سيرى در علوم قـرآن

آيت الله يعقوب جعفرى مراغى

- ۶ -


بخش ششم: ويژگيهاى قرآن

مراجعه مستمر به قرآن كريم وتدبّر در آيات نورانى آن هر انسان صاحب انديشه وآگاهى را به اين حقيقت رهنمون مى‏شود كه قرآن داراى امتيازات وخصوصيات ويژه‏اى است كه هيچ كلامى وكتابى آن خصوصيات را ندارد.

بسيارى از خصوصيات وويژگى‏هاى برجسته قرآن را در بخش مربوط به صفات قرآن بيان كرديم وتوضيحات لازم را داديم واينك بعضى ديگر از ويژگيهاى قرآن را كه بيرون از صفات قرآن است در اين بخش مى‏آوريم تا آشنائى بيشترى با اين كتاب آسمانى داشته باشيم وبر بصيرت ما درباره قرآن افزوده گردد.

عجز بشر از آوردن مانند قرآن

قرآن معجزه جاويدان اسلام است واعجاز آن از اينجهت است كه هيچكس را توانائى آوردن سوره‏اى همانند سوره‏هاى قرآن نيست واگر تمام دانشمندان ومتفكران عالم جمع شوند وعقول خود را روى هم بريزند، هرگز نخواهند توانست كه جملاتى مانند يك سوره از سوره‏هاى قرآن بسازند.

اين موضوع را قرآن كريم در زمان نزول خود مطرح كرد وجهانيان را آشكارا به معارضه ومبارزه طلبيد واكنون كه بيش از چهارده قرن از آن زمان مى‏گذرد، اين دعوت همچنان به قوت خود باقى است وقرآن همچنان، مبارز مى‏طلبد وبه اصطلاح «تحدى» مى‏كند.

به گواهى تاريخ از آغاز تحدى قرآن تا اين تاريخ هيچكس نتوانسته است همانند سوره‏اى از سوره‏هاى قرآن را بياورد ودشمنان اسلام از هر راهى براى مقابله با گسترش اسلام وارد شده‏اند وحتى جنگهاى خونينى براه انداخته‏اند اما از اين راه كه به ظاهر راه آسانترى مى‏نمايد وارد نشده‏اند واين نيست مگر از جهت اعجاز قرآن كريم واينكه براستى بشر از آوردن مانند قرآن ناتوان است.

قرآن كريم در سه‏مرحله تحدى كرده ومنكران نبوت پيامبر اسلام را به معارضه ومقابله طلبيده است:

در مرحله اول از آنها خواسته است كه مانند همه قرآن را بياورند:

قل لئن اجتمعت الجن والانس على ان يأتوا بمثل هذاالقرآن لايأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا (275)

بگو اگر جن وانس جمع شوند براينكه مانند اين قرآن را بياورند نخواهند توانست مانند آنرا بياورند اگرچه پشتيبان همديگر باشند.

بطوريكه ملاحظه مى‏فرمائيد در اين آيه با تمام قرآن تحدى شده است ولى از آنجاكه اين سوره (سوره اسراء) يك سوره مكى است وطبعاً در موقع نزول اين آيه همه قرآن نازل نشده بود، معلوم است كه تحدى به آن آياتى شده كه تا زمان نزول اين آيه نازل شده بود ودرست است كه ما حجم آن آيات را نمى‏دانيم ولى بهرحال قسمتهائى از قرآن نازل شده بوده وميان مردم به قرآن شهرت داشته است ودر آن زمان قرآن با تمام آيات وسوره‏هاى خود تحدى كرده است.

در مرحله دوم، قرآن از مرحله اول تنازل مى‏كند ومنكران را به آوردن همانند ده سوره از سوره‏هاى خود مى‏خواند:

ام يقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين (276)

يا مى‏گويند قرآن را دروغ بسته است بگو پس شما نيز مانند ده سوره آن به دروغ بياوريد وجز خدا هركس را كه مى‏توانيد به كمك بخواهيد، اگر راست مى‏گوئيد.

در اين آيه حجم تحدى تقليل مى‏يابد وبه ده سوره مى‏رسد البته اين آيه نيز در يك سوره مكى است ودر زمانى نازل شده كه همه قرآن نازل نشده بوده است.

در مرحله سوم، بازهم قرآن تنازل مى‏كند وتنها يك سوره از سوره‏هاى قرآن را به تحدى مى‏گذارد واز آنها مى‏خواهد حال كه تمام قرآن وياده سوره از سوره‏هاى آن را نياورديد پس مانند تنها يك سوره از سوره‏هاى آن را بياوريد:

ام يقولون افتريه قل فأتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون اللّه‏ ان كنتم صادقين (277)

يا مى‏گويند كه قرآن دروغ بسته است بگو پس سوره‏اى مثل آنرا بياوريد وجز خدا هركس را مى‏توانيد به كمك بخواهيد اگر راست مى‏گوئيد.

وان كنتم فى ريب ممانزلناعلى عبدنا فأتوا بسورة من مثله وادعوا شهدائكم من دون الله ان كنتم صادقين فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقواالنار التى وقودها الناس والحجارة اعدت للكافرين (278)

واگر در آنچه كه به بنده خود نازل كرده‏ايم ترديد داريد، پس سوره‏اى مانند آن را بياوريد وگواهان خود را جز خدا بخواهيد اگر راست مى‏گوئيد واگر نكرديد وهرگز نخواهيد كرد پس بترسيد از آتشى كه سوخت آن مردم وسنگ است وبر كافران آماده شده است.

در اين دو آيه اخير كه اولى مكى ودومى مدنى است قرآن تنها با يك سوره تحدى كرده وآنان را به مبارزه ومعارضه طلبيده است ودر دنباله آيه دوم پيش‏بينى كرده است كه آنها هرگز نخواهند توانست كه سوره‏اى مانند قرآن را بياورند واين خود دو معجزه است يكى عجز بشر از آوردن مانند قرآن وديگرى درست بودن خبر غيبى قرآن دائر بر اينكه مردم هرگز دست به چنين كارى نخواهند زد وهمه ما بخوبى مى‏دانيم كه تاكنون هيچ فرد يا گروهى نتوانسته‏اند سوره‏اى به اتقان واستحكام يكى از سوره‏هاى قرآن بياورند.

در اينجا اين بحث مطرح مى‏شود كه چه چيزى باعث معجز بودن قرآن شده است چرا تا كنون هيچكس نتوانسته مانند آنرا بياورد؟ ويا اگر كسى هم مانند «مسيلمه كذاب» و «سجاح» جملاتى را آورده‏اند، جز رسوائى وخذلان براى خود نياورده‏اند وخود را مضحكه ديگران قرار داده‏اند وبالاخره وجه يا وجوه اعجاز قرآن چيست؟

بحث درباره وجوه اعجاز قرآن هم در كتب كلامى آمده وهم در تفاسير وكتب مربوط به علوم قرآن عنوان شده است واين مسئله به لحاظ اهميتى كه دارد مورد توجه خاص صاحبنظران قرار گرفته است وبا وجود اينكه اين موضوع از دير باز به طور تفصيل محل بحث وبررسى واقع شده، هنوز هم زمينه براى بحث‏هاى بيشتر موجود است وبطوريكه خواهيم ديد متأخران وجوه جديدى را عنوان كرده‏اند كه در كلام پيشينيان نيامده است.

با مراجعه با كتب كلامى وتفسيرى وكتابهائى كه درباره علوم قرآنى ويا منحصراً راجع به اعجاز قرآن نوشته شده، بنظر مى‏رسد كه بحث درباره وجوه اعجاز قرآن به صورت يك مسئله اعتقادى به اوائل قرن سوم مربوط مى‏شود واز آن فراتر نمى‏رود. هرچند در كلمات پيامبر وائمه عليهم‏السلام وبعضى از متقدمين از صحابه وتابعين اشاراتى به اين موضوع شده است اما طرح آن به صورت يك مسئله آنهم به روش كلامى، بعدها صورت گرفته.

