آداب تعليم و تعلم در اسلام

دكتر سيد محمد باقر حجتى

- ۲۰ -


12- در صورت عدم دسترسى به مفتى ، تكليف مستفتى چيست ؟ 
اگر مقلد و مستفتى راجع به مسئله اى در شهر و ديار خويش به مفتى دسترسى نداشته باشد، در صورتى كه حكم مسئله درباره او به سر حد وجوب رسيده باشد واجب است به سوى شهر و ديار مفتى مسافرت كند؛ همانطور كه قبلا نيز همين مطلب را يادآور شديم .
اگر مستفتى در شهر و ديار خود و نيز در شهرهاى ديگر به مجتهد و مفتى دسترسى نداشت - بر اين مبنى و فرض كه مجتهد ميت ، قابل تقليد نيست و اين امكان هم وجود داشته باشد كه در يك دوره و زمانه اساسا وجود مجتهد، ناياب گردد - (و ما از چنين دوره و زمانه اى به خدا پناه مى بريم )، در چنين شرايطى بر مقلد لازم است كه حتى الامكان در مسائل مورد ابتلاء خود، عمل به احتياط كند. و اگر عمل به احتياط براى او ممكن نبود، در اينكه آيا اين شخص مكلف به عملى در اين مسئله هست يا نه ، محل تاءمل و شايان دقت و بررسى بيشترى مى باشد.
باب سوم : در مناظره و شرايط و آداب و آفات آن 
فصل  اول : در شرائط و آداب بحث و مناظره
مقدمه :
بايد متوجه باشيم كه مناظره و تبادل فكر و راءى و نظر در احكام دينى به عنوان بخشى و عضوى از پيكره دين تلقى مى شود. ولى مناظره و تبادل نظر داراى شرايط و آداب و موقعيت و فرصت مناسب (و مخصوص به خود) مى باشد.
اگر كسى دست اندر كار بحث و مناظره - بر اساس وجه صحيح آن - گردد، و شرايط و آداب آن را رعايت كند قطعا در قيام به حدود مناظره ، موفق و كامياب بوده و در اين كار مهم از پيشينيان پيروى كرده است ؛ زيرا آنان در مسائل مختلفى به بحث و مناظره مى پرداختند و هدف آنها - صرفا - الهى بوده و مى خواستند از رهگذر مناظره ، جوياى حقايقى گردند كه از ديدگاه خداوند متعال ، به حق بوده است .
كسى كه براى خدا و در راه او مناظره مى كند داراى علائم و مشخصاتى است كه از رهگذر آن ، شروط و آداب مناظره روشن مى گردد.
(حقايق مربوط به اين فصل در ضمن هشت مسئله ، مورد بحث قرار مى گيرد):
1- بايد مناظره به منظور اثبات حق انجام گيرد نه به خاطر تظاهر و  رياء
هدف و مقصود مناظره كننده بايد عبارت از رسيدن به حق و جويا شدن ظهور و پديدار گشتن حق باشد، ولو آنكه به هر كيفيتى اين حق ثابت شود.
نبايد منظور اهل بحث و مناظره چنين باشد كه گفتار و نظريه خود را به كرسى نشانده و حق به جانب بودن خويشتن را اظهار نموده و سرشار بودن مايه هاى علمى و صحت راءى خود را اثبات كنند؛ زيرا اينگونه هدف گيرى در بحث و مناظره به عنوان جدال و ستيز و رياكارى تلقى مى شود كه ما قبلا ضمن بحثهاى گذشته از قبح و زشتى هاى اين شيوه و نهى اكيد از آن ، آگاه شديم .
يكى از نشانه هاى وجود قصد و هدف الهى در مناظره ، اين است كه مناظره كننده - جز در مواردى كه اميد تاءثير در طرف مناظره وجود دارد - وارد مناظره نگردد، و اگر بداند كه طرف بحث او، سخن وى را نمى پذيرد و زير بار حق نمى رود (و در راءى شخصى خود پافشارى مى كند)، و اگرچه خطاء و اشتباه او كاملا روشن گردد، به هيچوجه دست از سليقه شخصى خويش برنمى دارد، مناظره با او جائز نيست ؛ چون آفات و نتايج سوئى - كه بعدا درباره آنها بحث خواهيم كرد - بر اين گونه مذاكره مترتب خواهد شد، و هيچ هدف مطلوب و صحيحى از رهگذر آن به دست نخواهد آمد.
2- اولويت و اهميت والاى امر به معروف و نهى از منكر نسبت به مناظره 
اشتغال به مناظره در صورتى صحيح است كه وظائف و تكاليف ديگرى كه از آن مهمتر است در ميان نباشد؛ چون اگر مناظره درباره امر واجب به صورت مشروع برگزار گردد به عنوان انجام و اداء يكى از واجبات كفائى محسوب مى شود. اما اگر وظيفه ديگرى كه داراى وجوب عينى و يا كفائى و مهمتر از خود مناظره است در ميان باشد اقدام به مناظره جائز نخواهد بود.
از جمله وظائف و تكاليف واجب - كه هم اكنون و در دوره ما كسى بدان قيام نمى كند - مسئله امر به معروف و نهى از منكر است (كه از لحاظ اهميت در درجه نخست قرار دارد، و اقدام به آن نسبت به مناظره داراى اولويت مى باشد).
بارى ، ممكن است مناظره كننده در مجلس مناظره با يك سلسله از منكرات مواجه گردد؛ - چنانكه اين حقيقت بر كسانى كه نسبت به حالات واجب و حرام ، مجرب هستند مخفى نيست . علاوه بر اين ممكن است مناظره كننده راجع به مسئله اى بحث و مناظره كند كه هيچوقت و ابدا مورد ابتلاء كسى نباشد و يا به ندرت اتفاق مى افتد، از قبيل برخى از دقائق علمى و فروع و شاخه هاى جزئى احكام دينى (كه كمتر در عمل اتفاق مى افتد). و نيز احيانا ممكن است از او و ديگر حاضران ، حالاتى سر زند كه گوينده و مستمع هر دو دچار گناه گردند از قبيل : ايجاد محيط وحشت ، ناسزا و زشت گوئى و آزاررسانى و كوتاهى و غفلت نسبت به امر واجب ، مانند نصيحت و سفارش مسلمين و ترغيب به محبت و مودت ، كه مناظره كنندگان موظف به رعايت اينگونه وظائف اخلاقى هستند؛ ولى متاءسفانه در حين مناظره ناخودآگاه از اين وظائف سر باز مى زنند و گرفتار اين آلودگيها مى گردند و خود متوجه آن نيستند و تصور مى كنند كه با هدفى الهى به مناظره مى پردازند.
