آداب تعليم و تعلم در اسلام

دكتر سيد محمد باقر حجتى

- ۲۱ -


7- سخنان ناروا و گفتارهاى حرام 
هفتمين آفت مناظره ، سخنان ناروا از قبيل دروغ و غيبت و امثال آنها است كه از لوازم كينه توزى و بلكه از نتايج مناظره مى باشد؛ زيرا مناظره نادرست ، هرگز از نقل سخنى كه به منظور نكوهش و توهين به صاحب آن سخن ، ايراد مى شود عارى نيست . بنابراين مناظره كننده سخنان طرف را تحريف و دگرگونه وانمود مى كند، و در نتيجه مرتكب دروغ و افتراء و دغلكارى مى گردد. و گاهى نيز آشكارا طرف خويش را جاهل و احمق قلمداد مى نمايد و نادان و نابخرد برمى شمارد. پيدا است كه ثمره اين كار عبارت از اين است كه فرد آبرومندى را بى آبرو مى سازد و حرمت او را از ميان مى برد.
همه رفتار سابق الذكر از گناهان كبيره مى باشد، و به گونه اى در قرآن و حديث نسبت به آنها تهديد شده است كه مى توان گفت كه شعار آن از حد احصاء بيرون است . براى اطلاع از نكوهش غيبت ، همينقدر كافى است كه خداوند متعال اين عمل را به (اكل ميته ) يعنى خوردن گوشت مردار تشبيه كرده و مى فرمايد:
(( (و لايغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم ان ياءكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه (444) ).
نبايد هيچيك از شما در غياب ديگرى از او بدگوئى كند، آيا هيچيك از شما دوست مى دارد كه گوشت بدن برادر مرده خود را بخورد؟ بديهى است كه از چنين كارى متنفر و بيزار مى باشيد.
نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (تمام شئون و حيثيات يك مسلمان بر مسلمان ديگر حرام ، يعنى از حرمت و اعتبار برخوردار است : خون ، مال و آبروى او داراى حرمت مى باشد(445) ) و غيبت ، مسئله اى است كه در ارتباط با آبروى مسلمان مى باشد، (يعنى كسى كه از ديگرى غيبت مى كند در حقيقت به حريم آبروى او تجاوز مى كند).
و نيز فرمود: (از غيبت كردن بر حذر باشيد؛ زيرا غيبت از لحاظ جرم و گناه ، سخت تر و بدتر از زنا است ؛ چون ممكن است گاهى انسان ، گرفتار زنا گردد و توبه كند و خداوند هم توبه او را بپذيرد. اما كسى كه غيبت مى كند - تا آنگاه كسى كه از او غيبت شده است ، او را مورد عفو و گذشت قرار ندهد - مشمول آمرزش پروردگار واقع نمى شود(446) ).
براء مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) براى ما سخنرانى مى كرد كه حتى جوجه پرنده ها و يا دختران نوجوانى كه در لانه ها و خانه هاى خود اقامت داشتند صداى آنحضرت را مى شنيدند و آنرا درك مى كردند. رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) ضمن اين سخنرانى فرمود: اى مردمى كه با زبان اظهار ايمان مى نمائيد؛ ولى قلب و درون شما از دين و ايمان تهى است ، از غيبت كردن بپرهيزيد و در صدد پى جوئى از عيوب و نقائص برادران مسلمان برنيائيد؛ زيرا اگر كسى نسبت به عيوب ديگران ، كنجكاو باشد خدا نيز از عيوب وى پى جوئى مى كند. و كسيكه خداوند متعال از خرده ها و عيوبش پى جوئى كند او را - حتى در ميان خانه اش - رسوا و بى آبرو مى سازد(447) ).
از امام صادق (عليه السلام ) است كه فرمود: (اگر يك فرد باايمان درباره يك فرد مؤ من ، آنچه از زشتيها كه با چشمان خود در او ديده و يا با گوش خود راجع به وى شنيده ، براى ديگران بازگو كند (در صورتيكه طرف راضى نباشد) از جمله كسانى است كه خداوند در مورد آنها مى گويد:
(( (ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم (448) ).
محققا كسانى كه مايلند بديها و زشتيهاى افراد باايمان در ميان جامعه شايع و افشاء گردد، براى آنان شكنجه اى دردناك در پيش است .
نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (غيبت مؤ من - از لحاظ اهميت جرم و گناه - سخت تر از سى بار زنا كردن است ). و در حديثى ديگر آمده است كه (غيبت ، سخت تر از سى و شش بار زنا كردن مى باشد).
بحث و گفتار درباره غيبت - اگر بطور كامل مطرح گردد - به طول مى انجامد، و هدف ما در اينجا اشاره به اصول و ريشه هاى اينگونه رذائل اخلاقى است .
مفضل بن عمر از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود: (اگر كسى راجع به مؤ منى ، مطالبى را بازگو كند كه بدانوسيله آبروى او را از ميان ببرد، و سازمان شخصيت و جوانمردى او را ويران نمايد، و حيثيت او را لكه دار سازد، تا آنكه از ديدگاه مردم سقوط كند، خداوند متعال وى را از حدود و مرزهاى ولايت و دوستى خود بيرون مى راند و در حوزه ولايت و دوستى شيطان وارد مى سازد، و شيطان نيز از دوستى وى استقبال نمى كند و او را نمى پذيرد(449) ).
امام صادق (عليه السلام ) در گزارش حديثى كه مى گويد: (عيب مؤ من بر مؤ منان ديگر حرام است ) فرمود: (منظور، صرفا اين نيست كه عيبى و نقصى از يك فرد مؤ من ، نمايان و مكشوف گردد و فقط تو آنرا ببينى ؛ بلكه مقصود اين است كه تو آن عيب و نقص را براى ديگران نقل نموده و از اين طريق از او انتقاد كنى (450) ).
زراره از امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام ) روايت كرده است كه فرمودند: (نزديكترين مرزى كه بنده خدا را به وادى كفر نزديك مى سازد اين است كه او بر اساس دين و ايمان با فرد ديگرى طرح برادرى و دوستى برقرار سازد؛ ولى در زير ماسك دوستى ، لغزشها و عيوب وى را برشمرده و در روز مبادا او را به وسيله آنها سرزنش كند(451) ).
