بامداد اسلام

عبد الحسين زرين‏كوب

- ۴ -


4- محمد صلّى اللّه عليه و سلم فاتح مكه

شش سالى بيشتر از هجرت نگذشته بود كه قدرت و عدت پيغمبر مى‏توانست مكه راهم تهديد كند.درين هنگام محمد ص با عده كثيرى از اصحاب آهنگ مكه كرد به اميدزيارت كعبه و تا حديبيه‏نزديك مكه‏پيش رفت.البته به مكه مجال ورودنيافت.اما با قريش پيمان نهاد براى يك صلح ده ساله و با اين قرار كه سال‏ديگر بيايد و مراسم زيارت كعبه بجاى آورد.با وجود نارضايى كه از اين پيمان وازين بازگشت بى‏نتيجه در بين مسلمين پديد آمد در واقع ماجراى حديبيه يك فتح‏معنوى بود و آينده اهميت آن را نشان داد.در بازگشت از اين سفر پيغمبر به عنوان‏پيشواى مسلمين و تمام اهل مدينه شناخته شد و با اين پيمان صلح،وى فرصت و امكان‏آن را يافت كه اسلام را همه جاحتى در مكه‏نشر كند و فتوح خود را هم در تمام‏جزيرة العرب دنبال نمايد.چنان كه بعد از بازگشت به مدينه در صدد برآمد كه يهودرا گوشمالى دهد. آنها را در آخرين قلعه‏هايى كه در دستشان مانده بود محاصره كرد:يهود خيبر قلعه‏هاى خويش را در جنگى سخت از دست دادند و يهود فدك به صلح‏تسليم شدند.پس از آن چون محمد ص از كار يهود بپرداخت و از بابت قريش نيز باپيمان حديبيه آسوده خاطر شد چشم به خارج از جزيره دوخت.نامه‏ها و پيامها فرستادو فرمانروايان مجاورايران،مصر،حبشه و روم شرقى‏را به اسلام خواند.اين‏دعوتها اگر چندجز در جوابهاى ملايم حاكم مصر و نجاشى‏جواب مساعدى‏نيافت ليكن خود موفقيتى به شمار مى‏آمد:از آن كه در واقع به منزله اعلام ظهور اسلام‏بود،به دنيا.به دنيايى كه ظهور اسلام را با سردى و بى اعتنايى تلقى كرد،در صورتى‏كه مقدر بود قسمت عمده‏اش در مقابل آن‏كه حكم خدا بودتسليم شود.

هفت‏سال بعد از هجرت در ماه ذى القعده محمد با دو هزار نفر مسلمان عازم مكه شد.قريش به موجب پيمان حديبيه دروازه شهر را بر روى او گشودند.پيغمبر با ياران به مكه در آمد و سه روز در آنجا به اجراى مراسم پرداخت.در همان‏مدت نيز هم زن گرفت و هم مى‏خواست مهمانى بدهد.اهل بطحا به تپه‏هاى مجاوررفته بودند تا از دور شاهد مراسم حج وى باشند.اما وقتى پيغمبر خواست تا بر خلاف‏شرط بيش از سه روز در مكه بماند قريش راضى نشدند.پيغمبر به تقاضاى قريش ازمكه بيرون آمد اما ديگر قوت اسلام و ضعف قريش آشكار شده بود.درين سفر بودكه خالد بن وليد و عمرو بن عاص دو تن از نام‏آوران عرب مسلمان شدند.اگر چه چند ماه‏بعد لشكرى كه پيغمبر به شام فرستاد در مؤته از غسانيها شكست‏خورد و سرداران وى‏زيد بن حارثه،جعفر بن ابى طالب،و عبد اللّه بن رواحه يكايك كشته شدند اما اين‏شكست چيزى از اعتبار و قدرت محمد نكاست و حتى اعراب مجاور شام در يك‏اردوكشى ديگر تسليم شدند و سر به انقياد آوردند.

