تفسير مجمع البيان جلد ۱۰

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۳ -


/ سوره توبه / آيه هاى 57 - 46

46 . وَ لَوْ اَرادُوا الْخُرُوجَ لَاَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدينَ.

47 . لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ مازادُوكُمْ اِلاَّ خَبالاً وَ لَاَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ.

48 . لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْاُمُورَ حَتَّى جآءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ اَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ.

49 . وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لى وَ لا تَفْتِنّى اَلا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ.

50 . اِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ اِنْ تُصِبْكَ مُصيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ اَخَذْنآ اَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْاوَهُمْ فَرِحُونَ.

51 . قُلْ لَنْ يُصيبَنآ اِلاَّ ماكَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلينا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.

52 . قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنآ اِلاَّ اِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ اَنْ يُصيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِه اَوْ بِاَيْدينا فَتَربَّصُوآ اِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ.

53 . قُلْ اَنْفِقُوا طَوْعاً اَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ اِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقينَ.

54 . وَ ما مَنَعَهُمْ اَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ اِلاَّ اَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِه وَ لا يَاْتُونَ الصَّلوةَ اِلاَّ وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ اِلاَّ وَ هُمْ كارِهُونَ.

55 . فَلا تُعْجِبْكَ اَمْوالُهُمْ وَ لا اَوْلادُهُمْ اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ.

56 . وَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ اِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ.

57 . لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً اَوْ مَغاراتٍ اَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا اِلَيْهِ وَ هُمْ يَجْمَحُونَ.

ترجمه

46 - و اگر [به راستى ] بيرون رفتن [از «مدينه» و شتافتن به سوى ميدان كارزار] را مى خواستند بى گمان براى آن [كار]، ساز و برگى فراهم مى آوردند، امّا خدا جنبش [و حركت ]آنان را خوش نداشت، از اين رو [به كيفر كردارشان ] آنان را [از پاداش آن محروم ساخت و ]باز نشاند، و [به آنان ]گفته شد [كه شما ]با باز ماندگان [و در رديف بيماران وكودكان و سالخوردگان در خانه ها ]بمانيد.

47 - اگر آنان به همراه شما [نيز به سوى كارزار] بيرون مى آمدند، جز از هم گسيختگى [و تباهى ]چيزى بر [لشكر] شما نمى افزودند، و به سرعت خود را [در ]ميان [صفوف ] شما قرار مى دادند تا در ميانتان فتنه جويى كنند؛ و در ميان شما جاسوسانى [خيانت پيشه نيز] دارند كه گوش به فرمان آنانند [و در جهت خدمت به آنان عمل مى كنند]. و [بهوش باشيد كه ] خدا به [انديشه و عملكرد نادرست ]بيدادگران داناست.

48 - بى گمان آنان پيش از اين [رويداد نيز] در پى فتنه انگيزى بودند و كارها را بر تو وارونه ساختند [و هرچه توانستند ويرانگرى كردند]، تا حق آمد و فرمان خدا نمودار گرديد، در حالى كه آنان [پيروزى شما را ]خوش نداشتند.

49 - و از اينان كسى است كه [به تو] مى گويد: [اى پيامبر!] به من اجازه ماندن [در «مدينه» را] بده و مرا به فتنه [و گناه ]ميفكن. بهوش، كه آنان [هم اكنون ] به [كام گناه و] فتنه افتاده اند، و بى ترديد دوزخ فراگيرنده كافران است.

50 - اگر نيكى [و خوشى ] به تو رسد آنان را بد آيد [و آنان را ناراحت سازد]، و اگر [رويداد بد و ]مصيبتى به تو رسد مى گويند: ما پيش از اين [نقشه خود را كشيده و ]تصميم خود را گرفته ايم؛ و شادى كنان باز مى گردند.

51 - [اى پيامبر!] بگو: جز آنچه خدا [ى فرزانه ] براى ما نوشته است، هرگز [هيچ چيز ديگرى ] به ما نخواهد رسيد؛ [چرا كه ] او سر رشته دار ماست. و ايمان آوردگان بايد تنها بر خدا اعتماد نمايند.

52 - و [نيز] بگو: آيا جز يكى از دو نيكى [و نيك بختى ] را [كه پيروزى يا شهادت باشد ]براى ما انتظار مى بريد؟! در حالى كه ما انتظار [آن را] مى بريم كه خدا از سوى خود [و ]يا به دست ما عذابى [دردناك و رسواگر] به شما برساند [و سخت كيفرتان كند]. اينك كه چنين است شما انتظار بريد كه ما هم با شما انتظار مى بريم.

53 - و [نيز به آنان ] بگو: [شما فريبكاران ] چه از روى ميل [و رغبت ]يا بى ميلى انفاق نماييد هرگز از شما پذيرفته نخواهد شد؛ چرا كه شما مردمى [فاسق و ]نافرمان بوده ايد.

