تفسير مجمع البيان جلد ۱۰

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


/ سوره انفال / آيه هاى 75 - 67

67 . ماكانَ لِنَّبِىٍّ اَنْ يَكُونَ لَهُ اَسْرى حَتّى يُثْخِنَ فِى الْاَرْضِ تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَاللَّهُ يُريدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ.

68 . لَوْلا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فيمآ اَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ.

69 . فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهُ اِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.

70 . يآ اَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِمَنْ فى اَيْديكُمْ مِنَ الْاَسْرى اِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فى قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا اُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْلَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ.

71 . وَاِنْ يُريدوُا خِيانَتَكَ فَقْدَ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَاَمْكَنَ مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ.

72 . اِنَّ الَّذينَ امَنُوا وَها جَرُوا وَجاهَدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَاَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللَّهِ وَالَّذينَ اوَوْا وَنَصَرُوآ اُولئِكَ بَعْضُهُمْ اَوْلِيآءُ بَعْضٍ وَالَّذينَ امَنُوا وَلَمْ يُهاجِرُوا مالَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَىْ ءٍ حَتّى يُهاجِرُوا وَاِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِى الدّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ اِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثاقٌ وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ.

73 . وَالَّذينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ اَوْلِيآءُ بَعْضٍ اِلاَّتَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِى الْاَرْضِ وَفَسادٌ كَبيرٌ.

74 . وَالَّذينَ امَنُوا وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا فى سَبيلِ اللَّهِ وَالَّذينَ اوَوْا وَنَصَرُوآ اُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَريمٌ.

75 . وَالَّذينَ امَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا مَعَكُمْ فَاُولئِكَ مِنْكُمْ وَاُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلى بِبَعْضٍ فى كِتابِ اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَليمٌ.

ترجمه

67 - براى هيچ پيامبرى نسزد كه اسيرانى [از دشمنان تجاوز كار به اسارت گيرد و ]داشته باشد، مگر اين كه [راه و رسم او] در روى زمين استقرار يابد [و او و پيروانش اقتدار پيدا كنند]. شما [در انديشه به اسارت گرفتن شرك گرايان و دريافت فديه در برابر آزادى آنان هستيد و بدين وسيله ] كالاى ناپايدار اين جهان را مى خواهيد، در حالى كه خدا [پاداش پرشكوه سراى ]آخرت را [برايتان ]مى خواهد. و [به ياد داشته باشيد كه ]خدا پيروزمند و فرزانه است.

68 - اگر از سوى خدا [فرمان و] نوشته اى پيشى نگرفته بود [كه هيچ كس را پيش از هشدار و روشنگرى كيفر ننمايد] بيقين در [برابر ]آنچه [به اسارت ]گرفته ايد عذابى سهگمين به شما مى رسيد.

69 - اينك از آنچه به غنيمت گرفته ايد حلال و پاكيزه را بخوريد و پرواى خدا پيشه سازيد كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

70 - هان اى پيامبر! به اسيرانى كه در دست شما هستند بگو: اگر خدا در دل هاى شما[حق جويى و ]خيرى سراغ داشته باشد، بهتر از آنچه [در برابر رهايى تان ] از شما گرفته شده است به شما ارزانى مى دارد و [گناهان ] شما را مى آمرزد. و [بدانيد كه ] خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

71 - و اگر [اين دستگير شدگان ] بخواهند [پس از گذشت و بزرگمنشى تو كه آزادشان مى سازى، در ميدان ديگرى ]به تو خيانت روا دارند [نگران مباش؛ چرا كه ]پيش از اين نيز به خدا [و دين او ]خيانت ورزيدند، امّا [خدا تو را] بر آنان قدرت بخشيد، و خدا دانا و فرزانه است.

72 - بى گمان كسانى كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و با دارايى ها و جان هاى خود در راه خدا به جهاد برخاستند، و [نيز] آن كسانى كه [هجرت كنندگان را ]جاى دادند و يارى نمودند، آنان هستند كه برخى از آنان دوستان برخى ديگرند و آن كسانى كه [به خدا و پيامبرش ] ايمان آوردند و [از قلمرو سلطه شرك گرايان و ظالمان ]هجرت نكرده اند، چيزى از دوستى آنان براى شما نيست تا هجرت نمايند. و اگر در [راه ]دين از شما يارى خواستند، يارى رسانى [به آنان ]بر عهده شماست، مگر آن كه [يارى خواهى شان ] بر ضد گروهى باشد كه ميان شما [توحيدگرايان ] و آنان پيمانى [براى همزيستى و عدم تعرض بسته شده ]است. و [بهوش باشيد كه خدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست.]

73 - و آن كسانى كه كفر ورزيدند دوستان يكديگرند [و بر شماست كه رابطه دوستانه خود را با آنان بگسليد]. اگر اين [دستور] را به كار نبنديد، در زمين [و زمان ]فتنه و فسادى بزرگ پديد خواهد آمد.

