تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۸ -


/ سوره رعد / آيه هاى 34 - 30

30 . كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ.

31 . وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ.

32 . وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ.

33 . أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ.

34 . لَهُمْ عَذابٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الاخِرَةِ أَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ.

ترجمه

30 - بدين سان تو را در ميان [ جامعه و] امّتى كه پيش از آن امت هايى [ آمدند و در] گذشتند [ به رسالت ] فرستاديم تا آنچه را به تو وحى نموديم بر آنان تلاوت كنى، در صورتى كه آنان به [ آفريدگار ]بخشاينده كفر مى ورزند؛ [ اى پيامبر به آنان ]بگو: او، پروردگار من است؛ و هيچ خدايى جز او نيست؛ تنها بر او توكّل نموده ام و بازگشت من به سوى اوست.

31 - و اگر [ اين كتاب، ]قرآنى مى بود كه كوه ها به وسيله آن به حركت آورده مى شد، يا زمين به وسيله آن تكه تكه مى گرديد، يا به وسيله آن با مردگان گفتگو مى شد، [ باز هم بهانه جويان ايمان نمى آوردند. آرى، چنين نيست كه آنان مى پندارند] بلكه همه كارها تنها از آن خدا [ و به دست او] ست.

پس آيا كسانى كه ايمان آورده اند [ هنوز هم از حق پذيرى حق ستيزان ]نااميد نشده اند [ و نمى دانند] كه اگر خدا مى خواست مردم را يكسره [ به حق ] راه مى نمود؟! و آنان كه كفر ورزيدند، به كيفر كارهايى كه كردند، هماره رويدادى كوبنده به آنان مى رسد، يا [ آن رويداد دهشتناك ] نزديك سراى آنان فرود مى آيد تا آن گاه كه وعده خدا در رسد. آرى خدا از وعده [ خود ]تخلف نمى ورزد.

32 - و بى ترديد پيام آوران پيش از تو [ نيز] مورد تمسخر قرار گرفتند؛ امّا [ من ]به كسانى كه كفر ورزيدند مهلت دادم، آن گاه آنان را [ به كيفر گناهانشان زير تازيانه هاى عذاب ] گرفتم پس كيفر من چگونه بود؟

33 - پس آيا آن [ خدايى ] كه بر هر فردى نسبت به آنچه فراهم آورده [ مراقب و] نگهبان است، [ با آن كه از همه چيز و همه جا بى خبر مى باشد يكسان است ] ؟! و [ شرك گرايان ] براى خدا شريك هايى قرار دادند [ و همتايانى برگرفتند هان اى پيامبر به آنان ] بگو: آنها را نام ببريد [ و بگوييد چه كارى از آنها ساخته است كه در خور پرستش شده اند؟] آيا او را از آنچه در زمين است و او نمى داند باخبر مى سازيد يا گفتارى ميان تهى به زبان مى آوريد؟ [ نه، اين گونه كه شما مى پنداريد نيست ] بلكه براى آنان كه كفر ورزيده اند، نيرنگشان آراسته شده واز راه [ درست ]بازداشته شده اند و هر كسى را خدا [ به كيفر بدانديشى و بيدادش ]گمراه سازد، براى او هيچ هدايتگرى نخواهد بود.

34 - آنان در زندگى اين جهان عذابى [ مرگبار] دارند، و بى گمان عذاب آخرت دشوارتر [ و طاقت فرساتر] است و براى آنان هيچ نگهدارنده اى از [ عذاب ]خدا نخواهد بود.

نگرشى بر واژه ها

متاب: توبه و بازگشت.

تيسير: چيزى را به حركت درآوردن.

تقطيع: چيزى را تكّه تكّه و پاره پاره ساختن.

حلول: نفوذ كردن چيزى در چيز ديگر، بسان نفوذ سفيدى بر جسم و آب در ظرف.

قارعة: حادثه و رويداد بسيار كوبنده؛ و قيامت را بدان دليل «قارعة» مى گويند كه درهم كوبنده اين جهان است.

