن مجاهد ( متوفاى 324 ) ((252)) مسؤوليت اقرا و شؤون قـرآن دردربـار بـنـى عـبـاس بـه عهده گرفت , از بين قرا, اين هفت نفر را به عنوان قرائت هاى صحيح انتخاب , به همه جا ابلاغ كرد و مردم را از قرائت هاى ديگر منع نمود ((253)) . اين كار ابن مجاهد موجب مطرح شدن قرائت اين هفت نفر شد البته نه اين كه هفت قرائت معروف و مشهور در كنار قرائت اصلى قرار داشته است , بلكه هفت قرائت نسبت به ساير قرائت هاى گمنام شـهـرت پـيـدا كـردنـد و اگـر كـسى مى خواست قرائت گوناگون داشته باشد, به اين قرائت ها مـى خـواند و در عين حال اين قرائت ها نسبت به قرائت اصلى هچنان گمنام بودند در هر صورت قـرائت قـرا سبع با زمان رسول اللّه (ص ) خيلى فاصله دارد ونمى توان آنها را متصل به زمان رسول اللّه (ص ) و حتى زمان ائمه (ع ) نمود تجويز هرقرائتى بايد مستند به نظر حضرت يا ائمه (ع ) باشد. از ايـن بـحث نكته ديگرى نيز روشن شد, زيرا وقتى قرائت قرا سبع بى سند باشد ونتوان آنها را به زمـان رسـول اللّه (ص ) و ائمـه (ع ) مـتـصـل كرد تواتر هفت قرائت نيز امرى موهوم خواهد بود لذا بـسيارى از محققان به اين نكته تصريح مى كنند ابن جزرى مى گويد من ابتدا قرائت هاى قرا سبع را مـتـواتـر مـى دانـستم , آنگاه به اشكال آن پى بردم ((254)) سيوطى مى گويد قرائت هاى سبع مـتـواتـر نمى باشد ((255)) فخر رازى مى گويدتواتر قرائت هاى سبع اشكال دارد ((256)) بلاغى مـى گـويد قرائت هاى قرا سبع خبرواحد است ((257)) خويى مى فرمايد قرائت هاى قرا سبع يا به خبر واحد يا به اجتهادخود فرد است ((258)) معرفت مى فرمايد تواتر قرآن ربطى به تواتر قرا سبع ندارد ودليل بر عدم تواتر قرا سبع اقامه شده است ((259)) چون بخش قرائت مشتمل بر دومرحله اسـت قـبـل از طـرح مـرحـلـه دوم مـرورى كوتاه به مرحله اول نموده , آنگاه مرحله دوم را طرح مـى نـمـايـيم در اين مرحله بر اين نكته پافشارى شد كه يك تلفظ يك قرائت بيشتر پذيرا نيست و تـبـيـيـن شـد كه رواياتى كه از رسول اللّه (ص ) و يا از ائمه (ع )رسيده است همين موضوع راتاييد مى كند قرائت قرا سبع را نمى توان به رسول اللّه (ص ) يا ائمه (ع ) متصل نمود, در نتيجه يك قرائت در قرآن صحيح است حال آن قرائت كدام است در مرحله دوم به اين موضوع مى پردازيم .

