تاريخ اديان و مذاهب جهان جلد اول

عبداللّه مبلغى آبادانى

- ۱۲ -


عقيده محققين معاصر در اين باره
((جان ناس )) مى گويد كه : كتاب مقدس زرتشتيان ، ((اوستا))، مجموعه اى از مطالب گوناگون و بى ارتباط با هم است . اين كتاب ، باستانى ترين كتاب ادبيات جهان بشمار مى رود كه قسمت عمده آن از بين رفته است . مهمترين قسمت موجود اوستاى فعلى ، يسنا است كه مشتمل بر گاتها يعنى سروده هاى زرتشت مى باشد كه به لهجه محلى بسيار كهن سالى (نزديك به زبان وداها) سروده شده است . از اين مجموعه اطلاعاتى در مورد زمان حيات زرتشت و انديشه هاى او بدست مى آيد. قسمتهاى ديگر اوستا عبارتند از: ويسبرد، ونديداد و يشت ها كه شامل سرودها و نغمات و... مى باشند اوستاى كوچك (خرده اوستا) به لحاظ وثوق به پاى يسنا نمى رسد، زيرا در قرون بعد تاءليف شده است (396)
((ملك الشعراى بهار)) مى گويد: اوستاى هخامنشيان 21 كتاب بود كه مشتمل بر 815 فصل مى شده است . در عهد ساسانيان كه به جمع آورى اوستاى پراكنده پرداختند، فقط 348 فصل از آن بدست آمد كه آن را به 21 نسك تقسيم كردند(397).
((فليسين شاله )) مى گويد: كتاب مقدس آئين مزدا، اوستا و يا زند اوستا است . اوستا متن و زند تفسير آن است . اين نوشته هاى مقدس فقط در قرن سوم ميلادى گردآورى شد و در قرن چهارم ميلادى به عنوان كتاب شريعت زرتشت اعلام گرديد.
گاتها به عصرى بسيار پيشين تر تعلق دارد و تاءليف زرتشت است (398).
دكتر وحيدى مى گويد: كتاب ((اوستا)) مربوط به ((اتوزرتشت )) است .
((اوستا)) زبانى است كه كتاب ((اتوزرتشت )) به آن نوشته شده و لذا ((اوستا)) نام گرفته است . ((اوستا)) داراى دو بخش جداگانه است ، بخشى مربوط به شخص زرتشت است و بخشى كه در طى روزگاران دراز مخصوصا دوره ساسانى بر آن افزوده شده است . بخش اصلى اوستا ((گاتها)) است كه حاوى انديشه هاى ژرف زرتشت است . براى شناخت كيش زرتشتى مى بايد ((گاتها)) را خواند. بخشهاى ديگر ((اوستا)) كار موبدان است . در اوستا مطالبى ديده مى شود كه مربوط به پيش از زرتشت است . ((اوستا)) قبل از اسلام به 21 نسك تقسيم شده بود كه بسيارى از اين نسكها از بين رفته است . آنچه باقى مانده ، به قرار ذيل است :
1 يسنا؛ كه به معنى نيايش است و داراى 72 بخش مى باشد.
2 گاتها؛ 17 گات است كه به شعر سروده شده و در بردارنده ژرف ترين و رساترين گفته هاى فلسفى زرتشت مى باشد.
3 يشت ها؛ كه ستايش و نياز است و 21 بخش مى باشد. به نظر مى رسد بخشى از آن متعلق به دوره قبل از زرتشت باشد.
4 ويسبرد؛ شامل 24 بخش است كه اوراد بزرگان گفته مى شود.
5 ونديداد؛ كه در اصل وى ديود است يعنى قانون مندديو كه داراى 22 بخش است . اين كتاب مربوط به دوره هاى قبل از زرتشت است .
6 خرده اوستا؛ يعنى اوستاى كوچك كه شامل ادعيه روزانه است . اين كتاب به وسيله موبدان زرتشتى دوره ساسانى گردآورى شده و ضمن اين كه داراى انديشه هاى ((گاتها)) است ، انديشه هاى دوره قبل از زرتشت و انديشه هاى دوره ساسانى را نيز در بردارد. الفباى اوستا 48 حرف است كه آن را ((دين دبيره )) يا ((خط دبير)) مى گويند. ((زند و پازند)) گزارش ‍ و تفسيرى از اوستا به زبان پهلوى است كه در زمان ساسانيان نوشته شده است . ((پازند)) شرحى است بر ((زند)) كه به زبان ((پارسى درى )) نوشته شده است ، هر چند كه واژه هاى ((آرامى )) را نيز دارد. در ادبيات خارجى معمولا به اوستا، ((زند اوستا)) مى گويند(399).
((هنر يك ساموئل پنيرك )) مى گويد: دليلى بر وجود يك كتاب مزديسنى قبل از زمان ساسانيان در دست نيست . پس از حمله اسكندر به ايران مطالبى تاءليف شد كه نام آن را ((اوستا)) گذاشتند. در زمان ساسانيان اين واژه را ((اوستاغ )) تلفظ مى كردند. سريانيان مسيحى با اين واژه آشنا بودند. كهنه ترين صورت اين واژه ((اپستاك )) است كه به معنى ((پايه )) و ((بن )) مى باشد. در زمان ساسانيان مردم به زبان اوستائى سخن نمى گفتند. بر اوستا تفسيرى نوشته شد كه ان را ((زند)) گفتند و در زبان اروپائى به ((زند اوستا)) مشهور است . اوستا به صورت كتاب اصلى روايات دينى در زمان ساسانيان درآمد كه سرودهاى آسمانى منسوب به زرتشت است ...(400).
گفته مى شود كه ((زنداوستا)) به صورت رقعات بوده و بعد به صورت اوستا تدوين شده است و ((خرده اوستا)) نام گرفته است (401). بسيارى از دانشمندان بر اين باورند كه اوستا تا سده ششم و هفتم ميلادى دوره ساسانى ) همچنان سينه به سينه حفظ شده و در آن زمان كتابت گرديده است .
