تاءثير قرآن در جسم و جان

نعمت الله صالحى حاجى آبادى

- ۱۰ -


آيا نديدى كه همه اى اينها از آن ذراع خوردند. پس چگونه عنايت خدا را در دفع شر از پيامبر و يارانش ديدى ؟ عرض كرد: تا كنون در نبوت تو شك داشتم ولى اكنون يقين پيدا كردم كه فرستاده خدايى و شهادت مى دهم :
لا اله الا الله وحده لا شريك له و انك محمدا عبده و رسوله .(306)
توسل به قرآن
همان طور كه قرآن و آياتش شفاى هر دردى است و اثراتى در روح و جسم و زندگى انسان مى گذارد و او را از هم و غم نجات مى دهد، در مشكلات مادى نيز، اگر انسان متوسل به آن شود، در حالى كه معتقد به آن باشد، مشكلاتش به آسانى حل خواهد شد. براى نمونه به داستان ذيل توجه فرماييد.
در زمان امام صادق (عليه السلام ) مردى خدمت آن حضرت آمد و عرض كرد: اى سيد من ! از چند مطلب به تو شكايت مى كنم ، يكى قرضى كه به گردن من است و چاره اى براى پرداخت آن را ندارم ، ديگر سلطانى كه بر من مسلط است و مرا در فشار قرار داده است . تقاضا مى كنم دعايى به من بياموزيد تا ثروتى به دست آورم و بتوانم قرض خود را ادا كنم ، و به واسطه آن ، ظلم سلطان ظالم از من برداشته شود.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: وقتى تاريكى شب همه جا فرا گرفت وضو بگير و دو ركعت نماز بخوان . در ركعت اول ، سوره حمد و آية الكرسى را قرائت كن . و در ركعت دوم ، حمد و آخر سوره حشر از آيه 20 ((لو انزلنا هذا القرآن على جبل )) تا آخر آن سوره بخوان . سپس قرآن را بردار و آن را روى سر خود بگذار و بگو:
خدايا! به حق اين قرآن و به حق كسى كه آن را بر او نازل كرده اى و به حق هر مومنى كه او را در اين قرآن تعريف و مدح نموده اى و به حق خودت كه بر گردن آنان دارى ، هيچ كس از خودت به حق خودت ، داناتر نيست .
بعد از آن فرمود: به ترتيب ده مرتبه بگو:
بك يا الله ، يا محمد، يا فاطمه ، يا على ، يا حسن ، يا حسين ، يا على بن الحسين ، يا محمد بن على ، يا جعفربن محمد، يا موسى بن جعفر، يا على بن موسى ، يا محمد بن على ، يا على بن محمد، يا حسن بن على ، يا ايها الحجه پس از آن حاجت خود را از خدا بخواه .
آن مرد دستور را از امام صادق (عليه السلام ) گرفت و مرخص شد. بعد از مدتى به خدمت آن حضرت برگشت در حالى كه قرضش ادا و ظلم سلطان ظالم از او برداشته شده بود و با كمال صحت و امنيت و فراوانى مال ، زندگى مى كرد.(307)
توسل به قرآن براى حل مشكلات
حاج محمد حسن ايمانى ، نقل كرده است :
سالى مرحوم پدرم آقاى على اكبر مغازه اى ، كارش مختل شد. در نتيجه ورشكست گرديد و به عده اى بدهكار شد و از هيچ راهى قادر بر پرداخت بدهى هاى خود نبود. از طرف ديگر مصائب و گرفتارى هاى ديگر روى نمود، در همان ايام ، مرحوم آيه اله حاج شيخ محمد جواد بيد آبادى ، از اصفهان به قصد شيراز حركت نمود. و چون آن بزرگوار مورد علاقه پدرم بود، در شيراز به منزل ايشان فرود آمد و قصد اقامت نمودند.
حاج محمد حسن مى گويد:
وقتى به پدرم خبر رسيد كه آقاى بيد آبادى به آباده رسيده است . گفت : در اين هنگام كه گرفتار مشكلات هستم و گرفتارى از همه طرف به من روى آورده است آمدن ايشان مناسب نبود.
