تربيت برتر

رضا فرهاديان

- ۳ -


ديدگاه سياسى تحقير شخصيت انسان
استعمارگران در طول تاريخ براى اين كه بتوانند بر كشورهاى اسلامى چيره شوند و به منافع اقتصادى و ذخاير ملى و فرهنگى آنان دست يابند، در ابتدا سعى در تخدير و تضعيف هويت فرهنگى و تحقير شخصيّت آنان كردند، آنگاه عزت نفسشان را لگد كوب نمودند. كسانى را به عنوان مهره برگزيدند كه از احساس عزت نفس ، بيگانه و از ارزشهاى فرهنگى بى بهره بودند. انسان با شخصيّت در مقابل ، هر كس كه بخواهد تحقيرش كند و يا به شخصيّت لطمه اى بزند، مى ايستد.
در كشورهاى جهان سوم ، غارتگران اولين كارى كه مى كنند تضعيف فرهنگ جامعه و در نتيجه ، تضعيف شخصيّت افراد آن جامعه است و از اين راه مى كوشند تا بر سرنوشت و مقدرات آن جامعه حاكم شده و از آنان به عنوان وسيله اى براى پياده كردن نقشه هاى شوم خود استفاده كنند.
كسانى كه از كودكى شخصيتشان تحقير شده و با داد و فرياد، فحش ، بد و بيراه و سرزنش بزرگ شده اند و شبكه ارتباطى خانواده آنان ناسالم بوده است ، در بزرگى در مقابل افراد متمكن ، زورگو و قلدر سرفرود آورده و به بيگانه دل باخته اند. اما كسانى كه با عزت نفس پرورش يافته اند، همواره در مقابل كسانى كه خواسته اند آنان را تحقير كنند و يا هويت دينى و يا فرهنگى را از آنان بگيرند، ايستادگى كرده اند. بعضى خانواده ها با برخوردهاى خشن و بى اعتبار كردن بچه ها بعضى از مربيان در محيطهاى آموزشى با برچسب هاى بد، آنها را از خود مى رانند و از كلاس طرد كرده و با طعنه ، سرزنش ، تحقير، مسخره كردن ، نمره كم دادن ، تحت فشار قرار دادن و در جمع ، آبروريزى كردن ، موجب فشار شديد روحى كودك مى شوند؛ او را به پرتگاه سقوط مى كشانند.
آيا فكر كرده ايد كه در اين حالتها كودك چه تصورى از ما دارد و به نظر او ما چگونه اشخاصى مى رسيم ؟ او ما را آدم قلدر و مستبدى مى بيند كه مسلط بر او، ايستاده و دايم نق مى زند، زور مى گويد، آزار مى دهد و توهين مى كند.
اگر ما با چنين شخصى رو به رو مى شديم و دو فرد نابرابر را در مقابل هم مى ديديم كه يكى بر ديگرى زور مى گويد و قصد صدمه زدن به ديگران را دارد، قطعا او را تحويل مراجع قانونى مى داديم . اگر بزرگسالان در مورد كوچكترها چنين روشى را اعمال كنند در آينده دو گونه رفتار ممكن است از آنان بروز كند:
يا اين تهديد و توهينها را مى پذيرد و چيزى نمى گويد همانند آتشى زير خاكستر، وقتى زمينه و يا موقعيتى فراهم گرديد و كمى باليد و رشد كرد مثل فنر باز و عاصى و سركش مى شود و يا در همان حالت منفجر خواهد شد و رفتار و عكس العمل ، به صورتهاى پرخاشگرى ، اذيت و آزار ديگران ، بى ثباتى فكرى ، بى رغبتى ، بى دقتى ، بى علاقگى به درس و يا به حالت افسردگى در محيط خانه و مدرسه بروز خواهد كرد و نمونه اين رفتار را در بزرگى : بر روى فرزندان و اطرافيان خود پياده خواهد كرد. اين ناهنجاريها در مراحل حاد، منجر به بزهكاريهاى اجتماعى خواهد شد؛ زيرا اكثر مجرمان و بزهكاران اجتماعى از كسانى بوده اند كه در كودكى شخصيتشان تحقير شده و يا تحت چنين فشارهايى قرار داشته اند.