خط اوستائى اختراع همان دوران است (402)
توضيحات پورداوود پيرامون اوستا و بخشها و شرح هاى آن
پورداوود توضيح مى دهد كه ((زند و پازند))، شرح الشرح )) اوستا است ؛ به اين صورت كه ((زند)) تفسير متن اوستاست و ((پازند)) تفسيرى بر ((زند)) است (403). اوستا داراى معانى گوناگونى است كه مجموعه سخنان زرتشت است . اين كتاب به فرمان گشتاسب شاه ايران نگاشته شد. منابع اسلامى متفق اند كه اوستا بر روى پوست گاو (12 هزار پوست ) با طلاى ناب نوشته شده بود. اين اوستا در چهار نسخه نگارش ‍ يافته بود كه يكى در آتشكده آذر گشسب (آذربايجان ) و دومى در تخت جمشيد و سومى در آتشكده بلخ بود و چهارمى را تحويل يك براهمى دادند كه با مريدانى بسيار براى انحراف و انصراف زرتشت از ادعاى خود، از هند به بلخ آمده بود، ولى خود او به زرتشت ايمان اورد. نسخه اى كه در آتشكده بلخ بود، براثر حمله تورانيان كه منجبر به كشته شدن زرتشت گرديد، از ميان رفت و نسخه تخت جمشيد بدست اسكندر به آتش كشيده شد. از ديگر نسخ اطلاعى در دست نيست . محققان گويند كه ((اوستا)) در دوره هخامنشى به زبان اصلى خود نوشته و تدوين شد؛ آن گونه كه قبلا در خاطره ها وجود داشت . زبان اوستائى از ريشه سانسكريت است و لهجه يكى از ايالات ايران بوده است كه از راست به چپ مى نوشتند و نمونه هائى از الفباى آن در كتيبه ها موجود است ، اگر چه از خط اوستائى اثرى باقى نمانده است . اوستاى دوره هخامنشى در دو نسخه تدوين گرديد؛ يكى را در استخر فارس در دبيرخانه شاهى (گنج نبشت ) يا كتابخانه سلطنتى گذاشتند كه با آتش اسكند بسوخت و دومى را آتشكده آذرگشسب (گنج شاپيگان ) نهادند كه به فرمان ((اسكندر)) به يونانى ترجمه شد. از ان پس ، قرنها بود كه اوستا فقط در خاطره ها محفوظ بود.
((بلاش اشكانى )) به تدوين آن همت گمارد؛ ولى توفيق كامل نيافت . بعدها ((اردشير پاپكان )) مؤ سس سلسله ساسانى و مروج آئين زرتشت با كمك شوراى روحانى و رياست ((تنسر)) (هيربدهيربدان ) ((اوستا)) را از سينه ها و خاطره ها درآورد و مكتوب داشت . گفته مى شود كه ((تنسر)) به ((يونان )) رفت و اوستاى دوران اسكندر را با خود به ايران آورد. آنگاه به فرمان ((شاپور اول )) پسر ((اردشير))، علوم گوناگون آن عصر (ستاره شناسى ، طب ، فلسفه ، تاريخ ، جغرافى و...) را از هند و يونانى و سريانى و... ترجمه كرده و ضميمه ((اوستا)) نمودند. در زمان ((شاپور دوم )) اختلافات مذهبى باعث گرديد كه اوستا مورد تجديد نظر قرار گيرد. در اين زمان ((اذرباد مهراسپند)) (310 379 م .) ماءمور اين كار شد. اين فرد يكى از ((موبدان )) مشهور زمان بود كه كراماتى را به وى نسبت مى دهند. سرانجام ((اوستا)) در اين زمان تدوين شد و رسميت يافت . اوستاى دوره ساسانى را به سه ((بهر)) و هر ((بهر)) را به هفت ((نسك )) تقسيم كرده اند. اسامى بهرها عبارت است از: گاسانيك ، هايتگ مانسريك ك دانيك . ((بهر اول )) درباره پيدايش جهان ، بهر دوم درباره علوم ، بهر سوم در خصوص ادعيه و مناجات مى باشد. اسامى 21 نسك اوستا عبارت است از: 1 بهر گاسانيك ، 2 سوتكرنسك ، 3 ورشتمان سرنسك ، 4 بغ نسك ، 5 سپنته نسك ، 6 هاتخت نسك ، 7 تسوت نسك ، 8 بهرهاتك مانسريك ، 9 دامدات نسك ، 10 ناترنسك ، 11 پازكسانسك ، 12 اتورات نسك ، 13 بريش نسك ، 14 كشكيرروب نسك ، (بهر دانيك ) 15 وشتك نسك ، 16 بغان نسك ، 17 نيكاتوم نسك ، 18 گنه پاسوئرت نسك ، 19 هويسارم نسك ، 20 ساكاتوم نسك ، 21 ونديداد نسك . خلاصه اين كه اوستاى مدون توسط اين موبد مشهور به پنج قسمت تقسيم مى شود:
11 يسنا، شامل 72 فصل كه 17 فصل آن را گاتها تشكيل مى دهد.
2 ويسبرد، به معناى سروران ، مجموعه اى از ملحقات يسنا شامل 24 فصل است .
3 ونديداد، قوانين و احكام ، داراى 22 فصل است .
4 يشت ها، داراى 21 فصل ، هر فصلى در ستايش يكى از فرشتگان مى باشد.
5 خرده اوستا، شامل ادعيه گوناگونى كه توسط ((آذرپادما را سپند)) از ديگر قسمتهاى اوستا جمع آورى شده است .
اوستاى زمان هخامنشيان داراى هزار فصل بوده كه در زمان ساسانيان 348 فصل آن باقى مانده و شامل 345700 كلمه بوده است . ((فردوسى )) در ((شاهنامه )) اوستا را 1200 فصل مى داند. اوستاى موجود شامل 83 هزار كلمه است .
اوستاى دوره هخامنشى به زبان اوستائى نوشته شد و قسمتى از آن كه در زمان اشكانيان تدوين گرديد، به زبان پهلوى اشكانى نوشته شد. اما در دوره ساسانى ، زبان ((اوستائى )) منسوخ شد. ابتدا به خط ((پهلوى )) ساسانى نوشتند و در حدود قرن ششم ميلادى كه خط ((دين دبيرى )) بوجود آمد، ((اوستا)) را با آن خط نوشتند. كهن ترين نسخه اوستا، اوستائى است كه در حال حاضر در ((دانمارك )) موجود مى باشد.
اوستاى دوره ساسانى به نام ((گزارش )) معروف بود. گزارش معناى ((زند)) است بر ((زند)) تفسيرى نوشته شد و ((پازند)) ناميده شد. برخى محققان معتقدند كه اين تفسير و ترجمه دقيق درست نيست ، زيرا در آن دوران كسى زبان اوستاى را نمى دانست . ((خسرو پرويز)) بار ديگر هوشيارترين ((موبدان )) را ماءمور كرد تا شرح و تفسيرى نوين بر اوستا بنويسند(404).
بخشهاى اوستا؛
الف : يسنا.
((يسنا)) مهمترين بخش ((اوستا))ست . كلمه ((يسنا)) به معنى ((ستايش و پرستش )) است . ((يسنا)) از ريشه ((يزد)) و ((يزت )) گرفته شده كه ((ايزد)) و ((ايزدان )) نيز از آن مشتق گرديده است .
يسنا شامل 72 فصل كه هر فصل را ((هائيتى )) گويند، مى باشد. ((هائيتى )) به معناى ((پيوند)) است كه در برخى فصول اوستا به آن اشاره شده است . ((يسنا)) را در مراسم مذهبى ، دو ((موبد)) به نامهاى ((زوت )) و ((راسپى )) با هم مى خواندند.
