تاريخ اديان و مذاهب جهان جلد اول

عبداللّه مبلغى آبادانى

- ۷ -


مفهوم يكتاپرستى در ريگ ودا؛
((در آخرين سرودهاى ((ودا)) خداى يگانه اى جلوه مى كند كه ساير خدايان را تحت الشعاع قرار مى دهد و به صورت واحد مستقلى متجلى مى شود. اين خالق و پروردگار جهان به عناوين مختلفى بيان شده . او را ((ويشواكارما))، ((پوروشا)) و ((پراجاپاتى )) نام گذارده اند. مطالبى چند از اين مفهوم خداى يگانه انتزاع مى شود: يكى صفت خلاقيت و آفرينش است كه به اين پروردگار عالم منتسب است ، ديگرى آئين قربانى است ...(206)
((... در يكى از اشعار ((ريگ ودا)) گفتگوئى است ساده بن نخستين والدين نوع بشر يعنى برادر و خواهر دوقلو ياما و يامى . ((يامى ئ برادرش را على رغم نهى الهى به زناى با خود اغوا كرد و وانمود ساخت كه آنچه او مى خواهد، همانان بقاى نسل است .
((ياما)) با اتكا بر مبانى عالى اخلاقى مقاومت كرد. ولى ((يامى )) به انواع و اقسام تحريكات متوسل گشت و بالاخره سلاح آخر خود را به كار برد و گفت كه او ضعيف و زبون است . عالى ترين اشعار، سرود شگفت آور آفرينش است كه در طى آن يك وحدت وجود عالى و يك گونه شكاكيت مقدس دين قديمى ترين كتاب و دينى ترين مردم تجلى مى كند:
نه هستى وجود داشت و نه نيستى ، نه آسمان درخشان ديده مى شد و نه سقف پهناور آسمان در بالا گسترده بود.
چه چيز همه را مى پوشاند؟ چه پنهن شان مى كرد؟ آيا گرداب بيكران آب بود؟
مرگ وجود نداشت ، و مع ذلك هيچ چيز جاودان نبود.
بين روز و شب مرزى وجود نداشت .
وجود يكتا، به تنهائى نفس مى كشيد.
جز ((او هنوز ديگرى وجود نداشت .
ظلمت بود و همه چيز در ظلمتى عميق پنهان بود.
اقيانوسى بود بدون نور، نطفه حيات كه هنوز در پرده نهفته بود.
طبيعت يكتا را از درون گرماى سوزان شكفت .
آنگاه نخست ((عشق )) پديد آمد و سپس سرچشمه تازه ((عقل )) عيان گرديد.
آرى شعرا با تميز و بينائى دل و با تفكر، پيوند بين موجودات خلق شده و خلق نشده را دريافتند.
اين اخگر از زمين آمده و در همه جا نفوذ كرده و يا از آسمان آمده است ؟ سپس بذرها افشانده شد، و قدرتهاى نيرومند برخاستند. طبيعت در زير و قدرت و اراده در بالا. كيست آن كه بر اين راز آگاه است ؟ و در اينجا كيست كه آشكار گرداند و بگويد از كجا، از كجا، اين آفرينش رنگارنگ سرچشمه گرفت ؟
خدايان خود ديرتر خلعت هستى در بر كردند.
كه مى داند اين آفرينش بزرگ از كجا سرچشمه گرفته است ؟ آن كس كه سرچشمه اين آفرينش بزرگ است ، اعم از اين كه آن را با اراده خود آفريده و يا خاموش و گنگ بوده است ، عالى ترين بيننده ايست كه در عالى ترين آسمانها وجود دارد.
او از اين راز آگاه است ، يا شايد اين راز حتى بر او پوشيده باشد.))(207)
((به اين ترتيب با وجود تعدد خدايان در دين ودا، آثارى از واحدپرستى ديده مى شود و خدايان متعدد را با وجوه مختلف از يك خداى ناشناس ‍ نمودار مى سازد. سرود يكصد و بيست و يك از كتاب دهم ريگ ودا اين نگرانى را با عباراتى بس شيوا چنين بيان مى كند:
آن كه حيات مى بخشد، نيرو مى دهد، سايه او جاودانى است ، سايه اش ‍ مرگ است ، ان خدا كه ما با قربانيهاى خود او را احترام مى كنيم ، كيست ؟
آن كه وجود، كوهها، برف ، دريا و رودخانه هاى دور دست از اوست ، آن كه آسمان ، ناحيه قدرت اوست ، آن خدا كه ما با قربانى هاى خود او را احترام مى كنيم ، كيست ؟
آن كه با قدرتش چشمان را در بالاى همان آبهايى مى گرداند كه آتش قربانى را قدرت مى دهد و توليد مى كند،
آن كه تنها خدا در فوق تمام خدايان است ،
آن خدا كه ما با قربانيهاى خود او را احترامى مى كنيم ، كيست ؟))(208)
((خردمندان خداى واحد را نامهاى مختلف مى گذارند و آن را ((آگنى )) و ((ميترا)) و ((وارونا)) مى نامند.))(209)
جوهره عرفانى و انسانى ودا
جوهره عرفانى ودا؛ ((... حكمت ، ((ودا)) است ؛ ((ودا)) است ؛ ((ودا)) علم حقيقى است . جز ((ودا)) همه علوم موهوم اند... ((ودا)) با ((ديدن ))، ((بينش )) و ((بينائى )) فارسى همريشه است ... ((ودا)) يا ((ويديا)) چنين علمى است ... در برابر عقل ، تنها راه نجات ، پيدا كردن ((ويديا)) است و معرفت راستين و به اصطلاح ((عرفان ))...))(210)
