بامداد اسلام

عبد الحسين زرين‏كوب

- ۵ -


5- پيام محمد صلّى اللّه عليه و سلم

اين رسالت كه محمد ص در طى بيست و سه سال ادا كرده بود عبارت بود از دعوت به‏اسلام: ديانت‏خداى يكتا.دعوت به اين خداى يكتا بود كه اساس اسلام به شمار مى‏آمد.اسلام عرب را از كفر و عصيان و نفاق و شقاق جاهليت،به ايمان و يگانگى ودوستى و برادرى مى‏خواند.حيات جاهلى قريش را كه آگنده از جور و تعدى وعصيان و شرارت و باده‏خوارى و زناكارى و بيباكى و آدمكشى بود راه خطا مى‏خواند و راه نيكى را كه صراط مستقيم مى‏خواند عبارت مى‏دانست از تسليم به حق‏و گردن نهادن به آنچه اراده اوست.اراده خدا هم‏كه تسليم به آن شرط اسلام راستين‏به شمار مى‏آمدآن بود كه مردم به آنچه‏«عمل صالح‏»خوانده مى‏شود روى آورندو از بدى و ناروايى و گناه و ستمكارى پرهيز واجب دارند:اينجاست كه خوف خدانشانه واقعى مسلمان راستين و بيباكى و ناترسى نشانه كفر و بى‏ايمانى به شمارست.آن‏كه به حكم خدا تسليم است از خوف او آرام و قرار ندارد و آن كس كه در زمين‏فساد و بيداد مى‏كند از آنست كه به اراده خدا تسليم نيست.

خداى محمد ص خداى يكتاست كه خدايى جز او نيست و زنده و پاينده است×هر چه در آسمانها و هر چه در زمين هست تسبيح‏گوى اوست ملك از آن اوست وسپاس نيز از آن اوست و او بر هر چيزى تواناست×فرزندى نگرفته است و او رادر فرمانروايى خويش هيچ انباز نيست.وى هر چيزى را آفريد و آن را به اندازه كرد×اوست كه در ميان اعراب امى رسولى از خود آنها فرستاد كه تا آيات وى را برآنها فرو خواند و آنها را پاك كند و كتاب و حكمت به آنها بياموزد و گر چه پيش از آن‏در گمراهى نمايانى بوده‏اند×اين فرستاده او محمد ص است كه رسول خدا و بنده اوست.مثل همه مردم ديگرست كه طعام مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود×نه گنجى از آسمان براى وى فرود مى‏آيد و نه باغى كه از آن بخورد×با ديگران هيچ تفاوت نداردجز آن كه بدو وحى مى‏رسد.اين وحى كه پيام خداى يكتاست كتاب اوست:قرآن‏عربى كه مژده‏بخش و بيم رسانست×كتابى كه در آن شك نيست و هدايت است‏براى كسانى كه پرهيزگارند×كسانى كه به غيب باور دارند.نماز مى‏گزارند و از آنچه‏روزيشان هست انفاق مى‏كنند.كسانى كه به دين وى و دينهاى گذشته ايمان آورده‏اندو به جهان ديگر يقين مى‏ورزند از پروردگار خويش هدايت مى‏يابند و رستگارهمانهايند×رستگارى البته خاص مؤمنان است:آنها كه در هنگام نماز ترسگارند،از ياوه روى مى‏گردانند،زكات خويش مى‏دهند و خويشتن را از ناشايست نگه‏مى‏دارند...آنها كه زنهار و پيمان خويش را پاس مى‏دارند و هنگام نماز را نگاه‏مى‏دارند×اما واى بر كافران از عذابى سخت:آنها كه زندگى اين جهان را از جهان‏ديگر دوست‏تر مى‏دارند و از راه خدا مى‏گردند و آن را منحرف مى‏خواهند درضلالتى دور و دراز گرفتارند×نفرين خدا بر اين ستمكاران باد.آنها كه از راه خدامى‏گردند و آن را منحرف مى‏خواهند و جهان ديگر را انكار مى‏كنند×اما دوستان خدانه بيم دارند و نه اندوه مى‏برند.اينها كسانى هستند كه ايمان دارند و پرهيز مى‏ورزند.بشارت در زندگى اين جهان و هم در جهان ديگر از آن اينهاست×كسانى كه‏ايمان آورده‏اند و كارهاى شايسته بجا آورده‏اند،نماز بر پا داشته‏اند و زكات‏داده‏اند،پاداش آنها نزد پروردگارشان است،نه بيم دارند نه اندوهگين مى‏شوند×اما كافران كه با كفر و ناسپاسى خو كرده‏اند تفاوتشان نمى‏كند كه بيمشان‏دهند يا نه،گويى خداوند بر دلهاشان مهر زده است و گوشها و چشمهاشان‏را فرو پوشيده است×چون به اينها گفته شود كه در روى زمين تبهكارى روا ندارندگويند ما مصلحانيم..و چون به آنها گفته شود كه شما نيز چون ديگر مردمان ايمان‏بياوريد گويند چگونه همچون بيخردان ايمان آوريم×به اينها چون گفته آيد كه ازآنچه خدا فرستاده است پيروى كنيد گويند نه،ما از آن آيين پيروى مى‏كنيم كه پدران‏خويش را بر آن يافته‏ايم هرچند پدرانشان چيزى نمى‏يافته‏اند و بر راه راست نبوده‏اند×اينان كرند و گنگ و كورند و در نمى‏يابند×كسانى كه كافر شده‏اند هرگز خواسته وفرزندى كه دارند در پيش (خشم) خدا آنها را سود نخواهد كرد و آنها هيمه دوزخ‏خواهند بود×.

ترس از خدا منشاء و اساس اخلاق تازه‏يى بود كه محمد ص تعليم و توصيه مى‏كرد.اين ترس از خدا در نزد اوبر خلاف پندار برخى از اهل تحقيق‏تنها حربه‏يى‏براى تهديد مخالفانش نبود بلكه مخصوصا منشاء و اساس زهد و پرهيز بود.با اين‏وحى كه اساس زندگى آگنده از لهو و ظلم اشراف قريش را متزلزل مى‏كرد و راه‏تازه‏يى براى ضعفا و فقرا مى‏گشود نبايد تعجب كرد كه قريش و كسانى كه تحت تاثيرسخنان آنها بوده‏اند تا بدان حد در مقابل پيام محمد در ايستند و او را بدان اندازه‏بيازارند و گزند و خوارى بر وى روا دارند.براى كسانى كه آن گونه در فساد و گناه‏غرقه بودند اين پيام الهى مى‏بايست تكان دهنده و ترس‏آور باشد.درين آيات لهى‏حكايت‏خشم و قهر خداوند دايم تكرار مى‏شد و عذاب هول انگيز قيامت دايم به رخ‏مشركين كشيده مى‏شد.

اين عذاب بودنى و رويدادنى كه محمد ص وعده مى‏داد از كافران دور نبود.به موجب وعده‏يى كه وى از وحى خويش مى‏داد هر لحظه و هر روز ممكن بود براهل مكه نيز مثل قوم عاد،مثل قوم نوح،و مثل قوم لوط اين قهر الهى نازل شودو همه را در آتش خشم وى نابود كند.روزها و ماهها مى‏گذشت و اثرى از اين خشم‏خداى ظاهر نمى‏شد.كافران مى‏خنديدند كه پس آن روز كى فرا مى‏رسدپيغمبر اگرهنگام قيامت‏«ساعت‏»را نمى‏دانست بارى وحى الهى به او دل مى‏داد كه آن روز آخرخواهد آمد:آن روز بودنى و آن كار بودنى.كافران آن را دور مى‏پندارند اما ديريا زود آن را خواهند ديد.بگذار اكنون سرگرم بازيهاى خويش باشند تا آن روز فرارسد.آن روز بودنى كه هيچ چيز و هيچ كس خداى را از آوردن آن باز نتواند داشت.در آن روز بودنى وقتى درون صور فرو مى‏دمند واى بر آنها كه سخن پيغمبر را دروغ‏انگاشته‏اند.در آن روز كه بيشك آمدنى است آسمان سست و تباه مى‏شود.مثل در دزيت‏يا چون مس گداخته به نظر مى‏رسد. كوه به رفتار مى‏آيد و بر جاى آن كور آب مى‏ماند.

خاك را با كوه برمى‏دارند و درهم مى‏كوبند.زمين بارهاى خويش را بيرون مى‏افگندو خبرهاى خويش را باز مى‏نمايد.آسمان به كردار درى از هم فرو مى‏شكافد.كوه‏ها چون پنبه رنگين كه آن را زده باشند به هوا پران مى‏شود.مردم به شتاب از گورهاى‏خويش بيرون آيند:چشمها از بيم فرو شده و خوارى بر ايشان نشسته.اينها چون‏پروانه‏هاى پراكنده گروه گروه فراز مى‏آيند.نه سايه‏يى در آنجا هست و نه چيزى كه‏تف آتش را از انسان باز دارد.در چنان روزى ديگر كس به ياد خويش و پيوندنيست.گنهكار دوست مى‏دارد كه زن و فرزند و برادر و پيوند خويش را بدهد وجان خود را از عذاب باز خرد.اما هيهات آتش زبانه مى‏زند و آنان را كه در جهان‏روى از حق برگاشتند و به گرد آوردن مال كوشيدند طلب مى‏كند و اين جهنم است‏كه به كافران وعده داده‏اند.جهنم گذرگاه آنها و جايى است كه بازگشت آنها بدانست‏و سالهاى بسيار در آن خواهند ماند.در آنجا نه طعم خوابى خواهند چشيد و نه جرعه‏آبى مگر آبى گرم و خونابه‏يى سرد.اين پاداشى است فرا خور اينان كه پيام خدا وپيغمبر وى را درين جهان دروغ انگاشتند.بدين گونه ستمكاران جزاى خويش خواهندديد و نيكان به پاداش خود خواهند رسيد (1) .

مبانى اخلاقى اسلام كه منشاء تحول در سرنوشت اعراب و همه جهان شد بر همين‏پاداش اخروى مبتنى است.درست است كه قدرت و عظمت‏خداى يكتا بر همه چيزمحيط است و همه چيز به مشيت و اراده اوست اما انسان نيز مسؤول كردار خويش‏است و در پيشگاه خداوند بايد از هر چه كرده است جواب بدهد.نيكى و بدى حساب‏دارد و آنچه در آن جهان براى انسان مى‏ماند همانست كه از ثمره كار و كردار خويش‏به دست آورده است.در اين جهان البته نيكى همه آن نيست كه روى به مشرق يا مغرب‏كنند.نيك آنست كه به خداى و روز رستاخيز و به فرشتگان و كتاب و پيغمبران ايمان‏آورد و مال خويش را در راه خدا به خويشاوندان و يتيمان و فقيران و درماندگان وبندگان بدهد و نماز و زكاة را بجاى آورد و نيز آنان كه به پيمان خويش وفا مى‏كنندو در كارزارها و سختيها شكيبايى مى‏ورزند و راست مى‏گويند و پرهيزگار راستين‏به شمارند (2) .همين نكته‏هاست كه در پيام محمد ص اخلاق را با دين در يك ترازو مى‏نهد.درست است كه بخشايش و گذشت آن چنان كه در آيين عيسى آمده‏است در وحى‏محمد نيست اما كينه‏جويى و سنگدلى نيز در آيين محمد نارواست.كسانى كه ازگناهان بزرگ و كارهاى زشت اجتناب مى‏كنند و چون خشم گيرند از گناه در مى‏گذرند اهل ايمان شمرده مى‏شوند (3) چنان كه نوميدى از رحمت‏خداوند نيز پسنديده‏نيست.پيام قرآن پيام نوميدى و گوشه‏گيرى نيست، پيام كار و پيام اميد است.پيام‏بخشش و بخشايش خدايى است كه گنهكار را به عقوبت گناه خويش مى‏گيرد اما اورا يكسره نيز نوميد نمى‏كند.

در برابر اين خدايى كه بخشنده و بخشانيده اما هم سختگير و خرده‏بين است‏تكليف انسان عبارتست از پارسايى و نيكوكارى.اجتناب از خمر،اجتناب از قمار،اجتناب از زنا و فحشا،اجتناب از ربا،اجتناب از تعدى،اجتناب از غارت ودزدى چيزهايى است كه بى‏آنها پارسايى و نيكوكارى ممكن نيست.اما آنچه از همه‏اين گناهان بزرگتر است و هرگز بخشوده نمى‏شود شرك به خداست.اين شرك كه‏ديگرى را با خدا انباز بشمارند ظلم ناروايى است در حق خدا و ازين رو ترك شرك‏و پيكار با شرك اولين تكليف هر مسلمان است.

جنبه اجتماعى كه در اخلاق و تعليم قرآن هست قابل توجه است.در اين‏تعليم نيكى و داد تكليف دينى است.توانگر وظيفه دارد كه درويش و ارزانى رايارى و دستگيرى كند.يتيمان و درماندگان و بينوايان از صدقه‏يى كه بر هر توانگرواجب است بهره‏يى دارند.آزاد كردن بندگان كارى است كه نزد خداوند مزد دارد.

كشتن فرزندان از بيم درماندگى نارواست و خداوند در آن باب مؤاخذه خواهدكرد.نيكى در حق مادر و پدر نه فقط وظيفه اخلاقى است تكليف الهى هم هست.درباره زن كه مرد مى‏تواند دو و سه و چهار تن بگيرد عدل شرط است و حق محبت‏و حرمت وى را فراموش نبايد كرد.در اين تعليم اصل قصاص كه بنياد حيات بدوى‏برآنست البته هست اما اسلام مبناى آن را بر عدالت استوار مى‏نهد.ليكن رسم ربا وقاعده وراثت فرزند ارشد را كه در نزد عرب رايج بود و سبب تراكم ثروت مى‏شددر دست عده‏يى معدود و فقر را هم نزد عده‏يى ديگر جاويدگونه و ديرپاى مى‏ساخت اسلام بر مى‏اندازد و براى ارث قاعده‏يى ديگر مى‏نهد.

تسليم به اين قاعده‏هاى الهى است كه اسلام نام دارد و رسالتى كه محمد ص‏در طى بيست و سه سال مدت دعوت خويش ادا كرد آن بود كه مردم را به اين‏تسليم - تسليم به اراده خدا - دعوت كند.كسانى كه اين دعوت او را به درست اجابت مى‏كردند مؤمن و مسلم خوانده مى‏شدند.با اينهاست كه قرآن به زبان وحى سخن مى‏گويدو آنها را با شريعت و حلال و حرام آشنا مى‏كند:شما كه ايمان داريد ازچيزهاى پاكيزه كه روزى‏تان شده است بخوريد و اگر خدا را مى‏پرستيد از وى‏سپاس بداريد.مردار و خون و گوشت گراز و هم آنچه نام خدا بر آن نخوانده باشندبر شما حرام است اما هر كس ناچار باشدنه افراط كار و نه تجاوزگرگناهى ندارد،از آن كه خداوند بخشنده و رحيم است (4) .شما كه ايمان داريد چون به نماز برخاستيدرويها و دستهاى خويش تا آرنجها بشوييد و سرها و پاها را تا به كعبين مسح كنيد×شماكه ايمان داريد روزه بر شما مقررست چنان كه بر كسانى كه پيش از شما بوده‏اند مقرربوده است و اين براى آنست كه شايد بپرهيزيد×.ماه رمضان كه در آن قرآن فرودآمده است تا مايه هدايت و نشانه فرقان باشد هر كس از شما درين ماه به شهر خويش‏باشد آن را روزه دارد و هر كس كه بيمار يا مسافر باشد چندى از روزهاى ديگر راروزه بدارد×.شما كه ايمان آورده‏ايد از بين كسانى كه پيش از شما به آنها كتاب داده‏شده است آنها كه دين شما را به مسخره و به بازى گرفته‏اند به دوستى مگيريد و اگرايمان داريد از خدا بترسيد×شما كه ايمان آورده‏ايد از خدا بترسيد و اگر ايمان داريداز ربا هر چه باقى مانده است فرو گذاريد×.