تواتر قرآن

مـرحله دوم بحث قرائت را از تواتر قرآن شروع مى كنيم به لحاظ جاذبه فوق العاده قرآن و به لحاظ اهـتـمـام رسـول اللّه (ص )بـه قرآن و تشويق خود قرآن در اين رابطه , قرآن ازهنگام نزول در بين مـسـلمانان به صورت گسترده مطرح بود در صدر اسلام سخن روزمردم چه مؤمن و چه مخالف قـرآ ن بـود, وقـتـى سوره اى نازل مى شد, مؤمن با شوق وحرص وصف ناشدنى به سوى آن شتاب مى كرد وقرآن را از دو لب رسول اللّه (ص )مى گرفت و در قلب و سينه خود جا مى داد مخالف نيز به لحاظ اعجاب ها و زيبايى هاى قرآن شيفته آن مى شد و همواره در هر محفلى سخن از قرآن بود. قـرآن بـه نـوعى در بين مسلمانان مطرح بود كه تمام حدود آن را كاملا و دقيقامى شناختند و به حـروف و كـلـمـات و اعـراب آن كـاملا آگاه بودند, به گونه اى كه اگر كسى كلمه اى را اشتباه مـى گفت يا اعرابى را اشتباه قرائت مى كرد, همگان متوجه مى شدند و اورا به اشتباهش گوشزد مـى كردند در محفل مسلمانان شيرين ترين سخن قرآن بود درمسجد و منزل آواى ملكوتى قرآن بـلـنـد بـود و فضاى مكه و مدينه عطر آگين از قرائت وحفظ قرآن بود قرآن در بين مسلمانان با حـدود و شـؤونـش در حـد تـواتر مطرح بود عامل اصلى بقا قرآن و حفاظت آن از هر گونه خطر تحريف , هم همين تواتر آن است و هيچ دليلى بهتر از تواتر به حراست و صيانت قرآن نمى توان طرح نـمـود بر همين اساس اگرنويسندگان قرآن دهها نفر بودند, حافظان قرآن صدها و قاريان قرآن هـزاران بـودنـددربـين مسلمانان قرآن با تواتر شناخته مى شد هيچ گاه پذيرفته نبود و نيست كه جـمـلـه اى ويا كلمه اى و يا حتى اعرابى از قرآن با خبر واحد و يا شهادت دو فرد عادل و يا امارات وظـنـون ديـگر ثابت شود تواتر قرآن مورد پذيرش همه مسلمانان است , كسى در تواترقرآن ترديد ندارد و اين اندك توضيح هم كه داده شد بدين جهت بود كه عوامل تواتراشاره شده باشد.

تواتر يك قرائت

وقتى قرآن متواتر باشد به ناچار بايد يك قرائت آن نيز متواتر باشد بين تواتر قرآن وتواتر يك قرائت ( قرائت اصلى ) ملازمه است نه قرآن بدون آن اعراب و نه با غيرآن اعراب مى تواند متواتر شود زيرا در بخش اول گذشت كه يك اعراب جز حقيقت قرآن است قرآن ملفوظ بدون اعراب ممكن نيست و آنچه در تواتر قرآن نقش اصلى داردملفوظ بودن آن است زيرا آنچه متواتر بود قرآن ملفوظ, كه در زبـانـهـاى مـردم صبح وشام تلاوت مى شد بود نه قرآن مكتوب و به همين جهت در ثبت و انتقال حـدود قـرآن مـانـند اعراب و از نسلى به نسل ديگر آنچه مورد اعتماد مردم بود,همان حفظ قرآن براذهان و قلبها بود نه نوشته ها ابن جزرى در اين رابطه مى گويد:((نقل القرآن على حفظالقلوب لا عـلـى خـط الـمـصاحف والكتب )) ((260)) انتقال قرآن از نسلى به نسل ديگر دراثر حفظ آن بر سـيـنـه هـا بـود, نه نگاشتن آن بر كاغذ لذا در قرن اول كه قرآن نقطه واعراب گذارى نشده بود مسلمانان با حفظ آن در سينه ها اين خصوصيات را نسل به نسل منتقل كردند و قرآن ملفوظ همراه بـا اعـراب اسـت , اعراب اصلى قرآن جز حقيقت قرآن است بدين جهت قرآن نه بدون اعراب و نه با اعراب غير اصلى نمى تواند متواترباشد زيرا بدون اعراب كه ممكن نيست , چون يك اعراب قهراتلفظ مـى شـود و از طـرفـى اگر بخواهد با اعراب غير اصلى متواتر شود, قرآن متواتر نشده است چيزى خارج ازحقيقت قرآن در آن ضميمه شده است , لذا اعراب در تحقق و شكل گيرى قرآن نقش دارد اگـر قـرآن مـتـواتـر اسـت كه همه پذيرفته اند, بايد تواتر يك اعراب آن را نيز بپذيرندبين اين دو, مـلازمـه غـيـر قـابل انفكاك است ((261)) نتيجه اين ملازمه ,تواتر قرآن بر قرائت اصلى آن است و قـرائت هاى گوناگون خارج از حقيقت آن خواهند بود بر اين اساس همان گونه كه بر يك قرائت برهان اقامه شد به تواتر يك قرائت نيز برهان شكل مى گيرد.

