تفسير مجمع البيان جلد ۱۰

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲ -


/ سوره انفال / آيه هاى 54 - 45

45 . يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوآ اِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

46 . وَاَطيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ وَاصْبِرُوا اِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ.

47 . وَلا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَرِئآءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ.

48 . وَاِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ اَعْمالَهُمْ وَقالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَاِنّى جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَرآءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَقالَ اِنّى بَرى ءٌ مِنْكُمْ اِنّى اَرى مالا تَرَوْنَ اِنّى اَخافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَديدُ الْعِقابِ.

49 . إذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَالَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هوءُلاءِ دينُهُمْ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَاِنَّ اللَّهِ عَزيزٌ حَكيمٌ.

50 . وَلَوْتَرى اِذْيَتَوَفَّى الَّذينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَاَدْبارَهُمْ وَذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ.

51 . ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ اَيْديكُمْ وَاَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ.

52 . كَدَاْبِ الِ فِرْعَوْنَ وَالَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِاياتِ اللَّهِ فَاَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ اِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ شَديدُ الْعِقابِ.

53 . ذلِكَ بِاَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً اَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ وَ اَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ.

54 . كَدَاْبِ الِ فِرْعَوْنَ وَالَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِاياتِ رَبِّهُمْ فَاَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَاَغْرَقْنآ الَ فِرْعَوْنَ وَكُلٌّ كانُوا ظالِمينَ.

ترجمه

45 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه با گروهى [از شرك گرايان تجاوزكار ]رويارو مى گرديد پايدارى ورزيد و خدا را بسيار يادكنيد، باشد كه رستگار [و سرفراز] گرديد.

46 - و خدا و پيامبرش را فرمان بريد و باهم به كشمكش نپردازيد كه [در نتيجه آن ]سُست [و ناتوان ] گرديد و [شكوه و] نيرويتان [از ميان ]برود؛ و شكيبايى پيشه سازيد كه خدا با شكيبايان است.

47 - و بسان آنان نباشيد كه با حالت مستى و خود نمايى به مردم از خانه هاى خويش بيرون آمدند و [ديگران را] از راه خدا باز مى داشتند و خدا به آنچه انجام مى دهند احاطه دارد.

48 - و هنگامى را [به يادآوريد] كه شيطان كارهاى [زشت و ظالمانه ]آنان را برايشان [زيبا و شايسته ] جلوه داد و [به آنان ]گفت: امروز از ميان مردم هيچ كس بر شما چيره نخواهد شد و من پناه [و ياور] شمايم. امّا آنگاه كه آن دو گروهِ [توحيدگرا و شرك گرا] روياروى هم قرار گرفتند، [شيطانِ و سوسه گر] به عقب بازگشت و [به پيروان خويش ]گفت: من از شما بيزارم؛ چرا كه من چيزى را مى بينم كه شما [آن را ]نمى بينيد؛ من از خدا مى ترسم. و [بهوش باشيد كه ] خدا سخت كيفر است.

49 - آنگاه كه نفاقگرايان و آنانى كه در دل هايشان بيمارى است [در عيبجويى از مردم با ايمان ]مى گفتند: اينان را دين [و آيين ]شان فريفته است [كه با اين شمار و امكانات اندك به پيكار باما برخاسته اند]! و [از اين واقعيت غافل بودند كه ]هركس برخدا اعتماد كند [خدا يار و ياور اوست و] به يقين خدا شكست ناپذير و فرزانه است.

50 - و اگر آنان را كه كفرورزيده اند بنگرى آنگاه كه فرشتگان جان آنان را مى ستانند در حالى كه برچهره و پشت آنان مى زنند و [نكوهششان مى كنند كه: ]اينك عذاب [آتش ]سوزان را بچشيد [شگفت زده خواهى شد]!

51 - اين [كيفر دردناك ] به خاطر آن كارهايى است كه پيش تر به دست خود انجام داده ايد و [نيز به خاطر] اين [است ] كه خدا هرگز بربندگان [خود] ستمكار نيست.