17 فصل از 72 فصل يسنا به نام ((گاتها)) معروف است كه شامل سرودهاى مذهبى است . ((گاتها)) به پنج قسمت تقسيم شده است گ
1 اهنودگات ؛ داراى 7 فصل (از فصل 28 تا 34، شامل 300 خط و 2100 كلمه مى باشد).
2 اشنودگات ؛ داراى 4 فصل (از فصل 43 تا 46 شامل 330 خط و 1850 كلمه مى باشد).
3 اسپنتامينوگات ؛ داراى 4 فصل (از فصل 47 تا 50، شامل 146 خط و 900 كلمه است ).
4 وهو خشرتره گات ؛ داراى 1 فصل ، فصل 51، شامل 66 خط و 450 كلمه است .
5 وهيشتوگات ، داراى 1 فصل ، فصل 53، شامل 36 خط و 260 كلمه است .
جمع گاتها 17 فصل ، 896 خط و 5560 كلمه مى باشد.
در گاتها نام ((مزدا)) 200 بار و اسم ((زرتشت )) 16 مرتبه و نام ((اشا)) (اردى بهشت ) 180 بار و نام فرشته ((هومن )) (بهمن ) 130 بار آمده است . گاتها از قدمت و اعتبار بيشترى برخوردار است و از جهاتى شباهت بسيار به متون مذهبى ريگ ودا دارد و نيز شبيه نغمات داوودى در زبور مى باشد. علت اين است كه در گذشته مردم خداوند را با كلمات منظوم ستايش مى كرده اند و اين اقتباسى است از دوران بدويت مذهب و عصر بت پرستى . در تلقى بدويان مذهبى ، خدايان را از آواز و ترانه خوش ‍ آيد.
در ادوار گوناگون ((يسنامزدا))، ((امشاسپندان ))، ((يزدات ))، ((زرتشت )) و... مورد ستايش قرار مى گرفتند. هر يك از قسمتهاى ((اوستا)) در مراسم ويژه اى (اعيادك نذورات و...) خوانده مى شود. بعضى فقرات آن براى جلوگيرى از تاءثير ((اهريمن )) (فصل 61) خوانده مى شد. در مواردى جچند ((ديوها)) نكوهش شده اند (يسنا 12) و به ((گرسا)) دشمن دين حمله گرديده اسست (فصل )) بند 24). در هنگام تهيه ((نان فطير)) فصلهاى 3 الى 5 ((يسنا)) را مى خوانند و آن را ((سروش درون )) گويند، زيرا براى ((فرشته سروش )) نذر مى كنند و نيز هنگام تهيه ((هوم )) (شراب مقدس ) فقرات 22 تا 27 ((يسنا)) مى خوانند.
((كريستن سن )) مى گويد ((يشت ))هاى 10 و 19 از همه قديمى تر است .
((بار تلمه )) يشت 15 را از بقيه قديمى تر مى داند. او يشت )) (ونديداد) را ساخته زمان اشكانيان مى داند و معتقد است كه ((يشت )) 16 در اواخر دوره اشكانى ساخته شده و ((خرده اوستا)) در عصر ساسانى تدوين گرديده است . اوستاى دوره ساسانى ثلث يا ربع اوستاى اصلى بوده است و هيچ ماءخذى قبل از آن در دست نيتس .
علت آن است كه آئين زرتشت از حمله اسكندر تا زمان اردشير پايكان به مدت نزديك به شش قرن فاقد كتاب و مركزيت بوده و روشن نيست براى تدوين جديد اوستا از چه منابعى استفاده شده است . بدون شك بسيارى از آداب و عقايد ملل ديگر در اين آئين راه يافته است . پس از مهاجرت زرتشتيان ايران به هندوستان در قرن )) ميلادى آنها در آنجا به گردآورى كتب خود پرداختند و اوستائى جديد تدوين كردند كه از اوستاى دوره ساسانى دوره ساسانى كم حجم تر بود. ((پورداوود)) محقق مشهور متعصب و افراطى ايرانى با همت زرتشتيان هند براى نخستين بار ((اوستا)) را با استفاده از زبانهاى باستانى هند و ديگر منابع مربوطه به فارسى ترجمه كرد(405)
ب : يشتها؛
((يشتها)) نيز از قسمتهاى مهم ((اوستا)) است . ((يشت )) به معناى ((فديه )) و((نيايش )) است . اين بخش شامل 21 فصل بوده و هر فصلى در تعريف و توصيف وستايش يكى از فرشتگان يا ((امشاسپندان )) مى باشد و هر يك از آنها در موقع ويژه اىخوانده مى شود. مثلا در ماه فروردين ((يشت )) مربوطه را در 19 فروردين ماه ، روز((فروردينگان )) مى خوانند. يا مهر يشت را در روز مهرگان (16 مهرماه ) در تعريف مهر (خورشيد) بيان مى دارند. و تير يشت را در جشن ابريزگان (= تيرگان ) مى خوانند.اسامى فصول كه با ذكر نام فرشته مخصوص ‍ آن معروف است ، عبارت است از: 1 هرمزديشت ، 2 خرداد يشت ، 3 ماه يشت ، 4 مهريشت ، 5 فروردين يشت ، 6 دين يشت ، 7 زاميانيشت ، 8 هفت امشاسپندان ، 9 آبان يشت 10 تيريشت ، 11 سروش يشت ، 12 بهرام يشت ،13 اردى بهشت يشت ، 16 خورشيد يشت ، 17 گوش ‍ يشت ، 18 اشن يشت ، 19 رام يشت ،20 اشناديشت ، 21 وننديشت (406)
ج : ونديداد؛
((ونديداد)) نيز يكى از بخشهاى مهم پنجگانه ((اوستا)) است . اين كلمه به معناى ((قانون عليه ديوها))ست و در آن آداب و رسوم مذهبى و احكام و مجازاتهاى دنيوى و اخروى وجود دارد. و بيشتر قوانين جزائى كه عليه تبهكاران و گناهكاران پيش بينى شده مانند تازيانه زدن ، محو حشرات موذى و انجام كارهاى نيك در اين كتاب آمده است . ونديداد يك كتاب فقهى است كه حاوى 22 ((فصل )) يا ((فركرد)) مى باشد.
هر فصلى درباره يك موضوع بحث مى كند كه به شرح زير مى باشد:
فصل اول ؛ از بهترين چيزها و شهرها سخن گفته : 1 بهترين مكانها، مسكن آريا است كه ده ماه گرما و دو ماه سرما در آن حكمفرماست . 2 كاوه كه مركزش سغد است . 3 مرو، دير مقدس ، 4 بلخ قشنگ ، 5 نساء، بين مرو و بلخ ، 6 هرات ، 7 دكرات ، 8 اورداى 9 ختته كه مركزش گرگان است . 10 هومنت ، 11 رى كه در آن سه نژاد است . 12 مخرم ، 13 گيلان كه محل تولد فريدون قاتل ضحاك است . 14 هفت رود، 15 ملكى (روم ) كه بدون شاه حكومت مى كند.