كدام قرائت متواتر است ؟

فـضاى نوشتار اكنون اين سؤال را در مقابل چشمان خواننده , سبز مى نمايد كه اگر يك قرائت در قـرآن صـحـيـح است و آن قرائت هم همانند خود قرآن متواتر است اين قرائت كدام قرائت است و منطبق به قرائت كدام قارى مى باشد؟
. بـه ايـن نـكته در بخش هاى قبلى اشاره شده كه پديده قرائت هاى گوناگون يك پديده نوظهور نمى باشد, بلكه از زمان نزول قرآن اختلاف قرائت ظهور كرد و در طول تاريخ ‌قرآن نيز ادامه داشته اسـت ليكن قرائت هاى گوناگون هيچ گاه در متن قرائت اصلى قرارنگرفته اند همواره در كنار و حـاشيه قرائت اصلى بوده اند قرآن همواره بريك قرائت عمومى در بين تمام مسلمانان مطرح بوده است قرائت عمومى قرآن همان قرائت است كه هم اكنون نيز عموم مردم بر آن هستند عموم مردم در شهرها, روستاها, حتى صحرانشينان آشنا با قرآن , با آن قرائت آشنا هستند از قرائت هاى ديگر يا خبر ندارند و يا اگرهم اطلاع داشته باشند مى گويند آن گونه نيز قرائت شده است اين توهم بى اسـاس اسـت كـه كسى بگويد قرائت هاى متفاوت حتى در شهر و يا بلاد قارى معروف ,مطرح بوده اسـت ,بـلكه حتى قرائت قارى هاى معروف در شهر و ديار خودش هم در حاشيه قرائت اصلى قرآن بوده است , همان گونه كه امروز نيز اين چنين است . و مـحـقـقـان از عـلـوم قـرآنى هم ملاك اعتبار قرائت را همين قرائت عمومى قرارمى دهند و به قرائت هاى ديگر هر چند از قرا معروف باشد, همه را گم نام مى داننداصطلاح گم نام بودن نسبى اسـت گـاهـى قـرائت هـاى ديگر با هم سنجيده مى شوند برخى نسبت به برخى ديگر ممكن است شهرت داشته باشند, مانند قرائت هاى قرا سبع بعد اززمان ابن مجاهد نسبت به ساير قرائت ها ليكن همين قرائت ها نسبت به قرائت اصلى قرآن , گم نام و در حاشيه قرائت اصلى بوده اند قرائت اصلى كـه جز حقيقت قرآن است , ابتدا با حفظ در اذهان نسل به نسل منتقل مى شده است قرائت قرآن با اعراب اصلى آن همراه با حروف و كلمات قرآن در همه جا مطرح بوده است اكنون هم بحمداللّه در اثـر رواج نـعـمـت چـاپ و نشر, حتى در چاپ قرآنها هم وحدت رويه مشاهده مى شود, كشورهاى مـسـلمان كه اقدام به نشر قرآن مى كنند, همگان بر يك اعراب , آن رامى نگارند گر چه برخى در گـوشـه و كنار اعمال سليقه نموده و به برخى قرائت متفاوت هم توجه نموده اند, ليكن اين نوعى كـژراهـه بوده و ناشى از ناآگاهى ناشر مى باشد, كه برخلاف قرائت عمومى اقدام مى نمايد بايد از اين اعمال سليقه ها پرهيز شود در هرصورت قرائت عمومى متواتر اكنون در كتابت قرآن هم افزون بـر تـلـفـظ و حفظ آن دراذهان مشاهده مى شود, كه همه بر يك قرائت مى نويسند و بر يك قرائت مى خوانند. ايـن قـرائت هـمان قرائتى است كه رسول اللّه (ص ) و ائمه اطهار (ع ) بر آن بودند اين نكته گر چه نـيـاز بـه تاييد ندارند زيرا برهانى است در عين حال به اعترافات برخى پژوهش گران وادى علوم قرآن و تفسير اشاره مى شود, كه در طول تاريخ قرآن به اين نكته توجه داشته اند. حـمـد بن سيرين اعتراف عبيده السلمانى ( درگذشت 72 ) را نقل مى كند كه قرائت عموم مردم كه بر