وقتى مرحوم بيد آبادى به زرقان (نام محلى است ) مى رسند، مبلغ پنج تومان اضافه مى دهند و مركب تند روى كرايه مى نمايند تا قبل از ظهر روز جمعه به شيراز برسند و غسل جمعه را انجام دهند؛ ((زيرا آن بزرگوار مقيد بود مستحبات را انجام دهد، مخصوصا غسل جمعه را كه زياد درباره آن سفارش شده است .))
قبل از ظهر روز جمعه به شيراز و سپس به منزل على اكبر مغازه اى وارد شد، وقتى با ميزبان خود ملاقات مى كند، بدون مقدمه و بدون اين كه كسى چيزى به ايشان بگويد به آقاى مغازه اى فرمود: بى موقع و بى مناسب نيامدم ، شما با تمام اهل خانه از امشب مشغول خواندن سوره مباركه انعام شويد، و طريقه آن اين است كه قرائت را بين طلوع صبح و طلوع آفتاب شروع كند و موقعى كه به آيه شريفه :
و ربك الغنى ذوالرحمه ان يشاء يذهبكم و يستخلف من بعدهم ما يشاء كما انشاكم من ذريه قوم آخرين (308)
و خداى تو از خلق بى نياز و به همه موجودات مهربان است . اگر بخواهيد همه شما را از روى زمين مى برد و فانى مى كند. آنگاه هر كه را بخواهد جانشين شما مى كند همچنان كه شما را از ذريه گروهى ديگر به وجود آورد. و آيه را 202 مرتبه به عدد اسماء سوره مباركه رب ، محمد، على تكرار كنيد. آقاى بيد آبادى اين دستور را داد و سپس به حمام رفت و غسل جمعه را به جاى آورد و به منزل مراجعت فرمود.
حاج محمد حسن مى گويد: ما از همان شب شروع به خواندن سوره مباركه انعام كرديم . پس از دو هفته ، خداوند لطفى فرمود. گشايشى حاصل شد و از هر جهت گرفتاريها برطرف گرديد، بعد از آن من و پدر تا آخر عمر در كمال رفاه و آسايش بوديم .(309)
شهادت و شفاعت قرآن
قرآن كريم يكى از گواهان روز قيامت است . اين كتاب در دنيا شاهد و ناظر بر اعمال بندگان است ، و در قيامت هم به شكل انسانى زيبا و خوش صورت تجسم و تمثل پيدا مى كند و به عرصات مى آيد و از كسانى كه در دنيا آن را محترم دانسته و تلاوت نموده و در آياتش تفكر كرده و دستوراتش را به كار بسته اند دفاع و حمايت مى كند، و به نفع آنان شهادت مى دهد.
در آن روز، قرآن پيشاپيش مردم مومن حركت مى كند و مى گويد: من قرآن هستم و اين ها هم بندگان مومن تو مى باشند كه براى تلاوت من خود را به رنج و زحمت انداخته و در شب هاى طولانى مرا تلاوت نموده و اشك مى ريختند. خدايا! امروز آنان را راضى كن همان طور كه در دنيا مرا راضى نمودند.
پس از آن خداوند متعال مى فرمايد: اى بندگان من ! اين بهشت براى شما مباح است . قرآن را قرائت كنيد و به درجات آن بالا رويد. بدين ترتيب انسان آيه اى از قرآن را مى خواند و يك درجه بالا مى رود.(310)
در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده است : در روز قيامت قرآن با بهترين صورت به صف محشر مى آيد و از جلوى مومنين عبور مى كند.
آن ها مى گويند: اين شخص از ماست . از آنجا عبور مى كند و به صف ملائكه مى رسد. آن ها هم مى گويند: اين شخص ، از ماست . از آن جا هم حركت مى كند تا اين كه به پيشگاه حضرت احديت قرار مى گيرد و مى گويد:
پروردگارا! فلان شخص پسر فلانى مرا تلاوت كرد تا جايى كه دهن او خشك شد و شب خود را به سحر رسانيد، در حالى كه مشغول عبادت و قرائت من بود.