جوهره انسانى ودا؛ ((... ((من )) از نظر ((ودا)) در هند، عبارت است از مجموعه روابط و اتصالاتى كه فرد در رابطه با ديگران حس مى كند، مى يابد و آن را به طور كاذب و نادرس ((من )) مى پندارد و حس مى كند. بنابراين من يك حقيقت واقعى نيست ، صدها رشته از ديگران و ديگرها در فرد سر بهم آورده اند و گره خورده اند تا عقده هائى چنين به وجود آمده است و به صورت احساس كاذبى در آمده است و اين گرهى است كه هر كس آن را من خويشتن حس مى كند... پس مجموعه آن حركات و تصويرها، يك وجود حقيقى نيست ، كه اگر آئينه يك خود آگاهى كاذب يا ((اويديا)) داشته باشد، اكنون كه در برابر جمعيت است ،خود را پر مى بيند، و چون به مرحله ((ويديائى )) (مرحله خودآگاهى ) برسد، احساس مى كند كه همه اينهايى كه به نام خودش مى ديده و همه به عنوان ((من )) خودشان مى شناسند و مى بينند، دروغ است . همه ديگرها و ديگرانند، كه اگر اين پيوندها را با آنها ببرد، يك تبلور ((هيچ )) مى شود... ((من )) چنين چيزى است ... پس اولين ((عصيان )) بايد عليه ((من )) اين بزرگترين دروغ باشد، و اين عصيان ، عصيان انسان است عليه ((من )). به چه وسيله ؟ چگونه ؟ با ((ويديا)). كه ((ويديا)) ((همچنان كه مى تواند ما را به حقيقت و به اسرار كائنات برساند، از دروغهاى بزرگ هم مى تواند آگاهمان كند. همه علوم از ((من )) مى گويند و تنها ((ويديا)) است كه مى تواند دروغ بودن و پوچ بودن ((من )) را ثابت كند. و آن حقيقت ماوراء ((من )) را كه در زير ((من )) مدفون است و هيچ احساسى نسبت به آن نداريم ، كشف كند و خود را كه حجاب خود شده است ، از ميان بردارد...))(211)
آئين برهمن ؛
دوره برهمنى (500 الى 800 ق . م .) يكى از سه عنصر تعيين كننده معنويت هندو است . مكتب برهمنى هندو به هيچه وجه يك مكتب فلسفى به معناى معاصر فلسفه نيست . ((هندوان علوم نظرى خود را ((دارشانا)) يا ديدگاه فلسفى و نظرى مى گويند و حكمت و فرزانگى را ((آتماويديا)) يعنى خودشناسى يا ((براهما ويديا)) يعنى ((معرفت برهمن )) مى خوانند.)) (212) سرنوشت اين انديشه انسانى به دست متوليان رسمى آن يعنى روحانيت دگرگون و دستخوش تحريف و انجماد گرديد. اين دوره جديد كه به آن ((دوره برهمنى گفته اند (زيرا همزمان با پيدايش آثار معروف به براهماناها و دوره استيلاى طبقه برهمنان و كاهنان است ) مراسم عبادى بسط و ترويج يافت و سرانجام به صورت معتقدات قشرى و جزمى درآمد و انديشه دربند آن محصور ماند و از حدودى كه موبدان ابداع كرده بودند، تجاوز نكرد.))(213) پيدايش آئين برهمن نتيجه منطقى تحريف آئين ودائى است كه توسط روحانيان رسمى و غير رسمى صورت گرفت . آئين ودائى كه تبلور انديشه انسانى هند بود، در دستگاه جزمى و قشرى گرائى روحانيت هندو، ضد انسانى ، بى معنى و عارى از مفهوم گرديد.
روحانيت جوهره عرفانى ((ودا)) را گرفت و اكسير جادوگرى را جانشين آن كرد و بر استحمار مردم هند افزود و دكانى براى خويش تدارك ديد: ((جادوگرى جز براى برهمنان ، براى ديگران ممنوع و خلاف دين است . روحانيون جادوگر كه برهمن نام دارند، دستور و آداب قربانى را مى دانند و حق دارند آن را شخصا يا توسط نمايندگان مخصوص خود عمل كنند و پاداشى را كه غالبا حيوانات گرانبها و يا يك يا چند گاو است دريافت دارند.))(214)
روحانيون براس رسميت بخشيدن به حاكميت خود، در متون مقدس ‍ ودائى دست بردند: ((در سرود شماره ده كتاب دهم ((ريگ ودا)) مى نويسد: در مقابل يك ((گاو)) كه به ((برهمن )) داده شود، تمام گيتى پاداش داده مى شود.))(215) روحانيان آن چنان سيطره اى يافته بودند كه وجود خويش را در آئين برهمنى حفظ كردند. آنان زمينه سازى حضور خويش در دوره عدى تبلور انديشه انسانى هند را فراهم ساختند: ((در قطعات آثار ودائى ، روحانيتى شديد ديده مى شود كه به وسيله آن تحول دينى را كه از كيش ودا به آئين برهمن منتهى مى گردد، مى توان بيان كرد.))(216) و بدين سان ((در قرن نهم يا هشتم قبل از ميلاد برهمنان براى تثبيت مقام خود در رديف اول جامعه از آئين ودا دينى بيرون آوردند كه آن را دين برهمن مى نامند...))(217)
كتب مقدس برهمن ؛
كتاب مقدس ((برهمنا)) ساخت روحانيون است و شامل ((اصول اعمال دين و عبادات و افسون براى روحانيون .))(218) و اين همان بعغد جزمى و قشرى گرائى آئين برهمن است .
در مقابل اين جزميت مطلق كه انديشه را به مهميز مى كشيد، انقلاب عظيم انديشه و تفكر برهمنى در قالب ((اوپانيشادها)) ظهور كرد:
((... به تدريج واكنشى در قبال اين مراسم منجمد پديد آمد و با ظهور ((اوپانيشاد))ها كه بدون ترديد ارزنده ترين آثارى است كه معنويت هندو به عالم فلسفى تقديم كرده ، شيوه تحقيق ((باطنى )) گرديده و ديد فلسفى از خارج به درون گرائيد و ((قربانگاه )) مبدل به پيكر ((مرتاض )) و ((قربانى )) مبدل به ((حيات )) او و ((هدف قربانى )) مبدل به ((ذات )) و حقيقت شد.))(219)
1 برهمنا؛ ((برهمناها بايد بين هشت صد و ششصد قبل از ميلاد تاءليف شده باشد. اين متون شامل كتبى مربوط به قربانى و اعمال دين و اشتقاق كلمات و افسانه هاى خدايان است .(220)
2 اوپانيشاد؛((اوپانيشادها بايد بين سالهاى ششصد و سيصد قبل از ميلاد تاءليف شده باشد، و آنها را ((ودانتا)) يعنى ((نتيجه )) يا ((پايان ودا)) مى نامند.(221)
((اوپانيشادها شامل متون متعدد زيباى هندو است . بسيارى از مردم هند روزانه كتب ودا يعنى اوپانيشادها را مطالعه مى كنند كه گفتارشان در خصوص وحدت ، آزادى صلح و آرامش روح است كه انعكاس آن در غرب هم يافت مى شود. شوپنهاور گفته است : در جهان هيچ نوع مطالعه اى به اندازه اوپانيشادها سودمند و تعالى دهنده نيست . اوپانيشادها مايه تسلى خاطر من در حيات بود و پس از مرگ هم تسلى بخش من خواهد بود،))(222)