3- اجتهاد - يا - شرط مناظره در احكام دينى 
كسى كه در مسائل دينى مناظره مى كند بايد مجتهد باشد، مجتهدى كه بتواند بر طبق نظر خود فتوى دهد نه آنكه پيرو راءى و نظر شخص ديگر باشد و بر طبق راءى او اظهار نظر كند. و آنگاه كه حق و حقيقت به زبان طرف مناظره ، ظاهر گردد بايد از راءى و نظر او پيروى كند و بدان گرايش يابد.
اما كسى كه به درجه اجتهاد نرسيده است نمى تواند در ضمن مناظره ، با مذهب و راءى و نظر كسى كه خود از وى تقليد مى كند به مخالفت برخيزد. آيا اگر مخالفت كند چه فائده اى مى توان از رهگذر مناظره او تصور نمود؛ در حاليكه او نمى تواند - در صورت بروز و آشكار شدن ضعف و بطلان نظريه اش - از مذهب و راءى خود دست بردارد؟ بر فرض كه اين فرد فاقد اجتهاد، با شخص مجتهدى به مناظره پردازد و ضعف و سستى دليل ، و بالمآل بى پايگى نظريه او روشن شود چه كمك و مددى به مجتهد خواهد كرد؟؛ زيرا او بر اين اساس فكر مى كند كه بايد مسئله ، بر طبق نظريه وى سرانجام گيرد، نظريه اى كه از ديدگاه او به حق است و در نظر او بر راءى مجتهد ترجيح دارد - اگرچه در واقع و فى نفسه ، نظريه او ضعيف باشد - چنانكه همين امر در ميان ساير مجتهدين نيز اتفاق افتاده است ؛ زيرا آنها نيز قبلا به ادله و شواهدى براى اثبات نظريه خود متمسك مى شدند؛ سپس براى آنها يا ديگران روشن مى شد كه ادله آنها سخت سخيف و سست بوده ، و در نتيجه پس از ظهور ضعف ادله آنها، فتواى آنها نيز تغيير مى كرد، كه اين تغيير راءى را در يك كتاب و حتى در محدوده يك برگ كتاب آنها نيز احيانا مى بينيم .
4- حق و حقيقت - يا - هدف اساسى مناظره 
بايد مرزهاى بحث و مناظره به وقايع مهم دينى و يا مسئله قريب الوقوع ، محدود باشد (و نبايد در هر مسئله كم ارزش و يا مسائلى كه در آينده بسيار دوردستى اتفاق مى افتد، وقت و فرصت را تلف كرد)؛ لذا مناظره كننده بايد متوجه اين نكته اساسى بوده و بدان اهتمام ورزد.
آنچه در مناظره داراى اهميت است ، مسئله ظهور و روشن شدن حق و حقيقت مى باشد. ضمنا نبايد مناظره كننده براى اثبات حق ، سخن و گفتار خويش را بيش از اندازه - طولانى سازد.
مناظره كننده نبايد مغرور و فريفته شود و اين تصور در او به وجود آيد كه بحث و مناظره در مسائل نادره يعنى مطالبى كه به ندرت اتفاق مى افتد و شگفت انگيز مى باشد موجب ورزش و رشد ملكه و نيروى استدلال و تحقيق انسان است ؛ چنانكه اين تصور غالبا براى كسانى پيش مى آيد كه خواهان حظ نفس بوده و مى خواهند از طريق اظهار فضل و ابراز علم ، كامروا گردند. لذا در تعريفات ، و نقض و ايرادهائى كه بر اين تعريفات وارد است ، و همچنين در مغالطات و امثال آنها مناظره مى كنند.
اگر حالات روحى اينگونه افراد دقيقا و به درستى در بوته امتحان و آزمايش قرار گيرد مى بينيم هدف و آماج آنها در مناظره حتى چنين چيزى نيست (يعنى نمى خواهند از رهگذر مناظره به ورزش فكر و تقويت ذهنى روى آورند چه رسد به اينكه داراى هدف الهى باشند).
5 - شايسته است جلسه مناظره از تيررس ديد مردم بدور باشد 
بايد مكان خلوت و دور از چشم مردم - از ديدگاه مناظره كننده - براى امر مناظره ، محبوب تر از مناظره در مجالس و محافل باشد؛ زيرا اگر مناظره در محلى به اصطلاح دنج و خلوت انجام گيرد اين امر به تمركز فكر و صفاء انديشه - براى درك حقيقت - كمك بيشترى مى كند.
مناظره در حضور توده مردم ، انگيزه هاى رياء و تظاهر و حرص در غلبه و اسكات خصم را - ولو به هر دليل باطلى هم باشد - تحريك مى نمايد.
كسانى كه داراى مقاصد و اهداف فاسد هستند شيوه آنها اين است كه از جواب به سؤ ال ديگران در جاى خلوت ، احساس كسالت و سستى مى نمايند؛ ولى در مجالس و محافل در پاسخ به مسائل ، با هم به رقابت برمى خيزند، و براى اينكه پاسخ به مسائل را در مجامع به خود منحصر سازند (سخت به تكاپو افتاده ) و دست اندر كار حيله و چاره جوئى و نيرنگ مى گردند.
6- بايد مناظره كننده ، پوياى حق باشد 
مناظره كننده بايد در پويائى از حق همچون كسى باشد كه دنبال گم گشته خويش در تكاپو است . و آنگاه كه گمشده خود، يعنى حق را پيدا كرد بايد در حاليكه اشك شوق مى ريزد، خداى را سپاس گويد. او نبايد در اينكه حق به دست او و يا به دست شخص ديگرى ظاهر مى شود فرق و امتيازى ببيند. بايد او را چنين تصور كند كه طرف و شريك مناظره او، يار و ياور او مى باشد، و نبايد او را به عنوان خصم و دشمن خويش تلقى نمايد. لذا اگر شريك مناظره وى ، او را به اشتباهش واقف سازد و يا حق را براى او ظاهر و روشن نمايد بايد از او تشكر كند؛ چنانكه اگر كسى راهى را در پويش و جستجوى گمشده خويش طى مى كند؛ ولى شخص ديگرى او را از طريق ديگر به گمشده اش رهنمون مى گردد، (مسلما ارشاد او شايسته تشكر و سپاسگزارى است ). حق و حقيقت نيز گمشده هر فرد باايمانى است كه بايد هر مؤ منى بدينسان در صدد پويائى از آن برآيد.
پس بنابراين اگر حق به وسيله بيان طرف و شريك مناظره او پديدار گردد بايد بدان شادمان گشته و از او سپاسگزارى كند؛ نه آنكه احساس شرمسارى نموده ، و كوشش خويش را در مبارزه و دفع و طرد او بكار گيرد.
