تبليغ در قرآن

علی اصغر الهامي نيا

- ۱۱ -


بـلعـم بـن بـاعـورا اسـم اعـظـم مـى دانـسـت و خـدا را با آن مى خواند و دعايش مستجاب مى شد، او طـرفـدار فرعون شد، وقتى فرعون ، موسى را تعقيب كرد، از بلعم خواست كه درباره حضرت مـوسى نفرين كند تا به دام فرعون بيفتد، بلعم سوار الاغش شد تا در طلب موسى برود ولى آن حـيـوان از رفـتن امتناع كرد و گام از گام برنداشت ، بلعم شروع كرد به زدن الاغ ، خداوند زبان آن حيوان را گويا كرد و به بلعم گفت : واى بر تو! چرا مرا مى زنى ؟ آيا توقع دارى تـو را بـراى نـفـريـن كـردن پـيـامبر خدا و گروهى مؤ من ببرم ؟! بلعم (بيشتر عصبانى شد و) آنقدر آن را زد تا به قتل رسيد، بدين سبب اسم اعظم از يادش ‍ رفت .(448)
بـلعـم ، نمونه زشت دانشمندان كلاّشى است كه دانش خويش را براى دستيابى به دنيا به كار مـى گـيرند و به همين دليل به مراكز قدرت و ثروت مى پيوندند و خدا و خلق را فراموش مى كنند. از اين رو قرآن مجيد پيامبر(ص ) را مأ مور مى كند كه داستان او را براى مردم بازگو كند تا مايه عبرتشان گردد؛
(وَاتـْلُ عـَلَيـْهـِمْ نـَبـَأَ الَّذى آتـَيـْنـاهُ آيـاتـِنـا فـَانـْسـَلَخَ مِنْها فَاَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ)(449)
و بـر آنـهـا بـخـوان سـرگـذشت كسى را كه آيات خود را به او داديم ولى خود را از آنها تهى ساخت و شيطان از پى او رفت (تا گمراهش كرد) و از هلاك شدگان شد!
در آيه بعد او را به سگى تشبيه مى كند كه چه مورد حمله قرار بگيرد و چه نگيرد، زبانش را درمى آورد و از عطش ، لَه لَه مى زند! و خاطر نشان مى كند كه تشنگان جاه و مقام چه آن را بيابند و نيابند، هرگز سيراب نمى شوند و آرام نمى گيرند.
4 ـ قـرآن مـجـيـد از هـمـسـران دو پـيـامـبـر به عنوان عناصر خائنى ياد مى كند كه مصداق ضرب المـثـل (آب در كـوزه و مـا تـشـنـه لبان مى گرديم ) شدند و با اينكه همسر پيامبر خدا بودند ولى هرگز از محضر نبوت سود نبردند و مانند بيگانگان به آرمان والاى توحيدى پشت كردند و نه تنها در صف كافران قرار گرفتند، بلكه الگوى آنان قرار گرفتند:
(ضـَرَبَ اللّهُ مـثـَلاً لِلَّذيـنَ كـَفـَرُوا امـْرَأَتَ نـُوحٍ وَامـْرَأَتَ لُوطٍ كـانـَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صـالِحـَيـْنِ فـَخـانـَتـاهـُمـا فـَلَمْ يـُغـْنـِيـاً عـَنـْهـُمـا مـِنَ اللّهِ شـَيـْئاً وَ قـيـلَ ادْخـُلاَ النـّارَ مـَعـَ الدّاخِلينَ)(450)
خـداونـد بـراى كـسـانـى كـه كـافـر شـدنـد، هـمـسـر نـوح و هـمـسـر لوط را مـَثـَل زده اسـت ؛ آن دو (بـا ايـنـكـه ) هـمـسـران آن دو بـنـده شـايـسـتـه مـا بـودنـد به آنان خيانت كردند(451) و آن دو پيامبر نتوانستند در برابر (عذاب ) خدا سودى به آنان برسانند و به آنان گفته شد: (همراه وارد شوندگان ، به دوزخ درآييد!)
يـادآورى و نـقـل سـرگـذشـت عـنـاصـر منفى و پليدى همچون ، سامرى ، ابولهب ، جالوت ، اقوام تبهكار و... همه بدين سبب است كه مسلمانان از سرگذشت آنان عبرت گيرند و هرگز چون آنان رفتار نكنند تا خود عبرت ديگران شوند؛ چنان كه فرمود:
(وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللّهَ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ اُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ)(452)
مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنان را به خود فراموشى دچار كرد و آنان همان فاسقانند.
ابزار و وسايل
سـود جـسـتـن از ابـزار و وسـايـل مـنـاسـب ، سـومـيـن ركـن پـيـامـگـزارى را پـس از راهـها و روشها تشكيل مى دهد و پيامگزار نمى تواند از آن غافل باشد. بلكه بدون ابزار، كار به سامان نمى رسد.