اوپانيشاد؟ ((اوپانيشادها)) به معناى ((محاورات محرمانه )) آمده است ، و همان طور كه گفته شد، ((قسمت آخر وداها)) هستند كه به آن ((ردانتا)) يا ((پايان ودا)) گفته شده است : ((اوپانيشادها در واقع مغز و هسته تعليمات ودائى به شمار مى آيند.))(223)
1 در لغت : اوپانشاد از سه جزء ((اوپا)) نزديك ، نى = پائين و ساد = نشستن تركيبشده است و طبق نظر ((ماكس مولر)) گ مراد از آن تعليماتى شفاهى است كه مرشدان بهمريدان نزديك خود مى داده اند. عده اى ديگر از محققان معتقداند كه : كلمه ((اوپانيشاد))به معنى ((حقيقت درون و علم رمزى )) است . ((دوسن ))، معتقد است كه : ((اوپانيشاد))آئين سرى و تمثيلى است ... غرض اين كه تعليمات اوپانيشادها را فقط به آن كسى مىتوان آموخت كه بهره اى از وارستگى و فرزانگى برده و شايستگى پذيرفتن اين كارخرد را تحصيل كرده باشد. ((شانكارا))، ((اوپانيشاد)) را از ريشه ((ساد)) به معنى((از بين رفتن )) انگاشته است ؛ چه به نظر او هدف نهائى اوپانيشاد اين است كه((نادانى )) را منهدم سازد و ((معرفت الهى )) را كهپل ((رستگارى )) و آئين آزادى )) است ، به برگزيدگانى چند عرضهدارد.))(224)
برهمن و آتمن ؛ در اين آئين از ((نفس جهان )) به ((برهمن )) و از ((نفس انسان )) به ((آتمن )) تعبير مى شود: ((عبارت ((برهمن )) ابتدا جهت دستورالعمل قربانى است و چون قربانى وضع خدايان و جهان را تثبيت مى كند، اين كلمه براى بيان اصل وجود يا نفس جهان بكار مى رود.))(225)
جوهره انسانى برهمن :
تحليل فلسفى عرفانى آتمان برهمن ؛
((برهمن ، حقيقت مطلق است ، روح همه چيز است ،وجدان جهان است و روح ابدى و ازلى هستى . ((اتمان يك ((من )) دروغين در برابر حقيقتوجودى ((برهمن )) است ، همان طور كه ((من )) يك دروغ در برابر حقيقت وجودى ((اتمان)) بود. در اين جا انسان به ((اتمان )) رسيده و از آنجا به اقيانوس ‍ بيكرانه((برهمن )) وارد شده است . در آنجا فرد، نه تنها خودش را به عنوان انسان ، يك پارچهحس مى كند و به ((وحدت انسانى )) مى رسد، بلكه با همه كائنات در مى آمزد و با روحجهان يكى مى شود و با همه وجود به وجود مى رسد. و در همه اين كسوت ها و رنج ها ودگرگونيها و ابعاد گوناگونى كه در هندسه عالم مى بينيم ، يك ((وحدت عام )) حكومتمى كند، و ديگر نه ((من )) هست و نه ((اتمان ))، همه ((برهمن )) است . اين جاست كهديگر همه ((او)) مى شوند و در سير و سلوك آدمى به سوى ((برهمن ))، هم مقصد((برهمن )) است و هم ((راه )) و هم ((نفس )) رفتن و بالاخره ، هم ((نيت )) و هم ((آهنگ)) سفر. اين مراحل (از ((من )) به ((اتمان )) و از ((اتمان )) به ((برهمن )) ) يكمعراج بزرگ نهايى هم دارد كه قله وجود است و اوج پرواز ماورائى روح . ا هنگامى كه منسر منزل كشور اتمان را طى كردم و وارد اقيانوس عظيم و ابدى بر همن شدم ، وحدتعظيمى مى بينم كه به اندازه كريشنا (يعنى خداى واحد احد) بزرگ است ، حقيقت مطلق استو آن اتحاد ((اتمان ))، ((برهمن )) است ... پس براى گذاشتن از ((من )) به ((اتمان)) به ((برهمن )) و از ((برهمن )) به قله ابديت ( كريشنا؛ خداى بزرگ و وحدتوجود) بايد از اين مراحل گذشت :
مراحل ((كارما))، ((سامسارا)) و ((نيروانا))؛
براى فلاح و رستگارى بايد از اين مراحل گذشت ، اما چگونه و چرا؟ با شناختن ، اما شناختن چه ؟ شناختن زندان و راه گريز از اين زندان . اما آن زندان كدام است : ((كارما)) و ((سامسارا)) به معناى جهان نمودى - دروغى ، ارتباطى ، اعتبارى و عكسى است ، نه ((بود)). همه چيز اشباح است ، همه چيز نسبى است ، همه چيز ارتباطى است ... بنابراين بايد براى رسيدن به حقيقت كه حقيقت ، آرامش و زيبايى و خلود مطلق است ، نه پايدارى و مرگ و تغيير دائمى ، بايد از ((سامسارا)) نجات پيدا كرد. چگونه مى توان از ((سامسارا)) رهائى يافت ؟ با ويديا، فناى محض خود، ((من )) را كشتن و رياضت . چگونه مى توان با اين ها از ((سامسارا)) نجات يافت ؟ بدين گونه كه بدانى ، در گردونه (مثل دايره اى كه مى چرخد) گرفتارى و بايد از گردش ((عبث )) رهائى يابى . اين گردونه اى كه انسان گرفتارش هست ، چيست ؟ ((كارما)) است ، تناسخ است . يعنى تو (هر فرد) زندانى اين ((جبر)) ى كه بائى ، رشد كنى ، رنج ببرى ، زحمت بكشى ، تلاش كنى ، كينه و عشق بورزى محروميتها ببينى ، زندگى كنى و پير شوى و بميرى و باز دوباره اين حركت دايره وار آغاز شود، و باز در اندام حيوان يا انسانى ديگر، به دنيا بيائى و همين مراحل سخت و پر رنج حيات را بگذرانى ، و از خانه تولد به قله پيرى بروى و به حضيض مرگ بيفتى ، و باز دوباره و سه باره و چهار باره ، و همچنين تا ابد... ((كارما)) چنين فلسفه اى دارد كه نتها در زندگى روزمره ، بلكه در فلسفه زندگى مطرح مى كند.