بدين گونه در طى آيات الهى تدريجا هم مبادى دين نازل مى‏شد هم شريعت‏و قانون الهى مقرر مى‏گرديد.در واقع قسمتى از اين احكام و قوانين در مكه نازل‏گشته بود.چنان كه در هنگام هجرت حبشه گذشته از نماز بعضى آداب و مراسم‏ديگر نيز بر مسلمانان مكه واجب گشته بود. از جمله جعفر بن ابى طالب حرمت زنا وربا،حرمت‏خون و مردار،حرمت‏خون ريختن به ناروا،و لزوم عدل و احسان رادر جزو احكام مسلمانى براى نجاشى بر مى‏شمرد و در بيعت با اوس و خزرج هم‏پيروى از بعضى احكام از انصار خواسته مى‏شد.اما مخصوصا در مدينه‏و در طى‏اسباب و حوادث گونه‏گون بين امت‏بود كه قسمت عمده احكام اسلام تعيين گشت.پيش از آن كه محمد ص به مدينه قدم گذارد مسلمانان در جايى به نام قبا مسجدى درست‏كرده بودند براى اداى نماز.محراب اين مسجد به سوى بيت المقدس بود و تا مدتى‏بعد از غزوه بدر نيز مسلمانان همه در نماز خويش روى به اين قبله مى‏كردند.چندى‏بعد از آن‏در ميان نمازپيغمبر روى خويش به جانب مكه كرد.از آن پس به حكم‏وحى،كعبه قبله نماز مسلمانان شد.به فاصله كمى حكم روزه ماه رمضان هم نزول‏يافت.پيش از آن روزه عاشورادهم محرم هر سال‏مقرر بود.حكم نماز عيد وزكات فطر هم مقارن همين اوقات فراز آمد.احكام ديگر در طول سالها تدريجابه مناسبت اسباب و مقتضيات نازل مى‏شد.چنان كه در همان سال نخست ظاهرابراى آن كه از اختلاف و عصبيت بين مهاجران و انصار جلوگيرى شود حكم قصاص‏و ديه نازل شد.با اين حال در باب عفواز قصاص‏نيز تاكيد رفت.نشر اسلام‏و حمايت از مسلمين قتال با مشركان را ايجاب مى‏كرد و در آغاز كار چنان‏مى‏نمايد كه بيشتر دفع هجوم دشمن مورد نظر بود.اما سازش مشركان مكه بايهود و ساير اعراب،اسلام و مدينه را به خطر مى‏انداخت.اين نكته سبب شد كه درسال دوم هجرت حكم جهاد آمد و در دنبال آن هم غزوات بود و احكام راجع به‏تقسيم غنيمت و خمس.چندى بعد حكم ارث نازل شد درباره فرزندان سعد بن الربيع‏كه ميراث آنها را عمّشان تصرف كرده بود و هم در باب تركه اوس بن ثابت كه‏عم زادگانش مايل نبودند به زن و دختران وى چيزى بدهند.به سال چهارم هجرت‏هم در داستان بنى النضير حكم آمد به رمت‏خمر.اگر چه پيش از آن نيز به گناه آن‏اشارت رفته بود و از خواندن نماز به هنگام مستى منع شده بود.چنان كه در همين‏سال در باب سرقت نيز حكم حدّ آمد:قطع دست‏سارق.قضيه در باب يك زره بودكه مسلمانى از خانه ديگرى دزديد.حكم راجع به حدّ زنا در مدينه آمد اگر چه حرمت‏زنا در مكه هم بيان شده بود.داستان عايشه و تهمتى كه بر وى نهادند نيز در دنباله‏وقعه بنى المصطلق سروصدايى راه انداخت و منتهى شد به حكم قذف.در سال هشتم‏هجرت هم حكم زكاة آمد با ذكر ترتيب و تفصيل آن.سال بعد از جانب پيغمبرعاملانى به اطراف گسيل شد تا از مردم زكاة بستانند.چنان كه حكم حج نيز در سال‏نهم هجرت نازل شد و اگر چه پيغمبر خود پيش از آن عمره به جاى آورده بود احكام‏حج را يك سالى بعد از فتح مكه ابلاغ كرد.در سال سوم هجرت اندكى بعد از واقعه‏احد هم حكم تعدد زنها آمد و هم حكم در باب محارم و كسانى كه ازدواج با آنهاروا نيست.اما احكام اسلام در باب ازدواج تا حد زيادى آداب و قواعد جاهليت!47 را اصلاح و تعديل كرده بود.غير از اينها در امور ديگر نيز در هر فرصت كه پيش‏مى‏آمد تدريجا حكم خدايى نازل مى‏شد.از آن جمله هر چه در طى آيات الهى نبوددستور پيغمبر آن را تعيين مى‏كرد.

اين بود شريعت و عقيده‏يى كه در رسالت محمد ص بيان مى‏شد و پيغمبر بيست‏و سه سال در تبليغ آن رنج برد.اين رسالت زندگى عرب را يكسره ديگرگون‏كرد و كسانى را كه در غرور و فساد جاهليت‏خويش گويى به نفاق و شقاق ابدى‏محكوم شده بودند به وحدت و اتحاد كشانيد. تعصب و اختلاف جاهليت را در بين‏آنها از ميان برد و آنها را با رشته برادرى و برابرى به هم پيوست.و بدين گونه حق‏با اين حاجيان مسلمان بود كه وقتى پيغمبر در آخرين حج‏خويش از آنها پرسيد كه آيا من‏رسالت‏خويش را ادا كرده‏ام‏همه گفتند:آرى،ادا كرده‏يى.

پى‏نوشتها:


 

×در اين دو صفحه آنچه به علامت × ممتاز است ترجمه و نقل است از قرآن كريم كه عين سوره‏هاو آيات آنها به ترتيب در قرآن چنين است: 3/2، 64/12، 25/2، 62/2، 25/257/8، 41/2، 2/2، 2/24، 22/29، 14/23، 11/19، 10/6263، 3/277، 2/67، 2/1113، 2/169، 2/170، 3/10.
1.بيشتر اين عبارات اقتباس و ترجمه‏يى است از قرآن كريم،و براى اصل آنها رجوع شود به تفصيل آيات القرآن الحكيم 458-395
2.قرآن 2/176.
3.قرآن كريم 42/37
4.قرآن كريم 2/171،5/6،2/182،2/184،5/57،3/278.