74 - و كسانى كه ايمان آوردند و دست به هجرت زدند و در راه خدا به جهاد پرداختند و [نيز ]آنان كه [هجرت كنندگان را ]جاى دادند و يارى رساندند، [همه ]اينان ايمان آوردگان راستين اند. آنان آمرزش و پاداش گرانقدرى خواهند داشت.

75 - و كسانى كه از آن پس ايمان آوردند و [در راه خدا ]هجرت نمودند و همراه شما [ايمان آوردگان ]به جهاد [خالصانه ]برخاستند، آنان از شمايند و در كتاب خدا خويشاوندان، برخى از آنان نسبت به برخى [ديگر در ميراث ]سزاوارترند بيقين خدا به هر چيزى داناست.

نگرشى بر واژه ها

اسر: به اسارت گرفتن و به بندكشيدن دشمن.

اثخان: سخت گرفتن بر دشمن وتسلط يافتن بر او.

عرض: مال و كالاى دنيا.

هجرت: ترك خانه و وطن براى نجات از ستم و بيداد و رسيدن به نعمت آزادى.

جهاد: پيكار در راه خدا و به جان خريدن رنج و سختى هاى آن.

ايواء: مسكن دادن.

ولايت: دوستى، سرپرستى و نوعى پيمان براى يارى رسانى به يكديگر در شرايط خاصّ.

فتنه: اين واژه در اصل به مفهوم آزمون و آزمايش است، امّا در بيانى از حضرت صادق عليه السلام آمده است كه اين واژه در آيات قرآن معانى بسيارى دارد، براى نمونه:

1 - كفر: و الفتنة اكبر من القتل(134)

گناه كفر و حق ستيزى و كفرگرايى از گناه كشتن ديگران بزرگتر و سهمگين تر است.

2 - شرك:و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة(135)

با آنان پيكار كنيد تا فتنه شرك و شرك گرايان نماند.

3 - عذاب و شكنجه: جعل فتنة الناس كعذاب الله...(136)

عذاب و شكنجه مردم را بسان عذاب خدا قرار مى دهد...

4 - پوزش خواهى: ثم لم تكن فتنتهم...(137)

آنگاه پوزش خواهى آنان...

5 - كشتن: ان خفتم ان يفتنكم...(138)

اگر ترسيديد كه شما را بكشند...

6 - گرفتارى : و لقد فتنّا الّذين من قبلهم...(139)

و بيقين ما كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم.

كريم: ارجمند، بزرگوار، گرانقدر.

تفسير

نكات ظريف و حساس در ميدان جهاد در نخستين آيه از آيات مورد، بحث قرآن شريف در راه توجّه دادن پيامبر و رهروان راستين آن حضرت به نكاتى ظريف و حسّاس در ميدان جهاد و در راه رسيدن به پيروزى مى فرمايد:

ماكانَ لِنَّبِىٍّ اَنْ يَكُونَ لَهُ اَسْرى حَتّى يُثْخِنَ فِى الْاَرْضِ

خدا به هيچ پيامبرى اجازه نداده است كه افراد دشمن را به اسارت بگيرد و آنگاه در برابر آزاديشان پول دريافت دارد و يا بر آنان منّت گذارد و رهايشان كند، مگر اين كه نخست در پيكار بر آنان سخت گيرد و با درهم كوبيدن بساط فتنه و مركز فتنه انگيزان و قرارگاه فتنه گران، به ديگران درس عبرت دهد و خود اقتدار و تسلّط يابد؛ آرى، تنها پس از به دست گرفتن ابتكار عمل مى تواند با آنان آن گونه رفتار نمايد و نه پيش از پيروزى و اقتدار به فكر دنيا و رسيدن به زر و زيور و غنايم آن باشد.

«ابو مسلم» مى گويد: واژه «اثخان» به مفهوم چيره شدن بر شهر و ديار دشمن و تحت فرمان در آوردن آنهاست. با اين بيان منظور اين است كه پيامبر به هنگام يورش و شرارت دشمن نبايد آنان را به اميد دريافت فديه اسير سازد، بلكه بايد آنها را درهم بكوبد تا نيروى حقگرا در زمين اقتدار و استقرار يابد.

تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا

در اين فراز روى سخن با مردم با ايمان است و نه پيامبر گرامى؛ چرا كه آنان بر اين انديشه بودند كه بادريافت پول، اسيران دشمن را آزاد سازند و انگيزه پيكار و جهاد آنان نيز به دست آوردن غنايم بود.

به باور برخى از جمله «ابن عباس» و «حسن» منظور اين است كه شما در جنگ «بدر» پيش از آن كه در روى زمين قدرت يابيد و دشمن را به طور كامل به ذلّت كشيد، از اسيران دشمن فديه گرفتيد و آزادشان ساختيد.

گفتنى است كه منظور از عرض دنيا، ثروت و كالاى دنياست كه هماره در معرض زوال است.