... ... ... راه گريز؛ چه چيز دوباره ما را به ((كارما)) ى بعدى مى كشاند؟ ما ناقصيم و در اين گردونه بايد تكامل پيدا كنيم . پس بوسيله ((ودا))، احكام دينى و رياضت و تقوى مى توان پيدا كرد كه به دو مرتبه برگشتن و ديگر باره به كوره زندگى در آمدن ، نيازى نباشد. وقتى در زندگى اين جهان به آرامش و بى نيازى و استقلال شخصى رسيديم ، بعد از مرگ ، از گردونه ((كارما)) خاج مى شويم و دوباره به اين گردونه باز نمى گرديم . اما در آنجا به كجا مى رسيم ؟ به ماوراء ((كارما))، به ماوراء اين ((جبرى )) كه همواره مى گردد و همه را براى هميشه (زندگى و مرگ ، مرگ و زندگى ، و زندگى و مرگ و...) مى گرداند... و آن جهان ، جهان نيروانا است .
نيروانا معانى مختلف دارد، و هيج كس معنى آن را درست نمى فهمد... اما مى توان آن را به آتش خاموش ، به خرد آرام ، به آرامش ، به بادى و به فضائى كه وزش ندارد، تشبيه كرد. بطور كلى مى توان نيروانا را آرامش خواند. يعنى وقتى كه سامسارا ديگر نيست ...))(226)
هندوئيزم ؛
دين هندو پيشينه تاريخى آن
دوره هندو، سومين دوره اكمال معنويت هندو است كه از قرن هشتم ميلادى به بعد آغاز مى شود. اين دوره جزء دوره حماسى ، سوترائى و مدرسى تاريخ فلسفه هند مى باشد(227)
شگفتا كه روحانيون در سرشت و سرنوشت اين آئين نيز دخالت داشته اند. به نظر مى رسد كه ((دين هندو)) محصول رقابت و ستيز روحانيت دين جين و بودا و... مى باشد: ((در قرن ششم ق .م . در مقابل قدرت برهمنان ، دو دين مخالف (جين و بودا) قرار گرفت . به اين دليل روحانيون لازم دانستند عقايد عمومى دين را با انچه كه رياست دارند، نزديك سازند. در اثر چنين تحولاتى ، دين هندو كم و بيش رسميت يافت ...))(228)
پيشينه تاريخى دين هندو؛ ((محققين غربى ... بر آنند كه زمان پيدايش ‍ مبادى معروف به وديك يا عصر برهمنى ، مقدمه تحولاتى بوده كه عاقبت دين هندوئيزم را فراهم آورده است .
و در نتيجه ، هندوئيزم عبارت شده از يك سيستم مذهبى اجتماعى كه در ميان مردم آن سرزمين در قرن سوم قبل از ميلاد رشد و نمو يافته است .))(229)
عناصر اصلى هندوئيزم ؛ ((هندوئيزم به معناى مضيق و محدود، كمتر موجب تنوع مظاهر و اختلاف معانى مى شود؛ ولى هندوهاى ارتودوكس ‍ يك سلسله عقايد فوق العاده اى گوناگون و اعمال مختلف و متضاد را كه از آن جمله است : عقيده به وحدت وجود، تعدد الهه ، توحيد، عرفان ، و يا حتى انكار و الحاد و ثنويت و كثرت ، و...))(230) جان ناس معتقد است كه هندوئيزم داراى دو مرحله تكوين تاريخى و حيات عقيدتى است . او دوران ودائى هند را دوره نخست هندوئيزم مى داند و دوره برهمنى را دوره دوم اين آئين ، و بدين سان از هندوئيزم باستانى و هندوئيزم جديد ياد مى كند.
كتب مقدس ؛ و خدايان هندو
((متون مقدس دين هندو عبارت است از وداها، برهمناها، اوپانيشادها، متون پورانا (عهد قديم ) كه حاوى افسانه هاى پيشين است ، مهابهاراتا كه شرح جنگ بزرگى است به مباشرت خدايان و آدميان ...))(231)
خدايان هندو؛ ((... همگانى ترين خدايان دين هندو: سييوا يا شيوا و ويشنو كه در راما و كريشنا حلول مى كند، (مى باشند).
سيوا خداى تخريب و توليد است ، موجودات و اشياء را از ميان مى برد و ايجاد مى كند نيروى تخريب و توليد ((واجب الوجود)) بشمار مى رود و از طريف رياضت و عشرت مورد احترام قرار مى گيرد. لينگا علامت و نشانه شيوا است و مجموعا ((شيوالينگا)) نام دارد. اين خدا با خدايانى ستمگر و سفاك نظير ((دورگا)) و ((كالى سياه )) شريك است . ((شيوا)) داراى سه چشم و بازوهاى متعدد است ، گردن بندى از سر مردگان بر گردن و تبرها و زوبين ها در دست دارد، بر روى سرش هلال ماه قرار دارد و جسم وى را مارها احاطه كرده اند، نيمى زن و نيمى مرد است ، پدر و مادر تمام اشياء است ، گاهى مى رقصد و زمانى در اجداد نمايان مى گردد و يا نشانه متعين طبيعت است كه تمام اضداد را در خود جمع دارد.
