معارف اسلام در سوره يس

آية الله االعظمی حسين مظاهری

- ۱۶ -


جلسه نوزدهم

بسم الله الرحمن الرحيم

رَبِّ اشّرَحْ لي صَدْري وَ يَسِرْلي اَمْري وَ اَحْلُلْ عُقْده مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي

خلاصه بحث گذشته

در بحث قبلي گفتيم: در اين سوره قرآن از آن شاخه پرباري كه مربوط به اخلاق بود به شاخه پربار ديگري آمده است و آن مسئله معاد است. در اين سوره مباركه بيشتر از همه چيز به مسئله معاد اهميت داده شده است و گويا زيربناي قرآن معاد و اعتقاد به معاد است.

درباره اصل معاد گفتيم كه از نظر همه مسلم است و هر كه قائل به خداست، قائل به معاد هم هست و به قول قرآن كريم، اصلاً‌ معاد يك امر فطري است.

دليل ديگري در اثبات معاد

دليل ديگري هم در قرآن براي اصل معاد هست كه علماي علم كلام آنها را در كتابهايشان آورده‌اند و دليل مستقلي براي معاد قرار داده‌اند. مثلاً قرآن شريف مي‌فرمايد:

«اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ اَنَكُمْ اِلَيْنا لا تُرْجِعُون»[64]

برگشت اين آيه شريفه به اين مي‌شود كه، اگر معاد نباشد، لغويت در خلقت لازم مي‌آيد. گاهي مي‌فرمايد اگر معاد نباشد عبث و گاهي مي‌فرمايد باطل است.

«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الاَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَروُا»[65]

معناي عبث مثل اين است كه يك بچه براي سرگرمي خانه‌اي مي‌سازد. اين داراي غايت و فايده‌اي هست، اما فايده بچه‌گانه دارد. خانه را از صبح تا شب مي‌سازد، شب هم كه مي‌خواهد برود، آن را خراب مي‌كند و مي‌رود. اين كار براي او همان فايده بچه‌گانه را داشته است. به اين كار عبث مي‌گويند، اما به كاري كه اصلاً فايده‌اي ندارد باطل مي‌گويند. مثل اينكه مثلاً شما كوزه‌هايي را بسازيد، بعد هم همه آنها را بيندازيد و بشكنيد اين كار شما باطل است يعني حتي نتيجه بچه‌گانه هم بر او بار نبوده است.

قرآن مي‌فرمايد اگر معاد نباشد، عبث و باطل لازم مي‌آيد و اگر گفتي كار خدا عبث و باطل است، بر مي‌گردد به اين كه اصلاً خدا را قبول نداري. اگر راستي عالم خلقت به همين دنيا خاتمه مي‌يافت، كسي شصت سال در اين دنيا آمده با تحمل همه مشكلاتش و يا ظلم‌ها كه كرده با تكرار مكرراتي كه داشته، مثلاً صبحانه خورده و به بازار رفته. ظهر برگشته، ناهار خورده و دنبال كارش رفته است و شب آمده، شام خورده و خوابيده، صبح بلند شده است و باز تكرار برنامه روز قبل يعني شصت سال تكرار مكررات. انصافاً اين يك كار بچه‌گانه‌اي نيست؟ كوزه‌گري كوزه بسازد وقتيكه انبارش پر از كوزه شد، آنها را بشكند و دور بريزد. اين كار باطلي است. اگر بنا باشد كه انسان بيايد و بعد هم بميرد و تمام شود، داستان همان كوزه‌گر پيش مي‌آيد. مرتب خاك نطفه، نطفه علقه، علقه مضغه و مضغه طفل شود. طفل به دنيا بيايد با انواع و اقسام صدمه‌ها روبرو شود و از آنها بگذرد به سن پيري برسد، باز هم صدمه‌هاي بيشتري را تحمل كند، سرانجام بميرد و خاك شود و دوباره خوب، اين چه شد و چه نتيجه‌اي داشت؟

پس براي اين دنيا، براي اين عالم ماده بايد نتيجه و غايتي در كار باشد. و الا اصل وجود واجب‌الوجود و خدا هم مورد ترديد قرار مي‌گيرد. علماي علم كلام از همين آيه استفاده كرده و گفته‌اند اگر معاد نباشد، عبث لازم مي‌آيد و چون از واجب يعني از خدا كار بيهود و عبث سر زدن محال است، پس بايد پس از اين عالم، عالم ديگري باشد.