وَاللَّهُ يُريدُ الاخِرَةَ

شما در پى مال و كالاى دنيا هستيد و خداى فرزانه بر آن است كه شما به پاداش پرشكوه آخرت برسيد.

وَاللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ

و بدانيد كه خدا شكست ناپذير و فرزانه است. به همين دليل خدا پرستان و ياران راستين حق دچار شكست نمى گردند و كارهاى او نيز يكسره بر اساس حكمت و فرزانگى است؛ از اين رو هر دستورى به شما داد به كار بنديد تا از يارى خدا بهره ور باشيد.

در اين آيه مباركه خداى فرزانه ميان خواست حكيمانه خود و خواست بندگانش تفاوت نهاده است، و اگر پندار جبرگرايان كه خواست بندگان را همان خواست خدا مى پندارند درست بود، اين تفاوت چرا؟

و مى افزايد:

لَوْلا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فيمآ اَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ

در تفسير اين آيه شريفه ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور «ابن جريح» منظور اين است كه: اگر سنّت خدا و قانون او بر اين نبود كه هيچ فرد و جامعه اى را پيش از بيان مقررات و نويد و هشدار عذاب نكند، شما را به خاطر گرفتن پول و آزادى اسيران كيفر مى كرد، امّا چون دستور عدم دريافت پول را به شما نداده بود، كيفر تان نخواهد كرد.

2 - امّا به باور «ابن عباس» منظور اين است كه اگر خدا در لوح محفوظ مقرّر نكرده بود كه غنيمت و فديه براى شما رواست، در برابر اين پولى كه گرفتيد شمارا عذاب مى كرد؛ امّا بدان دليل كه در «لوح محفوظ» آن را بر شما روا شمرده، اگر چه آن حكم به شما اعلان نشده است، شما را كيفر نخواهد كرد.

3 - از ديدگاه «جبايى» تفسير آيه اين است كه: اگر قرآن بر پيامبرتان فرود نيامده بود و شما ايمان نياورده و به بركت آن مورد آمرزش قرار نگرفته بوديد، عذاب خداگريبانتان را مى گرفت.

گفتنى است كه به باور «جبايى» منظور گناهان «صغيره» است.

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور از فرمان و نوشته اى كه پيشى گرفته، اين آيه مباركه است كه مى فرمايد: و ماكان الله ليعذبّهم و انت فيهم(140)

با اين بيان تفسير آيه اين است كه: اگر خدا در «لوح محفوظ» يا در قرآن شريف مقرّر نفرموده بود كه با حضور پيامبر در جامعه، شما را گرفتار عذاب نسازد شما را دچار عذاب مى نمود.

در ادامه سخن در اين آيه غنايمى را كه مردم با ايمان از شرك گرايان تجاوزكار به كف مى آورند، همه را حلال و روا مى شمارد و مى فرمايد:

فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّبًا

اينك از آنچه به غنيمت گرفته ايد حلال و پاكيزه بخوريد...

وَاتَّقُوا اللَّهُ اِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ

و پرواى خدا پيشه سازيد كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

پس از پيكار «بدر» در پيكار «بدر» بر اساس گزارشى كه آورده اند، هفتاد تن از شرك گرايان كشته شدند، كه هفت تن آنان را امير مؤمنان از پا درآورد.

و نيز آورده اند كه: هفتاد تن از آنان به اسارت درآمدند، واز ياران پيامبر كسى به اسارت دشمن در نيامد و تنها نُه تن به شهادت رسيدند كه يكى از آنان «سعد»، از بزرگان «اوس» بود.

سپاه توحيد، شرك گرايانى را كه به اسارت درآمده بودند به بندكشيد و آنان را به سوى مدينه حركت داد.

از «محمد بن اسحاق» آورده اند كه: در پيكار «بدر» يازده تن از ياران پيامبر به شهادت رسيدند كه چهار تن آنان از ياران مكّى پيامبر بودند و هفت نفر شان از ياران مدنى آن حضرت.

پاره اى نيز شمار مسلمانان شهيد در «بدر» را هشت تن نوشته و تلفات سپاه شرك و استبداد را چهل تن آمار داده اند.

«ابن عباس» آورده است كه: آن شب كه اسيران سپاه شرك به بند كشيده شده بودند، پيامبر پرمهر خوابش نمى برد. از او دليل بى خوابى اش را پرسيدند كه فرمود: ناله عمويم «عباس» را در بنداسارت مى شنوم. برخى از ياران به احترام آن حضرت «عباس» را از بند آزاد ساختند و او آرام شد و پس از فروكش كردن ناله او پيامبر نيز خوابش برد.

آورده اند كه پيامبر گرامى پس از پيكار «بدر» با ياران در مورد سرنوشت اسيران سپاه شرك به مشورت نشست و فرمود: مى خواهيد با اسيران چه كنيد؟

پاره اى به كشتن آنان رأى دادند و پاره اى به دريافت پول و آزاد ساختن آنان.