ويشنو، حافظ جهان ، چهار بازو دارد و در دستهايش يك صفحه مدور و نوعى صدف و گرز و علوفه قرار دارد. ((لاخس مى ئ رب النوع عشق و زيبائى و فراوانى نزد او است و به ((گاو ماده )) اختصاص دارد. ((گارودا)) پرنده خورشيدى نيز با وى همراه است . اين خدا، براى نجات جهان به دفعات مختلف با اشكال گوناگون گاهى به شكل ماهى و لاك پشت و زمانى مانند خوك وحشى و شير، و روزى چون ((راما)) و ((كريشنا)) تجلى مى كند... در دين هندو خدايان ديگر نيز وجود دارد...))(232)
جهان بينى هندوئيزم ؛ ((در نظر هندو، زندگى و سراسر جهان ، سه جريان و سير مهم دارد: 1 آفرينش ، 2 صيانت ، 3 انهدام . لذا براى هندو، الوهيت نيز به سه صورت اساسى در مى آيد: 1 برهماى خالق ، 2 ويشنوى نگهدارنده ، 3 شيواى ويران كننده ...))(233)
ثنويت پرستش ؛ ((در هند بين عموم دو نوع آئين پرستش رواج دارد كه عبارت است از ويشناويسم يا مذهب ويشنو و شيوائيسم يا مذهب شيوا. اين دو آئين ، همسايگان صلح جوى يكديگرند و حتى گاهى مراسم قربانى آنها در يك معبد انجام مى گيرد...))(234)
مراسم عبادى هندو؛
((مراسم عبادى دين هندو عبارت است از تكريم خدايان و انجام فرايض ‍ به افتخار آنان ، مراقبت مجسمه هاى خدايان و حيوانات مقدس ، تغسيل در شطوط (شطها) مقدس و اقدام به زيارت معابد در بنارس ...))(235)
مركز مذهبى هند.؛ ((مركز دينى در هندوستان ، شهر بنارس است ... اين شهر با زائرين و مرتاضان و گاو، و ميمون مقدس و دو هزار معبد و چندين معبد و چندين پرستشگاه و پانصد هزار مجسمه خدايان و حمام هاى مقدس و انبار مخصوص سوزاندن اجساد كه دارد، بزرگترين نمايشگاه جهان بشمار مى رود.))(236)
تقديس و پرستش گاو؛ (( ((گاو)) در هند حيوان مقدسى است ... در هند ((گاو)) به صورت ((توتم )) بوده است و امروز به صورت حيوانى مقدس است كه گوشتش را نمى خورند، چون خوردن گوشت ((توتم )) بر پيروانش حرام است ، كه ((توئم )) تجلى گاه روح جد بزرگ است ... در هند نيز پرستش مار وجود داشته است كه ((توتم )) هند نيز بوده است . ((ميمون )) هم ((توتم )) بوده است و مورد پرستش . حتى معابدى براى پرستش ((آلات تناسلى )) هم وجود دارد كه در همين كتاب آمده است .))(237)
روحانيون ؛
((برهمنان نيرومندترين طبقه هند را تشكيل مى دهند و معتقدند كه از دوره جادوگرى و دوره توتميسم ، اين ها كه رابطه انسانها و ارواح و نيروهاى پنهان و غيبى بوده اند، طبقه مشخصى هستند. آنان تكنيك و فنى دارند كه در انحصار خود انهاست و بعد مقامشان به ارث مى رسد. بزرگترين كار برهمنان ، قربانى كردن براى خدايان و ارواح نياكان است كه با قربانى كردن نه تنها نظر خدايان جلب مى شود، بلكه خداوند و خداوندان كه گرسنه اند، گوشت و خون مى خواهند و به قربانى محتاج اند. تنها نيايش قربانى كننده نيست كه مورد توجه خداوند و خداوندان است ، بلكه نفس قربانى كردن ، نياز دائمى كردن ، نياز دائمى روح جهان و خدايان (كه جهان را اداره مى كنند) است ، چنان كه اجداد ما نيز نيازمند ((نذر))اند. خوب دقت كنيد كه اين مساءله چگونه در زواياى پنهان روح مذهبى ابتدائى و حتى مذاهب بسيار پيش رفته وجود دارد (در روح مذهبى افراد، نه در خود اين مذاهب ) و عملى كه در ابتدا، مراسم بسيار ساده اى است ) آن چنان كه پدر خانواده مى تواند خودش (آن را) انجام دهد) چون به انحصار طبقه اى خاص در مى آيد، اين كار ساده و احساسى و عاطفى كه مجموعه اى از اعمال و مناسك بسيار روشن است ، و به جدول لگاريتمى تبديل مى شود كه جز انها (روحانيون ) هيچ كس سر در نمى آورد، و خود به خود آنها بايد اين عمل را تعهد كند، چرا كه امكان ندارد كسى ديگر (آن را) انجام دهد.))(238) و اين فلسفه پيدايش طبقه روحانيت در كليه مذاهب جهان از آغاز تا انجام بوده و مى باشد. طبقه اى كه در ذات برخى مذاهب مترقى و پيشرفته اصلا وجود ندارد. ((چرا چنين است كه اعمال مذهبى را تنها برهمنان مى توانند انجام دهند و بر غير برهمن حرام است ؟ چرا جادوگرى تسخير ارواح ، نذر و نياز براى خدايان و برگزارى نمازهاى جمعى و نيايشهاى دسته جمعى ، همه در انحصار برهمن است ؟ زيرا فقط و فقط برهمن است كه داراى نيروى مرموز ((شورينگا)) است . شورينگا روح مقدس و استعداد خاص ماوراء انسانى است كه فقط در برهمن است ، در روحانيت دوره هاى مختلف است ... چنان كه مى بينيم ، روحانيت در مذهب يهود، در مذهب مسيح و در مذهب ودابر اثر شناخت علمى بيشتر يا شعور علمى يا فلسفى بيشتر نيست ، بر اساس شورينگا است ، يعنى داشتن ((اسپرى )) (به قول مسيحيان )، ((وراثت هارون )) (به قول يهوديان ) و داشتن ((شورينگا)) (به قول ودائيان ). و اين روح خاصى است از آن نوع كه ما مثلا مى گوئيم : آقا معلوماتى ندارد، اما نفسش خوب است ، قدمش خوب است ، ((نور)) دارد و يا مثل اينها.))(239) و اين همان اكسير استحمار توده هاست كه ضامن بقاى اين طبقات در طول تاريخ است .
انشعاب در هندوئيزم ؛
هندوئيزم درگذر زمان دچار تحول و انشعاب شد. برجسته ترين شاخه هاى منشعب هندوئيزم عبارتنداز: 1 مذهب براهما ساج . 2 مذهب آريا ساج . 3 مذهب سيك 4 مذهب بها گتى .
دو مذهب اوليه در قرن نوزدهم ميلادى پديد آمدند. مذهب براهما ساج در واقع آميخته اى از دستورات ويشنو و مسيحيت و بودائى است . آريا ساج نيز با اندكى اختلاف چنين است . هر دو مذهب مذكور در تلاشند تا تعاليم تلفيقى ودائى برهمنى هندوئى خود را با دنياى كنونى و مقتضيات روز سازش دهند و در اين راه از خرافه زدائى و حذف اساطير و افسانه هاى غير منطقى خوددارى نمى كنند.
سيكيسم ؛
در صفحات گذشته گفته شد كه ((سيكيسم )) فرقه انشعابى ((هندوئيزم )) است . در آنجا اشاره اى بسيار مختصر به اين مذهب شد و اينك تفصيل بيشترى در آن باره مى آيد. مركز اصلى فرقه سيكها در ((كشمير)) است . اين فرقه در كشورهاى ديگر به صورت اقليت مذهبى وجود دارد. اين مذهب يكى از مذاهب شناخته شده هند است .
مذهب سيك ؛ مذهب ((سيك )) (واژه اى پنجابى به معنى شاگرد) مدعى است كه چكيده نخستين تعاليم ((باباگورونانك )) (پيامبر اين مذهب متولد 1469 م ) است . اين فرقه يا مذهب ، محصول اختلافات مذهبى هند قرن 15 ميلادى است . نانك در اين مقطع فرصت را مغتنم شمرد و تبليغ خويش را آغاز كرد. ((مذهب بهاگتى )) به خداى يكتا ايمان دارد. مشرب عبادى اين مذهب عرفان است . پيروان اين فرقه به فديه و قربانى باور ندارند؛ از تعاليم اين مذهب : ((هر كس خويش را گم كند، خدا را پيدا كرده است و هر كس خدا را پيدا كرد، داناترين و بهترين مؤ من است ...))