52 - [روش و عملكرد آنان ] بسان روش فرعونيان و كسانى است كه پيش از آنان بودند. [آنان ] به آيات [و نشانه هاى قدرت ] خدا كفرورزيدند و خدا [هم ]آنان را به [كيفر ]گناهانشان گرفتار ساخت. به يقين خدا نيرومند و سخت كيفر است.

53 - اين [كيفر سخت آنان ] بدان سبب است كه خدا هرگز نعمتى را كه به مردمى ارزانى داشته است دگرگون نمى سازد، مگراين كه آنان آنچه را در ژرفاى جان خوددارند دگرگون سازند، و [نيز به خاطر آن است كه ]خدا شنوا و داناست.

54 - [روش وعملكردشان ] بسان روش فرعونيان وكسانى است كه پيش از آنان بودند. [آنان ]آيات [و نشانه يكتايى و قدرت ]پروردگارشان را دروغ انگاشتند، ما [نيز ]آنان را به [كيفر ]گناهانشان نابود ساختيم و فرعونيان را غرق نموديم، و همه آنان ستمكار بودند.

نگرشى بر واژه ها

ريح: در اينجا منظور دولت و شوكت است.

بطر: سرمستى و وانهادن سپاسگزارى.

رياء: خودنمايى.

دأب: روش و شيوه.

تغيير: دگرگونى.

تفسير رهنمودهايى ارزشمند قرآن در ادامه سخن در مورد جهاد، اينك مردم توحيد گرا را به پايدارى در ميدان پيكار فرمان مى دهد و مى فرمايد:

يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوآ اِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا

هان اى مردم با ايمان! هرگاه در ميدان جهاد باگروهى تجاوز كار وكفرگرا برخورد نموديد، براى جنگ با آنان پايدارى ورزيد و پشت به دشمن نكنيد.

وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

و خدا را بسيار يادكنيد و از او يارى بخواهيد تادر اين جهان پيروز گرديد و در جهان ديگر به رستگارى نايل آييد.

به باور برخى منظور اين است كه وعده هاى خدا را كه در مورد يارى و پيروز ساختن تان به شما داده است به ياد آوريد تا پايدارى شما افزون گردد.

آنگاه مى افزايد:

وَاَطيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ

و خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم او را فرمان بريد و در هنگامه برخورد با دشمن با هم هماهنگ و يكپارچه باشيد و از پراكندگى بپرهيزيد كه ترس از دشمن دامنگيرتان مى گردد و در جهاد ناتوان مى گرديد و شوكت و توانايى شما از ميان مى رود.

به باور «مجاهد» منظور اين است كه پيروزى را از دست مى دهيد.

امّا به باور «اخفش» منظور اين است كه دولت را از دست مى دهيد.

ذكر اين نكته لازم است كه واژه «ريح» در آيه شريفه كنايه از پيشرفت و نفوذ و رسيدن به هدف است.

از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه اگر باهم به كشمكش بپردازيد ديگر نسيم پيروزى بر زندگى شما نخواهد وزيد؛ چرا كه پيامبر فرمود: نصرت بالصبا و اهلكت عاد بالدّبور.(128)

من به وسيله باد صبا پيروز شدم و عاديان با باد مسموم جنوب نابود شدند.

وَاصْبِرُوا اِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ

و براى جنگ با دشمن شكيبايى پيشه سازيد؛ چرا كه خدا با شكيبايان است.

و هشدار مى دهد كه:

وَلا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَرِئآءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ

شما مردم با ايمان همانند شرك گرايان قريش نباشيد كه به بهانه حمايت از كاروان تجارتى خويش، اردويى از ميخوارگان و نوازندان به راه انداخته و با سرمستى و خودنمايى، به منظور باز داشتن مردم از دين خدا، از «مكّه» به سوى «بدر» رهسپار شدند.

گفتنى است كه منظور از رياكارى آنان اين بود كه مى خواستند به همگان نشان دهند كه مردم مسلمان را به حساب نمى آورند و از آنها هراسى ندارند.

وَاللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ

و خدا به كردار آنان آگاه است و به آنچه انجام مى دهند احاطه داشته و هيچ يك از پندارها و رفتارهايشان بر او پوشيده و نهان نيست و به آنان كيفر خواهد داد.