نـكـتـه اى كـه پـيـش از هـر بـحـث ديـگـرى در وادى ابـزار و وسايل تبليغ دانستنش ضرورى است اينكه ؛ دنياى سياست و تبليغات به شعار (هدف وسيله را تـوجـيه مى كند) معتقد است و براساس چنين شعارى ، هر كس براى رسيدن به اهداف سياسى و تـبـليـغـى خـود از هر وسيله اى سود مى جويد گر چه دروغ و تهمت و غارت و كشتار باشد، مثلاً گـوبـلز ـ وزيـر تـبليغات هيتلر ـ مى گفت : (در سلّولِ گاز مى توان در آن واحد، صدها نفر را مـسـمـوم كـرد ولى بـا يـك دروغ ، كـه بخوبى ساخته و پرداخته شده باشد، مى توان ذهن صد ميليون نفر را دچار مسمويت كرد!(453)
چـنـيـن روشـى بـراى دسـتـيـابـى بـه اهـداف نـامـشـروع و بـاطـل ، بـسـى سودمند است ، ولى در پيامگزارى الهى ـ كه هدفى جز حق ندارد ـ به كارگيرى وسـيـله نـامـشـروع بـه هـيـچ وجـه روا نـيـسـت و چـنـيـن كـارى نقض غرض محسوب مى شود چرا كه تـوسـّل بـه بـاطـل ، در واقـع امـضـا و تـثـبـيـت آن اسـت و ايـن ، دعـوت بـه بـاطـل اسـت نـه دعـوت بـه حـق ! و ابـزار و مـقـدمـات بـاطـل ، هـرگـز نـتـيـجـه حـق به بار نمى آورد.(454)
مـى تـوان گـفـت ؛ اسـتـراتـژى سـودجـويـى از ابـزار و وسايل را قرآن مجيد در اين آيه بيان كرده است :
(وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذى خَبُثَ لا يَخْرُجُ اِلاّ نَكِداً...)(455)
سـرزمـيـن پـاكـيـزه ، گياهش به فرمان پروردگارش ‍ مى رويد اما سرزمينهاى بدطينت (و شوره زار) جز گياه ناچيز و بى ارزش از آن نمى رويد.
سيره عملى مبلّغان معصوم بويژه رهبر عظيم الشأ ن اسلام (ص ) و اميرمؤ منان (ع ) نيز چنين بود كـه هـرگـز بـراى تـبليغ پيام حق الهى از هيچ وسيله نامشروع استفاده نكردند و اصولاً يكى از شـاخـصـه هاى سياست الهى و امتياز آن از سياست شيطانى و طاغوتى همين به كارگيرى ابزار مـشـروع از سـوى ايـنان و بى مبالاتى و باطل گرايى طاغوتيان و پيروى از شعار شيطانى و ضد عقل و ضد شرع (هدف وسيله را توجيه مى كند) مى باشد و پرواضح است كه مبلّغان الهى در هر دوره و ميدانى بايد سيره سلف صالح و رهبران معصوم را پيشه خود سازند.
نقش و اهميت ابزار
در تعريف ابزار گفته اند:
(ابـزارهـاى تـبـليـغ وسائل يا وسائطى هستند كه پيام رسان ، پيام خويش را بدان وسيله به پيام گيرنده منتقل مى كند، تا وى را به پذيرش پيام وادارد.)(456)
بـا تـوجـه بـه بـخـش پـيـش در تـكـمـيل تعريف فوق بايد گفت : (ابزارهاى تبليغ اسلامى ، وسـائل يـا وسـائط مـشـروعى هستند كه مبلّغ الهى ، پيام خويش را بدان وسيله به پيام گيرنده منتقل مى كند.)
بـنـابـرايـن ، هـرآنـچـه بـه شـكل مشروع در انتقال پيام به كار گرفته مى شود اعم از نيروى انسانى ، عوامل طبيعى ، ابزارهاى مصنوعى ، تكنيكهاى علمى ، آفرينشهاى هنرى و... عنوان ابزار دارد.
بـا تـوضـيـح يـاد شـده ، تـرديدى در اهميت و نقش ‍ مهمى كه ابزار در پيام رسانى ايفا مى كند بـاقـى نـمـى مـانـد و در واقـع ، بـدون بـه كـارگـيـرى وسائل تبليغ ، عمليات پيام رسانى به ندرت انجام مى گيرد، اگر نگوييم اصلاً انجام نمى گيرد. قرآن مجيد براى نشان دادن ابزار تبليغ و تعليم ، در سوره (الرّحمن ) پس از ياد كرد از قـرآن مـجـيـد، نـعـمـت (بـيـان ) را در صدر نعمتهاى الهى قرار داده ، سپس به شمارش ديگر نـعـمـتـهـا پـرداخـتـه اسـت ، هـمـچـنـيـن بـه (قـلم و كـتـاب ) كـه سمبل تعليم و تربيت و تبليغ هستند، سوگند مى خورد:
(ن وَالْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ)(457)
قـلم و نـوشـتـن از بـزرگـتـرين نعمتهاى الهى است كه انسان را بدانها رهنمون گشته و در كنار سـخـن بـه ثبت حوادث ناپيدا و مفاهيم نهفته در ضمائر مى پردازد و انسان بدان وسيله امكان مى يـابـد تـا آنـچـه را در طـول زمـان و درازاى مـكـان نـهـفـتـه اسـت فـراچـنـگ آورد و خـداونـد مـتـعـال در الرحـمـن ، آيـه چـهـار و عـلق ، آيـه پنج بر انسان منّت نهاده كه او را به سخنورى و نوشتن هدايت كرده است .(458)
تـكـريـم و سـتـايـش فـراوان مـعـصـومـيـن (ع ) از ابـزار و اشخاصى كه به نحوى در گردونه تبليغات دينى قرار مى گيرند نيز نقش ارزنده و اهميّت والاى وسايط تبليغ را نمايان مى كند هـمـانـنـد تمجيد عالمان ، شاعران ، مداد علما، مساجد و... همچنين تقديسى كه در قرآن و روايات از شهيد و شهادت مى شود به خاطر پيام سرخ و رسايى است كه خون شهيد به انسانها مى دهد و به زيباترين نوع تبليغ عملى دست مى يازد.