براي اثبات اصل معاد دليل فراوان است. دليل‌هايي كه خيلي واضح است و احتياج زيادي هم به فكر ندارد همين‌طور كه در برهان فطرت، بحث شد خصوصيات معاد چنين نيست كه انسان بخواهد با دليل عقلي عالم برزخ را اثبات كند. براي اثبات نفخ صور و معادجسماني و حساب و كتاب و ميزان و شهادت و شفاعت و حوض كوثر، اسفار ملاصدرا، لازم نيست. چنانچه ايمان به اينكه در روز قيامت هر كسي با امامش مي‌آيد. اگر امامش علي(ع) است با علي(ع) مي‌آيد و اگر امامش فرعون است با فرعون مي‌آيد. اثبات اينها در حيطه بحثهاي فلسفي نيست. اينها در روايات اهل‌بيت عليهم‌السلام است كه تعبداً قابل قبول است و مي‌پذيريم.

نفخ صور

«نفخ صور» هم يكي از همان امور تعبديه است. از قرآن شريف به دست مي‌آيد كه اسرافيل ملك مقرب خدا از طرف خدا وكيل است كه به اذن خدا به يك ندا، تمام عالم هستي را بميراند، مدتها هم به غير خدا در اين عالم نباشد، اگر هم باشد كم باشد مثلاً وسائط فيض شايد باشند بعد از مدتها دوباره خداوند، اسرافيل را كه او نيز مرده است زنده كند و به اذن خدا با نداي اسرافيل عالم هستي زنده شود و اين عالم هستي رو به خدا بروند يعني محشر به پا شود و آنگاه كه محشر به پا شد:

يَوْمَ نَدْعُوا كُلُّ اُناسٍ بِاِمامِهِم[66]

ذره‌ذره‌كان دراين ارض‌وسماست   جنس‌خودراهمچوكاه وكهرباست

امام(ع) در محشر

طريقه آمدنشان هم به صف محشر اين است كه هر كس هم جنس خود را پيدا مي‌كند. علي گونه‌ها، با علي مي‌آيند. فرعون گونه‌ها با فرعون. ظالم گونه‌‌ها با ظالم بزرگ. روباه گونه‌ها با روباه بزرگ. سگ گونه‌ها با سگ بزرگ و بالاخره هر كسي رهبر و امام خود را پيدا كرده و با هم به صف محشر مي‌آيند[67].

از نظر قرآن و روايات، پيروان اميرالمؤمنين(ع) تا لب حوض كوثر مي‌آيند و بر پيامبر صلوات‌الله عليه و آله وارد مي‌شوند. حساب و كتاب هم برايشان خيلي آسان است يا اصلاً حساب و كتاب ندارند. اينها صف محشر را تماشا مي‌كنند تا اين كه با مولايشان علي(ع) به بهشت بروند.[68]

آنهايي هم كه تابع اميرالمؤمنين(ع) نبودند در صف محشر جايي كه خداوند تعيين كرده حاضر مي‌شوند. راستي هم چه روز سختي است. قرآن مي‌فرمايد:

«فَاِذا نُقِرَ فِي النّافُورِ فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَومٌ عَسيرٌ عَلَي الكافِرينَ غَيْرَ يَسيرٍ»[69]

وقتي كه در صور دميده شد و مردم آمدند، روز، روز سختي است. حساب دقيق است، موقف‌ها متعدد و سخت‌گيري‌ها فراوان است، بالاخره اگر عفو خداوند و شفاعت اهل‌بيت(ع) شامل حالش شود به بهشت مي‌رود و الا وارد جهنم مي‌گردد.

باز قرآن در اين‌باره مي‌فرمايد: «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمواتِ وَ مَنْ فِي الاَرضِ اِلاّ مَنْ شاءَ الله ثُمَّ نُفِخَ فيهِ اُخْري فَاِذا هُم قيامٌ يَنْظُرُون»[70]

وقتي در صور دميده شد همه مي‌ميرند. «صعق» ولو به معناي غش كردن است، اما در اينجا ائمه طاهرين عليهم‌السلام و همه مفسرين به موت معنا كرده‌اند ولي آيا روح هم مي‌ميرد؟ اگر آيه و يا روايات دلالت كنند تعبداً مي‌پذيريم و الا قابل درك نيست كه چگونه روح مي‌ميرد. به علاوه ابهاماتي در اينجا هست كه در مقام بيان هم نبوده‌اند، لذا در اين موارد هر چه را فرموده‌اند مي‌پذيريم ولو نتوانيم از آن جز تقريبي ذهني ترسيم كنيم. حقيقت اين مسائل يافتني است.