پيامبر فرمود: مى توانيد اين تبهكاران را به كيفر ظلم و بيداد شان بكشيد و مى توانيد از آنان فديه بگيريد و آزاد شان كنيد، امّا بدانيد كه در اين صورت به شمار آنان از شما شهيد خواهد شد، اينك بينديشيد كه چه خواهيد كرد؟

گروهى از ياران گفتند: اينك با دريافت فديه در برابر آزادى اسيران، زندگى خويش را سر و سامان مى دهيم و اگر در آينده به شمار آنان از ياران ما به شهادت رسيدند، آنها را به حساب خدا مى گذاريم و پاداش معنوى مى گيريم.

«عبيده» با بيان اين داستان مى گويد: مردم مسلمان در آن جريان در انديشه سود و پاداش بودند. آنان، هم پول را مى خواستند و هم شهادت در راه خدا را؛ از اين رو در «اُحد» هفتاد تن از آنان به شهادت رسيدند.

در تفسير «على بن ابراهيم» آمده است كه با كشته شدن «نضر بن حارث» و «عقبه» پس از پايان جنگ «بدر» به دستور پيامبر، انصار ترسيدند كه همه شرك گرايان كشته شوند و آنان نتوانند در برابر آزادساختن گروهى از آنان فديه بگيرند؛ از اين رو به حضور پيامبر شرفياب شدند و گفتند: اى پيامبر خدا، هفتاد تن از سركردگان شرك كه از نزديكان و آشنايان شما نيز در ميانشان بود به كيفر شرك گرايى و تجاوز خود رسيدند و از پا درآمدند و ريشه آنها از بن كنده شد، اينك تقاضاى ما اين است كه اجازه دهيد افزون بر غنايمى كه از پيكار «بدر» به دست آورده ايم اسيران را نيز در برابر دريافت پول رهاسازيم.

پس از طرح اين خواسته از سوى آنان بود كه پيك وحى فرود آمد و اجازه دريافت فديه و رهاساختن اسيران را آورد، و در برابر رهايى اسيران مبلغى ميان يكهزار تا چهار هزار درهم از سوى قريش به آنان پرداخت شد.

قريش با پرداخت تدريجى اين پول، به رهايى اسيران خود پرداختند. از آن ميان زينب دختر پيامبر از آنجايى كه درهم و دينارى براى رهايى شوى خود «ابو العاص» نداشت، گردن بند يادگارى مام ارجمندش خديجه را - كه به هنگام آغاز زندگى مشترك شان به وى هديه شده بود - به سوى مدينه فرستاد تا بدين وسيله شوهر و فرزند خاله خويش را از اسارت رها سازد.

هنگامى كه چشم پيامبر در ميان فديه ها به آن گردن بند افتاد، فرمود: درود و رحمت خدا بر «خديجه» باد اين گردن بندى است كه او آن را به عنوان جهيزيّه به دخترش داد.

به هرحال پيامبر «ابو العاص» را رها ساخت و با او شرط كرد كه اگر اسلام را نمى پذيرد، دختر پيامبر را به سوى مدينه بفرستد و او نيز پس از آزادى خويش به عهدش وفا كرد و از هجرت «زينب» آن بانوى توحيدگرا به سوى مدينه جلوگيرى نكرد.

در مورد دريافت فديه و رهايى اسيران سپاه شرك، پاره اى آورده اند كه پيامبر پيش از پيشنهاد «انصار» و فرود آيه شريفه در اين مورد، اين شيوه را نمى پسنديد، به گونه اى كه «سعد بن معاذ» نشان اين ناخشنودى را در چهره مباركش ديد و گفت اى پيامبر خدا! اين نخستين برخورد ما با شرك گرايان تجاوز كار است، به همين دليل به باور من نيز اگر آنان را كيفر كنيم بهتر از اين است كه رها سازيم تا فردا در ميدان ديگرى روياروى ما قرار گيرند.

عمر نيز با ديدن آثار ناخشنودى در چهره آن حضرت گفت: اى پيامبر خدا، اينان رسالت شمارا با خيره سرى و حق ستيزى تكذيب، و شما را از خانه و شهر و ديارتان ظالمانه بيرون كردند؛ از اين رو آنان را گردن بزن و «عقيل» را نيز در اختيار على عليه السلام قرار ده تا به كيفرش برساند و همين گونه هركدام را به كسى بسپار تا گردنشان را بزنند، چرا كه اينان پيشوايان كفر و بيداد هستند، امّا ابوبكر برخلاف آن گروه گفت: اى پيامبر خدا، اينان از بستگان و هموطنان تو هستند، آنان را در بند اسارت داشته باش تا براى رهايى خويش فديه بپردازند و از اين راه جامعه نوبنياد اسلامى را نيرومند ساز.