ابوبصير از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (ناسزا گفتن به مؤ من ، فسق و گناه محسوب مى شود. جنگ با او به عنوان كفر و خروج از ايمان به شمار مى آيد. خوردن گوشت او (يعنى غيبت كردن از او)، معصيتى است (نابخشودنى ). و حرمت مال او همسان با حرمت خون او مى باشد(452) ).
(اگر يك فرد مؤ منى به برادر ايمانى خود (اف ) بگويد (و بدينوسيله نسبت به او اظهار دلتنگى و تنفر كند)، در حقيقت از حدود و مرزهاى دوستى با وى خارج مى شود. و اگر به او بگويد (تو دشمن من هستى ) قهرا يكى از آندو كافر و ناسپاس خواهند بود. خداوند متعال از مؤ منى كه در باطن خود نسبت به برادران ايمانى خويش داراى نظر سوئى باشد هيچ عملى را نمى پذيرد(453) ).
فضيل (بن يسار) از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: (هر انسانى - اگر در پيش روى مؤ منى به وى طعنه زند و شخصيت او را مخدوش سازد - به بدترين وضع مى ميرد، و او نيز در خور آنست كه به خير و نيكى بازگشت نكند و بهره اى از آن نبرد(454) ).
8 - تكبر و خودبزرگ بينى و برترى جوئى نسبت به ديگران 
هشتمين آفات و عواقب سوء مناظره ، تكبر و خودبزرگ بينى و ترفع و برترى بينى خود بر ديگران است . بحث و مناظره در جلسات و محافل ، همواره با تكبر بر اقران و همگنان و اظهار برترى بيش از اندازه نسبت به آنان ، همراه است و از اين حالات نابسامان روانى ، جدائى پذير نيست . آرى مناظره در محافل و مجالس در شرائطى صورت مى گيرد كه انسان مى خواهد زير بار حرف حق ديگران نرود و سعى مى كند آراء آنان را نپذيرد ولو آنكه حقانيت سخن آنها بر مناظره كننده كاملا ثابت و روشن گردد؛ چون از آن بيم دارد كه مبادا غلبه و پيروزى آنان بر وى ثابت شود. و حتى اگر عجز و ناتوانى ومغلوبيت او نيز براى ديگران محرز و علنى شود حاضر نيست صريحا به اشتباه خويش اعتراف كند و بگويد: (من اشتباه كرده ام و حق همان است كه طرف مقابل او مى گويد). چنين روحيه اى ، نمايانگر كبر و خودبزرگ بينى است ، همان كبر و خودبزرگ بينى كه نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) (در مقام بيان نكوهش آن ) فرموده است : (اگر كبر و خودبزرگ بينى - حتى به مقدار ذره اى - در قلب كسى وجود داشته باشد، به بهشت راه ندارد)(455) .
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) ضمن حديثى - كه در بحثهاى گذشته از آن ياد كرديم - كبر و منش هاى نابخردانه را به (بطر الحق و غمص ‍ الناس ) تعبير فرمود. منظور از (بطرالحق )، مردود ساختن سخن گوينده آن و عدم اعتراف به حقانيت آن پس از اثبات و محرز بودن حقانيت آن است . و منظور از (غمص الناس ) پست و حقير شمردن مردم مى باشد.
چنان مناظره كننده كذائى در صدد است كه حق و حقيقت - با وجود اينكه كاملا براى وى واضح و روشن است - از نظر ديگران مخفى مانده تا بتواند آنرا بر گوينده ، رد نموده و احيانا وى را تحقير كند؛ چون مى پندارد كه فقط او محق است و طرف او به حق آشنائى ندارد و به باطل مى انديشد. و نيز تصور مى كند كه طرف او فاقد ملكه و نيروى علمى و قابليت شناخت قوانينى است كه علم و دانش را براى انسان به ارمغان مى آورد.
از نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) روايت شده كه خداوند متعال فرمود: شكوه و عظمت ، پوشش مرا تشكيل ميدهد و كبرياء و بزرگى ، رداء مرا مى نماياند. اگر كسى در اين دو سمت و صفت الهى با من به نزاع و هماوردى برخيزد او را در هم شكسته و نابودش مى سازم (456) ).
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (عظيم ترين و پرمخاطره ترين كبر، عبارت از (غمص ‍ الخلق و سفه الحق )، يعنى خوار شمردن مردم و سبك انگارى حق است . راوى مى گويد: به آن حضرت عرض كردم (غمص الخلق و سفه الحق ) چيست ؟ فرمود: محتواى اين تعبير آنست كه تو حق را نشناسى و در برابر حق ، نادانى كنى و از اهل حق ، خرده گيرى كرده و بيجهت آنها را مورد انتقاد قرار دهى .
اگر كسى با چنين روحيه اى با افراد جامعه رفتار كند در حقيقت با شئون خداوند متعال به نزاع و درگيرى برخاسته و با او در عظمت و كبريائى و بزرگيش به هماوردى و همتائى دست يازيده است (457) ).
حسين بن ابى العلاء گفته است از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: (كبر و خودبزرگ بينى در هر طائفه و نژادى از مردمان بد سيرت وجود دارد، در حاليكه اين صفت و چنين خصيصه اى ، جامه و تن پوشى است كه صرفا بر قامت وجود الهى ، موزون مى باشد. اگر كسى در اين صفت با خداوند متعال درگير شود، خداى عز و جل - جز پستى و حقارت و فرومايگى - هيچگونه حالتى را در او فزونى نمى بخشد(458) ).
از همان امام (عليه السلام ) سؤ ال كردند: (كمترين و ناچيزترين درجه الحاد و بيدينى چيست ؟ فرمود: كبر و خودبزرگ بينى ، پائين ترين درجات الحاد و بى ايمانى است )(459) .