شايد بتوان گفت نخستين كسى كه اين مسئله را عنوان كرده وراجع به آن كتاب نوشته، جاحظ (متوفى 255) است كه كتاب «نظم القرآن» را پديد آورد. البته اين كتاب در دست نيست اما خود وى در كتاب «الحيوان» از آن كتاب ياد مى‏كند ومى‏گويد: من كتابى نوشته‏ام كه در آن آياتى از قرآن را جمع كرده‏ام... اگر آن‏را بخوانى برترى قرآن را در ايجاز وجمع معانى بسيار باالفاظ اندك درمى‏يابى. سپس قطعه‏هائى از آن را نقل مى‏كند. (279) همچنين بعضى از كسانى كه پس از جاحظ درباره اعجاز قرآن ويا بلاغت آن كتاب نوشته‏اند از نظم‏القرآن جاحظ نام برده‏اند ومثلاً باقلانى در كتاب خود از آن ياد مى‏كند وجاحظ را به قصور يا تقصير متهم مى‏سازد. زيرا كه او چيز تازه‏اى نياورده وهمان مطالب متكلمين پيشين را تكرار كرده است. (280)

پس از جاحظ كسانى اين مسئله را دنبال كردند وكتابهائى نوشتند كه از جمله آنهاست كتاب «اعجاز القرآن فى نظمه وتأليفه» (281) نوشته محمدبن زيد واسطى (متوفى 307) اين كتاب نيز در دست نيست ولى مطالبى از آنرا عبدالقاهر جرجانى (متوفى 471) در كتاب خود «دلائل الاعجاز» آورده است. همچنين كتاب «اعجازالقرآن» (282) تأليف على‏بن‏عيسى رماّنى (متوفى 384) كه از متكلمين شيعه بود وكتاب «بيان اعجاز القرآن» از خطابى (متوفى 388) وكتاب «اعجاز القرآن» ابوبكر باقلانى كه از شهرت ومعروفيت بيشترى برخوردار است.

بهرحال بحث درباره وجوه اعجاز قرآن، بحث رائجى شد وعلاوه بر كتابهاى مستقل به كتب كلامى وتفسيرى نيز راه يافت والبته اين بحث بيشتر در زمينه نظم واسلوب وفصاحت وبلاغت قرآن بود. بعدها وجوه ديگرى نيز مطرح شد وبر تعداد آن افزوده گرديد تا جائيكه سيوطى گفته است بعضى‏ها وجوه اعجاز قرآن را به هشتاد وجه رسانيده‏اند. (283) زركشى در كتاب «البرهان فى علوم‏القرآن» دوازده وجه براى اعجاز قرآن نقل كرده كه به اختصار عبارتند از:

1 ـ خداوند مردم را از معارضه با قرآن منصرف كرده (اين همان قول به صرفه است)

2 ـ اعجاز قرآن مربوط به تأليف خاص آن مى‏باشد.

3 ـ اعجاز قرآن به خاطر خبرهاى غيبى وپيشگوئى‏هاى آن است.

4 ـ اعجاز قرآن به سبب قصه‏ها واخبارى است كه از گذشتگان آورده است.

5 ـ اعجاز قرآن به سبب خبر دادن از باطن افراد است (نمونه‏هائى از اينگونه آيات را آورده)

6 ـ اعجاز قرآن به خاطر نظم وصحت معانى وفصاحت الفاظ آن است.

7 ـ وجه اعجاز قرآن فصاحت وغرابت اسلوب وسلامت آن از هرگونه عيب است.

8 ـ وجه اعجاز قرآن نظم وتأليف خاص آن است بگونه‏ايكه در كلام عرب سابقه نداشت.

9 ـ وجه اعجاز قرآن چيزى است كه نمى‏توان از آن تعبير كرد به اين معنى كه وجه اعجاز قرآن چيزى است كه درك مى‏شود ولى قابل توصيف نيست.

10 ـ اعجاز قرآن به علت استمرار فصاحت وبلاغت در همه قرآن است.

11 ـ اعجاز قرآن به علت بلاغتى است كه ذوق آنرا مى‏فهمد ونفس آنرا مى‏پذيرد.

12 ـ اعجاز قرآن به سبب همه آن وجوهى است كه گفته شد ونبايد وجه واحدى را درنظر گرفت.

زركشى پس از نقل دوازده وجه بالا به وجوه ديگرى نيز اشاره مى‏كند. (284)

در اينجا نظرات بعضى از متكلمين از معتزله واشاعره وشيعه را در مورد وجوه اعجاز قرآن به اختصار نقل مى‏كنيم:

- قاضى عبدالجبار معتزلى معتقد است كه وجه اعجاز قرآن اينستكه قرآن عرب را به معارضه طلبيده ولى آنان با وجود اينكه در فصاحت به نهايت آن رسيده بودند، باقرآن معارضه نكردند واين هيچ علتى نداشت جز آنكه از آوردن مانند قرآن عاجز بودند. بنابراين همان ترك معارضه دليل اعجاز قرآن است. (285)

- خطابى پس از نقل بعضى از وجوه مى‏گويد: اعجاز قرآن از اينجهت است كه با فصيح‏ترين لفظ‏ها وزيباترين نظم وتأليف، صحيح‏ترين معانى را دربرگرفته است. (286)

- بسيارى از معتزله فصاحت وبلاغت را جهت اعجاز قرآن مى‏دانستند ومى‏گفتند عرب‏ها همواره در مقابل فصاحت وبلاغت قرآن تعظيم مى‏كردند. (287)

- باقلانى اعجاز قرآن را در دوجهت مى‏داند يكى نظم واسلوب غريب آن وديگرى فصاحت وبلاغتى كه در سطح بسيار بالائى در قرآن وجود دارد. (288)

- ايجى وجرجانى بلاغت قرآن را جهت اعجاز آن مى‏دانند ومى‏گويند: در قرآن تمام فنون بلاغت به كاربرده شده وهيچيك از بلغاء هرچند هم به قلّه آن رسيده باشند، قادر نيستند همه وجوه بلاغت را در سخن خود به كار گيرند. (289)

- شيخ طوسى مى‏گويد: قوى‏ترين قول در نزد من قول كسى است كه مى‏گويد: معجز بودن وخارق‏العاده بودن قرآن بخاطر فصاحت بالاى آن با نظم مخصوص كه دارد، مى‏باشد. فصاحت به تنهائى ونظم به تنهائى وهمينطور صرفه نمى‏تواند وجه اعجاز قرآن باشد. (290)

- ابن ميثم بحرانى اظهار مى‏دارد كه حق اينست كه جهت اعجاز قرآن مجموع سه چيز است فصاحت بالا واسلوب خاص واشتمال بر علوم شريفه. وى اضافه مى‏كند كه منظور از علوم شريفه‏ايكه در قرآن موجود است عبارت است از علم توحيد وعلم‏اخلاق وسياسات وكيفيت سلوك الى‏الله وعلم احوال پيشينيان (291) ...

- علامه حلى معتقد است كه جهت اعجاز قرآن همان فصاحت بالغه آن است ولذا عرب‏ها همواره فصاحت قرآن را تعظيم مى‏كردند وبهمين جهت است كه افرادى مانند «نابغه» وقتى با فصاحت قرآن آشنا شدند اسلام آوردند. (292)

- فاضل مقداد پس از نقل اقوال در مسئله، اين قول را كه جهت اعجاز قرآن مجموع اسلوب وفصاحت واشتمال برعلوم شريفه است، تقريب مى‏كند. (293)

اين بود اجمالى از نظريه‏ها واقوال متكلمين گذشته در مورد وجوه اعجاز قرآن والبته وجوه ديگرى نيز به طور جسته‏وگريخته گفته شده كه متكلمين به آنها اعتنا نكرده‏اند مانند: نبودن تناقص در قرآن، شيرينى وحلاوت قرآن، تازگى قرآن در گوش شنوندگان هرچند مكرر هم باشد واز اين قبيل.