فصل دوم ؛ اهورمزدا در پاسخ زرتشت فرمود: قبل از تو با جمشيد، زيبا و مقدس سؤ ال و جواب نمودم و به علت كفرى كه گفت ، از رياست بر مردم بر كنار گرديد؛ ولى بعد از آن كه هزار سال با پاكى پادشاهى كرد، مردم فاسد شدند، به جمشيد خبر دادم كه برف و سرماى زيادى خواهد آمد و تمام خانه ها، دره ها و قلعه ها را آن سرما فرا خواهد گرفت . در آن موقع ، تو غارى به شكل مربع بساز كه هر ضلعش به درازاى يك ميدان اسب باشد. و از حيوانات و سبزيها و خوراكيها و زنان و مردان خوب در آن غار جاى ده .
فصل سوم ؛ بهترين امكنه جائى است كه مرد مقدس ، هيزم مقدس در دست داشته و آتش ، آب و گاو و گوسفند، زن و فرزند و اهل بسيار و علف بسيار، سگ فراوان ، مواشى ، چراگاه و اسباب زندگى زياد، و زمين پر آب داشته باشد. بدترين مكانها قبر انسان يا سگ مرده است . خوشا به حال فردى كه زمين را براى كشت و كار زير و رو كند و سوراخ حشرات را كه آفريده اهريمن هستند، نابود نمايد. و علف و غله و درخت بكارد.
فصل چهارم ؛ در بيان انواع وعده هاى دنيوى و اخروى است و در فضيلت آموزش و پرورش و زن گرفتن و فرزند داشتن و داشتن غلام و گوسفند و اسب .
فصل پنجم ؛ آتش فرزند اهورامزد است . مرد گناهكار نزد موبد توبه كند و او، ثلث گناه او را بريزد. اگر كسى در ميان جمع خوابيده باشد و بميرد، بقيه افراد نجس مى باشند. و اگر كسى در ميان گروهى از گله گوسفند و... بميرد، تا هشت گوسفند نجس است و اگر ساير سگان باشند، افراد كمترى را نجس ‍ مى كنند.
زنى كه بچه مرده بزايد، محل او را سى قدم از آب و آتش و از مردان مقدس ‍ و مذهبى سه گام دور نموده و لباس و خوراك جداگانه براى او فراهم نمايند. و مقدارى ادرار گاو نر، چند قطره ، و مقدار كمى خاكستر در رحم او بريزند و آنگاه با شاش گاو او را بشويند تا پاك شود. زن حائظ را با لباس زن بچه مرده زائيده ، بپوشانند.
فصل ششم ؛ كشاورزى كه زمين را شخم مى زند، بايد استخوان ، مو، ناخن و ادرار آدم و سگ و خون را از آن زمين دور سازد؛ و گرنه با تازيانه مجازات مى شود. مرده سگ و آدم آب را كدر و نجس مى كند. اگر در چاه و يا قنات افتد، حداقل 5/1 آنرا بايد بكشند تا پاك شود و در آب جارى 3 قدم و برف و تگرگ را تا 4 قدم در اطراف ، نجس مى كند.
فصل هفتم ؛ ادرار گاو نر از مطهرات است و كثافات مرده مانند بول و منى و ساير اشياء را پاك مى كند. كسى كه مرده حيوانى را نزديك آتش ببرد، براى هميشه نجس باشد. پزشكان ابتدا عملى را درباره ديو پرستان آزمايش ‍ نمايند و مزدا پرستان را معالجه كنند. آنگاه حق العلاج را نوشته و اگر بيمار سرپرست و رئيس خانه باشد كه او را درمان كنند، يك خر ماده يا معادل آن را پزشك دريافت كند...
فصل هشتم ؛ كسى كه نزديك مرده آدم و سگ برود، بايد بدن خود را با ادرار گاو نر و آب طاهر بشويد...
فصل نهم ؛ درباره مس ميت و چگونگى طهارت آن و دورى از آب و آتش و حيوان و همسر و... و غسل كردن و تشريفات آن .
فصل دهم ؛ براى جلوگيرى از حمله ديوان بايد گاتها را خواند و بحث از طهارت وجدان .
فصل يازدهم ؛ مطالبى در مورد آتش ، آب ، درخت ، مرد پركار، زن ، زرتشتى ، آفتاب و ساير مخلوقات خوب و خواندن دعاى تطهير بيان گرديده است .
فصل دوازدهم ؛ درباره مرگ نزديكان ، مانند پدر، مادر، برادر، خواهر، زن ، عمو، عمه ، دائى ، خاله و... مطالبى ذكر گرديده است كه براى انجام هر كدام چند روز بايد دست از كار كشيد.
فصل سيزدهم ؛ جوجه تيغى روزى هزار ضربه بر اهريمن زند. در مقابل ، موش صحرايى هزار ضربه بر اهورامزدا وارد مى كند. كشنده اولى را بايد هزار تا زيانه زد و كشتن دومى كفاره گناهان است . انواع مجازات سگها و مجازات كشنده آنها. هر سگ داراى هشت خصلت است .
فصل چهاردهم ؛ سگ آبى هزار رو سگ خشكى دارد. كسى كه او را زخمى نمايد يا بكشد، بايد ده هزار پشه و هزار مگس را بكشد و اسلحه يك لشكر را بدهد و يا يك دختر باكره به مرد مقدس اهداء نمايد. زمين زراعتى و 14 حيوان كوچك بدهد، و 14 توله سگ پرورش دهد.
فصل پانزدهم ؛ گناهان بزرگ عبارتند از: كافر شدن ، سگ پاسبان يا گله را داغ زدن و يا استخوان او را شكستن ، سگ حامله را زدن يا ترساندن به طورى كه در گودال افتد. با زن حائض نزديكى كردن ، با زن حامله وطى كردن به طورى كه زخمى شود. كسى كه با دختر باكره نزديكى كند، بايد خرج او و مادرش را بدهد و...
فصل شانزدهم ؛ وظايف زن حائض و دورى او از عناصر و افراد مقدس و تطهير او با ادرار گاو نر و آب .
فصل هفدم ؛ بايد مو و ناخن را در گودالى دور از آب و آتش و مرد مقدس ‍ بريزند، و بايد آنها را چال كنند؛ زيرا روى زمين را نجس مى كند.
