تربيت برتر

رضا فرهاديان

- ۴ -


مواجه كردن كودك با معما و سؤ ال
طريق ديگر رسانيدن افراد به درك و ضرورت استدلال و مجهزشدن به منطق ، همان طرح سؤ ال ابراهيم (104) گونه از افراد است . طرح سؤ ال و معما و عرضه روشهاى مختلف در حين اجراى مقررات و قوانين ، كه به صورت طبيعى در بحثهاى گروهى با ايجاد بحران پيش مى آيد، زمينه هايى فراهم مى سازد كه كودك و نوجوان به تفكر و انديشه واداشته شود؛ زيرا پيدا كردن دليل براى اثبات بيان خود، در واقع وسيله اى براى اثبات شخصيّت خويش ‍ است و اگر مربى بحث را صحيح رهبرى نمايد، هر يك از دانش آموزان به احساس ارزشمندى و تحقق خويشتن مى رسند. در حقيقت شخصيّت خود را در رعايت و عمل به اين ارزشها به اثبات خواهند رسانيد. دادن فرصت و اجاره بحث و استدلال و سؤ ال از آنان كه نظر شما در اين باره چيست ؟ و شما چگونه فكر مى كنيد؟ اگر شما در اين موقعيت قرار بگيريد چه كارى را انجام مى دهيد؟ يا اگر با شما همين رفتار را انجام دهند چه احساسى پيدا مى كنيد؟ زمينه سازماندهى بناى فكرى كودكان را در درك اصول و قوانين اخلاقى فراهم مى سازد. براى اين كه ارزشهاى اخلاقى منجر به تحول رفتار كودكان بشود، هيچ موقعيتى مؤ ثرتر و كارسازتر از فراهم نمودن فضاى دوستى ، ايجاد جو معنوى و احترام آميز معلمان و والدين با ساير همسالان و اعضاى گروه در مورد يكديگر نيست ؛ چون اين هم احساسى دو جانبه ، به عزت نفس و احياى شخصيّت انسانى آنان منجر خواهد شد؛ زيرا احساس ‍ ارزشمندى و عزت نفس نياز انسان است و اصولا همه تلاشها و حركتهاى انسان در زندگى براى رسيدن به رفع نيازهاى او انجام مى پذيرد و يكى از نيازهاى اصيل و مهم انسان ، بازيافتن كرامت نفس و عزت نفس است كه در اين گونه فضاها در سايه تلاش براى رعايت مقررات و ارزشهاى اخلاقى تحقق خواهد يافت .
ترغيب و تشويق اعضاى گروه در فضايى پر از صفا و صميميت منجر به دوستى و رفاقت و در نهايت به يك احساس همگانى جهت انتقال ارزشها و مقررات و ضرورت درك دلايل و استدلالهاى آنها مى انجامد. با طرح سؤ الهاى اكتشافى ، كودك به تفكر و تفسير و تحليل حوادث و قضاياى مورد بحث ترغيب مى شود و اين امر در سازماندهى ذهنى و درون سازى فكرى او نقش بسزايى دارد. از اين طريق او با موقعيتهايى آشنا مى شود كه بطور عينى و تجربى مى تواند موقعيت و احساسات ديگران را به خوبى درك و لمس كند و خود ضرورتا به راه حلها بينديشد و به شناخت و ضرورت اجراى مقررات و رعايت ارزشها برسد. اين امر چون با روش آزاد منشانه در محيطى آرام ، بدون احساس اجبار و فشار بطور خود آگاهانه صورت مى گيرد، رفتارى پايدار و ماندنى خواهد شد و گذشت زمان و تغيير اوضاع و محيط تاءثيرى در آن نخواهد گذاشت .
