تاريخ اديان و مذاهب جهان جلد اول

عبداللّه مبلغى آبادانى

- ۱۱ -


مذهب هخامنشيان ؛
الواح و اثار موجود عصر هخامنشيان حكايت از اين دارد كه مذهب غالب اين عصر آئين زرتشت يا تعاليم مشابه آن بوده است . در عين حال همين الواح و كتيبه ها نشان مى دهند كه مذهب مهرپرستى نيز رايج بوده است . در يكى از كتيبه ها اردشير دوم مى گويد: من صورت مهر و ناهيد را مى سازم و در اين ساختمان قرار مى دهم . و اين خود با تعاليم زرتشت كه ساختن صورت خدا يا خدايان را حرام مى دانست ، منافات دارد. بنابراين ، دين غالب آن روزگار همين ((ميترائيسم )) آريائى بوده است . برخى محققان معتقدند كه ايرانيان از ديرباز ((ناهيد)) (را مى پرستيده اند، بنابراين مذهب عصر هخامنشى هر چه بوده ك با پرستش ((ناهيد)) تعارض ‍ نداشته است . دليل ديگر بر ((مذهب مهرپرستى )) در عصر هخامنشى ، شيوه دفن اموات است كه با آئين زرتشت منافات داشته است . در آئين زرتشت مردگان را دفن نمى كردند، بلكه آنان را در قلعه خاموشان مى گذاردند تا پرندگان از جسد بهره برند علت اينكه مردگان را دفن نمى كنند، احترام و قداستى است كه زمين نزد زرتشتيان داشته است . آلوده كردن زمين از گناهان كبيره بوده است . حال انكه در عصر هخامنشى مردگان را دفن مى كرده اند و شاهان اين سلسله ارامگاه خانوادگى داشته اند. از طرفى ديگر ايرانيان در آن عصر، علاوه بر پرستش اهورا مزدا، چهار عنصر ديگر را مى پرستيده اند: 1 نور آفتاب و ماه ، 2 آب ، 3 خاك ، 4 باد. بنابراين مى توان فهميد كه در عصر هخامنشى آزادى مذهبى وجود داشته و هر كس ‍ هر مذهبى را كه مى خواسته ، عامل بوده است . پادشاهان اين سلسله در امور مذهب با رعايا هماهنگى داشته اند. ((كوروش ))، رب النوع بزرگ بابل (مردوك ) را مى پرستيد. ((داريوش )) در نوروز هر سال هيكل رب النوع مذكور را دست مى گرفت . وقتى ((داريوش )) به مصر تاخت ، به عقايد مذهبى مردم آن ديار احترام گذاشت و خود در مراسم عبادى آنان شركت كرد. روى سكه هاى عصر ((اردشير دوم ))، ((آپلن )) رب النوع يونانى و نام رب النوع فنيقيها (بعل ) حك شده است (353).
روحانيون ايران باستان قبل از زرتشت ؛
در ايران باستان متوليان رسمى اديان و مذاهب قبل از زرتشت را مغ مى گفتند. مغ ‌ها عامل رواج جادوگرى در جامعه ايرانى بودند. آنان فن جادوگرى را از بابليها و كلدانيها آم وختند. هرودت مى گويد: مغ ‌ها طايفه اى از طوايف ششگانه قوم ماد بوده اند. اين مغ ‌ها بودند كه مذهب را به خرافات و جادوگرى و... آلودند. پادشاهان ماد در اقتدار مغ ‌ها و سلطه آنان كوشيدند. نفوذ و پايگاه اجتماعى مغ ‌ها به حدى بود كه پس از انقراض ‍ سلسله مادها، باز هم اين صنف روحانى همچنان مقترد بود. ((ميان مغ ‌هاى ايرانى و كلدانى فرق است ، مغهاى ايرانى به تعاليم زرتشت آشنائى كامل داشتند...))
مذاهب دوره ساسانى ؛
يك محقق ايرانى مى گويد آشفتگى اوضاع دوره ساسانيان را بايد در اختلافات مذهبى آن دوره ديد.
آئين زرتشت دين رسمى كشور بود. ((مذهب زروان )) و ((مذهب كيومرث )) نيز از جمله مذاهب اين دوره بشمار مى رود. اين دو مذهب از آئين زرتشت جدا شده است . علاوه بر اين ، مذاهب و اديان ديگرى وجود داشت :
1 ((دين يهود)) كه پيشينه حضور آن در ايران به دوران هخامنشيان مى رسد. كوروش ناجى يهوديان ، آنان را به ياران كوچانيد و لذا يهوديان از بابل به غرب ايران مهاجرت كردند و در عصر ساسانيان بر تعداد آنان افزوده شد.
2 ((دين مسيح ))، كه سابقه حضور آن به دوره اشكانى مى رسد. تعداد اندكى عيسوى در غرب ايران مى زيستند. اينان ايرانيانى بودند كه به مسيحيت گرويده بودند و داراى كليساهاى معتبرى در نواجى شرق و غرب ايران بودند. اين فرقه از مسيحيت به فرقه نسطورى معروف است .
3 ((مذهب مانى )) كه در سال 228 ميلادى آشكار شد و اندكى بعد سراسر ايران را فرا گرفت . علت اين گسترش سريع ، سادگى اين مذهب بود. اساس اين مذهب بر تصفيه و تزكيه نفس و حسن اخلاق و طهارت باطن استوار بود. لذا مردم به سرعت به ان گرايش پيدا كردند و در اين مذهب چنان عقيده اى استوار يافتند كه با همه سختگيريهاى روحانيون زرتشتى و سلاطين ساسانى ، همچنان مقاوم و معتقد بر دين مانى ماندند.
4 ((مذهب مزدك ))، كه در سال 497 ميلادى در ايران ظهور كرد. ((قباد)) شاه ايران به اين مذهب گرائيد.
مزدكيان توسط ((انوشه روان )) قتل عام شدند.
5 مذهب بودائى ؛ كه از نواحى شمال شرقى ايران (هندوستان و چين ) وارد ايران شد. ابتدا در ((باميان )) و ((بلخ )) معبدهاى مجللى بر پا كردند كه معبد معروف ((نوبهار)) در بلخ ، مشهور است .