7- ضرورت بكار داشتن انصاف در مناظره 
مناظره كننده نبايد يار و ياور (يعنى شريك مناظره ) خود را در انتقال از دليلى به دليل ديگر، و از سؤ الى به سؤ ال ديگر بازدارد؛ بلكه بايد امكاناتى براى او به وجود آورد تا آنچه در ذهن خويش فراهم آورده بكار گرفته و آنرا ايراد نمايد، و از خلال مجموع سخنان و بيانات وى آنچه را مورد احتياج او در رسيدن به حق است استخراج كند. اگر مناظره كننده ، حق را ضمن تعبير و بيانات او به دست آورد، و يا ملاحظه كرد كه سخن او مستلزم ثبوت حق است - اگرچه خود او از اين استلزام ، غافل باشد - بايد از او بپذيرد و خداى متعال را سپاس گويد (كه حق و صواب به دست شريك مناظره او پديدار گشته است )؛ زيرا هدف مناظره عبارت از رسيدن به حق است ولو آنكه اين حق در طى سخن و بيان نامتناسب و غيرموزون و ناهماهنگ جلب نظر كند، سخن و بيانى كه هدف و مطلوب او از لابلاى آن به دست مى آيد.
اينكه مناظره كننده به طرف بگويد: اين نظريه ، - با توجه به اينكه تو سخن و راءى نخستين خود را رها كردى - لازمه سخن من نيست و نمى توانى چنين و چنان بگوئى ، و امثال اينگونه سخنها - كه بايد آنها از اراجيف و ياوه گوئيهاى مناظرين تلقى كرد - صرفا عبارت از عناد و لجاج محض و خروج و انحراف از طريق حكمت و استوارانديشى است .
غالبا ملاحظه مى كنيد كه مناظره ها در محافل به ستيزه جوئى و جدالها و نزاعهاى محض ، منتهى مى شود تا آنجا كه شخص معترض ، مطالبه دليل مى كند، ولى مدعى در حاليكه بدان آگاهى دارد از اقامه دليل خوددارى مى نمايد. و بالاخره جلسه مناظره سرانجام به انكار و اصرار و عناد و كينه منقضى مى شود. بديهى است كه چنين مناظره اى عين تباهكارى و خيانت به شرع مقدس و موجب ورود فرد در سلك و كادر كسانى است كه در قرآن كريم - به خاطر كتمان علم -، مورد نكوهش قرار گرفته اند.
8 - مناظره بايد با افراد برجسته علمى صورت گيرد 
بايد با افرادى مناظره كرد كه داراى استقلال علمى (و صاحب نظر) مى باشند - تا در صورتيكه مناظره كننده ، طالب حق باشد - بتواند از بياناتشان سودمند گردد.
اكثر مناظره كنندگان از مناظره با دانشمندان چيره دست و بزرگان علم احتراز مى جويند؛ چون مى ترسند كه مبادا حق از رهگذر بيان آنها پديدار گردد. لذا علاقه دارند با اشخاصى به مناظره برخيزند كه از لحاظ علمى در درجه پائين ترى قرار دارند تا بتوانند حس آزمندى و طمع خود را در ترويج باطل ، بر افراد ضعيف العلم تحميل كنند.
علاوه بر اين شرائط و آدابى كه ياد شد، شرائط و آداب دقيق ديگرى نيز براى مناظره كننده وجود دارد؛ لكن شرائط و آدابى كه ما از آنها ياد كرديم مى تواند ترا به شناخت مناظره اى كه با هدف الهى صورت مى گيرد، و شناخت كسى كه به خاطر خود مناظره و يا به خاطر انگيزه ها و هدفهاى نارواى ديگر به مناظره مى پردازد، رهنمون گردد.
فصل دوم : آفات و نتايج سوء بحث و مناظره نادرست  
مقدمه :
در اين فصل ، آفات مناظره و نتايج سوئى كه از رهگذر مناظره نادرست عائد انسان مى گردد، و از بلياتى كه از مهلكات اخلاقى به شمار مى آيد، بحث و گفتگو مى شود.
لذا بايد متوجه باشيم مناظره اى كه به منظور غلبه بر ديگران و اسكات طرف و مباهات ، و شوق و تمايل عصبى به اظهار فضل ، صورت مى گيرد منبع و سرچشمه همه خويها و رفتارهائى است كه از نظر خداوند متعال ، ناستوده است ؛ ولى از ديدگاه ابليس ستوده مى باشد.
رابطه و نسبت اينگونه مناظرات با زشتيهاى باطنى - از قبيل تكبر و خودبزرگ بينى ، عجب و خودستائى ، رياء، حسد، رقابت ، تزكيه نفس و خودپسندى ، جاه طلبى و امثال آنها - همچون نسبت خمر و شراب با زشتيها و زشتكاريهاى ظاهرى از قبيل : زنا، قتل ، و نسبت و تهمت زنا به ديگران است . همانگونه كه اگر كسى ميان شرب خمر و ساير گناهان و زشتكاريها مخير باشد، و شرب خمر را - به خاطر ناچيز شمردن جرم آن - بر ديگر گناهان ترجيح دهد؛ در نتيجه ، همين گناه ، وى را به طرف گناهان و زشتكاريهاى ديگر سوق مى دهد؛ همينگونه نيز اگر بر روحيه كسى حس علاقه به غلبه بر ديگران و اسكات آنها در مناظره ، و جاه طلبى و مباهات بر اقران ، چيره و مستولى گردد، اينگونه تمايلات ، او را به اظهار و ارتكاب علنى تمام پليديها سوق مى دهد (كه مى توان آنها را به عنوان آفات و نتايج سوء مناظره هاى نادرست تلقى كرد).
(مطالب مربوط به اين فصل ، طى گزارش دوازده آفت بررسى ميشود):
1- عدم پذيرش حق از رهگذر مناظره تواءم  باجدال و ستيزه جوئى
يكى از آفات مناظره ، مسئله عدم پذيرش حق و ناخوش انگارى آن و حرص و تمايل شديد به مبارزه با حق از طريق جدال و ستيزه كارى است . اين حالت ناپسند تا آنجا در روح مناظره كننده ستيزه جو پيشروى مى كند كه نامرغوب ترين حادثه و نامطلوب ترين رويداد زندگانى - از ديدگاه او - اين خواهد شد كه مبادا حق بر زبان طرف مناظره او پديدار گردد. و هر چند كه حق بدينصورت چهره مى نماياند با توسل به تلبيس و بيان حق به جانب و حربه نيرنگ و چاره انديشى مى كوشد به منظور انكار حق - بر حسب مقدورات و توانائيش - مناظره وى ادامه يابد تا سرانجام ، حق را پايمال سازد.
از اين پس ، ممارات و ستيزه جوئى به صورت عادت و طبيعت ثانوى در او درمى آيد، آنهم به گونه اى كه هر سخنى به گوشش مى رسد - براى اظهار فضل و خرده گيرى از خصم - حالت اعتراض و اشكال تراشى هر لحظه در دلش برانگيخته مى شود، اگرچه طرف او بر حق باشد؛ چون مى خواهد باصطلاح : خودى را بنماياند؛ لذا به هيچوجه در صدد اظهار حق برنمى آيد.