54 - و [شما مردم با ايمان بهوش باشيد كه ] چيزى مانع پذيرفته شدن انفاقهاى آنان نگرديد جز اين كه به خدا و پيامبرش كفر ورزيدند، و جز با [بى ميلى و حالت ]كسالت نماز را به جا نمى آورند، و جز با كراهت انفاق نمى نمايند.

55 - پس [افزونى ] داراييها و فرزندانشان تو را به شگفت نياورد [و به اعجاب به آنها ننگرى ]! جز اين نيست كه خدا مى خواهد بدين وسيله آنان را در زندگى اين جهان عذاب كند و [آنگاه ] در حال كفر [و شرك ]جانشان [از كالبد] بيرون رود.

56 - و [فريبكارانه ] به خدا سوگند ياد مى كنند كه آنان از شما [مردم با ايمان ]هستند، در صورتى كه از شما نيستند، امّا آنان گروهى [فريبكار ]هستند كه [از ترس آشكار شدن درون آلوده وكارهاى زشت شان، از هر چيز و هركس ]مى ترسند.

57 - [چنانند كه ] اگر پناهگاه يا غارها [و] يا راهى [زيرزمينى و نهانى براى فرار ]بيابند با سرعت [و شتاب بسيار] به سوى آن روى مى آورند.

نگرشى بر واژه ها

عُدّة: به ابزار كار و ساز و برگ دفاعى و رزمى گفته مى شود.

اِنبعاث: جنبش و به شتاب رفتن در پى كارى را مى گويند.

تثبيط: باز داشتن از كار و جلوگيرى از انجام آن.

خبال: به مفهوم تباهى، آشفتگى و از هم گسيختگى و نيز به مفهوم مرگ آمده است. و واژه «خبل» به سكون «باء» به معناى جنون و ديوانگى است.

ايضاع: به مفهوم تند رفتن و به سرعت حركت كردن است، امّا در آيه شريفه نفوذ سريع در صفوف مردم با ايمان براى فتنه انگيزى آمده است.

خلالكم: از ريشه «تخلّل» برگرفته شده و به مفهوم ميان است.

تقليب: به زير و رو و وارونه ساختن چيزى و يا كارى گفته مى شود.

طوع: فرمانبردارى برخاسته از ميل و عشق.

كره: به انجام رساندن كارى از روى بى ميلى و اجبار.

منع: اين واژه، گاه به مفهوم خوددارى از انجام كار و گاه به معناى جلوگيرى از كار به وسيله ديگرى است، كه در آيه شريفه معناى دوّم مورد نظر است.

زهق: اين واژه در اصل به مفهوم هلاكت و نابودى است، امّا در اينجا به مفهوم بيرون آمدن جان از تن با رنج و سختى است.

اعجاب: شادمان شدن به چيزى كه انسان را به شگفت مى آورد. براى نمونه گفته مى شود: اعجبنى حديثه؛ گفتار او مرا شادمان ساخت.

فرق: ترس و دلهره از رسيدن زيان و آسيب.

ملجأ: پناهگاه.

مغارات: نهانگاه ها. اين واژه از ريشه «غار» برگفته شده و به مفهوم شكاف و نقب در كوه است كه بدان پناه مى برند.

مدّخل: راهى است كه از آن وارد مكانى مى گردند و نقشه مى كشند.

جماح: حركت شتابان و سريعى است كه چيزى نتواند از آن مانع گردد.

شأن نزول

در شأن نزول و داستان فرود چهارمين آيه مورد بحث، از «ابن عباس و «مجاهد» آورده اند كه: اين آيه شريفه به هنگام انگيزش مردم براى حركت به سوى تبوك به وسيله پيامبر، بر قلب پاك آن حضرت فرود آمد؛ چراكه آن بزرگوار آنان را براى حركت به سوى جهاد تشويق مى كرد كه يكى از سردمداران قبيله «بنى سلمه» به نام «جدّ بن قيس» به پا خاست و گفت: اى پيامبر خدا، مرا از اين كارزار معاف بدار و وعده غنايم و... نده كه مى ترسم شيفته و دلباخته دختران رومى گردم و دل در گرو عشق آنان نهم و دست از كارزار بكشم.. در اين هنگام بود كه اين آيه شريفه در نكوهش او فرود آمد: و منهم من يقول...(185)

با فرود آيه شريفه، پيامبر از قبيله «بنى سلمه» پرسيد بزرگ عشيره شما كيست؟

برخى گفتند: «جدّ بن قيس» است، امّا واقعيت اين است كه او مردى بخيل و ترسوست.

پيامبر فرمود: چه خصلت نكوهيده اى بدتر از اين دو خصلت؟!

آنگاه «براء بن معروف» را به رياست قبيله آنان معرفى كرد و فرمود: از اين پس رئيس شما اين جوان سفيد چهره و سخاوتمند است. و «حسّان بن ثابت» اين جريان را در قالب سروده اى دلنشين ريخت و در اين مورد اشعارى سرود...