در دنـيـاى كـنـونـى نـيـز ابزار و تكنولوژى تبليغات در رديف سلاحهاى ويرانگر جنگى بلكه بـالاتـر از آنـها قرار گرفته و هر يك از دو جبهه كفر و امان تلاش مى كنند از سلاح تبليغات به سود آرمانهاى خود استفاده كنند، از اين رو پيگير و بى ايمان همواره تنور جنگ تبليغاتى را بـر ضـدّ يـكـديـگـر گـرم نـگـه داشـتـه بـه حـمـلات كـوبـنـده خـود ادامـه مـى دهـنـد. امـام راحل (ره ) با آگاهى كامل از اين مسأ له مى فرمايد:
(سلاح تبليغات ، برنده تر از كاربرد سلاح در ميدانهاى جنگ است .)(459)
(آنـقـدرى كـه دشـمـنـان مـا از حـربـه تـبـليـغـات اسـتـفـاده مـى كـنـنـد، از طـريـق ديـگـر نـمـى كنند.)(460)
رهـبـر بـزرگوار انقلاب ، حضرت آيْا... العظمى خامنه اى حفظه الله نيز در اين باره معتقد است كه دشمنان اسلام در جنگ تبليغاتى عليه مسلمانان ، دست به يك تهاجم بلكه شبيخون فرهنگى زده اند و پيرامون اهميّت و نقش ابزار تبليغ مى فرمايد:
بـراى اينكه بتوانيم بر فرهنگ غلط غربى غلبه كنيم و فرهنگ غنى اسلامى را ـ كه بهترين و بزرگترين فرهنگ دنياست ـ جايگزين آن سازيم ، واجب است كه نخست ايمان اسلامى در ذهن مردم و انـديـشـه هـاى نو اسلامى به مردم ارائه شده و سپس اين فكر با اين پشتوانه به دنيا عرضه شـود و در ايـن راه رسـانـه هـاى گـروهـى نـظـام مـا بـويژه صدا و سيما بزرگترين نقش را مى توانند ايفا كنند.(461)
قرآن و ابزار تبليغ
در چـهـارده قـرن پـيـش ، كـه قـرآن فـرود آمـد، بـشـر از ابـتـدايـى تـريـن وسـايـل تـبـليـغـى استفاده مى كرد، بويژه اعراب جاهلى ـ كه اسلام درميان آنان ظهور كرد و به زبـان آنـان سـخـن گـفت ـ تنها از ابزار زبان سود مى جستند و حتى از ابزار نوشتارى كمترين استفاده را مى بردند؛
اعراب در عصر جاهلى به هنر و خوض در مسائل آن ، توجه خاصّى نداشتند، بلكه بيشتر براى بـيـان احـسـاسـات خـويـش از هـنـر گـفـتـارى سـود مـى جـسـتـنـد و ايـن هـنـر گفتارى از مهمترين و نيرومندترين شيوه هاى تحريض و اقناع بود.(462)
در چـنين عصرى ، شگفت انگيزترين انديشه هستى در هنرمندانه ترين نوع ممكن ، پديدار گشت و عقل و احساسات بشرى را تا ابد مسحور خود ساخت . به نوشته سيد قطب :
در زبـان فـعـلى عـرب نـمـى تـوان نـامـى و قـالبـى كـه مـنـاسـب نـزول قـرآن بـاشد پيدا كرد، يعنى همان زيبايى هنرى كه عرب گاه آن را شعر و زمانى سحر ناميده نمى توان اسمى در خور يافت با اين همه به علّت تأ ثيرى كه گذاشته مسامحًْ مى توان از آن با واژه (افسون ) ياد كرد چرا كه مؤ من و كافر در برخورد با آن مسحور گرديدند؛ عدّه اى مـجـذوب شدند و گرويدند و عدّه اى مسحور شدند و گريختند ولى هر دو جماعت از اثر نافذ آن سـخـن گـفتند زيرا به گونه اى يكسان هر دو تحت تأ ثير جاذبه آن قرار گرفته بودند. مـسـأ له پـيـچـيده اى پيش آمده بود؛ سحر قرآنى را در اعماق وجود خود حس مى كردند ولى قدرت تحليل و تعليل آن را نداشتند و نمى دانستند كه افسون آن نظم شگفت آور در چيست و آن مطرب از كجاست كه ساز حجاز ساخت !...(463)
بـدون تـرديـد تـأ ثـيـر حيرت انگيز قرآن در جان انسانها و در جاودانه تاريخ ، مرهون ابزار پـيـشرفته نيست بلكه ـ صرف نظر از محتواى يگانه و منحصر به فرد آن ـ پيام الهى در به كـارگيرى ابتدايى ترين ابزار، موفقترين بوده و با كمترين امكانات ، نهايى ترين تأ ثير را در مخاطبان خود نهاده است و بايد گفت ؛ اسلام قرنها پيش از تكنولوژى تبليغ و بيش از همه و بـهـتـر از همه (هنر) را به استخدام تبليغ دينى درآورد و قرآن را ـ كه عاليترين پيام است ـ در قالب زيباترين هنر به بشر عرضه كرد و محتوا و قالب ، هر دو معجزه است و هرگز مانند آنها در دنيا تكرار نخواهد شد. رهبر گرانقدر انقلاب در اين باره مى فرمايد:
قـرآن كـريـم يـك اثـر هـنـرمندانه است و عظمت قرآن از جمله ، از اين جهت است كه از لحاظ هنرى و بـيـان و اداى مـطـلب بـه شـكـل هـنـرمـنـدانـه بـه تـمـام شيوه هاى هنرى زمان خود و بعد از خود و قـبـل از خـود فـائق آمـد... (اَللّهُ نـَزَّلَ اَحـْسـَنَ الْحـَديـثِ)(464) خـداى مـتـعـال بـهـتـرين و زيباترين گفته و سخنها را نازل كرد كه تأ ثير اين سخن زيبا و پرمغز و پـرمـضـمـون ايـن اسـت كـه دلهـا را مـى لرزانـد و بـه خـود جـذب مـى كـنـد. ... يـقـيـنـاً خـداى مـتـعـال قـادر بـود كـه هـمـيـن مـعـارف و مـعـانـى قـرآنـى را در قـالب يـك نـوشـتـه مـعـمـولى مـثـل مـؤ لّفـين و نويسندگان و حكما و فلاسفه نازل كند امّا آن جاذبه لازم را نمى داشت ، جاذبه هنرى قرآن و صداى رساى هنرمندانه آيات آسمانى آنچنان دلها را مجذوب مى كرد كه كه هر كه مـى تـوانـسـت زبـان عربى را بفهمد مجذوب قرآن مى شد، چه عالم و درس خوانده و چه انسانى عامى و بيسواد، هنر اين گونه است .(465)
در پـرداخـت و ارائه پـيـام دلنـشـيـن خـدا مـسـائلى چون ؛ فصاحت ، بلاغت ، آهنگ موزون ، تاريخ ، داستان و ضرب المثل ، نمود بيشترى دارند كه هر يك را به اختصار توضيح مى دهيم .