اگر در جامعه و در محيطهاى آموزشى ، از كودكى با شيوه آزادمنشانه ، تواءم با ارزشگذارى به شخصيّت افراد و احياى عزت و كرامت نفس رفتار و با احساسات و عواطف كودكان برخوردى سالم گردد، جامعه عوض ‍ مى شود، افراد با شخصيّت و كريم پرورش مى يابند و ديگر جايى براى جوانان بزهكار، عاصى و مجرم به وجود نمى آيد. رفتار آزادمنشانه و محترمانه و درك احساسات كودك سبب مى گردد كه او احساس قدر و ارزش كند (95) و همين احساس رضايت و ارزش ، به رشد شخصيّت وى كمك خواهد كرد تا اين حالت را همواره در خود حفظ كند و كارى نكند كه آن را از دست دهد.
پس اين ما هستيم كه با آگاهى از اين مساءله ، به قوانين و روشهاى آن عمل كنيم و در تغيير و تعويض رفتار خود كوشا باشيم و در امر تربيت با كنار زدن روشهاى ناصحيح پا به روش جديد بگذاريم و با روحيه آزاد منشانه ، ارتباطى سالم و سازنده در محيط خانه و مدرسه داشته باشيم . كودكان انسانند، آنها همچون بزرگسالان از كرامت نفس برخوردارند و حتى بيش از بزرگسالان احساس شخصيّت مى كنند. بايد آن گونه با آنان رفتار شود كه ما بزرگترها دوست داريم با ما رفتار شود، تا همواره احساس ارزشمندى و شخصيّت بنمايند. بعضى افراد مى گويند: كودك را همطراز بزرگسال ديدن ، كارى دشوار است . و اگر ما جاى آنان بوديم چه احساسى داشتيم ؟
از ديدگاه قرآن ، تربيت سازنده است كه انسان را متوجه ارزشهاى وجودى و كرامت نفس خود كند تا در حفظ عزت نفس خويش بكوشد و انسانى مؤ من ، آزاده ، وارسته از هر قيد و بندى و مفيد براى خود و جامعه خويش ‍ باشد.
صورتهاى توهين و تحقير كودكان
رفتار با كودكان و نوجوانان بسيار حساس و دقيق است بعضى از حركات و رفتارهاى پدر يا مادر و يا معلم ، بدون اين كه خود بدانند و يا بخواهند، شخصيت كودك و نوجوان را تضعيف و تحقير مى كند. ما در واقع بطور ناخودآگاه با رفتار و گفتار عادى و روزمره خود، مصالح ساختمانى شخصيت كودك را تهيه مى كنيم كه مى تواند در آينده ، نقش مهمى در سازندگى و سلامت و يا تخريب و ناهنجارى شخصيت وى داشته باشد.
بعضى از رفتارهاى توهين آميز:
1- در مواجهه با سؤ ال كودك به جاى او پاسخ دادن و اجازه تكميل حرفش ‍ را ندادن .
2- پوشانيدن لباس ، جوراب و كفش او و به جاى او لقمه گرفتن و جز اينها.
3- صندلى در نظر نگرفتن براى او در مسافرتها.
4- مقايسه و ارزيابى او با ديگران .
5- طعنه زدن و سرزنش كردن در جمع و خرده گيريهاى پياپى .
6- امر نهى مكرر در كارهايى كه خود كودك مى داند بايد انجام دهد.
7- داد و فرياد زدن با خشونت و تندى برخورد كردن .
8- به حرفهاى او توجه نكردن و بطور كامل گوش ندادن .
9- تمسخره كردن و كوچك شمردن او.
10- كنجكاويهى وى را با لفظ ((فضولى نكن )) عقيم كردن .
11- در جمع و گروه ، خطاى او را تذكر دادن .
12- تبعيض قايل شدن .
13- بيش از توان از او تكليف خواستن .
14- بيش از توان او انتظار نمره بيست داشتن .
15- نظرات او را ناديده گرفتن .
16- در سطح فهم و درك او دليل كارها را به وى نگفتن .
17- اهميت به قول و قرار با وى ندادن .
18- پاسخ سلام او را بطور كامل ندادن .
19- تهديد كردن و ترسانيدن او و بيان اين كه هر چه مى گويم ، بگو: چشم !
20- سلام نكردن
21- زمينه بازى و تفريح را براى وى فراهم نكردن .
22- به جاى او تصميم گرفتن و اجازه ندادن به اين كه كارهاى شخصى اش را خودش انجام دهد.
23- به جاى او تكاليفش را انجام دادن .
24- با نام و القاب خوب وى را صدا نكردن (بر چسبهاى نامناسب بر وى زدن ).
25- به خواسته هاى او پاسخ ندادن .
26- بدون اجازه وى ، دست به وسايل ، اسباب بازيها و يا كيف او زدن .