زراره از امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام ) چنين روايت كرده است كه فرمودند: (آنكه ذره اى كبر در قلب او وجود دارد، وارد بهشت نخواهد شد.)(460)
(محمد بن ) عمر بن يزيد مى گويد به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : من غذاى خوب و گوارا تناول مى كنم ، و بوى خوش و عطر را استشمام كرده و از آن لذت مى برم ، و بر مركب چابك و راهوار سوار مى شوم ، و نوكرى هم در پى من حركت مى كند. آيا به نظر شما در اينگونه بهره گيرى هاى مادى و رفتار من ، تجبر و بزرگ منشى و كبر وجود دارد كه من بايد از آنها بر حذر باشم ؟ امام صادق (عليه السلام ) اندكى درنگ نمود و سر به زير انداخت و سپس فرمود: (جبار ملعون و متكبرى كه از رحمت و مهر الهى مطرود مى باشد، عبارت از كسى است كه با افراد جامعه با حالت (غمص ) در ارتباط است و در برابر حق و حقيقت نادانى و بى خردى كند. عمر بن يزيد عرض كرد: من حق را مى شناسم و نسبت به آن ناآگاه و منكر نيستم و در برابر آن نادانى نمى كنم ؛ نمى دانم معنى و مفهوم (غمص ) چيست ؟ فرمود:
(غمص ) عبارت از كسى است كه مردم را تحقير نموده و به آنها زور گويد و نسبت به آنها تكبر ورزد. اين چنين فردى همان مصداق (جبار) و متكبر و گردنكش مى باشد)(461) .
ابوحمزه ثمالى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (خداوند متعال در روز قيامت با سه دسته از مردم هم سخن نمى گردد و به آنان با ديد لطف و مرحمت نمى نگرد، و آنها را از آلودگى و زشتى رفتار، مبرى و پاكيزه نمى سازد. براى اين سه گروه شكنجه اى دردناك فراهم مى باشد: (پير و سالخورده زناكار، و سلطان جبار، و فقير خودخواه ، لذا) پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) (جباران و متكبران ) را در شمار اين سه گروه ياد كرد)(462) .
9- كنجكاوى از عيوب مردم و خرده گيرى از آنها 
نهمين آفت و عارضه زيان بخش مناظره ، پى گيرى و تجسس از عيوب و زشتيهاى افراد جامعه مى باشد. شخص كه مناظره مى كند در صدد يافتن و جستجوى لغزش زبانى و يا لغزشهاى ديگر در بيان طرف خود مى باشد تا آنرا براى روز مبادا! براى خود عليه طرف ذخيره و آماده ساخته و وسيله اى براى تحكيم مبانى سخن و شخصيت خود، و ابزارى براى پاكى كاذب خويش قرار دهد، و يا احيانا كمبود و نقائص خود را بدان وسيله جبران و دفع نمايد.
حتى چنين حالتى براى بى خبران و افرادى كه از مجارى علم و دانش ، جوياى دنيا هستند نفوذ و گسترش پيدا مى كند؛ لذا از كم و كيف حالات و عيوب و نقائص طرف مقابل خود، تحقيق و كنجكاوى مى نمايند تا در پى آن ، چنين عيوب و نواقص را در حضور وى به رخ او كشيده و شفاها آنها را در برابر او مطرح سازند. و احيانا فردى اين چنين مى كوشد اين عيوب را دليل و دستاويزى براى كوباندن طرف قرار داده و به اطرافيان مى گويد: ديديد چگونه طرف را شرمسار و بى آبرو ساختم ؟!! و از اين قبيل افكار و رفتار ناستوده اى كه بى خبران از دين و ايمان ، و رهروان طريقه شيطان و ابليس مآبان ، دچار و گرفتار آن مى باشند؛ در حاليكه خداوند متعال فرمود: (و لاتجسسوا)(463) يعنى در حالات و كيفيات رفتار مردم تجسس نكنيد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (اى مؤ منان ، مؤ منانى كه زبان شما گوياى ايمان است ؛ ولى اين ايمان در قلب شما نفوذ نكرده است ، از عيوب و زشتيهاى مردم كاوش نكنيد. اگر كسى در صدد كاويدن و پى جوئى از عيوب و خرده هاى ديگران برآيد، خداوند متعال نيز خرده ها و نواقص او را پى جوئى مى كند. و كسى كه خداى مهربان در صدد كنجكاوى عيوب وى برآيد او را - حتى در درون خانه اش - رسوا مى كند)(464) .
از امام صادق (عليه السلام ) است كه فرمود: دورترين و بيگانه ترين انسان از خداوند متعال ، عبارت از كسى است كه با فردى ديگر طرح برادرى و الفت ببندد، و در صدد آن باشد كه لغزشهايش را ذخيره كند تا در روز و فرصت مناسبى به وسيله آنها وى را مورد ملامت و سرزنش قرار دهد)(465) (و شخصيت او را در هم بكوبد و آبروى او را از ميان بردارد).
از امام صادق (عليه السلام ) است كه فرمود: (نزديكترين راهى كه انسان را به مرز كفر مى رساند اين است كه فردى با فرد ديگر بر اساس دين ، طرح دوستى بريزد، و در صدد پى جوئى و برشمردن لغزشهاى او برآيد تا بدانوسيله در روز مورد نظر خودش ، او را به باد انتقاد و ملامت گيرد)(466) .
همان امام (عليه السلام ) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده است كه فرمود: (اگر كسى زشتيها و خرده هاى مردم را براى ديگران فاش كند و آنرا در ميان آنها منتشر سازد از نظر سنگينى جرم ، همانند كسى است كه دست اندر كار همان اعمال زشت گشته است . و اگر كسى ، فرد مؤ منى را (به خاطر زشتى كار و اشتباهش ) سرزنش كند، پيش از مرگ خود دچار همان زشتى و اشتباه خواهد شد)(467) .
امام صادق (عليه السلام ) مى گويد: (اگر كسى با برادر ايمانيش با ملامت و سرزنش برخورد كند، خداوند متعال ، او را در دنيا و آخرت مورد ملامت و عتاب قرار خواهد داد)(468) .
از همان امام (عليه السلام ) است كه گفت : اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) طى سخنانى فرمود: (رفتار برادر ايمانى خود را به نيكوترين وجه حمل كن ، مگر آنگاه كه دليل قاطعى برخلاف توجيه خدا پسندانه تو برايت پديدار گردد و رفتار او، راه توجيه ترا مسدود سازد. و تا آنجا كه مى توانى براى گفتار به ظاهر نادرست برادر دينى خود - در جهت خير و خوبى - توجيه نيكوئى مى يابى ، نسبت به آن گفتار، گمان بد مبر(469) ).