1 ـ فصاحت
سخن فصيح بايد داراى شاخصهاى زير باشد؛
الف ـ ضعف تأ ليف نداشته باشد. يعنى چينش كلمات برخلاف قواعد زبان نباشد.
ب ـ تنافر نداشته باشد. بدين معنا كه اداى كلمات بر زبان گوينده سنگينى نكند.
ج ـ داراى تـعـقـيد نباشد، يعنى معناى صريح و روشن داشته باشد و از اشارات و كنايه دور از ذهن ، خالى باشد.
د ـ تك تك كلمه ها نيز فصيح باشند يعنى :
1 ـ تنافر حروف نداشته باشند كه اداى آنها بر زبان سنگينى كند.
2 ـ غـرابـت نـداشـتـه بـاشـنـد، يـعـنـى نـامـأ نـوس و غـيـر متداول نباشند.
3 ـ خلاف واژه گذارى زبان نباشند.(466)
امير بيان ، على (ع ) به ويژگيهاى كلام نيكو اشاره كرده ، مى فرمايد:
(اَحْسَنُ الْكَلامِ ما لا تَمُجُّهُ الاذانُ وَ لا يَتْعَبُ فَهْمَهُ الاَْفْهامُ)(467)
بهترين سخن آن است كه بر گوشها ناهنجار نيايد و اذهان از درك آن خسته نشوند.
بـدون ترديد چنين شاخصهايى در حد اعلاى آن با كلام الهى عجين شده و آن را به اوج شيوايى و رسـايـى رسـانـده اسـت بـه گونه اى كه با سهولت پنجره گوشها را در نورديده بر عمق جانها نفوذ مى كند و همان گونه است كه خود مى گويد:
(اَللّهُ نَزَّلَ اَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِىَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ اِلى ذِكْرِ اللّهِ...)(468)
خـداونـد بهترين سخن را نازل كرده ، كتابى كه آياتش ‍ همانند يكديگر است ؛ آياتى مكرّر دارد (بـا تـكـرارى شـوق انـگـيـز) كـه از شـنـيـدن آيـاتـش لرزه بـر انـدام كـسـانـى مى افتد كه از پروردگارشان مى ترسند، سپس برون و درونشان نرم و متوجه ياد خدا مى شود.
هـمچنين ديدگاه قرآن اين است كه مبلغ الهى بايد زبانى رسا و كلامى شيوا داشته باشد. چنان كه وقتى خداوند به حضرت موسى (ع ) فرمان داد كه براى تبليغ دين خدا به سوى فرعون و هوادارانش ‍ برود، از خدا درخواست كرد كه :
(وَ اَخـى هـارُونُ هـُوَ اَفـْصـَحُ مـِنـّى لِسـانـاً فـَاَرْسـِلْهُ مـَعـِىَ رِدْ اً يـُصـَدِّقـُنـى اِنـّى اَخـافُ اَنـْ يُكَذِّبُونِ)(469)
و بـرادرم ، هـارون ، زبانش از من فصيح تر است ؛ او را همراه من بفرست تا ياور من باشد و مرا تصديق كند، مى ترسم (فرعونيان ) مرا تكذيب كنند.
دربـاره رسـول اكـرم (ص ) نـيز گفته اند؛ او فصيح ترين مردم بود(470)، همان طور كه امام على (ع ) در وصف اهل بيت (ع ) مى فرمايد:
(نَحْنُ اَفْصَحُ وَ اَنْصَحُ وَ اَصْبَحُ)(471)
ما فصيح ترين ، خيرخواه ترين و زيباترين مردم هستيم .