27- مكرر، توقعات و انتظارات بالايى را مطرح كردن .
28- در رفت و آمدها و ميهمانيها او را به حساب نياوردن .
29- انتقاد كردن و مدام عيبها را گفتن .
30- پذيرفتن مسؤ وليت هايى به جاى آنان ، كه منطقا به كودكان و نوجوانان مربوط مى شود.
31- سختگيرى ، خشونت و مجبور كردن كودك به كارى .
32- به كار بردن لحن و حالت چهره و رفتار غير كلامى كه مبين عدم احترام باشد.
33- ترحيم و دلسوزى بيجا.
34- انجام كارهايى كه كودكان و نوجوانان خود قادر به انجام آن هستند.
35- گفتن اين كه ، توانايى تصميم گيرى را ندارى .
36- تسلط بيش از حد، كنترل بى اندازه و نظارت افراطى .
37- تذكرات مكرر.
38- بگو مگو كردن در مورد خوردن و انتظار داشتن به اين كه كودكان همه غذاها را دوست بدارند و از آن بخورند.
39- منوط كردن كارها و انجام تكاليف با تشويق هاى آنى و لحظه اى .
40- بيان اين كه ، تو در اين كار و در اين درس ضعيفى ، فكر نمى كنم از عهده اش برآيى ، فكر نمى كنم بتوانى آن را انجام بدهى .
41- بدون در نظر گرفتن خواست وى ، چيزهايى را به او تحميل كردن .
مراحل شكل گيرى مقررات اخلاقى در كودكان و نوجوانان
معيارهاى يادگيرى در پذيرش قوانين و مقررات اخلاقى
ان قوما عبدوالله رهبة فتلك عبادة العبيد، و ان قوما عبدوالله رغبة فتلك عبادة التجار، و ان قوما عبدوه شكرا فتلك عباده الاحرار.
((گروهى خدا را از روى ترس اطاعت مى كنند، اين عبادت بردگان است ؛ گروهى خدا را به اميد بخشش او اطاعت مى كنند، اين عبادت تُجار است و گروهى خدا را (از روى معرفت ) شايسته ستايش مى دانند و اين اطاعت آزادگان است .(96) ))
يادگيرى و پذيرش ارزشهاى اخلاقى در سه مرحله ممكن است شكل گيرد:
مرحله نخست : كودكان ، پذيرفته قوانين و مقررات اخلاقى ، ارزشها و ضدارزشها و رفتارهاى خواسته شده از سوى والدين و مربيان را در ذهن خود، براساس پيامدهاى جسمانى و آنى آن ارزيابى مى كنند. در واقع منشاء پذيرش مقررات و يا اطاعت از قوانين اخلاقى ، براساس احساس ‍ خوشايندى (لذت ) و يا ناخوشايندى (درد و الم ) آنى است كه كودك آن را احساس و درك مى كند. در اين مرحله كودك توجهى به معنا و ارزش ‍ اعتبارى و اهميت اعتقادى معيارهاى ارزشى رفتار خويش ندارد. بلكه از ديدگاه او درست و نادرست ، خوب و بد، براساس آثار و پيامدهاى ملموس ‍ جسمانى ارزيابى مى شود. زيرا پدر و مادر و يا مربى در مقام تسلط و اقتدار هستند. از اين رو، پذيرفتن و اطاعت كردن از صاحبان اقتدار و احترام به افراد معتبر و قدرتمند، مهمترين شاخصه اين مرحله است كه كودك در تحليل نهايى و علت يابى منطقى ، دليل اطاعت را اجتناب از تنبيه (دورى از درد و الم ) و نزديك شدن به احساس خوشايندى (خوشى و لذت ) مى داند.
مرحله دوّم :
پذيرش قوانين و مقررات اخلاقى را براساس انتظارات پدر، مادر، مربى ، گروه و اجتماع مى دهد. در واقع ، توجه بيشتر به تاييد و يا عدم تاييد ديگران ، يعنى اقتدار گروه است نه قدرت بدنى آنها. در اين مرحله ، مقررات را كوركورانه براى اجتناب از نكوهش و انتقاد جمع و گروه مى پذيرد. براى او عملى درست است كه مطابق با خواسته گروه باشد و توجه به اقتدار جمعى و گروهى مطرح است نه پيامدهاى آنى آن . بيشتر توجه به خواسته هاى گروه ، يعنى مورد قبول قرار گرفتن و حفظ موقعيت اجتماعى دليل انجام كار و اطاعت است . براساس يك نوع وفادارى متقابل جمعى و مورد تاييد واقع شدن ، انگيزه كارها شكل مى گيرد. در اين جا به جاى اقتدار فردى ، اقتدار جمعى و اجتماعى حاكم است . توجه به جمع و گروه و محروميت و طرد از موقعيت در گروه ، عامل انجام كار و اطاعت است . در حقيقت ، اين جا پذيرش و عدم پذيرش مقررات اخلاقى به احساس ‍ خوشايندى و لذت در گروه يا احساس ناخوشايندى در اثر محروميت از گروه دارد و همين انگيزه اصلى است ؛ منتها تفاوت آن با مرحله قبلى در اين است كه در آن جا اقتدار فردى حاكم بود و در اين جا اقتدار گروهى و اجتماعى حاكم بر ذهن كودك است .