10- بدخواهى و احساس شادى از اندوه و بدبختى ديگران 
دهمين آفت مناظره ، اين است كه مناظره كننده از بيچارگى و بدبختى ديگران احساس شادى مى كند، و از خوشى و سعادت آنها رنجور و اندوهگين مى گردد. اگر يك فرد مسلمان نسبت به برادر ايمانى خود، دوستدار و خواهان حالت و كيفيتى نباشد كه خود احساس علاقه به آن مى نمايد چنين مسلمانى از لحاظ ايمانى دچار نقص و گرفتار كمبود بوده و از خلق و خوى و راه و رسم اهل دين ، سخت بدور است .
اين حالت پريشان و پريشانى زا غالبا در قوت افرادى راه دارد كه گرفتار اشتياق و علاقه به اسكات و كوباندن همگنان هستند، و حس اشتياق به اظهار فضل نسبت به برادران ايمانيشان بر قلب آنها چيره شده است .
در طى احاديث متعدد و بى شمارى مى بينيم كه هر فرد مسلمان نسبت به فرد همنوع خود، داراى حقوق و وظائفى است كه اگر نسبت به هر يك از آنها اهمال و كوتاهى نمايد و آن حق را اداء نكند از حدود و مرزهاى ولايت و دوستى خداوند متعال و طاعت از او تجاوز كرده و پافراتر مى نهد، كه از جمله آنها همين حق خيرخواهى نسبت به برادران ايمانى است .
محمد بن يعقوب كلينى از معلى بن خنيس و او از امام صادق (عليه السلام ) روايتى را در كتاب خود آورده است كه معلى گفت به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : يك فرد مسلمان نسبت به مسلمان ديگر چه حقى دارد؟ فرمود: هر يك از آنها نسبت به ديگرى داراى هفت حق است كه واجب و حتمى الاجراء مى باشد، و اين حقوق از نظر ضرورت اجراء، در حدى قرار دارد كه اگر نسبت به هر يك از آنها اجحاف كند و در اداء آن سهل انگارى نمايد از حوزه ولايت و طاعت خداوند بيرون مى رود؛ و البته خداى را در اين حقوق ، نصيبى نيست (يعنى اين حقوق را بايد به عنوان (حق الناس ) تلقى كرد و از آن خدا نيست كه بتواند - در صورت اهمال - از آن درگذرد؛ و در صورت پايمال شدنش ، فرد متجاوز و سهل انگار را مورد مغفرت و آمرزش قرار دهد. معلى مى گويد:) به امام (عليه السلام ) عرض كردم : قربانت گردم ، چه چيزهائى اين حقوق هفت گانه را تشكيل مى دهد؟ فرمود: معلى ! من نسبت به تو احساس ترس و دلسوزى مى نمايم و بيم آن دارم كه مبادا اين حقوق را تباه سازى و نتوانى از آن صيانت و مراقبت كنى (و با پاسخ من ) به اين حقوق ، آگاهى پيدا كنى ؛ ولى در بكار بستن آن سهل انگارى نمائى ؟
معلى مى گويد: عرض كردم : (لا قوة الا بالله ) (يعنى اميدوارم در ظل مشيت و با استمداد از حول و قوه الهى ، توان اداء چنين حقوقى را به دست آورم . امام صادق (عليه السلام ) اين حقوق را به شرحى كه ذيلا ياد مى شود گزارش فرمود:
1- ساده ترين و ناچيزترين حق يك مسلمان بر مسلمان ديگر آنست كه تو خواهان همان چيزهائى براى او باشى كه خود جويا و دوستدار آن براى خويشتن هستى . و درباره او از همان چيزهائى احساس گريز و تنفر نمائى كه خود از آن متنفر و گريزان هستى .
2- از خشمگين شدن و ناخرسندى او بر حذر بوده ، و پويا و جوياى مراتب رضا و خوشنودى او باشى و از دستور او فرمان برى .
3- بايد به او با جان و مال و دست و پا (و همه وجودت ) مدد رسانى .
4- بايد چشم بينا و رهنمودپرداز و آئينه او باشى .
5 - نبايد تو سير باشى و او گرسنه ، تو سيراب باشى و او تشنه ، تو تن پوش داشته باشى و او برهنه .
6- اگر تو داراى خادم و نوكر هستى و او فاقد آن باشد بر تو لازم است كه نوكر خود را در جهت خدمت به نزد وى گسيل دارى تا جامه او را بشويد و غذاى او را فراهم آورد و بسترش را آماده سازد.
7- بايد سوگند او را باور داشته و بدان ترتيب اثر دهى و دعوت او را بپذيرى و هنگام بيمارى عيادتش كنى و (پس از مرگش ) در كنار جنازه او حضور به هم رسانى ، و اگر احساس كنى كه او به چيزى نيازمند است در تاءمين آن مبادرت و پيشدستى كنى . نبايد در تاءمين حوائج او تعريفى را روا دارى تا وى را ناگزير سازى كه درخواست خود را با تو در ميان گذارد و دچار شرم سؤ ال گردد؛ بلكه بايد در تاءمين آن حوائج پيشدستى كنى .
اگر بدين شيوه با وى عمل كنى توانسته اى رشته ولايت و دوستى خود را با او پيوند داده و دوستى او را با رشته دوستى خود مربوط سازى (470) ).
اخبار و روايات درباره حقوق برادران ايمانى و مسلمانان نسبت به يكديگر، بسيار فراوان (و شايان توجه مى باشد كه بايد در اين زمينه به كتب حديث مراجعه شود)(471) .
11- تزكيه نفس و خودستائى 
يازدهمين آفت مناظره ، عبارت از تزكيه نفس و خودستائى است كه با مناظره كننده اى - يا با صراحت بيان و يا با ايماء و اشاره و يا با كنايه ، - از رهگذر تاءييد سخن خود و زشت و نادرست وانمود ساختن سخن ديگران - به اين خودستائى دست مى يازد. و غالبا اين حالت درونى ، يعنى خودستائى را اظهار كرده و آنرا آشكارا به زبان مى آورد و مى گويد: (من از آن افرادى نيستم كه امثال اينگونه مطالب بر آنها ناآشنا و مبهم است )، در حالى كه (همو مى داند) خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است :
((( فلاتزكوا انفسكم )) خودستا و خويشتن آرا نباشيد). 