2 ـ بلاغت
در تـعـريـف بـلاغـت گـفـتـه انـد: (بـلاغـت ، سـخـن فـصـيـحـى اسـت كـه بـه مـقـتـضـاى حال (مخاطب ) گفته شود.)(472) بنابراين تعريف ، كلام بليغ را گوينده اى القا مى كـنـد كـه شـرايـط زمـانـى ، مـكـانـى ، روحـى ، فـرهنگى ، جسمانى و... مخاطبان را درك كند و از گـذشـتـه و آيـنـده و زيـر و بـم زندگى آنان آگاه باشد آن گاه با زيباترين و پرمغزترين كـلمـات ، پـيام خويش را به آنان ابلاغ كند و حد اعلاى بلاغت نيز همان است كه سخن را تا آنجا تـرقـّى مـى دهـد كـه آوردنـش از عـهـده و تـوان بـشـر خـارج مـى شـود و بـه حـدّ اعـجـاز مـى رسد.(473)
بـدون تـرديـد، قـرآن مـجيد از جميع جهات بلاغت ، معجزه و منحصر به فرد است و آوردن سخنى فـصـيـح تـر و بـليـغ ‌تـر از آن ، تـصـوّر مـحال است و اين ويژگى به سوره يا آيه خاصّى اخـتـصـاص نـدارد بـلكـه همه سوره ها و آيه آيه قرآن از اين خصوصيت برخوردارند. شرح اين مـوضـوع ، كـتـابـهـاى فراوانى را به خود اختصاص داده است و ما به آوردن مطلبى نغز از امام خمينى (ره ) بسنده مى كنيم ؛
يـاد روزى كـه در ايـام جـوانى كتاب فصوص الحكم و ديگر كتب عرفانى را كه بر ستارگان مـشـايـخ در بـاب عـرفـان بـه يـادگـار گـذاشـتـه انـد از خـدمـت بـعـضـى از مـشـايـخ اهـل عـرفـان ـ رضـوان الله عـليـه ـ اسـتفاده نمودم ... بايد بگويم كه كتب مذكور با همه قدر و مـنـزلتـى كـه دارنـد و كـمـكـهـاى بـسـيـار ارزنـده اى به معرفت قرآن كريم ، سرچشمه فيّاض مـعـرفـْاللّه و كـتـب ادعـيـه ائمـه مـعـصـومـيـن ـ كـه آنـهـا را قـرآن صـاعد بايد گفت ـ و احاديث اين بـزرگـواران مـى كـنـنـد، حـلاوت و لطـافـت كـتـاب الهـى را نـدارنـد؛ فـى المثل سوره مباركه حمد، مشتمل جميع معارف الهيه است كه از عهده نويسنده خارج است ... در (بسم الله الرحـمـن الرحـيـم الحـمـد للّه ربّ العـالمـيـن ) مـعـارف غـيـر قـابـل تـحـمل براى ماست كه اگر كسى به حقيقت ، در الحمد لله غور كند، مى يابد كه در عالم وجـود جـز خـداى تـعالى چيزى و كسى نيست ، كه اگر بود، حمد مختص به ذات الوهى نبود. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل ... .(474)
وقـتـى كـتـابى در حد اعجاز بليغ شد، حق دارد كه از مبلّغ خويش نيز بخواهد كه بليغ باشد و سخن بليغ نيز بگويد:
(... وَعِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فى اَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغاً)(475)
آنان را اندرز ده و با سخنى بليغ با آنان گفتگو كن .
امير مؤ منان (ع ) درباره اين ويژگى پيامبر مى فرمايد:
(طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ اَحْكَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحْمى مَواسِمَهُ؛ يَضَعُ ذلِكَ حَيْثُ الْحاجَِْ اِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْىٍ وَ آذانٍ صُم وَ اَلْسِنٍَْ بُكُمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الْغَفْلَِْ وَ مَواطِنَ الْحَيْرَِْ...)(476)
طـبـيـبـى (روحـى ) بـود كـه هـمـواره بـا طـبّ خـويـش بـه تكاپو مى پرداخت ؛ مرهمهايش را آماده و نيشترهايش را آبديده كرده بود و هنگام نياز، آنها را به كار مى گرفت و به درمان دلهاى كور و گـوشـهـاى كر و زبانهاى گنگ مى پرداخت ؛ داروى خويش را برمواضعِ دردِ غفلت و حيرت مى نهاد... .
امامان معصوم (ع ) نيز اميران بيان و بليغان كلام بودند كه پس از پيامبر با قدرت بيان خويش ، كـاخ تـمـدّن بـشـرى را در همه عرصه هاى فرهنگى پى ريختند و با سخن سحرانگيز و حكمت خـيـزى كـه از مـنـبـع وحـى الهـام مـى گرفت به احياى انديشه هاى خفته و استعدادهاى نهفته قيام كردند و زحمات طاقت فرساى سلسله مبلغان معصوم را به ثمر رساندند.
ديـگـر مبلّغان پيام الهى نيز اگر بخواهند تبليغشان پرثمر باشد بايد در حد توان به كسب بـلاغـت بكوشند و با زبانى رسا و گفتارى شيوا به تبيين و تشريح آيات قرآنى و حكمتهاى روايـى بـپـردازنـد چـنـانـكـه ضـرورى اسـت بـه مـقـتـضـاى حـال سـخـن بـگـويند و اين مستلزم آن است كه زمانه خويش را بشناسند، درد مخاطبان را درك كنند، شـگـردهـاى تبليغى دشمنان اسلام را بفهمند و براى هر درد و توطئه اى مرهم و نيشترى تدارك ببينند.