بنابراين بايد پرورش اخلاقى و انضباطى كودكان بدون اجبار و يا تحميل ، از طرف خانه كودكان مهمترين عامل بوده و مهمترين نقش را دارند و والدين و معلمان در موقعيت هاى مناسب ، تنها زمينه ساز و هدايتگرند. در گذشته برداشت عمومى اين بود كه همه چيز را بايد با فشار تنبيه و تشويق به دانش آموزان تحميل كرد، زيرا كودك بازيگوش و سر به هواست و در عمل از رعايت مقررات سرباز مى زند و از انجام تكليف شانه خالى مى كند و روش برانگيختن حس اشتياق كودك در يادگيرى و پرورش اشكال داشت ؛ با اين كه كودك و نوجوان در اين دوره بيش از هر دوره ديگرى كنجكاو بوده و نياز به شناخت و يادگيرى و كار و عمل دارد و همواره اشتياق آن را مى كشد. بنابراين نبايد هيچ ارزش و قاعده و اصولى را قبل از اين كه زمينه لازم عاطفى و روانى آن براى كودك فراهم و يا خود به آن متمايل (105) شده باشد به وى تحميل كرد. گرايش كودك به پذيرش ارزش و يا قاعده اى و يادگيرى مقررات تنها در سايه احساس ارزشمندى و احساس شخصيّت و ارزنده پندارى خويش تحقق مى يابد و در مدرسه ، كه قواعد و مقررات پا به عرصه وجود مى گذارند، بايد شخصيّت دانش آموز حفظ شود. مدرسه ، دعوتى طبيعى از كودك و نوجوان به عمل مى آورد تا وى رفتار و سازشهاى خود را هماهنگ با توقعات و انتظارات زندگى دسته جمعى بروز دهد و رفتار خويش را استوار سازد؛ چه وقتى قواعد و مقررات و دستورات اخلاقى با احتياجات روزمره دانش آموز و با تمايل به تعاونى به صورت همفكرى و هميارى ، در محيطى گرم و صميمى پيوند مى خورد، با مقررات آشنا شده و با آن زندگى مى كند. روحيه تعاون و كوششهاى دسته جمعى در گروه تنها در سايه ارتباطى سالم و با هدايت مربى صورت مى گيرد و قدرت ابتكار و خلاقيت را در حل مسائل براى تك تك افراد در ارتباط با خود و ديگران پديد مى آورد.
در اين چنين محيطى ، هر كس سعى ندارد از ديگرى جلو بزند و به عنوان فرد مورد توجه و شاخص جلوه كند و بقيه را ناموفق و شكست خورده بپندارد، بلكه اولين سنگ بناى زندگى اجتماعى ، كه همان درك روحيه همكارى و احترام متقابل است ، پا به عرصه وجود مى گذارد. هر كس بر حسب لياقت و تواناييهاى خود با حفظ عزت نفس در حركتى جمعى ، انگيزه خدمت دسته جمعى و همبستگى گروهى در سايه ارتباطى سالم بين خود و ديگران مشاركت مى نمايد. چنين افرادى با حفظ حريم شخصيّت ديگران رشد مى كنند و در آينده مى توانند به عنوان انسانهاى مستقل و عزتمند در هدايت و رهبرى جامعه و در جهت پيشبرد اهداف ارزشمند اسلامى نقشى فعال و سازنده به عهده داشته باشند و ان شاء الله هر يك سربازى فداكار، ياور و زمينه ساز نهضت آن پرچمدار بزرگ ، ولى الله اعظم امام زمان عجل الله تعالى فرجه باشند.
نقش ارزشيابى تحصيلى در شخصيّت كودكان
هدف از ارزشيابى و نقش آن در شخصيّت كودكان
در ايام كودكى ، امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام هر كدام خط زيبايى را نوشتند و به نزد رسول اكرم (ص ) آوردند، رسول خدا ارزشيابى و قضاوت نكرد و آن دو را به سوى مادرشان فاطمه عليها السلام هدايت كرد:
قالت فاطمه عليه السلام : انا ماذ اصنع و كيف احكم بينهما يا قرتى عينى انى اقطع قلادتى على راسكما و انشر بينكما جواهر هذه القلاده فمن اخذ منهما اكثر فخطه احسن و تكون قوته اكثر. فاطمه عليه السلام
فرمود: ((من چه مى توانم بكنم و چگونه ميان دو كودكم قضاوت كنم ؟ ((اى نور ديدگانم ! من دانه هاى اين گردنبند را با پاره كردن رشته آن بر سر شما مى ريزم و ميان شما دانه هاى گردنبند را پخش مى نمايم هر كدام از شما دانه هاى بيشترى بردارد، خط او نيكو و قدرت او بيشتر است .)) بحارالانوار، ج 45، ص 191
از زمانى كه كودكان پا به عرصه مدرسه مى گذارند و وارد دبستان مى شوند همه فكر و انديشه خانواده معمولا نگران پيشرفت درسى فرزندانشان است و آرزوى والدين رسيدن و دستيابى فرزندانشان به نمره بيست است . از طرف ديگر، اغلب دست اندركاران مدارس محصول كار خود را تعيين دانش آموزان ممتاز در امتحانات ثلث و ساليانه و رسيدن آنها به نمرات بيست مى دانند. در صد نمرات بيست را ملاك موفقيت كار خود به حساب مى آورند. مدارس ، هدف از امتحان را مشخص كردن افراد برجسته و زرنگ مى دانند و اصولا دانش آموزان خوب از نظر آنها كسانى هستند كه مهارت زيادى در كسب نمرات بيست دارند.