جشنى كه به عزا تبديل گرديد «ابن عباس» در اين مورد آورده است كه: وقتى «ابوسفيان» كاروان تجارتى قريش را از منطقه دور ساخت، به سپاه شرك پيام داد كه باز گردند، امّا ابو جهل گفت ما باز نخواهيم گشت تا منطقه «بدر»(129) را به تصرف خود درآورده و سه روز در آنجا بمانيم و ضمن ذبح حيوانات و بهره ورى از گوشت و شراب و تماشاى برنامه هاى گوناگون نوازندگانمان، جهان عرب را از اقتدار و پيروزى خويش آگاه سازيم تا همه از نيروى ما بهراسند؛ امّا نمى دانستند كه ثمره كفرگرايى و بيداد و بد مستى و پايمال ساختن حقوق و حرمت انسان ها و رياكارى خفت و خوارى است. و بر اين اساس بود كه آنان به هوسهاى خويش نرسيدند و جشن شان به عزا تبديل گرديد.

وسوسه ها و گمراهگرى هاى شيطان قرآن در ادامه سخن از پيكار «بدر» و شرارت و شقاوت شرك گرايان مى فرمايد:

وَاِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ اَعْمالَهُمْ

اين فراز از آيه شريفه با آيه پيش پيوند دارد و منظور اين است كه: هنگامى شرك گرايان به منظور بد مستى و خود نمايى و باز داشتن مردم از دين خدا از «مكّه» حركت كردند كه شيطان كردار آنان را در نظر شان آرايش كرده و راه را به سوى «بدر» بر ايشان آراسته و هموار ساخته بود.

وَقالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَاِنّى جارٌ لَكُمْ

و به آنان مى گفت: امروز سپاه شما گران و پرتوان است و من نيز يار و پشتيبان شمايم و با اين شرايط كسى از مردم بر شما چيره نخواهد شد.

به باور برخى منظور اين است كه: من با شما پيمان مى بندم كه پيروزى از آنِ شما باشد.

فَلَمَّا تَرآءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَقالَ اِنّى بَرى ءٌ مِنْكُمْ اِنّى اَرى مالا تَرَوْنَ

امّا هنگامى كه دو سپاه حق و باطل رو به روى هم ايستادند، شيطان پابه فرار نهاد و گفت: من از شما بيزارم و از وعده اى كه به شما دادم تخلف مى ورزم؛ چرا كه من فرشتگانى را كه به يارى مسلمانان آمده اند مى نگرم و شما آنان را نمى بينيد.

از اين فراز دريافت مى گردد كه شيطان و فرشتگان يكديگر را مى ديدند و مى شناختند.

اِنّى اَخافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَديدُ الْعِقابِ.

من مى ترسم كه به دست فرشتگان گرفتار عذاب خدا گردم، و نيز مى دانم كه خدا سخت كيفر است و نمى توان عذاب دردناك او را تحمّل كرد.

به باور برخى منظور اين است كه مى ترسم مدت مهلت من به پايان رسيده باشد؛ چرا كه فرشتگان را مى نگرم و مى دانم كه آنان جز به هنگامه پديدار شدن نشانه هاى فرارسيدن رستاخيز و يا به منظور كيفر تبهكاران فرود نمى آيند.

«قتاده» مى گويد: اين دشمن خدا و گمراهگر بندگانِ سست عنصر او دروغ مى بافت و از خدا نمى ترسيد بلكه مى دانست كه كارى از او ساخته نيست. شيوه فريبكارانه او اين است كه نخست پيروان خود را وسوسه مى كند و حق و باطل را روياروى هم قرار مى دهد، آنگاه از قربانيان خويش بيزارى مى جويد و رهايشان مى كند. بنابر اين منظور شيطان اين بود كه: من چيزهايى مى دانم كه شما نمى دانيد و مى ترسم كه خدا مرا نابود سازد.