فصل هجدهم ؛ كسى كه اشتباها براى دعا در برابر آتش دستمال جلو دهان بگيرد، مورد نكوهش قرار گرفته است . بهترين پرهيزكارى عبارت از گفتار نيك و كردار نيك است . سروش (جبرئيل ) از ديو پرسيد: چه چيز تو را بدون نزديكى ، باردار مى كند؟ ديو گفت : 6 دسته از مردم : 1 كم فروشان 2 كسى كه ايستاده ادرار مى كند 3 كسى كه در خواب محتلم شود و دعا نخواند 4 زناكار 5 پس از بلوغ كمربند مخصوص (كشتى ) نبندد 6 با زن حائض نزديكى كند.
فصل نوزدهم ؛ جريان نبرد اهريمن با زرتشت و غلبه دائمى بر اهريمن . زمان شوشيانس كه از شرق متولد مى شود و سپس از وضع افراد در پل چينوات (پل صراط) سخن به ميان آمده است .
فصل بيستم ؛ از انواع گياهان صحبت كرده است .
فصل بيست و يكم ؛ از ابر و آب و... سخن گفته است .
فصل بيست و دوم ؛ از حيوانات پليد مانند مار، و بعضى حيوانات مطالبى آورده است .
د: ويسبرد؛
((ويسبرد))به معناى ((جاويد))، ((گردش زندگى )) و ((سروران )) است . اين بخش از اوستا در واقع ستايشنامه اى است به پيشگاه اهورامزدا، زرتشت ، امشاسپندان ، ايزدان و ساير سروران جهان مينوى آسمان و زمين و آنچه در آنهاست . و نيز از جشنهاى دينى و مراسم مربوط به آنها سخن رفته است . (407)
ويسبرد شامل 22 يا 27 فصل است و داراى سه هزار و سيصد كلمه مى باشد. (408)
ه : خرده اوستا؛
به پهلوى ((خورتك اوستا)) يعنى ((اوستا كوچك )) ناميده مى شد. اين بخش از((اوستا)) (پنجمين قسمت ) توسط موبد معروف عصر ساسانى ((آذر پادماراسپند))(نگهبان آتش ) تدوين شد. اين كتاب شامل : ادعيه ، نيايش ، نماز، مناجات ايام مختلف وجنبشهاى دينى ، مراسم ازدواج و مرگ ، ايام خوشى و ناخوشى ، كفار گناهان ، رفعحاجات و... مى باشد .(409)
((نماز)) در آئين زرتشت به سه نام آمد است : 1 اشم و هو، 2 نيااَهو، 3 ينگهه هاتم . مطالب نماز، منظوم است كه قبلا جزء ((گاتها))بوده است و از اهميت ويژه اى برخوردار مى باشد.
كمربستن يا نيرنگ كشتى بستن . هر زرتشتى بايد از هفت سالگى كشتى ببندد و ((سدره )) بپوشد. اين كمربند از هفتاد و دو رشته نخ پشم گوسفند سفيد به وسيله زن موبد بافته مى شود. اين كمربند به شش رشته از دوازده نخ تشكيل شده ، بافته مى شود. اين هفتاد و دو نخ ، رشته هاى كالبد انسان را از گزند شياطين محفوظ مى دارد. ((سدره )) عبارت است از لباس ‍ سفيدى كه با 9 تكه پارچه دوخته شده و طى مراسم ويژه اى كه به دعاى موبد همراه است ، بر تن كودك مى نمايند. گويا اين رسم قبل از زرتشت نيز وجود داشته است .
دعاى ((چركرت دينيك )) را در مراسم مختلفه مى خوانند. نسخه اى از اين دعا در سال 1754 ميلادى بدست آمد. لذا برخى معتقدند كه اين دعا
جعلى است زيرا در اوستا نيامده است .
دعاى سروش باژ مانند ساير ادعيه از قسمتهاى مختلف اوستا جمع آورى شده است كه پس از خواب زير لب آهسته خوانده مى شود. ((باژ)) يعنى ((زمزمه كردن )) و ((سروش )) از فرشتگان است . اين دعا در پنج بند براى توبه از گناهان نيز خوانده مى شود. ((هوشيارم )) به معناى ((سحرگاهى )) دعائى است از قطعات ((اوستا)) (ازيسنا گرفته شده ) كه شامل پنج بند مى باشد. ((پنج نيايش )) دعا و نمازى است كه مخصوص خورشيد، ماه ، مهر، آب و آتش مى باشد. اين دعا را از ((يشت ها)) گرفته اند. ((پنجگاه )) دعائى است كه در شبانه روز پنج بار خواند مى شود ((ائوگمه ئيجا))؛ شامل 29 دعا كه پنج تاى آن از ((اوستا)) گرفته شده است . در اين رساله آمده است كه هيچ كس حتى موبدان و پادشاهان از مرگ نمى توانند فرار كنند، كه اگر كسى مى توانست ، بايد ((كيومرث )) كه سه هزار سال جهان را از آسيب نگاه داشت ، و ((هوشنگ )) كه 3/2 اهريمنان را نابود كرد، و ((جمشيد)) كه 616 سال و 6 ماه و 13 روز جهان را از مرگ بازداشت و ((ضحاك )) كه هزار سال و نيم روز جهان را دچار بدبختى كرد، از مرگ مى گريختند. پس مرگ به سراغ همه خواهند آمد.
((سى روزه ))؛ اين قسمت نيز از ((اوستا))گرفته شده است . هر روز از اين سى روز مربوط به يك فرشته است . (410)
((ارتاويرافنامك )) از كتب معتبره زبان پهلوى است . ((ارداويراف )) يكى از موبدانمشهور دوره اردشير پاپكان و شاپور اول بود. گويند وى براى رفتن به ((معراج ))توسط هفت ((موبد)) بزرگ برگزيده شد و براى پيمودن اين سفر روحانى وضوءگرفت و غسل كرد و معجون خواب آورى به نام ((منگ كشتاسبى )) بخورد و... هفت شبانهروز به معراج رفت و از محل آتشكده ((آذر تيغ )) قدم به جهان ديگر گذارد و از طبقاتگوناگون بهشت و جهنم ديدن كرد و مجازات گناهكاران را ديد و جايگاه مردان پاك وانجمن ((اهورا مزدا)) و ((امشاسپندان )) و ((زرتشت )) را مشاهده كرد. در طى اين سفر كدو فرشته به نام ((سروش )) يا ((جبرائيل )) و ((آذر)) او را راهنمائى مى كردند. او((پل صراط چسنوات )) را نيز ديد(411).