مذهب زروانيان يا زرواتيان كه شاخه اى از دين زرتشت بود، مانند مذهب كيومرثيان بر اين باور استوار بود كه اهريمن وجود مستقلى ندارد، بلكه از شك و ترديد اهورامزدا بوجود آمده است . اين دو شاخه نقطه مقابل عقايد زرتشتى است . غير از فرقه ها و مذاهب و اديان فوق ، در ايران عهد ساسانى مذاهب و عقايد ديگرى رواج داشته است . عقايد ((اين ديصان )) (مرقيون ) كه اروپائى ها ((مارسيون )) گويند، و نيز عقايد صابئين در ايران آن روزگار رايج بوده است .
سابقه دين بودا در ايران به دوران سلطه يونانيان (اسكندر مقدونى ) بر ايران مى رسد. در اين دوران بود كه مذهب بودا در شرق ايران راه يافت . بدون شك اين دين وارداتى از هند به ايران راه يافته است . مذهب بودا در ايران با مقاومت اديان و مذاهب داخلى مواجه شد. مخصوصا دين دولتى و رسمى زرتشت مانع بزرگى بر سر راه نفوذ اين دين بود.
استبداد مذهبى دوره ساسانى ؛ آئين زرتشت ، دين رسمى و دولتى عصر ساسانيان بود و از سوى پادشاهان اين سلسله با شدت بسيار حمايت مى شد. روحانيون زرتشتى كه سايه پادشاه را بر سر خود حس مى كردند، در ترويج و تحميل اين دين ترديدى به خود راه نمى دادند. اقليت هاى مذهبى و اديان و مذاهب داخلى و خارجى ديگر على رغم تعصبات روحانيون زرتشتى و تهديدات دولتى مخفيانه در ميان توده ها نفوذ مى يافتند. استبداد مذهبى و تعصب روحانيون قشرى عامل مهم ناخشنودى مردم ايران و سرانجام عامل اصلى سقوط امپراطورى ساسانى گرديد. روحانيون زرتشتى اختيارات نامحدود داشتند. اين موبدان بودند كه حق هر گونه تغيير و تفسير در دين و احكام آن را داشتند. فشار دولتى و مذهبى ناشى از اراده روحانيون ك جان مردم را به لب رسانده بود. و سرانجام آتش در زير خاكستر با وزش ‍ نسيمى اندك ، به همه چيز پايان داد. و ((مغ )) كشى و ((موبد)) كشى در ايران آن روزگار راه افتاد.
آئين زرتشت
آشنائى با آئين زرتشت
الف : زمينه
دوره نخست ؛ ((زرتشت در سال 660 ق .م ناگهان قيام مى كند، و به دلايلى قيامش انتظار مى رود. يكى به اين دليل كه ((نظام تمدن )) و ((مالكيت ))، دردها و نيازها تازه اى به جان بشريت مى ريزد و بعد مصلحين را به درمان كردن مى انگيزد.
... زرتشت در آن دوره ، پاسخى بود به دردها و نيازها تازه ايرانى . آريائيان در ابتداى ورودشان به هند و ايران با همه دوگانگى خاك و امكانات خاك و آب و هوا، مذاهبى يگانه داشتند... آريائيان هند در زندگى قبايلى ماندند، و آريائيان ايران وارد زندگى كشاورزى شدند و با دگرگونى شرايط زندگى ، بينش ، نظام اجتماعى و احساس و اخلاق اجتماعى ، ديگر مذهب ميترائيسم و مذاهب ابتدائى پيش از زرتشت (كه از قبايل وحشى آريائى و روزگار اشتراك تفكر و زندگى ايرانى و هندى مانده بود)، نمى توانست جوابگوى نيازهاى تازه ايرانى باشد، و مذهبى مى بايست كه با شرايط جديد، تناسب اجتماعى و اقتصادى و اخلاقى داشته باشد و بتواند وضع موجود را توجيه كند... در اينجا است كه زرتشت برمى خيزد و مذهبى را اعلام مى كند كه براى ارتباط با خدايش نه به سحر و جادو نيازى دارد و نه به ((قربانى )) و ((مغان )).
جادو را باطل ، و قربانى را نفى مى كند و بزرگترين مبارزه را عليه كارپانها (مغانروحانيون ) مى آغازد. و از همه مهتر اينكه تمامى بتها را، مجسمه رب النوع هاى مختلفىكه ساختن شان يكى از كارهاى مذاهب قديم بود، فرو مى شكند و از معابد بيرون مى ريزد(گر چه باز خود موبدان (= روحانيت زرتشت ) با توجيهاتى تازه ، دوباره بازشان مىگردانند) و با رفرم دين بدوى مذهبى بوجود مى آورد كه بشدت فلاحتى و كشاورزىاست و توجيه كننده زندگى جديد ايران .))(354)
ب : اصول تعاليم ؛
((در مذهب زرتشت گاو بسيار محترم است ، آن چنان كه يكى از خدايان بزرگ ((و هومن )) اصلا خداى گاو است (و نام خود زرتشت هم ((زوراستر)) يا ((زرتشتر))، يعنى دارنده شتران زرد، نشان اين است كه وابسته به دوره قبايلى است ) اما برخلاف هند، گاو در ايران فقط محترم است ، نه مورد پرستش و تقدس ، و به جاى گاو، كاريز و قنات و اب ، تقدس ‍ پيدا مى كند، كه در دوره دامدارى گاو مظهر دام و زندگى اقتصادى دامدار، و در دوره كشاورزى آب مظهر دام و زندگى اقتصادى كشاورز است كه ارزش ‍ دارد. اين است كه در مذهب زرتشت ، آب جانشين گاو مى شود و مورد پرتش و تقديس قرار مى گيرد.
