تفسير مجمع البيان جلد ۱۲

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۹ -


/ سوره يوسف / آيه هاى 24 - 23

28 . وَراوَدَتْهُ الَّتى هُوَ فى بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْاَبْوابَ وَقالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ اِنَّهُ رَبّى اَحْسَنَ مَثْواىَ اِنَّهُ لايُفْلِحُ الظَّالِمُونَ.

29 . وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِها لَوْلا اَنْ رَّءا بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشاءَ اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ.

ترجمه

23 - و آن [زن كاخ نشين ] كه او در خانه اش بودبر خلاف خواست [و ميل ]وى به سراغش مى رفت [و با نرمش و رفاقت از او چيزى مى خواست كه زيبنده نبود]؛ و [روزى ]در ها را محكم بست و گفت: هان پيش بيا [كه برايت آماده ام ] ! يوسف گفت: پناه بر خدا؛ چرا كه او پروردگار من است [و ]جايگاهم را نيكو ساخته است. به راستى كه بيدادگران رستگار نمى گردند.

24 - و به يقين [آن زن بود كه ] آهنگ وى كرد و [او نيز] اگر برهان پروردگار خود را نديده بود، آهنگ او مى نمود؛ [امّا برهان پروردگارش هماره او را از انديشه هر لغزش و كارى كه درخور او نبود باز مى داشت.] و ما اين گونه [برهان خود را به او نمايانديم ]تابدى و زشتكارى را از [نزديك شدن به ] او باز گردانيم؛ چرا كه او از بندگان خالص [و برگزيده ] ما بود.

نگرشى بر واژه ها

«مراودة»: درخواست چيزى از روى نرمى و رفاقت از ديگرى با رفتن به سراغ او، كه در اينجا منظور كام جويى و كام خواهى است.

«تغليق ابواب»: درها را محكم بستن.

«معاذ الله»: به خدا پناه مى برم.

«همّ»: اين واژه به چند معنا آمده است:

1 - به مفهوم آهنگ و تصميم بر كارى نظير اين آيه: اذ همّ قوم أن يبسطوا اليكم ايديهم...(244)

2 - به مفهوم گذشتن انديشه اى درخاطر، اگر چه تصميم بر انجام آن نيز گرفته نشود؛ نظير اين آيه شريفه اذ هَمَّت طائفتان منكم أنْ تفشلا واللَّه وليهما...(245)

3 - به مفهوم نزديك شدن به انجام كارى، وقتى گفته مى شود: هَمَّ فلانٌ أَن يفعل كذا، منظور و مفهوم اين است كه نزديك بود فلانى اين كار را انجام دهد.

4 - به مفهوم دلخواه وخواست دل، نظير «هذا اهّم الاشياء عندى» اين، نزديكترين چيزها نزد من است. در آيه شريفه جز به مفهوم نخست به هر يك از سه معنا مى توان تفسير كرد.

تفسير

حساس ترين مرحله آزمون

در اين مورد، در اين آيه شريفه مى فرمايد:

وَراوَدَتْهُ الَّتى هُوَ فى بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ

و آن بانوى كاخ نشين كه يوسف در خانه اش بود،بر خلاف تمايل و خواست يوسف به سراغش مى رفت و با ظرافت و نرمش از او چيزى كه زيبنده نبود مى خواست.

وَغَلَّقَتِ الْاَبْوابَ

و براى اين كار روزى همه درها را، يكى پس از ديگرى بر روى خود و يوسف بست.

پاره اى بر آنند كه هفت در را يكى پس از ديگرى بست.

وَقالَتْ هَيْتَ لَكَ

و گفت: هان اى يوسف پيش بيا كه من از آن تو هستم و اينك از هر جهت براى تو آماده ام.

قالَ مَعاذَ اللَّهِ

امّا او گفت: از آنچه مرا به انجام آن مى خوانى به خدا پناه مى برم! و بدين سان با اين بيان هم روشنگرى كرد كه هرگز تن به چنين گناهى نخواهد داد و هم از خداى بنده نواز و توانا در خواست كرد كه او را پناه دهد و در برابر وسوسه او از وى حراست نمايد.