استهزاء: مسخره كردن و تحقير نمودن ديگران.

املاء: به تأخير افكندن و مهلت دادن.

واقى: سنگر و مانع سنگى كه آزار و ناراحتى را مانع مى گردد.

شأن نزول

الف: در مورد شأن نزول و داستان فرود نخستين آيه مورد بحث، گروهى از جمله «قتادة»، «مقاتل» و «ابن جريج» آورده اند كه: اين آيه درباره صلح حديبيّه فرود آمد؛ چرا كه به هنگام نوشتن صلحنامه، پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: على جان! بنويس: «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» امّا نماينده تاريك انديشان و كفرگرايان قريش «سهيل بن عمرو» گفت: ما «رحمان» را نمى شناسيم، به باور ما «رحمان» مسيلمه كذّاب، پيامبر و رهبر دروغين «يمامه» است؛ بنابراين بنويس: «باسمك اللهم»؛ و بر اثر پافشارى آنان پيامبرِ صلح دوست و آزادمنش پذيرفت كه اين گونه بنويسيد.

آن گاه پيامبر فرمود: على جان! بنويس: اين است آنچه محمّد صلى الله عليه وآله پيامبر خدا بر اساس آن با قريش صلح و آشتى برقرار ساخت.

شرك گرايان گفتند: اگر ما به رسالت تو ايمان داشته باشيم و با تو پيكار كنيم، در آن صورت ظالم هستيم، ما رسالت تو را نمى پذيريم؛ بنابراين بنويس: اين است آنچه محمّد صلى الله عليه وآله فرزند عبداللّه بر اساس آن صلح كرد. ياران پيامبر، رو به آن حضرت كردند كه ما براى جهاد حاضريم، امّا هرگز حاضر نيستيم از مواضع خويش دست برداريم، امّا پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله براى رسيدن به صلح شرافتمندانه، بر اساس مصالح حكيمانه عمل كرد و فرمود: بنويس! و اينجا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد كه: كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ

امّا برخى از جمله «ضحاك» و «ابن عباس» آورده اند كه: اين آيه شريفه هنگامى فرود آمد كه پيامبر گرامى به شرك گرايان قريش فرمود: بياييد و در برابر «رحمان» سجده كنيد!

آنان گفتند: «رحمان» كيست؟ ما خداى رحمان را نمى شناسيم و نافرمانى كردند، آن گاه بود كه اين آيه شريفه بر قلب مصفّاى پيامبر فرود آمد كه: كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ

ب: در داستان فرود دوّمين آيه مورد بحث آورده اند كه: اين آيه در نكوهش گروهى از شرك گرايان مكّه از جمله ابوجهل و عبداللّه مخزومى فرود آمد؛ چرا كه آنان در كنار خانه خدا نشسته بودند و كسى را نزد پيامبر گسيل داشتند تا آن حضرت را نزد آنان دعوت كند. هنگامى كه پيامبر نزدشان آمد، عبداللّه گفت: هان اى محمّد صلى الله عليه وآله! اگر مى خواهى ما ايمان بياوريم بيا و اين كارها را انجام بده:

1 - بيا و به وسيله قرآن كوه هاى مكّه را به حركت در آور و از ما دور ساز، چرا كه مكّه كوهستانى و فاقد زمين صاف است.

2 - آن گاه چشمه سارها و جويبارهايى را در اينجا بجوشان و روان ساز تا ما به درختكارى و كشاورزى بپردازيم، مگر نه اين كه خدا طبق برخى آيات قرآنِ تو كوه ها را براى «داود» مسخّر ساخت تا به همراه او به ستايش خدا بپردازند؟!

