تاريخ اسلام از منظر قرآن

يعقوب جعفرى

- ۱۷ -


در روايت ديگرى آمده كه آن حضرت با زنان در كنار كوه صفا جداگانه بيعت كرد و نيز روايت شده كه آن حضرت به هنگام بيعت زنان با آنان دست نداد بلكه ظرف آبى خواست و دست خود را در آن فرو برد. سپس زنان دستهاى خود را در آن فرو بردند.(613)
پيامبر خدا (ص) با زنان براى جهاد بيعت نكرد، بلكه براى ايمان به خدا و رعايت يك سلسله اصول اخلاقى بيعت كرد. در آيه زير كه در پى رويداد فتح مكه نازل شد(614) موضوعاتى كه بايد زنان براى آن با پيامبر بيعت كنند چنين بيان شده است :

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ بَيْنَ أَيْديهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصينَكَ في مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيم (615)
اى پيامبر، چون زنان با ايمان نزد تو آيند كه [با اين شرط] با تو بيعت كنند كه چيزى را با خدا شريك نسازند، و دزدى نكنند، و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند، و بچه هاى حرامزاده اى را كه پس انداخته اند با بهتان [و حيله ] به شوهر نبندند، و در [كار] نيك از تو نافرمانى نكنند، با آنان بيعت كن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه ، زيرا خداوند آمرزنده مهربان است .

جنگ حنين

هر چند با فتح مكه بسيارى از قبايل عرب مسلمان شدند يا دست از مخالفت با پيامبر اسلام (ص) برداشتند دو قبيله مهم هوازن در وادى حنين و ثقيف در طائف خود را آماده جنگ با مسلمانان كردند و پيامبر بى درنگ پس از فتح مكه سركوبى آنان را هدف قرار داد.
نخست با دوازده هزار نفر از سپاهيان خود به سراغ هوازن رفت . بعضى از مسلمانان از فزونى سپاه شوق زده شدند و مى پنداشتند كه هيچ قدرتى نمى تواند اين سپاه را شكست دهد. از سوى ديگر سپاه هوازن به فرماندهى مالك بن عوف در وادى حنين - تقريبا سى كيلومترى مكه - مستقر شده بود. در اين منطقه دره ها و تنگه هاى بسيارى وجود داشت . آنان درون تنگه هاى كمين كرده بودند(616) و با رسيدن سپاه اسلام ، از هر سوى بر مسلمانان تاختند و بسيارى از مسلمانان پا به فرار گذاشتند و پيامبر را تنها گذاشتند و تعداد اندكى همراه آن حضرت باقى ماندند. از آنها على (ع ) عباس ، فضل ، ربيعه و چند تن ديگر بودند. سپاه اسلام در همان آغاز رو به شكست بود. حارثة بن نعمان مى گويد: پيامبر به من فرمود: بنگر چند نفر از مسلمانان در حال جنگيدن هستند؟ من نگاه كردم و گفتم : فقط صد نفر!
پيامبر خدا (ص) از يك سو روى به جانب خدا كرد و از او يارى خواست و از سوى ديگر به عباس ، عموى خود كه صدايى رسا داشت ، فرمود: مسلمانان را ندا بده . او ندا داد و از همه خواست كه برگردند. مسلمانان گريخته گروه گروه برگشتند و مشغول نبرد شدند و پيامبر مشتى سنگريزه به سوى دشمن پرتاب كرد و فرمود: به خداى كعبه كه شكست خوردند.(617)
اوضاع گونه اى ديگر شد و مسلمانا با قدرت تمام جنگيدند و كمك هاى غيبى هم به يارى آنان آمد و آنان پيروز ميدان شدند و دشمن را به سختى شكست دادند و اسيران و غنايم بسيارى به دست آوردند.(618)
قرآن كريم درباره جنگ حنين و غرور مسلمانان به سبب فزونى تعدا سپاه و مسايل ديگر آن چنين مى فرمايد:

لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ في مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ * ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرين (619)
قطعا خداوند شما را در مواضع بسيارى يارى كرده است ، و [نيز] در روز ((حُنَين )) آن هنگام كه شمار زيادتان شما را به شگفت آورده بود، ولى به هيچ وجه از شما دفع [خطر] نكرد، و زمين با همه فراخى بر شما تنگ گرديد، سپس در حالى كه پشت [به دشمن ] كرده بوديد برگشتيد. آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد، و سپاهيانى فرو فرستاد كه آنها را نمى ديديد، و كسانى را كه كفر ورزيدند عذاب كرد، و سزاى كافران همين بود.
پيامبر خدا (ص) پس از شكست قبيله هوازن براى سركوبى قبيله ثقيف به طائف رفت . سپاه اسلام پانزده روز طائف را محاصره كرد. گفته شده كه پيامبر براى كوبيدن حصار طائف منجنيق نصب كرد، ولى پس از درگيرى هاى متعدد طائف را رها كرد و به مدينه برگشت .(620)

سال نهم هجرت

در اين سال علاوه بر حادثه مهم جنگ تبوك و كشف توطئه منافقان ، هيئتهاى نمايندگى قبايل بسيارى در مدينه به خدمت پيامبر رسيدند و بسيارى از آنها مسلمان شدند و براى همين است كه سال نهم را عام الوفود (سال آمدن هيئتهاى قبايل ) ناميده اند.(621) به گفته مسعودى ، شمار مسلمانان در سال نهم بيش از يكصد هزار نفر بود و در حجاز مشرك بودن يك عيب شمرده مى شد.(622)

جنگ تبوك

در سال نهم هجرت سراسر حجاز تقريبا به حاكميت اسلام در آمده بود و قبايل گوناگون خواه و ناخواه اسلام اظهار مى كردند؛ اما حكومت اسلامى از بيرون حجاز (از سوى حكومت روم ) تهديد مى شد. در بعضى از مناطق در پى سيطره روم در شمال حجاز (شامات ) تحركاتى براى حمله به قلمرو مسلمانان انجام شد و بازرگانانى كه ميان مدينه و شام رفت و آمد مى كردند به پيامبر اسلام گزارش دادند كه روميان سپاه بسيارى در شام آماده كرده اند و هرقل قبايل عربى ساكن در شام را هم با خود همراه كرده و خود در شهر حمص است و آنها دشمنى خوف انگيزتر از مسلمانان براى خود نمى دانند.(623)
پيامبر خدا (ص) اصحاب خود را براى جنگ با روميان فراخواند و اين در حالى بود كه هوا بسيار گرم و وقت چيدن خرما بود و مسلمانان بايد محصول خود را رها مى كردند و در آن هواى طاقت فرسا مسافتى طولانى را مى پيمودند. منافقان و بعضى از مسلمانان سست ايمان از پيامبر اجازه خواستند كه در جهاد شركت نكنند و بهانه هاى گوناگونى آوردند، ولى پيامبر براى امر جهاد بسيار جدى بود و نيروهاى خود را جمع كرد و از قبايل اطراف هم كمك خواست و سپاهى برگرفته از سى هزار نفر فراهم آورد.(624) چون فرمان حركت داده شد گروه هايى از منافقان و مسلمانان سست ايمان از شركت در جهاد تخلف كردند و در مدينه ماندند.
در اين سفر، پيامبر خدا (ص) براى حساس بودن اوضاع مدينه و مراقبت از رفتار منافقان دستور داد على (ع) در مدينه بماند. منافقان شايع كردند كه پيامبر از بى مهرى ، على را با خود نبرده است . على (ع) ناراحت شد و به سوى سپاه اسلام حركت كرد و در جُرف - در سه ميلى مدينه - خدمت پيامبر (ص) رسيد و شايعات را بازگو كرد. پيامبر فرمود: دروغ گفته اند. همانا من تو را در [اداره ى ] آنچه پشت سر گذاشته ام جانشين خود قرار داده ام ، آيا راضى نمى شوى كه نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى باشى ! جز اينكه پس از من پيامبرى نيست . على (ع) به مدينه برگشت و پيامبر به راه خود ادامه داد.(625)
سپاه اسلام با دشوارى هاى فراوان و رنج بسيار سرانجام به تبوك (626) رسيد. پيامبر بيست شب در آنجا بود و هرقل همچنان در حمص اقامت داشت .(627) معلوم گرديد كه روميان از جنگ منصرف شده اند و از همين رو پيامبر به مدينه بازگشت . هرچند مسلمانان در اين سفر رنجهاى بسيار بردند، اين آزمونى بزرگ بود و نشان داد كه مسلمانان در دشوارترين موقعيت هم از اسلام حمايت مى كنند. نيز چهره منافقان به خوبى نمايان شد و جامعه اسلامى آنان را شناخت . همچنين پيامبر در مسير خود، پيمانهايى با بعضى قبايل مرزنشين بست كه در تاءمين امنيت منطقه سهم مهم داشت .