خلاصه اين آيه شريفه مي‌گويد، همه مي‌ميرند جز آنكه خدا بخواهد. سپس دوباره در صور دميده مي‌شود، همه براي حساب و كتاب منتظر مي‌شوند و همه در صف محشر حاضر. اين «دميدن در صور» در اين آيه و آنجا كه مي‌فرمايد اِنْ كانَتْ الاّ صَيْحَه كه با يك فرياد مردم مي‌ميرند يا زنده مي‌شوند. شايد كنايه از اين باشد كه اسرافيل به امر خداوند مي‌گويد: بمير، عالم هستي مي‌ميرد. چنانچه دوباره به اذن خدا مي‌گويد زنده شو، عالم هستي زنده مي‌شود. اينكه به اين كار نفخ صور مي‌‌گويند، شايد به خاطر اين است كه معمولاً وقتي بخواهند قومي را متنبه كنند، با دميدن در بوق به آنها هشدار مي‌دهند. ظاهراً مراد از نفخ صور، يعني دميدن در بوق يا صيحه و يا ندا و دادزدن همه اينها معنايش همين باشد كه: اسرافيل به اذن خدا در صور مي‌دمد و همه مي‌ميرند.

عالم پس از مرگ

پيامبر اكرم(ص) بارها مي‌فرمودند: «النّاسُ نِيامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبهُوا»[71]

مردم خوابند، وقتي كه مردند ناگهان بيدار مي‌شوند.

قرآن هم همين را مي‌گويد: «حَتّي اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي اَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاّ‌ اِنَّها كَلِمَه هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلي يَومِ يُبْعَثُونَ»[72]

يك وقت انسان چشمهايش را باز مي‌كند، مي‌بيند در قبر است. مي‌گويد. خدايا مرا برگردان تا آدم خوبي شوم. كاري براي اين سفر و قبر انجام نداده‌ام، مرا برگردان تا كاري انجام دهم. خطاب مي‌شود كه ديگر برگشتي نيست[73].

در روايتي علي‌بن‌ابراهيم در كتاب تفسيرش آورده از امام صادق(ع) كه مدتها كسي جز خداوند در اين عالم هستي نيست. در همان زمان خطاب مي‌كند:

«لِمَنِ المُلْكُ اليَومْ؟»

بعد خود خداوند جواب مي‌دهد:

«للّه الواحِدِ القَهّارِ»[74]

اين رياست‌ها، فيس و افاده‌ها، منم‌منم‌ها، خودمحوري‌ها كجاست؟ كجاست تا عرض اندام كند؟ خود خداوند جواب خودش را مي‌دهد، مي‌فرمايد: ملك، ملكوت و سلطنت، مختص به ذات خداست.

حقيقت عالم معني

از نظر قرآن و روايات اهل‌بيت عليهم‌السلام نفخ در صور، چنين است كه مردن عالم هستي و حيات مجدد به اذن خدا و به واسطه اسرافيل صورت مي‌پذيرد. اما حقيقتش چطور است؟ راستي بوقي دارد يا چيزي شبيه به آن؟ يا ممكن است چيز ديگري باشد. آنچه از قرآن و روايات بدست مي‌آيد، اين است، ولي حقيقتش براي ما قابل درك نيست.

مباحث آينده هم همينطور است، اگر كسي بخواهد بفهمد كه حورالعين يعني چه؟ نمي‌شود. حورالعيني كه اگر پيراهنش در دنيا بيايد همين يك پيراهن دنيا را روشن مي‌كند، از بوي عطر او همه مبهوت مي‌شوند و اگر هفتاد حوله روي ساق پايش بياندازند، باز هم درخشندگي آن چشم را خيره مي‌كند[75]. حالا اين حورالعين چيست؟ انشاء‌الله به آنجا مي‌رويد و مي‌بينيد.