و ما پيش از اين درباره نكوهش مراء و ستيزه جوئى و آثار سوئى كه بر آن مترتب است ، آيات و رواياتى را ياد كرديم . خداوند متعال ميان كسى كه به او دروغ و افتراء مى بندد و ميان كسى كه حق را تكذيب مى كند جدائى نمى بيند، بلكه آندو را از نظر جرم و گناه روحى و اخلاقى ، با هم برابر مى داند آنجا كه مى فرمايد:
(( (و من اظلم ممن افترى على الله كذبا او كذب بالحق لما جائه (401) ) ))
چه كسى ستمگرتر از كسى است كه بر خداوند متعال ، دروغ و افترا بسته و يا آنگاه كه حق بدو رسيده ، آنرا دروغ پندارد و آنرا تكذيب نمايد.
عدم پذيرش حق و تكذيب آن ، نوعى از كبر و خودبزرگ بينى به شمار مى آيد؛ زيرا قبلا گفتيم كه كبر و استكبار، در واقع عبارت از رد كردن حق به گوينده آن مى باشد. و مراء و جدال ، مستلزم چنين حالتى است ، (يعنى انسانرا وامى دارد كه زير بار حق نرود و آنرا تكذيب نمايد).
ابى درداء و ابى امامه و واثله و انس مى گفتند: روزى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) بر ما وارد شد در حاليكه ما راجع به يكى از مسائل دينى سرگرم بحث و مجادله و ستيزه جوئى بوديم ، ديديم رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) چنان خشمگين شد كه شدت خشم او براى ما بى سابقه بود. سپس فرمود: (ملتهائى پيش از شما به علت جدال و ستيزه جوئى ، گرفتار انحطاط و نابودى شدند. از ستيزه جوئى دست برداريد؛ زيرا يك فرد باايمان با كسى به جدال و ستيز برنمى خيزد. ستيزه جوئى نكنيد؛ چون ستيزه جو كاملا و سخت زيانكار است . جدال را كنار بگذاريد؛ زيرا من در روز قيامت از ستيزه گر شفاعت و وساطت نمى كنم . با هم به ستيز نپردازيد؛ چون من براى كسى كه اگر از جدال - در حاليكه حتى حق با او است و راستين مى باشد - دست بردارد، سه خانه و جايگاه آرام بخشى در بوستانها و اطراف و مرغزار و ميان بهشت و قله هاى آن ، ضمانت مى كنم . از مراء و جدال دست برداريد؛ زيرا نخستين كارى كه پروردگار من - پس از منع بت پرستى - مرا از آن نهى فرمود عبارت از ستيزه جوئى با مردم است (402) )
از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) است كه فرمود: (سه خصلت است كه هرگاه كسى خداى عزوجل را با احراز آنها ملاقات كند - مى تواند از هر درى كه دلخواه او است وارد بهشت گردد:
1- كسى كه داراى اخلاق نيكو و رفتار پسنديده باشد.
2- فردى كه در سر و علن و آشكارا، و در نهان ، بيم خداى را در دل نگاه دارد.
3- شخصى كه از جدال و ستيزه جوئى خوددارى كند، اگرچه بر حق باشد(403) ).
امام صادق (عليه السلام ) از اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود: (از ستيزه جوئى و خصومت با مردم بر حذر باشيد؛ زيرا اين دو حالت ، قلب انسان را نسبت به برادران ايمانى بيمار مى سازد. و نفاق و دوروئى را در دلها ريشه دار مى سازد و به رويش و رشد آنها كمك مى كند(404) ).
امام صادق (عليه السلام ) فرمود كه جبرئيل (عليه السلام ) به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) عرض كرد: (از ستيزه جوئى و درگيرى با مردم بر حذر باش (405) ).
2- تظاهر و رياكارى 
يكى از آفات و عوامل زيانبار مناظره ، رياء و تظاهر و ملاحظه از توده مردم و سعى و تلاش براى جلب قلوب آنان و معطوف ساختن توجه آنها به خويشتن مى باشد؛ تا بدينوسيله ، ديگران راءى و نظريه او را تاءييد نموده ، و او را نسبت به طرف مناظره وى يارى داده ، و با او اظهار هماهنگى كنند. چنين كارى عين رياء و تظاهر و بلكه بخشى ناچيز از آن است .
رياء و صحنه سازى ، يكنوع دردى سخت و درمان ناشدنى و مرضى خوفناك و عامل مهلك و كشنده است . خداوند متعال مى فرمايد:
(( (و الذين يمكرون السيئات لهم عذاب شديد و مكر اولئك هو يبور )) (406)
و آنانكه نيرنگهاى زشت آرند آنها را است شكنجه اى سخت ، و نيرنگ آنان تباه و نابود خواهد شد و اثرى از خود بجاى نخواهد گذاشت .
برخى از مفسرين گفته اند: اين افراد عبارت از رياكاران مى باشند.
و نيز خداوند متعال مى فرمايد:
(( (فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة ربه احدا(407) )
اگر كسى به لقاء رحمت پروردگار خويش اميدوار است بايد دست اندر كار اعمال شايسته شود، و در بندگى پروردگارش ، هيچ چيزى را انباز او قرار ندهد.
رياء و تظاهر عبارت از (شرك خفى ) است . رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: سهمگين ترين امرى كه از آن نسبت به شما سخت بيمناكم (شرك اصغر) است . عرض كردند شرك اصغر چيست ؟ فرمود: رياكارى و تظاهر. خداوند متعال - آنگاه كه مى خواهد بندگان خود را به مجازات اعمال آنها برساند - در روز قيامت به آنها خطاب مى كند: به كسانى پناهنده شويد كه به خاطر آنها رياء و تظاهر مى كرديد؛ بنگريد كه آيا مى توانيد پاداش اعمال خويش را نزد آنها بيابيد؟(408) ).
و نيز فرمود: (از سقوط در چاه مذلت و خوارى (يا از سقوط در وادى حزن و اندوه )، به خداوند متعال پناه ببريد، عرض كردند يا رسول الله اين چاه مذلت چيست ؟ فرمود: دره و پرتگاهى است در دوزخ كه براى رياكاران ستيزه جو آماده گشته است (409) ).
و همو فرموده است : (به رياكار در روز قيامت مى گويند: اى فاجر و گناهكار و اى فريبكار متظاهر، عمل و رفتار تو سردرگم ، و اجر و پاداش تو تباه گشته است ، بايد اجر و پاداشت را از كسى مطالبه و دريافت كنى كه به خاطر او عمل مى كردى (410) ).