بنابراين پس از امتحانات و مشخص شدن نمرات دانش آموزان ، روابط معلمين و مربيان و حتى خانواده ها با كودكان شكل خاصى به خود مى گيرد. در واقع براساس مشخص شدن نتيجه ارزشيابى تحصيلى و نمرات دانش آموزان ، روابط با كودكان شكل جديدى به خود مى گيرد. در ابتدا، رشد علمى و آموزشى و سنجش پيشرفت تحصيلى افراد مورد نظر است ؛ ولى بطور طبيعى و ناخودآگاه اين امر به ارزيابى درباره شخصيّت و موفقيت شخصى و شخصيتى دانش آموز منجر مى شود، بطورى كه دانش آموزى است كه نمرات بيست كسب مى كند و دانش آموز خوب و با شخصيّت دانش آموزى است كه نمرات بيست كسب مى كند و دانش آموز بد و بى شخصيّت دانش آموزى است كه نمى تواند نمرات بيست بياورد.
البته لازم به يادآورى است كه نمى توان رابطه نمرات تحصيلى را با پيشرفت درسى ناديده گرفت ، ولى مهم لطمه اى است كه اين گونه برخوردها و طرز تفكر اوليا، به شخصيّت كودكان مى زند و به نوبه خود، دانش آموز را به طرز خاصى از پيشرفت و موفقيت تحصيلى و رشد زمينه هاى ديگر استعدادى باز مى دارد.
مديران و مسؤ ولين مدرسه پس از برگزارى امتحانات به دنبال اهداف نامعلومى مى روند و بيشتر آنان در پى افزودن راندمان تحصيلى و همچون پرواندن افراد نخبه و كسانى هستند كه بتوانند با ساير آموزشگاههاى ديگر به رقابت برخيزند.
والدين امتحان را به عنوان سد و حصارى مى دانند كه بايد، به هر نحو كه شده ، فرزندانشان از آن پيروز و موفق نايل آيند و معتقدند اگر كودكان نمره مورد نظرشان را نياورد (106) همه آرزوهاى آنان برباد رفته است . از نظر كودك همه شخصيتش در نمره متبلور مى شود، آن هم نمره بيست . اگر كودك در آوردن اين نمره موفقيتى حاصل نكند از نظر پدر و مادر، پيشرفتى نداشته است ، و همواره با ديد تحقيرآميزى به وى نگاه مى كنند. اين مساءله در بعضى از معلمان و مربيان هم ، كم و بيش ، راه يافته و آنان هم در كلاس ‍ توجه دلپذيرى به اينگونه كودكان نمى نمايند.
بنابراين از وقتى كه كودك از دامن مادر و از خانه وارد مدرسه مى شود به نحو مرموز و پيچيده اى شخصيّتش با موفقيتش در كسب نمره بيست ، گره مى خورد. در واقع نمره ، مفسر همه چيز كودك و مبين شخصيّت و ارزش ‍ وى قلمداد مى شود. كليه رفتارها، برخوردها و پذيرفتن ها و نپذيرفتن هاى معلمان براساس نمرات دانش آموز تنظيم مى گردد. مهمتر اين كه اين گونه برخوردها حتى بين پدر و مادر در خانه در مورد شخصيّت فرزندشان جريان دارد. آنان روابط عاطفى و نحوه نگرش خود را در ارتباط با شخصيّت فرزندشان ، همه براساس ميزان توانايى و مهارت كودكانشان در به دست آوردن نمره بيست تنظيم مى كنند.
مثلا اگر فرزندشان در درسى توان به دست آوردن نمره بيست را نداشته باشد رفتارشان توهين آميز و به گونه اى است كه فرد خود را بى لياقت و بى كفايت احساس مى كند. همين امر چون به شخصيّت دانش آموز ضربه وارد مى سازد، موجب دلسردى او در ساير دروس هم مى گردد، بطورى كه حركتها و تلاشهاى بعدى خود را بى اثر مى داند و خود را شكست خورده مى پندارد، شكستى كه لطمه به شخصيّتش وارد آورده و از اين كه بتواند در درسى موفق شود باز مى دارد و اگر هم به مدرسه مى رود و درسى هم مى خواند همه فشار خانواده و يا موقعيت زندگى اوست كه مجبورش ‍ مى كند به مدرسه برود و درس بخواند. نتيجه چنين درس خواندنى هم ، از قبل معلوم است . بنابراين ، بسيار بر مى خوريم به دانش آموزانى كه انگيزه آنان براى امر تحصيل از بين رفته و ديگر در خود احساس لياقت و توانايى پيشرفت درسى نمى كنند و به هر صورت ، افتادن و خيزان ، مدرسه و درس ‍ را تا آخر سال ادامه مى دهند و چندان رغبتى به امر تحصيل پيدا نمى كنند. حال ملاحظه مى شود كه به طور ناخودآگاه رفتار والدين به بى رغبتى و تضعيف علاقه فرزندشان براى تلاش در درس و تحصيل منجر مى شود و توجهى ندارند كه خودشان در بى علاقه كردن فرزندشان به امر تحصيل دخالت مستقيم داشته اند. برخورد ناصحيح ، موجب احساس عدم اعتماد نسبت به توانائيهاى خويش و در نتيجه موجب عدم تلاش براى فعاليت درسى مى گردد؛ چرا كه ارزشيابى درسى به ارزشيابى شخصيتى منجر شده است .