3 ـ آهنگ موزون
مـوسـيـقـى دلنـشـيـن و آهـنگ دلرباى قرآن ، گرچه از فصاحت و بلاغت در حد اعلاى آن نشأ ت مى گـيرد، ولى خود نيز امتياز منحصر به فردى است كه مانند آن در هيچ كلامى احساس نمى شود و هـمـيـن ويژگى سبب نفوذ قرآن در دلها شده است . آيه 23 سوره زمر (39) بر اين تاثير شگفت انـگـيـز قـرآن تـصـريح مى كند. علاوه بر آن ، تاريخ نيز گواهى مى دهد كه دوست و دشمن در برابر موسيقى موزون قرآن خاضع بوده اند و به گيرايى و شيوايى آن اعتراف كرده اند.
در صـدر اسـلام پـس از آنـكـه آوازه قـرآن مـنـتـشـر شـد، افـراد مـتـعـددى از داخـل و خـارج مكه براى شنيدن آن ، خود را به پيامبر(ص ) مى رساندند و جملگى بدون استثنا واله و مبهوت آهنگ خوش قرآن مى شدند، برخى ايمان مى آوردند و برخى بر كفر و الحاد خويش لجـاجت مى كردند. حتى كسانى چون ابوجهل ، ابوسفيان و... كه در رديف سرسخت ترين دشمنان اسـلام بـودنـد. شـبـهاى متوالى مخفيانه از دوستان خويش در اطراف خانه پيامبر(ص ) شب را تا صـبـح بـه شـنـيدن آيات قرآن به سر مى بردند كه پيامبر(ص ) با آوازى خوش در نماز خود قرائت مى كرد.(477)
امـام زيـن العـابـديـن (ع ) قـرآن را بـسـيار زيبا مى خواند، به گونه اى كه سقّايان رهگذر در مقابل خانه امام مى ايستادند و به قرائت امام گوش جان مى سپردند.(478)
4 ـ تاريخ
بـخش مهمّى از آيات و سوره هاى قرآن به تاريخ گذشتگان اختصاص دارد، چنان كه برخى از آيـات نـيـز تاريخ آينده را ترسيم مى كند. چنين كارى جهت عبرت آموزى مخاطبان از فرجام نيك و بـد گـذشتگان انجام مى گيرد و نقل تاريخ با اين هدف همراه است كه (گذشته چراغ راه آينده است ) همان طور كه امير مؤ منان (ع ) مى فرمايد:
(عـِبـادَ اللّهِ اِنَّ الدَّهـْرَ يـَجْرى بِالْباقينَ كَجَرْيِهِ بِالْماضينَ؛ لا يَعُودُ ما قَدْ وَلّى مِنْهُ وَ لا يَبْقى سَرْمَداً مافيهِ، آخِرُ فِعالِهِ كَاَوَّلِهِ، مُتَشابِهٌَْ اُمُورُهُ، مُتَظاهِرٌَْ اَعْلامُهُ...)(479)
بـنـدگـان خدا! زمانه با بازماندگان همان گونه رفتار مى كند كه با گذشتگان كرد. آخرين كردارش چون نخستين است . آنچه از آن گذشته ديگر باز نمى گردد و آنچه در آن است ، جاودان نمى ماند، كارهايش همانند يكديگر است و نشانه هايش هماهنگ است .
قـرآن مـجـيـد از يـكـسـو بـه عـمـلكـرد نـيـك و تـحـسـيـن بـرانـگـيـز مـؤ مـنـان در طـول تـاريـخ مى پردازد و مخاطبان خويش را به اعماق تاريخ مى برد و از نزديك با تلاش و كـوشـش و پـرسـتـش و نـيايش ‍ موحّدان آشنا مى سازد، و بدين وسيله ميان اينان با آنان پيوندى عـمـيـق بـرقرار مى كند و سرانجام ، خطوط عينى زندگى موحدانه را با هنر آفرينى در صحنه هاى گوناگون و هيجان آور تاريخى ، براى مخاطبان خود ترسيم مى كند و به شكلى هنرمندانه پـيـام خـويش را به آنان ابلاغ مى كند. اوصاف ارزشمندى كه براى اقوام نيكوكار به كار مى بـرد، جهت گيرى تربيتى و تبليغى قرآن را نشان مى دهد و تلويحاً از خوانندگان خود انتظار دارد كـه خـود را بـدانـهـا آراسـتـه سـازنـد و در زمـره دارنـدگان اين صفات درآيند. اين اوصاف عبارتند از؛ اقوام مؤ من ، خردمند، انديشمند، دانشمند، پرستشگر، حرف شنو، با يقين ، شايسته و مانند آن .
از سوى ديگر، عملكرد زشت و تبهكارانه اقوام بى ايمان و فرجام سياه آنان را بازگو مى كند و بـا تـرسـيـم تـابـلوهـاى جـاندار و واقعى از زندگى آنان ، مخاطبان خود را به طور عينى در جريان تبهكارى هاى آنان قرار مى دهد و در درونشان ، احساس تنفّر و گريز را برمى انگيزد و به تعبير خود قرآن ، دست به انذار مى زند؛
(فَاِنْ اَعْرَضُوا فَقُلْ اَنْذَرْتُكُمْ صاعِقًَْ مِثْلَ صاعِقََْ عادٍ وَ ثَمُودَ)(480)
اگر روى برتافتند بگو: شما را از صاعقه اى چون صاعقه عاد و ثمود، بيم مى دهم .