جراح مداينى از امام صادق (عليه السلام ) درباره آيه (( (فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة ربه احدا) )) سؤ ال كرد، حضرت فرمود: مصداق و منظور اين آيه عبارت از كسى است كه دست اندر كار عملى مى گردد كه پاداش آفرين است ؛ ولى هدف او رضاى خداوند متعال نيست ؛ بلكه او مى خواهد صرفا مردم ، وى را پاكيزه و مبرى بپندارند، و در ميان جامعه به پاكى نامور گردد. اين شخص عبارت از همان كسى است كه در عبادت و پرستش خداوند متعال ، دچار شرك مى باشد(411) ).
از همان امام (عليه السلام ) روايت شده است كه نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (فرشته الهى ، اعمال بندگان خدا را با خوشحالى و رضايت خاطر به ملاء اعلى برمى فرازد. و آنگاه كه حسنات آنانرا بدانسو بالا مى برد خداوند (عز و جل ) به ماءموران خود مى گويد: حسنات اين شخص را در (سجين ) و ديوان اعمال گنهكاران قرار دهيد؛ زيرا او در اعمال خويش ، مرا منحصرا در مد نظر قرار نداده بود)(412) . (سجين عبارت از محلى است كه نامه فجار و كفار را در آنجا مى نهند).
از اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) است كه فرمود: (براى رياكار سه مميز و نشانه وجود دارد: 1- آنگاه كه مردم را مى بيند با نشاط و شادمان مى گردد 2- و به هنگامى كه تنها است كسل و بيحال مى شود 3- و دوست مى دارد كه مردم ، او را در تمام كارهايش بستايند)(413) .
3- خشم و غضب  
سومين عارضه سوء و آفت مناظره نادرست ، خشم و غضب است . مناظره كننده غالبا نمى تواند خود را از تيررس خشم دور نگاهدارد، و بيشتر اوقات ايندو از هم جدائى پذير نيستند. بويژه اگر به سخن او ايراد و اشكال كنند و گفتار او را مردود اعلام كنند، و بيان او مورد اعتراض و انتقاد واقع شود، و استدلال او در حضور مردم ، غيرقابل قبول تلقى گردد. در چنين شرائطى ، ناگزير خشمگين مى شود.
خشم و غضب مناظره كننده ، گاهى به حق ، و احيانا نادرست و نا به حق است . خداوند متعال و رسول گرامى او، خشم و غضب را - به هر كيفيتى كه اتفاق افتد - نكوهش كرده و نسبت به آن ، همه مردم را سخت - و بيش از حد انتظار - به عذاب تهديد فرموده است . خداوند متعال مى فرمايد:
(( (اذا جعل الذين كفروا فى قلوبهم الحمية حمية الجاهلية فانزل الله سكينته على رسوله (414) ) )) .
آنگاه كه افراد كافر و ناسپاس ، حميت و غيرت را در دلهاى خود برقرار ساختند، آنهم غيرت و تعصب جاهلى ؛ لذا خداوند متعال آرامش و اطمينان خاطر را بر فرستاده خود فروآورد.
به همين جهت خداوند متعال ، كفار را به خاطر تظاهر به عصبيت - آنهم عصبيتى كه بازده خشم است - نكوهش كرده و مؤ منين را به خاطر آرامشى كه پروردگار متعال به آنان مرحمت فرموده مورد ستايش قرار داده است .
از عكرمه (مولى ابن عباس ) در تفسير (سيدا و حصورا) روايت شده است كه (سيد) عبارت از كسى است كه خشم و غضب بر او چيره نگردد.
روايت كرده اند كه شخصى به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) عرض كرد: مرا به عملى راهنمائى و توصيه فرما، ضمن آنكه آن عمل ، مختصر است ، مفيد و سودمند هم باشد، فرمود: خشمگين مشو. آن مرد دوباره همان درخواست را تكرار كرد، باز هم فرمود: خشمگين مشو(415) .
از معصوم (عليه السلام ) سؤ ال شد كه چه عاملى مى تواند انسان را از خشم الهى دور سازد؟ فرمود: خشم روائى مكن (تا گرفتار غضب الهى نگردى ).
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) است كه فرمود: (اگر كسى از خشم و غضب خوددارى كند، خداوند متعال بر روى عيوب و زشتيهاى او پرده مى افكند(416) ).
ابودرداء مى گويد: به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) عرض كردم يا رسول الله مرا به عملى ارشاد كن كه زير سايه آن وارد بهشت گردم ، فرمود: خشم مگير(417) ).
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (خشم و غضب ، ايمان انسان را تباه مى سازد آنچنانكه (صبر) يعنى گياه تلخ و تبرزد، عسل را فاسد مى كند و، شهد و شيرينى آنرا از ميان برمى دارد(418) ).
و نيز فرمود: (هيچ كسى دچار غضب نگرديد مگر آنكه بر لبه پرتگاه دوزخ قرار گرفت (419) ).
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: از پدرم شنيدم كه مى گفت : مردى صحرانشين و بيابانگرد، حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسيد و عرض كرد: روزگار و زندگانى من در بيابان سپرى مى گردد، به من مطالبى جامع و سودمند تعليم فرما. حضرت فرمود: من به تو دستور مى دهم كه خشمگين نشوى . اين مرد صحرانشين درخواست مذكور را سه بار تكرار كرد و همان پاسخ را دريافت نمود. سپس گفت : از اين پس راجع به چيزى پرسش نخواهم كرد؛ چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مرابه چيزى جز خير و خوبى ، امر نفرموده است (420) ).
از همان امام عليه السلام است كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (خشم روائى ، ايمان انسان را تباه مى كند همانطور كه سركه ، عسل را تباه مى سازد(421) ).
روزى در حضور امام باقر (عليه السلام ) سخن از غضب به ميان آمد، فرمود: (فردى كه دچار غضب مى گردد هرگز روى سعادت به خود نمى بيند و قانع و راضى و آرام نمى شود مگر آنگاه كه وارد آتش دوزخ گردد(422) ). (يعنى تا مرتكب گناهى نشود خشمش تسكين نمى يابد).
همو فرموده است : (در كتاب توراة آمده است : وقتى موسى (عليه السلام ) با خداى عز و جل مناجات مى كرد خدا به او فرمود: اى موسى ، نسبت به كسى كه زمام اختيار او را در دست تو قرار داده ام و ترا بر او مسلط ساختم از خشم روائى بر او، خويشتن دارى كن تا من از خشم روائى بر تو خوددارى كنم (423) ).
از ابى حمزه ثمالى است كه گفت امام باقر (عليه السلام ) فرمود: (اين خشم و غضب ، پاره اى از آتش شيطانى است كه در قلب آدمى برافروخته مى گردد، و آنگاه كه يكى از شما دچار خشم مى شود چشمانش برافروخته شده و رگهاى گردن او برآمدگى پيدا مى كند و از اين طريق است كه شيطان به قلب آدمى راه مى يابد و در آن نفوذ مى كند(424) ).