بزرگترين خدمت زرتشت (از نظر بينش مذهبى ) اين است كه بيش از همه مذاهب غير توحيدى مذهب را و پرستش را (كه اساس مذاهب است ) به توحيد نزديك مى كند.))(355)
1 خداى زرتشت ؛ ((در مورد ((يگانه بودن )) يا ((دوگانه بودن )) خداى زرتشت دو نظر است : يكى نظريه كلاسيك است كه زرتشتيهاى عادى نه آنهايى كه توجيه كنندگان مطالب اند) نيز قبولش دارند. از اين نظرگاه ، مذهب زرتشت ، مذهب دوگانه پرستى است ، مذهب ((اهورا)) و ((اهريمن ))، مذهب ((انگرمئى نو)) و ((سپنتامئى نو)) و دو ذات ((خير)) و ((شر)). هر كه و هر چه بد باشد، جزء ((انگرئى نو)) است ، و اگر خوب (باشد، جزء) ((سپنتامئى نو))، و اين هر دو ذات (انگرمئى نو و سپنتامئى نو) همواره در نبردند. پس اعتقاد مذهب زرتشت به ((دوگانگى ذات )) در جهان است . نظر دوم از آن مورخين و نويسندگان جديد است كه در كار تجليل و احياء مذهب زرتشت اند. اينها كه مى بينند ذهن امروز جهان ، توحيد را مى شناسد و مى ستايد و مى پرستد و حتى غير مذهبى ها نيز با مقايسه مذاهب ، اعتراف مى كنند كه : ((توحيد عالى ترين شكل تكامل يافته بينش مذهبى است )) (كه مسلم است و غير قابل ترديد) مى كوشند تا از مذاهب مورد توجهشان چهره اى توحيدى بسازند...))(356)
2 ((اهورا مزدا)) و خلق جهان ؛ ((اهورا مزدا را زرتشت خداى ازلى و ابدى خردمند و بصير و قادر و عليم مى داند كه چون خواست جهان را بيافريند، ابتدا روحى جاويد و مطلق ساخت به نام ((و هومن )) يعنى : منش ، ذهن ، فكر و انديشه نيك ، و بعد و هومن تمام پديده هاى عالم را آفريد.))(357)
3 ((انگرمئى نو)) و ((سپنتامئى نو))؛ ((در اعتقاد زرتشت ، دو نظام يزدانى ، به نامذات بد ( انگرمئى نو) و ذات خوب (= سپنتامئى نو) در جهان وجود دارد كه ((انگر)) شراست و ((سپنتا)) خير مقدس ، و ((مئى نو)) به معناى ((من ))، ((منش ))، ((مانتاليته ))(اين ها همه يك كلمه اند و به معناى فكر و انديشه و خرد و حكمت ) كه ((انگرمنش )) و((سپنتامنش )) (ذاب بد و ذات خوب ) همواره در جنگند و هر يك دستياران و فرشتگانىدارند))(358).
4 ياران ((سپنتامئى نو))؛ ((شش فرشته يا يزدان مقرب ، ياران ((ذاب خوب ))جهانند، كه با ((سپنتامئى نو)) جهان خير را اداره مى كنند و با ((انگرمئى نو)) ودستيارانش مى جنگند. اين شش آمساسيند ( روح جاويد و ازلى و ابدى عبارتند از:
1 بهمن ؛ ((به )) به معناى خوب و خير و ((من )) به معناى منش ، يعنى فرشته اى با منش خير. 2 ارديبهشت ؛ فرشته راستى و عدالت . 3 شهريور فرشته قدرت (يا به اصطلاح خودشان )؛ يزدان قدرت . 4 خرتات ؛ برخوردارى و كاميابى و موفقيت و عافيت . 5 اسپندارمد؛ ((سپند)) به معناى مقدس است ، آنچنان كه يكى از صفات زرتشت هم ((سپند من )) است ؛ يعنى داراى منش سپند (مقدس ). اسپندارمد همان ((اسفند)) است و يزدان بركت و عشق و محبت . 6 مرداد يا امرتات ؛ يزدان خلود و جاودانگى . اين شش ((امشاسپند)) در تحت رهبرى ((سپنتامئى نو)) گروه هفت نفره اى را تشكيل مى دهند كه مجرى اراده ((اهورامزدا)) يند در مبارزه با شر و يارى انسانهايى كه راه ((اهورامزدا)) را مى پيمايند.
در برابر اينها، شش فرشته شر (اگر بشود، ملك عذاب ) همراه انگرمئى نو گروه هفت نفرى روح خبيث را تشكيل مى دهند. ((سپنتامئى نو)) و ((انگرمئى نو)) و ياران شان در دو سوى هستى صفوف ((خير و شر)) را آراسته اند، و ((انسان )) در اين ميانه ، مخير است كه هر صفى را كه بخواهد، اختيار كند. البته بغير از اينها باز فرشتگان ديگرى هستند... اين ، مجموعه نظام اعتقادى متافيزيك مذهب زرتشت است ، كه جهان بينى زرتشتى را نيز نشان مى دهد.))(359)
ج . زرتشت موبدان ؛
((تاكنون ، هر چه رفت ، در تعريف و شناخت زرتشت اوليه بود، و پس از اين مى كوشم كه زرتشتى را كه موبدان ساختند ومذهبى كه به دفاع موبدان و منافع آنها گمارده شد، تصوير نمايم ، چه در اين صورت است كه مقايسه و نتيجه گيرى ممكن مى شود:
در ابتدا مذهب زرتشت مبتنى بر خصوصيت زندگى كشاورزى است : ((هر كس قناتى حفر كند به بهشت مى رود))...