اِنَّهُ رَبّى اَحْسَنَ مَثْواىَ

به باور بيشتر مفسّران ضمير در «انّه» به عزيز مصر كه همسر آن زن و به ظاهر مالك و خريدار يوسف بود باز مى گردد، و منظور اين است كه: هرگز، چرا كه همسر تو مالك و صاحب اختيار من است كه مرا به خانه خودش آورده و تربيت و نگاهدارى مرا به عهده گرفته و جايگاهم را نيكو داشته است، و من هرگز به او و هيچ كس ديگر خيانت نمى ورزم، امّا به باور پاره اى ضمير به خدا باز مى گردد و منظور اين است كه: پناه بر خدا كه انديشه چنين كارى را در ذهن جاى دهم؛ چرا كه خدا پروردگار من است و جايگاهم را گرامى داشته و با ارزانى داشتن مقام والاى رسالت و نبوّت به من، احسان بزرگ و پر شكوهى در حق من كرده است.

اِنَّهُ لايُفْلِحُ الظَّالِمُونَ.

به راستى كه ستمكاران رستگار نخواهند شد.

و بدين سان قهرمان بهترين داستانها با بيان اين فراز و اين درس، حقيقت ديگرى را بيان فرمود كه اگر من چنين انديشه را در دل جاى دهم و به سوى آن گام سپارم، ستمكار خواهم بود و ستمكاران رستگار نمى گردند.

اين فراز نشانگر آن است كه يوسف فكر آن گناه را نيز به دل نداد؛ چرا كه در آن صورت اين گونه سخن نمى گفت.

در ادامه سخن در اين مورد و ترسيم شكوه معنوى و شكست ناپذيرى قهرمان بهترين داستانها در برابر جاذبه ها و وسوسه ها مى فرمايد:

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِها لَوْلا اَنْ رَّءا بُرْهانَ رَبِّهِ

و آن زن كاخ نشين آهنگ يوسف كرد و او نيز اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ آن زن مى كرد....

در تفسير اين فراز در مرحله نخست دو نظر است:

1 - به باور بيشتر مفسّران از يوسف هيچ لغزش و گناهى حتى گناه صغيره سرنزد، و آهنگ آن را نيز نكرد تا از انجام آن پيشمان و روى گردان گردد.

2 - امّا ديدگاه ديگرى بر آن است كه او آهنگ بر كار گرفت، امّا بى درنگ از آن روى گردانيد.

ديدگاه نخست

از سوى طرفداران ديدگاه نخست در تفسير آيه شريفه سه نظر آمده است:

1 - به باور گروهى اگر بخواهيم واژه «هَمَّ» را به تصميم و آهنگ تفسير كنيم و با بسنده نمودن به ظاهر آيه، هركدام را به متعلّق خود حمل نماييم، اين تفسير درست نيست؛ چرا كه در اين صورت آهنگ هر كدام از دو تن، به ديگرى تعلّق مى گيرد و مى دانيم كه آهنگ هيچ گاه به ذات پديده اى كه باقى است تعلق نمى گيرد؛ از اين رو به ناگزير اگر واژه «همّ» را به آهنگ معنا كرديم، بر آهنگ هر كدام، متعلق ديگرى در نظر بگيريم و بگوييم:«آن زن آهنگ گناه و انجام كار زشت نمود و يوسف آهنگ راندن او از خود و يا زدن او را»؛ چنانكه وقتى گفته مى شود: «هَمَمْتُ بفلان» منظور اين است كه من آهنگ زدن او را نمودم، در اين صورت مفهوم «لولا ان راى برهان ربّه...» اين است كه: اگر خدا يوسف را به خود نمى آورد كه اگر زليخا را بزند، به انتقام آن، ياكشته مى شود و يا مورد اين اتهام قرار مى گيرد كه او درانديشه گناه بوده و آن زن از انجام گناه سرباز زده و دعوت او را نپذيرفته و به همين دليل يوسف او را كتك زده در آن صورت به منظور راندن او از خود، وى را كتك مى زد و براى خود يكى از دو گرفتارى را فراهم مى آورد.