آن هستند همان قرائتى است كه رسول اللّه (ص ) برآن بودند:((القراة التى عرضت على النبى (ص ) هـى القراة التى يقرؤها الناس اليوم )) ((262)) خلادبن يزيد (درگذشت 220) مى گويد: به يـحى ابن عبداللّه (درگذشت 173) گفتم نافع قرائت ديگرى در كلمه ((اذ تلقونه ))نقل مى كند, وى گـفـت مـا به اين نقل ها كارى نداريم هر كس غير از قرائت عموم مردم قرائت كند يا بايد توبه كند يا گردن به شمشير نهد. (( لانـه قـرا غـيـر قراة الناس ونحن لو وجدنا رجلا يقرا بما ليس بين اللوحين ما كان بينناوبينه الا الـتوبة او نضرب عنقه ))((263)), ((آن قرائت كه از نافع روايت مى شود غير ازقرائت عمومى مردم است , چنين قارى يا بايد توبه كند و يا به شمشير گردن نهد)). در جـاى ديـگر قرائتى راكه بر خلاف قرائت عموم مردم باشد, گمنام مى داند ((264)) و نيز از ابو عمر و بصرى كه يكى از قرا سبع است روايت مى كند: اگر كسى بر خلاف قرائت عموم مردم قرائت كند آن قرائت گم نام است . ((انـى اتـهـم الـواحد الشاذ اذا كان على خلاف ما جات به العامة )) ((265)) قرائت برخلاف قرائت عموم را از كجا آورده است ابن قتيبه مى گويد از قرائت عموم مردم عدول نبايد نمود:. ((نحن معشرالمتكلفين فقد جمعنا اللّه بحسن اختيار السلف لنا على مصحف هو آخرالعرض وليس لنا ان نعده )), ((ما بر قرائت زيبايى هستيم كه گذشتگان ما آنرا انتخاب نموده اند و آخرين قرائتى است كه بر رسول اللّه (ص ) عرضه شده است نبايد از آن عدول نمود)). لـذا بـه هـيـچ كدام از قرائت ها نمى توان اعتماد نمود, چه قرائت قرا سبع و چه ديگران ,تنها قرائت عموم مردم , يعنى قرائت متواتر ملاك صحت قرائت است مرحوم محمدجواد بلاغى , محقق فرزانه و دانـش ور فرهيخته علم كلام و علوم قرآن و تفسير, سنگ تمام را در اين مورد گذاشته و سخنى بـس آشكار و متقن ابراز نموده است , كه به لحاظزيبايى و احكام فوق العاده آن , قسمتى از عبارت ايشان را مى آوريم . ((مـن اجل تواتر القرآن الكريم بين عامة المسلمين جيلا بعد جيل استمرت مادته وصورته وقرائته المتداولة على نحو واحد فلم يوثر شيا على مادته وصورته ما يروى عن بعض الناس من الخلاف فى قرائته من القرا سبعه المعروفين وغيرهم لم يسيطر على صورته قرائة احدهم اتباعا له ولو فى بعض الـنـسـخ ولم يسيطر عليه ايضا ما روى من كثرة القراات المخالفة له مما انتشرت روايته فى الكتب كجامع البخارى ومستدرك الحاكم مستندة عن النبى (ص ) و )). ((به خاطر اين كه قرآن كريم متواتر بين عموم مسلمانان , نسل به نسل بوده است تمام خصوصيات قـرآن بـه يـك روش حفظ شده است , هم ماده و حروف و شكل قرائت متداول آن و چيزى در اين حـقـيـقت تاثير منفى ننهاده است , حتى قرائت قرا سبع حتى در برخى نسخه ها هم تاثير در قرائت مـتـداول قـرآن نـنـهـاده اسـت و نيز رواياتى كه درجوامع روايى از رسول اللّه (ص ) و ديگران در قرائت هاى گوناگون نقل شده است , اينهاهم تاثير در قرائت اصلى قرآن نگذاشته است )). آنـگـاه در مـورد قـرائت سبع مى فرمايد:((وان القراات السبع فضلا عن العشر انما هى صورة بعض الـكلمات لا بزيادة