و: دساتير آسمانى ؛
اين كتاب در بردارنده نامه هاى پانزده نفر از پبسوابان مذهبى زرتشت است كه اولى((مه آباذ)) و آخرى ((ساسان پنجم )) است . گفته مى شود كه اين كتاب در عصر خسروپرويز به زبان فارسى در آمده و در سال 1158 هجرى در هند تدوين شده است .گروهى بر اين باورند كه اين كتاب از جعليات فرقه ((آذر كيوان )) است . ((آذركيوان )) از پيشوايان مذهب زرتشت و از مردم ((استخر)) فارس (معاصر دوره صفوى شاهعباس ‍ اول و ميرفندر سكى عالم شيعى معروف ) بوده كه به هندوستان رفت و در آنجافرقه اى بوجود آورد. عقايد اين فرقه به عقايد صوفيه نزديك است و با عقايد مانوىو بودائى همسوئى دارد. لغت ((دساتير)) به معنى ((ضد تيرگى )) است .
محقق ايرانى پورداوود مى گويد كه اين كتاب ، جعلى است ، زيرا در آن لغات جديدى بكار رفته كه از ابداعات نويسنده است (412).
بخشهاى ديگر اوستا
ز: دينكرد؛ يا دينكرت نيز از جمله كتب مهمه زرتشتى است كه محتواى آن ، بيانات شفاهى زرتشت را تشكيل مى دهد. اين كتاب توسط يكى از پيروان زرتشت تحرير يافته كه شامل آداب و رسوم مذهبى ، فقهى ، تاريخى ، نجوم و... مى باشد.
ح : صد در بندهش ؛ اين كتبا نيز شبيه كتاب فوق است كه شامل مسائل مذهبى و تعاليم مهمه زرتشت است . اين كتاب داراى صد بخش و هر بخش ‍ داراى چند بند است .
ط: ماتيكان هزار داستان ؛ كه شامل هزار فتواى قانوى مانند پرداخت ديون ، قيموميت ، طلاق و... مى باشد.
ى : دادستان دينيك ؛ اين كتاب مربوط به امور قضاوت و عدل و داد است كه شامل فتاواى يكى از علماء زرتشتى در پاسخ به سئوالات پيروان و مريدان خود از قبيل : نكاح ، ارث ، فرزند خواندگى ، مراسم دينى و... مى باشد.
ك : روايات ؛ اين كتاب دربردارنده فتواهاى موبدان ايرانى در پاسخ به سئوالات پارسيان ((هند)) است كه در طى 300 سال به تدريج به كشور هند فرستاده شده است . اين كتاب در ((هند)) به چاپ رسيده است . نسخه خطى آن در موزه ملى پاريس موجود است (413).
سرنوشت اوستا؛
ابوريحان بيرونى مى گويد: اوستا در خزانه دارا ابن دارا پادشاه ايران بود كه طلا كارى شده بود و بر دوازده جلد گاو نوشته شده بود(414). در روايات اسلامى سخن از دوازده هزار جلد گاو است . و چون اسكندر مقدونى اتشكده پارس را ويران كرد، اين نسخه اصلى اوستا سوخته شد. كه ما در صفحات گذشته به اين موضوع و چگونگى تدوين اوستا اشاره كرديم .
به گفته يك محقق اروپائى : در منابع زرتشتيان امده است كه در گذشته هاى دور، آنان سند ارزنده و گرانبهائى داشتند كه به دست اسكندر از ميان رفت . بنابراين متن مزديسنى قبل از دوره ساسانى در دست نبوده و نيست و آنچه در دست هست ، متون تدوين شده دوره هاى متاخر است كه ((اوستا)) ناميده مى شود(415).
زبان اوستائى در عصر ساسانيان مرده بود و مردم به آن زبان گفتگو نمى كردند و كلمات آن بويژه در كهن ترين متون بطور ناقص فهميده مى شد. سرودهاى مقدس دينى كه موبدان مى خواندند، براى خودشان نيمه مفهوم بود و براى ديگران غير قابل فهم . و اين مسئله باعث شد تا متون موجود را به زبان معاصر آن دوره ترجمه كنند... كتاب اصلى روايات دينى زرتشتيان در زمان ساسانيان ، مجموعه اى بود از سرودهاى آسمانى زرتشت و متنهاى دوره اشكانى با اضافاتى از موبدان (416).
تا قبل از ساسانيان ، پيروان زرتشت كتاب مذهبى خود را سينه به سينه حفظ مى كردند...(417) يك محقق آلمانى مى گويد: حكومت ساسانيان در آغاز با روحانيون زرتشتى متحد شد. ((اردشير اول )) در تدوين ((اوستا)) نقش مهمى داشت (418)محققان اسلامى بر اين باورند كه اوستا هيچگاه تدوين نگرديده است و هميشه سينه به سينه نقل گرديده است . در دوره ايران پس از اسلام ، اين تدوين صورت گرفته تا خود را در رديف اهل كتاب قرار دهند(419). برخى بر اين باورند كه اوستا در دوره هخامنشى مدون بوده است (اين مطلب مورد تائيد محققان شرقى است ) و در حمله اسكندر منهدم شد و دباره در دوره اشكانى تدوين شد. در آغاز دوره ساسانى نيز كار تدوين و ترجمه آن به زبان زنده روز از سر گرفته شد(420) بين اوستاى نخستين و اوستاى دوره ساسانى اختلاف است . دين زرتشت در دوره ساسانى دچار تغيير بسيار گرديد. اين دين در آغاز عصر ساسانى شكل و محتواى ديگرى داشت و در اواخر اين عصر صورتى ديگر. پس از سقوط امپراطورى ساسانى ، روحانيون زرتشتى دريافتند كه بايد دين خود را از انحطاط و انحلال نجات دهند. آنان اساطير و پيرايه ها را از دين بهى جدا كردند و آئين مزديسنى را بدون زنگ زروان پرستى و خورشيد پرستى ، ارائه كردند. بسيارى از روايات دينى را حذف كردند. بخشهائى از اوستاى ساسانى و تفسير آن را كه آلوده به افكار زروانيه شده بود، از ميان بردند. ((يشت ها)) ى مربوط به ((تكوين )) كه خلاصه انها در ((دينكرت )) باقى مانده ، بقدرى تحليل رفته است كه چند سطرى بيش از آن باقى نمانده است و چيزى از آن مفهوم نمى شود. در هيچيك از متون پارسى ، اشاره اى به اين اصلاح شده را چنان وانمود كردند كه گويا همان دين اوليه است . يك محقق فرانسوى مى گويد: متون مقدس مزديسنان تا اواسط قرن هفتم ميلادى سينه به سينه نگهدارى مى شد. تا اواخر دوره ساسانى كتب مذهبى مدون زرتشتى وجود نداشت . پس از انقراض ساسانيانك موبدان زرتشتى كه مى خواستند از مزاياى اهل كتاب در اسلام برخوردار شوند، به تدوين اوستاى ساسانى اقدام كردند. اگر چه لفظ اوستا در قرن ششم ميلادى متداول بوده ، ولى معناى اين واژه در آن دوران به معناى قانون بوده است . در سال 634 ميلادى محفوظات و خاطرات تدوين شد و از خط پهلوى به زبان رايج روز نگاشته شد(421). هنر يك ساموئل مى گويد: موبدان براى احكام خود هرگز به كتاب مقدس استناد نمى كنند. در اوائل نيز متونى را آهسته زير لب مى خواندند. و به همين خاطر بود كه ((عربها)) اوستا را ((زمزمه )) ناميده اند. و اين شيوه فراگيرى بسيار قديمى است . بنابراين ، اوستا قبل از دوره ساسانيان هرگز نوشته نشده بود(422).