به يكى از بزرگان گفتند: آن سخن راست و درستى كه اظهار آن ، زشت و نادرست مى باشد چيست ؟ در پاسخ گفت :
(چنين سخن راستى كه - عليرغم صدق و راستى - زشت مى باشد اين است كه انسان ، زبان به خودستائى بگشايد.
بايد متوجه باشى كه خودستائى تو، - علاوه بر آنكه زشت است و خداوند متعال از آن نهى فرمود - از قدر و منزلت تو در نظر ديگران مى كاهد، و موجب مى گردد كه مشمول خشم خدا واقع شوى . اگر مى خواهى بدانى كه خودستائى بر قدر و منزلت تو نمى افزايد، به اقران و همگنان خود بنگر، آنگاه كه آنان از طريق اظهار فضل ، به خودستائى دست مى يازند، زشتى آنرا در قلب خود احساس مى نمائى و طرز رفتار آنان بر روح و جانت سنگينى مى كند. و تو چطور به خود اجازه مى دهى - در آن لحظه كه از آنان جدا مى شوى - آنها را نكوهش كنى ؟ بايد بدانى كه آنان نيز به گاه خودستائى تو، بلافاصله و باطنا و با جان و دل ، ترا مورد انتقاد و نكوهش قرار مى دهند و خرده گيرى از تو را دست به دست مى كنند و در غياب تو و آنگاه كه از آنها جدا مى شوى مكنونات قلبى و خاطره تلخ خودستائى ترا با آميزه اى از نكوهش اظهار مى كنند).
12- نفاق و دوروئى 
دوازدهمين آفت مناظره ، نفاق و دوروئى و دوگانگى شخصيت مى باشد كه اهل مناظره ناگزير به چنين حالتى كشانده مى شوند؛ زيرا آنان با هماوردان و رقيبان و پيروان خود با وضعى دردناك و خاطرى درگير و آشفته مواجه مى گردند. و در حاليكه احيانا به ملاقات آنها اظهار محبت و اشتياق كرده و در برخورد با آنان ، تظاهر به خوشحالى مى نمايند؛ ولى در همان حال به علت بغض و كينه اى كه درون آنها را مى خلد و مى خراشد رگ گردن و اعضاء و اندام بدن آنها مى لرزد. و همه آنها مى دانند كه نسبت به يكديگر در مورد اظهار محبت و اشتياق ، دروغگو هستند و باطنا خلاف آنچه را كه اظهار مى كنند در دل دارند.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (آنگاه كه مردم ، علم و دانش را فرامى گيرند؛ ولى آنرا به كار نمى بندند، و با زبان نسبت به هم اظهار دوستى مى كنند؛ لكن قلبا كينه يكديگر را به دل دارند و قطع رحم مى كنند و رشته ارتباط با خويشاوندان و نزديكان را از هم مى گسلند، همانگاه خداوند متعال آنان را از رحمت خويش ، طرد نموده و آنها را كور و كر مى سازد)(472) . از خداوند مى خواهيم كه ما را از آسيب چنين آفات و عوارض سوئى ، مصون دارد.
اين بود دوازده آفت و خصلتى كه موجب انحطاط و سقوط شخصيت انسان مى گردد كه نخستين آفت از اين آفت هاى دوازده گانه ميان انسان و بهشت و سعادت او حريمى ايجاد كرده و او را از خوشبختى محروم مى سازد، و بهشت را بر او حرام مى گرداند و آخرين آن - كه عبارت از نفاق و دوروئى است - آتش جهنم را براى وى به ارمغان مى آورد.
مناظره كنندگان در رابطه با اين آفات از لحاظ پايه و موقعيت ، اوضاع مختلفى دارند، (و به هر حال از رهگذر مناظره ، بدآنها مبتلا مى گردند)، حتى عظيم ترين شخصيتهاى دينى و خردمندترين اشخاص ، حامل موادى از اين ميكروبها و آفات كشنده روحى هستند و كمتر توان آنرا دارند كه از آنها برهند منتهى مى كوشند كه اين بيماريهاى بدخيم و آفات ناستوده در وجودشان ، نهان و پنهان بماند، و تلاش مى كنند كه حالات درونى آنها براى مردم ظاهر نشود و خود نيز به درمان آنها برنمى خيزند.
آن علت اساسى و عامل عمده اى كه چنين آفات و خصلت هاى ناستوده اى را در قشرهاى مختلف انسان به ثمر مى رساند اين است كه انسان علم و دانش را براى هدفى غيرالهى فرامى گيرد (و چون در مسير پويائى افراد از علم ، غير خدا مطرح است ، و اهداف دنيايى سراسر اين مسير را زير پوشش خود قرار مى دهد از اين جهت گرفتار چنين آفاتى مى شوند).
بطور فشرده بايد گفت كه خود علم و دانش فى نفسه ، عالم و دانشمند را ابدا گرفتار اهمال نمى سازد؛ ولى ممكن است همين علم و دانش (به علت انحراف عالم از مسير الهى و صراط مستقيم )، او را به سقوط و نابودى شخصيت و شقاوت و بدبختى سوق دهد؛ چنانكه همان علم (از بركات گامهاى راستين و استوار عالم و دانشمند) موجبات سعادت و نيكبختى و قرب او به خداوند را فراهم آورده تا در جوار رحمت وى قرار گيرد.
آيا مناظره مى تواند متضمن فائده اى باشد؟
اگر كسى به ما ايراد كند و چنين سؤ الى را مطرح سازد كه مناظره ، (كار لغو و بيهوده اى نيست ؛ بلكه ) مى تواند دو بهره و فائده را براى مناظره كننده به ثمر رساند:
1- مناظره ، عامل و انگيزه تمايل و گرايش افراد به علم و دانش است ؛ زيرا اگر علاقه به رياست و سيادت و حب جاه از دل و دماغ مردم ، بيرون ريخته شود، علوم و دانشها دچار اندراس و فرسودگى مى گردد؛ و اگر ما تمام طرق و ابواب مناظره را مسدود سازيم موجب ضعف و سستى حس گرايش مردم به علم و دانش مى شويم .