كلمه او نقصانها ومع ذلك ماهى الا روايات آحاد عن آحاد لا توجب اطمينانا ولا وتـوقـا فـضـلا عـن وهـنها بالتعارض ومخالفتها للرسم المتداول المتواتر بين عامة المسلمين فى السنين المتطاوله )). ((قـرائتـهاى هفت گانه تا چه رسد به ده گانه در اصل كلمه به زياده و نقصان نيست دراعراب و قـرائت آن اسـت , تـمـام اينها به خبر واحد است و موجب اطمينان نيستند, تا چه رسد به اين كه با قرائت عموم مردم كه متواتر و متداول در طول سال هاى طولانى بوده است مقابله كند)). آنگاه از اين مقدمات زيبا و متقن اين چنين نتيجه مى گيرد: ((اذن فلا يحسن ان يعدل فى القرائة عـما هوالمتداول فى الرسم والمعمول عليه بين عامة المسلمين فى اجيالهم الى خصوصيات هذه الـقـراات مـضـافا الى انا معاشر الشيعة الامامية قد امرنا بان نقرا كمايقرا الناس , اى نوع المسلمين وعامتهم )) ((266)). ((بنابر اين صحيح و نيكو نيست كه كسى از قرائت متداول و متواتر بين عموم مردم به ويژگى هاى سـايـر قـرائت ها عدول كند افزون بر اين كه ما شيعه از جانب ائمه اطهار (ع )مامور هستيم برطبق قرائت متداول بخوانيم )). اين سخن دقيق ترين و محكم ترين سخن است كه از سوى يك پژوهشگر قرآنى ابرازمى شود همان كـه تا كنون برآن استدال و پا فشارى شد,اين سخن نكات مهمى را در بردارد نخست متواتر بودن يـك قرائت در طول تاريخ قرآن , دو ديگر اين كه قرائت هاى گوناگون حتى در يك نسخه و مورد هـم , ضـربـه بـر قرائت متداول نزده اند و قرائت هاى گوناگون حتى قرا سبع بى پايه مى باشد سه ديـگـر اين كه ائمه اطهار (ع ) هم شيعه را به همان قرائت عموم مردم رهنمود كرده اند و اين همان تفسير صحيح از تعبير رواياتى است كه مى فرمود:((اقروا كما يقر الناس )). مـحـقق فرزانه مؤلف التمهيد نيز در اين باره مى فرمايد:((فان ملاك صحة القراة هى موافقة ذاك الـنـص الـمحفوظ لدى عامة المسلمين ((267)) )), ((ملاك صحت قرائت موافقت با قرائت عموم مسلمانان است )). البته ايشان به دنبال اين سخن , سخن از سه شرط درباره ملاك صحت قرائت دارد, كه آن سه شرط به يك شرط ارجاع داده مى شود, كه توضيح آن خواهد آمد.

فقها اسلام و قرا سبع

تـا ايـن قسمت نوشتار اين نتيجه را مى توان گرفت كه قرائت هاى متفاوت از قرآن درحاشيه بوده اسـت , و حـتـى مـشهورترين قرائت متفاوت , بر قرائت اصلى ضربه به موضوع نزده است به عنوان نـمونه معروف ترين قرائت در مقابل قرائت متواتر, در آيه (مالك اليوم الدين ) است كه قرائت اصلى ((مـالـك )) و قرائت ديگر كه معروف است ,((ملك ))مى باشد در عين حال ,اين قرائت ,هيچ گاه به قـرائت مـتـواتـر ضـربـه نزده و هيچ گاه اين قرائت متواتر نشده است بلكه عموم مسلمانان همان ((مالك يوم الدين )) قرائت مى كنند در گوشه و كنار, برخى ((ملك )) قرائت مى نمايند, و يا احيانا برحى از چاپ هاى قرآن در اثر كژ راهگى ملك هم مى نويسند با اين حال هيچ كدام از عوامل باعث نشده است ((ملك )) متواتر شود و ((مالك )) از تواتر حذف شود بلكه هر نقطه از جامعه اسلامى كه بروى و به قرائت هر مسلمانى گوش فرادهى مالك قرائت مى كند و اين نكته آشكارو بدون ترديد است ليكن طرح نكته ديگرى نيز لازم به نظر مى رسد كه چرابسيارى ازفقهاى فريقين قرائت هاى گوناگون از قرآن را جايز مى شمارند؟