مرحله سوّم :
پذيرش مقررات اخلاقى و انضباطى براساس اعتبارشان از ديدگاه درونى ، مورد قبول خود فرد است نه به سبب اقتدار مربى و يا گروه ، كه از خارج تحميل شده باشد. در اين جا فرد در پذيرش و اطاعت از ارزشها مقررات ، نه توجهى به سلطه و اقتدار مربى دارد و نه توجه به مقبوليت و پذيرش در جمع ، بلكه نفس عمل و نفس ارزشهاى اخلاقى و قوانين براى فرد مطلوبيت دارد و او براساس انتخابى آگاهانه و آزادانه ، به قبول و اصالت ارزشها رسيده است و علت عمل و رفتار، علاقه مندى و تصميم گيرى آگاهانه اوست . اين نوع يادگيرى و پذيرش مقررات اخلاقى ، پايدارترين و اصيل ترين شكل درك ، فراگيرى و اطاعت از مقررات است . رفتارى است ماندنى ، چون علت خود فرد است و عامل درونى است . بر خلاف دو مرحله قبلى (اقتدار فردى و گروهى و يا موقعيت ) كه عامل اطاعت ، عامل بيرونى است . يادگيرى و اطاعت در مرحله سوم ، ريشه در اعمال دل و جان آدمى دارد و اين نوع اطاعت و پذيرش مقررات با طيب خاطر به عمل منجر مى شود، چه كسى حضور داشته باشد چه نداشته باشد. اگر شرايط بيرونى هم تغيير كند، باز فرد از قبول و عمل به عقيده و ارزشهاى خود دست بردار نيست .
قال على عليه السلام : ((من لم يعرف مضرة الشر لم يقدر على الامتناع منه ، من لم يعرف منفعة الخير لم يقدر على العمل به
((كسى كه زيان شر و بدى كارى را نشناسد، نمى تواند از آن كار خوددارى كند، كسى كه آگاه به سودمندى كار خيرى نباشد نمى تواند به آن عمل دست يازد.(97) ))
چگونه زمينه هاى يادگيرى و پذيرش آگاهانه فراهم مى شود.
اصولا زمانى انسان به پذيرش قوانين و مقررات اخلاقى و انضباطى تن در مى دهد، آن را قلبا مى پذيرد و در زندگى رعايت مى كند كه دلايل و اصولى را كه در پس اين دستورات و قوانين نهفته است ، بداند و درك نمايد.(98)
در مرحله اول ، پيامدهاى زودگذر و آنى مورد نظر است و علت ، ترس از تنبيه و جذب لذت و احساس خوشايندى است و در مرحله دوم ، ترس از دست دادن موقعيت در جمع و گروه و ميل ، رغبت به احساس خوشايندى در جمع و گروه است ، ولى در مرحله سوم ، عامل يادگيرى و اطاعت از قوانين و مقررات ، نه ترس از اقتدار و يا گروه و از دست دادن موقعيت است و نه احساس خوشايندى براى مقبوليت در جمع ؛ بلكه در موقعيت آزاد و دور از هرگونه اجبار، تهديد و تطميعى ، در جوى كاملا معنوى و همراه با احترام متقابل ، فرد خود آگاهانه آن رفتار را انتخاب مى كند، به ارزش آن پى مى برد، ضرورت آن را درك كرده و به عمل مبادرت مى ورزد. فرد احساس ‍ مى كند كه بايد با ديگران آن چنان رفتار كند كه خود تمايل دارد با وى رفتار نمايند. با عقل و منطق ، اهميت ، ارزش و ضرورت اجراى مقررات را درك مى كند و اين درك و يادگيرى بطور طبيعى به عمل مى پيوندد. با يك چنين ديدگاه تربيتى ، آموزش فضايل اخلاقى تنها لفاظى ساده و يكطرفه والدين و مربى و معلم نيست ؛ بلكه آموزش و پرورش در موقعيت مناسب ، با رشد و شناخت مراحل تحول روانى و ذهنى كودك ، در فضايى آكنده از احترام متقابل به كودك و با تكيه بر احساس ارزشمندى شخصيّت ، خود به درك عميق و يادگيرى ريشه دار و پايدار مى رسد و در عمل ، منجر به رشد و پرورش اخلاقى و تبلور شخصيّت انسانى كودك مى گردد.