علاوه بر وجوهى كه نقل كرديم ومتكلمان گذشته قرنها روى آنها بحث كرده‏اند وبه تكرار مكررات پرداخته‏اند اخيرا نويسندگان معاصر بخصوص نويسندگان مصرى وجوه تازه‏اى را عنوان كرده‏اند كه به آنها نيز اشاره مى‏كنيم.

نويسندگانى مانند شيخ محمد عبده ورشيد رضا وطنطاوى ومصطفى صادق رافعى وسيد قطب وعبدالرزاق نوفل وهمينطور سيد هبة‏الدين شهرستانى وصبحى صالح ومانند آنها مطالب تازه‏اى درباره زيبائى‏هاى قرآن وروش‏هاى فنى وتكنيكى ويژه‏اى كه در آن به كار گرفته شده است، آورده‏اند كه بعضى از آنها به همان اسلوب قرآن باز مى‏گردد كه از قديم مطرح بود ولى اينها به صورت جديدى مطرح كرده‏اند اما بعضى از آنها كاملاً تازه وبى‏سابقه است كه از جمله آنها موارد زير را مى‏توان نام برد:

1 ـ اعجاز در آهنگ وموسيقى كلمات. شايد نخستين كسى كه به اين موضوع پرداخت رافعى بود كه نخست در كتاب «تاريخ آداب العرب» وسپس در كتاب «اعجاز القرآن» خود، اين مطلب را عنوان كرد. به عقيده او انتخاب كلمات وحتى حروف براى معانى گوناگونى از لحاظ آهنگ وموسيقى لفظ كاملاً حساب‏شده است والفاظ قرآن در شدت ورخوت وترقيق وتفخيم بامعانى آن متناسب است. (294) او معتقد است كه تركيب كلمات وحروف در قرآن براساس موسيقى خاصى است كه با معانى آن هماهنگ است. (295) اين موضوع را مرحوم طالقانى نيز در تفسير خود مورد توجه قرار داده است. (296)

2 ـ اعجاز در كشف اسرار خلقت كه گاهى از آن به اعجاز علمى قرآن تعبير مى‏شود نويسندگانى مانند: طنطاوى وفريد وجدى ومرحوم شهرستانى روى اين مسئله بسيار كار كرده‏اند والبته غث وثمين را درهم آميخته‏اند وبعضى از آيات قرآنى را با علوم روز واكتشافاتى كه اخيراً در پديده‏هاى هستى شده، تطبيق كرده‏اند.

3 ـ اعجاز عددى قرآن. اين موضوع را شايد نخستين‏بار شخصى به نام رشاد خليفه عنوان كرد وبا استفاده از كامپيوتر چيزهائى را ارائه داد اما چون بعدها حسن نيت ووثاقت او مورد ترديد قرار گرفت، كار او ارزش خود را از دست داد ولى عبدالرزاق نوفل به شيوه ديگرى اعجاز عددى قرآن را مطرح كرده كه قابل توجه وبررسى است. (297)

به طوريكه ملاحظه مى‏فرمائيد هم پيشينيان وهم معاصران بيشتر به الفاظ قرآن توجه كرده‏اند وكمتر به معانى آن پرداخته‏اند. به نظر مى‏رسد كه اگر به همان اندازه كه روى الفاظ قرآن كار شده است، در مورد معانى بلند ومعارف عميق قرآن كار مى‏شد وجوه بهترى در اعجاز قرآن به دست مى‏آمد.

اين بود نگاهى گذرا واجمالى به وجوهى كه در اعجاز قرآن گفته‏شده است.

مصونيت قرآن از تحريف

يكى از امتيازات مهم وبرجسته قرآن مصون ومحفوظ ماندن از تحريف وجابجائى وزيادى ونقصان است آنچه كه به عنوان قرآن ميان ماست بدون كمى وزيادى همانست كه بر پيامبر خدا(ص) نازل شده وبه همان صورت، دست نخورده باقى مانده است وهيچكس بر آن چيزى نيفزوده وچيزى كم نكرده است.

اين مطلبى است كه مسلمين از شيعه وسنى بر آن وحدت‏نظر دارند واگرازافراد نادرى از شيعه وسنى قول به تحريف نقل شده باشد به هيچ وجه اهميت ندارد وخلاف مسلمات امت اسلامى است.

در خود قرآن آيات متعددى وجود دارد كه از آنها استفاده مى‏شود كه قرآن هرگز قابل تحريف شدن نيست وخداوند با قدرت كامله خود، قرآن را از هرگونه تحريف وتغييرى حفظ مى‏كند:

ان الذين يلحدون فى آياتنا لايخفون افمن يلقى فى النار خيرام‏من يأتى آمنا يوم القيمة اعملوا ماشئتم انه بما تعملون بصير - ان الذين كفروا بالذكر لما جائهم وانه لكتاب عزيز - لاياتيه الباطل من بين يديه ولامن خلفه تنزيل من حكيم حميد (298)

كسانيكه در آيات ما الحاد مى‏كنند بر ما پوشيده نيستند آيا آنكس كه در آتش افكنده شود بهتر است يا كسيكه با ايمنى در روز قيامت بيايد. آنچه را كه مى‏خواهيد عمل كنيد كه خداوند به اعمال شما بينا است.

كسانيكه وقتى قرآن به آنها نازل شد كافر شدند (بدانند) كه آن كتابى است عزيز كه باطل نه از پيش رو ونه از پشت‏سر به او راه پيدا نمى‏كند وآن فرستاده شده‏اى است از جانب خداى حكيم حميد.

در اين آيه شريفه نخست به كسانى كه در فكر الحاد در آيات قرآنى هستند ومى‏خواهند به قرآن صدمه‏اى بزنند هشدار داده مى‏شود كه كار وفعاليتهاى آنها از نظر خدا پوشيده نيست وخداوند آنها را زير نظر دارد وسپس آنها را تهديد به آتش جهنم مى‏كند ومجددا هشدار مى‏دهد كه هر كارى بكنند خداوند به آن آگاه است ودر آخر قرآن را كتابى عزيز وقدرتمند معرفى مى‏كند كه هيچ باطلى از هيچ طرف به قرآن راه پيدا نمى‏كند. واين مطلب صراحت دارد بر اينكه قرآن تحريف نشده است زيرا چه باطلى بالاتر از تحريف مى‏تواند وجود داشته باشد وچون طبق اين آيه هيچ باطلى به قرآن راه پيدا نمى‏كند بنابراين تحريف وتغيير هم به آن راه نمى‏يابد.

انانحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون (299)

ما قرآن را نازل كرديم وما آنرا نگهبان هستيم

همانگونه كه پيش از اين گفته‏ايم يكى از نامهاى قرآن «ذكر» است واين اسم در موارد ديگرى نيز بر قرآن اطلاق شده در اين آيه خداوند به صراحت وروشنى اعلام مى‏دارد كه نگهبان قرآن است وآنرا از هر خطرى محفوظ ومصون خواهد كرد وبنابراين راهيابى تحريف وتغيير در قرآن كريم امرى محال وناشدنى است.

براستى چگونه ممكن است كه خداوند خود نگهبان قرآن باشد ودرعين حال كسانى براى اعمال غرضهاى شيطانى خود در آيات قرآنى دست ببرند وچيزى را بر آن بيافزايند ويا چيزى را از آن بكاهند. چنين چيزى امكان ندارد.

لاتحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه وقرآنه فاذا قرأناه فاتبع قرآنه ثم ان علينا بيانه (300)

زبان خود را حركت نده تا به آن (قرآن) عجله كنى همانا برماست جمع‏آورى وخواندن آن وچون آنرا خوانديم تو از خواندن آن پيروى كن سپس برماست بيان آن.