«ابن زيد» آورده است كه پيامبر خدا پس از شنيدن سخنان دو طرف فرمود: اگر عذابى ازآسمان فرود آيد تنها «عمر» و «سعد» از آن نجات خواهند يافت.

از حضرت باقرعليه السلام آورده اند كه: در جنگ «بدر» فديه هر اسيرى حدود چهل «اوقيه» مقرّر گرديد، امّا «عباس» عموى پيامبر به پرداخت يكصد «اوقيه» محكوم شد، چرا كه پيامبر فرموداين پول ها بسان غنايم جنگى است و «عباس» بايد فديه برادرزادگان خود، «عقيل» و «نوفل» را نيز بپردازد تا هر سه آزاد گردند.

عباس گفت: اى پيامبر خدا: من چيزى ندارم تا تقديم دارم؛

فرمود: آن طلايى را كه نزد «ام الفضل» نهادى كجاست؟

گفت: اگر چيزى داشته باشم براى شما «و فضل» و «عبد الله» و «قثم» است نه از آن همه، امّا اينك بگو چه كسى از جريان طلا برايت خبر آورده است؟

پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: خدا مرا آگاه ساخته است.

اينجا بود كه «عباس» گفت: اشهد أن لا إله الا اللّه... و انّك رسول اللّه... گواهى مى دهم كه تو پيامبر خدايى؛ چرا كه از جريان طلاى اندوخته ام جز خدا كسى آگاه نبود.

در ادامه سخن، آفريدگار هستى در اين آيه مباركه پيامبر خويش را مخاطب ساخته و مى فرمايد:

يآ اَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِمَنْ فى اَيْديكُمْ مِنَ الْاَسْرى اِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فى قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا اُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْلَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ

هان اى پيامبر، به آن كسانى كه در اسارت شما هستند بگو: اگر خداى فرزانه بداند كه در دل شما گرايش به اسلام و ايمان و زندگى صلحجويانه و انسانى است، بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما ارزانى مى گردد و بهتر از آنچه با شما رفتار گرديد، رفتار مى شود، و در اين جهان و جهان ديگر، يا در جهان ديگر شما رامورد مهر و بخشايشى فزونتر قرار مى دهد و گناهانتان را مى آمرزد و بدانيد كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

از «عباس» عموى پيامبر آورده اند كه: اين آيه شريفه در مورد او و يارانش فرود آمد. او ضمن بيان اين مطلب مى افزود: من به هنگام اسارت در ميدان «بدر» داراى بيست «اوقيه» طلا بودم كه از من گرفته شد، امّا پس از گرايش قلبى به اسلام و ايمان به خدا و پيامبر به جاى آن، به من بيست برده داده شد كه هر يك از آنان بيست هزار درهم ارزش داشت. ونيز خداى پرمهر و بخشايشگر «زمزم» را به من ارزانى داشت كه با تمام ثروت «مكّه» معامله اش نمى كردم، و اينك از خداى آمرزشگر و بنده نواز به خاطر لغزش هايم انتظار بخشايش دارم.

«قتاده» آورده است كه وقتى ثروت هنگفتى از بحرين آوردند، پيامبر گرامى براى نماز وضو ساخته بود. آن حضرت پيش از ايستادن به نماز حقوق مردم را داد و به «عباس» نيز فرمان داد كه بهره خويش از آن را برگيرد.

عباس پس از دريافت سهم خويش گفت: اين ثروت از همه آنچه از ما گرفته شد بهتر است، و آنگاه رو به بارگاه خدا نمود و گفت: اينك از خداى بخشايشگر اميد آمرزش و رحمت در سراى آخرت را دارم.

و آنگاه به پيامبر آرامش خاطر مى بخشد كه:

وَاِنْ يُريدوُا خِيانَتَكَ فَقْدَ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ

و اگر اسيرانى كه با دادن فديه آزاد شده اند بخواهند با شركت در جنگ تجاوز كارانه ديگرى بر ضد اسلام، به تو خيانت نمايند، و با دشمنان همدست و همداستان گردند، اين كارشان نخستين تجاوز و خيانت آنان نيست، آنان در «بدر» نيز به خدا خيانت كردند و شرك گرايان را يارى نمودند.

به باور برخى منظور اين است كه آنان با همتا ونظير گرفتن براى خداى يكتا به او خيانت كردند.

فَاَمْكَنَ مِنْهُمْ

امّا خدا آنان را به خاطر اين خيانت در روز «بدر» به اسارت شما درآورد و شما را بر آنان اقتدار بخشيد. بنابراين اگر آنان بازهم خيانت كنند با شكست خفت آور ديگرى رو به رو خواهند شد.

وَاللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ.

و خداى يكتا به گفتار و راز دل هاى آنان دانا و در كارهاى خود حكيم و فرزانه است.