1- بيوگرافى گورونانگ :
بنيانگذار و رهبر اين مذهب مردى به نام ((گورونانگ )) است كه در سال 1469 ميلادى در دهكده ((تالواندى )) شهر ((تيخويور)) پاكستان غربى متولد شد. در هفت سالگى به مدرسه رفت . او به گاوچرانى پرداخت . در ضمن اهل رياضت نيز بود. سپس به تجارت روى آورد. او بعدها يك پست دولتى ايالتى به دست آورد. در اين مقام خزانه دارى دولت نواب خان بود كه هر روز براى استحمام به كنار رودخانه مى رفت . او يك روز زير آب رفت و با سه روز ناپديد بود، هر چه گشتند او را نيافتند. روز سوم از آب سردرآورد. نانگ در 38 سالگى با يك مريد مسلمان به نام مردانه كه رباب مى نواخت ، به سياحت پرداخت ، او سه سفر طولانى كرد. با كشتى عازم مكه شد. او لباس فقراى مسلمان را پوشيد؛ عصائى در مشت و آفتابه اى در دست و كتابى زير بغل داشت . اين كتاب سرودهاى او را در خود داشت . او به ((خانه كعبه )) رفت . شب در آنجا خوابيد و پايش به سوى ((بيت الله )) بود. بامداد كسى او را لگدى زد كه : پايت به سوى ((بيت )) است . نانگ گفت : بايد به كدامين سو دراز كنم ؟! ((به كدامين سمت كه پروردگار در آن سمت نباشد))؟! نانگ به مدينه ، شام ، مصر، سوريه و تركيه مسافرت كرد و در بغداد در قبرستان منزل گرفت . وى از بلخ و بخارا و كابل و پيشاور ديدن كرد. در سال 1521 به شهر ايسن آباد بازگشت . اين دوره از سياحت او سه سال طول كشيد. او سرانجام به ((كرنارپور)) بازگشت . نانگ 18 سال آخر عمر خود را در ((كرنارپور)) گذراند و به زراعت پرداخت و به مردم غذا مى داد. در سال 1539 ميلادى فردى به نام ((بابالهمنا)) جانشين نانگ شد. اين فرد به ((گور و وانگد)) مشهور شد. نانگ در هفتاد و پنج سالگى در گذشت . مريدانش به ((كرنارپور)) آمدند. هندوان مى خواستند جسدش را بسوزانند و مريدان مسلمان ، او را خواستند به خاك بسپارند. وقتى خواستند جسد او را بردارند، فقط چند شاخه گل يافتند. نانگ مى گفت : نزد پروردگار هيچ فردى امتياز ندارد و بين مذاهب و نژادها امتيازى نيست . دربارگاه پروردگار ميانجى و واسطه اى در كار نيست . او به رياضت مكتب يوگا اعتقاد نداشت . مى گفت : مرد و زن در پيشگاه خداوند برابر هستند. (240)
2 پيشه مذهبى - عقيدتى نانگ :
((نانگ )) از مريدان ((كبير)) بود كه در سال 1538 ميلادى بانى مذهب سيك بود. كبير در صدد بر آمد كه ميان پيروان مذاهب هندو و فرقه هاى اسلامى تفاهم و توافق به وجود آورد. بنابراين خيلى از مسلمانهاى هندى الاصل مقيم كشمير هند، اصالت مذهبى سيك داشته اند و بعد از اينكه اسلام آوردند، به عتبات عاليان اسلام شيعه مهاجرت كرده و در كشورهاى همسايه هند ساكن شده اند. گورونانگ تحت تاءثير تصوف اسلامى و آئين ((بودا)) قرار گرفت . هر چند جانشينان ((نانگ )) عقايد او را تحريف كرده اند (241)
((جواهر لعل نهرو)) مى گويد: پس از آنكه اسلام وارد هند شد و جائى يافت ، اصلاح طلبان جديدى در ميان هندوان و مسلمانان پديد آمدند كه مى خواستند اسلام و هندوئيزم را به هم نزديك تر سازند. براى رسيدن به اين هدف كوشيدند كه هر چه در اين دو مذهب مشترك است ، بر آن تكيه كنند و از موارد افتراق و اختلاف آن دو مذهب (در مراسم و عبادات ) دورى نمايند و حتى كوشيدند يك دين التقاطى از اسلام و هندوئيزم به وجود آورند. اين كار بسيار دشوار بود و قرنها بر سر آن كوشش شد. برخى از پادشاهان هند مخصوصا اكبر شاه هندى در اين راه سخت كوشيد. ((رامانند)) كه در قرن 14 ميلادى در جنوب هند مى زيست ، نخستين مصلحى بود كه درباره اين تركيب به موعظه پرداخت . در ميان پيروان رامانند، فردى به نام ((كبير)) بود كه بعدها شهرت و محبوبيتى بسيار به دست آورد و از استاد خود پيشى جست . وى كه فردى ريسنده و مسلمان بود، در تقويت وحدت هندوئيزم اسلام كوشيد ترانه هاى عارفانه و عاشقانه او امروز در دورترين دهكده هاى شمال هند معروف است . او نه هندو بود و نه مسبلمان و در عين حال هر دوى آنها!! افرادى از طبقات مختلف هند پيرو او شدند. لازم است بدانيم كه در اشعار برخى عرفاى مسلمان قرون اخير آثار سبك هندى شعر و محتواى هندوئى مشهود است . و اين ، به همان پيشينه مذهبى آنان بر مى گردد كه ابتدا ((سيك )) بوده اند يا ((هندو)) و بعد مسلمان شده اند. و اين واقعيت بيشتر در مسلمانان هندى اهل كشمير هند مشهود است .