تقدس آب ، تقدس گاو، تقدس قنات و تقدس سبزه و درخت ، نشان دهنده اين واقعيت است كه مذهب زرتشتى بر خلاف ميترائيسم كه مذهب دوره دامدارى است ، كاراكترى كاملا كشاورزى دارد... مذهب زرتشت نيز دوگانه است ؛ يكى مذهبى است كه زرتشت آورده است و ديگرى مذهبى كه جانشينان زرتشت (حكام و موبدان ) ساخته اند...))(360)
منابع ؛ ((... ((زراتستريسم )) يا مذهب زرتشت ، مجموعه اسنادى است كه مى تواند محقق را به چهره واقعى زرتشت نزديك كند، و ((زراستريسم )) مجموعه كتاب ((اوستا))، ((دينكرد)) و كتب ديگر زرتشتى است كه در طور تاريخ پيش و پس از اسلام ، در قرنهاى پنج و شش ‍ تا قرن نهم ، بدست ((موبدان )) نوشته شده است ...))(361)
تحريف مذهب زرتشت ؛
1 اصالت طبقات ؛ ((... زرتشت همه خدايان را بيرون رانده بود و از يك خدا و يك ((اهورامزدا)) گفته بود، كه يگانه است ؛ و خداى فقير و غنى ، موبد و غير موبد (همه و همه ) فقط يك خداوند است : ((اهورامزدا)). اما ((موبدان )) خداى يگانه زرتشت را تجلى تثليثى دادند و گفتند كه : زرتشت خود فرموده كه ((آتش ))، رمز و اشاره اى از جهان ملكوتى اهورايى است و بايد ((آتش )) را تقديس كرد و احترام گذاشت . آنگاه موبدان ، آتش (رمز و اشاره اهورائى ) را به سه قسمت كردند و سه آتش ‍ ساختند: يكى در استخر (فارس ) كه آتش روحانيان و موبدان بود، و يكى در آذربايجان ، كه آتش شاهزادگان و جنگجويان ، و سومين آتش ((ريوند)) كه آتش دهقانان و كشاورزان بود. بنابراين ، ((موبدان ))، توحيد زرتشت را به صورت يك زيربناى ((شرك )) در آوردند و اين ديگر مهارت شگفت انگيزى است ...))(362)
2 اصالت روحانيت ؛ ((مقام موبدى موروثى بود. موبدزاده ، چه بد و چه خوب ، جانشين پدر مى شد. فقط كافى بود كه مقدارى قوانين و حركات و رسومى را بياموزد. براى موبد شدن ، و به جامه روحانيت زرتشتى در آمدن ، علم شناخت دين لازم نيست ، فقط بايد مراسم پيچيده نذر و قربانى و تشريفات عمومى را دانست و ادعيه اى را حفظ داشت ، همين ... در دين زرتشت ، هر طبقه اى خداى خاص خويش دارد، و روحانيون خداى روحانى ...))(363)
3 شرك ، تعدد خدايان ؛ ((در مذهب زرتشتى ، غير از امشاسپندان خدايان ديگرى نيز وجود دارند:
1 سروش ؛ مظهر اطاعت و تقوى و عبوديت انسان است ، و مظهر روحانيونى كه تبليغ كنندگان اطاعت و عبادت خدايند در زمين .
2 فره ايزدى روح مقدسى است كه بركت و تقدس ايجاد مى كند و وارد هر روح و جانى كه بشود، توفيق پيدا مى كند و به عافيت و سلامت يا به سلطنت و مقام و قدرت مى رسد، و در دنيا و آخرت ، نجات مى يابد. با نيايش و پرستش ((اهورا مزدا)) مى توان ((فره ايزدى )) يافت ، و ((فره ايزدى )) اگر وارد روحى بشود، صاحب آن روح ((سعيد)) مى شود، و اگر نه ، ((شقى )) مى ماند.
3 منتر؛ اين همان كلمه اى است كه هنوز هم هست . مى گوييم : ((منترش ‍ كرده اند)) يا ((منتر شده است )). ((منتر)) عبارت بوده است از كلمات مقدس و اوراد و دعاهايى كه مى بايست با زبان و دهان و لباس و دست و پا و... پاك ، خوانده مى شد، يا بعضى از حالات و مراسم خاص مذهبى و روحانى بود كه مى بايست بوسيله موبد رسمى با قرائت و آهنگ خاص ‍ القاء و بيان مى شد...))(364)
آنچه نقل گرديد، بيان جامعه شناختى مذهب زرتشت بود كه توسط برجسته ترين محقق و متخصص در تاريخ اديان و مذاهب شرقى مطرح گرديده است . اين ترسيم ، محققانه ترين و منصفانه ترين قضاوتى است كه پيرامون مذهب زرتشت بعمل آمد است . و اينك معمول به نقل مطالب تاريخى پيرامون دين زرتشت و شخص او مى پردازيم .
زرتشت ؟
((زوراست )) يا ((زرتشتر)) يعنى دارنده شتران زرد... مستشرقين با حقه بازى عجيبى ، تاريخ تولد ((زرتشت )) را از 329 تا 600 ق .م . به 6000 سال ق .م . و حتى 6000 سال پيش از حمله اسكندر عقب مى برند تا به يك نتيجه گيرى نژادى دست بزنند! چرا كه اروپائى (هر دين و مذهب و مكتبى داشته باشد) با نوعى ((خودپرستى )) خود را منشاء و دليل وجودى هر مذهب و مكتب و فلسفه اى مى داند...
... همچنين محل تولد او نيز مجهول مانده . بعضى گويند در ناحيه ماد (آذربايجان ) درشمال غرب ايران و بعضى گويند در باكتريا (بلخ شرق ) بوجود آمده . ولى از قرارمعلوم وى در غرب ايران زائيده شده و در شرق ايران به كار دعوت خود پرداخته است .روايات باستانى بر آن است كه زرتشت در پانزده سالگى نزد آموزگارى تعليميافت و از او ((كشتى )) (نام كمربند مقدس زرتشتيان است ) دريافت كرد. از آغاز عمر بهخوى مهربان و سرشت لطيف معروف گرديد. در هنگام بروز قحط سالى كه در ايام جواناو اتفاق افتاد، نسبت به سالخوردگان حرمت و راءفت و درباره جانوران محبت و شفقتبعمل مى آورد. چون به بيست سالگى رسيد، پدر و مادر و همسر خود را رها كرده براىيافتن اسرار مذهبى و پاسخ مشكلات روحانى كه اعماق ضمير او را پيوسته مشوش مىداشت ، در اططراف جهان سرگردان شد و از هر سو رفت و با هر كس سخن گفت ، شايدكه نور اشراق درون دل او را منور سازد... در منابع يونانى گفته شده كه زرتشت مدتهفت سال در بن غارى درون كوهى بسر آورده ك به خاموشى مطلق مى گذرانيد. آوازه كار اواز شرق به گوش مردم ((روم )) رسيد و شهرت يافت كه مردى مرتاض ‍ يستسال تمام در بيابانها گذرانيده و جز پنير، طعامى نخورده است . چون به سى سالگىرسيد ك زرتشت را مكاشفاتى دست داد. روايات در اين باب بقدرى فراوان و اغراق آميزاست كه براى او ((معجزات )) عجيبه و ((كرامات )) غريبه ذكر كرده اند. گويند نخستينباركه براى او كشف و شهود دست داد، در سواحل رود ((ديتا)) در نزديكى موطن او بود.ناگهان خيال شبحى كه بلندى قامت او نه برابر انسان متعارف بود، در برابر نظرشنمودار گرديد كه او را فرشته ((وهومنه )) (= بهمن ) يعنى : ((پندار نيك )) نام نهادهاند. پس فرشته با او گفت و شنود كرد و به او فرمان داد كه جامه عاريتى كالبد را ازجان دور سازد و روان را پاك و طاهر فرمايد ك آنگاه صعود كرده ، در پيشگاه ((اهورامزدا)) يعنى خداى حكيم حاضر گردد... از آن پس هشتسال ديگر بر زرتشت بگذشت و او در عالم كشف و شهود با شش فرشته مقرب(امشاسپندان ) يكايك گفت و شنود كرد... از آن پس دهسال تمام بر زرتشت بگذشت كه به پرستش و عبادت اهورا مزدامشغول بود و پيوسته از مردم روزگار جفا و آزار مى ديد. پس از اين مكاشفه بى درنگتعليم خلائق را آغاز كرد. ولى در ابتدا كسى به سخنان او گوش نداد. چندين بار نوميدشده ، در معرض فتنه و آزمايش قرار گرفت ... عاقبت پس ‍ از دهسال ، زرتشت به مقصود رسيد و نخستين كسى كه آئين او را پذيرفت ، عموزاده وى مردىبه نام ((ميندى نيمون ها)) بود. پس در يكى از بلاد شرقى ايران به دربار پادشاه آنديار به نام ((ويشتاسپ )) راه يافت . مدت دوسال زرتشت كوشش بسيار كرد كه اين پادشاه را به دين خود درآورد. پادشاه با زرتشتهمراه گرديد، ولى چون تحت نفوذ كارپانها (= مغان = روحانيون ) واقع بود، آنان بااقدامات شيطانى خود عليه عقايد زرتشت برخاستند و باعث شدند كه زرتشت را دستگيرساخته و به زندان اندازند.