اخبار و احاديث در مذمت و نكوهش غضب ، فراوان مى باشد:
در اخبار كهن آمده است : يكى از انبياء به كسانى كه با او مصاحب بودند گفت : چه كسى با من پيمان مى بندد كه خشمگين نشود تا بدينوسيله از لحاظ مقام و مرتبت نبوت با من همطراز گردد و پس از من جانشينم باشد؟ يكى از جوانان مجلس گفت : من چنين تعهدى را قبول مى كنم . سپس آن پيامبر (عليه السلام ) سخن و پيشنهاد خود را تكرار كرد، باز هم همان جوان گفت : من اين مسئوليت انسانى را به عهده مى گيرم . او عملا نيز نسبت به تعهد خود وفادار ماند (و هرگز خشمگين نشد). وقتى آن پيامبر (عليه السلام ) از دنيا رفت ، جوان مذكور به مقام و مرتبت او (پس از رحلتش ) نائل آمد، و آن جوان همان (ذوالكفل نبى ) (عليه السلام ) است كه متكفل و متعهد شد خشمگين نگردد و به تعهد خود نيز كاملا وفا نمود.
4- حقد و كينه توزى 
چهارمين آفت زيانبار مناظره ، حقد و كينه توزى است كه خود نيز بازده و زاده غضب مى باشد؛ چون وقتى انسان به خاطر عدم توانائى بر اعمال غضب و تشفى قلب ، خشم خويش را فرو مى نشاند و آنرا به دل مى گيرد اين حالت به درون او بازمى گردد و در آن نفوذ كرده و در آنجا پايدار و پنهان و محفوظ مى ماند، و بالاخره به صورت حقد درآمده و از كينه سر برمى آورد.
مقصود از حقد اين است كه قلب انسان همواره با احساس سنگينى و بغض و نفرت دست به گريبان است با اينكه مى دانيم كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (يك فرد مؤ من ، كينه به دل خود راه نمى دهد و كينه توز نيست ).
بنابراين حقد و كينه توزى ، ثمره و ميوه تلخ خشم و غضب مى باشد كه ضمنا امور زشت و حالات ناپسندى را براى انسان به ارمغان مى آورد كه اين امور عبارتند از: حسد، ناسزاگوئى در برابر حوادث ناخوش آيندى كه به طرف وى آسيب مى رساند، عزلت و كناره جوئى و قهركردن ، بريدن از خويشاوندان و نزديكان ، سخنهاى ناروا و نامشروع از قبيل : دروغ ، غيبت ، افشاى اسرار مردم ، پرده درى ، نقل مطالبى كه به استهزاء منجر مى گردد، آزار رساندن با زبان و كردار. و تا آنجا كه امكانات فرد كينه توز به وى اجازه مى دهد (در اين مسير، توسنى مى كند).
همه اين امور نابخردانه و نكوهيده ، پاره اى از نتايج و آثار سوء حقد و كينه ورزى است . حداقل نتيجه سوء كينه توزى تو - در صورتيكه بتوانى از اين امور زشت هم بر حذر باشى - اين است كه از وجود اين حالت در قلب و درون خود احساس سنگينى مى كنى ، و نمى توانى دلت را از بغض نسبت باو بازدارى تا آنجا كه ناگزير مى شوى از اداء وظيفه در مورد كارهاى مطلوب و مورد پسند خداوند - از قبيل : خوشروئى و رفق و مدارا و عنايت و اهتمام نسبت به طرف مناظره و قيام و اقدام در احسان به او و هميارى و تعاون با او - امتناع ورزى .
تمام اين حالات درونى و جنبشهاى روانى ، درجه و پايه دين و ايمان تو را به انحطاط و سقوط و نقصان مى كشاند و ميان تو و تفضل عظيم و پاداش بزرگ پروردگار متعال ، فاصله و جدائى برقرار مى سازد، اگرچه ، ترا در معرض كيفر و عذاب قرار ندهد.
بايد متوجه بود كه فرد كينه توز - در صورتيكه قادر بر مجازات طرف مناظره خود باشد - مى تواند سه حالت را در پيش گيرد:
1- حق طرف خود را به طور كامل و بدون كم و كاست اداء نمايد، كه اين كار، عين (عدل ) و عدالت خواهى است .
2- نسبت به او از طريق عفو و گذشت احسان كند، كه البته چنين گذشتى را مى توان (تفضل ) ناميد.
3- ناروا عمل كند و بى جهت و بدون آنكه مستحق ظلم باشد به وى ستم نمايد كه چنين عملى را (جور) مى نامند.
رفتار سوم ، شيوه اراذل و اوباش مى باشد، يعنى افرادى فرومايه ، چنين شيوه اى را انتخاب مى كنند.
رفتار دوم ، راه و رسم صديقين و افراد راستين است .
و رفتار اول ، اوج پايه و درجه مردمان صالح و شايسته اى است ، كه بايد فرد مؤ من - اگر نتواند مقام و فضيلت عفو را تحصيل كند - با چنين خصلتى خو گرفته و شخصيت او با همان خصلت درآميخته و بدان نامور گردد. عفوى كه خداوند متعال ، افراد بشر را بدان امر و دعوت كرده و فرستاده گرامى خود (صلى الله عليه و آله ) و ائمه (عليهم السلام ) را به خاطر داشتن چنين حالتى ، ويژگى بخشيده ، و آنانرا از ساير مردم ممتاز ساخته است . خداى متعال به پيامبرش فرمود:
(( (خذ العفو(425) ) ))
عفو و گذشت را در پيش گير.
و يا فرمود:
(( (و ان تعفوا اقرب للتقوى ) )) (426)
اگر عفو كنيد، چنين شيوه اى با تقوى و پرهيزگارى ، در خور و مناسب تر و داراى پيوند نزديك ترى است .
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (سوگند به خدائى كه جان و حيات من در يد قدرت او است سه چيز است كه اگر در مورد آن ها قسم ياد كنم بجا و به مورد است :
1- هيچ صدقه و انفاقى ، مال و خواسته بشر را كم نمى سازد و از آن نمى كاهد، بنابراين صدقه بدهيد و انفاق كنيد.
2- هر فردى كه بر او ستم رفته اگر به منظور كسب رضاى خداوند، راه و رسم عفو و اغماض را در پيش گيرد، خداوند متعال بر عزت و سرفرازى او در روز قيامت مى افزايد.
3- هر كسى كه درى از سؤ ال و درخواست مالى خويش را به روى مردم بگشايد، خداوند متعال درى از فقر و تهيدستى را فراسوى او باز مى كند)(427) .