اصولا مفاهيم اخلاقى و ارزشهاى انسانى بايد متناسب با مراحل رشد ذهنى و درك و فهم كودك ، از طريق كاربردهاى عملى در موقعيتهاى طبيعى زندگى در خانه و مدرسه آموخته شود و قبل از حصول اطمينان از درك دلايل - ولو به اندازه درك و ظرفيت ذهنى و عقلى آنان نبايد - انتظار داشت كه كودكان به گونه اى رفتار نمايند كه ما بزرگسالان مى خواهيم .
بنابراين نمى توان قبل از اين كه كودك از جهت ذهنى ، عقلى و عاطفى ، آمادگى درك مفاهيم اخلاقى را داشته باشد و بتواند بين واقعيتهاى ملموس ‍ و يا عمليات انتزاعى تمايزى قايل باشد، آنان را مثلا براى دروغگويى يا گفتار متناقض و يا رفتار خلاف اخلاق ، ملامت و سرزنش كرد؛ زيرا بيشتر اظهارات و رفتار كودكان در اين سنين ، براى جلب توجه ديگران انجام مى گيرد، نه از روى سوءنيّت و يا خُبث باطن .
اساس يادگيرى و اطاعت از مقررات و ارزشهاى اخلاقى در كودكان ، مستلزم درك پيامدهاى عملى در خود و ديگران است . بنابراين كودكان ، در مقام تربيت و تعليم مفاهيم راستگويى ، دروغگويى ، تقلب ، نظم و انظباط و...، بايد نقش و پيامدهاى عملى آنها را نيز در موقعيتهاى طبيعى و واقعى و يا در قالب داستانهاى جالب و مفيد بياموزند و آموزش تنها در محيط كلاس ، آن هم به صورت خطابى كار ساز نيست . بلكه كودكان را بايد در موقعيتهاى طبيعى و به صورت عملى با مسائل و مشكلات ، با گروه همسال خود در جوى مناسب و با حفظ احترام متقابل درگير كرد، تا خود در عمل ، ضرورت اجراى قوانين و مقررات انظباطى را حس و درك كرده و بدان معتقد و پايبند شوند.
درونى كردن مفاهيم اخلاقى
آموزش مفاهيم و دانستن ، يك چيز است و پذيرش و عمل كردن به آن چيز ديگر. لذا آموزش اخلاقى كودكان اگر درست و صحيح انجام پذيرد تنها نصف كار انجام شده و نصف ديگر، درك و كاربرد عملى آن است . نبايد گذاشت در كلاس ، كار به لفاظى تمام و تصور شود كودكان چون مفاهيم اخلاقى را مى دانند پس در هنگامه عمل آن را نيز رعايت خواهند كرد. مهم اين است زمينه اى فراهم گردد كه كودكان از تحت اقتدار سلطه جويانه فرد يا گروه خارج شوند و با شركت دادن آنان در بحثهاى جمعى و گروهى ، چه از نظر ذهنى و عقلى و چه از نظر عملى ، با مسائل و مشكلات درگير شوند و در جوّى آزاد و محبت آميز و با حفظ احترام بر شخصيّت يكديگر، در ارتباط متقابل و تبادل افكار، در بحث و گفتگو، خود به احساس ارزشمندى برسند و عملا به تفكر و تعقل واداشته شوند و در مباحثه ها و مناظره ها با راهنمايى و هدايت مربى عملا ضرورت اجراى قوانين و مقررات انضباطى را درك كرده و به باور برسند و آن را درونى سازند. مدرسه و خانه بايد چنين فرصتهاى سازنده اى را فراهم بياورد تا كودكان به پيشرفتهاى جمعى و درك گرايشهاى اخلاقى نايل شوند و به صورت عينى و عملى ، ارزش قوانين و مقررات را در موقعيتهاى گوناگون و شرايط مقتضى ادراك نمايند. كودكان و نوجوانان به دستورات و رفتار معلمان خود بسيار حساس و دقيقند و نيز در متقابل رفتار همسالان خود تاءثير پذير. معلمان مى توانند با فراهم آوردن زمينه هاى مناسب ، در بحثهاى گروهى وارد شده و نقش هدايتگر داشته باشند و در برخوردها و مناظره هاى گروهى ، بنا به اقتضاى هر موقعيتى زمينه را طورى فراهم كنند كه خود آنان به كشف و درك استدلالهاى آن مجهز شوند. در اين صورت خود بطور سازنده اى در رشد منش اخلاقى و پيشرفت و تعالى خويش نقش پيدا مى كنند.