سرانجام پس از دو سال از زرتشت معجزه اى به ظهور رسيد...
بالاخر شاه به دين او در آمد... ويشتاسپ سراسر نيروى خود را براى نشر دعوت آن پيامبر بهدين بكار برد. درباريان و امرا نيز به دنبال شاه بر او گرويدند... از مدت بيست سال ديگر كه از عمر زرتشت باقى بود، روايات و حكايات بسيارى نقل كرده اند. در سراسر اين روزگار وى به نشر دين اهورامزدا در ميان ايرانيان بگذرانيد. در اين زمان دو پيكار و جنگ با دشمنان بر پا ساخت . .... جنگ دوم در زمانى روى داد كه زرتشت به سن هفتاد و هفت سالگى رسيده بود. در اين پيكار اگر چه پيروز گرديد، ليكن عاقبت كشته شد. نويسندگان اوستا در هزار سال بعد گفته اند كه چون تورانيان شهر بلخ را به غلبه گرفتند، يكى از آنان ناگهانى بر آن پيامبر يزدانى تاخته و او را در برابر محراب آتش در حال عبادت به قتل رسانيد.))(365) ((زرتشت )) را يونانيان ((زورو آسترس )) و روميان ((زوروآستر)) و اروپائيان ((زوروآستر)) مى نامند. وجود تاريخى او محل اختلاف است و اعتراض . مفسر فرانسوى اوستا ((جميزدارمستر)) از زرتشت ((خدائى )) مى سازد و او را تظاهر ((هوم )) به شكل ((انسان )) مى داند. ((كرن )) هلندى او را افسانه اى منسوب به خورشيد مى شناسد. با وجود اين آثارى موجود است كه وى را شخصيت تاريخى مى دهد.... معمولا اين راءى رايج است كه زرتشت ميان قرن هفتم و ششم ق .م . بوده است (366). ((افلاطون )) (429 347 ق .م ) صريحا از ((زرتشت )) نام برده و او را مؤ سس آئين ((مزديسنا)) دانسته است . ((بروسوس )) مورخ قرن سوم ميلادى ((زرتشت )) را سر سلسله پادشاهان ماد مى داند(367). مورخان اسلامى ، ((زرتشت )) را معاصر ((گشتاسب )) يا ((ويشتاسپ )) مى دانند(368).
يك مححق معاصر ايرانى زمان زرتشت را قرن هشتم ق .م . مى داند(369).
((پيرنيا)) مورخ ايرانى نظريه جكسون را مى پذيرد(370) ((هربرت جرج )) دوران زرتشت را به عصر هخامنشى مى برد(371). در فروغ مزديسنا آمده است كه زرتشت در شهر ((رى )) (به زبان اوستا: ((وغ )) و به زبان پهلوى ((راكا))) بدنيا آمده است (372). يونانيان زرتشت را ((زروآستر)) مى ناميدند؛ يعنى ((ستاره شناس )). ((ديوژن )) زرتشت را به معناى ((ستاره پرست )) گرفت است . (هرمودورس )) شاگرد افلاطون زرتشت را به همين معنا گرفته است . يك خاورشناس المانى مى گويد برخى يونانيها، نام زرتشت را از كلمات ((زئيرا)) به معناى ((نياز)) و ((استر)) يعنى ((ستاره )) گرفته اند كه مى شود: ((ستاره نياز)). يك محقق آلمانى ديگر مى گويد: زرتشت را از دو كلمه ((زئوتر)) يعنى ((نيازدهنده )) و ((استر)) به معنى ((چراگاه )) گرفته اند كه مى شود ((مالك مزرعه شايسته براى نياز)). زرتشت به معناى ((شخم كننده با شتر)) نيز آمده است . يك دانشمند انگليسى مى گويد زرتشت يعنى كسى كه شتران را مى چراند يا مى راند. محققان غربى معناى ديگرى براى زرتشت از قبيل گ ((ستاره زرين ))، ((عذاب دهنده شتران ))، ((ستاره طلائى ، ((درخشش طلائى ))، ((سلطنت زرين )) و... آورده اند. اعراب زرتشت را ((سلطنت زرين )) گفته اند.