با اين بيان آيه شريفه نشانگر آن است كه خدا با وحى نمودن به يوسف، او را از زدن و راندن زليخا باز مى دارد و بدين وسيله بدى و زشتكارى را كه كشته شدن او به دست خاندان زليخا به عنوان انتقام، يا مورد اتهام قرار گرفتن از سوى خود او باشد، از او دور مى سازد. روشن است كه در اين صورت جواب «لولا» حذف شده است، و از اين نمونه ها در ديگر آيات قرآن موجود است كه جواب «لولا» حذف مى شود كه براى نمونه دو آيه ترسيم مى گردد:

1 - ولو لا فضل اللَّه عليكم و رحمته و انّ اللَّه رؤف رحيم(246)

و اگر فزون بخشى و رحمت خدا بر شما نبود، و اينكه خدا رؤوف و مهربان است، شما نابود مى شديد.

2 - «كلاّ لو تعلمون علم اليقين»(247)

نه هرگز چنين نيست، اگر به علم يقين مى دانستيد، هرگز تفاخر به بيشتر داشتنِ ثروت و قدرت شما را سرگرم نمى ساخت.

با دقّت در اين دو آيه روشن مى شود كه در آيه نخست «لهلكتم» كه جواب «لولا» مى باشد حذف شده است، و در آيه دوّم «لم يلهكم التكاثر» و آيه مورد بحث نيز از اين نمونه است؛ چرا كه جواب «لولا» از خودش پيش نمى افتد تا بگوئيم: «وَ هَمَّ بِهَا» جواب آن است.

2 - به باور پاره اى، از جمله ابو مسلم در آيه شريفه در حقيقت تقديم و تأخيرى است كه اين گونه مى باشد: «ولقد همّت به ولولا ان راى برهان ربّه لَهَمَّ بها» و بى ترديد آن زن آهنگ يوسف كرد و اگر يوسف نيز برهان پروردگارش را نديده بود آهنگ او مى نمود، و چون آن را ديد هرگز آهنگ او نكرد.

آيه مورد بحث، بسان اين آيه است كه در باره موسى مى فرمايد: ان كادت لتبدى به لو لا ان ربطنا على قلبها...(248) و قلب مادر موسى جز از انديشه فرزندش از هر چيز ديگرى تهى شد، و اگر ما قلب او را استوار نساخته بوديم تا از ايمان آورندگان باشد، چيزى نمانده بود كه آن راز را آشكار سازد.

3 - و از ديدگاه پاره اى ديگر همچون «حسن» مى توان دو واژه «هَمَّ بها» را به خواسته غريزى و كشش طبيعى انسان كه خدا در وجود او آفريده است و به خودى خود گناه نيست - معنا كرد و گفت: آنچه آن زن آهنگ آن را نمود و مى خواست، زشت ترين خواسته ها بود، امّا آنچه يوسف مى خواست، همان چيزى بود كه خدا در وجود هر مردى كشش به سوى جنس مخالف آفريده است و نه فراتر از آن كه گناه است و مقام يوسف از آن بسى والاتر و بالاتر است.

از «ابن عباس» در اين مورد آورده اند كه گفت: آهنگ آن زن، آهنگ به گناه و زشتى بود، امّا آهنگ يوسف اين بود كه دلش مى خواست كه زن زيبايى چون زليخا، همسر قانونى ومشروع او باشد، كه در اين صورت نيز متعلق «لولا» حذف شده است.

چگونه؟

با اينكه واژه «هَمَّ» در آيه مورد بحث به يك سبك و سياق آمده است، چگونه مى توان متعلّق آن را دوگونه گرفت و بر اين، باور بود كه آهنگ آن زن به سوى گناه و زشتى بود، امّا آهنگ يوسف به سوى كارى جز گناه و زشتى؟!

پاسخ

واقعيت اين است كه از ظاهر آيه شريفه نمى توان چنين برداشتى نمود و متعلّق آن دو آهنگ و يا «هَمَّ» را دريافت؛ از اين رو بايد اين نكته را از ديگر آيات و دلايل به دست آورد.