و نيز فرمود: (تواضع و فروتنى ، جز رفعت و والائى مقام چيزى بر انسان نمى افزايد؛ پس فروتنى كنيد تا خداوند متعال مقام و منزلت شما را رفيع گرداند. عفو و گذشت ، پايه هاى عزت و سرفرازى انسان را بالا مى برد؛ لذا عفو را پيشه خود سازيد تا خداوند متعال شما را سرفراز گرداند. صدقه و انفاق مالى ، مال و ثروت انسان را فزاينده تر مى سازد پس صدقه دهيد تا مشمول رحمت الهى باشيد(428) )
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: موسى (عليه السلام ) به خدا عرض كرد: (پروردگار من ، كداميك از بندگانت در پيشگاه تو عزيزتر است ؟ فرمود: آن كسى كه در عين توانائى بر مجازات ، عفو و گذشت نمايد(429) ).
ابن ابى عمير از عبدالله بن سنان و او از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه آنحضرت گفت ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در ضمن يكى از سخنرانى ها فرمود:
(هان اى مردم ، مى خواهيد شما را به بهترين پديده هاى آفرينش و عاليترين خصلت و اخلاق پاداش آفرين دنيا و آخرت آگاه سازم ؟ (اين خصلتها عبارتند از اينكه ):
1- نسبت به كسى كه بر تو ستم روا داشته است عفو و اغماض را در پيش گيرى .
2- با كسى كه ارتباط خود را از تو گسسته و قطع رحم كرده ، صله رحم كنى و با وى در ارتباط باشى .
3- به كسى كه نسبت به تو بدى كرده است نيكى كنى .
4- از عطاء و بخشش نسبت به كسى كه ترا از بخشش و عطاى خويش محروم ساخته ، دريغ نورزى (430) ).
اخبار و احاديث درباره فضيلت عفو و گذشت ، بسى فراوان و چشمگير است ؛ لكن ذكر همه آنها در خور اقتضاء اين كتاب نيست .
5 - رشك و حسد 
پنجمين آفات و عوارض مضر مناظره عبارت از رشك و حسد است كه خود نيز بازده و نتيجه حقد و كينه ورزى است ، و حقد و كينه ورزى نيز ثمره خشم غضب مى باشد، چنانكه قبلا در اين باره سخن گفتيم .
غالبا مناظره كننده از حسد نسبت به طرف خود در امان نيست ؛ زيرا گاهى بر طرف خود، غالب و گاهى در برابر او مغلوب مى گردد؛ و گاهى فقط سخن او مورد ستايش قرار گرفته و نيز گاهى فقط سخن طرف او مشمول تمجيد و تحسين ديگران واقع مى شود.
آنگاه كه غلبه با او نباشد و يا سخن او مورد ستايش ديگران قرار نگيرد چنين آرزو مى كند كه غلبه و پيروزى از آن او بوده و ديگران نيز از سخن او ستايش كنند و طرف او از اين مزايا محروم باشد. اينگونه تمنى و آرزو، عين حسد است ؛ چون علم و دانش از بزرگترين و مهمترين نعمت هاى الهى است پس وقتى مناظره كننده آرزو كند كه چنين غلبه و پيروزى و لوازم آن از آن او باشد، (و طرف مناظره وى از چنين مزايائى محروم بماند)، در حقيقت نسبت به او حسد ورزيده است . چنين حالتى به هر مناظره كننده اى دست مى دهد و دچار چنين روحيه ناستوده اى مى گردد. البته - بجز كسانى كه خداوند متعال آنانرا در پناه صيانت خود قرار مى دهد - اكثر مناظره كنندگان از چنين گرفتاريهاى روحى مصون نيستند؛ لذا ابن عباس گفته است : (علم و دانش را در هر جائى كه يافتيد فرا گيريد و آنرا در اختيار خود قرار دهيد، و گفتار و ايراد برخى از فقهاء درباره برخى ديگر را نپذيريد، و برخورد و اختلاف آنها را ملاك و معيار قرار ندهيد؛ چون اختلاف ورزيدن آنها و در نتيجه ، تفاوت آراء آنان ، همانند مخالفت بزهاى نر و يا آهوان نر در ميان آغل و يا در كمينگاه شكارچى است ).
اما آنچه درباره نكوهش حسد و تهديد نسبت به آن به ما رسيده است از حد شمار و آمارگيرى بيرون است . راجع به مذمت حسد، همينقدر كافى است كه همه رويدادهاى آميخته به گناه و فساد - كه در روى زمين اتفاق افتاده است از نخستين زمان آفرينش آدم تا آخرين هنگام برپائى جهان هستى - از همين رشك و حسد ريشه مى گيرد.
آنگاه كه ابليس نسبت به آدم ابوالبشر (عليه السلام ) حسد ورزيد، فرجام كار وى بدانجا انجاميد كه خداوند متعال او را از درگاه رحمت خويش طرد فرمود، و شكنجه آتش دوزخ را براى وى آماده كرد تا جاودانه در آن رنج بيند.
حسد - پس از سقوط و ابتلاء ابليس به سرنوشت شوم خود - بر بشر مسلط گرديد و همچون روح و خون در بدن انسانى راه يافته و در آن نفوذ كرد، و سرانجام بصورت عامل و انگيزه دائمى فساد و تبه كارى درآمد.
آرى حسد، نخستين لغزش و گناهى بود كه بلافاصله پس از آفرينش آدم روى داد، و همين حالت نابسامان روانى ، موجب قتل و شهادت فرزند آدم ابوالبشر (يعنى هابيل ) به وسيله برادرش (يعنى قابيل ) گرديد؛ چنانكه خداوند متعال داستان اين دو برادر و مسئله برادركشى را در نبشتار گرامى خود بازگو نمود، و نيز در قرآن كريم حاسد را با شيطان و ساحر و افسونگر، قرين و همپايه معرفى كرده و فرموده است :
(( (و من شر غاسق اذا وقت ، و من شر النفاثات فى العقد، و من شر حاسد اذا حسد )) (431)
و از شر تاريكى آنگاه كه فراگيرد و يا فرو رود و از شر زنانى كه در گرهها مى دمند، و از شر حسود آنگاه كه حسادت مى ورزد، به پروردگار خود پناه مى برم .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (حسد، حسنات و كارهاى نيك (و ايمان ) انسان را مى بلعد و نابود مى سازد آنچنانكه آتش ، هيزم را(432) ).
و همو فرمود: (دردها و بيماريهاى جامعه هاى پيشين - كه عبارت از حسد و كينه ورزى است - به طرف شما آرام آرام و بى سر و صدا به حركت درآمده و به شما روى آورده است ، دردهائى كه مى تراشد و مى زدايد، نمى گويم كه موى بدن را مى تراشد و آنرا مى زدايد؛ بلكه دين و ايمان شما را مى تراشد و آنرا از صفحه درون و خاطر شما دور مى كند. سوگند به خدائى كه جان محمد در يد قدرت او است هيچيك از شما وارد بهشت نخواهيد شد مگر آنگاه كه با سلاح دين و ايمان مجهز باشيد. و نمى توانيد سلاح ايمان را در بر گيريد مگر آنگاه كه نسبت به هم محبت ورزيده (و به هم حسادت نكنيد)(433) ).