چگونگى پديدار شدن شيطان در مورد چگونگى ظهور و پديدار شدن شيطان در رويداد سرنوشت ساز «بدر» به يارى شرك گرايان، بحث است:

1 - به باور برخى، هنگامى كه قريش در انديشه حركت به سوى «بدر» افتاد، به ياد آورد كه ميان آنان وقبيله نيرومندى كه از «كنانه» ريشه داشت درگيرى و جنگ است؛ از اين رو از حركت و گشودن جبهه اى جديد منصرف گرديد. امّا در اين هنگام بود كه شيطان باسپاه خود در چهره يكى از سردمداران «كنانه» به نام «سراقة بن مالك» نزد آنان آمد و گفت: شما از سوى قبيله «كنانه» هيچ نگرانى به دل راه ندهيد و بدانيد كه من شمارا از گزند آنان حراست نموده و به شما پناه مى دهم ونيز مطمئن باشيد كه امروز كسى بر شما چيره نخواهد شد و شما نيروى يكه تاز جهان عرب هستيد.

او با اين وسوسه ها آنان راگمراه ساخت و در ميدان پيكار هنگامى كه فرود فرشتگان براى مردم توحيد گرا را نگريست و دريافت كه كارى از او و سپاهيانشان ساخته نيست عقب نشينى كرد وگريخت.

2 - به باور برخى از جمله «كلبى»، پديدار شدن شيطان به يارى شرك گرايان و وسوسه آنان بدين صورت بود كه او خود را نخست در صف سپاه شرك جاى داد و سرانجام هم دست يكى از سردمداران شرك به نام «حارث» راگرفت و عقب نشينى كرد. به هنگامه عقب نشينى او، «حارث» گفت: «سراقه»! كجامى روى؟

گفت: من چيزهايى مى نگرم كه شما نمى نگريد.

«حارث» گفت: من چيزى جز وامانده هاى «يثرب» را نمى بينم، امّا او با مشتى كوبنده برسينه «حارث» كوبيد و گريخت، و پس از فرار او سپاه قريش نيز به تدريج رو به شكست و فرار نهاد. هنگامى كه سپاه قريش به «مكّه» بازگشت، همه جا «سراقه» راعامل شكست قريش قلمداد كردند و اين خبر به گوش «سراقه» رسيد. او آمد و گفت: هان اى قريش! من نه از حركت شما آگاهى يافتم و نه در جريان جنگ شما بودم، تا چه رسد كه عامل شكست شما باشم، پس چرا پاى مرا به ميان كشيده ايد؟

آنان گفتند: مگر تو نبودى كه در آغاز حركت، ما را به پيكار با محمدصلى الله عليه وآله وسلم تشويق نمودى؟ و مگر در فلان روز و فلان نقطه همراه ما نيامدى؟

او سخت و پياپى سوگند يادكرد كه هرگز نه در جريان كار آنان بوده و نه به جنگ آمده است. و آنان هنگامى كه ايمان آوردند دريافتند كه آن مرد نماى فريبكار و وسوسه گر نه «سراقه»، كه شيطان بوده است.

يادآورى مى گردد كه نظير اين ديدگاه از دو امام راستين حضرت باقر و صادق عليهما السلام نيز روايت شده است.

3 - از ديدگاه گروهى، شيطان نمى تواند در چهره انسان ظاهر گردد، و خداى توانا اين كار را انجام داد تا شرك گرايان تحريك گردند و ترس از «كنانه» را كنار گذارند و رهسپار «بدر» شوند و در آنجا با شكستى خفت آور كيفر شرارت خود را بچشند.

4 - و از ديدگاه برخى، شيطان در چهره انسان پديدار نشد، بلكه آنان را فريفت و به جنگ و آتش افروزى وسوسه نمود.

5 - مرحوم «مفيد» در اين مورد مى گويد: ممكن است خدا جنيّان را به صورتى درآورد كه به چشم آيند و در شكل حيوانات پديدار گردند؛ چرا كه اجسام آنها به گونه اى رقيق است كه به آسانى تغيير شكل مى دهند، همان گونه كه اين گونه تصرفات به وسيله انسان در هوا انجام مى گيرد.