يكى از هدفهاى مهم ارزشيابى و امتحان عبارت است از ايجاد رغبت و علاقه در دانش آموز براى تلاش بيشتر در امر تحصيل ؛ ولى در عمل نتيجه معكوسى پيدا كرده كه موجب عدم رغبت و علاقه دانش آموز به تحصيل گرديده است . زيرا واكنش اطرافيان در ارتباط با نمرات ، موجب دلسردى وى به درس و تحصيل شده است . او با برخوردهايى نامناسب احساس ‍ عدم لياقت و توانايى در خود كرده و از اين رو، بكلى انگيزه درس خواندن از وى رخت بربسته است . مى كوشند چنين دانش آموزى را معمولا در منزل و در مدرسه ، با فشار، تهديد و تطميع علاقه مند به درس و تحصيل نمايند. با سرزنشهاى مكرر و رگبار پند و اندرز مى خواهند وى را تشويق به درس ‍ خواندن كنند و توجهى ندارند كه خود به دست خويش كودكان را بى انگيزه و بى رغبت به درس كرده اند. دانش آموزى كه توان آوردن نمره بيست را ندارد ما در اثر فشار و تهديد وى را بى توان كرده ايم ، اعتماد به نفس را از او گرفته ايم شخصيّتش را خرد كرده ايم ؛ زيرا هر چه تلاش كرده نتوانسته توقعات و انتظارات ما را برآورده سازد. از اين رو، در خود احساس عدم ارزش مى كند، مى پندارد توانايى و لياقت هيچ كارى را ندارد. او به انجام تكليف دلسرد مى شود، از نظر روحى و روانى خسته به نظر مى رسد. و هر بار كه مى خواهد درس بخواند و تكليفى را انجام دهد با احساس ‍ ناخوشايندى و عدم ارزشمندى رو به رو مى شود؛ چون احساس مى كند هر تلاشى هم كه انجام دهد سرانجام ناموفق خواهد بود، نمى تواند، به هر درسى دلسرد و بى رغبت مى شود. توجه به توان و ظرفيت كودكان مهمترين اصل در ارزيابى و ارزشيابى تحصيلى دانش آموزان است . خداوند در قرآن مى فرمايد: ((لايكلف الله نفسا الا وسعها؛ خدا هيچ كس را جز به اندازه طاقتش مكلف نمى كند.(107) ))
در آموزشگاههايى كه غرض از امتحان را مشخص و برجسته كردن دانش آموزان زرنگ مى دانند پس از ارزشيابى همه توجه كلاس ، معلم و والدين به طرف آن تعداد معدود جلب خواهد شد و همه تشويقها متوجه يكى دو نفر خواهد بود و از تلاش بقيه اعضاى كلاس غفلت مى شود. با اين گونه برداشت از ارزشيابى ، توجهى به آثار و عواقب سوئى كه اين عمل در پى دارد ندارند و در مدرسه تنها براى يك يا دو نفر از هر كلاس ، احترام خاصى قايل مى شوند و به ساير دانش آموزان ديگر بى اعتنا مى مانند. در نتيجه عده اى از دانش آموزان كه در حد توان خود تلاش كرده اند، احساس ‍ مى كنند كه سعى آنها بيهوده بوده و اثرى نداشته و اصولا آنها توان رقابت و رسيدن به نمرات بيست را ندارند. خود بخود بر اثر همين امر، نسبت به تحصيل دلسرد مى شوند. در صورتى كه در ارزشيابى عوامل فراوانى وجود دارد كه اگر آن عوامل بطور جامع و كامل مورد نظر قرار بگيرد، معلوم مى گردد كه هر يك از دانش آموزان مطابق با استعداد و تواناييهاى خودشان ، رفتار و تلاششان ستودنى است .
در حال حاضر، به سبب اهميتى كه والدين و مدرسه براى نمره قايلند از ديدگاه دانش آموز نمره همه چيز اوست ، شخصيّت اوست و مبين ارزش و اهميت اوست ؛ زيرا قبل از اين كه توانايى علمى دانش آموز ارزيابى شود شخصيّت او زير سؤ ال مى رود! بايد در قضاوتهايمان عادلانه عمل كنيم ، ميزان تلاش و سعى افراد را با ميزان توان و ظرفيت آنان بسنجيم .