و نيز فرمود: شش فرقه از مردم - بدون محاسبه و بازپرسى ، به خاطر شش امر - وارد دوزخ مى شوند. عرض كردند اين شش فرقه چه كسانى هستند؟ فرمود:
1- امراء و فرمانروايان به علت جور و ستم .
2- عرب ها و تازيان به خاطر حميت و عصبيت جاهلى .
3- رؤ سا و اشراف و مالداران به علت تكبر و خودبزرگ بينى .
4- تجار و سوداگران به خاطر خيانت .
5 - روستائيان به علت نادانى .
6- علماء و دانشمندان به خاطر حسد(434) ).
محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام ) نقل كرده است كه فرمود: (شخصى كه خشم آلود با شتابزدگى وارد هر كارى مى گردد (و سخنى عارى از انديشه بر زبان مى آورد و به شدت خشمگين مى شود)، در نتيجه دچار كفر مى گردد. و حسد، ايمان انسان را مى بلعد آنچنانكه آتش ، هيزم را در كام خود فرو مى برد(435) ).
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (آفتهاى دين و ايمان بشر عبارتند از: حسد، عجب و خودبينى ، و فخر و مباهات بر ديگران (436) ).
همان امام (عليه السلام ) فرمود: خداوند متعال به موسى (عليه السلام ) چنين خطاب كرد:
اى پسر عمران ، نسبت به مردم - به خاطر اينكه لطف و تفضلم را به آنها ارزانى داشته ام - حسادت مكن و به مزاياى آنها چشم ندوز، و در دل خود، آنرا پى گيرى مكن ؛ زيرا انسان حسود نسبت به احسان من به ديگران ، خشمگين مى باشد و مى خواهد از كم و كيف بهره هائى كه ميان مردم تقسيم كرده ام جلوگيرى كند؛ اگر او بدينسان باشد من از آن او نيستم و او نيز از آن من نخواهد بود)(437) . (يعنى نسبت به هم بيگانه ايم ).
و همان امام (عليه السلام ) فرمود: يك فرد باايمان ، غبطه مى خورد (يعنى خواهان همانگونه نعمتى است كه خداوند متعال به ديگران عطاء فرموده است )؛ ولى او نسبت به ديگران ، حسد نمى ورزد (يعنى خواهان سلب نعمت از ديگران و جلب آن به خود نيست )؛ لكن منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد(438) ).
6- بريدن از افراد و كناره جوئى از مردم 
ششمين آفت مناظره ، قهر و فاصله گرفتن از مردم و قطع رابطه با آنها است ، و اين حالت نيز از لواحق و پى آمدهاى حقد و كينه توزى مى باشد؛ زيرا وقتى ميان اهل مناظره ، نفرت و انزجار برانگيخته مى شود و بالا مى گيرد و خشم و غضب از رهگذر آن ، چهره مى نماياند، و هر يك از دو طرف مدعى مى گردد كه حق با او است و ديگرى اشتباه مى كند، و چنين مى پندارد و يا چنين اظهار مى كند كه طرف وى روى امر باطلى اصرار مى ورزد و با اراده اى مستحكم برخلاف راءى او در مخالفت خويش پافشارى مى نمايد (خشم و كينه ، نتيجه قهرى چنين روشى خواهد بود)، و لازمه كينه و خشم او اين است كه با او قطع رابطه كرده و از او فاصله گيرد. و اين كار از بزرگترين گناهان و از معاصى كبيره است .
داود بن كثير مى گويد از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه گفت پدرم روايت كرد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مى فرمود: (اگر دو فرد مسلمان از هم دورى گزينند (و به اصطلاح از هم قهر كنند) و مدت سه روز با چنين حالتى بسر برند و با هم صلح و سازش و آشتى ننمايند از حوزه اسلام بيرون هستند و نمى توان ميان آنها هيچگونه ولايت و پيوند دوستى تصور كرد. اگر هر يك از آندو در اعاده ارتباط، پيشقدم گردند و سر صحبت را با يكديگر باز كنند، آن كسى كه در اين كار پيشقدم مى شود در روز حساب به سوى بهشت ، پيشتاز است (439) ).
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: (هيچوقت دو فرد مسلمان از هم قهر و دورى نمى كنند مگر آنكه يكى از آنها مستوجب برائت و بيزارى خداوند و مستحق لعنت او مى باشد؛ و گاهى هر دو، مستحق چنين كيفرى هستند. (معتب (440) ) به آنحضرت عرض كرد: فدايت شوم اين يكى كه قهر كرد و در قطع رابطه پيشقدم شد ظالم و متجاوز است و مستحق چنين كيفرى مى باشد. پس بنابراين به چه دليل آن ديگرى كه مظلوم است بايد كيفر بيند؟ فرمود: چون او برادرش را به ارتباط و آشتى دعوت نمى كند و براى خاطر او خشمش را فرو نمى خورد، و از سخن او صرف نظر نمى نمايد. از پدرم شنيدم كه مى فرمود: اگر دو فرد با هم درگير شوند و با هم به نزاع برخيزند و يكى از آنها به ديگرى چشم زخمى وارد سازد و بدو آزار روحى رساند و بر او غالب آيد بايد مظلوم و ستمديده به رفيق ستمگر خود بازگردد و به او بگويد: برادر! من ستم كارم و مرا عفو كن تا بدينوسيله خلاء و جدائى قهر و قطع رابطه ميان او و رفيقش ‍ جبران گردد؛ زيرا خداوند متعال ، داور عادل و دادگرى است كه حق مظلوم را از ظالم مى ستاند(441) ).
زرارة بن اعين از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: (شيطان - تا آنگاه كه يكى از مؤ منان از دينش برنگردد - ميان آنها دشمنى و جدائى و بيگانگى به وجود مى آورد و ميان آنها افساد مى كند. وقتى آنها از هم فاصله گرفتند به پشت مى خوابد و به تمدد و استراحت مى پردازد و سپس مى گويد: من پيروز و كامياب شدم . آنحضرت فرمود: بنابراين ، خداى ، آن كسى را بيامرزاد كه ميان دو دوست ، انس و آشتى به وجود آورد. اى گروه مؤ منان نسبت به هم ماءنوس ‍ باشيد و به يكديگر مهربانى كنيد(442) ).
ابى بصير از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود: (تا آن وقتى كه دو فرد مسلمان از هم دورى مى جويند شيطان همواره خرسند و شادمان است . و وقتى به هم رسند و دوستى خود را تجديد كنند زانوهاى شيطان سست مى گردد و مى لرزد به گونه اى كه نمى تواند در جائى قرار گيرد، و رگ و پيوندش از هم گسيخته شود و فرياد ميزند: واى بر او (يعنى بر من ) كه سقوط و نابودى و بدبختى بدو آسيب رسانده (443) (يعنى بر من آسيب وارد ساخت ).

next page

fehrest page

back page