زرتشتيان نام وى را ((سپيتامه )) مى دانند. مارتين المانى مى گويد زرتشت در اصول ((جارات اوتارا)) بوده است كه به زبان سنسكريت به معنى ((ستايش كننده عالى )) مى باشد كه چون به پيامبرى مبعوث شد، لقب زرتشت گرفته است ، زرتشت يعنى تركيبى از ((اوش )) به معنى ((سوزاندن و درخشيدن )) و ((زر)) به معنى ((زرين ))، پس ((زرت اوشتر)) يعنى كسى كه چهره اش از نور خدادادى روشن است . ((آذر گشسب )) مى نويسد كه ((اسفتمان )) پس از رسيدن به مقام روحانى به لقب ((شترپير)) يا ((زرد رنگ )) مفتخر گرديده باشد. آذرگشسب مى نويسد: شتر حيوانى نبوده كه در بين آريائيهاى ايرانى اهميت و ارزشى داشته باشد تا دارنده آن به خود مباهات كند.
پس ((دارنده شتران زرد رنگ )) به پيامبر ايران نمى چسبد.(373)
واژه زرتشت در تاريخ به دوازده گونه ضبط گرديده است :
زردشت ، زردتشت ، زرهشت ، (اين سه ، بر وزن : انگشت )
زاردشت ، زاراهشت ، وزراتشت (اين سه ، بر وزن : خارپشت )
زرادشت ، وزراهشت ، وزرادشت (اين سه ، بر وزن ، چراكشت )
زره دشت ، زره تشت ، وزره هشت (بر وزن دره پشت )
زردشت ، زرتهشت ، وزاردهشت ، وزارتهت (به دال مهمله و تاء مضموم )(374).
نام پدر زرتشت ((پورشب )) و نام مادرش ((دغدويه )) آمده است .(375)در باب تحصيلات زرتشت نيز اختلاف بسيار است ك برخى او را تحصيلكرده يونان و برخى ديگر شاگرد مكتبهاى فلسفى هند مى دانند.(376) زرتشت با دختر ((فراشائوش ترا)) به نام ((هووى )) ازدواج كرد و شاه نيز با دختر زرتشت ((و جامناسياه )) كه از زن اول او بود، ازدواج نمود. زرتشت در سن هفتاد يا هفتاد و هفت سالگى در حالى كه در برابر محراب به عبادت مشغول بود، بوسيله يك سرباز تورانى كشته شد.(377)
دين زرتشت
((دينى كه اين پيامبر ايرانى تعليم فرمود، يك آئين اخلاقى بود و طريقه يگانه پرستى .))(378) ((دين زرتشت با وجود اين كه داراى ارزش اخلاقى بسيار است ، به اصلاحات اقتصادى و اجتماعى نيز توجه دارد، با چادرنشينى مبارزه مى كند و طرفدار اسكان مردم و خانه سازى است . تربيت چهارپايان اهلى و مراقبت از آنان در چراگاهها، زندگى خانه نشينى ، داشتن خانه يا محل سكونت مناسب ، رفتار نيكو با گاو نر از دستورات دين بزرگ ايران است . با قربانى كردن از طريق ريختن خون حيوانات مخالف است . مؤ من حقيقى دهقانى است خدمتگذار و واقعى و مربى چهارپايان مفيد، سرپرست خانه ، و بزرگ ده و درستكار. بنابراين شغل اصلى زرتشتى كشاورزى و مراقبت از چهارپايان است كه در ((گاتها)) نمودار است .))(379)
((دين زرتشتى نخستين مذهبى است كه در جهان از مسئله ((حيات عقبى )) و مسئله ((قيامت )) سخن به ميان آورده و مسئله ((آخرالزمان )) را به مفهوم كامل خود طرح كرده است ...))(380)
((در دين زرتشت مفهوم بزرگى وجود دارد كه نه در آئين مصريان قديم ديده مى شود و نه در انديشه هاى بسيار عميق هندو: جهان داراى تاريخ است و از قانون تحول پيروى مى كند. وضع فعلى ، جهان را به مرحله نهائى رهبرى مى كند، و همه نيروها در كار خود، بايد به آن راه بروند. در نظر زرتشت دنيا از برنامه استمرار تاريخ پيروى مى كند و ميدان جنگ است . مبارزه اى پرشور نيروها را مقابل يكديگر قرار داده است و اين امر واجب است و نتيجه آن تكامل مردم با تقوى و بهره مندى از زندگى جاويدان است .))(381)
... آئين جين و دين بودا با آئين زرتشت مشابهت دارد.
آزادى در انتخاب دين ، بيزارى از قربانى هاى خونين و احترام زندگان ، از اصول هر سه دين و نفوذ اصطلاحات زرتشت است . فلسفه دوگانگى و اخلاقى كه مبارزه ريشه آن را تشكيل مى دهد، نشان نزديكى ميان آئين جين و ديانت زرتشت است (382)
پس از زرتشت ((آئين مزدا)) دوباره به سنن ملى و مراسم قديمى بازگشت . بابرقرارى ((اهورا مزدا)) در رديف اول ، خدايان ديگر نظير((ناهيد)) و ((مهر)) براىخود جايى در اين آئين باز كردند... اين آئين با نوشته هاى كارشناسان معاصر پارسى ،تفسير ماوراء الطبيعه اى ساده يافته است . به اين صورت كه : در جنگ با ((لاوجود)) (اهريمن ) و ((وجود مطلق )) (اهورا مزدا) موجود است . ممكن الحدوث و جهان مربوط به انهارا بوجود مى خواند و جهان ناقصى كه ((لاوجود)) به نابودى آن مى كوشد، وجودكامل آن را با مشيت الهى و دائمى خود نگهدارى مى كند تا زمانى كه بالاخره مطابق باخواست خداوندى پايان پذيرد.(383)
كريستن سن مى گويد: قبل از جدا شدن دو تيره هندى و ايرانى از يكديگر، تفاوتى ميان دو دسته از خدايان عمده آنها وجود داشته است . يكدسته ((ديوها)) را مى خوانده اند كه در راءس آنها خداى جنگجوئى به نام ((ايندرا)) قرار داشت و دسته اى ديگر ((آسوراها)) را كه به ايرانى ((اهورا)) گفته مى شود(384).