ممكن است كسى كه موفق گرديده نمره هفده يا هيجده بگيرد با توجه به توانش از فردى كه بيست گرفته است تلاش و زحمت بيشترى كشيده باشد. البته اگر با همه ، برخورد يكسانى داشته باشيم امرى غير منطقى است و اگر تفاوتهاى فردى را در نظر نگيريم و از همه انتظار نمره بيست داشته باشيم آثار سوئى به دنبال خواهد بود. همه اينها نشان دهنده عدم شناخت اهداف تعليم و تربيت و ارزشيابى است . ما در ارزشيابى بدون در نظر گرفتن ويژگيهاى كودكان ، اهداف تدريس و اهداف ارزشيابى ، فقط نمره خام كتبى يا شفاهى كودك را مورد توجه قرار مى دهيم و با دريافت اين نمره ، به قضاوت درباره شخصيّت كودك مى نشينيم ؛ در حالى كه يكى از ويژگيهاى مهم ، از ديدگاه روان شناسى رشد و تعليم و تربيت اسلامى ، كه در اين دوره مطرح است و بايد پرورش يابد، ايجاد شخصيّت و روحيه اعتماد به نفس ‍ در كودكان است . دوره دبستان جايگاه پايه ريزى اين خصلتهاست . كرامت نفس و عزت نفس در اين دوره بايد پرورش داده شود و در اين دوره است كه بايد كودكان اعتماد به نفس خود را بازيابند و اين احساس شخصيّت پشتوانه روحى و روانى براى زندگى آينده اوست .
تاءثير برخورد با نتيجه ارزشيابى
بايد در مدرسه و خانه واكنش در مقابل ارزشيابى طورى باشد كه كودك احساس لياقت و توانايى بكند، احساس شخصيّت و عزت نفس در او زنده بماند و رشد يابد. دانش آموز وقتى تكليف و يا كارى را خودجوش به خوبى انجام مى دهد، معلم و والدين بايد به گونه اى با او برخورد نمايند كه احساس لياقت و احساس ارزشمندى در او به وجود آيد. در احترام متقابل ، دانش آموز احساس كند وى و كارش براى آنان مهم است و او لياقت و توانايى انجام كار و يا تكليف را دارد. احساس موفقيت بكند و احساس كند كه توانسته كارى انجام دهد. احساس كند كه براى خود و ديگران مفيد است . اين احساس براى او لذت بخش و خوشايند است و انگيزه اى براى استمرار در انجام تكليف و رغبت به درس مى شود؛ ولى متاسفانه در بسيارى از مدارس و يا خانواده ها، حتى بين قشر تحصيل كرده ها هم شيوه برخورد طورى است كه كودك و يا نوجوان احساس عجز، حقارت ، بى لياقتى و بى علاقگى مى كند. برخورد با نمراتى كه دانش آموزان مى گيرد به گونه اى است كه احساس حقارت و ناتوانى را به شدت در دانش آموز تشديد مى كند. اگر دانش آموزى نمره هفده گرفته در خانه والدين با او به گونه اى برخورد مى كنند كه گويا دچار خطاى بزرگى شده و يا او را هميشه با دوست و رفيق و يا فاميلش مقايسه مى كنند و سپس دانش آموز را زير رگبار سرزنش و پند و اندرز مى گيرند كه چرا نتوانسته و موفق نشده نمره بيست بگيرد. دوست داشتن و يا اهميت دادن به شخصيّت او را، مشروط به دريافت نمره بيست مى نمايند. در اين صورت فردى كه كمتر از بيست گرفته ديگر در خودش قابليتى براى بارور شدن ، احساس نمى كند و چون مى بيند نمى تواند توقعات والدين را برآورده سازد اعتماد به نفس خود را بكلى از دست مى دهد.
موقعى كه والدين او را مقايسه مى كنند. مثلا، مى گويند: مثل فلانى باش ، تلاش مى كنند كه حد تواناييهاى دانش آموز را ضعيف نگه دارند و اگر مكرر به وى بگويند: تو ضعيف هستى ، ديگر او در وجود خودش ، توانايى نمى بيند و باورش مى شود كه ناتوان است .