همان گونه كه جنبه (انذار) قرآن بر جنبه (تبشير) آن مى چربد، حجم تاريخ تبهكاران نيز بـيـش از نـيـكـوكـاران اسـت و بـه دو شـكـل عـمـومـى و خـصـوصـى مـطـرح شـده اسـت ؛ گـروه اوّل را بـه شـكـل عـام و بـدون آنـكه به گروه يا زمان خاصّى منسوب كند، بيان مى نمايد و با واژه هـاى زيـر از آنـان يـاد مـى كـنـد؛ اقـوام فـاسـق ، مـتـجـاوز، سـتـمـگـر، كـافـر، جـاهـل ، مـفـسـد، مـسـرف ، كـيـنـه تـوز، تـبـه كـار، طـغـيـانـگـر، بـى انـديـشـه ، فـتـنـه گـر، كوردل ، مستكبر و مانند آن .
گروه دوم با اسم و رسم معرفى شده اند و كاركرد آنان موردنقد قرار گرفته است مانند؛ قوم ابـراهـيـم ، قوم نوح ، قوم لوط، قوم فرعون ، قوم موسى ، اصحاب الايكْ، قوم عاد، قوم ثمود، اصحاب الرّسّ، قوم تُبَّع ، سبأ ، بنى اسرائيل و... .
ويـژگيهاى تاريخى قرآن : چنان كه روشن است ، پديده تاريخ ، امروزه جايگاه خاصّى در علم رايـج دنـيـا بـه خـود اخـتصاص داده و داراى رشته ها و كرسيهاى متعدد و گوناگونى در آموزش عـالى دنـيـاسـت ، مـبـانـى ، مـنـابـع ، اهـداف ، انـگـيـزه هـا و ديـگـر مـسـائل اصـلى و جنبى تاريخ ملّتها ممكن است مشترك يا متمايز باشد ـ كه در جاى خود مورد بحث قـرار مـى گـيـرد ـ ولى تـاريـخ ‌نـگـارى قـرآن ، سـبـك خـاص خود را دارد و از ويژگيهاى زير برخوردار است :
1 ـ از ديـدگـاه قـرآن ، اصـول همه اديان الهى ، مشترك بوده ، همه پيامبران ، مردم را به مبدأ و معاد فراخوانده اند و برنامه يك زندگى پاك را براى آنان ، مطرح كرده اند.
2 ـ هـمـه فـرسـتـادگـان الهى ، با اخلاص و پشتكار وصف ناپذيرى مردم را به حقيقت توحيد و ايمان به معاد دعوت كرده اند و هيچ گونه كوتاهى از سوى آنان صورت نگرفته است .
3 ـ مـسـتـكـبـران و مـرفـّهـان بـى درد، بـا اصـرار بـر كـفـر و شـرك و توسّل به زور و تزوير و تمسك به تقليد كوركورانه در برابر پيامبران مقاومت كرده اند و انگيزه همه آنها چيزى جز دنياپرستى نبوده است .
4 ـ در مـصاف حق و باطل ، حق هميشه پيروز بوده گرچه حقمداران و حق طلبان در اقليت بوده اند و احـيـانـاً از نـظـر ظـاهر شكست خورده اند، فرجام باطل گرايان نيز چيزى جز رسوايى و هلاكت نبوده گرچه چند صباحى بر اريكه قدرت تكيه زده اند.
5 ـ سـنـّتـهـاى الهـى بـه شـكـل واقـعـى و جـاندار ترسيم شده و اثبات مى شود كه اين سنّتها تغييرناپذيرند و در نظام علّت و معمولى تكرار مى شوند.
6 ـ قرآن با تأ كيد بر دخالت ايمان در سرنوشت پيروزمند مؤ منان و شكست مفتضحانه مشركان و كافران ، بر ابعاد وسيع توحيد تأ كيد مى كند و ريزه كاريهاى آفرينش هدفدار را توضيح مى دهد.
7 ـ تـشـريـح امـدادهـاى غـيـبـى در دو بـعـد مـثـبـت و مـنـفـى ، در دل مؤ منان اميد ايجاد مى كند و به آنان دلگرمى مى دهد؛
(وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ اَنْبأِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤ ادَكَ...)(481)
مـا هـر يـك از سـرگـذشـتـهـاى پـيـامبران را برايت بازگو كرديم تا بدان وسيله دلت را محكم گردانيم .
هـمـچـنـان كـه بـا هـشـدار و اتـمـام حـجـت ، زير پاى مخالفان را خالى مى كند و دلهايشان را مى لرزاند:
(وَ لَقَدْ جأَهُمْ مِنَ الاَْنْبأِ ما فيهِ مُزْدَجَرٌ)(482)
به اندازه كافى براى بازداشتن آنان از بديها اخبار به آنان رسيده است .
8 ـ بـا تـوجـه بـه امـّى بـودن پـيـامـبـر(ص ) و ايـنـكـه پـيـش از بـعـثـت هرگز از كسى درسى فـرانـگـرفـتـه و حـتـى يـك سـطـر از نوشته اى را نخوانده است ، اطلاعات وسيع و دقيقى را از گـذشـتـه هـاى دور و نـزديـك بـه دسـت مـى دهـد، كـه خـود دليل مستقلّى بر نبوّت آن حضرت و حقّانيت اسلام است ، همان طور كه ثابت مى كند چنين اخبارى از سوى خدا در اختيار پيامبر(ص ) قرار مى گيرد؛
(تـِلْكَ مـِنْ اَنْبأِ الْغَيْبِ نُوحيها اِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها اَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ اِنَّ الْعاقِبَِْ لِلْمُتَّقينَ)(483)
ايـنـهـا از خـبـرهـاى غـيب است كه بر تو وحى مى كنيم ؛ نه تو و نه قومت ، اينها را از پيش نمى دانستيد! پس ‍ صبر كن كه عاقبت (پيروزى ) از آنِ متّقيان است .