2- چون مناظره به منظور بازيافتن دقيق مآخذ و اسناد علم و آگاهى صورت مى گيرد، ذهن انسان از مجراى چنين مناظره اى ، ورزيده شده و جان و روح آدمى نيرومند مى گردد.
قبل از پاسخ به اين ايراد بايد يادآور شويم كه اگرچه چنين ايرادى درست ، و سخنى راست به نظر مى رسد كه بايد آنرا پذيرفت ؛ لكن مطالب و حقائقى را كه ما راجع به آفات مناظره ياد كرديم بدين منظور نبوده است كه همه ابواب مناظره و بحث و مناقشه را مسدود سازيم ؛ بلكه هدف ما از گزارش و توضيح اين آفات و تبيين نتائج سوء مناظره ، اين بود كه مناظره داراى هشت آئين است ؛ و ضمنا دوازده آفت و عارضه سوء و زيانبار را نيز به دنبال دارد تا مناظره كننده اين شرائط و آفات را شناسائى و مراعات كرده ، و بحث و مناقشه خود را با رعايت اين شرائط و احتراز از اين آفات برگزار نموده ، و در پى آن فوائد و عوائد سودمند مناظره كه عبارت از رغبت و گرايش به علم و دانش و ورزيدگى ذهن مى باشد در وى رو به فزونى گذارد.
اگر منظور از طرح چنين سؤ ال و ايراد، چنان باشد كه بايد مناظره كننده داراى آزادى كامل بوده ، و بدون قيد و شرط به بحث و مناقشه بپردازد، و آفات و نتايج زيانبار آنرا ناديده بگيرد، و به خاطر اينكه در او رغبتى به علم و دانش به وجود آيد، همه اين آفات را تحمل كند، چنين سخنى را بايد يك نوع داورى زشت و نادرستى تلقى كرد؛ زيرا خداوند متعال و رسول او و شخصيتهاى برگزيده الهى ، مردم را از آنجهت به علم و دانش ترغيب و تشويق كردند تا از مجراى آن به پاداش معنوى و اجر اخروى دست يابند، نه به رياست و جاه و مقام . آرى رياست يك انگيزه طبيعى براى رغبت و اشتياق به علم و دانش به شمار مى آيد و شيطان نيز ماءمور به تحريك اين انگيزه و ترغيب و تحريص انسان مى باشد، شيطانى كه هيچ نيازى به نيابت و مدد و ياورى انسان در اين امر ندارد؛ ولى بايد بدانيم گرايشى كه در انسان نسبت به علم و دانش از طريق تحريك شيطان و تشويق او به ثمر مى رسد، اين چنين رغبت و گرايش در افرادى به وجود مى آيد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) درباره آنان فرمود:
(( (ان الله يؤ يد هذا الدين بالرجل الفاجر، و باقوام لاخلاق لهم ) )) (473)
خداوند متعال اين دين و آئين مقدس را به وسيله مردى فاجر و گناهكار و در سايه همت گروهى تاءييد مى كند كه از بهره دينى و نصيب اخروى محرومند.
در نقطه مقابل ، اگر در كسى زير سايه تعاليم انبياء و پيامبران و تشويق آنها به سعى در وصول به پاداش الهى ، رغبت و گرايشى به علم و دانش فراهم آيد، چنين كسى از جمله وارثان انبياء و خلفاء و جانشينان و نمايندگان راستين خداوند بر بندگانش او به شمار مى آيند.
اما مسئله تشحيذ ذهن و ورزيدگى نيروى عقل (كه از طريق مناظره به ثمر مى رسد) مسئله راست و درستى است ؛ (ولى چرا مناظره كننده صرفا در جهت ورزيدگى ذهن و تيزهوشى خويش به بحث و مناقشه روى نمى آورد و غائله سوء و آفات آنرا ناديده مى گيرد و در صدد از ميان بردن چنين آفاتى برنمى آيد؟!) بر او لازم است كه صرفا در رابطه با مسئله تشحيذ ذهن و تقويت نيروى عقل ، دست اندر كار مناظره گردد و نيز سعى كند كه آثار سوء و آفات آنرا از خود دور سازد، آفاتى كه مشروحا از آنها ياد كرديم .
اگر مناظره كننده ، فاقد توانائى احتراز و اجتناب از چنين آفاتى باشد موظف است از تشحيذ ذهن و تقويت عقل - (كه از رهگذر مناظره ، امكان پذير است ) - خوددارى نمايد، و به فراگرفتن علم و دانش و استمرار تفكر و ادامه دقتهاى علمى ، فرصت خويش را مصروف سازد و جان و دلش را از آلودگيها و تيرگيهاى اخلاقى پاكيزه نمايد؛ چون چنين شيوه اى براى تشحيذ ذهن و ورزيدگى عقل ، از مناظره ، رساتر و كارآتر است . و ما نيز مى دانيم كه ذهن و خاطر دينداران و علماء پاى بند به ايمان - بدون آنكه دست اندر كار چنين مناظره هاى نابخردانه اى گردند - از ورزيدگى و نيروى كافى برخوردار بود.
(يك مطالعه سطحى و بررسى ساده ، ما را به اين نتيجه مى رساند كه ) اگر چيزى ، تنها واجد يك فائده باشد - فائده اى كه آفات و زيانهاى فراوانى را به دنبال خود به بار مى آورد - انسان نبايد به خاطر آن فائده ناچيز، خويشتن را در معرض آنهمه آفات قرار دهد؛ بلكه حكم و قانون چنين چيزى ، همانند حكم و قانون باده و قمار است (كه نفع آنها ناچيز، ولى مضار و زيانهاى آن فراوان مى باشد، و) خداوند متعال درباره باده و قمار مى فرمايد:
(( (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما) )) (474)
از تو راجع به باده و قمار سؤ ال مى كنند، تو در پاسخ آنها بگو: در اين دو كار، جرم و گناه بزرگ ، و منافعى نيز براى مردم وجود دارد؛ ولى جرم و گناه و زيان آندو، مهمتر و بزرگتر از نفع و فائده آنها است .