سال بعد كه دو سالى از صلح حديبيه مى‏گذشت پيغمبر بهانه‏يى يافت كه تا آن‏را نقض كند.بهانه اين شد كه در نزديك مكه قبيله‏يى از اعراب خزاعه كه مسلمان‏و تحت‏حمايت وى بودند مورد تجاوز طايفه بنى بكر شدند كه متحد قريش بودندو حتى عده‏يى از قريش نيزبطور ناشناخته‏با تجاوزكاران همراهى و همداستانى‏كرده بودند.قبيله‏يى كه مورد تجاوز واقع شده بود از پيغمبر يارى خواست و محمد ص‏آماده حركت به جانب مكه گشت.اهل مكه پشيمان و وحشت‏زده ابو سفيان را به مدينه‏فرستادند تا محمد ص را از اين آهنگ منصرف دارند.اما ديگر دوران صلح گذشته‏بود و تا اهل مكه خبر شدند پيغمبر با ده هزار مسلمان خويش در ظرف يك هفته نزديك‏دروازه شهرشان رسيده بود.مكه در مقابل وى مقاومت نكرد.ابو سفيان هم پيش ازورود مسلمين به مكه اسلام آورده بود.اين بار محمد به عنوان فاتح‏اما باز مثل يك‏پيغمبربه شهر در آمد:بدون غارت و بدون خونريزى.انتقامى اگر رفت مختصربود اما كعبه از بتان پرداخته آمد.از بام كعبه صداى اذان برخاست و نام اللّه و رسولش‏اعلام شد.بتهاى كعبه خرد شدند و نقشهاى آن محو گشت.كسانى هم به محل‏قبيله‏هاى مجاور فرستاده آمد تا بتهاشان شكسته شود.رفتار محمد ص با اهل مكه‏شهرى‏كه بيست‏سال او را به انواع گونه‏گون آزار و تحقير كرده بوددرست و نجيبانه ودر خور يك پيغمبر بود.بدخواهان و دشمنان راجز ده دوازده نفرعفو كرد و از آن ميان هم بجز چهار تن هيچ كس را نكشت.با فتح مكه براى محمد ص در تمام‏جزيرة العرب ديگر مخالف قابل توجهى نماند.چنان كه هوازن از مقاومت‏سختى‏كه در حنين در مقابل او كردند سودى نبردند و ثقيف طائف هم گرچه يك چند اورا بر دروازه خويش نگهداشتند و حتى از محاصره طائف منصرف كردند امامقاومتشان حاصلى نداد.اكنون اسلام فاتح جزيره بود و مقابله با آن براى اعراب‏ممكن نمى‏شد.پيغمبر از مكه باز به مدينه رفت و آنجا كارها در پيش داشت.از آن‏پس ديگر از هر سوى‏«وفد»هاى عرب به مدينه مى‏آمدند و دسته دسته در دين خداداخل مى‏شدند.قبايل دور دست و حتى قبايل نصارى نيز به طوع و رغبت قبول‏اسلام كردند.از مدينه عاملان پيغمبر به ميان قبايل عرب گسيل مى‏شدند،براى اخذصدقات و زكوة. چندى بعد محمد ص با سى هزار نفر مسلمان عازم شام شد براى مقابله‏با لشكرى كه گفته مى‏شد در بلقاء شام روميها بر ضد او تهيه ديده‏اند و تا حدى نيزبراى تلافى شكستى كه پيش از فتح مكه در مؤته شام به مسلمين وارد شده بود.با اين‏لشكر تا تبوك رفت اما در آنجا معلوم شد كه از جانب دشمن تهيه و تعبيه‏يى در كارنبوده است.ازين رو بى‏جنگى بازگشت و در سر راه با نصارى صلح كرد،با قبول‏جزيه از آنها.در بازگشت از توطئه‏يى كه منافقان براى هلاكش كرده بودند جست‏و مثل يك فاتح با لشكر كثير به شهر خويش درآمد.باز وفدهاى عرب براى قبول‏اسلام آمدند و بعد از گفت و گوهاى دراز اسلام پذيرفتند.و بعد از آن هم وفدهاى‏ديگر از شمال و جنوب به مدينه مى‏آمدند و با پيغمبر بيعت مى‏كردند.شيوخ و امراءطوايف شخصا نزد پيغمبر مى‏آمدند و اسلام مى‏آوردند و بتهاى خود را مى‏شكستند.

در سال دهم هجرت،اواخر ذيقعده،محمد ص به آهنگ حج روانه مكه شد.اين دفعه‏با عده‏يى بسيار به مكه رفت و با تشريفات تمام مراسم حج را بجاى آورد.تمام اهل‏خانه را همراه داشت،با هفتاد شتر براى قربانى.از تمام نواحى عربستان هم اعراب‏براى اجراى حج و ديدار پيغمبر به مكه آمدند.پيغمبر مناسك طواف و استلام را بجاى‏آورد.شترها كشت و آداب حج را يك به يك انجام داد.در عرفات بر ناقه خويش‏سوار شد و خطبه‏يى ايراد كرد.در طى اين خطبه مردم را به پيروى از دين خداتوصيه كرد و لزوم اقامه نماز و ضرورت برادرى بين مسلمانان را به تاكيد بيان داشت.گويند بعد از پايان اين خطبه از مردم پرسيد كه آيا رسالت‏خويش ادا كرده‏ام‏همه گفتند آرى اداكرده‏يى.

در حقيقت درين زمان رسالت محمد ص انجام يافته بود:شرك جاهليت جاى‏خود را به توحيد اسلام داده بود،اعتقاد به پيغمبر و ملائكه و اعتقاد به حساب و كتاب‏به مردم تبليغ شده بود، احكام و آداب نماز و روزه و حج و زكات آموخته شده بود،قوانين راجع به معاملات و حدود مقرر گشته بود،جزيرة العرب فتح شده بود و مكه‏به اسلام تعلق يافته بود.مسلمين با پيوند اخوت به يكديگر پيوسته بودند و شوق مقدسى‏همه را به نوعى وحدت هدف كشانيده بود.نفاق و شقاق ديرين كه زاييده جاهليت‏و عصبيت بود جاى خود را به مساوات و حريت داده بود و ازين رو بود كه وقتى‏پيغمبر از اين همه اعراب كه در مراسم حج‏حاضر آمده بودند سؤال كرد كه آيا رسالت‏خويش را تمام كرده است‏يا نه‏همگى با صدق و ارادت و بدون مجامله و تعارف‏گفتند آرى رسالت‏خويش بجا آورده‏يى و محمد ص هم به اين سخن اعراب،خدارا گواه گرفت.