والدين به تصور خود مى خواهند او را بالا بكشند، ولى توجه ندارند كه در اين گونه برخوردها ممكن است نتيجه كاملا برعكس شود. مقايسه شونده با مقايسه شده مى شود. در اين جا دانش آموز احساس مى كند كه شكست خورده و حقير شده است و همين سبب مى شود كه ديگر به خواست مربى و يا والدين پاسخ مثبت ندهد به انجام تكليف و درس بى علاقه شود و با انجام ندادن تكليف ، جلب توجه كرده و يا والدين تلافى نمايد. اين شيوه در بين دانش آموزان كم نيست و نمونه هاى بسيارى دارد.احساس حقارت ، يعنى اين كه ضعيف هستم ، كم كم موجب ترس او و در نتيجه باعث مى شود در كلاس فعال نباشد، از پاسخ دادن طفره برود و حتى اگر چيزى را مى داند، نگويد و يا آهسته بگويد و احساس كند، لياقت ندارد؛ در حالى كه نبايد او را با ديگران مقايسه كنيم و نبايد انگ و برچسب ضعيف و سستى را بر وى بگذاريم . بايد او را به نقاط مثبت و قوتش آشنا كرد و به قابليتهاى خودش آگاه كنيم تا رشد و علاقه به پيشرفت بيشتر در او پيدا شود. بايد به او دلگرمى بدهيم كه در عمل و كار، خود را ببيند و اشكالات خود را رفع نمايد. اگر بگوييم ضعيف هستى ديگر در هيچ درسى خودش را توانا نمى بيند.
هدف از ارزشيابى بعضى مدارس
متاسفانه بعضى از مدارس و يا مربيان هدف از ارزشيابى و امتحان را عملى براى غربال كردن دانش آموزان و طبقه بندى آنان مى دانند و هدفشان انتخاب و تعيين افراد شايسته و تشويق آنان به عنوان افراد مطلوب موفق است ؛ در حالى كه بطور ناخودآگاه بقيه اعضاى كلاس افراد ناشايسته و نالايق معرفى مى شوند. نتيجه اين ديدگاه و اين گونه تشويق كردنها، سبب خواهد شد كه اكثر افراد كلاس اعتماد به نفس و احساس لياقت را از دست بدهند و تصور نامطلوبى به خويش پيدا كنند. همين امر، موجب دلسردى و عدم تحرك در انجام تكاليف درسى خواهد شد، لذا مشاهده مى گردد كه پس از امتحان ثلث اول و دريافت نتايج آن ، بعضى از دانش آموزان نسبت به درس رغبتى نشان نمى دهند، در صورتى كه يكى از هدفهاى ارزشيابى ايجاد رغبت در دانش آموزان بوده ولى در اين جا نتيجه عكس داده است .
بايد دانست نقش تعليم و تربيت و هدف از آن كه بايد متوجه همه آحاد افراد دانش آموزان باشد تنها متوجه فرد يا افراد خاصى گرديده و در نتيجه ، حق عده اى از دانش آموزان با اين بينش تضييع شده است . در حال حاضر با توجه به تحولات سريع علمى و صنعتى در كشورهاى جهان ، به اين نتيجه رسيده اند كه براى آن كه افراد بتوانند نقش خود را به عنوان عضو فعال جامعه بطور مؤ ثر ايفا نمايند بايد از مهارتها و لياقتها و داناييها و استعدادهاى متفاوتى برخوردار باشند و اعتلاى يك جامعه به اين بسته است كه بتواند همه استعدادها را با تواناييهاى مختلف ، در جهت هاى متفاوت مورد نياز جامعه رشد دهد و تربيت نمايد.
در نظام تعليم و تربيت اسلامى ، در مورد همگان احساس مسؤ وليت مى شود و هدف پرورش و آموزش همه افراد است نه يك يا چند خاص . جامعه آموزشى نيز بايد درباره همه افراد تحت تعليم خود احساس ‍ مسؤ وليت نمايد. بنابراين آموزش و پرورش بايد زمينه و امكانات رشد و پرورش استعدادها و خلاقيتهاى دانش آموزان را با هر توان و ظرفيتى كه دارند فراهم نمايد تا بتواند نقش خود را به عنوان نظامى متحول در جهت اهداف انقلاب اسلامى به نحو مطلوب ادامه دهد.
پيداست در چنين نظام آموزشى ، نقش امتحان و به اصطلاح ديگر ارزشيابى تغيير مى كند و رسالت حقيقى خود را باز مى يابد.
هدف از تعليم و تربيت
هدف از تعليم و يا تربيت و آموزش و پرورش ، ايجاد تغييرات مطلوب در سازمانبندى ذهنى دانش آموزان به منظور تحول در رفتار آنان است . به اين معنا هر يك از مواد درسى و پرورشى ، پس از گذارندن دوران آموزشى آن ، بايد در رفتار و اعمال دانش آموز تغييرات مثبت لازم و مشخصى را پديد آورد، مثلا، بايد بين رفتار دانش آموز كه كتاب درسى خاص و يا مواد درسى معينى را گذرانيده ، با دانش آموزى كه چنين برنامه اى را نديده نوعى تفاوت در رفتار گردد. در اين صورت است كه ما به هدف از ارزشيابى نايل گرديده ايم .