(نظر به اينكه آفات و مضار شراب و قمار از منافع آن ، فزونتر مى باشد) خداوند متعال شرب خمر و قماربازى را - به خاطر اهميت و شدت مضار و آفات آنها - تحريم فرموده و با تاءكيد و شدت لحنى هر چه تمامتر، حرمت آنها را علنا اعلام كرد.
آرى خداوند متعال است كه مى تواند اسباب و موجبات توفيق آدمى را فراهم آورد.
باب چهارم : آداب و آئين نگارش و نگاهدارى كتاب كه ابزار علم و دانش است 
آداب و آئين نگارش و موضوعات و مسائلى مربوط به كتاب  
مباحث مربوط به آنها در طى بيست و پنج مسئله گزارش ميشود.
1- اهميت كتابت و نگارش و فوائد آن 
موضوع كتابت و نگارش از ارجمندترين و مهمترين مطالب دينى و بزرگترين عامل صيانت نگهبانى شريعت مقدس اسلام است ، شريعت مقدس و قوانين الهى كه از كتاب (قرآن )، و سنت ، و مجموعه اى از علوم شرعى ملهم از آندو، و نيز آن سلسله از معارف عقلى كه فهم و شناخت كتاب و سنت بدآنها وابسته است ، تشكيل مى شود.
حكم و قانون كتابت و نگارش - بر حسب اهميت علمى كه نگارش مى يابد - به چند قسم تقسيم مى گردد:
1- چنانچه فراگرفتن آن علمى كه نگارش مى يابد، واجب عينى باشد، نگارش آن نيز واجب عينى است ؛ زيرا حفظ و نگاهبانى چنين علمى ، متوقف بر نگارش ‍ آن مى باشد.
2- اگر تعلم آن علم ، در حد واجب كفائى باشد، كتابت و نگارش آن نيز، واجب كفائى است .
3- و اگر يادگيرى آن علم ، مستحب باشد، نگارش آن نيز مستحب خواهد بود.
ولى بايد گفت كه مسئله نگارش در رابطه با قرآن و حديث در زمان ما، يعنى (عصر مؤ لف ) - بطور مطلق يعنى بدون هيچ قيد و شرطى - واجب و ضرورى است ؛ زيرا اگر ما مناطق و اقطار مختلف جهان را در نظر گيريم به اين حقيقت واقف مى گرديم كه كتب دينى ، چنان دچار كمبود كمى و كيفى است كه مى توان گفت تاكنون در اداء و اداء چنين تكليفى - كه داراى وجوب كفائى است - كارى رسا و كامل انجام نگرفته و به اداء وظيفه واجب كفائى قيام نشده است ، به ويژه در مورد كتب تفسير قرآن و حديث كه در واقع آثار اين دو علم رو به آشفتگى و فرسودگى نهاده ، و اعلام و رايات آن دستخوش واژگونگى گشته و دچار سرنگونى شده است . لذا در چنين دوره و زمانه اى بر هر فرد مسلمان كارآمد، واجب كفائى است كه دست اندر كار نگارش و حفظ و صيانت و تصحيح و روايت مطالب اين دو علم گرانقدر شده ، و در اين جهت از بذل هر گونه مساعى دريغ نورزد.
از جمله قواعد قطعى و مسلم اين است كه اگر در اداء تكليفى كه داراى وجوب كفائى است ، در حدى - كه حوائج مردم از رهگذر آن تاءمين گردد - قيام و اقدامى نشود بايد همه افراد جامعه نسبت به آن ، احساس وظيفه و مسئوليت نمايند و در انجام آن بكوشند؛ و در صورتيكه نسبت به آنها كوتاهى و سهل انگارى شود همگى مجرم و گناهكار خواهند بود.
بنابراين ، تكاليفى كه به عنوان واجب كفائى در عهده مردم قرار گرفته است تا وقتى كه فرد و يا افراد كارآمد و باكفايتى درباره آنها اقدام نكنند، و نياز مردم را در رابطه با آن برطرف نسازند، مسئوليت اداء آنها - همسان و هموزن با واجب عينى - بر دوش همه افراد، سنگينى مى كند كه بايد آنها را انجام دهند.
علاوه بر اين ، درباره كتابت و نگارش آثار دينى و علمى ، احاديث فراوانى به چشم مى خورد كه بر طبق آنها مسئله نگارش ، مورد تشويق و تحريص قرار گرفته و پاداش مهمى در برابر اداء اين وظيفه دينى مقرر شده است ، از آن جمله پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
(علم و دانش را به بند آريد و از آن صيانت و نگاهبانى كنيد.) عرض كردند: راه و رسم به بند كشيدن علم و دانش چيست ؟ فرمود: (كتابت و نگارش ‍ آن (475) ) (كه اين كار از تداوم و استمرار و بقاء علم و دانش ، صيانت مى كند).
روايت شده است كه مردى از انصار حضور پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى رسيد و در مجلس او شركت مى جست و سخنانى از آن حضرت مى شنيد كه سخت او را به وجد مى آورد و براى او شگفت انگيز مى نمود بطوريكه شيفته سخنان آن حضرت مى شد؛ ولى نمى توانست آنها را به خاطر بسپارد: لذا نگرانى خود را از جهت ضعف و كمبود حافظه ، با حضرت در ميان گذاشت ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به او فرمود: براى حفظ و نگاهدارى اين سخنان ، از دست خويش مدد گير و به دستش اشاره فرمود كه گفتار و بياناتش را بنويسد(476) .
حسن بن على يعنى امام مجتبى (عليه السلام ) فرزندان و خواهرزادگان خود را فرا خواند و به آنها فرمود: اگرچه شما هم اكنون به عنوان افراد كوچك و خردسال فاميل و قوم خويش خود به شمار مى آييد، ولى اين اميد هم وجود دارد كه بزرگان قوم و گروهى ديگر باشيد؛ لذا بر شما لازم است كه علم و دانش را فراگيريد. و اگر در جمع شما كسانى ديده شوند كه نتوانند علم و دانش را فراگيرند و يا در خاطر بسپارند بايد به نگارش علم قيام كرده و آن نوشته علمى را در خانه هاى خويش قرار داده و از آن نگهبانى كنند(477) .