احترام به قانون و مقررات و هرگونه قواعد و اصول اخلاقى ، مستلزم پيدايش روح انضباط و احساس مسؤ وليت است با درك اين كه تنها در سايه رعايت آنهاست كه مى توان ، به ارزشمندى و احساس خوشايندى نايل آمد. اين در حالى است كه محيط به دور از هرگونه اجبار و تحميل بوده و در تعامل و تقابل گروهى با احترام متقابل به مبادله ، اطلاعات و احساسات بپردازند، بطورى كه كودكان در كنار بزرگسالان احساس كنند توانايى درك و فهم و مسائل را دارند تا در عمل به آن مبادرت ورزند. تاءثير و تاءثرات از طريق گروه همسال با هدايت مربى ، كارايى فوق العاده و چشمگيرى دارد.
تشويق و ارزش گذارى والدين در بحثهاى گروهى و خانوادگى و دادن مسؤ وليت به فرزندان در موقعيتهاى طبيعى و عملى ، عامل پر قدرتى جهت كسب ارزشهاى اخلاقى و شخصيّت دهى به آنان مى باشد. در صحنه طبيعى زندگى ، والدين و مربيان با شيوهاى مناسب ارشادى و با ابراز نظرات اخلاقى بموقع ، مى توانند به تغيير يا اصلاح كنشهاى رفتارى و اخلاقى كودكان پرداخته و آنان را به مرحله عاليتر ارزشى ارتقا دهند. رفتار مربى ، الگو و نمونه اى براى تجربه عملى كودكان است و تجارت مفيد ايجاد شده از سوى اطرافيان و همسالان كه در محيط مدرسه و منزل ، در موقعيتهاى طبيعى و شرايط ايجاد شده ، دريافت مى نمايند، موجب شكل پذيرى شخصيّت و محرك و تقويت كننده اى جهت دستيابى به ارزشهاى بالاتر مى شود. احساس رقابت سالم در همكارى در تقابل گروهى ، به تجربيات مثبت و سازنده براى كودكان منجر خواهد شد. با تفسير روشنى كه توسط مربى و يا والدين از مفاهيم و ارزشهاى اخلاقى در حين كار و عمل عرضه مى گردد، در ارتباط با گروه همسال در يك مشاركت فكرى به صورت گروهى به استدلالهاى منطقى مجهز مى گردند. البته بهتر است كه مسائل ، بنا به نيازها و خواسته هاى كودكان طرح و مورد بحث و مذاكره قرار بگيرد. توجه به مراحل رشد و سطح فكر و منطق كودك و عنايت به عامل زمان در فراگيرى در درون سازى تدريجى مباحث مورد بحث ، از جمله نكات مهم است .
والدين و مربيان معمولا مى كوشند نكات و مسائل اخلاقى را در فرصتى كوتاه از طريق گفتارى مستقيم و با پند و اندرز و به صورت تذكرات مكرر، به كودكان منتقل و يا تحميل كنند، غافل از اين كه اين كودكان هستند كه خود بايد شخصا اين رفتار را واجد شوند، دلايل آن را بپذيرند و با رغبت آن را در صحنه عمل به كارگيرند، نه اين كه قواعد را ما به آنها ديكته كرده و به اجبار بقبولانيم . خطابه هاى لفظى فراوان در شرايط نامناسب (99) كار ساز نيست و هرگز روش استدلال منطقى را به كودك نمى آموزد، حتى اگر يا منطق و استدلال همراه باشد. چون جنبه تحميلى دارد و عامل آن اقتدار و فشار بيرون است . لذا با تغيير شرايط زمان ، رفتار كودكان به حالت اوّل بر مى گردد. تنبيه و يا تشويق در چنين شرايطى ، كه مقررات به صورت اجبارى و با فشار به آنان تحميل مى گردد، خيلى كارساز نمى تواند باشد، زيرا فرد خود شخصا در سازمان دهى ذهنى و روانى خويش دخالتى نداشته و به صورتى فعال در كشف و شناخت قضايا به دليل و استدلال مجهز نگرديده است . لذا كودك تا زمانى كه سلطه و اقتدار خارج (فردى و يا گروهى و اجتماعى ) حاكم است آن هم در حضور جمع به عمل وادار مى شود و در صورت تغيير موقعيت و عدم حضور اقتدار فرد و يا گروه ، مقررات مراعات نمى شود.