به باور ما بر اساس گواهى قرآن و روايات مى توان متعلّق آهنگ آن زن را گناه و زشتى گرفت كه اين دريافت بادلايل عقلى نيز ناساز گارى ندارد، امّا به گواهى قرآن و روايات و دلايل عقلى نمى توان متعلق آهنگ يوسف را گناه و لغزش گرفت، براى نمونه:

1 - قرآن به روشنى و صراحت نشان مى دهد كه آن زن آهنگ گناه داشت:«و روادته الّتى هو فى بيتها عن نفسه...(249)»

2 - ونشان مى دهد كه زنان كاخ نشين نيز از اين عشق سوزان و آهنگ و تصميم او خبر داشتند و وى را سرزنش مى كردند: «و قال نسوة فى المدينة امرأة العزيز تراود فتاها عن نفسه...(250)»

3 - و روشنگرى مى كند كه آن زن سرانجام به پاكى و قداست يوسف و گناه خود اعتراف كرد:

«الان حصحص الحق انا راودته عن نفسه...(251)»

4 - و اين حقيقت را در محفلى كه براى زنان آراسته بود به صراحت برزبان آورد: «ولقد راودته عن نفسه فاستعصم...(252)»

و افزون بر قرآن و روايات، همه مفسرين نيز بر آنند كه آن زن كاخ نشين در انديشه گناه و زشتى بود. با اين بيان مى توان گفت متعلق آهنگ او در آيه شريفه گناه است.

امّا قداست و پاكى يوسف امّادر مورد يوسف نمى توان متعلق آهنگ را جز به قداست و پاكى تفسير كرد؛ چرا كه از سويى دلايل عقلى به روشنى و استوارى نشانگر آن است كه انجام گناه و آهنگ انجام آن از يوسف و ديگر پيامبران خدا نشايد، و اين با مقام والاى وحى و رسالت و عصمت و مصونيت آنان از لغزش سخت ناسازگار است، از ديگر سو با انبوه روايات رسيده در اين مورد، و از سوى سوّم با خود قرآن شريف كه تنها برخى از آيات همين سوره كه نشانگر اين واقعيت است ترسيم مى گردد.

1 - قرآن در ادامه آيه مورد بحث به پاكى و قداست يوسف از بدى و گناه گواهى مى دهد «كذلك لنصرف عنه السّؤ و الفحشاء...(253)»

2 - ونيز اين پاكى را از زبان خود او مورد تأكيد قرار مى دهد. «ذلك ليعلم انّى لم اخنه بالغيب».(254)

3 - و گواهى زنان كاخ نشين را در قداست او مى آورد كه گفتند: از يوسف هيچ بدى و لغزشى سراغ ندارند: قُلن حاش للَّه ما علمنا عليه من سوء...(255) و روشن است كه آهنگ گناه از بزرگترين بديهاست.

4 - و نيز آياتى كه گناه را به گردن آن زن مى گذارد و يوسف را بى گناه مى شمارد كه گذشت.(256)

با اين بيان، اين ديدگاه روشنگرى مى كند كه يوسف هر گز آهنگ گناه نكرد و هيچ لغزشى از او سر نزد.

ديدگاه دوّم

امّا ديدگاه دوّم در تفسير آيه مورد بحث، سخنانى مى گويد: كه هرگز در خور شأن رسالت و نبّوت و مقام والاى پيامبران خدا نيست. اين ديدگاه بر آن است كه يوسف آهنگ گناه كرد و يا دست به سوى جامه آن زن برد كه خدا او را از اين كار باز داشت.

ديدگاه ها در مورد «برهان پروردگار»

در مورد برهانى كه به يوسف نشان داده شد، ديدگاه ها متفاوت است:

1 به باور «جبايى» و «ابن كعب»، منظور از برهان مورد بحث، همان دليل و برهانى است كه در مورد زشتى زنا و كيفر درد ناك آن مقرر فرموده است و اين به يوسف ارائه گرديد.

2 - اما به باور «ابو مسلم»، منظور از اين برهان پروردگار همان ادب و سيره اخلاقى و انسانى است كه خدا به پيامبران و مقربان در گاه خود ارزانى داشته و آنان را به گونه اى ساخته و پرداخته است كه از آلودگى به گناه و زشتى به دور و به ارزش هاى انسانى و اخلاقى آراسته اند و يوسف از آنان بود.

3 - از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: عامل توانمندى كه در پيامبران خدا باعث پاكى و قداست آنان است و آنان را از نزديك شدن به گناه باز مى دارد، مقام والاى رسالت و فرزانگى و بينش ژرفى است كه از هر زشتى و گناه جلوگيرى مى كند، و يوسف نيز به اين ويژگيها آراسته و از هر لغزش و گناهى پيراسته بود.

4 - از چهارمين امام نور آورده اند كه: منظور از برهان مورد اشاره اين بود كه در سالن كاخ و همان جايى كه از سوى آن زن كاخ نشين براى گناه آماده شده بود، بت بزرگى بود كه در برابر آنان بودو زليخا پارچه بر روى آن افكند. يوسف به او گفت: اگر تو از بت بى جان و توانى شرم مى كنى، براى من زيبنده تر است كه از پروردگار يكتا و تواناى خويش پروا كنم و از هر انديشه اى، جز آنچه مورد خشنودى اوست دورى جويم.

5 - و پاره اى نيز بر آنند كه منظور از برهان مورد بحث، مهر و لطف ويژه خدا به يوسف است كه در آن شرايط سخت و نظير آن، او را پاك و پاكيزه داشت و اين همان مقام والاى عصمت است؛ چرا كه عصمت عبارت از لطفى است كه دارنده آن را از زشتى و گناه پاك و پيراسته و به ارزش ها و والاييها آراسته مى سازد.

منظور از واژه «راى» در آيه مورد بحث نيز ممكن است دانش و دانايى و يا دريافت باشد.

در مورد اين «برهان» سخنان پوچ و بى اساسى نيز گفته شده است كه از حقيقت به دور و با مقام والاى رسالت و پيامبران در تضّاد و با اصل تكليف و آزادى انتخاب نيز ناسازگار است. براى نمونه:

1 - به باور پاره اى منظور از «برهان» پروردگار» آن بود كه يوسف در آن حال و هوا، ندايى رسا به گوشش رسيد كه: هان اى پسر يعقوب، بسان پرنده اى مباش كه بال و پر دارد، امّا اگر دست به زشتى و گناه يازد پر و بال آن مى ريزد.

2 - و يا مى گويند: در آن حال پدرش يعقوب در حالى كه انگشت حيرت بردهان داشت در برابر ديدگان او مجسّم شد.

3 - و يا دستى را ديد كه در آن نوشته هايى به نمايش نهاده شده و او را از گناه و زشتى باز مى دارد و به او هشدارمى دهد، امّا يوسف به آن دست توجّه نشان نداد و كار به جايى رسيد كه خدا جبرئيل را فرستاد و به او گفت:پيش از آنكه بنده خوب من به گناه آلوده گردد او را درياب، و جبرئيل آمد و يوسف به ناگاه او را ديد كه انگشت حيرت بردهان در برابر او ايستاده است.

گفتنى است كه اين بافته هاى پوچ و بى اساس، هم با مقام والاى رسالت ناسازگار است و هم از حقيقت به دور؛ و افزون بر آن با اصل اختيار و آزادى در گزينش رسم و راه و اصل تكليف نمى سازد و سبب مى شود كه قهرمان بهترين داستانها را در پروا و پاكى از گناه و پيروزى در آن ميدان آزمون، در خور هيچ گونه پاداش و ستايشى ندانيم.

به باور ما اين بافته ها بدترين سخنانى است كه در مورد شخصيت والاى يوسف، آن پيامبر بزرگ خدا، گفته شده است.

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشاءَ

و اين گونه اين برهان را به يوسف نشان داديم تا بدى و زشتكارى را از نزديك شدن به او باز داريم.

به باور پاره اى منظور از دو واژه «سوء» و «فحشاء»، بدى و زنا مى باشد.

اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ.

چرا كه او از بندگان خالص و پاكدل ما بود و ما او را به مقام والاى رسالت برگزيديم.

اگر واژه «مخلص» را به كسر لام بخوانيم، منظور اين است كه: او در يكتاپرستى و توحيدگرايى، از بندگان خالص ما بود و در كارهايش اخلاص داشت و تنها خشنودى خدا را مى جست.

گفتنى است كه اين فراز از آيه شريفه دليل روشنى بر قداست و پاكى يوسف و شكوه و عظمت آن بزرگوار است و نشانگر اين نكته است كه او نه گناه كرد و نه آهنگ گناه و زشتى.

پرتوى از آيات

از دو آيه گذشته كه يكى از حساس ترين لحظات زندگى قهرمان بهترين داستانها و يكى از بحرانى ترين مراحل آزمون در زندگى او را ترسيم مى كند، اين نكات درس آموز نيز شنيدنى است:

1 - در بحرانى ترين شرايط خود را به خدا بسپاريم از آيه شريفه اين درس انسانساز دريافت مى گردد كه يوسف در آن شرايط دشوار كه وسوسه ها از هر سو او را احاطه ساخته و شرايط لغزش و گناه فراهم شده بود و انواع جبرها او را به دست يازيدن به نافرمانى خدا وا مى داشت، آن الگوى شايستگى و برازندگى به خدا پناه برد و خالصانه گفت: معاذ اللَّه و اين يكى از رازهاى موفقيت و پيروزى او بود، و اين از سنت هاى خداست كه هركس با تدابيرى درست خود را به خدا بسپارد خدا ياريش مى كند.

2 - حق شناسى و نمك شناسى انسان به طور طبيعى حق شناس و قدردان آفريده شده است و اگر بتواند اين ويژگى انسانى را در سازمان وجود خود بپرورد و شكوفا سازد، بدين وسيله هم از آفتها مصون مى ماند و هم بهتر و بيشتر و سريع تر خود را به ارزش ها آراسته مى سازد و به يكتا آفريدگار هستى كه ارزانى دارنده نعمت هاست دل مى بندد.

آيه شريفه نشانگر آن است كه يكى از رازهاى سرفرازى قهرمان بهترين داستان ها همين ويژگى حق شناسى و نمك شناسى است؛ چرا كه در برابر دعوت به گناه فرمود: نه، هرگز! «انّه ربّى احسن مثواى...» او پروردگار من است و موقعيت و جايگاه مرا گرامى داشته و گرامى خواسته است.

3 - رابطه اخلاص با سرفرازى و نجات از اين دو آيه و ديگر آيات قرآنى رابطه روشنى ميان اخلاص و خودسازى از يك سو، و پيروزى و سرفرازى از سوى ديگر به چشم مى خورد كه بسى درس آموز است.

اين آيات نشانگر آن است كه اگر فرد وخانواده و جامعه و تمدّنى، خداى هستى را شناخت و به او اخلاص ورزيد و بندگى خالصانه او را برگزيد، مورد حمايت جدّى قرار مى گيرد به گونه اى كه در برابر شيطان وشيطان صفتان و هواهاى شيطانى بيمه مى گردد وشكست ناپذير جلوه مى كند.

اين همان حقيقتى است كه شيطان آن را دريافت و گفت: بار خدايا به عزت و اقتدارت سوگند كه همه مردم را وسوسه نموده و به دوزخ و نگونسارى مى كشم مگر بندگان خالص و مخلص تو را كه به حريم آنان راه ندارم.

«قال فبعزّتك لاُغوينهم اجمعين الاّ عبادك منهم المخلصين.»(257)

و اين سومين راز سرفرازى قهرمان بهترين داستانهاست كه خدا بدين صورت آن را ترسيم مى كند. «كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين»(258)

آرى ما چنين كرديم تا بدى و زشتى را از يوسف باز گردانده و دور سازيم؛ چرا كه او از بندگان خالص و مخلص مابود.(259)