وقتى كبير مرد، جسد او را با پارجه اى پوشاندند، پيروان هندوى او مى خواستند جسدش را بسوزانند و مريدان مسلمان او مى خواستند جسدش را دفن كنند. مدتى مشاجره كردند. وقتى پارچه را برداشند، ديدند چند شاخه گل بيشتر وجود ندارد. هر چند اين داستان مى تواند خيالى و عارى از حقيقت باشد، اما بسيار لطيف و دلكش است . كمى پس از فوت ((كبير بزرگ ))، مصلح ديگرى در شمال هند پيدا شد. اين شخص همان ((گورونانگ )) مؤ سس ((فرقه سيك )) بود.(242)
عقايد و آراء سيكيسم :
نانگ رهبر اين فرقه به ((بت و بتخانه )) اعتقاد نداشت . در اشعار عرفاى سيك مشرب ((بت و بتخانه )) به صورت سمبل به كار رفته و رمزى از حيقيت است . نانگ به رياضت روى آورد و شيوه درويشى پيشه ساخت . ابتدا به ((كم خورى )) پرداخت و بعد از آشاميدن ((شيرگاو)) اكتفا كرد. و آنگاه به خوردن ((روغن )) و بعد به خوردن ((باد)) مشغول شد. دوران باد هوا خورى يعنى فصل رسيدن مائده هاى آسمان است .(243) ((نانگ )) از خوردن گوشت خوددارى مى كرد. اما مريدان و پيروانش ‍ بعدها گوشت مى خوردند. ((نانگ )) همه مردم را مخلوق مى دانست نه خالق . او منكر ((حلول و اتحاد)) بود. وسيله تقرب به ((حق )) از نظر ((نانگ )) كمك به جانوران و آزار نرساندن به آنها مى باشد.
((نانگ )) در لغت سانسكريت به معناى ((شفاى درد)) يا ((هستى صرف )) است كه به ((بابانانگ )) شهرت يافته است و به احترام ، وى را ((گرونانگ ديوجى )) گويند.(244)
نانگ گفته است : آنان كه به خدا پيوستند، رو سفيد هستند، خالق با مخلوق و خلقت يا خلق است . پس خداوند در همه جا هست و نبايد به كسى ناسزا گفت .(245)
((سيك )) (به كسرسين ) ((شير)) را گويند و ((گور)) (به ضم گاف )) به معناى ((پيشوا و مقتدر)) است . عده اى از اين گورها اهل سلوك بودند و برخى از خواص اين فرقه به سلوك مى پرداختند و به روح نانگ و ديگر ((گورها)) متوسل مى شدند و تا زمان ((گورى پنجم )) اهل سلوك بودند. در حال سلوك بايد از مشروبات و دخانيات دورى كنند، از روشنائى و اصوات و خواب پرهيز كنند، دروغ نگويند، فكر بد نكنند، هر صبح آب تنى كنند، در ساعاتى از روز خلوت كنند و با همسر خود نياميزند. روز متولد ((گورونانگ )) در هند تعطيل است . سيكها پس از ((گورى دهم )) در انتظار موعودى نمى باشند.(246)
روحانيت ؛ از ميان پيروان اين مذهب ، عده اى سمت ملائى و رهبرى مذهبى سيكها را بر عهده دارند، گروهى واعظ مى شوند و برخى علم موسيقى مربوط به مذهب را مى آموزند. گور به كسى گفته مى شود كه آماده سلوك روحى است . گور بايد مطالبى را كه سينه به سينه نقل شده (يعنى در كنتب مقدس وجود ندارد و سماعى است ) به شاگرد خود بياموزد.(247)
معابد و مراسم ؛
معابد سيكها به لحاظ معمارى به سبك معمارى اسلامى در هند، ساخته شده است . در هند به معابد سيكها ((گودواره )) مى گويند. همان طور كه گفته شد، مركز سيكها ايالت كشمير مى باشد. در صفحات گذشته گفته شد كه در ادوار گذشته ، برخى از سيكها، مسلمان شدند، برخى به مذهب تسنن روى آوردند و برخى از سيكهاى كشمير به مذهب تشيع اماميه گرويدند و به كشورهاى اسلامى مهاجرت كردند. معبد طلائى مقدس ترين معبد سيكهاست كه در ((آمريتسار)) واقع است . اين معبد در سال 1589 ساخته شد. در سال 1820 مهاراجه مقتدر پنجاب ، بخشهائى از اين معبد را از طلاى ناب مزين ساخت و به مبعد طلايى شهرت يافت . در اين معبد يكصد و ده كيلو طلا به كار رفته است .
معابد ديگر سيكها عبارتند از:
معبد ((ننگانه صاحب ))؛ محل تولد نانگ . معبد ((گورودواره بال ليدو))؛ محل رياضت نانگ . معبد ((كياره صاحب ))؛ محل چراى احشام نانگ ، معبد ((مال هى صاحب )) محل تفكر نانگ ، معبد ((مولوى دى پش ))، محل آموزش زبان فارسى نانگ ، معبد ((بابايى دى پير)) يادگار سفر نانگ به سيالكوت . معبد ((ديره چايل )) اقامت گاه جد مادرى نانگ ، معبد ((چكى صاحب ))، محل اقامت نانگ در شهر امين آباد، معبد ((رودى صاحب ))، محل بيتوته يك شبه نانگ و...
سيكها داراى سى و سه معبد هستند و هر جا كه ((نانگ )) قدم گذاشته ، معبدى برافراشته اند.(248)
كليه مراسم عبادى و غير عبادى سيكها در معبد انجام مى گيرد (ازدواج ، مرگ و...) مراسم در معبد اين گونه آغاز مى شود:
مراسم ازدواج :
1 قرائت سرودى از كتاب گوروگرانت صاحب كه ((پورى )) ناميده مى شود كه اعتراف به وحدانيت حق تعالى است .
2 مراسم دعا و نماز كه ((در داس )) نام دارد تا مثلا ازدواج مبارك باشد.
3 پيشواى روحانى معبد، ضمن سخنانى به عروس و داماد اندرز مى دهد (در فرقه سيكها طلاق رسميت ندارد).
4 خواندن بخشى از كتاب مقدس ((گوروگرانت صاحب )) كه ناپايدارى دنيا را يادآورى مى كند. آنگاه عروس و داماد يك بار دور كتاب مقدس ‍ طواف مى كنند و سپس سه قسمت ديگر از كتاب مقدس خوانده مى شود و بار ديگر عروس و داماد طواف مى كنند...جمعا چهار مرتبه طواف مى كنند، آنگاه روبروى كتاب مقدس ايستاده ، تعظيم مى كنند. بعد از خواندن كتاب مقدس ، سرور و شادمانى و دعا و نيايش به شكرانه ازدواج صورت مى گيرد.
آنگاه همه حاضرين در مجلس از جاى خود برخاسته و براى عروس و داماد دعا مى كنند. و بعد پذيرائى انجام مى شود.