پيوند معنوى در آيات پايانى اين سوره مباركه، آفريدگار هستى مردم با ايمان را به همدلى و دوستى با يكديگر سفارش مى كند و از دوستى و همكارى باكفرگرايان بيداد پيشه باز مى دارد و مى فرمايد:

اِنَّ الَّذينَ امَنُوا وَها جَرُوا وَجاهَدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَاَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللَّهِ وَالَّذينَ اوَوْا وَنَصَرُوآ اُولئِكَ بَعْضُهُمْ اَوْلِيآءُ بَعْضٍ

آن كسانى كه به خدا و پيامبر و آنچه فروفرستاده شده است ايمان آورده و از «مكّه» به «مدينه» هجرت كرده و بادارايى ها و جان ها و هستى خويش در راه خدا و در راه عزّت و اقتدار دين او جهاد نمودند، و آن كسانى كه «انصار» پيامبر بودند و هجرت كنندگان را در خانه و شهر خويش جاى داده و آنان را در راه پيروزى بر دشمن خيره سر يارى كردند، اينان اگر چه با هم خويشاوند نيستند، امّاهمه باهم دوست و هم پيمان و يار و ياور يكديگرند، و ميان اين توحيد گرايان مهاجر و انصار و كفرگرايانى كه به ظاهر با آنان نسبت خويشاوندى دارند چنين صفا و دوستى و همدلى و همراهى وجود ندارد.

به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه از نظر مقررات ارث اين نسبت ميان آنان وجود ندارد. امّا به باور «اصم» ميان آنان همدلى و همكارى و يارى رسانى به يكديگر نيست.

و از ديدگاه برخى منظور از بودن اين نسبت در ميان توحيد گرايان و نبودن آن ميان شرك گرايان اين است كه اگر يكى از آنان به كسى امان داد، اين امان دهى او نسبت به همه مؤمنان محترم است و بايد رعايت كنند، امّا ميان شرك گرايان اين اصل وجود ندارد.

وَالَّذينَ امَنُوا وَلَمْ يُهاجِرُوا مالَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَىْ ءٍ حَتّى يُهاجِرُوا

و آن كسانى كه ايمان آورده و از «مكّه» به سوى «مدينه» هجرت نكرده اند، ميان شما ايمان آوردگان به خدا و آنان مقررات ارث وجود ندارد، تا اين كه دست به هجرت زنند و آنگاه است كه پيوند ميان آنان به رسميت شناخته شده و از يكديگر ارث خواهند برد.

از پنجمين امام نور آورده اند كه: بر اساس رهنمود اين آيه شريفه ميان هجرت كنندگان و تن دهندگان به ذلت ستم و استبداد مقررات ارث وجود نداشت و مسلمانان بر اساس پيمان برادرى نخستين از يكديگر ارث مى بردند. پاره اى نيز در تفسير آيه مى گويند: منظور اين است كه ميان شما و آنان همكارى و هميارى نيست و نبايد آنان را يارى كنيد.

وَاِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِى الدّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ

اگر ايمان آوردگانى كه هجرت نكرده اند، از شما در راه دين و آيين و براى پيكار با كفر و بيداد يارى خواستند، بر شماست كه آنان را يارى كنيد، امّا يارى آنان خارج از امور دينى بر شما لازم نيست.

اِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثاقٌ

آرى، يارى رسانى به آنان در قلمرو دين لازم است، مگر اين كه از شما براى پيكار بر ضد كسانى يارى بخواهند كه ميان شما و آنان پيمان همزيستى و عدم تعرّض بر قرار است، كه در اين صورت وفاى به پيمان اجازه يارى به آنان را به شما نمى دهد، چرا كه اين كار پيمان شكنى است و پيمان شكنى از ديدگاه قرآن ناروا و ناجوانمردانه است.

وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ.

و بهوش باشيد كه خدا به كارهاى شما دانا و بيناست و هيچ يك از كارهايتان بر او پوشيده نخواهد ماند.

در ادامه سخن در اين مورد، در بيان مقررات مربوط به كفرگرايان مى فرمايد:

وَالَّذينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ اَوْلِيآءُ بَعْضٍ

در تفسير اين فراز دو نظر آمده است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه كفرگرايان ياران يكديگرند.

2 - امّا به باور برخى ديگر، كفرگرايان از همديگر ارث مى برند.

اِلاَّتَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِى الْاَرْضِ وَفَسادٌ كَبيرٌ.

اگر آنچه راكه درمورد همكارى و هميارى بايكديگر و گسستن روابط دوستانه و دورى جستن از همكارى با كفر و بيداد براى شما مقرّر شده است رعايت نكنيد، آنگاه است كه در روى زمين فتنه و فسادى ويرانگر پديدار مى گردد.

ذكر اين نكته لازم است كه منظور از واژه «فتنه» دراينجا گرفتاريهايى است كه ثمره گرايش هاى گمراهگرانه است، و منظور از فساد بزرگ نيز ضعف مبانى ايمان و اخلاق انسانى است.