3 - سپس بادها را در تسخير ما قرار ده تا بر آنها سوار شويم و به سوى شام برويم و پس از انجام كار خويش در همان ساعت به شهر و ديارمان بازگرديم، مگر نه اين كه خدا بادها را براى سليمان رام ساخت و در فرمان او قرار داد؟

4 - و از پى آن نياى عرب، «قصى» را زنده ساز تا از او بپرسيم كه دعوت و رسالت تو حق است يا باطل؟ مگر نه اين است كه عيسى مردگان را زنده مى ساخت؟

به باور ما اگر تو به راستى پيامبر خدا باشى مقام و منزلت تو از آن پيامبران بزرگ، برتر و بالاتر است، پس آنچه ما گفتيم بياور تا ايمان آوريم؛ و اينجا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد كه: وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى

تفسير

نعمت گران رسالت و موقعيت شكوهبار قرآن در بارگاه خدا

در آيات گذشته در مورد نعمت هاى خدا به بندگان باايمان و شايسته كردار سخن رفت اينك درباره نعمت گران رسالت و دعوت پيامبر مى فرمايد:

كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ

هان اى پيامبر، همان گونه كه ايمان آوردگان و شايسته كرداران جامعه ها و امت هاى پيشين را از نعمت هاى گوناگون و پاداش خود بهره ور ساختيم، امّت و جامعه تو را نيز از رسالت و كتاب تو، كه از گران ترين و برترين نعمت ها هستند، برخوردار و بهره ور گردانيديم.

به باور پاره اى منظور اين است كه: همان گونه كه براى جامعه هاى پيشين پيامبرانى برانگيختيم، وجود گرانمايه تو را نيز اى محمّد صلى الله عليه وآله !براى ارشاد و نجات امّت اسلام فرمان بعثت داديم؛ با اين بيان امّت تو نخستين امّت نيست و پيش از آن جامعه هاى ديگرى آمدند و درگذشتند.

لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ

هدف از رسالت آسمانى تو اين است كه قرآن را - كه ما به سوى تو وحى فرستاديم - براى مردم بخوانى تا در مفاهيم انسانساز و اندرزهاى آن بينديشند و درس زندگىِ شايسته بگيرند.

وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ

در حالى كه قريش و ديگر شرك گرايانِ همدست آنان، به خداى «رحمان» كه نعمت و رحمت او گسترده و جهان شمول است كفر مى ورزند و مى گويند: ما خدا را مى شناسيم، امّا «رحمان» را نمى شناسيم.

قالوا و ما الرّحمان...(59)

به باور پاره اى آنان بدين وسيله يكتايى خدا را انكار مى كردند.

قُلْ هُوَ رَبِّي

هان اى پيامبر! به آنان بگو: «رحمان» آن خداى بخشاينده، پروردگار من است.

لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ

هيچ خدايى جز او نيست و خداى يكتا و بى همتا هموست كه شما ندانسته او را انكار مى كنيد.

عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ.

او آفريدگار و تدبيرگر من است و من سرنوشت خويشتن را به او واگذارده و به او توكّل نموده ام و به فرمانبردارى و داورى و حكمت و تدبير او خشنودم و بازگشت و توبه ام نيز به بارگاه اوست.

در دومين آيه مورد بحث، در پاسخ بهانه جويان و حق ستيزان مى فرمايد:

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ

اگر اين كتاب آسمانى، قرآنى مى بود كه به وسيله آن كوه هاى گران از ريشه بركنده شده و به حركت درآورده مى شدند...

أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ

و يا به وسيله آن، زمين شكاف برمى داشت و قطعه قطعه و پاره پاره مى گرديد و از آن شيارها و شكاف ها، چشمه سارها و رودخانه ها روان مى گشت.

أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى

و يا به وسيله آن با مردگان گفتگو مى شد، و آنها زنده مى گشتند و زندگى را از سر مى گرفتند، آرى، اگر اين كتاب و اين قرآن آن گونه هم مى بود، باز هم همين قرآن فرود مى آمد كه داراى مقامى بسيار والا و پرشكوه است.