اين آيه در مجموع دلالت دارد بر اينكه خواندن وجمع آورى قرآن وسپس بيان آن به عهده خداوند است وبنابراين كسانى نمى‏توانند در مقام جمع‏آورى وخواندن قرآن چيزى بر آن بيفزايند ويا از آن بكاهند.

بطوركلى عنايت خاص پروردگار به قرآن كريم كه از اين آيات وآيات ديگر بدست مى‏آيد، خود تضمينى است بر سلامت قرآن از هر نوع تحريف وتغييرى كه دستهاى ناپاك وغرض‏آلودى بخواهند درآن اعمال كنند وهمين عنايت خاص خداوند است كه از آستين فرزندان قرآن به درآمد وبا همتى بلند قرآن را همچون جان خود عزيز داشتند ونگذاشتند كلمه‏اى كم وزياد شود. يك نمونه از اين اهتمام، داستان ابوذر غفارى است كه در مجلس عثمان بن عفان بر سر اثبات حرف واو در اول جمله والذين‏يكنزون الذهب والفضه (301) با كعب‏الاحبار قاطعانه برخورد كرد.

اين در حالى است كه كتب آسمانى ديگر مانند تورات وانجيل تحريف شده‏اند ودست خيانت وسودجوئى در آنها بازى كرده واز اعتبار انداخته است:

من الذين هادوا يحرفون الكلم عن مواضعه (302)

از يهوديان كسانى سخنان (خدا) را از جايگاه خود تحريف مى‏كردند.

وقد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ماعقلوه وهم يعلمون (303)

وبودند گروهى از آنها (اهل كتاب) كه سخنان خدا را مى‏شنيدند سپس آنرا تحريف مى‏كردند از پس آنكه آنرا مى‏فهميدند وبه آن آگاهى داشتند.

فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عندالله ليشتروا به ثمنا قليلا (304)

پس واى بر كسانى كه كتاب را با دستان خود مى‏نويسند سپس مى‏گويند اين از جانب خداست تا آنرا به بهاى اندكى بفروشند.

بايد توجه داشت كه تورات وانجيل مانند قرآن نبودند كه خداوند آنها را حفظ كند زيرا كه اولاً اين كتابها معجزه پيامبرانشان نبودند وثانياً كتابى براى همه اعصار وقرون نبودند اما قرآن هم معجزه پيامبراسلام بود وهم كتاب آسمانى دينى بود كه آخرين دينها است ودينى پس از آن نخواهد آمد ولذا بر خدا لازم بود كه از راه لطف اين كتاب را از هرگونه تحريفى حفظ كند چون قرآن مانند تورات وانجيل نبود كه بهرحال دين جديدى مى‏آمد وتحريف آنها را تصحيح مى‏كرد.

از آن گذشته در عصر رسول گرامى اسلام هرچند كه دوران جاهليت بود اما بشر نسبت به نسل‏هاى گذشته به درجه‏اى از بلوغ فكرى رسيده بود كه چون دين اسلام را پذيرفت از كتاب آسمانى آن به دقت محافظت نمايد ونگذارد حتى حرف واوى در آن دچار تحريف گردد.

در مورد مصونيت قرآن از تحريف وتغيير علاوه بر آياتى كه آورديم از اخبار واحاديث معصومين نيز شواهد ودلائل محكمى دردست داريم كه به بعضى از آنها اشاره مى‏كنيم:

1 ـ روايات ارجاع به قرآن

روايات متعددى از معصومين رسيده است كه مردم را به مراجعه به قرآن واستفاده از نور وهدايت آن با تأكيد تمام دعوت كرده‏اند اگر قرآن داراى تحريف بود هرگز ائمه مردم را اينچنين به سوى قرآن نمى‏خواندند.

قال على عليه‏السلام: واعلموا ان هذا القرآن هوالناصح الذى لايغش والهادى الذى لايضل والمحدث الذى لايكذب وما جالس هذاالقرآن من احدالاقام عنه بزيادة او نقصان زيادة فى هدى او نقصان فى عمى ... فاستشفوه من ادوائكم واستعينوا به على لأوائكم (305)

على عليه‏السلام فرمود: وبدانيد كه اين قرآن همان نصيحت كننده‏اى است كه غل وغش نمى‏كند وهدايت كننده‏اى است كه گمراه نمى‏سازد وسخنگوئى است كه دروغ نمى‏گويد وهيچكس با اين قرآن همنشين نمى‏شود مگر آنكه وقتى از پيش آن برمى‏خيزد، يا چيزى بر او مى‏افزايد ويا چيزى از او مى‏كاهد افزايش در هدايت وكاستى از كورى ضلالت... پس بوسيله قرآن دردهاى خود را شفا ببخشيد ودر ناراحتى‏ها از او كمك بخواهيد.

عن على بن سالم عن ابيه قال قلت لابى عبدالله عليه‏السلام : يابن رسول‏الله ما تقول فى القرآن؟ فقال: هو كلام الله وقول الله وكتاب الله ووحى الله وتنزيله وهو الكتاب العزيز الذى لايأتيه الباطل من بين يديه ومن خلفه تنزيل من حكيم حميد (306)

على بن سالم از پدرش نقل مى‏كند كه از امام صادق عليه‏السلام پرسيدم كه درباره قرآن چه مى‏گوئى؟ فرمود: آن كلام خدا وسخن خدا وكتاب خدا ووحى وتنزيل خدا است وآن همان كتاب عزيزى است كه باطل نه از پيش‏رو ونه از پشت‏سر در او راه نمى‏يابد ونازل شده از جانب خداى حكيم وحميد است.

از اين گونه روايات بسيار داريم كه در آنها پيامبر وائمه ارزش واهميت قرآن را گوشزد كرده‏اند ومردم را به سوى قرآن رهنمون شده‏اند پرواضح است كه اگر خللى در قرآن بود بدينگونه مردم به سوى آن دعوت نمى‏شدند.

2 ـ موضوع عرض روايات به قرآن:

علاوه بر اينكه در روايات ما مردم به سوى قرآن دعوت شده‏اند حتى قرآن ميزان ومعيار والگوى صحت روايات هم معرفى شده است بدينگونه كه در روايات متعددى از معصومين دستور رسيده است كه هر روايتى از ما به شما برسد آنرا به قرآن عرضه كنيد اگر مخالف قرآن شد آن روايت را به ديوار بزنيد وبدانيد كه آن روايت ازما نيست ويك روايت جعلى است. البته روايات مربوط به اين قسمت زياد است وما تنها به ذكر دو روايت بسنده مى‏كنيم:

قال الصادق عليه‏السلام ان على كل حق حقيقة وعلى كل صواب نوراً فما وافق كتاب الله فخذوه وما خالف كتاب الله فدعوه (307)

هر حقى حقيقتى دارد وهر كار خوبى نورى دارد پس هرچه كه موافق كتاب خدا شد آنرا اخذ كنيد وهرچه كه مخالف كتاب خدا شد آنرا ترك نمائيد.

عن الصادق عليه‏السلام اذا وردعليكم حديثان مختلفان فاعرضوهما على كتاب الله فما وافق كتاب الله فخذوه وما خالف كتاب الله فردوه (308)

امام صادق عليه‏السلام فرمود: هنگاميكه دو حديث مختلف بر شما وارد شد آنها را بر كتاب خدا عرضه كنيد وآنچه كه موافق كتاب خدا شد اخذ كنيد وآنچه را كه مخالف كتاب خدا شد رد كنيد.

3 ـ حديث ثقليـن:

حديث معروف ومتواتر ثقلين نيز به خوبى دلالت دارد بر اينكه قرآن تحريف نشده وتا روز قيامت هم تحريف نخواهد شد وتمسك به قرآن واهل‏بيت پيامبر مايه نجات خواهد بود.

قال رسول الله صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم : انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتى ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى ابداً (309)

پيامبر خدا (ص)فرمود: همانا در ميان شما دو چيز پربها ترك مى‏كنم: كتاب خدا وعترت من ماداميكه به اين دو چنگ بزنيد، پس از من گمراه نخواهيد شد.

در مقابل اينگونه احاديث كه نمونه‏هاى اندكى از آن را نقل كرديم احاديث ديگرى وارد شده كه ظاهر آن اشاره به تحريف قرآن دارد واين گروه از احاديث نيز هم از طريق شيعه (310) وهم از طريق سنى (311) نقل شده است اما هم علماء ومحققان شيعه وهم علماء ومحققان اهل سنت اين احاديث را طرد كرده‏اند ويا آنها را به نحوى توجيه وتأويل نموده‏اند وهرگزبه مضمون آنها رأى نداده‏اند مگر چندتن از افراد معدود ومحدود كه در مقابل اتفاق علماء اسلام اعتنائى به سخن آنها نمى‏شود.

همچنين رواياتى دلالت دارد بر اينكه اميرالمؤمنين على عليه‏السلام پس از رحلت رسول اكرم مدتها در خانه نشست ومصحفى را جمع كرد وچون آنرا به قوم ارائه كرد آنها آن مصحف را رد كردند وحضرت آنرا به خانه آورد ويا رواياتى دلالت دارد بر اينكه وقتى قائم‏آل‏محمد(ص) حضرت مهدى (عجل‏الله‏تعالى‏فرجه) قيام وظهور كرد قرآنى متفاوت با قرآن فعلى ارائه خواهد نمود.

در مقابل اين دو مطلب يعنى مصحف حضرت على وقرآن حضرت مهدى بايد گفت كه اين مصحف‏ها كه به احتمال بسيار قوى يكى هستند، يا مشتمل بر تأويل وتفسير آيات نيز بوده همانگونه كه شيخ مفيد احتمال داده است (312) ويا از نظر ترتيب سور وآيات با قرآن موجود تفاوت داشته است همانگونه كه مرحوم علامه طباطبائى احتمال داده است (313) اما در اصل آيات نازل شده تفاوتى نداشته است وبنابراين نبايد آنرا دليل بر تحريف دانست.

همچنين بعضى‏ها مدعى شده‏اند كه طبق رواياتى هر چيزى كه در امت‏هاى گذشته اتفاق افتاده در امت اسلامى نيز اتفاق خواهند افتاد وچون امت‏هاى پيشين كتب آسمانى خود را تحريف نموده‏اند پس قرآن نيز تحريف شده است.

اين سخن بسيار سست وبى‏مايه است اگر هم آن روايات را بپذيريم دليل آن نمى‏شود كه همه حالات امم گذشته تكرار شود بلكه ممكن است منظور روايت تكرار بعضى از آن حالات باشد زيرا به يقين مى‏دانيم كه بر امت‏هاى گذشته حالاتى رخ داده كه بر امت اسلامى رخ نداده است مانند مسخ شدن بعضى از آنها ويا نسخ شرايع آنها واز اين قبيل.

بهر حال آنچه از آيات وروايات قطعى واتفاق مسلمين روشن وواضح است اينست كه قرآن كريم به همانگونه كه در ميان ماست بر پيامبر نازل شده وهيچگونه تحريف وافزايش وكاهشى در آن وجود ندارد.

تنوع در بيان مطالب

نظم و تأليف آيات قرآن كريم و روشى كه قرآن در بيان مطالب خود به كار برده است با تمام كتابهائى كه به دست بشر تأليف و تصنيف شده فرق اساسى و جوهرى دارد.

در كتابهائى كه به دست بشر تأليف شده است معمولاً يك يا چند مطلب ، موضوع قرار داده مى‏شود و با فصل بندى خاصى بحث در باره آن موضوع دنبال مى‏شود و مجموع مطالبى كه مربوط به يك مسئله است يكجا و بانظم معينى آورده مى‏شود. و كتاب با يك مقدمه و چند فصل يا باب يا بخش قوام پيدا مى‏كند و پايان مى‏يابد.

قرآن كريم در نظم و تأليف و بيان مطالب خود هرگز از چنين روشى پيروى نكرده است بلكه مطالب مختلف را از قبيل اعتقادات و اجتماعيات و عبادات و سياسات و اقتصاديات و مانند آنها به صورت متنوع و پراكنده و در مقاطع مختلف بيان كرده و در واقع آيات قرآنى مانند سفره گسترده‏اى است كه در آن انواع غذاها را مى‏توان ديد.

از يكسو قرآن مطالب بسيار متنوع و گوناگونى را عنوان مى‏كند و از سوى ديگر آن مطالب را يكجا جمع نمى‏كند بلكه به طور پراكنده و متناسب با هدف خاصى كه درآيه دنبال مى‏كند مى‏آورد و حتى داستانهائى كه از امم گذشته و انبياء سلف نقل كرده نوعا در لابلاى سوره‏هاى مختلف پراكنده است و هر قسمتى از داستان كه باهدف خاص آيه‏اى تناسب داشته باشد آورده مى‏شود. گاهى حتى يك قسمت از يك داستان در چندين مورد تكرار مى‏شود.

در روش قرآن آنچه مهم است تناسب مطلب با هدف تربيتى خاصى است كه آيه براى آن آمده است تكرار و تقطيع يك مطلب يا داستان نيز براى همين موضوع است.

قرآن كريم خود به اين روش يعنى تنوع و پراكندگى مطلب، در بعضى از آيات اشاره كرده است.

در مورد تنوع مطلب و گستردگى آن، آيات زير قابل دقت است:

و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيى‏ء (314)

وكتاب را بر تو نازل كرديم در حاليكه بيان كننده همه چيز است.

ولقد صرفنا فى هذاالقرآن للناس من كل مثل (315)

و همانا در اين قرآن براى مردم از هر نمونه‏اى آورديم.

و در مورد پراكندگى مطالب در آيات متعدد آيه زير قابل توجه است:

و قرانا فرقناه لتقراه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا (316)

و قرآنى كه آنرا جدا ساختيم تا آنرا بادرنگى بر مردم بخوانى و نازل كرديم آنرا نازل كردنى.

شايد سرّ اين پراكندگى در نزول تدريجى قرآن باشد قرآن در طول بيست وسه سال ودر مناسبتهاى مختلف نازل شده و در هر مناسبتى هر مطلبى كه لازم بوده در آيات آمده است و همين امر باعث پيدا شدن مجموعه‏اى دلنشين و گوش نواز و عقل پرور شده كه هر قسمتى از آن به تنهائى غذاى كاملى براى روح انسانى است.

اساسا همانگونه كه بارها گفته‏ايم قرآن كريم مشابهتهاى عجيبى با عالم طبيعت دارد و همانگونه كه در كتاب تكوينى خدا يعنى طبيعت تنوع فوق العاده‏اى ديده مى‏شود و مجموعه‏اى روح نواز از اشياء مختلف و رنگها و طعم‏ها و پديده‏هاى جوراجور در طبيعت در كنار هم قرار داده شده - كه هر چيزى به جاى خويش نيكوست - در آيات و سور قرآنى نيز همان روش حاكميت دارد و تنوع مطالب، هر نوع ذائقه‏اى را به سوى خود مى‏خواند و روح انسانى را تغذيه مى‏كند.

اين تنوع در بيان مطلب كسانى را وادار كرده كه براى قرآن تفسير موضوعى بنويسند و موضوعات گوناگونى را با توجه به مجموع آيات مربوطه يكجا مورد بحث و بررسى قرار بدهند.

با اينكه اين روش مى‏تواند از جهاتى مفيد و آموزنده باشد و بخصوص براى محققين دستمايه‏اى نيرومند گردد اما بنظر مى‏رسد كه تفسير قرآن نيز مانند خود قرآن باشد مناسب‏تر است و بهتر اينستكه تفسير قرآن به ترتيب آيات و سور پيش برود و همانند خود قرآن سفره‏اى متنوع براى مراجعه كننده باشد.