تفسير

در اين آيه و چند آيه اى كه از پى خواهد آمد، قرآن به بهانه جويى ها و برخى خصلت هاى نكوهيده نفاقگرايان پرداخته و مى فرمايد:

و لو اَرادُوا الْخُرُوجَ لَاَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً

اگر اينان راست مى گويند و به راستى در انديشه يارى پيامبر و در شور و شوق جهاد با كفر و بيداد و آماده حركت براى پيكار با تجاوزكاران بودند، بسان ايمان آوردگان راستين براى بيرون رفتن خود ساز و برگى فراهم مى كردند.

واژه «عُدّة» به مفهوم ساز و برگ و اسباب و ابزارى است كه براى انجام كارى پيش از فرا رسيدن هنگام آن فراهم مى آورند. با اين بيان منظور اين است كه اگر آنان به راستى در انديشه جهاد بودند، پيش از فرا رسيدن ساعت حركت مى بايست ساز و برگ رزمى و دفاعى، همچون: سلاح و مركب فراهم ساخته و گوش به فرمان پيامبر و آماده لحظه حركت سپاه توحيد باشند؛ چرا كه نشانه آهنگ كارى داشتن، آمادگى كامل براى آن پيش از فرا رسيدن زمان انجام آن است.

وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ

امّا خدا حركت آنان به سوى ميدان جهاد را خوش نداشت زيرا مى دانست كه اگر آنان به همراه سپاه توحيد بروند، كارشان سخن چينى و فتنه انگيزى در ميان مسلمانان و جاسوسى براى شرك گرايان است و زيانشان بيشتر از سودشان خواهد بود؛ از اين رو خدا با اين كه خود همه را فرمان جهاد داده بود از رفتن آنان با نقشه ويرانگرى كه داشتند جلوگيرى كرد؛ چرا كه آن گونه رفتن آنان كفر و بيداد بود، امّا آن گونه رفتنى كه خدا فرمان داده بود اطاعت و فرمانبردارى از او بود؛ و اينان به خاطر بد انديشى و عملكرد زشت و ظالمانه خود توفيق اين را نداشتند و از حركت به سبك خودشان نيز خدا جلوگيرى كرد.

چرا و چگونه؟

با اين كه خدا در چند آيه پيش به همه مسلمانان فرمان حركت به سوى ميدان كارزار را مى دهد و مى فرمايد: سبكبار و گرانبار حركت كنيد...، چگونه در آيه مورد بحث از حركت آنان جلوگيرى نموده، و آن را ناخوش مى دارد؟

پاسخ

فرمان خدا براى حركت به سوى جهاد بر اين اساس است كه همه آنان در انديشه حق و عدالت و به منظور دفاع از دين او به ميدان كارزار گام نهند. آرى، اين شيوه كار مورد پسند و سفارش اوست، امّا اگر فرد يا گروهى به منظور تبهكارى و فتنه انگيزى و سخن چينى كه خدا همه اين كارها را دشمن مى دارد حركت كند، روشن است كه اين حركت را نه خدا خوش مى دارد و نه بدان دستور مى دهد و كار آن تبهكاران اين گونه بود.

وَ قيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدينَ

و به آنان گفته شد: اينك كه چنين است با زنان و كودكان و بيماران و سالخوردگان - كه جهاد بر آنان واجب نيست - در خانه ها بمانيد.

گوينده اين سخن، به باور برخى، ياران پيامبر بودند، و اينان بودند كه با شناختى كه از بهانه جويان و بد انديشان داشتند از حركت آنان به همراه پيامبر و يارانش جلوگيرى نمودند. امّا به باور برخى ديگر خود پيامبر گوينده اين سخن بود، و اين را نه به خاطر اجازه ترك جهاد كه به منظور تهديد و هشدار آنان بيان فرمود.

به باور پاره اى نيز آن حضرت اين جمله را با انديشه اجازه دادن به آنان براى ماندن در «مدينه» بيان فرمود، كه پس از آن از سوى خدا مورد هشدار قرار گرفت؛ چرا كه بهتر اين بود كه اين اجازه را به آنان نمى داد تا بدانديشى و نفاقگرايى آنان براى مردم آشكار مى گشت.

«ابو مسلم» در اين مورد مى گويد: اين فراز نشانگر آن است كه اجازه خواستن اين فريبكاران، براى حركت به سوى ميدان بود و نه در خانه ماندن، و اگر پيامبر - بر اساس ديدگاه بيشتر مفسّران - اجازه ماندنشان را صادر مى نمود و از رفتنشان جلوگيرى مى كرد، هماهنگ با آيه مورد بحث عمل كرده بود كه مى فرمايد: و لكن كره الله انبعا ثهم... و با اين بيان ديگر جاى سرزنش و هشدار نبود.

آرى، از اينجا روشن مى گردد كه آنان براى تبهكارى و سخن چينى و فتنه انگيزى در ميان سپاه توحيد اجازه همراهى و حركت خواستند، و آن حضرت نيز چون از نقشه شوم آنان آگاه نبود، اجازه حركت داد، امّا خدا با آگاهى از بد انديشى و نقشه هاى ابليسىِ آنان رفتن شان بسوى ميدان كارزار را خوش نداشت و از آن جلوگيرى فرمود.

راز جلوگيرى از حركت آنان در اين آيه آفريدگار هستى حكمت كار خويش و راز جلوگيرى از حركت آنان را به سوى ميدان اين گونه ترسيم مى كند و مى فرمايد:

لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ مازادُوكُمْ اِلاَّ خَبالاً

اگر اين نفاقگرايان به همراه شما حركت مى كردند و براى جهاد بيرون مى آمدند، اين آمدنشان به سوى تبوك براى شما چيزى جز تباهى و ترديد نمى افزود.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: اگر آنان با شما مى آمدند، آمدنشان برايتان چيزى جز ترس و ناتوانى نمى افزود؛ چرا كه آنان از برخورد با دشمن مى ترسيدند و شمارا نيز مى ترساندند و پيكار با آن را هراس انگيز جلوه مى دادند.

وَ لَاَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ

و براى سخن چينى و فتنه انگيزى در ميان شما تلاش و شتاب مى كردند، و در ميان مسلمانان بذر پراكندگى مى افشاندند و باايجاد تفرقه و پراكندگى فتنه جويى مى كردند.

به باور «حسن» منظور اين است كه: آنان مى كوشيدند تا شما را به آفت شرك گرفتار سازند، و به باور «ضحّاك»: شما را از دشمن مى ترساندند و مى گفتند: پيروزى از آن دشمن است و شما شكست خواهيد خورد، و جنگ روانى به راه مى انداختند.

وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ

به باور «مجاهد» و «ابن زيد» منظور اين است كه: آنان در ميان شما جاسوسانى دارند كه اگر مى آمدند، خبر چينى مى كردند و اسرار شما را به آگاهى دشمن مى رساندند.

و به باور «قتاده» و «ابن اسحاق» منظور اين است كه: در ميان شما مردم مسلمان عناصرى ضعيف و سست عقيده وجود دارد كه گفتار نادرست آنان را باور مى كردند و به سمپاشى و ترديد افكنى آنان بها مى دادند.

وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ.

و بهوش باشيد كه خدا به انديشه و عملكرد اين تبهكاران كه بانهان ساختن نيّتهاى پست خويش به خود ستم مى كنند داناست.

آن گاه در اشاره به فتنه انگيزى ديگر آنان مى افزايد:

لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ

واژه «فتنه» واژه اى است كه در مورد هر بدى و زشتكارى به كار مى رود. با اين بيان تفسير آيه شريفه اين است كه: اين منافقان از دير باز و پيش از پيكار تبوك نيز در نقشه افشاندن بذر تفرقه و پراكندگى در ميان شما بودند. نمونه اش بازگشت «عبد الله بن ابى» و همراهانش از ميان راه به هنگام حركت پيامبر و يارانش به سوى «اُحُد» بود كه آنان در حساس ترين روزها دست از يارى پيامبر برداشته و به سوى مدينه باز گشتند تا بدين وسيله سپاه توحيد را دچار پراكندگى و دلهره سازند، امّا خدا فتنه آنان را از توحيدگرايان دور ساخت.

به باور «حسن» منظور از «فتنه» در آيه شريفه سمپاشى و جنگ روانى در ميان مردم مسلمان و افشاندن بذر ترديد و بى عقيدتى در دل تازه مسلمانان و عناصر سست عقيده است.

امّا به باور برخى از جمله «سعيد بن جبير» منظور نقشه شيطانى آنان در شب «عقبه» به منظور كشتن پيامبر گرامى است، كه در راه انجام اين جنايت سهمگين دوازده تن از آنان در گردنه اى كمين كردند، امّا خدا از جان گرامى پيامبرش حراست فرمود و نقشه ابليسى آنان را بى اثر ساخت.

وَ قَلَّبُوا لَكَ الْاُمُورَ حَتَّى جآءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ اَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ.

آنان نقشه ها كشيدند تا با وارونه نشان دادن واقعيت ها اساس كار را به هم ريزند و مردم با ايمان را به جان هم افكنند و تو را اى پيامبر از پادرآورند، امّا خدا نقشه هاى شومشان را بى اثر ساخت، تا آن پيروزى و سرفرازى و كاميابى كه خدا نويدش را به شما داده بود فرارسيد و حقيقت و درستى دين خدا براى كفرگرايان آشكار گرديد، در حالى كه آنان همچنان از پيروزى دين و پيشرفت پيامبر و مسلمانان ناخشنود بودند.

بهانه جويى ها براى فريب خود و ديگران در شأن نزول اين آيه گذشت كه يكى از سردمداران نفاق براى تخلّف از حركت به سوى جهاد، به بهانه جويى هاى رسوا پرداخت تا شانه از زير بار مسؤوليت كنار كشد؛ از اين رو قرآن روى سخن را را متوجّه پيامبر ساخته در نكوهش از بهانه جويان مى فرمايد:

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لى وَ لا تَفْتِنّى

برخى از نفاقگرايان به منظور دريافت اجازه براى ترك جهاد مى گويند: اى پيامبر! به ما اجازه ماندن در «مدينه» بده و ما را فريفته زنان و دختران رومى مساز.

به باور «ابن عباس» و «مجاهد» منظور اين است كه: مارا فريفته دختران و زنان زيباى رومى مساز.

امّا به باور گروهى، همچون: «حسن»، «قتاده»، «جبايى» و «زجاج» منظور اين است كه به ما اجازه ماندن در مدينه را بده و به گناهمان ميفكن؛ چرا كه همراهى با شما براى ما ممكن نيست؛ از اين رو اگر ما را معاف ندارى بناگزير از فرمانت سرپيچى نموده و به گناه مى افتيم.

اَلا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ انَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ.

بهوش كه اين بهانه جويان بانافرمانى از تو و تخلّف از جهاد درگناه و فتنه درافتادند، و به زودى شعله هاى آتش دوزخ آنان را فراگرفته و راهى براى رهايى از آن نخواهند داشت.

«ابو مسلم» مى گويد: منظور اين است كه آن عناصر نفاقگرا و بهانه جو به پيامبر مى گفتند: ما را در اين شدت گرما با موّظف ساختن به جهاد، به رنج و عذاب ميفكن. و خدا در پاسخ آنان به پيامبرش مى فرمايد: بهوش باشيد كه اينان با اين بهانه جويى در آتش هاى شعله ور دوزخ درافتادند. دليل اين برداشت از آيه شريفه، خود قرآن است كه مى فرمايد: اين نفاقگرايان به يكديگر گفتند: در اين گرماى سوزان به سوى ميدان كارزار حركت نكنيد. اى پيامبر! به آنان بگو: آتش دوزخ از اين هم گرم تر است، اگر مى فهميدند. و قالوا لا تنفروا فى الحرّ قل نار جهنّم اشدّ حرًّا...(186)

نشان ديگر نفاقگران در آيه پيش به يكى از نشانه هاى بهانه جويان و نفاق گرايان اشاره رفت، اينك در اين آيه به خصلت نكوهيده ديگر آنان پرداخته و به پيامبرش مى فرمايد:

اِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ

اى پيامبر! اگر از سوى خدا نعمت و پيروزى و غنايمى به تو برسد، منافقان را اندوه زده مى سازد.

وَ اِنْ تُصِبْكَ مُصيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ اَخَذْنآ اَمْرَنا مِنْ قَبْلُ

اما اگر رنج و مصيبتى در مال و جان به تو برسد و دچار ناراحتى گردى، مى گويند: ما پيش از اين فكر خود را كرديم و با خوددارى از حركت به سوى جهاد، خود را از فاجعه و خطر رهايى بخشيديم.

وَ يَتَوَلَّوْاوَهُمْ فَرِحُونَ.

در حالى كه از مشكلات و مصيبت هايى كه به تو و مردم با ايمان رسيده است شادمانند و به خانه هاى خويش باز مى گردند.

در ادامه آيات قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:

قُلْ لَنْ يُصيبَنآ اِلاَّ ماكَتَبَ اللَّهُ لَنا

در تفسير اين فراز دو نظر است:

1 - به باور «حسن» منظور اين است كه: اى پيامبر، در پاسخ آنان بگو: هر خير و شرى كه به ما برسد، خدا آن را در لوح محفوظ نوشته است، و جريان آن گونه نيست كه شما مى پنداريد كه كارها و روند امور براساس تدبير وحساب نيست و رويدادها تصادفى و بى برنامه است.

2 - امّا به باور «جبايى» و «زجاج» مفهوم آيه اين است كه : فرجام كار ما جز آنچه خدا در قرآن نوشته است نخواهد بود، و جز آنچه خدا مقرر فرموده است به ما نخواهد رسيد، آرى، سرانجام كار ما يا پيروزى ظاهرى و نابود ساختن دشمنان حق ستيز خواهد بود، كه خدا وعده آن را داده است، و يا به شهادت در راه حق مفتخر خواهيم گشت و به اين بهره معنوى و پيروزى معنوى خواهيم رسيد. با اين بيان سرانجام كار هركدام باشد - پيروزى يا شهادت - و خدا هركدام را بر ايمان مقرّر فرموده باشد يكسره خير و بركت خواهد بود.

هُوَ مَوْلينا

به باور برخى منظور اين است كه او سرپرست و مالك ماست و مابندگان او هستيم. امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه او يار و ياور ماست كه ما را حراست مى كند و به مايارى مى رساند و زيان و گرفتارى را از ما دور مى كند.

وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.

و ايمان آوردگان بايد تنها بر خدا توكّل كنند.

اين آيه شريفه فرمانى است از جانب خدا به مردم با ايمان، در مورد توكّل به آفريدگار فرزانه و خشنودى از تدبير و تقدير آن گرداننده هستى، و اصل آن اين گونه است: فَلْيَتَوُكَّلْ على اللّه المؤمنون.

در ادامه سخن با پيامبرگرامى مى فرمايد:

قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنآ اِلاَّ اِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ

به باور گروهى همچون «ابن عباس»، «مجاهد» و بسيارى مفهوم آيه اين است كه: هان اى پيامبر! به آنان بگو: شما چه انتظارى در مورد ما مى بريد؟! جز انتظار يكى از دو نعمت پر شكوه و بهره ورى شايسته كه يا به پيروزى بر دشمنان و غنايم بسيارخواهيم رسيد و يا به افتخار شهادت در راه حق و پاداش جاودانه آن در سراى آخرت؟!

وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ اَنْ يُصيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِه اَوْ بِاَيْدينا

امّا ما در مورد شما يكى از دو سياه روزى را انتظار مى بريم، و آن اين است كه يا خدا عذابى نابود كننده از سوى خود بر شما بفرستد و نابود تان سازد و يا ما را بر شما پيروز گرداند و طعم تلخ كيفر كفر و بيداد خود را از دست ما بچشيد و نابود گرديد.

فَتَربَّصُوآ اِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ.

گفتنى است كه واژه «فَتَربَّصوا» گرچه به ظاهر فعل امر است، امّا منظور هشدار به منافقان است چرا كه اگر جز اين باشد، بايد آنان در مورد انتظار بردنشان بر رويدادهاى غمبار نسبت به مردم با ايمان فرمانبردار خدا باشند در حالى كه اين گونه نيست، و اين فراز از آيه بسان اين آيه هشدار دهنده است كه مى فرمايد:

«اعملوا ما شئتم»... (187) هر آنچه مى خواهيد انجام دهيد وبدانيد كه او به آنچه انجام مى دهيد بيناست.

با اين بيان، مفهوم اين فراز از آيه اين است كه: اينك كه چنين است شما انتظار بريد كه ما نيز به همراه شما انتظار مى بريم؛ براى خودمان يا شهادت و بهشت جاودانه خدا و يا پيروزى و غنايم و پاداش جهاد را، و براى شما يا زندگى با خفّت و خوارى را و يامرگ ذلّت بار و پس از آن ورود به آتش دوزخ را. در اين صورت آيه مورد بحث در حقيقت تفسير آيه پيش از خود مى باشد و پيام آن را بيان مى كند.

و به باور برخى منظور آيه اين است كه: شما انتظار مرگ ما را بكشيد، كه ماهم انتظار نابودى شما را مى بريم. و از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: شما انتظار وعده هاى پوچ شيطان براى نابود كردن دين خدا را ببريد و ما نيز در انتظار وعده هاى خدا در مورد پيروزى دين و آيين او، و يارى رسانى اش به پيامبر گرامى و نابودى دشمنان او هستيم.

آيا كفر مانع قبولى كارهاى شايسته است؟ در ادامه سخن در اين مورد آفريدگار پرمهر روشنگرى مى كند كه نفاقگرايان تا زمانى كه به آفت كفر و نفاق گرفتارند چنانچه از ثروت و دارايى خويش هزينه نمايند وانفاق كنند سودى نمى برند. در اين مورد به پيامبر دستور مى رسد كه به آنان بگو:

قُلْ اَنْفِقُوا طَوْعاً اَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ اِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقينَ.

شما چه باميل قلبى در راه خدا انفاق نماييد و يا ناخواسته و يا به خاطرفرصت طلبى و منافع شخصى و گروهى و بطور حسابگرانه چيزى در اين راه هزينه كنيد، به هر صورت اين انفاق شما هرگز پذيرفته نخواهد شد؛ چرا كه شما گروهى گناهكار بوده و از مسير فرمانبردارى خدا و مرزهاى دين و مقررات او بيرون رفته ايد، و خدا انفاق و كار پسنديده را تنها از ايمان آوردگان و خالصان مى پذيرد، و نه از بازيگران و كفرگرايان و رياكارانِ فريبكار و فاقد ايمان و اخلاص.

در نهمين آيه مورد بحث مى افزايد:

وَ ما مَنَعَهُمْ اَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ اِلاَّ اَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِه

و چيزى مانع پذيرفته شدن انفاق آنان نمى گردد و از رسيدن به پاداش و ثواب جلوگيرى نمى كند جز اين كه آنان به خدا و پيامبرش كفر ورزيده اند؛ و همين آفت كفر يكى از چيزهايى است كه كار را پوچ مى سازد و نمى گذارد در خور پاداش گردد و انجام دهنده آن سودى برد.

وَ لا يَاْتُونَ الصَّلوةَ اِلاَّ وَ هُمْ كُسالى

و نماز را آن گونه كه به انجام آن فرمان يافته اند، به جا نمى آورند، بلكه آن را باحال سستى و سنگينى و با كراهت و بى ميلى انجام مى دهند.

وَ لا يُنْفِقُونَ اِلاَّ وَ هُمْ كارِهُونَ.

و تنها از روى ناچارى و با حالت بى ميلى وكراهت انفاق مى كنند؛ و اين بدان دليل است كه نماز و انفاق اينان نه به خاطر خشنودى خدا، كه به منظور خود نمايى و رياكارى و تظاهر به اسلام و ايمان است.

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه كفرگرايان نيز بسان توحيدگرايان در برابر مفاهيم و مقررات الهى مخاطب هستند؛ چرا كه اگر جز اين بود خدا آنان را به خاطر وانهادن و پرداخت نكردن حقوق مالى نكوهش نمى فرمود:

در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:

فَلا تُعْجِبْكَ اَمْوالُهُمْ وَ لا اَوْلادُهُمْ

مبادا فزونى دارايى ها و فرزندانشان تو را به شگفت آورد.

در آغاز اين آيه، به ظاهر روى سخن با پيامبر است امّا در حقيقت با همه توحيد گرايان مى باشد.

و برخى بر آنند كه روى سخن با تك تك توحيد گرايان و تلاوت كنندگان قرآن در قرون و اعصار است و به هر كدام مى فرمايد: مبادا فزونى دارايى ها و فرزندان اين تبهكاران شما را به شگفت آورد و با ديده اعجاب به آنها نظاره كنيد!

اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا

در تفسير اين فراز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «قتاده» و «ابن عباس» در آيه شريفه تقديم و تأخيرى هست و در حقيقت اين گونه است:

فَلا تُعْجِبْكَ اَمْوالُهُمْ وَ لا اَوْلادُهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِى الاخره

مبادا فزونى دارايى ها وفرزندانشان در زندگى دنيا تو را به شگفت آورد؛ چرا كه خدا مى خواهد بدين وسيله اين تبهكاران را در سراى آخرت كيفر نمايد.

طبق اين ديدگاه «فى الحيوة الدنّيا» متعلق به «اموالهم و اولادهم» است، و آيه مورد بحث در تقديم و تأخير، بسان اين آيه شريفه است كه مى فرمايد: اذ هب بكتابى هذا فألقه اليهم ثم تولّ عنهم فانظر ما ذا يرجعون؛(188)

كه در حقيقت اين گونه است:...«فَأَلْقِهْ اليهم فانظر ما ذا يرجعون ثم تولّ عنهم» اين نامه مرا ببر و به سوى آنان بيفكن، آن گاه بنگر كه چه واكنشى نشان مى دهند و سپس باز گرد.

2 - امّا به باور برخى ديگر از جمله «حسن» و «بلخى» منظور اين است كه خدا مى خواهد با سخت گرفتن در تكليف، آنان را در اين جهان عذاب نمايد؛ چرا كه آنان را به پرداخت زكات و انفاق براى جهاد فرمان مى دهد تا آنان كه به روز رستاخيز و پاداش شكوهبار خدا به شايستگان، ايمان ندارند، با بى ميلى و كراهت زكات دهند و انفاق نمايند، و اين براى آنان عذابى مرگبار است.

3 - از ديدگاه «ابن زيد» مفهوم آيه اين است كه خدا مى خواهد آنان را با حفظ مال و رنج و مصيبتى كه آنان در اين راه به جان مى خرند و خود را از بهره ورى از نعمتهاى خدا محروم مى سازند در همين دنيا عذاب كند.

4 - و از ديدگاه «جبايى» منظور اين است كه خدا مى خواهد آنان را به هنگام پيروزى توحيد گرايان و اقتدار و تسلطشان بر همه كفرگرايان با گرفتن داراييها و فرزندانشان به كيفر كفرشان، آنان را در دنيا به عذابِ حسرت و افسوس گرفتار سازد.

5 - و پاره اى نيز برآنند كه منظور از عذاب آنان در اين جهان به وسيله دارايى و فرزندانشان، اين است كه آنان بازر اندوزى و زرپرستى و بخل و خوف و هراسى كه در حفاظت از آن هماره رنجشان مى دهد در اين سرا كيفر مى شوند، و نگرانى و وحشت آنان از هستى و خاندانشان به هنگامه مرگ و عدم آگاهى از سرنوشت خود و مال و فرزندانشان عذاب ديگرى براى آنان است.

گفتنى است كه «لام» در «ليعذبّهم» مى تواند به مفهوم «أن» و يا«لام» نتيجه باشد كه تقدير آن چنين مى شود: خدا مى خواهد آنان را در اين جهان مهلت دهد تا دچار عذابشان سازد.

وَ تَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ.

و به خاطر عشق به ارزش هاى مادّى و فناپذير در كفر و شرك بميرند و نابود گردند.

با اين بيان، اراده و خواست خدا در آيه شريفه كه مى فرمايد: «انّما يريد اللّه...» به مردن و نابود شدن آنان تعلّق گرفته و نه به كفر و شرك آنان كه در آيه آمده است. و بر اين اساس ايراد و اشكالى نيز پيش نمى آيد كه چگونه خداى فرزانه با توجّه به مفهوم و پيام اين آيه، كفر آنان را خواسته و كيفر شان نيز مى كند؟.

اين آيه شريفه و مفهوم آن بسان اين سخن است كه گفته شود: «اُريد أن اضربه و هو عاصٍ» مى خواهم او را كيفر كنم و بزنم، چرا كه او گناهكار و نافرمان است. روشن است كه اراده و خواست، به زدن او تعلّق گرفته نه به نافرمانى او.

در ادامه سخن، خداى فرزانه اسرار درونى نفاقگرايان را برملا ساخته و مى فرمايد:

وَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ اِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَ ما هُمْ مِنْكُمْ

اين نفاقگرايان به خدا سوگند ياد مى كنند كه از شما مردم با ايمان هستند، امّا به خدا ايمان ندارند و از شما توحيد گرايان نيستند.

وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ.

بلكه آنان گروهى ترسو و بى هويت هستند كه از به خطر افتادن جان و مال و آزادى و امنيت و امكانات خويش به خاطر بد انديشى و زشتكارى هاى شان مى ترسند و تظاهر و فريبكارى را پيشه مى سازند.

و در آخرين آيه مورد بحث درباره آنان مى افزايد:

لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً اَوْ مَغاراتٍ اَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا اِلَيْهِ وَ هُمْ يَجْمَحُونَ

به باور «ابن عباس» واژه «مغارات» به مفهوم غارهايى در كوه مى باشد، و به به باور «عطا» سرداب ها و خانه هاى زير زمينى است.

واژه «مُدّخلاً» نيز از ديدگاه «ضحّاك» به مفهوم راه ها وتونل هاى زير زمينى است كه بدان پناه مى برند؛ و از ديدگاه «ابن زيد» به مفهوم لانه اى بسان لانه موش است.

حضرت باقرعليه السلام آن را به تونل ها و شكاف هاى زير زمينى معنى كرده، و ابن عباس نيز اين مفهوم را برگزيده است. امّا به نظر «حسن» اين واژه به مفهوم گام سپردن در راهى بر خلاف راه و رسم پيامبر خداست.

با اين بيان، تفسير آيه اين گونه است: آنان چنان هستند كه اگر پناهگاه و دژى بيابند و يا به غارهايى در كوه ها و يا به سرداب هاى زير زمينى دسترسى پيدا كنند يا بتوانند به راه ها و گذرگاه هايى كه در زير زمين براى ورود به مخفيگاه ها مى زنند، و يا به لانه اى بسان لانه موش راه يابند، بسرعت به سوى آن مى شتابند و باروى گرداندن از شما بدان روى مى آورند.

گفتنى است كه «لولّوا اليه» را، پاره اى به مفهوم «بدان روى مى آورند» معنى كرده اند، و پاره اى به «از شماروى مى گردانند و به سوى آن مى روند».

كوتاه سخن اين كه: آنان از پليدى باطن و زشتى درون و نهاد و آفت حرص و آزى كه براى آشكار ساختن نفاق و كفر درون خود دارند، چنانند كه اگر يكى از اين غارها و پناهگاه هايى را كه بدانها اشاره رفت بيابند بدان پناه مى برند تا درون آلوده خود را روكنند و از تو و راه و رسم عادلانه تو اى پيامبر خدا روى بگردانند.

پرتوى از آيات هفده خصلت نكوهيده در چهلمين آيه اين سوره مباركه قرآن شريف همه حق طلبان و شايسته كرداران و اصلاحگران را به تلاش و جهاد در راه حق و فضيلت، و سازندگى و برازندگى درهمه صحنه ها و ميدان ها فرا مى خواند، امّا در ادامه آن به ترسيم نشانه ها و خصلت هاى نكوهيده دوچهرگان و مسلمانان دروغين مى پردازد، تا در راستاى هدف هاى بلند تربيتى و انسانى خويش، از سويى گرفتاران آفت دورويى و بى هويتى و آلوده شدگان به اين خصلت هاى نكوهيده را كه دين را نيز ابزار دنيا مى سازند به خود آورد و بيدار سازد و آنان را براى رهايى خويش برانگيزد، و از دگر سو مردم با ايمان و درست انديش را از اين آفت هاى زندگى هشدار دهد تا بدين وسيله فرد و خانواده، شهر و ديار، جامعه و تمدن و دنيايى پيراسته از اين خارها و آفت ها و آراسته به ارزش هاى والاى انسانى پديدآورد.

در اين آيات به اين خصلت هاى نكوهيده به عنوان نشانه هاى نفاق و دورويى اشاره رفته، و به همگان در اين مورد هشدار داده مى شود:

1 - آزمندى.

2 - تن پرورى.

3 - فرصت طلبى.(189)

4 - باورنداشتن روز رستاخيز وكيفر و پاداش عملكردها(190)

5 - بى هدفى و حيرت زدگى و سرگردانى (191).

6 - تبهكارى(192).

7 - فتنه جويى و فتنه انگيزى در ميان مردم(193)

8 - سخن چينى و جاسوسى(194).

9 - تحريف حقايق و وارونه نشان دادن واقعيت ها(195)

10 - بهانه جويى هاى رسوا(196)

11 - رياكارى وتظاهر در انفاق.

12 - نماز بى شور و شعور(197).

13 - ترس ودلهره هماره درونى و عدم احساس امنيت روانى.(198)

14 - فزون خواهى وامتياز طلبى سيرى ناپذير.(199)

15 - عيبجويى و بد انديشى و بد زبانى.(200)

16 - دجّالگرى و فريبكارى براى فريب افكار عمومى(201)

17 - و ديگر احساس رنج و ناراحتى از پيشرفت خوبان و خوبيها و احساس شادمانى از رنج آنان.(202) (203)