سن ازدواج براى پسر 24 سال و براى دختر 18 سال است . انتخاب همسر به عهده والدين است . دوران نامزدى كوتاه و معاشرت بين دختر و پسر ممنوع است . تعيين زمان ازدواج با رضايت طرفين است (خانواده پسر و دختر) و...(249)
معناى واژه سيك و خلاصه مراسم عبادى و مرگ در آئين سيكها؛
اگر چه واژه ((سيك )) آن گونه كه گذشت به معناى ((شير)) آمده ، ولى به معناى ((شاگرد)) گفته مى شود. نانگ بر خلاف كبير افكارش را با موسيقى نشر مى داد. ((نانگ )) مراسم سوزانيدن زنده را با شوهرش (كه مرده بود) ممنوع كرد. سيكها در موقع ورود به معبد كفش را از پاى در مى آورند. زنان يكطرف و مردان در طرف ديگر جلوس مى كنند. در اعياد همگى با لباس نو وارد معبد مى شوند. هر سيكى كه وارد مى شود، از فاصله يك مترى به كتاب مقدس تعظيم مى كند. در مذهب سيكها تعدد ازدواج ممنوع است . در صورتى كه زن نازا باشد، با موافقت وى مرد مى تواند زن ديگرى اختيار كند. متوفى بايد سوزانده شود و خاكسترش در آب جارى ريخته شود. در قانون اساسى هند مذهب سيكها به رسميت شناخته شده است .
ويژگى هاى مذهب سيك ؛
((گورونانگ )) مدعى نوعى وحدت دينى در هند شد و اعلام داشت كه ((هدف كليه مذاهب و اديان يكى است )). پس بايد متحد شد. به نظر مى رسد پيامبر اين مذهب جديد التاءسيس با مطالعه اسلام و اديان هند، نوعى ((الوهيت )) براى خود قائل شد. او مدعى شد كه ((بخشى از وجود خداست )) و عده اى از پيروانش باور كردند و فرقه ها ((سيك ))ها را بوجود آوردند. اين فرقه پس از ((گورونانگ )) نه نفر ديگر به نام ((كوروى )) دارند كه وظيفه آنها تبليغ اين مذهب است . كتاب مذهبى آنها ((گرانت صاحب )) نام دارد كه مجموعه ادعيه و سرودهاى مذهب ((سيك )) است . سيكها اين كتاب را بسيار مقدس و محترم مى شمارند. پنج ((كاف )) معتقدات اين مذهب را تشكيل مى دهد: 1 كيش : موى بلند نهادن و عدم ازاله آن از ولادت تا مرگ . 2 كاش : شلوار كوتاه كه هميشه در زير لباس مى پوشند و از خود دور نمى كنند. 3 كار: دست بند و حلقه اى از آهن كه علامت اطاعت از مذهب است كه در دست راست دارند. 4 كريپان : خنجر يا شمشيرى كه يك نفر سيك بايد هميشه آن را با خود داشته باشد. 5 كانكا: شانه براى پاكيزه نگاهداشتن موى سر. اين تعاليم و عقايد با عقايد هندوئى فاصله زيادى ندارد.
آئين جين ؛
تاريخچه ، تعاليم و مؤ سس جين
آئين ((جين )) و ((بودا)) محصول دوره حماسى هنداند. در گذشته گفته شد كه دوره نشاط فلسفى هند را در همين دوره حماسى مى توان يافت ؛ يعنى مقطعى كه ((برهمنى )) ((جينى )) و ((بودائى )) در قلمرو انديشه روشن هندى درخشيد. جين و بودا داراى نقاط مشتركى هستند كه فصل برجسته آن : باور به ((تناسخ )) و نفرت از ((روحانيون ))، عدم اعتقاد به ((خدايان هندو))، روايات و دائى ، آداب و مراسم گذشته مى باشد. محور اشتراك اين دو انديشه فلسفى رياضت است ، و لبه تند انتقاد از هندوئيزم و برهمنيزم مى باشد. آئين جين همزمان با آئين بودا در قرن ششم ق .م در هند پديد آمد و على رغم طبيعت سال و فرار اديان ، اين آئين از مرزهاى هند نگذشته است .
مى گويند علت عدم انتقال اين آئين شگفت ، رياضتهاى دردناك در غير قابل تحمل آن است . اين مذهب در حال حاضر يك ميليون و پانصد هزار نفر پيرو دارد. بنيان گذار اين آئين به درستى شناخته شده نيست .
بعضى مؤ سس آن را ((رساباديوا)) گفته اند. ولى ترويج اين آئين توسط شخصى به نام ((مهاويرا)) و ((پارساناتا)) صورت گرفته است و امروزه به نام آئين ((مهاويرا)) شهرت يافته است . كتاب مقدس اين مذهب ((آكاماس )) است كه شمال 46 دفتر، حاوى پندها و نصايح مهاويرا است . پيروان اين آئين بيش از چهل هزار معبد در هند دارند كه عظيم ترين آنها در كوه ((لابون )) است . اين بناى عظيم از جمله عجايب هفتگانه هند محسوب مى شود. تعاليم آئين جين در رياضت خلاصه مى شود كه اصول آن عبارت است از: 1 گياه خوارى 2 ضديت با جنگ ، 3 رياضت جسمانى ، 4 امساك و روزه هاى سخت ، 5 انتحار، 6 پرهيز از مكر و حيله ،
7 پرهيز از بى عفتى ، 8 پرهيز از تبهكارى 9 پرهيز از تملك اموال غير منقول ، 10 پرهيز از كشتن مطلق حيواناتك 11 دورى از زورگوئى و تند خوئى . براى آنكه حيوانى يا جاندارى كشته نشود، پيروان اين آئين از كشاورزى و كارهائى از اين قبيل خوددارى مى كنندك و به تجارت مى پردازند. 12 از هر گونه بحث و جدل با مردم دورى مى كنند و با برهمنان (روحانيون ) كنار آمده آنان را به رهبرى مذهبى قبول دارند و سيستم طبقاتى هند را پذيرفته اند. ولى خود ((مهاويرا)) اين نظام را قبول نداشت و بتها را نمى پرستيد. از نظر ((مهاويرا)) راه وصول به ((نيروانا)) اين دستورات است :
1 ايمان نيك ،
2 دانش نيك ،
3 كردار نيك .
اين پنج فرمان منسوب به او است : 1 دزدى نكنيد 2 بى عفتى نكنيد 3 هوس چيزى به دل راه ندهيد. 4 جاندارى را نكشيد و 5 دروغ نگوئيد.
مهاويرا به دعا عقيده نداشت و مى گفت : ((رستگارى در درون تو است ، جاى ديگر را جستجو نكن .))
مهاويرا در سن هفتاد سالگى از دنيا رفت . پس از مرگ او چهارده هزار ملا تعاليم او را به مردم آموختند(250)