نبودن اختلاف در مطالب قرآن

با وجود تنوع و گستردگى مطالب در آيات قرآنى كه در بحث پيش مطرح گرديد يكى از امتيازات و حتى وجوه اعجاز قرآن نبودن اختلاف وتناقض در ميان مطالب قرآن است.

با اينكه قرآن در هر موضوعى وارد شده و اظهار نظر كرده و يك مطلب را با عبارتهاى مختلف و گاهى با همان عبارت تكرار كرده، در عين حال نمى‏توان ميان دو مطلب از مطالب قرآنى تناقض پيدا كرد.

يك بشر هر اندازه هم در فنى متخصص باشد وقتى كتابى را در فنى تأليف مى‏كند در صورتيكه فصول كتاب را در ازمنه مختلف بنويسد، متخصصان ديگرى كه به آن كتاب مراجعه مى‏كنند اختلاف سليقه‏هاى بسيارى در آن مى‏بينند و حتى شايد تناقض‏ها و تضادهائى در آن پيدابكنند.

اگر مدت تأليف كتاب زياد طول بكشد(مثلاً بيست سال) و كتاب نه در باره يك موضوع بلكه در باره موضوعات متنوع بسيارى تأليف شده باشد و نويسنده آن در حالات مختلفى از غم و شادى و جوانى و پيرى و بيمارى و تندرستى و در بحرانهاى مهمى كه براى او پيش آمده آن كتاب را بنويسد، پر واضح است كه بخشهاى مختلف كتاب با همديگر هماهنگ نخواهد بود و نويسنده دچار تضادها و تناقض‏هاى بسيارى خواهدشد.

مثلاً شما شاعران بزرگ و معروف را در نظر بگيريد آيا شعرهائى كه در جوانى و اوائل كار سروده‏اند با شعرهائى كه در دوران پختگى و كسب تجربه‏هاى فراوان سروده‏اند يكى است؟

ولى قرآن از يك هماهنگى و استحكام واتقان عجيبى برخوردار است واين در حالى است كه همه مى‏دانيم كه آيات قرآنى در طول بيست و سه سال آنهم در حالتهاى مختلف نازل شده بعضى از آيات در حال جنگ و شدت بحران و بعضى از آنها در حال صلح و آرامش بعضى از آنها در اوائل كار پيامبر كه دوران غربت و بيكسى اسلام بودآمده و بعضى ديگر در مدينه و يا پس از فتح مكه و دوران شوكت و اقتدار اسلام نازل شده و پيامبر آن آيات را از چهل سالگى تا شصت وسه سالگى به مردم خوانده است.

با اين وجود آيات مكى به همان نسبت محكم و متقن است كه آيات مدنى و آياتيكه در ابتداى بعثت نازل شده بهمان مقدار فصاحت و بلاغت دارد كه آيات نازل شده در اواسط يا اواخر حيات پيامبر. همچنين آياتيكه بهنگام سختى‏ها و شدائد فرود آمده به همان درجه از اعجاز است كه آيات نازل شده در هنگام فراغت و آسايش.

اين حقيقت را كه در قرآن تناقض و اختلاف وجود ندارد، خود قرآن دليلى بر حقانيت و اعجاز قرآن گرفته و مردم را به انديشيدن در اين مسئله فرا خوانده و فرموده است:

افلا يتدبرون القران و لو كان من عند غير اللّه‏ لوجدوا فيه اختلافا كثيرا (317)

آيا در قرآن تدبر نمى‏كنند؟ اگر قرآن از جانب غير خداوند بود در آن اختلافات بسيارى مى‏يافتند.

البته معلوم است كه منظور از نبودن اختلاف در قرآن، نفى تناقض در ميان مطالب قرآن و نبودن اختلاف و تضاد در ميان موضوعات مطرح شده در آن است ولى اختلافاتى مانند اختلاف در كوتاهى و بلندى آيات و يا اختلاف قرائات و يا اختلاف در درجه فصاحت و بلاغت آيات، در قرآن وجود دارد ولى دليل بر سستى و ضعف نيست همچنين مسئله وجود ناسخ و منسوخ در قرآن ربطى به وجود اختلاف در آيات ندارد زيرا كه آيات منسوخه ديگر از نظر معنى و محتوا به كنار گذاشته شده‏اند و مدت آنها موقتى بوده و آن مدت به سر آمده است بنابراين آيات منسوخه رانمى‏توان در مقابل آيات ناسخه قرار داد زيرا آن آيات ديگر داراى حكم معتبر نيستند و از اول آن آيات براى مدت معينى نازل شده بودند وقتى آن مدت تمام شد ديگر نبايد آنها را با آيات ناسخه در عرض هم قرار داد.

ونيز آياتى كه داراى عموم هستند و بعضى از آيات آنها را تخصيص مى‏دهند اين گونه آيات نيز ميان هم اختلاف و تناقض ندارند بلكه وجود مخصص دليل بر آنستكه از اول عموميت عام اراده نشده است.

بهر حال آنچه مسلم است اينستكه با وجود اينكه آيات قرآنى در مقاطع مختلف ودر حالتهاى گوناگون ودر طول بيست وسه سال نازل شده است، هيچگونه تضاد و تناقضى ميان آيات و مطالب آن وجود ندارد و اين خود يكى از نشانه‏هاى بارز حقانيت قرآن است و به روشنى دلالت براين مى‏كند كه قرآن از جانب آفريدگار جهان است.

تازگـى قرآن

براى كسانى كه انس با قران دارند و به طور منظم قرآن را تلاوت مى‏كنند اين مطلب جالب است كه قرآن را هميشه تر و تازه مى‏يابند و اينهمه تكرار و دوباره خوانى براى آنها ملال آور و خسته كننده نيست.

البته اين يك امر وجدانى است و هر كس كه مداومت در قرائت قرآن داشته باشد با وجدان خود آنرا در مى‏يابد و به آن اعتراف دارد واين در حالى است كه اگر انسان يك متن را دو سه بار خوانده باشد ديگر رغبتى به خواندن آن ندارد و اگر به ناچار مجددا آنرا بخواند برايش بسيار خسته كننده خواهد بود.

آيات قرآنى از يك نظم و نسق خاصى برخوردار است كه تكرار در خواندن آن هر چند صدها بار هم باشد، نشاط و شوق را از خواننده آن نمى‏گيرد بلكه با وجود آنهمه تكرار باز هم طراوت و تازگى خود را دارد.

به نظر مى‏رسد كه سرّ اين مطلب علاوه بر تاييدات غيبى والهى، در اين است كه قرآن مطالب را به صورت متنوع آورده است و همانگونه كه در بحث پيش گفتيم آيات قرآنى مانند سفره گسترده‏اى است با غذاهاى رنگارنگ و لذيذ كه هر بيننده را به سوى خود جلب مى‏كند ونياز هر نيازمندى را بر طرف مى‏سازد. خواننده قرآن مجبور نيست كه مطلب مورد نظر خود را در فصلهاى بعدى بيابد و در انتظار تمام شدن فصلى و شروع فصلى ديگر باشد بلكه هر كجاى قران را كه باز كند گمشده خود را در همانجا با چند آيه پس و پيش پيدا مى‏كند و همين تنوع و گستردگى مطالب است كه طراوت و تازگى قرآن را حفظ كرده و نشاط خواننده را سبب مى‏شود.

اگر عميق‏تر فكر كنيم خواهيم ديد كه مطلب ازاين هم بالاتر است و علاوه بر تنوع مطالب طرز القاء مطلب هم صورتى ديگر دارد. به اين معنى كه قرآن مطالب را به صورتى ودر قالبى ارائه مى‏دهد كه هر خواننده‏اى مطابق با استعداد و قدرت انديشه خود از آن بهره‏مند مى‏شود ممكن است يك آيه براى كسى كه استعداد فكرى متوسطى دارد، يكنوع معنى بدهد وهمان آيه براى شخصى كه از استعداد بالائى برخوردار است نوع ديگرى معنى بدهد.