تعريف ارزشيابى
ارزشيابى عبارت است از: فرايندى منظم و مستمر براى سنجش تغييرات به وجود آمده در رفتار دانش آموز و ترغيب وى براى رسيدن به هدفهاى آموزشى و تربيتى و هدايت جهت يادگيرى و تدريس .
با توجه به تعريف فوق ملاحظه مى گردد كه ارزشيابى يكى از جنبه هاى مهم و جدائى ناپذير تعليم و تربيت و بالاخص تدريس و آموزش معلم در كلاس ‍ مى باشد. بنابراين ارزشيابى وسيله اى نيست كه تنها در پايان مراحل تحصيلى و براى انتخاب افراد شايسته به كار رود. بلكه بايد بطور مستمر و مداوم همراه با تعليم تربيت در موقعيتهاى مختلف با استفاده از روحيه كنجكاوى و تلاش دانش آموز در جهت ترغيب به فراگيرى بيشتر دانش ، انجام پذيرد.
همچنين هدف از ارزشيابى مقايسه كردن دانش آموزان با يكديگر، تعيين افراد ضعيف و برچسب زدن به آنان نيست . مقايسه كردن در شرايطى صحيح است كه همه افراد مورد ارزشيابى از نظر فيزيكى و شرايط روحى و روانى در شرايط واحد به سر ببرند و از جهت خانوادگى ، نحوه تغذيه و بهداشت روانى يكسان بوده و نيز از جهت هوش و تواناييهاى فردى در يك سطح باشند و از شيوه هاى صحيح در امر ارزشيابى استفاده شده باشد.
در اين شرايط است كه ارزشيابى هاى مداوم ، روش تدريس و جريان يادگيرى را در جهت رفع نقايص بهبود بخشيد. همچون ارزشيابى صحيح مى تواند در دانش آموز ايجاد رغبت و علاقه نمايد تا بطور واقعى نقاط ضعيف و قوت خود را تشخيص داده و با تقويت نقاط مثبت ، انگيزه تلاش ‍ چشمگيرى داشته باشد.
اهداف ارزشيابى
نتيجه ارزشيابى تحصيلى ، در ارتباط با دانش آموز، معلم و والدين مورد بررسى قرار مى گيرد:
اهداف ارزشيابى در ارتباط با دانش آموز:
1- تشخيص نقاط قوت و ضعيف و ايجاد رغبت و انگيزه براى يادگيرى و تلاش بيشتر.
2- شناخت هدفهاى درسى بطورى كه دانش آموز از روى سؤ الات امتحانى هدفهاى تدريس را كشف كند.
3- ايجاد رغبت و كسب عادت صحيح به مطالعه .
4- يادگيرى و فراگيرى مطالب مهم درسى .
اهداف ارزشيابى در ارتباط با والدين
1- شناخت توان و استعداد و ظرفيت فرزند خود و تعديل نظرات و سطح توقعات در حد منطقى ، مطابق با بنيه و توان كودك .
2- تقويت نقاط مثبت و جنبه هاى قوت دانش آموز و ايجاد علاقه .
3- ايجاد زمينه و آمادگى براى دانش آموز جهت رشد و پيشرفت تحصيلى .
اهداف ارزشيابى در ارتباط با معلم
1- ميزانى براى شروع مراحل بعدى تدريس : زيرا اگر معلم اطمينان پيدا نكند كه دانش آموز مبحث قبلى را به نحو مطلوبى آموخته است شروع مطالب بعدى درسى بى نتيجه خواهد بود.
2- وسيله اى براى كمك به يادگيرى دانش آموز: اگر نتيجه ارزشيابى نشان دهد كه قسمتى از سؤ الهاى امتحانى براى دانش آموزان دشوار بوده و يا اكثر آنان نتوانسته اند به پاره اى از سؤ الات پاسخ صحيح بدهند در اين صورت تدريس مجدد آن مطالب ضرورت پيدا مى كند.
3- وسيله اى براى اصلاح روش تدريس معلم : با ارزشيابى مشخص مى شود كه مهارت تدريس و شيوه ها و روشهاى آموزشى موفق بوده است يا نه . اين گونه شواهد به معلم فرصت مى دهد كه همواره معلم در جهت اصلاح و بهبود روش تدريس خود تجديد نظر نمايد.
4- وسيله اى براى تعريف هدفهاى تدريس : معلم مى تواند با ارزشيابى صحيح ، نگرش مطلوبى را در دانش آموز ايجاد كند كه براساس آن نتايج ، فرد، فرد دانش آموزان در جهت رفع نارساييهاى خود جهت يابند و روش ‍ صحيح مطالعه و يادگيرى را فرا بگيرند. در اين صورت دانش آموز به يادگيرى علاقه مند مى گردد.