ابى بصير مى گويد از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: (براى نگارش (حقايق دينى ) دست به كار گرديد؛ زيرا شما نمى توانيد اين حقايق را - جز از طريق نگارش آن - در خاطر خود حفظ نموده و از آن نگاهبانى كنيد(478) ).
و همو فرمود: (جان و دل و روح انسان ، بر نبشتار تكيه كرده و بدان آرام و اطمينان مى گيرد(479) ).
از عبيد بن زراره روايت شده است كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (كتابها و نبشتارهاى خود را حفظ كنيد و از آن نگاهدارى نمائيد؛ زيرا در آينده نزديكى بدان نياز پيدا مى كنيد(480) ).
مفضل بن عمر گفت ، امام صادق (عليه السلام ) به من فرمود: (دست اندر كار نگارش باش ، و علم و آگاهى خود را ميان برادران ايمانى خود منتشر ساز؛ و چون از دنيا بروى ، براى فرزندانت اين نبشتارها را به ارث گذار؛ زيرا روزگارى پرآشوب در پيش است كه مردم - جز با نوشته ها و كتب خود - نمى توانند خويشتن را با چيز ديگرى ماءنوس و سرگرم سازند(481) ).
مرحوم صدوق در كتاب (امالى ) با اسناد خود به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) آورده است كه آنحضرت فرمود: (آنگاه كه يك فرد مؤ من از دنيا مى رود حتى اگر برگى از نبشتار از خود باقى بگذارد، نبشتارى كه مطالب علمى در آن انعكاس يافته است ، اين برگ بصورت پرده و حفاظ و سپرى ميان او و ميان آتش جهنم خواهد بود، و او را صيانت خواهد كرد. و خداوند متعال در برابر هر حرفى كه در آن نگارش يافته است ، شهرى گسترده تر از دنيا و آنچه در آنست به وى عطا مى كند.
و اگر كسى لحظه اى در حضور عالم و دانشمند بسر برد، فرشته اى از جانب خداوند متعال به او چنين خطاب مى كند: (چون تو در كنار بنده من جلوس ‍ كردى ، به عزت و جلال خود سوگند ياد مى كنم كه ترا در معيت او در بهشت سكنى دهم ، و در اين كار هيچ ايراد و اشكالى بر من وارد نيست (482) ).
2- بايد نويسنده داراى خلوص نيت باشد 
بر هر نويسنده اى لازم است كه خداوند متعال و خواسته او را خالصانه ، هدف نگارش خويش قرار دهد - چنانكه بر او لازم است در دانش آموختن و طلب علم نيز داراى خلوص نيت باشد؛ زيرا كتابت و نگارش به عنوان يك امر عبادى و نوعى از تحصيل و صيانت علم و دانش به شمار مى آيد. اگر كسى در مسئله كتابت و نگارش ، جز خداوند متعال ، امثال : حظوظ و بهره هاى نفسانى و لذتها و بالاخره مطامع دنيوى را هدف و منظور خود قرار دهد، همانند كسى است كه در طلب علم ، چنين اهدافى را در مد نظر خود قرار داده باشد. (مسلما چنين فردى - كه در كار نگارش و نويسندگى ، خود را به رنج وامى دارد - بهره و نصيبى در آخرت نداشته ، و در مسير كوشش خود با ناكامى مواجه خواهد بود).
قبلا در بحثهاى مربوط به آداب تعليم و تعلم ، مطالبى درباره اهميت اخلاص نيت و حس جهت يابى مشروع ، مطالبى بيان شد كه اگر انسان در اين مسير مقدس ، داراى هدفى غيرالهى باشد، شايسته نكوهش است . و بيان شد كه اين گونه افراد به كيفرهاى اخروى و معنوى تهديد شده اند. و همان گزارشى كه قبلا در مسئله لزوم خلوص نيت در امر دانش آموختن بيان شد درباره موضوع كتابت و نگارش نيز جارى است .
تهديد و نكوهش و يا تشويق و ستايشى كه در مورد دانش جوئى و علم اندوزى براى غير خدا يادآورى شد؛ در مورد كتابت و بازده خير و شر آن فزونى مى يابد؛ به اين صورت كه كاتب و نويسنده ، با دست خود حقائقى را مى نگارد كه ممكن است نبشتار او در روز قيامت به عنوان حجت و دليلى به نفع و يا ضرر او درآيد.
پس بايد نويسنده دقت كند كه چگونه مطالبى را مى نگارد، و بر نبشتار او چه نتايجى از لحاظ خير و شر مترتب است ، خير و شر و يا بدعت و سنتى كه همزمان با حيات او و نيز پس از مرگ او، در مدتهاى دور و درازى مورد عمل و استناد قرار مى گيرد.
بنابراين ، نويسنده كتاب و يا نگارنده هر مطلبى بايد متوجه باشد كه در پاداش كسانى كه از نوشته او بهره مند مى گردند و آنرا ماءخذ و دستاويز كار خود قرار مى دهند، و در وزر و گناه مردمى كه از رهگذر نوشته او دچار آن مى شوند، سهيم و شريك خواهد بود.
پس بايد هر نويسنده اى ، دقيق بنگرد كه چه انگيزه و علتى او را به نوشتن وامى دارد، و بايد بداند كه پاداش نگارش مطالب سودمند دينى - احيانا - در برخى از موارد، فزونتر از پاداش علم و دانش مى باشد؛ چون نبشتار مفيد - از لحاظ امكان انتفاع بيشتر، و دوام و استمرار منافع آن - بر علم و دانشى كه شفاها به ديگران منتقل مى شود، داراى اهميت فزونترى است ، به همين جهت است كه در منطق حديث ، نوشته هاى دانشمندان دينى بر خون شهداء و جانبازان راه حق مزيت دارد؛ زيرا نوشته هاى دانشمندان - پس از مرگ آنها نيز - به مردم سود مى رساند، و سود آن استمرار دارد؛ ولى براى خون شهداء - پس از مرگ آنان - چنين منافع و مزايائى پربار و مستمر وجود ندارد.؟!

next page

fehrest page

back page