امّا به باور «زجاج» منظور اين است كه: اگر چنين قرآنى فرو فرستاده مى شد، اين حق ستيزان باز هم ايمان نمى آوردند؛ چرا كه آيه مورد بحث بسان اين آيه است كه مى فرمايد: و لو أَننا نزّلنا اليهم الملائكة...(60)

و اگر ما فرشتگان را به سوى آنان فرو مى فرستاديم، و اگر مردگان با آنان سخن مى گفتند، و هر چيزى را گروه گروه در برابر آنان گرد مى آورديم، باز هم ايمان نمى آوردند.

لازم به يادآورى است كه در آيه شريفه جواب «لو» حذف شده كه در فرهنگ و ادبيات عرب نمونه هاى بسيارى در شعر و نثر دارد.

بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً

آرى، آنچه آمد، از به حركت درآمدن كوه ها و شكافته شدن و پاره پاره گشتن زمين گرفته تا زنده شدن مردگان و ديگر كارهاى شگفت انگيز، همه و همه به دست خدا و به فرمان اوست؛ چرا كه تنها او قدرت بى كران و بى همتاست، نه جز او. امّا او چنين نمى كند؛ چرا كه آيات و معجزاتى كه فرو فرستاده است، براى مردم حقجو و هدايت آنان بسنده است و شرك گرايان بهانه جويى و حق ستيزى پيشه ساخته اند.

أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً

در تفسير اين فراز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «مجاهد» و «ابن عباس» و... منظور اين است كه: آيا مردم ندانسته اند و تحقيق نكرده اند كه...؟

2 - امّا به باور پاره اى چون «فراء» منظور اين است كه: آيا مردم باايمان از چنان دانشى بهره ور نشده اند كه اين حقيقت را دريابند و خلاف آن را به ذهن خود راه ندهند كه...

3 - «زجاج» مى گويد: منظور اين است كه: آيا مردم باايمان از حق پذيرى و ايمان كسانى كه خدا آنان را اين گونه نكوهش مى كند كه ايمان نخواهند آورد، باز هم نوميد نشده اند؟ به باور «زجاج» ادامه آيه شريفه نشانگر درستى اين ديدگاه است.

با اين بيان منظور اين است كه: پس آيا كسانى كه ايمان آورده اند هنوز از حق پذيرى اين بهانه جويان و حق ستيزان نااميد نگرديده اند، و نمى دانند كه اگر خدا مى خواست، همه مردم را به راه راست هدايت مى كرد و خواه و ناخواه آنان را به بهشت پرطراوت و زيبا رهنمون مى گرديد؟ امّا او چنين نكرد، بلكه راه درست و نادرست را روشن ساخت و آنان را مكلّف فرمود تا هر كس خواست، به وسيله فرمانبردارى از خدا و رعايت قوانين و مقررات انسانى و بشردوستانه و خردمندانه او در خور پاداش گردد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر خدا مى خواست مردم را به راه هدايت مجبور مى ساخت، امّا از آنجايى كه چنين كارى با اصل اختيار و آزادى و قدرت سنجش و مقايسه و انتخاب و رشد انسان ناسازگار است، چنين نكرد.

وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ

و كسانى كه كفر ورزيده اند، هماره هدف رويدادهاى سخت و كوبنده اى چون جنگ، قحطى و گرفتارى هاى گوناگون خواهند بود، تا بدين وسيله اندكى از كيفر تاريك انديشى و كردار زشت و ظالمانه خود را بچشند و به خود آيند.

به باور پاره اى منظور از «قارعة» سپاهيانى است كه پيامبر بر سر تجاوزكاران و حق ستيزان گسيل مى داشت. امّا به باور پاره اى ديگر، منظور فرود پاره اى از عذاب هاى ناگهانى بر كفرگرايان شرور و مسخ شده و تروريست، همچون «اربد» و «عامر» و از قماش آنان است، كه داستان آنان گذشت.(61)

أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ

به باور گروهى از جمله «حسن»، «ابومسلم»، «قتاده» و «جبايى»، «تاء» در واژه «تحلّ» براى تأنيث آمده و منظور اين است كه: آن رويداد و حادثه هولناك در نزديكى سراى آنان فرود مى آيد تا دچار وحشت و هراس گردند.