. در پاسخ اين سؤال مى توان گفت فرق عمده بين فقها اهل سنت و تشيع در اين رابطه وجود دارد فـقـهـا اهـل سـنت و نيز محققان علوم قرآنى بر اساس اين كه روايات نزول قرآن بر احرف سبعه را صـحـيح مى پندارند مى گويند قرائت هاى گوناگون همه قرآن هستند لذابرطبق همه آنها حتى قـرائت هـاى غـيـر سـبـعه هم جايز است و قرآن مى باشندابن جزرى مى گويد:((كل قرائة وافقت الـعـربية ولو بوجه ووافقت احد مصاحف العثمانية ,لا يجوز ردها من الاحرف السبعة التى نزلت بها الـقـرآن ((268)) )), ((هـر قـرائتـى كـه مـوافـق عـربيت و لو از يك جهت باشد و بر طبق يكى از مصحف هاى عثمانى باشد رد آن جايزنيست اين قرائت ها كه بر اساس احرف سبعه هستند, كه قرآن بر اساس آنها نازل شده است صحيح مى باشند)). زرقـانـى مى گويد:((ان القراات كلها على اختلافها كلام اللّه لا مدخل لبشرفيها ((269)) )), ((همه قراات , كلام اللّه هستند و بشر در آن دخالت ندارد)). جـواب اين گروه از علما بحث ديگرى مى طلبد كه روايات احرف سبعه بى سندهستند, افزون بر اين كه مفاد آنها ربطى به قراات قرا سبع ندارد كه بطور خلاصه اين بحث طرح شد گر چه ممكن اسـت اهل سنت آن را نپذيرند, اما فقهاى شيعه در اثربرداشت و اجتهاد از رواياتى كه برخى از آنها در هـمـين نوشتار اشاره شد, به اين فتوارسيده اند البته با يك فرق عمده با فقهاى اهل سنت ,و آن ايـن كـه فـقـها شيعه هفت قرائت يا كمتر و يا بيشتر را قرآن نمى دانند بلكه قرآن را تنها يك قرائت مـى دانـند به ديگرسخن فقها شيعه از بين چندين قرائت تنها يكى از آنها را قرآن مى دانند نه همه قـرائت هـارا در عـيـن حـال بـر اسـاس برخى ادله اين فتوا را ابراز مى كنند برخى به دليل اجماع , برخى به دليل تقيه و برخى به دليل برداشت از رواياتى مانند: ((اقرؤوا كما يقرا الناس ))قرائت هاى گـوناگون را اجازه مى دهند البته همه اين دليل ها مخدوش مى باشند و به آنهااشاره خواهد شد, بـر ايـن اسـاس پايه فتواى فقهاى شيعه دليلهاى ديگر است ,در عين حال كه اين نكته را بر خلاف قاعده مى دانند. شـيخ الطايفه كه از بزرگان فقه و تفسير و كلام است مى فرمايد : در نزد اصحاب اماميه و روايات , ايـن نـكته محرز است كه قرآن يكى است و بر يك پيامبر نازل شده است , اماعلت جواز قرائت هاى گوناگون به دليل اجماع است :((غير انهم اجمعوا على جواز القراة بما يتداوله القرا )) ((270)) . طـبـرسى مى فرمايد:((والشايع فى اخبارهم ان القرآن نزل على حرف واحد)), ((آنچه مطرح است در نزد اماميه اين كه قرآن بر يك حرف نازل شده است )). و مـى فـرمـايـد:((ان الـظـاهـر مـن مذهب الامامية انهم اجمعوا على جواز القراة بماتتد اوله القرا بينهم ))((271)), ((اجماع اماميه براى اين است كه قرائت بر قرامشهور جايز است )). صـاحـب جواهر اين نكته را ضرورى مذهب عنوان مى نمايد:((ضرورية معروفية مذهبنا بان القرآن نزل بحرف واحد))((272)), ((اين امر ضرورى مذهب اماميه است كه قرآن بر يك حرف نازل شده است )). صاحب مدارك مى فرمايد:((لا يخفى ان القراة عندنا نزلت بحرف واحد ((273)) )),((در نزد اماميه قرائت بر يك حرف نازل شده است )). صـاحـب حـدايـق مى فرمايد , جواز قرائت هاى گوناگون به دليل قرآن بودن آنهانيست , بلكه به جـهـت تقيه و طلب اصلاح بين مسلمانان است و قرآن كه از رسول اللّه (ص ) ثابت است , يك قرائت بـيـشتر ندارد:((جواز القراة لنا تلك القراات رخصة وتقية وان كانت القراة الثابتة عنه (ص ) انما هى واحدة ((274)) )), ((تجويز قراآت گوناگون را به لحاظ تقيه بر ما اجازه داده اند,گرچه قرائتى كه از رسول اللّه (ص ) ثابت است يكى بيش نيست )). آيـة اللّه خوئى بعد از اين كه قرائت هاى گوناگون را خلاف قاعده مى داند مى فرمايد : بااين حال از ايـن قاعده عدول مى كنيم به خاطر سيره قطعيه كه متصل به اصحاب ائمه (ع )مى شود:((لجريان الـسـيرة القطعية من اصحاب الائمة (ع )على ذلك فان اختلاف القراات امرشايع ذايع بل كان متحققا بعد عصرالنبى (ص ) )) ((275)). بر اين اساس فقهاى شيعه در عين حال كه قرائت هاى متفاوت ر ااجازه مى دهند آن راخلاف اصل و قاعده مى دانند و به دليل خاص از قاعده اصلى عدول نموده اند.

نقد و بررسى

دلـيـلـهـايـى كـه ايـن گروه از فقهاى ارجمند شيعه عنوان مى فرمايند, به دلايلى موردپذيرش نمى تواند باشد. نخست اينكه اجماعى كه استناد شده ,تحقق ندارد. دو ديگر اينكه : مسئله اجتهادى است , در مورد آن دهها روايت مستند و ضعيف وجود دارد و اجماع اگر هم تحقق داشته باشد مدركى خواهد بود. سـه ديگر اينكه : سيره مستمر و متصل به زمان ائمه (ع ) و يا رسول اللّه (ص ) امرى غيرقابل پذيرش است به چه دليل اين سيره به زمان ائمه (ع )متصل مى شود؟
! در موردقراات سبع كدام سيره تحقق دارد ؟
! شـمـا كـه قـراات سـبـع را جـايـز مـى دانـيـد چـگـونه حتى احتمال آنها را در زمان ائمه (ع )مى پذيريد, در حالى كه در بحث هاى قبلى به اثبات رسدكه مطرح شدن قرائت قرا سبع به اوايل قـرن چـهارم مربوط مى شود, حتى به زمان ائمه (ع )نمى توان آنها را استناد كرد تا چه رسد به زمان رسول اللّه (ص ). چـهـار ديـگر اينكه : برداشت ها از:(اقروا كما يقرا الناس ) مبنى بر اينكه اين گونه قرائت ها متداول بـوده انـد و امام به همان قرائت ها ارجاع مى دهد نيز مخدوش است , زيرااين قرائت ها در هيچ زمان مـتداول نبودند, (اقروا كما يقرا الناس ) يعنى همانند قرائت عمومى متواتر و متداول بين مردم كه يك قرائت بيش نيست قرائت كنيد, نه قرائت هاى متفاوت برداشت جواز قراات از اين گونه روايات بى اطلاعى از تطور قراات گوناگون است يك فقيه آگاه به اين موضوع هيچ گاه اين گونه فتوا نـخواهد داد لذا دليلى وجودندارد كه از قاعده اولى بر گشته , بر خلاف آن فتوا صادر شود بر اين اسـاس قـاعـده اوليه اقتضا مى كند يك قرائت بيشتر صحيح نباشد دليل عقلى , و نيز روايات نبوى (ص ) وآثـار اهل بيت (ع ) و سيره مسلمانان همه هماهنگ هستند و يك پيام را ندا مى دهند كه يك قرائت بيشتر صحيح نيست .