دكتر محمد معين مى گويد: آريائيان از ارواح مضر متنفر بودند و آنها را لعنت مى كردند و...(385)
اوستا
يشت ها و گاتها
((يشت ها))، سرودهاى توحيد است (كه مى گويند خود زرتشت گفته است ) كه بعضى با كلمه ((ياسين )) در قرآن برابر دانسته اند. چون اين كلمه قرائت هاى مختلفى دارد و به صورت ((يشمه )) و ((يشما)) و ((يسن )) و ((يسنا)) و... هم نوشته شده است . ((يشت ها)) سرودها و ادعيه اى است در ستايش ايزدان كه ايزد از ريشه ((يزد)) است كه همان ((يسنا)) و ((يشت )) و ((يزدان )) همه ريشه مشترك ((يزد)) دارند كه به معناى ((ستايش )) و ((پرستش )) است .))(386)
((كتاب ((اوستا)) شش فصل است ... اولين فصل گاتها است كه به عقيده زبان شناسان بزرگى چون ((بن و نيست )) اثر خود زرتشت است كه به نام سرودهاى دينى خطاب به ((اهورامزدا)) سروده است . زبان شناسان ، زبان اين سرودها را كهنه ترين زبانى مى دانند كه در ميان ما وجود دارد، و از لحاظ مفاهيم نيز چنين است . بر ((گاتها)) سرودهايى افزوده اند كه مجموعه ((گاتها)) و اضافات ((يسنا)) را مى سازند، كه سرودهايى است مربوط به عدالت و پرستش خدا. آنچه بر ((گاتها)) افزوده شده است ، زبان جديدى دارد كه از لحاظ زبان شناسى متعلق به دوره هخامنشى است ، و بعد به ((ويسپرد)) و ((ونديداد)) مى رسيم ، كه از نظر زبان شناسى به اواخر دوره ساسانى ... مربوط است . پس از نظر زمانى ، اوستا از زمان زرتشت آغاز مى شود (گاتها) و به پايان دوره ساسانى (زمان انوشيروان ) و آستانه ظهور اسلام مى رسد. در مطالعه اوستا هر چه از گاتها دور مى شويم ك از توحيد و لحن اهورامزداى واحد و يگانه و زرتشتى كه اهورامزدا را خالق همه چيز (نور و ظلمت و نيكى و بدى و زشتى و زيبايى ) خطاب مى كند، فاصله مى گيريم و به اواخر كتاب كه مى رسيم ، بطور روشن و مشخصى ، جهان به دو نيم مى شود، دو كشو، دو مرز، دو نژاد، و دو رئيس ‍ پيدا مى كند كه هر دوشان هم شاءن و هم نيرويند و در برابر هم ، سويى اهورامزدا است و سوى ديگر اهريمن ؛ يعنى خداى واحدى كه خالق شيطان و يزدان بود و خير و شر، خود نزول كرده است و به دو نيم شده است (نيمى خير و نيمى شر) و خود در برابر نيمه بد خويش ايستاده است . كاملا روشن و مشخص است كه اين ، ثنويت و دوگانه پرستى است . بنابرانى ، اوستاى قديم يك متن دينى توحيدى است و هر چه پيش مى آئيم و به روزگار ساسانيان نزديكتر مى شويم ، به شركى مى رسيم كه بر اساس ‍ دوگانه پرستى بسيار مشخص و غير قابل توجيه و تفسيرى استوار است .))(387) ((كتاب مقدس آئين مزدا ((اوستا)) يا ((زند اوستا)) است (اوستا متن و زند تفسير است ). اين نوشته هاى مقدس فقط در قرن سوم ميلادى گردآورى شد و در قرن چهارم مسيحى به عنوان كتاب شريعت دين زرتشت اعلام گرديد، ولى يك بخش از اين آثار، مخصوصا پنج سرود موسوم به گاتها به عصرى بسيار پيشين تر تعلق دارد و تاءليف زرتشت است ...))(388) ((يشت ))ها از مهمترين قسمتهاى ((اوستا)) است و در بردارنده 21 فصل كه هر فصلى در تعريف و ستايش يكى از ((فرشتگان )) يا ((امشاسپندان )) است . هر قسمت از اين فصول را در زمان مخصوصى مى خوانند. مثلا در فروردين يك قسمت از ((يشت )) را، در روز 19 فروردين كه به نام فروردين و روز فروردين ماه است ، مى خوانند. و يا ((مهريشت )) را در روز مهرگان (16 مهرماه ) در تعريف مهر (خورشيد) بيان مى دارند. و تير پشت را در جشن ابر تيرگان بايد قرائت كرد.
نامهاى فصول با ذكر فرشته ويژه آن شناخته شده است :
1 هرمز يشت ، 2 خرداد يشت ، 3 ماه يشت ، 4 مهر يشت ، 5 فروردين يشت ، 6 دين يشت ، 7 زماياد يشت ، 8 هفت امشاسپند، 9 آبان يشت ، 10 تير يشت ، 11 سروش يشت ، 12 بهرام يشت ، 14 هوم يشت ، 15 اردى بهشت يشت ، 16 خورشيد يشت ، 17 گوش يشت ، 18 رشن يشت ، 19 رام يشت ، 20 اشتاد يشت ، 21 ونند يشت . ((يشت )) كلمه اوستائى ((يشتى )) از ريشه همان كلمه اوستائى ((يسنا)) مى باشد كه به معنى ((نيايش )) بكار مى رود و ((يشتى )) از ريشه همان كلمه اوستائى ((يسنا)) مى باشد كه به معنى ((نيايش )) بكار مى رود و (يسنا)) را در موقع (ستايش )) و ((عبادت )) مى خوانند. اما يشت ها ويژه ستايش ‍ خداوندگار و امشاسپندان و ايزدان است . بعضى محققان در رابطه با يشت ها گفته اند: در آغاز تركيب شعرى داشته و اين اندازه نبوده ، ولى بعدها به تدريج مطالبى بر انها افزوده شده و از صورت شعرى بيرون آمده اند. يشت هايى كه تا امروز باقى مانده اند، به 21 يشت مى رسند. نام هريشتى با يكى از ايزدان و امشاسپندان مشخص گرديده است . اما نخستين يشت معلوم و موسوم به هرمزديشت ، درباره پروردگار و صفات و افعال اوست . در يشت ها نشانه هائى از آئين آريائى ديده مى شود. در اين يشت ، مضامين و مطالبى است كه نشانه قدمت آن مى باشد. قديمى ترين يشت ها عبارتند از: آبان يشت ، مهر يشت ، فروردين يشت ، بهرام يشت ، ارديشت و رام يشت (389)
هزمرديشت اولين يشت است كه در آن از صفات خدا سخن رفته است . دومين يشت از دو قسمت تشكيل گرديده است كه عبارت است از: هفتن يشت كوچك و هفتن يشت بزرگ . اولى درباره هفت امشاسپند است كه قبلا اشاره شد. در ميان يشت ها فقط دو امشاسپنداند كه داراى يشت ويژه اى هستند: ((اشاوهيتنه )) يا ((اردى بهشت )) و ((همه لوتا وات )) يا ((خرداد)).