براى ايجاد ارزشيابى و امتحان صحيح و دقيق ، بايد تمام عوامل و اهداف ارزشيابى در نظر گرفته شود. ارزشيابى عملا نوعى قضاوت است و چون اين قضاوت درباره شخصيّت دانش آموز انجام مى گيرد، بايد خيلى ظريف و دقيق و عادلانه صورت گيرد و اعلام نتيجه آن ، بايد طورى باشد كه در جهت اهداف پرورشى ، رشد و علاقه دانش آموز مفيد و مؤ ثر باشد و ما را به اهداف تعليم و تربيت نزديك سازد. نحوه عرضه نتيجه ارزشيابى بايد به گونه اى باشد كه در عين حفظ شخصيّت دانش آموز و حرمت عزت نفس ‍ وى ، موجبات دلسردى ، بى علاقگى و يا غرور بيش از حد دانش آموز را فراهم نسازد. در آنان موقعيتى فراهم سازد كه به تلاش بيشتر در جهت پيشرفت تحصيلى ترغيب شوند. براى ارزشيابى و قضاوت صحيح در مورد پيشرفت تحصيلى ، هر چه اطلاعات بيشترى از دانش آموز در اختيار ما باشد نتيجه ارزشيابى درست تر و قابل اعتمادتر خواهد بود. ارزشيابى علاوه بر اندازه گيرى ، چون همواره با يك نوع قضاوت كيفى درباره مطلوب بودن يا نبودن شخصيّت همراه است ، براى صحت و دقت بيشتر بايد به عواملى چون موضوع تدريس ، روش تدريس ، حجم درس ، پرسشهاى مكرر در كلاس ، ميزان دقت در طرح سؤ ال ، دانسته هاى قبلى دانش آموز و استانداردهاى علمى در طرح سؤ ال ، فرصت يادگيرى دانش آموز، شرايط روحى و روانى وى ، سن و تواناييهاى فردى و بهره هوشى ، موفقيت خانوادگى ، ميزان همكارى و صميميت والدين با يكديگر، توجه شود تا بتوان به ارزشيابى و سنجش دقيقى دست يافت .
بنابراين تنها نمره خام كتبى مدرسه نمى تواند شاخص گويا و دقيقى براى ارزشيابى و قضاوت صحيح درباره پيشرفت تحصيلى و رفتار و كوشش ‍ دانش آموز باشد. با اين توضيحات ما در ارزشيابى دانش آموزان بايد به تلاش و كوشش آنها ارج نهيم نه به نمرات بيست آنان . از اين رو براى جلوگيرى از تنشهايى كه از عرضه نمرات خام به والدين دانش آموزان و سابقه ذهنى ، كه فعلا در جامعه از نمرات بيست وجود دارد، بايد چاره اى انديشيد كه پس از هر ارزشيابى دقيقا اهداف آن تحقق يابد. يكى از آن هدفها ايجاد رغبت و انگيزه در دانش آموز است .
براى چاره انديشى ما انتظار داريم كه مدارس با توجه به اهداف دقيق ارزشيابى و رعايت آن نتايج ارزشيابى خود را با در نظر گرفتن همه پارامترهاى ذكر شده و تهيه نمره ميانگين كلاس به صورت يك نمودار كيفى : عالى ، خيلى خوب ، خوب و نياز به تلاش دارد، عرضه نمايند تا در اين مورد شخصيّت دانش آموزان ، هم در محيط خانه و هم در مدرسه ، حفظ گردد و نيز با شناخت نقاط قوت خود به مواردى كه نياز به تلاش دارد بپردازند و از ايجاد ذهنيت سوء در دانش آموز و اطرافيانش جلوگيرى نمايد. با اين روش توجه به نقاط مثبت و ارزشگذارى روى كار خوب دانش آموز، او را به تلاش در جهت رفع نقايص كار خويش مى كشاند. البته بايد توجه داشت كه هر روشى براى اندازه گيرى ارزشيابى ، خالى از خطا نخواهد بود، منتها بايد روشى را برگزينيم كه از خطاى كمترى برخوردار باشد. با روش ‍ عرضه نتيجه ارزشيابى در ذيل ، كه تجربه نيز گرديده است ، مى توان مانع از تحقير ارزشيابى شد. بنابراين بايد بازنگريى در مورد شيوه هاى برخورد و شيوه هاى ارزشيابى همچون عرضه نتيجه آن و نحوه قضاوتها بنماييم تا اهداف تعليم و تربيت و ارزشيابى را در جهت رشد خلاقيتها، حفظ استقلال و شخصيّت دانش آموزان و ايجاد اعتماد به نفس در آنان تسريع نمايد و نونهالان را، كه آيندسازان اين كشور هستند، در جهت تعالى علمى و اخلاقى رهنمون سازد و از اختلالات رفتارى و افت تحصيلى آنان جلوگيرى نمايد.