بعد از آن خداوند مى فرمايد: آن ها را وارد بهشت كنيد و در منازل خودشان جاى دهيد. پس قرآن با آنان حركت مى كند و به مومنين مى گويد:
آنچه از قرآن را مى دانيد بخوانيد و بالا رويد. آن ها هم هر چه مى دانند مى خوانند و درجات بهشت را طى مى كنند، تا هر كس در جايگاه خود قرار مى گيرد!(311)
شهادت برخى از سوره ها
قرآن علاوه بر تجسم در قيامت ، شهادت هم مى دهد و بدين وسيله ، بعضى را بهشتى و بعضى را جهنمى مى گرداند، بعضى از سوره ها نيز، در آن روز به نفع مومنين گواهى مى دهند. در اين باره ، روايتى از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) و ائمه معصومين (عليه السلام ) نقل شده است از جمله :
حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: كسى كه هر ماه سوره اعراف را قرائت كند، روز قيامت از جمله ايمن شدگان است . ((آن هايى كه خوف و ترسى برايشان نيست )) اگر آن را در هر جمعه قرائت كند، از جمله كسانى خواهد بود كه بدون حساب داخل بهشت مى شود. آگاه باشيد كه در آن سوره آيات محكمه اى است . پس فرمود: قرائت و تلاوت آن ها را فراموش نكنيد؛ زيرا اين ها در روز قيامت در پيشگاه خداوند براى كسانى كه آن ها را خوانده اند، شهادت مى دهند.(312)
از آن حضرت نقل شده است ، كه فرمود: كسى كه سوره تغابن را در نمازهاى واجب خود قرائت كند، آن سوره ، در روز قيامت او را شفاعت مى كند و شاهد عادلى است نزد كسى كه شهادت او را قبول فرمايد، و از آن شخص جدا نمى شود، تا او را داخل بهشت گرداند.(313)
همچنين فرمود: هر كس سوره مزمل را در نماز عشا يا در آخر شب بخواند، شب و روزش با آن سوره ، گواه او در قيامت خواهند بود ((و به نفع او شهادت خواهند داد)) و خداوند او را حيات و زندگى پاكيزه و مرگ پاكيزه اى خواهد داد.(314)
در خاصيت سوره الرحمن فرمود: تلاوت آن سوره را هرگز رها نكنيد؛ چرا كه آن سوره ، هرگز در قلوب منافقان استقرار نمى يابد و خداوند، آن را در روز قيامت ، به صورت انسانى قرار مى دهد كه زيباترين چهره و خوشبوترين بوى را دارد.
در آن روز خداوند از اين سوره مى پرسد: چه كسى در زندگى دنيا به محتواى تو قيام كرد و به تلاوت كردن تو ادامه داد؟
در پاسخ مى گويد: خداوندا، فلان و فلان . در اين حال ، صورت هاى آن سفيد مى شود. خداوند به آن ها مى فرمايد: اكنون هر كه را مى خواهيد شفاعت كنيد. آنان تا آنجا كه آرزو دارند، شفاعت مى كنند و براى هيچ كس شفاعت نمى كنند، مگر اين كه به آن ها گفته مى شود، وارد بهشت شويد و هر كجا خواهيد مسكين گزينيد.(315)
ابى اءمامه نقل كرده است كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) فرمود: قرآن را زياد تلاوت كنيد؛ زيرا در روز رستاخيز، همان قرآن ، شفيع اصحابش خواهد بود.(316)
سوره واقعه و بى نيازى از مردم
يكى از سوره هاى قرآن كه خواص زياد دارد، سوره مباركه واقعه است . روايتى درباره خواص آن سوره وارد شده ، از جمله :
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هرگاه كسى ، در شب جمعه سوره واقعه را بخواند نزد خدا و خلق او، محبوب مى گردد. و هرگز در دنيا سختى فقر وچيزى و آفت هاى دنيا را در زندگانى خود نخواهد ديد.(317)
در روايت ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است : هر كس سوره واقعه را در هر شب قبل از خواب بخواند ((علاوه بر بى نيازى از مردم ))، خدا را ملاقات مى كند در صورتى كه چهره او مانند، ماه شب چهارده مى درخشد.(318)
از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) درباره سوره واقعه فرمودند: هر كس آن را در شب ، قبل از خواب تلاوت كند، از فقر و فاقه نجات پيدا مى كند.
در موقعى كه ابن مسعود(319) بيمار بود (و در همان بيمارى هم از دنيا رفت ) عثمان بن عفان - خليفه سوم - به عيادت او رفت .
در ضمن گفتگو، اظهار داشت : اى ابن مسعود! ناراحتى تو چيست و از چه مشكلى رنج مى برى ؟ گفت : از گناهانم .
عثمان گفت : هم اكنون به چه چيز مايلى و چه مى خواهى برايت فراهم نمايم ؟ گفت : خواهان آمرزش و رحمت پروردگار هستم .
عثمان گفت : آيا به طبيب نياز دارى تا برايت بياورم ؟ عبدالله گفت طبيب مرا بيمار كرده و همان هم اگر بخواهد مرا شفا مى دهد.
عثمان گفت : آيا مى خواهى به تو كمك مالى كنم ؟ و از عطاها و بخشش هاى فراوان تو را بهره مند سازم ؟ ((در حالى كه عثمان متجاوز از دو سال بود كه حقوق او را از بيت المال قطع كرده بود.))
عبدالله گفت : آن زمان كه نيازمند بودم عطا و بخشش به من دريغ مى كردى و حتى حقوق مرا از بيت المال قطع كردى ، ولى اكنون كه نيازى ندارم مى خواهى به من ، مال عطا كنى ؟
گفت : ((اگر تو را به مال و ثروت نيازى نيست )) عطاهاى من براى دخترانت مى ماند و بعد از مرگ تو محتاج نمى شوند.
در پاسخ گفت : دخترانم را نيز به عطاهاى تو نيازى نيست ، زيرا به آنان سفارش كرده ام كه هر شب ، سوره واقعه را بخوانند. چون از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شنيدم كه فرمود: اگر كسى هر شب ، سوره واقعه را بخواند، فقر و بى چيزى به او رو نمى آورد و محتاج مردم نمى شود.(320)
بى نيازى به وسيله آيات
درباره بى نيازى از مردم با تلاوت قرآن ، حديثى از امام زين العابدين (عليه السلام ) نقل شده : آن حضرت به مردى برخورد نمود كه در خانه نشسته بود. فرمود: اى مرد! چرا اينجا نشسته اى ؟ چرا در خانه اين مرد جبار و ستم گر نشسته اى ؟ عرض كرد: از جهت فقر و فاقه و بلا و مصيبتى كه به من وارد شده است .
آن حضرت فرمود: بلند شو تا تو را راهنمايى كنم به در خانه اى كه از اينجا بهتر باشد و به سوى خدايى كه از اين مرد بهتر است .
سپس حضرت دست آن مرد را گرفت و او را داخل مسجد النبى (صلى الله عليه و آله ) برد و فرمود: دو ركعت نماز به طرف قبله بخوان و بعد از آن دستهاى خود را به طرف آسمان بلند كن و حمد و ثناى خدا را بخوان و درود بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) بفرست ، سپس آخر سوره حشر و 6 آيه از اول سوره مباركه حديد و دو آيه از سوره شريفه آل عمران كه يكى آيه شَهِد الله و ديگر آيه الملك (321) باشد تلاوت كن . بعد، از خداوند طلب روزى و بى نيازى از مردم كن كه حتما تو را بى نياز مى كند. (او هم چنين كرد و خداوند او را غنى و بى نياز نمود.)(322)
بخش ششم : تاثير قرآن در جان انسان
در اين بخش بيش از 55 سوره و آيه آمده كه حداقل بر 55 انسان تاثير گذاشته و آنان را به كلى محتول كرده است .
(اميد آن كه در نويسنده و خواننده هم اثر گذارد و متحول شويم ).
((آمين يا رب العالمين ))
1- درسى از يك آيه
در زمان حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) شخصى داخل مسجد شد و گفت : يا رسول الله ! به من قرآن بياموز، حضرت او را به يكى از يارانش سپرد. او دست اين تازه وارد را گرفت و به گوشه اى از مسجد برد و براى آن شخص سوره زلزال را تلاوت نمود و آن را به او ياد داد، تا رسيد به آيه :
فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره (323)
هر كس به مقدار ذره اى كار خير يا شرى انجام دهد، (در روز قيامت ) آن را خواهد ديد.
شخص تازه وارد كمى به فكر فرو رفت . و رو به معلم كرد و گفت : آيا اين جمله ، از جانب خداست ؟ معلم گفت بلى .
گفت بس است ، ((من درس خود را از همين آيه گرفتم . اكنون كه ريز و درشت كارهاى مخفى و آشكار ما در اين جهان حساب دارد، تكليفم روشن شد! اين جمله براى زندگى من كافى است ، من رفتم . خداحافظ)) و از مسجد خارج شد.
معلم با تعجب ، خدمت حضرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آمد و گفت : يا رسول الله ! اين شاگرد امروز خيلى كم حوصله بود. حتى نگذاشت من بيش از يك سوره كوچك براى او بخوانم و گفت : در خانه اگر كس است يك حرف بس است ! من درسم را گرفتم و رفتم !
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: او به مقام فقاهت و شناخت عميقى كه بايد برسد، رسيد!(324)
2- صعصعه نيز از آن آيه درس گرفت
زمانى كه مردم جاهليت در زمان فقر و ننگ داشتن دختر، آنان را زنده به گور مى كردند، شخص باديه نشينى با نام صعصعه بن ناجيه ((جد فرزدق شاعر آل البيت )) دلش براى دختران بى گناه به رحم آمد و در برابر اين عمل ننگين قيام نمود و تا سر حد امكان از آنان دفاع كرد. تا آنجايى كه در عوض هر دخترى كه پدرش مى خواست او را زنده به گور كند، سه شتر مى داد و دختر را از زنده به گور كردن نجات مى داد.
در تاريخ آمده است كه : اين شخص با وجدان ، در طول عمرش 750 شتر داد و در عوض دويست دخترى كه پدرانشان مى خواستند آنان را زنده به گور كنند، خريد و از مرگ نجات داد.
بعد از آن كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) از مكه به مدينه حجرت كرد، صعصعه به حضور آن حضرت شرفياب شد و تقاضاى موعظه نمود. حضرت فرمود: اى صعصعه ! مواظب پدر و مادرت باش و به آنان احترام كن .
عرض كرد: يا رسول الله ! زيادتر فرما، فرمود: آنچه از دهانت خارج مى شود ((يعنى گفتار خود)) و قوه شهويه اى كه تو را به مصيبت وادار مى كند محافظت كن ، تا آلوده نشوى و به گناه و حرام نيفتى .
عرض كرد: يا رسول الله ! از دل و جان اطاعت مى كنم ، بيشتر موعظه ام كن . حضرت اين دو آيه را تلاوت فرمود:
فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره (325)
صعصعه وقتى آنها را شنيد، تكان خورد و عرض كرد:
اى رسوا خدا! ديگر نخوان ، اين مقدار كافى است . من ديگر ترسى ندارم ، اگر از قرآن غير از اين دو آيه چيز ديگرى نشنوم ، همين مرا كفايت مى كند.(326)
3- جان دادن طفلى با شنيدن آيه اى
نقل شده كه : مردى فرزندش را براى خواندن درس به مكتب فرستاد، وقتى آن پسر از مكتب برمى گشت . پدر ديد او عوض شده است و منقلب است ، رنگش تغيير نموده و تب كرده است . گفت : اى فرزند! چرا منقلبى و رنگت زرد شده است ؟! پسر شروع به گريه كرد و گفت : امروز، استاد اين آيه را به ما درس داد.
فكيف تتقون ان كفرتم يوما يجعل الولدان شيبا(327)
اگر شما كافر شويد چگونه خود را از عذاب شديد الهى بركنار مى داريد؟ روزى كه كودكان را پير مى كند ((و موى آنان را سفيد مى نمايد))؟!
آن پسر در اثر همان آيه ، تب كرد و مريض شد. بعد از مدتى هم از دنيا رفت ، در حالى كه هنوز مكلف نبود. جنازه او را دفن كردند. پدر هر وقت بر بالين قبرش مى آمد، مى گفت : اى فرزند! حق من بود كه از ناپاكى بميرم ، نه تو كه گناه نكرده بودى .(328)
4- با تلاوت آيه اى حافظ قرآن شد
عبدالله مبارك گويد: در سالى به مكه مى رفتم . در بين راه با زنى كه حافظ قرآن بود، آشنا شدم و به مهمانى او در آمدم ! بعد از خداحافظى فرزندان او تا بيرون خيمه مرا مشايعت كردند. از آنان پرسيدم : اى جوانان ! آيا مادر شما به جز قرآن سخن نمى گويد؟ چگونه او حافظ تمام قرآن شده است ؟ در پاسخ گفتند: مادر ما در روزى در مسجد الاقصى نماز مى خواند و قرائت قرآن مى نمود. چون به اين آيه شريفه رسيد:
لو انزلنا هذا القرآن على جبل لراءيته خاشعا متصدعا من خشيه الله و تلك الاءمثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون (329)
((اى رسول گرامى )) اگر ما اين قرآن ((عظيم الشاءن )) را ((به عوض جان و دل مردم )) بر كوه نازل مى كرديم ، مشاهده مى نمودى كه كوه از ترس و خشيت الهى خاشع و ذليل مى شد و از هم متلاشى مى گرديد. ما اين گونه مثالها را ((در قرآن )) براى مردم بيان مى كنيم شايد كه اهل تعقل و تفكر شوند.
بى هوش شد و بر روى زمين افتاد. بعد از مدتى به هوش آمد، در حالى كه ما اطراف او نشسته بوديم . رو به ما كرد و گفت :
خداوند در اين آيه ، مثل زده و بيان كرده است كه اگر اين قرآن را به مثل بر كوه بخوانند هر آينه ، از خوف خدا پاره پاره و متلاشى مى شود. پس دلهاى اين مردم از سنگ سختر است آيا در اين مثل فكر و انديشه نمى كنند كه در پيش چه دارند؟ از آن روز تا به حال مادر ما سخن نگفته است ، مگر با قرآن .
عبدالله گويد: چون اين سخن را شنيدم ، بر سر خود زدم و گفتم : واى بر من ، اگر اين همه علم و فضيلت را در اين زن نديده بودم ، به علم خود مغرور بودم و به آن مى باليدم . ولى الان معلوم شد كه خود از دروغ گويانم .(330)
آرى انسان وارسته و خدا ترس بايد آن گونه تلاوت قرآن كند و اين گونه به دستوراتش عمل كند. وقتى انسان با دل پاك و خالى از كبر و منيت و ريا، به سوى قرآن كريم آورد، قرآن نيز اين طور در دل او اثر مى كند و او را منقلب مى سازد.
((بعضى گويند: اين خانم باتقوا فضه ، خادمه حضرت زهرا بوده است . ولى بعضى ديگر مى گويند: اين زن دختر زاده فضه بوده كه در داستان انس با قرآن گذشت )).
5- با تلاوت آياتى جوانى به حقيقت رسيد
در زمان كفر و شرك و قتل و غارت ، جوان هايى پيدا مى شدند كه قلبشان مانند آينه روشن و آماده پذيرش حق بود، موقع شنيدن آياتى از قرآن ، چنان منقلب مى شدند و آيات در دلشان اثر مى كرد، كه همان لحظه مسلمان مى شدند. به اين واقعه توجه كنيد.
زمانى كه آوازه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) و دين جديدش ، انقلابى در ميان مردم مكه به وجود آورده بود، عده اى از مردم مدينه كه در راس آنان ابوالحيسر و در ميان آنان جوانى به نام اياس بن معاذ بود، به مكه آمدند تا از كفار قريش ، عليه طايفه خزرج ، كمك بگيرند.
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) ورود آنان را شنيد. آمد در كنار آنان نشست و فرمود: آيا مى خواهيد چيزى را براى شما بيان كنم كه از آنچه راى آن به اين جا آمده ايد بهتر باشد؟ گفتند: آرى ، آن چيست ؟
فرمود: بدانيد كه من رسول خدا مى باشم . مرا فرستاده تا مردم را به خداپرستى دعوت كنم و به آنان بگويم ، به او شرك نورزيد. بدانيد كه به من مانند پيامبران گذشته ، كتاب نازل شده است . اسلام را به ايشان عرضه كرده و آياتى از قرآن را براى آنان تلاوت نمود.
آيات چنان در دل اياس بن معاذ اثر كرد كه بى اختيار فرياد زد و گفت : اى قوم ! به خدا قسم اين ((پيامبر و قرآن و اسلام است )) براى شما از آنچه براى آن به مكه آمده ايد بهتر است . ((از اين مرد و دستوراتش اطاعت كنيد تا رستگار شويد)).
وقتى ابوالحيسر اين حرف را از اياس شنيد ((ناراحت شد و مقدارى خاك برداشت و به صورت او پاشيد و گفت : ما از تو بيزاريم ، اين حرف ها را رها كن ، ما به اينجا براى مطلب ديگرى آمده ايم ((نه اين كه حرف اين مرد را بشنويم )).
اياس ديگر چيزى نگفت ((اما تلاوت قرآن در دلش اثر خود را كرده بود.)) حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) از ميان آن جمع بيرون رفتند. آن جمعيت نيز به سوى شهر خود ((مدينه )) برگشتند.
بعد از آن كه وارد مدينه شدند طولى نكشيد كه آن جوان مريض شد و در بستر بيمارى افتاد و بعد از مدتى از دنيا رفت .
كسانى كه هنگام مرگ و جان كندن او در كنارش قرار داشتند مى گويند: موقع جان دادن شنيديم كه دائما كلمه لا اله الا الله ، الله اكبر، سبحان الله مى گفت تا جان از بدنش ‍ خارج شد.
اقوام او بعد از مرگش دائما مى گفتند: او از دنيا رفت در حالى كه مسلمان بود. از آن روز كه در مكه با پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) ملاقات نمود و تلاوتى از آيات قرآن را شنيد به نفع اسلام و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) شعار داد ((خوشا به احوالش با اين ملاقات و شنيدن تلاوت قرآن )).
يكى از دوستانش مى گويد: وقتى كه او را دفن كردم شبانه او را به خواب ديدم كه مى آيد و تاجى مكلل به در و جواهر بر سر نهاده بود. گفتم : اى جوان ! خداوند با تو چه كرد. گفت : خداوند مرا به درجه شهدا بلكه بالاتر رسانيد...!؟
6- آياتى كه در روح ام عقيل اثر گذاشت
ام عقيل زنى باديه نشين بود. اسلام را با جان و دل پذيرفته و با ايمان راستين به قوانين آن عمل مى كرد. اين زن پسرى داشت به نام ((عقيل )) كه شترانشان را به چرا مى برد. روزى دو ميهمان به خانه اش وارد شدند. ضمن پذيرايى از ميهمانان برايش خبر آوردند كه : در نتيجه ازدحام شتران ، پسرت به چاه افتاده و جان سپرده است .
ام عقيل بدون آنكه خود را ببازد و بدون آنكه موضوع را به اطلاع مهمانان برساند، به پيام آور گفت : از مركب خود پياده شو، اين گوسفند را ذبح كن و طعامى براى ميهمانان و خويشان درست كن . پس از خوردن غذا، ميهمانان از ماجراى كشته شدن پسرش باخبر شدند و همه از صبر و روحيه عالى اين زن تعجب كردند و در شگفت شدند!
وقتى سفره را جمع كردند. ام عقيل در مجلس حاضر شد و گفت : اى جماعت ! آيا در ميان شما كسى هست كه از كتاب خدا چيزى بداند و با تلاوت آن مرا تسلى خاطر دهد؟ يكى از حاضران گفت : بله ، من قرآن را مى دانم . آن بانوى محترمه گفت : از آيات قرآن برايم بخوان تا در مصيبت پسرم دلم آرام گيرد. آن شخص اين دو آيه را تلاوت نمود:
و بشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون ، اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون (331)
اى محمد! بشارت ده افراد صابر را، آنان كه وقتى دچار مصيبت و بلا مى شوند، مى گويند ما از خدا و به فرمان او آمده ايم و آخرالامر به سوى او رجوع خواهيم كرد. اين ها مشمول دعا و رحمت پروردگارشان هستند و ايشان هدايت شده گانند.

جزاى صبر آنان يك دو روزى است  
  بيامد راحت جاويد روزى
دو روزى صبر از اين لذات بايد  
  كه در پى راحت جاويدت آيد
به رنج صبر تن در ده زمانى  
  پى آسايش جان جاودانى
ز ما صبر و ز گردون بى قرارى  
  ز دلبر ناز و از دل آه و زارى
كه صبر آن خوش نهال باغ اميد  
  بر آسايش دهد در عمر جاويد
كه صبر تلخ شيرين تر ز قند است  
  بدون عشق كان شيرين پند است

 

next page

fehrest page

back page