اگر چه گمان مى رود كه ديگر امشاسپندان هم داراى يشت مخصوص ‍ باشند، ولى چون بخشهايى از اوستا از بين رفته ، اثرى از آنها در دست نيست . سومين يشت موسوم به ((اردى يهشت يشت )) كه دومين ((امشاسپند)) است و چهارمين يشت موسوم به ((خرداد يشت )) كه به حساب پنجمين ((امشاسپند)) مى باشد. يشت پنجم به نام ((آبات يشت ))، ويژه ((ايزد آب )) است به نام ((آناهيتا)). الهه ايزد آب ديگرى به نام ((ايم نبات )) داريم كه به معنى ((زاده آبها)) است . و اين قديمى ترين قسمت اوستا است (390)
سخن ابوريحان بيرونى درباره كتاب زرتشت
بنا به گفته ابوريحان بيرونى در آثار الباقيه : زرتشت كتابى آورد كه آن را ((اوستا)) يا ((انبا)) گويند و لغت اين كتاب با لغات تمام كتب جهان مغايرت دارد. لغات و حروف اين كتاب با ديگر كتب فرق دارد. علت اين است كه اين كتاب به اهل يك زبان اختصاص داشته است . اين كتاب (اوستا) در خزانه ((دارابن دارا)) پادشاه ايران بوده كه طلاكارى شده و بر دوازده (هزار) پوست گاو نوشته شده بود. ((اسكندر مقدونى )) اين نسخه را بسوزانيد و ((هربدان )) را از دم شمشير گذرانيد. از اين زمان ((اوستا)) معدوم شد و به اندازه 5/3 آن بكلى از ميان رفت و امروزه 12 قسمت از آن در دست زرتشتيان است (391)
نام اوستا نيز مانند زرتشت صور ضبط گوناگونى در تاريخ دارد:
((اوستا))، ((اوستا))، ((اويتسا)) ((بستاق ))، ((ايساق ))، ((ابستاع ))، ((ايستا))، ((آبستا))، ((افستا))، ((اپسنتا)). ((اوستا)) مشهورترين نام كتاب زرتشتيان است . در منابع اسلامى ((بستاه ))، ((ابستاق )) و ((افستاق )) ضبط گرديده است . در معناى اين كلمه نيز توافق وجود ندارد، برخى آن را به معناى ((پناه )) گرفته و برخى ديگر به مفهوم ((دانش معرفت )) دانسته اند. عده اى ديگر به معنى ((متن اساسى )) گرفته اند.
آنچه مسلم است ك ((اوستا)) به معناى ((اساس و متن اصلى )) مى باشد.
كلمه ((اوستا)) هميشه همراه با لفظ ((زنده و پازند)) است . پازند شرح و تفسير اوستا است كه پس از زرتشت توسط ((موبدان )) كيش زرتشت نوشته شده است . به اين تفسير ((باررو)) نيز مى گويند(392).
پورداوود محقق ايرانى مى گويد: اوستا كهن ترين نوشته ايرانيان است . اوستا نيز همچون زرتشت در هاله اى از ابهام قرار دارد. تاكنون زمان حيات زرتشت روشن نشده ، بنابراين نمى توان به زمان نگارش اوستا پى برد(393)
نظر يك محقق فرانسوى
يك محقق فرانسوى مى گويد: كتاب زرتشتيان اوستا نام دارد كه يكى از قديمى ترين كتب جهان بشمار مى رود و شايد كهن ترين اثر مكتوب قوم ايرانى باشد. اوستا در يك عهد و به دست يك نفر نوشته نشده ، بلكه در طول ساليان توسط افراد بسيار نگاشته شده است . محققان بر اين باورند كه بخشى از ((اوستا)) كه ((گاتاها)) نام دارد، كهن ترين قسمت اوستا است . اين قسم حاوى سرودهائى است كه بر زبان زرتشت جارى شده است . اوستاى موجود، اوستاى اوليه نيست ، زيرا اصل آن درگذر روزگار از بين رفته است . اوستاى اصلى به خط زرين نوشته شده بود كه در حمله اسكندر به ايران نابود شد. از آن پس ، دوباره در روزگار ((بلاش اشكانى )) و ((شاپور اول )) قسمتهائى از آن گردآورى و تدوين شد. زبانى كه اوستا به آن نوشته شده ، يكى از كهن ترين زبانهاى ايران قديم است . اگر چه به درستى روشن نيست كه اين زبان در چه دوره اى رواج داشته ، اما همين اندازه معلوم است كه با زبانهاى ديگر اقوام آريائى چون فارسى باستان و سنسكريت (زبان مردم هند) تجانس داشته است (394). ((سايكس )) نيز بر اين عقيده است كه : كتاب اوستا به زبانى نوشته شده كه آن را ((اوستيك )) مى گويند و با زبانى كه شاهان هخامنشى در كتيبه هاى خود بكار برده اند، فرق دارد. گفته اند كه اوستا 21 كتاب بوده كه با خطا طلا بر دوازده هزار پوست گاو نگاشته شده . پس از انقراض هخامنشيان است كتاب نيز از ميان رفت و فقط قسمتهاى كوچكى از آن بدست امده است . بلاش اول پادشاه اشكانى اين كتاب را احيا كرد و اردشير ساسانى انجام آن را به پايان برد. گمان مى رود كه در دوره هاى بعد بر آن اضافاتى شده باشد. انچه از اوستا در دست است ، عبارت است از:
1 يسنا؛ مشتمل بر 72 فصل حاوى سرودها كه گاتها جزء آن است .
2 ويسبرد؛ مجموعه اى از ادعيه و سرودها.
3 ونديداد؛ قانون و دستورات موبدان و مبين احكام عبادات و...
4 يشت ها؛ شامل سرودهايى در تجليل فرشته هاى موكل ايام و... مهمترين قسمت اوستا گاتهاست كه شبيه ((مزامير عبريان )) است . گمان مى رود ((گاتها)) سروده هاى شخص زرتشت باشد(395).