امّا به باور پاره اى «تاء» براى خطاب آمده و منظور اين است كه: تو اى پيامبر! در نزديكى سراهاى آنان فرود خواهى آمد.

حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ

از ديدگاه «ابن عباس» منظور اين است كه: تا وعده خدا در مورد فتح مكّه و سقوط اركان شرك و استبداد در حجاز فرا رسد. چرا كه به باور او اين آيه در مدينه بر قلب پاك پيامبر فرود آمده است.

امّا از ديدگاه «حسن» تا وعده خدا در مورد فرا رسيدن رستاخيز فرا رسد.

إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ.

بى گمان خدا هرگز از وعده اش تخلف نخواهد كرد.

نظم و پيوند آيات

در چگونگى نظم و پيوند دوّمين آيه مورد بحث دو نظر است:

1 - به باور پاره اى اين آيه، به آيه شريفه: «و يقول الّذين كفروا...» پيوند مى خورد و منظور اين است كه: كفرگرايان در حالى كه چنين كتابى فرود آمده است، باز هم از سر بهانه جويى آيات و معجزه هاى ديگرى مى خواهند.

2 - امّا به باور پاره اى ديگر، اين آيه شريفه به آيه «كذلك ارسلنا...» پيوند مى خورد و منظور اين است كه: با اين وصف كه قرآن بر آنان قرائت مى گردد، باز هم كفر مى ورزند.

در سومين آيه مورد بحث آفريدگار هستى به آرامش خاطر بخشيدن به پيامبرش در برابر اذيت و تمسخر حق ستيزان پرداخته و مى فرمايد:

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ

همان گونه كه اين حق ستيزان تو را به ناروا مسخره مى كنند، پيامبران پيشين نيز از سوى كفرگرايان مورد تمسخر قرار گرفتند.

فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا

امّا من به كفرگرايان و زورمداران پيشين مهلت دادم و فرصت و عمرشان طولانى شد تا به خود آيند و توبه كنند.

ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ.

آن گاه آنان را زير تازيانه هاى دردناكِ كيفر گناهانشان گرفتم و عذاب من بر آنان فرود آمد، پس عذاب و كيفر من چگونه بود؟!

چرا پرستش هاى خفّت بار؟!

در اين آيه شريفه روى سخن را به كفرگرايان نموده و مى فرمايد:

أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ

پس آيا آن قدرت بى همانند و بى همتايى كه مراقب و حافظ همه چيز در كران تا كران هستى است و با تدبير حكيمانه اش بر كار هر كسى نگهبان است و بر عملكردش پاداش و كيفر خواهد داد، بسان كسى است كه از هر چيز و همه جا بى خبر است؟! اين گونه نيست.

به باور پاره اى منظور اين است كه: آيا آن قدرت بى نظيرى كه رزق و روزى همه بندگان و تمامى موجودات زنده را مى دهد و نگهبان و حافظ آنهاست و از آنها دفاع مى كند، بسان بت ها و خدايان دروغينى است كه اين گونه نيستند؟!

لازم به يادآورى است كه آيه شريفه تقديرى دارد كه ادامه آن نشانگر آن است.

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ

و اين كفرگرايان و تاريك انديشان بت هاى رنگارنگ خود را شريك و همتاى خداى يكتا و فراتر از قانون و مقررات پنداشته وبه پرستش آنها برخاستند، در حالى كه از آن معبودهاى دروغين كارى ساخته نيست.