يك محقق المانى مى گويد: در جنگ ((جلولا)) عده اى از سربازان ايرانى به دست مسلمانان اسير شدند. اسرا از قبول اسلام خوددارى كردند. وقتى فرمانده عرب ، دستور قتل آنان را داد، ((امام على بن ابيطالب (عليه السلام ) فرمود: اينها جزء كفار حربى نيستند، بلكه اهل كتاب مى باشند و من كتاب دينى ايرانيان را ديده و خوانده ام ، آنگونه كه تورات و انجيل را خوانده ام (423).
ديدگاهها؛
((آيا زرتشت داراى داراى كتاب بوده است ))
الف : منابع اسلامى ؛
منابع اوليه اسلامى تصريح و تاكيد دارند كه زرتشتيان اهل كتاب هستند. قرآن (424) كتاب مقدس و آسمانى اسلام به اصالت مذهبى زرتشتيان تصريح مى كند و پيروان اين دين را به عنوان صاحبان كتاب به رسميت مى شناسد. و بر همين اساس در فقه اسلامى زرتشتيان در كنار يهوديان و مسيحيان قرار گرفته اند.
در سيره و سنت پيامبر اسلام نيز رهنمودهائى در برخورد با زرتشتيان وجود دارد. پيشوايان معصوم اسلام شيعه نيز رهنمودهائى داده اند. كتب خراج اسلامى قواعدى در رابطه با اهل ذمه و صاحبان كتاب دارند كه شامل زرتشتيان مى شود. مورخان اسلامى كم و بيش به آئين زرتشت پرداخته اند.
ابن عباس مى گويد: پيامبر اسلام دستور داد تا از زرتشتيان مقيم يمن جزيه بگيرند. زرتشتيان جزيه دادند و بر آئين خود باقى ماندند(425).
امام ششم شيعيان ، حضرت جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام ) در رابطه با زرتشتيان فرمودندگ مجوسيان پيامبرى داشتند كه او را كشتند و كتابى داشتند كه آن را سوزاندند(426).
اسبغ بن بناته را وى شيعى و صحابى امام على بن ابيطالب (عليه السلام ) روايتى نقل مى كند كه حضرتش فرمود: زرتشتيان كتابى داشتند و پيامبرى كه بر آنان مبعوث شده بود(427)
روايت ديگرى از امام على بن ابيطالب (عليه السلام ) نقل شده كه فرمودگ مجوسيان چون داراى كتاب آسمانى بودند، لذا مانند اهل كتاب (يهود و مسيحيت ) جزيه مى دهند(428)
شيخ طوسى در كتاب ((الخلاف )) مى گويد:
(( المجوس كان لهم كتاب ثم رفع عنهم ... دليلنا اجماع الفرقه و اخبارهم ...(429) ))
و در كتاب ((المبسوط)) مى گويد:
(( من له شبهة كتاب و هم المجوس ؛ قال قوم : هم اهل الكتاب ، كان لهم كتاب ثم نسخ و رفع . و قال اخرون : ما كان لهم كتاب اصلا...(430) ))
ديدگاههاى فقهاء شيعه بر اساس همين نظر اخير شيخ طوسى در ((المبسوط)) دور مى زند و با مسئله با ((احتياط)) برخورد كرده اند.
مفسران شيعه براساس تصريح قرآن ، زرتشتيان را از اهل كتاب مى دانند. علامه طباطبائى مفسر شيعى معاصر تصريح مى كند كه بدون شك زرتشتيان داراى كتاب آسمانى و پيامبرى بوده اند(431)
ب ؛ در ((تورات )) و انجيل
واژه ((مجوس )) در تورات نيز آمده است . در قاموس كتاب مقدس كه شرح لغات و اعلام توراتت و انجيل است ، آمده كه : ((مجوس )) لفظى است ((كلدانى )) و مقصود از ان ((كهنه )) است كه درجه ايشان فيما بين حاكم و قوم است و خادمان دين زرتشت را نيز مجوس گويند به واسطه لباس مخصوص و عزلت ... در كتاب ارميا فصل 32، آيه 3 آمده : هر چند كه دانش ايشان بر قواعد صحيحه بنا نشده بود، با وجود اين ، دانيال ايشان را به حكمت و دانشمندى توصيف مى كند. در تورات چند بار واژه مجوس بكار رفته است (432).
ج ؛ در ((انجيل ))؛
در انجيل بيش از تورات سخن از مجوسيان رفته است . در باب دوم انجيل متى آمده سات كه : مجوسيان نخستين افرادى بودند كه به هدايت ستاره اى در مشرق بر ولادت ((مسيح )) آگاهى يافته و به راهنمائى ان ستاره به زيارت ((عيسى )) نائل آمدند:
آيه (1): و ((عيسى )) چون در ((بيت لحم )) يهوديه در زمان ((هيروديس )) شاه زائيده شد، ناگاه مجوسى چند از ناحيه مشرق
آيه (2): به اورشليم آمده ، گفتند: كجاست آن مولود كه پادشاه يهود است . زانكه ما به ستاره او در طرف شرق ديده ايم و از براى آن كه او را بپرستيم ، آمده ايم .
آيه (7): ((هيروديس )) به پنهانى مجوسان را نزد خويش خوانده ك زمان ظهور ستاره را از ايشان استفسار نمود.
آيه (8): پس ايشان را به ((بيت لحم )) فرستاده ، گفت : برويد و از حالات آن طفل اطلاع تمام بهم رسانيد و چون او را دريافته باشيد، مرا مطلع سازيد تا من نيز آمده او را پرستش كنم .
آيه (9): ايشان گفته شاه را شنيده ، رو به راه نهادند و ناگاه ستاره اى كه در ناحيه مشرق ديده بودند، در پيش روى ايشان مى رفت ؛ تا آنكه آمده ، بر جائى كه طفل بود ايستاد.
آيه (10): پس چون ستاره را ديدند بى نهايت خوشحال گشتند
آيه (11): و به خانه درآمده طفل را با مادر وى ((مريم )) يافتند، پس افتاده او را سجده كردند و مخازن خود را گشوده ، از طلا و كندر و مربا پيشكش ‍ دادند.