تحليل جنگ تبوك در قرآن

در قرآن كريم در سوره توبه ، آيات متعددى درباره جنگ تبوك نازل شده كه به بيان دشوارى هاى اين جنگ و علت سستى برخى از مسلمانان و تخلف منافقان از آن مى پردازد.

بيسج همگانى

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في سَبيلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الاْخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الاْخِرَةِ إِلاّقَليلٌ * إِلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير(628)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شما را چه شده است كه چون به شما گفته مى شود: ((در راه خدا بسيج شويد)) كندى به خرج مى دهيد؟ آيا به جاى آخرت به زندگى دنيا دل خوش كرده ايد؟ متاع زندگى دنيا در برابر آخرت جز اندكى نيست . اگر بسيج نشويد، [خدا] شما را به عذابى دردناك عذاب مى كند، و گروهى ديگر به جاى شما مى آورد، و به او زيانى نخواهيد رسانيد، و خدا بر هر چيزى تواناست .

انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون (629)
سبكبار و گرانبار، بسيج شويد و با مال و جانتان در راه خدا جهاد كنيد. اگر بدانيد، اين براى شما بهتر است .
پس از انتقاد سختى كه در آيات پيش ، از گروهى از مسلمانان به عمل آمد و آنان به خاطر سستى در جهاد مورد عتاب قرار گرفتند، اينك به آنان فرمان مى دهد كه سبكباران و گرانباران براى جهاد بيرون رويد و در راه خدا با مالها و جانهاى خود جهاد كنيد.
بر طبق اين آيه ، هم آنها كه وابستگى زيادى ندارند و به آسانى مى توانند در جهاد شركت كنند و هم وابستگان ، وظيفه داشتند در جهاد شركت كنند.
البته در آيات ديگر، به كسانى كه واقعا عذر دارند، مانند نابينايان و بيماران سخت ، اجازه داده شده كه در جهاد شركت نكنند:

لَيْسَ عَلَى الضُّعَف اءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذى نَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَج ...(630)
بر ناتوانان و بر بيماران و بر كسانى كه چيزى نمى يابند - [تا در راه جهاد] خرج كنند - هيچ گناهى نيست .
در روايتى آمده ابن امّمكتوم نابينا به خدمت پيامبر (ص) رسيد و از او كسب تكليف كرد و پيامبر درباره او سكوت نمود و او خود را آماده شركت در جهاد مى كرد كه آيه نامبرده نازل شد.(631)

بهانه جويى هاى منافقان

لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون (632)
اگر مالى در دسترس و سفرى [آسان و] كوتاه بود، قطعا از پى تو مى آمدند، ولى آن راه پرمشقت بر آنان دور مى نمايد، و به زودى به خدا سوگند خواهند خورد كه اگر مى توانستيم حتما با شما بيرون مى آمديم ، [با سوگند دروغ ]، خود را به هلاكت مى كشانند و خدا مى داند كه آنان سخت دروغگويند.
در جنگ تبوك بعضى از منافقان به خدمت پيامبر آمدند و با اظهار بهانه هايى از او خواستند كه اجازه دهد آنان در اين جنگ شركت نكنند و پيامبر به آنها اجازه داد. البته پيامبر از جانب خدا ماءمور بود براى كسانى كه واقعا عذر پذيرفته اى دارند و از آن حضرت اجازه مى خواهند، اجازه دهد كه در جهاد شركت نكنند:

... فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ...(633)
پس چون براى برخى از كارهايشان از تو اجازه خواستند به هر كس از آنان كه خواستى اجازه ده .
منافقان هيچ عذر صحيحى نداشتند و فقط براى سختى جنگ از شركت در آن خوددارى مى كردند. از يك سو بهتر اين بود كه پيامبر به آنها اجازه ندهد، تا راست و دروغ سخن آنها آشكار شود و پيامبر دروغگويان را بشناسد؛ ولى از سويى اجازه دادن به آنها كه در جهاد شركت نكنند به نفع مسلمانان بود. چون اگر شركت مى كردند فتنه انگيزى مى كردند و ميان مسلمانان تفرقه مى انداختند.

عَفَا اللّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبين (634)
خدايت ببخشايد، چرا پيش از آنكه [حال ] راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى ، به آنان اجازه دادى ؟
گويا رسول خدا (ص) به موجب در نظر گرفتن مصلحت ، روا نديده است كه اينان در جهاد شركت كنند؛ چنانچه از آيات بعد پيداست . بنابراين از همان آغاز، عذر دروغين آنان را پذيرفت و از شركت در جهاد معافشان داشت . اما خداوند كه خواهان كشف چهره نفاق بود چنين روا مى ديد كه به آنها نخست اجازه داده نشود، تا خود با تمرد از شركت در جنگ خويشتن را رسوا سازند.
در ادامه آيه مى خوانيم :

لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ * إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُون (635)
كسانى كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارند، در جهاد با مال و جانشان از تو [عذر و] اجازه نمى خواهند، و خدا به [حال ] تقوا پيشگان داناست . تنها كسانى از تو اجازه مى خواهند [به جهاد نروند] كه به خدا و روز بازپسين ايمان ندارند و دلهايشان به شك افتاده و در شك خود سرگردانند.

فتنه گرى منافقان

وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدينَ * لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فيكُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ بِالظّالِمين (636)
و اگر [به راستى ] اراده بيرون رفتن داشتند، قطعا براى آن ساز و برگى تدارك مى ديدند، ولى خداوند راه افتادن آنان را خوش نداشت ، پس ايشان را منصرف گردانيد و [به آنان ] گفته شد: ((با ماندگان بمانيد)) اگر با شما بيرون آمده بودند جز فساد براى شما نمى افزودند، و به سرعت خود را ميان شما مى انداختند و در حق شما فتنه جويى مى كردند، و در ميان شما جاسوسانى دارند [كه ] به نفع آنان [اقدام مى كنند]، و خدا به [حال ] ستمكاران داناست .
همين منافقان كه پيش پيامبر مى آمدند و از او اجازه مى خواستند كه در جهاد شركت نكنند، پيش از آن خود تصميم داشتند كه به جهاد نروند و اجازه خواستن آنها نوعى تظاهر به اطاعت بود و هر چند پيامبر اجازه نمى داد آنها به جهاد نمى رفتند. اگر آنها مى خواستند بيرون روند خود را آماده مى كردند و ساز و برگ جنگى تهيه مى ديدند.
آرى ، خدا نمى خواست آنها در جهاد شركت كنند. از اين رو، به دلهايشان افكند كه بمانند؛ مانند كودكان و زنان و بيماران . اين در حالى است كه از نظر تشريعى و تكليفى وظيفه آنها رفتن بود.
البته اينكه خدا آنها را از نظر تكوينى از رفتن به جهاد باز داشت ، دليل جبر نيست . زيرا آنها با اراده خود و آزادى عمل چنين كردند.
در آيه بعد چنين توضيح مى دهد: اگر آنها در جهاد شركت مى كردند، براى شما مايه زحمت مى شدند و جز فساد و فتنه كارى نمى كردند. به سرعت در ميان صفوف شما رخنه مى كردند و به فتنه انگيزى مشغول مى شدند و در ميان شما هم كسانى هستند كه به سخنان فتنه انگيز آنها گوش ‍ مى دهند.
آرى ، آنها با تبليغات خود مسلمانان ضعيف را منحرف مى كردند و در سپاه اسلام تفرقه مى انداختند و روحيه سپاه را تضعيف مى كردند.

لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَ هُمْ كارِهُون (637)
در حقيقت پيش از اين [نيز] در صدد فتنه جويى برآمدند و كارها را بر تو وارونه ساختند، تا حق آمد و امر خدا آشكار شد، در حالى كه آنان ناخشنود بودند.
منظور آزمون آنان در جنگ احد است كه به سركردگى عبدالله بن ابى ضربه سختى به مسلمانان وارد آوردند و گروه بسيارى را از شركت در جهاد بازداشتند و نه تنها خود به جنگ نرفتند، بعضى از قبايل مسلمان را نيز به ترديد انداختند؛ مانند دو قبيله بنوسلمه و بنوحارثه كه سرانجام بر ترديد خود غلبه كردند و در جهاد شركت نمودند.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لي وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ * إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُون (638)
و از آنان كسى است كه مى گويد: ((مرا [در ماندن ] اجازه ده و به فتنه ام مينداز.)) هش دار، كه آنان خود به فتنه افتاده اند، و بى ترديد جهنم بر كافران احاطه دارد. اگر نيكى به تو رسد آنان را بدحال مى سازد، و اگر پيشامد ناگوارى به تو رسد مى گويند: ((ما پيش از اين تصميم خود را گرفته ايم .)) و شادمان روى بر مى تابند.
بعضى از آنها اجازه مى خواستند كه در جهاد شركت نكنند و جهاد را يك نوع بلا، مصيبت و فتنه و عذاب مى دانستند. اين آيه روشن مى سازد آنها كه از فتنه مى ترسند خود در كانون فتنه قرار دارند. نفاق نوعى بيمارى هلاكت آورى كه انسان را نگون بخت مى كند. منافق آسودگى ندارد و پيوسته مواظب است كه كارى از او سر نزند كه باطن او آشكار شود. او هميشه در اضطراب است و نگران آينده خود.
آنان اگر به مسلمان مصيبتى برسد - مثلا شكست بخورند يا كشته شوند - خوشحال مى شوند و مى گويند ما از پيش احتياط لازم را به جاى آورديم و به اين بلا دچار نشديم . و بدين سان بر مسلمانان طعنه مى زنند.

وعده پيروزى يا شهادت

قُلْ لَنْ يُصيبَنا إِلاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ* قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصيبَكُمُ اللّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدينا فَتَرَبَّصُوا إِنّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُون (639)
بگو: ((جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمى رسد. او سرپرست ماست ، و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند.)) بگو: ((آيا براى ما جز يكى از اين دو نيكى را انتظار مى بريد؟ در حالى كه ما انتظار مى كشيم كه خدا از جانب خود يا به دست ما عذابى به شما برساند. پس انتظار بكشيد كه ما هم با شما در انتظاريم .))
خداوند در برابر اظهار خوشحالى منافقان از شكست مسلمانان ، دو نكته را ياد مى كند: نخست اينكه جز آنچه خدا خواسته است چيزى بر مؤمنان نمى رسد. چنين اعتقادى باعث پيدايش روحيه بسيار بالايى مى شود و آنان مطمئن مى شوند كه جبهه توحيد سرانجام پيروز خواهد شد:

كَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي ...(640)
خدا مقرر كرده است كه : ((حتما من و فرستادگانم چيره خواهيم گرديد.))
در آيه بعد به منظور پاسخ ديگر به منافقان ، به پيامبر دستور مى دهد كه به آنان بگو: آيا شما جز يكى از دو كار خوب ، چيز ديگرى را براى ما انتظار داريد! يكى پيروزى و ديگرى شهادت . مؤمن اگر پيروز شود خوشحال است كه مرام خود را پيش برده است و اگر در راه عقيده خود بميرد براى او يك سعادت است كه در راه خدا كشته مى شود.
در ادامه آيه به پيامبر دستور مى دهد كه به منافقان بگو: ما درباره شما انتظار داريم كه خداوند به شما يا از جانب خود و يا به دست ما عذابى برساند. عذابى كه خدا از جانب خود به منافقان مى رساند گرفتارى آنان در اين دنيا و به آتش افتادنشان در آخرت است و عذابى كه به دست مسلمانان به آنها مى رساند اين است كه خدا افشاى شان كند و به مسلمانان فرمان دهد كه آنها را بكشند و تار و مار كنند.
آرى ، شما درباره ما انتظارى داريد و ما هم درباره شما انتظارى ! حال هر دو در انتظار مى مانيم تا چه پيش آيد.
در ادامه سوره ، برخى ديگر از حالات عمومى منافقان ياد مى شود كه درباره جنگ تبوك نيست . پس از آن ، بار ديگر به موضوعات جنگ تبوك مى پردازد:

خوشحالى منافقان از تخلف از جهاد

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّهِ وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ * فَلْيَضْحَكُوا قَليلاً وَ لْيَبْكُوا كَثيراً جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُون (641)
بر جاى ماندگان ، به [خانه ] نشستن خود، پس از رسول خدا، شادمان شدند، و از اينكه با مال و جان خود در راه خدا جهاد كنند، كراهت داشتند و گفتند: ((در اين گرما بيرون نرويد.)) بگو: ((- اگر دريابند - آتش ‍ جهنم سوزان تر است .)) از اين پس كم بخندند، و به [جزاى ] آنچه به دست مى آورند، بسيار بگريند.
منافقان از اينكه در جهاد شركت نكرده اند خوشحال بودند. چون خوش ‍ نداشتند با مالها و جانهاى خود در راه خدا جهاد كنند. آنها نه تنها خود در جهاد شركت نكردند، ديگران را نيز از شركت در جهاد منع مى كردند. جنگ تبوك در هواى بسيار سوزان رخ مى داد و منافقان مردم را از رفتن در اين هواى گرم نهى مى كردند. خداوند به آنها پاسخ مى دهد كه آتش جهنم گرمتر است ، اگر بفهمند.
در آيه بعد مى فرمايد: آنها بايد كمتر بخندند و بيشتر گريه كنند. منظور اين است كه آنها به زودى به سزاى اعمال خود خواهند رسيد و كمتر شادمان خواهند بود و بيشتر ناراحت و پشيمان خواهند شد. شادى هايشان زودگذر و گريه ها و اندوهشان هميشگى خواهد بود.

شركت ندادن منافقان در جنگها

فَإِنْ رَجَعَكَ اللّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفين (642)
و اگر خدا تو را به سوى طايفه اى از آنان بازگردانيد، و آنان براى بيرون آمدن [به جنگ ديگرى ] از تو اجازه خواستند، بگو: ((شما هرگز با من خارج نخواهيد شد، و هرگز همراه من با هيچ دشمنى نبرد نخواهيد كرد، زيرا شما نخستين بار به نشستن تن در داديد. پس [اكنون هم ] با خانه نشينان بنشينيد.))
منافقانى كه از شركت در جنگ تبوك سر باز زدند و در خانه نشستند شايستگى آن را نداشتند كه در هيچ جنگى شركت كنند. به همين علت در اين آيه خطاب به پيامبر اظهار مى دارد كه اگر خدا تو را پس از جنگ تبوك به مدينه و نزد اين منافقان برگردانيد و آنها از تو اجازه خواستند كه در جهاد ديگرى شركت كنند، به آنها بگو شما هرگز با من براى جهاد بيرون نخواهيد شد و با دشمن جنگ نخواهيد كرد. اين امر بدان سبب است كه آنها در ميان سپاه اسلام فتنه و آشوب و فساد مى آفريدند و باعث تضعيف روحيه سپاهيان اسلام مى شدند.

پذيرفته نشدن عذر منافقان

يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون (643)