قُلْ سَمُّوهُمْ

هان اى پيامبر! به آنان بگو: اگر اين بت ها شريك و همتاى خدا هستند، بايد در خور صفات و ويژگى هايى چون قدرت، دانش و حكمت بى كران باشند، و بسان آفريدگار هستى، حيات و مرگ و روزى رسانى به بندگان به دست آنها باشد؛ آيا اين معبودهاى دروغين شما اين گونه اند؟! اگر به راستى اين گونه هستند آنها را با همان صفاتشان بخوانيد و روشن كنيد كه چه كارى از آنها ساخته است؟!

به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر مى پنداريد كه آنها اين گونه هستند، بياييد و آنها را به صفاتى كه برايشان مى تراشيد بخوانيد، آن گاه بنگريد كه به راستى آيا داراى اين اوصاف هستند و آيا صفات آنها نشانگر روا بودن و خردمندانه دانستن پرستش آنهاست؟!

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: آنها داراى صفاتى نيستند كه در خور پرستش باشند و شما آنها را شريك و همتاى خدا بپنداريد. و بدين سان آيه شريفه كفرگرايان و تاريك انديشان و معبودهايشان را تحقير مى كند.

و «حسن» مى گويد: منظور اين است كه آنها را نام ببريد كه چه آفريده اند؟ و چه سود و زيانى به دست آنهاست؟ و اين فراز از آيه مورد بحث، بسان اين آيه است كه مى فرمايد: به من خبر دهيد از آن شريك هايتان كه به جاى خدا مى خوانيد و مى پرستيد...كه چه چيزى از زمين را آفريده اند؟(62)

أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ

اين فراز پرسشى است كه در حقيقت ادامه آغازين فراز آيه مى باشد و منظور اين است كه: آيا خداى يكتا را از وجود شريك و همتايى باخبر مى سازيد كه ذات پاك و بى همانند او از وجود چنين شريكى و نظيرى بى خبر است؟

به بيان ديگر، آيه شريفه روشنگرى مى كند كه براى خدا هيچ شريك و همتايى در زمين و آسمان نيست؛ چرا كه اگر بود، خدا او را مى شناخت و ازوجود او آگاه بود.

أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ

يا اين كه گفتارى سطحى و بدون محتوا و حقيقت بر زبان مى آوريد؟

به باور «جبايى» منظور اين است كه: آيا بر طبق ظاهر كتاب خدا، بت ها را خدا نام نهاده ايد؟ و بدين سان قرآن روشنگرى مى كند كه اين پندار شما نه دليل عقلى دارد و نه دليل نقلى و شرعى.

در ادامه آيه به پوچى و سستى پندار آنان پرداخته و مى فرمايد:

بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ

هان اى پيامبر! از بافته هاى پوچ و بى اساس شرك گرايان و تاريك انديشان درگذر، و به آنها بها نده؛ چرا كه حقيقت آن گونه كه آنان مى پندارند نيست، بلكه شيطان، شرك و كفر و بيداد گرى را در نظرشان آراسته است.

«ابن عباس» مى گويد: روشن است كه مكر و نيرنگ آنان با پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله و دين و كتاب آن حضرت و راه و رسم عدالت خواهانه و آزاديبخش او چيزى جز كفر نمى تواند باشد.

امّا به باور پاره اى، سردمداران و رهبران خودكامه و سركش، دروغ و نيرنگ را در نظرشان آراسته اند.

وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ

و مردم را از راه درست بازداشتند؛ و يا خود از راه خدا و دين بازداشته شدند.

وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ.

و كسى را كه خدا به كيفر كردار زشت و ظالمانه اش گمراه سازد، براى او رهبر و راهنمايى نخواهد بود.

و در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

لَهُمْ عَذابٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا

آنان در زندگى اين سرا، هدف كشته شدن، اسارت، گرفتارى و بيمارى خواهند بود.

وَ لَعَذابُ الاخِرَةِ أَشَقُّ

و عذاب دردناك آخرت دشوارتر و سخت تر است،

وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ.

و هر گز كسى را نخواهند داشت كه آنان را از عذاب خدا پناه دهد و رهايى بخشد.