مواجه كردن كودك با نتايج منطقى رفتار
يكى از طرق ايجاد و زمينه يادگيرى و پذيرش آگاهانه كودك ، مواجه كردن او با نتايج طبيعى و منطقى رفتارش است ؛ مثلا، كسى كه به موقع از خواب برنمى خيزد، از مدرسه اش جا مى ماند؛ و كسى كه تكليفش را انجام نمى دهد، در مدرسه مجبور به پاسخگويى در مقابل پيامدهاى لحظه اى و آنى كار ساز نيست . براى به كارگيرى اين روش بايد صبور بود، سعه صدر داشت ، شكيبايى پيشه كرد و قاطع و پيگير، با مهر و محبت رفتار كرد. در كارها و اجراى مقررات انضباطى بگذاريد كودك خودش بياموزد، سعى نكنيد راه حلهاى دسته بندى شده خود را به او ديكته كنيد. هنگامى كه با بدرفتارى و عكس العملهاى نامناسب و عدم رعايت مقررات رو به رو مى شويم نبايد زود كنترل خود را از دست بدهيم ، بلكه بهتر است از واكنش ‍ سريع و شديد خوددارى كرده و عكس العمل هاى خود را تا زمانى كه بتوان با آنان به آرامى و احترام برخورد كرد، به تعويق اندازيم .
حفظ واقع بينى و اجتناب از برخورد شديد، از عوامل بسيار مهم در فضاسازى و ايجاد زمينه براى رسيدن به نتيجه منطقى رفتار است . نبايد بدرفتارى كودك را توهين به خود تلقى كرد. موقعى كه كودكان مى خواهند چيزى را ياد بگيرند بطور طبيعى در انجام آن ، خطا و اشتباه دارند و ما بايد خطا و اشتباهات آنها را، همان طور كه در مسائل آموزشى ، طبيعى مى دانيم ؛ در مسائل اخلاقى و پرورشى نيز طبيعى ، تلقى كنيم ، زيرا هر اشتباهى براى كودكان حكم يك تجربه آموزشى را دارد نه تخطى از اختيارات و دستورات مربى و والدين . نتايج منطقى گاهى نتيجه تجربه طبيعى كودك در رابطه با واقعيتهاى عينى است و گاه در رابطه با واقعيتهاى ذهنى و اجتماعى است كه كودكان از آن درس مى گيرند؛ چرا كه كودك و نوجوان در صورتى كه در برخوردها مجال كافى براى انديشيدن بيابد، بطور منطقى رفتارش را با نتايج آن مرتبط مى سازد. لذا بايد اوليا و مربيان در فضاى خانه و مدرسه ، شرايط را طورى فراهم سازند كه كودكان آگاهانه به نتايج منطقى رفتارشان برسند و اصول و مقررات اخلاقى را ياد بگيرند و بپذيرند.
بايد قبل از به كار بردن اين روش ، بر بهبود رابطه خودتان با آنان ، براساس ‍ ايجاد دلگرمى و احترام متقابل بكوشيد. لحن كلام و تن صدا نشانگر مهربانى يا عدم مهربانى مربى خواهد بود. بايد با قاطعيت و مهربانى سخن گفت تا كودك در يك احساس خوشايندى كه برايش فراهم مى شود آزادانه به رفتار و عواقب كارهايش بينديشد و به نتيجه اعمالش پى ببرد. در اين موقعيت ، كودك نبايد احساس فشار و يا رنجشى بكند كه برنتيجه گيرى منطقى و عقلى وى تاءثير منفى بگذارد و از فكر كردن باز ماند. بعضى اوقات برخوردهاى تند، تاءثرات روحى و عاطفى شديدى در كودك به بار مى آورد و او را به لجبازى و مقابله به مثل مى كشاند و در نتيجه ، مانع نتيجه گيرى منطقى كودك مى شود. ايجاد فضاى محبت آميز همراه احترام متقابل و دادن امنيت و اعتماد به نفس ، زمينه احساس خوشايندى و آزادى كودك را فراهم مى سازد و از اين رو بطور طبيعى در مورد اعمال درست و يا نادرست خود مى انديشه و به نتايج آن پى مى برد.