9 ـ آيـنـده نگارى قرآن نيز از منبع وحى نشأ ت مى گيرد كه قطعى و تخلف ناپذير است و با داسـتـانـهـاى خـيـالى و پـيـشـگويى هاى عادى ـ كه از وهم و گمان سرچشمه مى گيرند ـ تفاوت اساسى دارد.
10 ـ نـقـل تـاريخ و استفاده از اين ابزار كارآمد، در دستور كار پيامبران و همه مبلّغان پيام الهى قـرار دارد و قـرآن از هـمـه آنـان مى خواهد كه با نقل وقايع آموزنده واقعى ، پيام گيران را به سوى اهداف پيام رهنمون سازند؛
(وَاتـْلُ عـَلَيـْهـِمْ نـَبـَأَ ابْنَىْ ادَمَ بِالْحَقِّ اِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ اَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الاَّْخَرِ...)(484)
داسـتان فرزندان آدم را بحق بر آنان بخوان ؛ كه هر يك قربانيىّ پيشكش كردند ولى از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد.
5 ـ داستان
داسـتـان سـرايـى ، كـانال ارزشمند ديگرى است كه قرآن مجيد براى تبليغ و تعليم و تربيت بـه كـار گـرفـتـه و از جـاذبـه هـاى شـوق انـگـيـز آن اسـتـفاده كرده ، زمينه هاى پيام گيرى و يادگيرى بهتر را در مخاطبان خويش آماده نموده و اهداف ارزنده خودرا پياده كرده است .
حـكـايـت ، نـقـل ، قـصـه ، سـمـر، سـرگـذشـت ، حـديـث وافـسـانـه ، نـامـهـاى ديـگـر داسـتان است (485) كـه امـروزه حـجـم وسـيـعـى از ادبـيات نوين و كهن را به خود اختصاص داده و در رشـتـه هـاى مـتـعـدّد تـخـصـصـى ، بـخـشـى از عـلوم مـتـداول را تـشـكـيـل مـى دهـد و بـسـان مـوتـور مـحـرّكـه هـنـرهـاى نـمـايـشـى عـمل مى كند و به گونه هاى مختلف ؛ مستند، تخيّلى ، رمّان ، كوتاه ، بلند، داستانك و... تقسيم مـى شـود و مـى تـوان گفت ؛ داستانهاى قرآن از نوع داستانهاى مستند يا تاريخى است . گرچه امـتـيازهاى خاص خود را دارد كه بدان خواهيم پرداخت . يكى از پژوهشگران علوم قرآنى پيرامون داستان تاريخى و مقايسه آن با داستانهاى قرآنى مى نويسد:
نـوعـى داسـتـان بـه نـام (داسـتـان تـاريـخـى (يـا مـسـتـنـد) وجـود دارد كـه تـنـهـا بـه نـقـل بـى كم و كاست وقايع تاريخى مى پردازد نه حوادث ساختگى و به عبارت روشنتر؛ اين داسـتـان از پـديده (امكان ) و (احتمال ) تبعيت نمى كند، با اين همه ، داستان مزبور (نيز) به نوبه خود در بر گيرنده عناصر تخيّلى است تا آنجا كه مى توان گفت اين عناصر تخيّلى ، بـافـت هـمـه وقـايـع داسـتـان يـا بـرخـى از مـوقـعـيـتـهـا، رويـدادهـا، شخصيتها و محيطهاى آن را تـشـكـيـل مى دهد و اين با داستانهاى قرآن كه به راستى مى توان آنها را (داستان مستند) ناميد كـامـلاً در تـضـادّ اسـت ، زيـرا داسـتـان قـرآنـى در عـيـن آن كـه بـه نـقـل رويـدادهـاى واقـعـى مى پردازد، عناصرى را برگزيده كه مبيّن انديشه هايى است كه نصّ قرآن كريم آنها را در نظر گرفته است .(486)
ويـژگيهاى داستان سرايى قرآن : گرچه پديده داستان سرايى ، سابقه اى به قدمت تاريخ دارد و قـرنـهـا پـيـش از نـزول قـرآن ، مـرسـوم بـوده اسـت ، ولى قـرآن مـجـيـد در نـقـل داسـتـانـهـا روشـى بـديع و منحصر به فرد دارد كه مانند ديگر ابعاد قرآنى همتا ندارد و بـايـد گفت اين كتاب آسمانى در داستان سرايى خويش ، (اعجاز) و (هنر) را در هم آميخته به گـونه اى كه دست تواناى هيچ هنرمندى به بلنداى اعجاز هنرى آن نمى رسد. اين جايگاه ممتاز، مرهون ويژگيهاى چندى است كه برخى را در زير مى خوانيم .
1 ـ داسـتان سرا خداست كه خود حاضر و ناظر صحنه بوده و حتى پيش از وقوع داستان از زير و بم آن آگاه بوده و هيچ زاويه اى از علم او مخفى نمى ماند. اين حقيقت در قرآن مجيد چنين بازگو شده است :
(فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنّا غائِبينَ)(487)
مسلّماً داستانشان را با آگاهى برايشان بازگو مى كنيم و ما هرگز (از آنان ) غايب نبوديم .
2 ـ داستانهاى قرآن ، عين همان وقايعى است كه اتفاق افتاده و هرگز شائبه خيالبافى و كم و زياد كردن در آنها راه ندارد و به تعبير خود، حقيقت محض است ، چنان كه درباره داستان اصحاب كهف فرمود:
(نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ...)(488)
ما داستان آنان را به حق براى تو بازگو مى كنيم .