آيه (12): و از آنجا كه در خواب ملهم شده بودند كه به نزد هيروديس ‍ بازگشت نكنند، پس از راه ديگر به وطن خود بازگشتند.))(433)
واژه مجوس ؟
((مجوس )) معرب ((موى گوش )) يا ((سيخ گوش )) نام شخصى است كه در آئين زرتشت بدعتها گذاشت و اكنون پيروان زرتشت را ((مجوسى )) گويند. مجوسى (با ياى مجهول ) يعنى آتش پرست (434). و نيز مغ به معناى آتش پرست ، بيدين ، كافر، بت پرست ك راهب ، خمار، خداوند ميكده ، شاخ گاو و ريشه درخت خرما آمده است (435).
در قاموس قران امده است كه لفظ مجوس فقط يك بار در قرآن بكار رفته و مراد از آن ايرانيان قديم مى باشد كه دين انان را در كنار يكى از چهار دين مشهور دوران باستان قرار مى دهد. گفته مى شود كه مذهب مجوس در اصل مذهب شركت نبوده و در رديف اديان توحيدى قرار داشته است . جزيه گرفتن از مجوسيان دليل روشنى بر موحد بودن انان است . رواياتى مبنى بر اينكه مجوسيان اهل كتاب هستند، وجود دارد كه به انها اشاره شد. واژه ((مجوس )) در كتب آسمانى پيشين بكار رفته است كه به ان نيز اشاره شد.
يك محقق ايرانى مى گويدگ در هيچيك از كتب آسمانى تورات ، انجيل و قران از كتاب اوستا صريحا نام برده نشده و هر گاه از مذهب باستانى ايرانيان سخن به ميان آمده ، تنها به نام ((مجوس )) بسنده كرده اند و اين قوم را نماينده مذهب ايران باستان دانسته اند. نويسندگان اوليه اسلامى گمان كرده اند كه مراد از مجوس ، آفتاب پرستان بوده و برخى مانند ((جواليقى )) و ((سيوطى )) و ((خفاجى )) آن را از لغات دخيله در قرآن گفته اند. ((ابن سيده )) و ديگران آن را از واژه ((منبج )) كه به معناى كوتاه است ، مشتق دانسته و با كلمه ((گوش )) مركب گرفته و روى هم رفته منبج گوش ‍ را به معناى كوتاه گوش پنداشته اند. ((فيروز آبادى )) در ((قاموس ‍ المحيط)) مى گويد: ((مجوس ؛ كصبور، رجل صغير الاذنين وضع دينا و دعا الناس اليه . ((منبج گوش ))؛ رجل مجوسى كيهودى و يهود، و مجسه تمجسا اى صيره مجوسيا.)) در ((قاموس اللغه ))، ((منبج )) به كسر ((جيم )) نوشته شده ولى ((صاحب معيار اللغه )) آن را به ((ضم )) جيم نوشته است و آن را در فارسى به معناى مگش و زنبور گرفته است . در برهان قاطع نيز به همين معنى آمده است . منابع ديگر لغت ان را به معناى ((نخل انگبين )) و... گرفته اند. صاحب كتاب ((سافى فى الاسامى ئ مى گويد: ((مى گويد: ((المجوس ))، گبر و ((المجوسية ))، زن گبر است . واژه مجوس در قران اشاره به ظهور مردى است كه دينى آورد و مردم را به آن دعوت كرد و دين مغان را تباه نمود. برخى گويند كلمه ايرانى ((مجوس )) مشتق از ((مگوش )) است و به معناى ((مگو)) بوده كه در حالت مفعوليت ((مگوم )) مى گردد. در ((اوستا)) اين كلمه به شكل ((مغو)) و در گاتها مكرر به صورت ((مگ )) بكار رفته است . در زبان پهلوى ((مگوى يا ((موگ )) و در زبان فارسى معاصر ((مغ )) مى باشد.
كلمه ((مغ )) را با ((مغاك )) به معنى ((گودال )) نبايد يكى دانست . اين كلمه در زبان عبرى ((مگ )) و در پهلوى ((مگوشا)) آمده كه مستقيما از زبان پارسى باستان گرفته شده است . همين كلمه در زبان آرامى ((امگوشا)) و ((مگوش )) و در زبان سريانى ((مجوس ))، مگوش آمده كه به معناى موبد زرتشتى و مجوس آتش پرست و جادوگر مى باشد. وجوه ديگر اين كلمه در زبان سريانى چنين است : مگش ، مگشا، مگوشانا، مگوشيا، مگوشوتو، به معناى مجوسيت و آئين آتش پرستان ، سحر و جادوگرى است كه از ((مگوشا)) يعنى ((مجوس )) و آتش ‍ پرست كه ((كلدانى )) است ، گرفته شده است . گمان مى رود كه اين معنى از كتيبه ((بيستون )) گرفته شده باشد. كلمه مجوس در قرآن احتمالا از مگوشاى سريانى اخذ شده است (436).
واژه مغ ؟
((مغ )) واژه مترادف مجوس مى باشد كه لفظ آشورى آن ((مج ماج )) يعنى((بزرگ و عظيم )) است .((موبد)) يا ((مگويت )) سابقهاستعمال بسيار قديمى دارد. اين واژه به پيشوايان دين زرتشت اطلاق شده است . روحانيتزرتشت مقام تشريفاتى و موروثى است كه از پدر به پسر مى رسد و ديگران را چنينحقى نبوده است . بنابراين گفته ((هرودت )) مبنى بر اين كه : ((لفظ مغ به قبيله وطايفه خاصى از مادها اطلاق مى شده )) درست نمى باشد. بلكه مغان يك طبقه مذهبى بودهاند كه با فلسفه و تعاليم زرتشت آشنائى داشتند. مغان از دوران زرتشت تا به امروزسمت پيشوائى دين زرتشت را بر عهده داشته و دارند. آنان در ديدگان ايرانيان ازفرزانگان و دانشمندان بشمار مى آمدند. ((مغ )) يعنىحامل علم الهى و ستايشگر پروردگار است . در عهد عتيق ((مغ )) به معناى ((چادوگر))آمده است . در زبان يونانى نيز به همين معنا بكار رفته است . در سنگ نوشته بيستون(كتيبه داريوش ) آمده است كه : ((گوماتا)) از جماعت ((مغ ‌ها)) بر آن شد كه خانوادههخامنشى پارس را منقرض كند؛ ولى ((داريوش )) بر او پيروز شد و گروه بسيارى ازمغ ‌ها را بكشت و حكومت هخامنشى را نجات داد. ((هرودت )) مى گويد: مغ ‌ها تاقبل از پارسيان بر سكنه بومى باستان ايران نفوذ سياسى و مذهبى زيادى داشتند. درمذهب زرتشت بسيارى از اصول عقايد مغان از جمله احترام به آتش ‍ مورد توجه قرار گرفت... همين باعث شد تا مورخان اسلامى مغان و زرتشتيان را پيرو يك عقيده بدانند.(437)