حورالعيني كه يك معانقه‌اش پانصد سال طول مي‌كشد. خوبي‌اش هم به قول اهل‌بيت(ع) اين است «لا يُملها وَ لا تُمِلْهُ»[76]  نه حوريه خسته مي‌شود و نه آن مؤمن.

ولي چگونه ممكن است؟ نمي‌دانم. اصلاً، آنجا جاي خستگي و سيرشدن و گرسنه شدن نيست. عالم، عالم ديگري است ما فقط يك دورنمايي از آن داريم.

وَ يَقُولُونَ مَتَي هَذَا الوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقينَ(48)

كفار (از روي مسخره و استهزاء) گويند: اگر راست مي‌گوئيد اين وعده (قيامت، بهشت و دوزخ) كي خواهد بود؟

قرآن و مسخره‌كنندگان قيامت

مسخره كردن دو قسم است:

الف) مسخره از نظر گفتار، مثل اينكه كفار به مسلمانها مي‌گفتند اين قيامتي كه مي‌گوييد چه موقع است؟ اگر راست مي‌گويند چرا نمي‌آيد؟

ب) مسخره  كردن عملي، يعني با عمل خود همه چيز را به مسخره بگيرد و اين به مراتب بدتر از مسخره زباني است.

«يا حَسْرَه عَلَي العِبادِ ما يَأتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ اِلاّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزؤنَ»[77]

پيامبر مي‌آيد با كتابي آسماني چون قرآن و بيست و سه سال زحمت مي‌كشد، ائمه طاهرين(ع) مي‌آيندو اين همه خون جگر مي‌خورند. آن وقت اين آقا مي‌گويد من شيعه‌ام اما وقتي كه حساب كارش را مي‌كنيد مي‌بينيد همه را به مسخره گرفته. فقط از نظر لفظ و ادعا شيعه است. اما در عمل ربا مي‌خورد. گران‌فروشي مي‌كند. احتكار مي‌كند و مردم را در تنگنا مي‌گذارد كه بدبيني به اسلام و انقلاب درست كند. نماز نمي‌خواند، يا بد مي‌خواند. روزه نمي‌گيرد، يا اگر بگيرد روزه‌اي دست و پا شكسته! وقتي به گناه مي‌رسد يك آدم لاابالي است و ... بعد هم مي‌گويد من شيعه‌ام. مشهور است به يك نفر گفتند: نماز مي‌خوني؟!

گفت: طاقت نماز خواندن ندارم، اما مسلمانم!

روزه مي‌گيري؟!

گفت: طاقت روزه گرفتن ندارم، اما مسلمانم!

ـ دزدي مي‌كني؟!

گفت: اين كه فراوان، اما مسلمانم!

ـ ياغي‌گري چطور؟!

فراوان، اما مسلمان هم هستم!

خير، اين نه تنها مسلماني نيست بلكه مسخره كردن اسلام است، اين همان مسخره كردن عملي است. آن يكي با زبانش مي‌گفت كه قيامتي در كار نيست و اين يكي با عملش دين را مسخره مي‌كند.

فرياد اسرافيل

در پاسخ آنها كه مي‌پرسند قيامت كي مي‌آيد؟ مي‌فرمايد:

مَا يَنظُروُنَ إِلَّا صَيْحَه وَحِدَه تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخصِّمُونَ(49)

«اين منكران قيامت انتظار نكشند، جز يك صيحه اسرافيل حق كه (به مرگ) همه آنها را فرا گيرد در حاليكه (در كار دنيا) با هم به بحث و جدل مشغولند»

«ما ينظرون» انتظارش را نمي‌كشيد، قيامت يك ندايي است،‌ يك صيحه است، نفخ در صور است،‌ يك فرياد است. ناگهان شما را مي‌گيرد. به محض اين كه اسرافيل مي‌گويد بمير! عالم هستي يك دفعه مي‌ميرد. در حالي كه در بازاري، يا نشسته‌اي و داري مباحثه و مجادله مي‌كني، يا در مغازه مشغول چانه‌زدن بر سر قيمت يك جنس هستي و ... ناگهان قيامت مي‌رسد، «تأخذهم و هم يخصّمون» اين صيحه واحده يعني نفخ صور، مي‌گيرد اينها را در حالي كه دارند با هم مجادله مي‌كنند.

فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَه وَ لَآ إِلَي أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ(50)

«(در آن لحظه مرگ) نه توانايي سفارشي دارند و نه اهل‌بيت خود، رجوع توانند كرد.»

وقتي كه نفخ صور آمد ديگر اينها مهلت ندارند وصيت هم بكنند، كه حالا اين مغازه به دست چه كسي مي‌افتد؟ چطور مي‌شود؟ اين همه كارها را كه مانده است چه  كسي انجام مي‌دهد؟ خير اصلاً فرصت اين چيزها نيست. قدرت برگشتن به خانه را هم ندارند. اگر در كوچه است همان جا مي‌ميرد. اگر در مغازه يا مدرسه يا خانه و يا هر كجاي ديگر كه باشد به محض رسيدن مرگ ناگهان مي‌ميرد.

اين نفخ صور اول است كه در چند جاي قرآن از آن ياد شده است.

نفخ صور دوم و ورود به عرصه محشر

وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الأَجْداثِ إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ(51)

«و (چون) در صور دميده شود بناگاه همه از قبرها به سوي خداي خود به سرعت مي‌شتابند»

در صور دميده مي‌شود يعني خداوند اسرافيل را زنده مي‌كند و به او مي‌گويد: مردم را زنده كن. او نفخ در صور مي‌كند. مي‌گويد: عالم هستي! زنده شو. عالم هستي زنده مي‌شود. وقتي زنده شد، اينها از اجداثشان بر مي‌خيزند.

«اجداث» جمع «جدث» است. مفسرين مي‌گويند يعني از قبرهايشان بر مي‌خيزند. البته قبر خصوصيتي ندارد. مي‌توان گفت از جايگاه يا خوابگاهشان بر مي‌خيزند. همانطور كه بعد هم اجداث برداشته شده و به جاي آن مرقد آمده است.

يعني هر كس هر كجا بوده. يكي كسي اصلاً قبر نداشته، در دريا و يا فضا متلاشي شده و يا در قبر بوده و پوسيده و متفرق شده است. خلاصه هر كسي از جايش، از خوابگاهش بلند مي‌شود «فاذا هم من الاجداث الي ربهم ينسلون» ناگهان از جايگاهشان به سوي پروردگارشان مي‌روند.

قَالُوا يَاوَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَ صَدَقَ المُرْسَلُونَ(52)

«و (از حسرت و پشيماني) گويند اي واي بر ما كه ما را از خوابگاه مرگ برانگيخت. اين همان وعده خداي مهربان است و رسولان (كه از اين روز سخت خبر دادند) همه راست گفتند»

اينجاست كه همه خلايق، وارد عرصه محشر مي‌شوند و حركت با بي‌صبري به سوي پروردگار عالم آغاز مي‌شود، ولي آنهايي كه در دنيا عملاً يا قولاً معاد را مسخره مي‌كردند و مي‌گفتند: پس اين روز قيامت كي مي‌آيد؟! حالا بيدار مي‌شوند و مي‌گويند: «يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا» ‌اي واي بر ما، چه كسي ما را از جايگاهمان برانگيخت و در اينجا جمعمان كرد؟! چون مي‌بينند كه ناگهان همه در يك جايي به نام محشر جمع شده‌اند بعد خودشان جواب خودشان را مي‌دهند: «هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون» لذا از نظر قرائت هم اينجا يك «سكته»[78] دارد به علاوه بعد از «قالوا يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا» ‌علامت وقف لازم هم هست[79]، يعني يك فاصله كوتاهي بايد باشد مي‌گويند: «هذا»، يعني اين صف محشر، اين عالم قيامت «ما وعد الرحمن» همان وعده‌اي بودكه رحمن به ما مي‌داد.

«رحمن» در اينجا يك تأسف است. يعني در اين موقع مي‌گويند، چه خداي رحماني داشتيم،‌هي به ما مي‌گفت: روز قيامتي مي‌آيد، معادي هست، حساب و كتابي هست، در آنجا اين اعمالتان دست و پا گيرتان مي‌شود، اما ما نشنيديم. اين صف محشر همان است كه رحمن وعده داده بود. «و صدق المرسلون» پيامبران درست مي‌گفتند. ما آنها را مسخره مي‌كرديم و از روي استهزاء از آنها مي‌پرسيديم: اين معادي را كه مي‌گوئيد كي مي‌آيد؟!

إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَه وَحِدَه فَإِذا هُم جَمِيعٌ لَّدَيْنا مُحْضَروُنَ(53)

«و جز يك صيحه (و يك لحظه بيش) نباشد كه ناگاه تمام خلايق محشر، به پيشگاه ما حاضر خواهند شد.»

اين «اِن»‌ در اينجا نافيه است يعني نبود اين محشر «اِلا صَيْحه واحده» «صَيحه واحده» خبر است براي «كانت» يعني اين محشر و اين قيامت نبود، مگر به يك صيحه و يك فرياد اسرافيل گفت بمير! مرديم، فرياد زد: زنده شو! زنده شديم. «فاذا هم جمیع لدينا محضرون» پس ناگهان اينها نزد ما حاضرند، يعني ناگهان در صفرمحشر حاضر مي‌شوند.

روزي كه بر كسي ستم نشود

فَالْيَومَ لَاتُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(54)

«پس در آن روز كمترين ظلمي به هيچ‌كس نشود و جز آنكه عمل كرده‌اند ابداً جزايي نخواهند يافت»

ديگر آن روز، روزي نيست كه به كسي ظلم شود. پارتي بازي و بيجا گرفتن و زندان كردن و بيچاره كردن و حق كسي را خوردن يا ندادن، اينها در دنياست. در روز قيامت اصلاً ظلم به نفس، نمي‌شود.

قرآن‌كريم در دو جا مي‌فرمايد:

«ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ اَيْديكُمْ وَ اَنَّ اللهَ لَيْسَ بِظَلّامٍ لِلْعَبيدِ»[80]

«ذلك بِما قَدَّمَتْ يَداكَ وَ اَنَّ اللهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ»[81]

همه آيات دلالت بر اين دارند كه خداوند متعال هيچ‌گونه ستمي بر بندگان خوش روا نخواهد داشت بلكه «لاتجزون الا ما كنتم تعملون» اعمال خودشان است كه دست و پاگيرشان مي‌شود. مي‌آيند براي اينكه اعمال خودشان را ببينند.

«يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النّاسُ اَشْتاتاً لِيُرَوا اَعْمالَهُمْ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَره خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه شَرّاً يَرَهُ»[82]

مي‌آيند براي اين كه عمل خودشان را ببينند، هر كسي هر چه به جا آورده ولو به اندازه ذره‌اي باشد، به مقداري كه ديده نشود، روز قيامت عملش را مي‌بيند، چه خوب باشد و چه بد.

اهل بهشت و دوزخ

در روز قيامت هر كسي زير علم كسي مي‌آيد: يَوْمَ يُنْفِخُ فِي الصّوُرِ فَتَأتُونَ اَفْواجاً[83] گروه گروه و صنف صنف مي‌آيند. چرا؟ براي اين كه شاهد اعمال خويش باشند. قرآن شريف دسته‌هايي را به دو صنف كلي تقسيم كرده، مي‌فرمايد عده‌اي بهشتي و گروهي جهنمي هستند:

إِنَّ أَصْحَابَ الجَنَّهِ اليَومَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ(55)

«بهشتيان آن روز خوش به وجد و نشاط مشغولند»

اصحاب جنت آنهايي هستند كه بهشتي‌اند و در روز قيامت در بهشت «في شغل فاكهون» در حد رتبه و شأن خود، شاد و مسرورند. «ال» در كلمه «اليوم» الف و لام عهد و «فاكهون» در اينجا به معناي شادماني و فرو رفتن در چيزي است، يعني هر كس در كارش فرو رفته و در مقام خود مشغول است، تا چه درجه و مقامي در آنجا داشته باشد.

يك دسته مشغول حور و قصر و آبهاي بهشتي و ميوه‌هاي بهشتي و فرو رفته در اينگونه چيزهايند.