به عبارت ديگر آيات قرآنى بگونه‏اى است كه هر كس به اندازه ظرفيت فهم و درك ومقام علمى خود از آن استفاده مى‏كند و با انس گرفتن با قرآن هر بار كه آيه‏اى را مجددا مى‏خواند از آن مطلب تازه‏اى بدست مى‏آورد و شايد معنى اين جمله كه در بعضى از احاديث آمده همين باشد كه در باره قرآن فرمود:اقرء وارق يعنى بخوان وبالاتر برو.

بنابراين با خواندن مداوم قرآن فهم ودرك انسان افزايش مى‏يابد و هر بار كه آيه‏اى را به طور مجدد مى‏خواند مطابق با فهم جديد خود از آن، معناى جديدى درك مى‏كند. و لذا قرآن همواره براى او تازگى دارد و هر قدر هم پيش برود و سطح فكر او ارتقاء پيدا كند باز مجال براى درك معناى جديدترى وجود دارد و نمى‏توان به تمام وجوه معانى قرآن و بطون مختلف آن دست پيدا كرد و لذا قرآن هميشه تازگى و طراوت خود را دارد.

شايد براى همين حقيقت است كه يكى از اوصاف قرآن «احسن الحديث» است يعنى زيباترين سخن تازه:

اللّه‏ نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثانى تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم الى ذكراللّه‏ ذلك هدى اللّه‏ يهدى به من يشاء ومن يضلل‏اللّه‏ فما له من هاد (318)

خداوند زيباترين سخن تازه را نازل كرد كتابى كه آيات آن مشابه هم و دو به دو است. از تلاوت آن پوست كسانى كه از پروردگار خود مى‏ترسند جمع مى‏شود و سپس پوست و دل آنها با ياد خدا نرم مى‏شود اين هدايت خداست كه هر كس را بخواهد هدايت مى‏كند و كسى كه خداوند او راگمراه سازد هدايت كننده‏اى براى او نخواهد بود.

دراين آيه علاوه بر اينكه از قرآن به عنوان احسن الحديث نام برده شد به اين حقيقت نيز اشاره شده كه خواندن قرآن با خواندن قرآن فرق دارد و كسانى كه خوف و خشيت الهى در وجود آنهاست موقع تلاوت آيات قرآنى دچار حالت روحى ويژه‏اى مى‏شوند و گاهى پوست بدنشان از تاثير آيات الهى جمع مى‏شود و گاهى به آرامش و سكون مى‏رسند. طبيعى است كه در اين حالتهاى روحانى است كه عمق معانى قرآن رخ مى‏نمايد و شخص را به رعب و يا وجد مى‏اندازد.

در اينجا توجه خوانندگان عزيز رابه يك روايت جلب مى‏كنيم:

از امام صادق عليه السلام پرسيدند كه چرا قرآن هميشه تازه است فرمود:

لان اللّه‏ تبارك و تعالى لم يجعله لزمان دون زمان و لالناس دون ناس فهو فى كل زمان جديد وعند كل قوم غضّ الى يوم القيامة (319)

زيرا كه خداوند قرآن را براى زمانى خاص ومردمى خاص قرار نداده پس قرآن در هر زمانى جديد است ودر پيش هر قومى با طراوت است.

غيبگوئى قرآن

در قرآن كريم آيات متعددى وجود دارد كه در آنها بعضى از وقايعى كه هنوز اتفاق نيفتاده پيشگوئى شده است چند نمونه از اين اخبار غيبى به فاصله اندكى اتفاق افتاد و صحت پيشگوئى قرآن ثابت شد و چند نمونه ديگر هنوز اتفاق نيفتاده است يعنى اساسا موعد مقرر آن نرسيده است ولى به قرينه نمونه‏هائى كه به وقوع پيوسته حتم داريم كه بقيه نيز در وقت مقتضى و در زمان معين خود واقع خواهد شد.

البته قرآن يك كتاب هدايت است و در شأن آن نيست كه همه حوادث آينده را پيش بينى كند و تنها در چند مورد بخصوص غيبگوئى كرده و آن نيز بخاطر هدفهاى تربيتى است البته با توجه به بطون قرآن و راز و رمزهائى كه دارد، كسانى كه اهليت دارند مى‏توانند از قرآن همه چيز را پيشگوئى كنند و به طوريكه در بحث «جامعيت قرآن» ذكر كرديم اين كار از عهده ائمه معصومين عليهم السلام برمى‏آيد. اما اخبار غيبى كه آشكارا در آيات قرآنى آمده چند مورد بيش نيست و ما اكنون به عنوان نمونه بعضى از آن آيات را كه مشتمل بر اخبار غيبى است ذكر مى‏كنيم:

1 - حوادث روز قيامت

و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات ومن فى الارض الا من شاءاللّه‏ ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون و اشرقت الارض بنور ربها و وضع الكتاب وجى‏ء بالنبيين والشهداء و قضى بينهم بالحق و هم لايظلمون (320)

و در صور دميده شد پس هر كس كه در آسمانها وزمين بود بيهوش شد مگر كسانى كه خدا خواست. سپس بار ديگر در صور دميده شد پس ناگهان همه آنها برخاستند در حاليكه نگاه مى‏كردند. و زمين با نور پروردگارش روشن شد و كتاب نهاده شد و پيامبران و شهدا آورده شدند وميان آنها به حق قضاوت گرديد و به آنها ظلم نشد.

فاذا برق البصر و خسف القمر و جمع‏الشمس والقمر يقول الانسان يومئذ اين المفر كلا لا ورز (321)

پس وقتيكه چشم درخشيد وماه گرفته شد و آفتاب و ماه يكجا جمع شدند در آن روز انسان مى‏گويد گريزگاه كجاست نه چنين است گريزگاهى نيست.

يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب كما بدءنا اول خلق نعيده وعدا علينا انا كنا فاعلين (322)

روزى كه آسمان را در هم پيچيم مانند پيچيدن دفتردار نامه يا طومار را. همانگونه كه در آغاز خلقت شرووع كرديم به همانگونه بر مى‏گردانيم اين وعده‏اى است بر ما آنرا انجام خواهيم داد.

البته آيات در باره پيشگوئى حوادث روز قيامت بسيار است و از وقوع حوادث و وقايع مهمى در روز قيامت خبر مى‏دهد. ما تنها به چند نمونه از اين آيات بسنده كرديم.

2 - غلبه روم بر ايران

غلبت الروم فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون فى بضح سنينللّه‏ الامر من قبل ومن بعد و يومئذ يفرح المؤمنون بنصراللّه‏ ينصر من يشاء وهو العزيز الرحيم (323)

روميان در نزديكى همين سر زمين مغلوب شدند و آنان پس از مغلوب شدن بزودى طىّ چند سال پيروز خواهند شد. جلوتر وبعدتر همه كارها با اراده خدا است و آن روز مؤمنان به سبب يارى خدا خوشحال مى‏شوند، او هر كسى را كه بخواهد، كمك مى‏كند و او نيرومند ومهربان است.

اين آيه پس از آن نازل شد كه خبر پيروزى بزرگ ايران بر روم به شهر مكه رسيد مشركان مكه شادمان شدند و اين بدانجهت بود كه ايرانيان در آن زمان مجوسى و آتش پرست بودند و از لحاظ عقيده مشابهتهائى با كفار و مشركان مكه داشتند ودر مقابل رومى‏ها مسيحى و خداپرست بودند و از نظر عقيده با مسلمانان نزديك بودند. اين بود كه مشركان مكه پيروزى ايران بر روم را نمونه‏اى از پيروزى شرك بر توحيد قلمداد كردند و گفتند مانيز بر مسلمانان پيروز خواهيم شد.

قرآن كريم در همين آيه براى تقويت روحيه مسلمانان پيشگوئى كرد كه بزودى ايران از روم شكست خواهد خورد و جبهه توحيد پيروز خواهد شد. و مدت آنرا نيز بيان كرد و آن كمتر از نه سال بود (كلمه «بضع» از سه تا نه سال را شامل مى‏شود) اين پيشگوئى با توجه به شرايط موجود بسيار عجيب و باور نكردنى به نظر مى‏رسيد اما بهر حال اوضاع جنگ عوض شد ودر مدتى كمتر از نه سال روميان بر ايرانيان غلبه كردند (324)

3 - پيدايش گروه مؤمنان ويژه

يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتى اللّه‏ بقوم يحبهم و يحبونه اذلة على المؤمنين اعزة على الكافرين يجاهدون فى سبيل اللّه‏ و لا يخافون لومة لائم ذلك فضل اللّه‏ يؤتيه من يشاءواللّه‏ واسع عليم (325)

اى گروه مؤمنان هر كس از شما از دين خود خارج شود، پس بزودى خداوند قومى را مى‏آورد كه آنها را دوست دارد وآنها او را دوست دارند بر مؤمنان فروتن و بر كافران گردن فراز هستند در راه خدا جهاد مى‏كنند و از مذمت كردن مذمت كننده‏اى نمى‏هراسند اين فضل خداست كه به هر كس كه بخواهد مى دهد و خدا گشاينده داناست.

در اين آيه خداوند به مؤمنان عصر پيامبر هشدار مى دهد كه اگر هم آنها از ايمان خود برگردند و كافر شوند باز اسلام و دين خدا پابرجا خواهد بود و خداوند گروههائى از مردم را خواهد آورد كه شرائط ايمان واقعى را داشته باشند. حال منظور از اين گروه چه كسانى هستند، در تفاسير از اقوام مختلفى ياد شده است از جمله اينكه وقتى اين آيه نازل شد از پيامبر پرسيدند: آنها چه كسانى هستند؟ پيامبر دست خود را بر پشت سلمان زد و فرمود:

هذا و ذووه ثم قال: لو كان الدين معلقا بالثريا لتنا و له رجال من ابناء فارس (326)

منظور اين(سلمان) و قوم او هستند. سپس فرمود: اگر دين در ستاره ثريا باشد، مردانى از فرزندان ايران به آن دست پيدا مى‏كنند.

البته تفسيرهاى ديگرى هم شده از جمله اينكه منظور مردم يمن هستند يا منظور اصحاب حضرت على هستند كه با ناكثين و قاسطين و مارقين جنگيدند و صاحب مجمع البيان همين قول را انتخاب مى‏كند (327)

4 - داستان فتح مكه

ان الذى فرض عليك القران لرادك الى معاد (328)

كسيكه ابلاغ قرآن را بر تو واجب كرده محققا تو را به محل باز گشت (مكه) عودت خواهد داد.

اين آيه هنگامى نازل شد كه پيامبر در دوران ضعف و ناتوانى از مكه خارج شده بود و به سوى مدينه مى‏رفت به حجفه رسيده بود كه آيه شريفه نازل شد و موجب تسلاى خاطر آنحضرت گرديد و از لحن آيه پيداست كه باز گشت پيامبر بازگشتى پيروزمندانه خواهد بود.

هشت سال طول نكشيد كه پيامبراسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم با يك سپاه عظيم و از موضع قدرت وارد مكه گرديد ومكه بدون خونريزى فتح شد و وعده الهى تحقق پيدا كرد. اين آيه از جمله آياتى است كه خبر غيبى آن محقق شده است.

5 - خروج «دابة الارض»

و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض تكلمهم ان الناس كانوا باياتنا لا يوقنون (329)

و هنگامى كه وعده الهى بر آنان محقق شد، براى آنان جانورى از زمين بيرون مى‏آوريم كه با آنان سخن بگويد. مردم نشانه‏هاى ما را باور نمى‏كردند.

منظور از اين «دابة» چيست و آن چه نوع حيوانى است و چگونه و كجا و چه زمانى با مردم سخن خواهد گفت، علم آن با خداست آنچه از تفاسير بر مى‏آيد اينستكه خروج اين حيوان از علامتهاى قيامت و اشراط ساعة است گويا آن حيوان در ميان صفا و مروه سخن خواهد گفت و مؤمن و كافر را مشخص خواهد نمود واين كار را از جانب خدا انجام خواهد داد. ودر بعضى از روايات «دابة الارض» كه تعيين كننده مؤمن و كافر است به وجود اميرالمؤمنين على عليه‏السلام تفسير شده است. (330)

6 - شكسته شدن سدّ يأجوج و مأجوج

حتى اذا فتحت يأجوج و مأجوج و هم من كل حدب ينسلون و اقترب الوعد الحق فاذا هى شاخصة ابصار الذين كفروا ياو يلنا قد كنا فى غفلة من هذا بل كنا ظالمين (331)

تا وقتيكه يأجوج و مأجوج گشوده شوند و از هر تپه‏اى شتابان بيايند و وعده حق نزديك شود و ناگهان ديدگان كسانيكه كافر شده‏اند خيره گردد ايواى بر ما كه از اين غافل بوديم بلكه ما ستمگر بوديم.

طبق تفاسير منظور از گشوده شدن يأجوج و مأجوج شكسته شدن سدّ آنهاست كه باعث مى‏شود يأجوج و مأجوج از هر طرف بر سر مردم بريزند و چشمان كافران خيره شود. در اينجا ما از حقيقت ماجرا بى خبريم و همين قدر مى‏دانيم كه شكسته شدن سدّ يأجوج و مأجوج از علامتهاى قيامت است و قريب الوقوع بودن قيامت و روز رستاخيز را خبر خواهد داد.

7 - مشاهده آيات آفاقى و انفسى

سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق او لم يكف بربك انه على كل شى‏ء شهيد (332)

بزودى نشانه‏هاى خود را در افقها ونيز در جانهايشان به آنان ارائه خواهيم كرد تا بر آنان روشن شود كه خدا حق است آيا براى پروردگارت كافى نيست كه او بر همه چيز گواه است؟

در اين آيه شريفه خداوند خبر از كشفياتى مى‏دهد كه در آينده در افق‏ها و نفوس بشرى به عمل خواهد آمد و مردم نشانه‏هاى قدرت الهى را در آفاق و انفس بالعيان مشاهده خواهند كرد و بوسيله مشاهده آن آيات به وجود خدا و حقانيت راه او پى خواهند برد.

8 - تشكيل حكومت صالحان

ولقد كتبنا فى الزبور من بعدالذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون (333)

همانا در زبور علاوه بر قرآن نوشتيم كه محققا بندگان صالح من وارثان روى زمين خواهند بود.

طبق تفاسير، اين موضوع در زمان ظهور حضرت مهدى عجل‏اللّه‏ تعالى فرجه الشريف اتفاق خواهد افتاد و آنحضرت در رأس حكومت واحد جهانى صالحان و بندگان خوب خدا قرار خواهد گرفت و بر تمام زمين حكومت خواهدكرد و بدينگونه حكومت عدل جايگزين حكومت جور خواهدبود. در انتظار آنروز!

اين بود نمونه‏هاى اندكى از موارد غيب‏گوئى در قرآن كريم كه به طور اختصار آورديم. كسانى كه طالب تفصيل بيشترى هستند، به كتب تفاسير از شيعه واهل سنت مراجعه نمايند.

البته پيشگوئيهاى قرآن منحصر در اين موارد نيست و ما فقط نمونه‏هائى را آورديم و در ضمن مطلبى را كه در ابتداى بحث گفتيم تكرار مى‏كنيم كه در شأن قرآن نيست همه وقايع آينده را خبر بدهد واگر هم گاهى اين كار را كرده به خاطر هدفهاى خاصى است كه دنبال مى‏كند.

در عين حال كسانيكه با راز و رمز قرآن و بطون آن آشنائى دارند مى‏توانند علوم اولين و آخرين و اخبار غيبى را از قرآن بدست آوردند.