به باور «حسن» منظور از «فتنه» آفت كفر است؛ چرا كه هرگاه مسلمانان باكفرگرايان روابط دوستانه داشته باشند، آنان جرأت مى يابند تا مردم توحيد گرا را به كفر و بيداد وسوسه كنند. با اين بيان بايد از آنان دورى جويند و اجازه وسوسه به آنان ندهند. ومنظور از «فساد كبير» نيز كشتار و خونريزى است.

امّا به باور «ابن عباس» و ... منظور اين است كه اگر سيستم ارث را در گرو هجرت ندانيد، بر اثر تفرقه فتنه اى بزرگ پديد مى آيد و با نيروگرفتن دشمن، تباهى بزرگى روى مى دهد.

در ادامه آيات، قرآن در ستايش از هجرت كنندگان و نيز ياران «مدنى» پيامبر كه آنان را با آغوش باز جاى دادند مى فرمايد:

وَالَّذينَ امَنُوا وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا فى سَبيلِ اللَّهِ وَالَّذينَ اوَوْا وَنَصَرُوآ اُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا

و آن كسانى كه به خدا و پيامبرش ايمان آوردند و براى مبارزه با كفر و بيداد و يارى رسانى به حق و عدالت از «مكّه» به سوى «مدينه» دست به هجرت زدند، و در راه عزّت و اقتدار دين خدا به جهاد پرداختند، و نيز آن كسانى كه مردم مهاجر را پناه دادند و با همه وجود به يارى پيامبر برخاستند، همه اينان ايمان آوردگان راستين هستند و از اين راه ايمان واقعى خويش را نشان دادند و تحقّق بخشيدند. امّا كسانى كه در قلمرو شرك و بيداد ماندند و با تن سپردن به ستم و ذلّت، از مهاجرت به سوى حق سرباززدند، آنان ايمان واقعى ندارند.

به باور برخى منظور اين است كه آفريدگار هستى از راه نويدى كه به توحيدگرايان داده ايمانشان را تحقق بخشيده است، امّا كسانى كه دست به هجرت نزده و به يارى اسلام و پيامبر صلح و آزادى بر نخاسته اند از اين امتياز بى بهره اند.

آيا هجرت يك قانون ماندگار است؟ آيا اصل هجرت يك اصل ماندگار و جهان شمول است و شامل روزگار ما نيز مى گردد؟ در اين مورد دو نظر آمده است:

1 - به باور برخى اصل هجرت ويژه روزگار پيامبر بوده، و به همين دليل پس از پيروزى اسلام بر شرك و پس از فتح «مكّه» ديگر هجرت نه تنها واجب نيست كه روا نيز نمى باشد، چرا كه پيامبر گرامى فرمود: پس از فتح «مكّه» و گسترش قلمرو اسلام هجرتى دركار نخواهد بود. لاهجرة بعدالفتح.(141)

افزون بر اين روايت، اصل هجرت به مفهوم رفتن از قلمرو كفر وبيداد به قلمرو اسلام و آزادى است، و مى دانيم كه در عصر ما به خاطر گسترش جهان اسلام چنين جا به جايى جز در برخى موارد امكان پذير نيست.

2 - امّا به باور برخى، هجرت صحرانشينان دور از ادب و فرهنگ و معنويت اسلامى به شهرها و مراكز رشد و ترقى واجب است و اين حكم تا روز رستاخيز ماندگار خواهد بود.

به باور ما نيز اصل هجرت يك قانون جهان شمول و جاودانه است؛ چرا كه هركس در قلمرو كفر و شرك ايمان آورد و مسلمان شود و به قلمرو اسلام واردگردد مهاجر شمرده مى شود.

«حسن»، ازدواج مهاجرين با زنان و دختران صحرانشين را درست نمى دانست.

و «عمر» مى گفت: بامردم «مكّه» ازدواج نكنيد؛ چرا كه آنان اعرابى مى باشند.

گفتنى است كه بدان دليل قرآن شريف جهاد را شايسته و در راه خدا وصف مى كند كه جهاد در حقيقت راه به دست آوردن پاداش و اوج گرفتن به سوى بهشت پرطراوت و زيباى خداست.

لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَريمٌ.

براى اين ايمان آوردگان و ايمان داران راستين، آمرزش و بخشايشى از سوى خدا و رزق و روزى نيكو و شايسته اى خواهد بود.

به باور پاره اى منظور از «رزق كريم» غذاى بهشت است؛ چرا كه خوردنيهاى بهشت مواد زايد و دفع شدنى نخواهد داشت.

در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره مباركه انفال نيز مى باشد، مى فرمايد:

وَالَّذينَ امَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا مَعَكُمْ فَاُولئِكَ مِنْكُمْ

و كسانى كه پس از فتح «مكّه» يا پس از ايمان آوردن شما، ايمان به خدا و پيامبر آورده و پس از هجرت شما دست به هجرت زده و آنگاه به همراه شما به جهادِ در راه خدا پرداخته اند، اينان ايمان آوردگانى از شما هستند و بسان شما مى باشند؛ از اين رو بايد با آنان پيوند برادرى و دوستى برقرار سازيد و ياريشان نماييد و طبق مقررات ارث به آنان ارث دهيد، اگر چه پس از فتح مكه يا پس از شما ايمان آورده و هجرت نموده باشند.

وَاُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلى بِبَعْضٍ

خويشاوندان و نزديكان، برخى از برخى ديگر براى ارث برى سزاوارترند.

آنچه در تفسير اين فراز آمد ديدگاه گروهى از مفسّران و «ابن عباس» است؛ چرا كه به باور آنان پيامبرگرامى در آغاز هجرت و استقرار در مدينه به فرمان خدا ميان ياران مكّى» و مهاجر خود با انصار يا ياران مدنى، پيمان برادرى بر قرار ساخت، و آنان براساس اين پيمان، از يكديگر ارث مى بردند، امّا پس از فتح «مكّه» و پيروزى اسلام و گسترش قلمرو آن، اين آيه شريفه فرود آمد و با نسخ آن سيستم ارث برى، اين را جايگزين آن ساخت.

فى كِتابِ اللَّهِ

به باور برخى منظور از «كتاب خدا» در آيه شريفه، حكم و فرمان خداست، امّا به باور برخى ديگر منظور «لوح محفوظ» است؛ درست بسان اين آيه كه مى فرمايد: هيچ گرفتارى و مصيبتى در زمين و در جان شما دامنگيرتان نمى گردد، مگر اين كه پيش از پديد آمدن آن در لوح محفوظ به ثبت رسيده است.(142)

پاره اى نيز برآنند كه منظور قرآن شريف است.

از اين آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه آن كسانى كه نزديك ترند - خواه در قرآن بهره آنان مقرر شده باشد يا نشده باشد، و خواه «عصبه» باشند و يا نباشند - به ارث بردن از او سزاوارترند. با اين وصف گروهى كه در اصل ارث برى خويشاوندان باديدگاه ما هماهنگ هستند، كسانى را كه در قرآن سهمشان معين شده، و نيز كسانى را كه «عصبه» هستند، هردو گروه را بر نزديكان ميّت مقدم شمرده اند كه اين با ظاهر آيه شريفه ناسازگار است.

اِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَليمٌ.

بيقين خدا بر هرچيزى داناست.

گفتنى است كه بيشتر آيات اين سوره مباركه در باره پيكار سرنوشت ساز «بدر» فرود آمده و پيرامون آن رويداد مهّم و درس ها واندرزهايى كه بايد از آن آموخت سخن دارد.

پرتوى از سوره در پرتو مهر و لطف خدا از هشتمين سوره مباركه قرآن نيز گذشتيم و اينك در آستانه نهمين سوره ايستاده ايم.

در كران تاكران سوره هشتم درس هاى ارزنده و پيام هاى جان بخشى را گوش جان سپرديم و به دشت هايى از گل و لاله پند و اندرز و موضوعات و مفاهيم زندگى ساز برخورديم و جان خود را عطرآگين ساختيم.

اگر بخواهيم ديدنى هاى اين سوره مباركه را به تابلو بريم، با اين مفاهيم و موضوعات ارجدار روبه رو مى گرديم، موضوعات و عناوين جان بخشى چون:

مفهوم انفال،

يك برنامه مهم اقتصادى،

ويژگى هاى مردم با ايمان،

نيايش خالصانه و يارى خدا،

آرامش روح و امنيت جسم،

پيشواى صلح و مكتب آزادگى،

يارى خدا در چهره هاى گوناگون

هشدار از آفت غرور،

سيره وسنّت خدا،

حق ناپذيران،

از بزرگ ترين بلاهاى اجتماعى،

فراخوان خدا و پيامبر به زندگى شرافتمندانه،

فرجام وانهادن مسئوليت اجتماعى،

هشداراز خيانت به امانت ها،

حق جويان و حق پويان،

امانت و خيانت،

جنگ روانى بر ضد قرآن و پيامبر،

بركت آن وجود گرانمايه،

حسرت و اندوه جانكاه انفاق نادرست در قيامت،

يك سنّت الهى،

چه سالار و ياورى،

چگونگى تقسيم خمس،

رويارويى دوگروه حق و باطل،

پيروزى معجزه آسا در پرتو مهر و لطف خدا،

آن رؤياى نويد بخش،

اقسام خواب ها،

رهنمودهاى ارزشمند،

وسوسه ها و گمراهگرى هاى شيطان،

پندارهاى شرك گرايان و پاسخ آنان،

مرگ سياه،

راز صعودها و سقوطها،

شش رهنمود سازنده،

نكوهش از عهد شكنان،

دين آزادگى و جوانمردى،

و... ده ها موضوع درس آموز ديگر...

قم - بيمارستان آيت اللَّه گلپايگانى 15/7/1375

سوره توبه

اين صفحه سفيد است