آنچه موجب عكس العملهاى ناسنجيده و برخوردهاى لحظه اى كودكان مى گردد همان صدمه ديدن شخصيّت و رنجيدگى عاطفى است . برخوردهاى شديد و توهين آميز والدين يا مربى سبب مى شود كودك به جاى تفكر درباره رفتارش به موضع گيرى دفاعى كشانيده شود و در اين هنگام ، ديگر مجالى براى منطقى فكر كردن او باقى نماند.
زمانى كه كودك فرصت فكر كردن پيدا كند، از رفتار بد و يا خوب خود متاءثر مى شود، آثار و نتايج آن را به رفتار خود ربط مى دهد و به نتيجه منطقى مى رسد و در نتيجه به تشويق وى به ادامه و يا توقف از عمل مى انجامد.
لازمه ايجاد فضايى براى انديشيدن كودك ، سعه صدر و سكوت ماست . بايد او را با نتيجه رفتارش تنها گذاشت ؛ چرا كه عكس العملهاى آنى ، چه زبانى و چه با تغيير چهره ، با تشويق و يا تنبيه ، همه فرصت تصميم گيرى در مورد رفتار و نتيجه گيرى منطقى را از كودك سلب مى كند و سبب مى شود رفتارش ، عكس العملى و بازتابى شود و تفكر و تصميم گيرى در آن نقشى نداشته باشد. اين نوع يادگيرى ، بازتابى و شرطى است نه آگاهانه و گزينشى ؛ زيرا عامل بيرونى محرك اصلى است . برخلاف نتيجه گيرى منطقى كه عامل درونى ، يعنى اراده و شخصيّت خود فرد است كه به نتيجه و گزينش رفتار منجر مى شود.
خونسردى و آرامش در مقابل كودك ، به احساس امنيت وى كمك مى كند تا مجال يابد سوء رفتار و يا حسن رفتار خويش را با نتايج منطقى آن ، كه از واقعيات زندگى اجتماعى فرا مى گيرد ربط دهد و به تجربه مفيد، كه همان تصميم به يادگيرى جديد در قالب تغيير رفتار در جهت مثبت است ، نايل آيد.
بايد صبور باشيم و اجازه دهيم كودكان با نتايج رفتارشان رو به رو شوند. اين ترس كه كودك بد مى شود يا بدتر مى شود، تفكر صحيحى نيست .
برعكس ، تذكرات مكرر و زياده گوييهاى پى در پى تاءثيرات رفتار را كم مى كند و رسيدن كودك به نتايج منطقى را به تاءخير مى اندازد. بايد زمانى به سخن گفتن با كودكان لب گشود كه علاقه مند به شنيدن باشد. بايد كم سخن گفت و خود را درگير برخوردها و بگومگوها نكرد، و به حرفها و بدگوييها نيز وقعى ننهاد.(100) گاهى اوقات لازم است صحنه را ترك كرد تا كودكان مجال يابند و نتايج منطقى گفتار و رفتار خود برسند. در درگيريها سعى نكنيد مقصر را شناسايى كنيد، ايجاد فضاى دوستانه و احترام متقابل سبب مى شود كودكان خودشان در مورد مشكلاتشان تصميم بگيرند و مسائل خود را حل كنند. در مورد نيازها و خواسته هايشان ، روش آزاد منشانه ايجاب مى كند كه حتى الامكان براى آنان حق انتخاب قرار دهيد، تصميماتشان را بپذيريد و در كارها با عفو و گذشت (101) برخورد كنيد. زيرا چشم پوشى ، شكلى از روش منطقى است و اغماض (102) در كارها فرصت تجربه كردن را به آنان اعطا مى نمايد. در برخوردها رفتارى آزادمنشانه و منصفانه داشته باشيد و در مسائل ، قاطع و مهربان باشيد تا براى كودكان زمينه تفكر و تجديد نظر درباره رفتارشان فراهم آيد و خود را مسؤ ول كار خويش احساس كنند. اگر كودكان احساس كنند تحت فشار و يا اجبار نيستند دست از كار خلاف خود بر مى دارند.
مواجه كردن كودك با نتايج منطقى رفتارش در صورتى موفقيت آميز خواهد بود كه شما از داشتن انگيزه هاى پنهانى تسلط و كنترل بر آنان خوددارى نماييد، كارها و برخوردها را براساس حسن ظن استوار كنيد و رفتارى كريمانه داشته باشيد.(103)