در اخبار بسيارى آمده است كه شيطان براى وسوسه شرك گرايان در چهره سالخورده اى از اهل «نجد» به شوراى مشورتى آنان وارد شد.

و نيز فرشته وحى به صورت «دحيه كلبى» در نظر ياران پيامبر ظاهر گرديد. با اين بيان چه مانعى دارد كه خدا شيطانها را به نوعى تغيير شكل داده و براى نوعى آزمون آنها را در نظر مردم پديدار سازد؟

پندارهاى شرك گرايان و پاسخ آنان در ادامه سخن در اين مورد، قرآن به برخى پندارهاى احمقانه سپاه شرك پرداخته و مى فرمايد:

إذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَالَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دينُهُمْ

واژه «منافق» به معناى كسى است كه در دل كفرگرا و در ظاهر توحيدگراست.

و كسانى كه در دل هايشان بيمارى است آنانى هستند كه به ظاهر ايمان مى آورند و در ژرفاى جان در مورد دين و آيين خود گرفتار ترديد و دو دلى مى گردند.

به باور برخى منظور از اينان چند جوان از قريش بودند كه نخست در «مكّه» اسلام را برگزيدند و به وسيله پدرانشان دستگير و در خانه هاى خويش زندانى شدند، آنگاه آنان را به جنگ «بدر» آوردند و آنان بر اثر فشار و جنگ روانى شرك گرايان به گونه اى ايمانشان تضعيف شده بود كه با ديدن ياران پيامبر - كه در برابر شمار و تجهيزات بسيار سپاه شرك به ظاهر اندك بودند - گفتند: اينان به دين و آيين خويش مغرور گشته اند كه بدون توجّه به سپاه گران شرك تحت تأثير سخنان پيامبر قرار گرفته و به جنگ آمده اند.

وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَاِنَّ اللَّهِ عَزيزٌ حَكيمٌ

خدا در پاسخ پندار آنان روشن مى سازد كه خود شرك گرايان دستخوش وسوسه شيطان و آفت غرور شده اند، نه آنانى كه با تدبر و تعقل و ايمان و اميد، كار خويش را به خدا واگذارند و به او اعتماد كنند؛ چرا كه هركس به خدا توكل كند و با انديشه و عملكرد شايسته خويش خشنودى خدا را بجويد خدا او را يارى نموده و اسباب پيروزى و سرفرازى اش را فراهم مى سازد. آرى خدا شكست ناپذير و فرزانه است و كسى كه به او پناه برد و راه و رسم مورد نظر او را برگزيند، در پناه قدرت و حكمت او مصونيت پيدا مى كند.

مرگ سياه اينك به ترسيم هنگامه مرگ شرك گرايان پرداخته و مى فرمايد:

وَلَوْتَرى اِذْيَتَوَفَّى الَّذينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَاَدْبارَهُمْ

هان اى پيامبر! اگر مى ديدى كه فرشتگان به هنگام گرفتن جان كفرگرايان چگونه برچهره و پشت آنان مى زدند، شگفت زده مى شدى.

به باور مفسران منظور كشته هاى سپاه شرك در ميدان «بدر» است.

مردى به پيامبر گرامى گفت: در پشت ابوجهل اثرى ديدم كه بسان بند نعل بود! پيامبر فرمود: آنچه ديدى، اثرِ زدن فرشتگان بوده است.

و «مجاهد» آورده است كه مردى به پيامبر گفت: من مى خواستم به يكى از شرك گرايان يورش برم كه خودش پيش از فرود آمدن شمشير من افتاد. پيامبر فرمود: پيش از تو فرشتگان به او حمله كرده و وى را از پادرآورده اند.

وَذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ

و به آنان مى گويند: شما شرك گرايان پس از اين كيفر دردناك، طعم تلخ عذاب ديگرى را كه سوزاننده و گدازنده است بچشيد.

برخى آورده اند كه فرشتگان در روز «بدر» سلاحهايى آهنين در دست داشتند كه وقتى به شرك گرايان مى زدند، بر جاى زخم آن آتش مى افتاد و شعله ور مى گشت و منظوز از «ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ» همين است.

و مى افزايد:

ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ اَيْديكُمْ

اين كيفر سخت به خاطر رفتار و كردار زشت و ناپسندى است كه از شما سرزده است. و بدان دليل گناهان آنان را به دستهايشان نسبت مى دهد كه بيشتر كارها به وسيله دودست انجام مى گيرد، گرچه در اينجا منظور كفر و نافرمانى خداست.

وَاَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ.

و خدا هرگز به بندگانش ستم نمى كند و آنان را به ستم عذاب نمى نمايد، بلكه آنان را به اندازه زشت كردارى و گناهانشان كيفر مى كند.

از آيه شريفه به روشنى دريافت مى گردد كه اين پندار جبرگرايان كه خدا آفت كفر و زندقه را در دل ها پديد مى آورد و آنگاه آنان را به كيفر كفرشان عذاب مى كند، پندارى بى اساس است. آرى خدا هرگز كسى را بدون گناه و نافرمانى خدا، يا به كيفر گناه ديگرى عذاب نمى كند؛ چرا كه چنين كارى ستم و بيداد است و خدا در اين آيه شريفه با شدت بسيار ستم و بيداد را از خود نفى مى كند.

راز سرنوشت ساز صعودها وسقوطها در اين چند آيه قرآن به بيان حال كفرگرايان و مخالفان رسالت هاى پيشين و سنّت تغيير ناپذير خدا در كيفر آنان پرداخته و مى فرمايد:

كَدَاْبِ الِ فِرْعَوْنَ وَالَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ

شيوه و عملكرد اين شرك گرايان تبهكار بسان شيوه زشت فرعونيان و ديگرگناهكارانى است كه پيامبر خدا را تكذيب كردند.

به باور برخى منظور اين است كه كيفر اينان بسان كيفر فرعون و فرعونيان است.

ياد آورى مى گردد كه واژه «آل» به مفهوم بستگان و خاندان ونزديكان انسان، و واژه «اصحاب» در مورد همفكران و همدينان انسان به كار مى رود.

كَفَرُوا بِاياتِ اللَّهِ فَاَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ

آنان نيز به آيات خدا كفر ورزيدند و خدا آنان را به عذاب و كيفرگناهانشان گرفتار ساخت.

اِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ شَديدُ الْعِقابِ.

چرا كه خدا نيرومند و سخت كيفر است.

در آيه شريفه كيفر خدا را سخت و دشوار وصف مى كند نه ذات پاك او را؛ چرا كه «شديد» به مفهوم چيزى است كه از هم گسستن آن دشوار باشد.

و نيز در آيه، شرك گرايان را از نظر دروغ انگاشتن آيات خدا به فرعونيان تشبيه مى كند؛ چرا كه همان گونه كه آنان گرفتار عذابى سخت شدند ونابود گرديدند، اينان هم دچار هلاكت شدند.

در نهمين آيه مورد بحث در ترسيم يكى از سنت هاى الهى در روند تاريخ و پيشرفت و انحطاط جامعه ها و تمدن ها مى فرمايد:

ذلِكَ بِاَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً اَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ

آنان بدين دليل گرفتار اين كيفر دردناك شدند كه خدا نعمت گرانى را كه به مردمى ارزانى دارد از آنان برنمى گيرد مگر اين كه انديشه و عقيده و اخلاق شايسته خويش را به بدانديشى و زشت كردارى و بيداد تغيير دهند و به جاى فرمانبردارى از خدا و زندگى بر اساس عدالت و آزادگى و پاكى، به گناه و نافرمانى خدا و بيدادگرى روى آورند. آرى، در اين صورت است كه خدا نعمت خويش را از آنان سلب مى كند؛ چرا كه اين يكى از سنت هاى تغيير ناپذير اوست كه نعمتهاى خويش را به كيفر كفر و بيداد بندگان و كسانى كه در خور آنها نباشند از آنان مى گيرد.

به باور برخى، گاه نيز خدا نعمتى را نه به منظور كيفر بندگان كه به خاطر آزمونشان از آنان سلب مى كند كه اين بر اساس مصالح آنان و طبق سنّت ابتلاء و امتحان براى فرد و جامعه پيش مى آيد.

«سدى» در اين مورد آورده است كه نعمت گرانمايه اى كه خدا به مردم «مكّه» و قريش ارزانى داشته بود، وجود ارجمند پيامبر گرامى بود، امّا آنان دعوت و رسالت او را دروغ انگاشتند و خدا نيز اين نعمت گران را از آنان گرفت و به مردم مدينه و انصار ارزانى داشت.

وَ اَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ

و بى گمان خدا شنوا و داناست. آرى، او گفتار ديگران را مى شنوند و از راز دل هاى بندگان آگاه است.

در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:

كَدَاْبِ الِ فِرْعَوْنَ وَالَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِاياتِ رَبِّهُمْ فَاَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَاَغْرَقْنآ الَ فِرْعَوْنَ وَكُلٌّ كانُوا ظالِمينَ

روش زشت و ظالمانه اينان در تكذيب رسالت پيامبر و نفى و انكار دعوت او، بسان روش ظالمانه فرعونيان و ديگر كفرگرايان است كه آيات خدا را دروغ انگاشتند و ما نيز آنان را به كيفر گناهانشان نابود و فرعونيان را غرق كرديم.

در آخرين فراز آيه شريفه روشنگرى مى كند كه همه تبهكارانى كه نابود شدند به خويشتن ستم روا داشتند و كيفر ما در مورد آنان هماره عادلانه و بر اساس حق بود.

چرا؟

چرا در آخرين آيه مورد بحث، «كَدَاْبِ الِ فِرْعَوْنَ...» تكرار شده است؟ در اين مورد ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور برخى در آيه نخست حال و روز آنان از نظر در خور عذاب و كيفر بودن بيان شده است و در آخرين آيه مورد بحث، از نظر درخور كيفر و عذاب بودنشان در دنيا.

2 - امّا به باور برخى ديگر، در آيه پيش اين دوگروه شرك گرا از نظر تكذيب آيات خدا به هم تشبيه شده اند و در اينجا از نظر كيفر و ريشه كن شدنشان.

3 - از ديدگاه پاره اى در آيه پيش، از نظر عذاب به يكديگر تشبيه شده اند و اينجا از نظر چگونگى عذاب.

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر، فرعونيان در نافرمانى و گناه شرايط و حالات گوناگونى داشته اند و منظور آيه شريفه تشبيه شرك گرايان عصر رسالت به آنان در همه حالات است.

پرتوى از آيات از مجموع آياتى كه در اين بخش ترجمه و تفسير آنها گذشت، افزون بر آنچه آمد، اين نكات و درس هاى انسانساز نيز درخور دقّت و تدبراست:

الف: شش رهنمود سازنده براى زندگى در چند آيه آغازين اين بخش، آفريدگار هستى مردم با ايمان را مخاطب ساخته و يك سلسله رهنمودها و درسهاى ارزشمند را براى زندگى بيان مى كند و دريافت درست آنها و عمل بدانها را از آنان مى طلبد و آنها را از نشانه هاى ايمان مى نگرد.

1 - درس پايدارى

نخست به انسانهاى با ايمان درس پايدارى در راه زندگى مى دهد؛ چرا كه يكى از رازهاى موفقيت انسانهاى موفق و تكامل يافته و نيز جامعه ها و تمدنّهاى پيشرفته پايدارى در راه هدف و پايمردى دركارهاست:

يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوآ اِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه در ميدان جهاد يا مسير زندگى باگروهى از دشمنان برخورد كرديد، در راه هدف مقدس و آرمان بلند و دفاع از حقوق و آزادى خويش پايدارى ورزيد كه اين از نشانه هاى بارز ايمان است.

2 - ياد خدا

درس ديگر اين آيات آن است كه انسان را به خدا توجّه مى دهد و از او مى خواهد كه خدا را بسيار ياد كند؛ چرا كه ياد خدا، انديشه را باز، قلب را روشن، و دل را نورانى مى سازد؛ به انسان نويد و اميد مى بخشد و به او تكيه گاهى تزلزل ناپذير ارزانى مى دارد تا خود را در زندگى تنها ننگرد و در فراز ونشيب هابه برترين و بالاترين قدرتها و سرچشمه هستى اعتماد نمايد و او را در كران تا كران زندگى اش حاضر و ناظر بنگرد و جز خشنودى او به كارى دل نسپارد و به چيزى نينديشد.

وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

3 - فرمانبردارى از خدا و پيامبر

از مهم ترين ويژگيهاى مردم با ايمان در همه ابعاد زندگى، گوش سپردن به فرمان خدا و دل سپردن به رهنمودهاى آسمانى پيامبر و دريافت صحيح آنها و عملكرد شايسته و بايسته در جهت آنها است؛ به همين دليل قرآن در سومين رهنمود ارزشمندش در اين مورد مى فرمايد: وَاَطيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ... و شما مردم با ايمان خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد و فرمان آنان را در همه ابعاد و در همه ميدانها به جان بخريد.

4 - هشدار از كشمكش

درگيرى داخلى و كشمكش درونى، از آفتهاى رشد و مانع تعالى و پيشرفت است و جامعه را از مسير تكامل و ترقى بازداشته و در مسير انحطاط قرار مى دهد؛ چرا كه در حالت كشمكش و درگيرى، نيروها و امكاناتى كه بايد در راه سازندگى و آبادانى به كار گرفته شود در راه تخريب و انهدام به كار مى افتد و زبانها و قلمها و انديشه ها و هنرها و فرهنگهايى كه بايد در خدمت برازندگى، تربيت، هنر پرورى و سازندگى اخلاقى و انسانى تلاش كند، در خدمت تخريب مبانى انسانى، فرهنگى و فكرى به تكاپو مى پردازند. ثمره شوم اين آفت مرگبار از جمله ناتوانى، سستى و عقب ماندگى است، و ديگر اين كه صولت و شكوه و هيبت چنين خانواده و جامعه اى نيز نابود مى گردد و به همين دليل است كه قرآن در چهارمين رهنمود خويش در اين آيات مى فرمايد: وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ؛ و شما مردم با ايمان از پراكندگى و درگيرى و كشمكش بپرهيزيد كه دچار ناتوانى و آفت سستى و انحطاط مى گرديد وصولت و شكوه و عظمت شمادر هم شكسته خواهد شد.

5 - شكيبايى

قرآن در نخستين رهنمود خويش، مردم با ايمان را به پايدارى و پايمردى در راه حق و عدالت فراخواند و اينك به شكيبايى كه رمز ديگر پيشرفت ها و ترقى ها و صعودهاست توجه مى دهد؛ چرا كه پايدارى، بيشتر نشانگر ثبات قدم وايستادگى ظاهرى و جسمى در فراز و نشيب هاى زندگى براى گشودن راه دشوار ترقى است، امّا شكيبايى بيشتر به ايستادگى و پايمردى معنوى وروانى و درونى نظاره مى كند؛ و روشن است كه هنگامى دست و پا نمى لرزد و انسان، پرتوان و پرشهامت مى ايستد كه دل و روح و جان و روان، تزلزل ناپذير باشد: وَاصْبِرُوا اِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ؛ و شما اى توحيدگرايان شكيبايى پيشه سازيد كه خدا با شكيبايان است.

6 - هدف مقدس با وسايل مقدس

و سرانجام اين كه قرآن در اين آيات نشانگر اين واقعيت است كه انسان با ايمان و جامعه توحيدگرا بايد، هم هدفش مقدس و انسانى و والا و خداپسندانه باشد و هم براى رسيدن به اين هدف مقدس از وسيله مقدس و انسانى و شايسته بهره جويد؛ به همين دليل است كه قرآن در پايان اين سلسله درسها و رهنمودها مى فرمايد: وَلا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَرِئآءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ؛ و بسان آن كسانى نباشيد كه از شهر و ديار خويش به انگيزه بدمستى و هوا پرستى و غرور و خودنمايى به راه افتادند، همانان كه هدفشان اين بود كه ديگران را از پيمودن راه حق و عدالت و راه خدا باز دارند.(130)