يك دسته از مردم قدري بالاتر، مشغول حمد خدا هستند. اصلاً رغبتي به حورالعين ندارند و اگر هم دارند گاهي اوقات است. بلبل وقتي وارد باغ مي‌شود، مستقيم به سوي گل جذب مي‌شود و ديگر به ميوه‌هاي باغ نظرندارد. يك آدم با ذوق، يك آدم عاشق هم همينطور، ممكن است از صبح تا شام در يك باغ سير و سياحت كند و يك ميوه هم نخورد در عين حال خيلي هم به او خوش بگذرد و لذت ببرد. يك دسته از مردم اين چنين لذت مي‌برند، در حالي كه دسته‌اي ديگر به چيزي ديگر دل خوش دارند.

«وَ قالُوا الحَمْدُلِلّهِ الَّذي اَذْهَبَ عَنَّا الحَزَنَ اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ اَلَّذي اَحَلَّنا دارُالمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ[84]»

يك دسته ديگر به كارهاي بالاتري مشغول هستند، لذتشان در نشست و برخاست با پيامبراكرم(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و امام حسين(ع) است.

«وَ مَنْ يُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذينَ اَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبييّنَ وَ‌الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولئِكَ رَفيقاً»[85]

يك دسته هم اين چنينند. ميوه‌شان، شير و عسلشان اين است كه امام حسين(ع) با اينها حرف بزند، دلخوشي‌شان اين است كه با حضرت زهرا(س) همنشينند و لذتشان نشستن در مقابل اميرالمؤمنين(ع) است.

«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَذينَ قُتِلوُا في سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِهِمْ يُرْزَقون»[86]

دسته‌اي هستند در روز قيامت كه اينها خيلي بهجت دارند. خيلي شادمان هستند و همه لذتشان در اين است كه فقط و فقط ناظر الي وجه الله هستند و در بهشت، چيزي جز خدا نمي‌بينند.

«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرهٌ اِلي رَبِّها ناظِرَه»[87]

اينها در جوار الله هستند. در روايات هست كه بعضي از اينها هفتصد سال منغمر در عالم الوهيتند تا حدي كه به حورالعينهاي اطرافشان هيچ‌گونه توجهي ندارند. آن هم چه حورالعيني؟ كه قرآن درباره‌شان مي‌گويد: «عُرُباً اَتْراباً»[88]

دختران خيلي شوهردوست و عاشق، اين عاشقان هفتصد سال دور معشوق مي‌گردند و خود را به او عرضه مي‌كنند و وقتي مي‌بينند به آنها اعتنايي ندارند، شكايت او را پيش خدا مي‌برند و مي‌گويند: خدايا آخر تو ما را براي اين آدم خلق كردي، ولي او اصلاً به ما اعتنا ندارد. خطاب مي‌شود:

او مست جمال حق است و نظاره‌گر جلوه مستانه اوست. و عند رب سكني گزيده آنجا كه خود فرمود:

«يا اَيَّتُهَا النَفْسُ المُطْمَئِنَه ارجِعي اِلي رَبّك راضيه مَرْضِيّه»[89]

نمي‌گويد، «اِرجعي اِلي جَنَّتِك» يا «اِلَِی الجَنَّهِ» به بهشت نه، به سوي خودم، بيا پيش خودم «الي ربك». بعد هم مي‌فرمايد: «فادخلي في عبادي» در صف بندگان خالصم درآي «وادخلي جنتي» پس داخل بهشتم شو. كه اين بهشت محبوب است كه مظهر جلوه‌هاي حق و ...

اين مرتبه كمالي از والاترين مراتب است كه در روايات مي‌خوانيم[90] پروردگار عالم روزي هفتاد مرتبه به آنها نظر مي‌كند و هر نظري يك سعة وجودي برايشان پيدا مي‌شود. بعد هم خطاب مي‌شود كه: بگذاريد اهل بهشت با حورالعين‌ها خوش باشند، از تماشاي نهرها و قصرها لذت ببرند. لذت شما هم صحبت كردن من با شما و گفتگوي شما با من باشد.

اينها چيست؟‌ اصلاً‌نمي‌شود درك كرد، خدا ديدن يعني چه؟ با خدا صحبت كردن چگونه است؟ مگر مي‌شود خدا را ديد و با او صحبت كرد؟! بله، اينان هم در اين دنيا و هم در آن دنيا با چشم دل خدا را مي‌بينند. در اين جهان چيزي و كسي بر دلش حاكم نيست، جز خدا و در آن جهان هم كسي و چيزي بر دلش حكومت ندارد، جز خداوند بزرگ.

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته