تفسير مجمع البيان جلد ۱۰

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۴ -


/ سوره توبه / آيه هاى 63 - 58

58 . وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِى الصَّدَقاِت فَاِنْ اُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَاِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهآ اِذا هُمْ يَسْخَطُونَ.

59 . وَلَوْ اَنَّهُمْ رَضُوا مآ اتاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتينا اللَّهُ مِنْ فَضْلِه وَرَسُولُهُ اِنَّآ اِلَى اللَّهِ راغِبُونَ.

60 . اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَرآءِ وَالْمَساكينِ وَالْعامِلينَ عَلَيْها وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِى الرِّقابِ وَالْغارِمينَ وَفى سَبيلِ اللَّهِ وَاْبنِ السَّبيلِ فَريضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ.

61 . وَمِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ الَّنبِىَّ وَيَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُوْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهْمْ عَذابٌ اَليمٌ.

62 . يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ اَحَقُّ اَنْ يُرْضُوهُ اِنْ كانُوا مُؤْمِنينَ.

63 . اَلَمْ يَعْلَمُوا اَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَاَّنَ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدًا فيها ذلِكَ الْخِزْىُ الَعَظيمُ.

ترجمه

58 - و پاره اى از آنان كسانى هستند كه در [تقسيم غنايم و ]صدقات برتو [اى پيامبر ]خرده مى گيرند؛ از اين رو اگر از آن [ثروتها چيزى ] به آنان داده شود خشنود مى گردند، واگر از آن به آنان داده نشود [گرچه حق نداشته باشند ]بناگاه خشمگين مى گردند.

59 - در صورتى كه اگر به آنچه خدا و پيام آورش به آنان داده اند خشنود مى شدند و مى گفتند: خدا ما را بسنده است [و] به زودى خدا و پيامبرش از فزون بخشى خود به ما [نعمت ها] خواهند داد و ما تنها به [خشنودى ] خدا مشتاقيم [بى گمان اين شيوه بر ايشان پسنديده تر بود].

60 - صدقات، تنها ويژه تهيدستان، بينوايان، كاركنانِ [گردآورى و توزيع ]آنها، كسانى كه [بدين وسيله ]دلشان به دست آورده مى شود، [آزادى ] بردگان، [پرداخت وامِ ] وامداران، در راه [گسترش فرهنگ و دينِ ] خدا و ويژه در راه ماندگان است. [اين مقررات ]فريضه اى از سوى خداست، و خدا دانا و فرزانه است.

61 - و پاره اى از آنان كسانى هستند كه پيامبر را مى آزارند و مى گويند: او انسانى زود باور است. [اى پيامبر به آنان ]بگو: خوش باور بودن او براى شما بهتر است. [امّا بدانيد كه آن گونه كه شما مى پنداريد نيست، بلكه ] او به خدا ايمان دارد و [گفتار ]ايمان آوردگان را باور مى كند، و براى كسانى از شما كه ايمان آورده اند [مهر و] رحمتى است. و [بهوش كه ] براى آنانى كه پيامبر خدا را مى آزارند عذابى دردناك خواهد بود.

62 - آنان براى [فريب ] شما به خدا سوگند ياد مى كنند تا شما را [دلخوش و ]خشنود سازند، در حالى كه اگر با ايمان بودند [مى دانستند كه ]زيبنده تر اين بود كه خدا و پيامبر او را [از گفتار و عملكرد خود] خشنود سازند.

63 - آيا [هنوز] ندانسته اند كه هر كس با خدا و پيامبرش دشمنى ورزد آتش [شعله ور ]دوزخ براى اوست كه در آن جاودانه مى ماند؟! [آرى ]اين [همان ]رسوايى بزرگ است.

نگرشى بر واژه ها

لمز: عيبجويى و عيب تراشى.

احق: سزاوارتر.

محادّة: اين واژه به مفهوم تجاوز از حدّ از روى دشمنى است و با دو واژه «مخالفت» و «معاداة» هم معنى هستند. و نيز به مفهوم شتاب و سبكسرى در حال خشم آمده است؛ چرا كه اين حالت انسان را از انجام شايسته و بايسته وظيفه باز مى دارد و اين واژه در اصل به مفهوم «منع و باز داشتن» آمده است.

خزى: خوارى و رسوايى.

شأن نزول الف: در مورد داستان فرود نخستين آيه مورد بحث چنين آورده اند:

1 - پاره اى از جمله «ابو سعيد خدرى» آورده است كه چون پيامبر غنايمى را تقسيم مى كرد و برخى به ناروا ايراد مى گرفتند، اين آيه فرود آمد.

2 - امّا «ابن عباس» آورده است كه اين آيه به هنگام تقسيم غنايم «هوازن» فرود آمد؛ چرا كه يكى از بنى تميم به نام «حر قوص» - كه پس از رحلت پيامبر و عصر خلافت امير مؤمنان از سران خوارج گرديد - پيش آمد و فرياد بر آورد كه اى پيامبر! بر اساس عدالت و دادگرى رفتار كن. پيامبر فرمود: واى بر تو! اگر من بر اساس عدالت رفتار نكنم چه كسى چنين خواهد كرد؟!

«عمر» گفت: اى پيامبر خدا! اجازه دهيد گردن اين عنصر جسور و بى ادب را بزنم.

پيامبر فرمود: او را رها كن. او يارانى دارد كه شما در آينده نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنان ناچيز مى شماريد، با اين وصف همه آنان بسان تيرى كه از كمان پرتاب مى شود و باز نمى گردد، از دين درست و زندگى ساز مى گريزند... آنگاه افزود: نشانه اين «خوارج» مرد سياه چهره اى است كه در يكى از دو سوى سينه يا يكى از دوشانه اش پاره گوشتى است كه بسان پستان زنان حركت مى كند، و اين گروه در حال صلح و آرامش جامعه، براى فتنه انگيزى به پا مى خيزند.

در روايت ديگرى در اين مورد آورده اند كه پيامبر دو مرتبه فرمود: هرگاه آنان خروج كردند، آنها را بكشيد... و آن گاه بود كه اين آيه فرود آمد كه: وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِى الصَّدَقاِت...(204)

ابو سعيد خدرى آورده است كه: من گواهى مى دهم كه پيامبر چنين فرمود، و گواهى مى دهم كه وقتى در جنگ جمل كشتى فتنه آنان در برابر رفتار و عملكرد عادلانه و انسانى و جهاد قهرمانانه امير مؤمنان زمين گير گرديد، سركرده تبهكار شان را همان گونه كه پيامبر وصف فرموده بود ديدم. اين روايت را «ثعلبى» نيز در تفسيرش آورده است.

3 - «كلبى» آورده است كه اين آيه در مورد منافقان فرود آمد؛ چرا كه يكى از سران آنان به نام «ابن جواز» در مورد پيامبر گرامى گفت: او در تقسيم غنايم اصل عدالت و برابرى را رعايت نمى كند؛ و آنگاه بود كه اين آيه فرود آمد.

4 - و «حسن» آورده است كه پيامبر گرامى در حال تقسيم غنايم بود كه يكى از برترى طلبان و منافقان به او گفت: آيا به باور خودت، خدا تو را به تقسيم غنايم مأمور نساخته است؟

آن حضرت فرمود: چرا!

گفت: پس چرا آن را ميان گوسفند چرانان تقسيم مى كنى؟

پيامبر فرمود: اين حرفه سبب محروميت از حقوق اقتصادى و اجتماعى شهروندان نمى گردد، پيامبر خدا موسى نيز شبان بود. و زمانى كه آن مرد از آنجا دور شد، پيامبر فرمود: هان اى بندگان خدا هماره از اين مرد بر حذر باشيد.

5 - و «ابن زيد» نيز آورده است كه اين آيه در مورد منافقان فرود آمد؛ چرا كه آنان مى گفتند پيامبر در تقسيم غنايم بر اساس حق و وحى رفتار نمى كند، بلكه به هركس دلش خواست از غنايم مى بخشد و هركسى را خواست بى بهره مى سازد و آنگاه بود كه اين آيه فرود آمد.

ب: و در داستان فرود چهارمين آيه مورد بحث نيز روايات رسيده متعدّد است:

1 - برخى آورده اند كه اين سه آيه در باره گروهى از سركردگان خشونت و نفاق همچون «جلاس بن سويد»، «شاس بن قيس» و«رفاعه» و... فرود آمد؛ چرا كه اين گمراهان و گمراهگران سخنان نادرست و نا بجايى در مورد پيامبر گرامى مى ساختند و مى بافتند.

يكى از آنان روزى گفت: دوستان! در باره محمد صلى الله عليه وآله وسلم اين گونه سخن نگوييد كه مى ترسم به گوش او برسد و در مورد ما بدبين گردد و تصميمى سخت درباره كيفر ما بگيرد.

«جلاس» پاسخ داد: ما هر چه خواستيم مى گوييم و آنگاه به نزدش مى رويم و سخنان خود را انكار مى كنيم و او مى پذيرد چرا كه گوش شنوايى دارد و انسان خوش نيّت و خوش باورى است، و آنگاه بود كه اين آيات فرود آمد كه:و منهم الّذين يؤذون النّبى...(205)

2 - و گروهى از جمله «محمد بن اسحاق» نيز آورده اند كه: اين آيات در مورد مرد نمايى به نام «نبتل بن حارث» كه عنصرى سپاه چهره، سرخ چشم، سوخته گونه و زشت روى بود فرود آمد؛ چرا كه نامبرده سخنان پيامبر گرامى را مى شنيد و آن را به گوش منافقان مى رسانيد؛ و هنگامى كه او را از اين جاسوسى و خبر چينى نهى كردند، گفت: محمد صلى الله عليه وآله وسلم كسى است كه هر كس به او چيزى بگويد به آسانى باور مى كند؛ از اين رو ما هرچه خواستيم مى گوييم و آنگاه نزد او سوگند ياد مى كنيم كه چيزى نگفته ايم و او باور مى كند، و آنگاه بود كه اين آيات در نكوهش او فرود آمد، و پيامبر گرامى در مورد او فرمود: هر كه مى خواهد ابليسِ گناه پيشه را بنگرد به «نبتل» نظاره نمايد. «من اراد أنْ ينظر الى الشيطان فلينظر الى نبتل...»(206)

3 - پاره اى همچون «مقاتل» و «كلبى» آورده اند كه اين آيات به ويژه: «يحلفون باللّه لكم ليرضوكم...» در مورد نفاقگرايانى كه از جنگ تبوك تخلّف نمودند فرود آمده است؛ چرا كه آنان پس از بازگشت پيامبر و مردم با ايمان از تبوك نزد آنان آمده و براى تخلف خويش بهانه تراشى مى كردند و سوگند ياد مى نمودند، و آنگاه بود كه اين آيه فرود آمد.

4 - و پاره اى از جمله «قتاده» و «سدى» آورده اند كه اين آيات در مورد گروهى از نفاقگرايان از جمله «جلاس» فرود آمد؛ چرا كه آنان در جايى گرد آمده بودند و مى گفتند اگر آنچه محمد صلى الله عليه وآله وسلم آورده حق باشد، ما از خر نيز كودن تر و فرومايه تريم. برده اى به نام «عامر» كه بافته هاى آنان را شنيد، گفت: به خداى سوگند سخنان محمد صلى الله عليه وآله وسلم درست و بر اساس حق است و شما از خر هم فرومايه تريد؛ آنگاه جريان آنان را به آگاهى پيامبر رسانيد. پيامبر آنان را خواست، امّا همگى سوگند ياد كردند كه «عامر» دروغ مى گويد، و آنگاه بود كه اين آيه فرود آمد: يحلفون باللّه لكم...

تفسير

عدالت از ديدگاه خودكامگان در ادامه سخن در باره بهانه جويان و عيب تراشان، در اين آيه خطاب به پيامبر مى فرمايد:

وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِى الصَّدَقاِت

و از اين نفاقگرايان كسانى هستند كه در تقسيم غنايم و صدقات بر تو اى پيامبر عيب مى گيرند.

فَاِنْ اُعْطُوا مِنْها رَضُوا

اگر به آنان سهم و بهره اى طبق دلخواهشان داده شود و به منافع انحصارى خود برسند شادمان و خشنود مى گردند و تو را عدالت گستر و عدالت پيشه مى خوانند.

وَاِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهآ اِذا هُمْ يَسْخَطُونَ.

امّا اگر چيزى به آنان داده نشود و از غنايم و صدقات آن گونه كه خود مى خواهند بهره ور نگردند خشمگين مى شوند و كار تو را عادلانه ارزيابى نمى كنند.

و مى افزايد:

وَلْو اَنَّهُمْ رَضُوا مآ اتاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتينا اللَّهُ مِنْ فَضْلِه وَرَسُولُهُ اِنَّآ اِلَى اللَّهِ راغِبُونَ

و اگر اين بهانه جويان و افزون طلبان به همان چيزى كه خدا و پيامبرش به آنان داده و به همان بهره اى كه بر ايشان در نظر گرفته اند خشنود و خوشحال مى شدند و مى گفتند: خدا ما را بسنده است و به زودى خدا و پيامبرش ما را از فزون بخشى و كرامت خويش بيش از گذشته بهره ور مى سازند و ما تنها در شور و شوق خشنودى خدا هستيم و دل در گرو مهر و عشق او نهاده ايم تا او از مهر خود به ما گشايش داده و بى نيازمان سازد، اين منطق بر ايشان نجات بخش و پسنديده تر بود.

و به باور پاره اى منظور اين است كه: ما در شور و شوق اين هستيم كه خدا به ما پاداش پر شكوهى ارزانى داشته و عذاب را از ما دور سازد.

با اين بيان و تفسير، جواب «لو» در تقدير است و در اصل چنين است: و لو أنهم رضوا... لكان خيراً لهم.

و اين شيوه در اين موارد رساتر است.

محورهاى هشتگانه مصرف زكات در اين آيه شريفه خداى فرزانه به ترسيم محورهاى چند گانه مصرف زكات پرداخته و مى فرمايد:

اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَرآءِ وَالْمَساكينِ

صدقات تنها ويژه تهيدستان و بينوايان است.

در اين مورد كه آيا تهيدست و بينوا يا فقير و مسكين هر دو به يك معنى و از يك صنف و گروهند يا هر كدام از گروهى جداگانه اند، دو نظر آمده است:

1 - به باور گروهى از جمله «ابو على» فقير ومسكين هردو به يك معنى هستند؛ به همين دليل از ديدگاه اين گروه اگر فردى وصيت كند كه يك سوم مال او را به فقير و مسكين و فرد مشخصّى بدهند، در اين صورت يك دوم آن از آنِ فقير ومسكين مى گردد و يك دوم آن ويژه آن فرد، چرا كه فقير و مسكين از يك گروه و صنف هستند.

2 - امّا به باور «شافعى»، «ابو حنيفه» و بيشتر مفسّران، فقير و مسكين از دو گروه جداگانه اند؛ از اين رو در وصيت مورد اشاره بايد يك دوّم از ثلث دارايى را به آن فرد معلوم، و نيم ديگرش را براى فقير و مسكين در نظر گرفت، چرا كه اين دو از دوگروهند نه يك گروه.

تفاوت تهيدست و بينوا در تفاوت ميان فقير و مسكين نيز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «مجاهد»، «ابن عباس» و... منظور از «فقير» نيازمند آبرودارى است كه دست سؤال نمى گشايد، امّا «مسكين» كسى است كه چنين مى كند، چرا كه واژه «مسكين» از خاك نشينى و كمك خواستن از ديگران برگرفته شده است.

گفتنى است كه اين ديدگاه از حضرت باقرعليه السلام نيز روايت شده است.

2 - امّا به باور گروهى ديگر، «فقير» آن تهيدستى است كه دست سؤال مى گشايد و از ديگران يارى مى خواهد، و مسكين چنين نمى كند و عكس آن است.

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: مسكين آن نيست كه يك يا دو وعده غذا يا خوراك خرما را كه به او مى دهند بازگرداند، بلكه «مسكين» كسى است كه توانگرى را نيابد تا بى نيازش سازد و از مردم نيز چيزى درخواست نكند تاكسى بفهمد و به او صدقه دهد.

3 - از ديدگاه «قتاده» منظور از فقير آن نيازمندى است كه زمين گير شده و از كار ناتوان گرديده است و مسكين نيازمندى است كه از سلامت و توانِ كار برخوردار است.

4 - و از ديدگاه «ضحّاك» و «ابراهيم» منظور از فقراء، مهاجران «مكّه» و منظور از «مساكين»، ديگر تهيدستان مى باشند.

مفهوم دو واژه «فقير» و «مسكين» در مورد مفهوم اين دو واژه نيز بحث است:

1 - گروهى، از جمله «شافعى» و «ابن انبارى» بر آنند كه «فقير» به كسى گفته مى شود كه در نيازمندى و فقدان نعمت و امكانات پريشان حال تر از «مسكين» است؛ چرا كه «فقير» كسى است كه چيزى ندارد، امّا «مسكين» كسى است كه اندك دارايى و زاد و توشه اى دارد ولى اين امكانات اندك او را بسنده نيست.

اين گروه براى اثبات ديدگاه خويش به اين آيه شريفه استدلال كرده اند كه خدا صاحبان كشتى را «مساكين» مى نامد و مى فرمايد: «اماالسّفينة فكانت لمساكين يعملون فى البحر»(207)

امّا آن كشتى از آنِ گروهى از بينوايان بود كه در دريا به وسيله آن كار مى كردند.

و نيز مى افزايند كه واژه «فقير» از «فقار»، كه به مفهوم ستون فقرات است، برگرفته شده و بدان دليل به نيازمند «فقير» گفته مى شود كه گويى نيازمندى، ستون فقرات او را درهم شكسته است.

2 - امّا گروه ديگرى چون «ابو حنيفه» بر اين باورند كه «مسكين» نيازمندتر از «فقير» است؛ چرا كه «فقير» كسى است كه از اندك زندگى و زاد و توشه برخوردار است، امّا «مسكين» كسى است كه چيزى ندارد. اين گروه بردرستى پندار خود به شعرى استدلال كرده اند كه شاعر، صاحب شتر شير ده را فقير مى خواند و مى گويد:

امّا الفقير الّذى كانت حلوبته

وفق العيال فلم يُترك له سبدٌ

امّا آن تهيدستى كه شير شتر او به اندازه نياز خانواده اش مى باشد و چيزى از آن نمى ماند فقير است.

و در پاسخ استدلال گروه نخست به آيه شريفه، مى گويند: آن كشتى از آنِ گروهى بينوا بود، و اين مى رساند كه هركدام اندك سرمايه اى داشتند. افزون بر اين ممكن است قرآن از راه ترحّم آنان را بينوا عنوان داده باشد، همانگونه كه درپاره اى از روايات، دوزخيان، «مسكين» خوانده شده اند، و از اين نمونه در شعر و نثر عرب بسيار است.

علاوه بر آنچه آمد، به باور برخى از دانشمندان آن كشتى، از آنِ بينوايان نبوده، بلكه در اجاره آنان بوده است.

وَالْعامِلينَ عَلَيْها

صدقات تنها ويژه تهيدستان و بينوايان و كاركنان گردآورى و پخش آنهاست.

وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ

و نيز از آنِ كسانى است كه بدين وسيله دلشان به دست آورده مى شود. آنان از سردمداران قبايل و عناصر با نفوذى بودند كه پيامبر بهره اى از زكات را به آنها داد تا بدين وسيله در برابر آن همه منافع نامشروعى كه از دست داده بودند زندگيشان فلج نشود و به اسلام و قرآن علاقمند گردند و با جلب عواطفشان در لحظات سرنوشت ساز، از آنان بر ضد دشمنان دين خدا و آزادى و امنيت بندگان او كمك گرفته شود.

آيا اين حكم هميشگى است؟ در مورد اين كه آيا اين راه از راه هاى هشتگانه مصرف زكات، ويژه عصر رسالت بوده و يا براى هميشه مقرّر گرديده، دو نظر آمده است:

1 - به باور گروهى از جمله «شافعى» اين راه ثابت و براى هميشه است.

از حضرت صادق عليه السلام نيز آورده اند كه: هرگاه اداره جامعه اسلامى و سرنوشت سياسى و دينى مسلمانان در دست امام عادل و راستين باشد كه همان شيوه وسيره پيامبر را در جلب عواطف اين گروه پى گيرد، اين راه ثابت است و يكى از راههاى مصرف زكات مى باشد.

2 - امّا به باور گروهى ديگر همچون «شعبى»، «حسن»، «ابو حنيفه» و پيروان او، اين سهم از زكات ويژه عصر پيامبر و آغاز گسترش اسلام بوده است؛ چرا كه پس از آن خدا بدان اقتدار و توانايى ارزانى داشت و نيازى به جلب عواطف و يا به دست آوردن دل ها نبود.

وَفِى الرِّقابِ

و نيز براى آزاد ساختن بردگان است.

پاره اى برآنند كه منظور بردگانى هستند كه با سرور خويش قرار دادى به امضا رسانده اند كه مبلغى به طور اقساط يا نقد بپردازند و آزاد گردند.

دانشوران شيعه بر اين باورند كه اگر برده با ايمانى در فشار و سختى بود مى توان او را با پرداخت اين سهم از زكات خريد و آزاد ساخت و از آن پس ولايت او با صاحبان زكات است و آنان در مورد سرنوشت او تصميم مى گيرند.

گفتنى است كه «ابن عباس» و «مالك» نيز اين ديدگاه را برگزيده اند.

وَالْغارِمينَ

ونيز براى پرداخت وام وامداران است.

روشن است كه منظور آيه شريفه از وامداران كسانى هستند كه زيربار وام و بدهكارى رفته اند و آن را نه در راه گناه مصرف نموده اند و نه در اسراف كارى ها و ولخرجى ها.

وَفى سَبيلِ اللَّهِ

و براى گسترش دين و فرهنگ انسان ساز و آزادى بخش دين خداست.

منظور از «راه خدا» جهاد در راه دين و آيين اوست. به باور دانشمندان ما، اين سهم را در همه راههايى كه خدمت به دين و مصالح واقعى مردم مسلمان است مى توان مصرف كرد؛ چراكه همه اينها نوعى جهاد در راه خداست.

گروهى همچون «ابن عمر»، «بلخى»، «عطا» و... ضمن گزينش همين ديدگاه مى گويند: هزينه بناى مساجد و پلها را نيز مى توان از اين سهم پرداخت.

وَاْبنِ السَّبيلِ

و براى در راه ماندگان است.

آرى به مسافرِ در راه مانده - اگرچه در وطن خويش توانگر باشد - به اندازه نياز، براى رسيدن به وطن خويش از زكات مى پردازند.

گفتنى است كه به مسافر در راه مانده، بدان دليل «ابن السبيل» گفته اند كه گرفتار مشكلات و هزينه راه و ملازم آن است.

يادآورى مى گردد كه به باور «قتاده» منظور از «ابن السّبيل» ميهمان است.

فَريضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ.

آنچه آمد دستور و فرمان واجبى است كه خدا آن را مقرر فرموده است، و خدا به نيازهاى مردم آگاه و داناست و در آنچه مقرر مى دارد فرزانه است.

پاسخى درس آموز به عيبجويان در اين آيات نيز سخن درمورد منافقان و شيوه هاى زشت و ظالمانه آنان ادامه يافته و خدا در مورد برخورد نادرست آنان با پيامبرگرامى مى فرمايد:

وَمِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ الَّنبِىَّ وَيَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ

و پاره اى از آنان كسانى هستند كه پيامبر را با سخنان ناروا و عيبجويانه خويش مى آزارند ومى گويند: او انسان خوش باورى است، به گونه اى كه هرچه به اوگفته شود بخوبى مى شنود و گويى مى پذيرد.

گفتنى است كه اذيّت و آزار، گاه به وسيله گفتار ناروا و شرارت بار است و گاه با عمل نادرست، كه در اينجا منظور اذّيت و آزار به وسيله گفتار ناروا و ناجوانمردانه است.

در ادامه آيه، قرآن در بيانى درس آموز به پاسخ پرداخته و مى فرمايد:

قُلْ اُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ

اى پيامبر! بگو او گوش خوبى است كه آنچه به صلاح و خير شماست مى شنود و وحى الهى را دريافت مى دارد.

و به باور پاره اى منظور اين است كه : او خير و خوبى را مى شنود و به آنها بها مى دهد و عمل مى كند، نه بافته هاى بيهوده و بى حساب را.

آنچه آمد بر اين اساس است كه «أُذُنُ خيرٍ» را به صورت اضافه «اُذن» به واژه «خير» قرائت مى نماييم كه در قرآن آمده است، امّا اگر به صورت صفت و موصوف بخوانيم، در آن صورت به باور گروهى از جمله «قتاده» و... مفهوم آيه اين گونه است: اى پيامبر! بگو: گوش بودن و خوش باور بودن او براى شما بهتر است، چرا كه پوزشخواهى هاى شما را مى پذيرد و گفتار تان را مى شنود و اگر عذر شما را نپذيرد و گفتار تان را نشنود برايتان بد است؛ پس چگونه او را در كارى كه به سود شماست اذيت مى كنيد؟

يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُوْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ

در تفسير اين فراز دو نظر است:

1 - به باور ابن عباس منظور اين است كه گوش بودن و خوش باور بودن آن حضرت زيانى به او نمى رساند؛ چرا كه وى انسان خوش باورى است كه وحى و رسالت و گزارشهاى درست و از جانب خدا را مى شنود و مى پذيرد و گفتار درست مردم با ايمان را نيز باور مى كند و مى پذيرد، امّا دروغها و گفتار بى اساس كفرگرايان و منافقان را نمى پذيرد. با اين بيان منظور از «يؤمن للمؤمنين»، گواهى نمودن گفتار آنان است.

2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه او به ايمان آوردگان امان مى دهد، امّا به منافقان گرچه سوگند يادكنند امان نمى دهد و امنيّت آنان را تضمين نمى كند، و آنان هماره در هراس و دلهره اند.

وَرَحْمَةٌ لِلَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ

و براى آن كسانى كه به راستى ايمان آورده اند بخشايش و رحمتى است، چرا كه اينان با هدايت و راهنمايى و دعاى خير او به پذيرش حق و ايمان به وحى و رسالت و مقررات آسمانى توفيق يافته اند.

وَالَّذينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهْمْ عَذابٌ اَليمٌ.

و آن كسانى كه پيامبر خدا را بيازارند عذابى دردناك خواهند داشت.

سوگند دروغ براى رسيدن به هدف در اين آيه شريفه خدا در مورد شگرد ديگر آنان كه به منظور درست نشان دادن گفتار شان به كار مى گيرند مى فرمايد:

يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ

اين نفاقگرايان براى پذيرفته شدن پوزشهاى بى اساسشان و براى جلب رضايت شما، به خدا سوگند ياد مى كنند كه آنچه در مورد آنان به شما رسيده است، همه و همه دروغ است و آنان خدمتگزارند و نه خيانتكار.

وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ اَحَقُّ اَنْ يُرْضُوهُ اِنْ كانُوا مُؤْمِنينَ.

در صورت كه اگر آنان راست مى گويند و به خدا و رسالت پيامبر ايمان دارند، خدا و پيامبرش سزاوار ترند كه اينان با گفتار و عملكرد شايسته خويش آنان را از خود خشنود سازند.

در آخرين آيه مورد بحث در هشدارى سخت به آنان مى فرمايد:

اَلَمْ يَعْلَمُوا اَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَاَّنَ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدًا فيها

آيا اينان ندانسته اند كه هركس از مرزهاى مقررات خدا بگذرد و بدين وسيله با او به دشمنى و مخالفت برخيزد، براى او آتش شعله ور دوزخ خواهد بود كه در آن ماندگار است؟

گفتنى است كه خدا در اين آيه درباره مردمى كه نمى دانستند و از حقايق بى خبربودند بدان جهت مى فرمايد: «آيا ندانسته اند» و يا «مگر نمى دانند» كه در حقيقت مى خواهد به آنان هشدار دهد كه چرا كه نمى دانند و يا چرا با اين كه مى توانستند بدانند و به اين دانش و آگاهى خويش عمل كنند، نمى دانند و درست رفتار نمى كنند؟

به باور برخى اين شيوه سخن، خود دستور به فراگرفتن است و بر آنان واجب مى سازد كه اين حقيقت را - كه مخالفت با خدا و دشمنى باپيامبر و گذشتن از مرزهاى مقررات آنان آتش دوزخ به جان خريدن است - بدانند و بهوش باشند.

و به باور برخى ديگر، منظور اين است كه: آيا پيامبر اين واقعيت را به آگاهى آنان نرسانده است؟

ذلِكَ الْخِزْىُ الَعَظيمُ.

آرى، اين رسوايى و خوارى سهمگين است.