تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۹ -


/ سوره رعد / آيه هاى 43 - 35

35 . مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْكافِرِينَ النَّارُ.

36 . وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَ إِلَيْهِ مئآبِ.

37 . وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا واقٍ.

38 . وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّيَّةً وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِ آيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ.

39 . يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ.

40 . وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ.

41 . أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُوَ سَرِيعُ الْحِسابِ.

42 . وَ قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً يَعْلَمُ ما تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ.

43 . وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ.

ترجمه

35 - وصف آن بهشتى كه به پرواپيشگان وعده داده شده [اين گونه است كه ] از زير [درختان ] آن جويبارها روان است [و] ميوه و سايه اش ماندگار است. [آرى ]اين است سرانجام [خوش ] كسانى كه پروا پيشه ساخته اند، و فرجام [شوم ]كفرگرايان آتش [شعله ور دوزخ ] است.

36 - و كسانى كه به آنان كتاب [آسمانى ] ارزانى داشته ايم، به آنچه به سوى تو فرو فرستاده شده است شادمان مى گردند. و پاره اى از گروه هاى [اهل كتاب ] كسانى هستند كه بخشى از آن را انكار مى كنند. [هان اى پيامبر! به آنان ] بگو: جز اين نيست كه من فرمان يافته ام كه تنها خدا[ى يكتا] را بپرستم و به او شرك نورزم. [از اين رو، من ] تنها به سوى او فرا مى خوانم و بازگشت من [نيز] فقط به سوى اوست.

37 - و همان گونه [كه به هر يك از پيامبران پيشين كتاب و برنامه اى به زبان جامعه و مردمشان داديم،] اين [كتاب زندگى ساز و پرمعنويت ] را نيز [به صورت ]منشورى عربى [بر تو اى محمّد صلى الله عليه وآله ] فرو فرستاديم. [اينك ] اگر پس از آن دانشى [ژرف ]كه به سوى تو آمده است، [بخواهى ]از هوس هاى آنان پيروى كنى، [بهوش باش كه ] در برابر [عذاب ] خدا براى تو هيچ يار و نگاهدارنده اى نخواهد بود.

38 - و به يقين پيش از تو [نيز] پيامبرانى فرستاديم و برايشان زنان و فرزندانى قرار داديم. و هيچ پيام آورى را نرسد كه معجزه اى جز به خواست خدا بياورد. [و ]براى هر سرآمدى نوشته اى [روشنگر و معلوم ]است.

39 - خدا آنچه را بخواهد مى سترد و [آنچه را بخواهد] ثابت [و برجا ]مى دارد، و اساس كتاب نزد اوست.

40 - و اگر پاره اى از آن [كيفرها] را كه به آنان وعده مى دهيم [در روزگار تو برايشان پيش آوريم و] به تو بنمايانيم، يا [پيش از كيفرشان، جان گرامى ] تو را برگيريم، در هر صورت بر عهده تو تنها رساندن [پيام ما] ست و حساب [آنان ] بر عهده ماست.

41 - [آيا حق ناپذيران به دگرگونى روزگار ننگريسته،] و آيا نديده اند كه ما هماره به زمين مى پردازيم و [با ستاندن جان ها و نابود ساختن جامعه ها و تمدّن هاى بيدادگر و تبهكار] از كرانه هاى آن مى كاهيم؟! و خداست كه [بر كران تا كران هستى ] فرمان مى راند و براى فرمان او پى گيرنده [و بازدارنده ] اى نيست، و حسابرسى او سريع است.

42 - و بى ترديد، كسانى كه پيش از آنان بودند [نقشه ها كشيدند و ]نيرنگ زدند، امّا [بايد مى دانستند كه ] تدبيرها يكسره ازآن خداست. [او ]آنچه را كه هر كسى فراهم مى آورد، مى داند. و كفرگرايان به زودى خواهند دانست كه فرجام [خوش ]آن سراى [جاودانه ] از آن كيست.

43 - و كسانى كه كفر ورزيده اند مى گويند: تو فرستاده [و پيامبر خدا ]نيستى. [اى پيامبر به آنان ] بگو: همين [اندازه ] بس كه خدا و آن كس كه دانش اين كتاب [پرشكوه ] نزد اوست، ميان من و شما [تاريك انديشان و حق ستيزان ] گواه باشد.

نگرشى بر واژه ها

انهار: اين واژه جمع «نهر» به مفهوم رودخانه و راه بزرگ آب بر روى زمين است. اصل اين واژه به مفهوم گسترش آمده و به همين دليل به روز، كه زمان گسترش نور است، «نهار» مى گويند.

اُكُل: خوراكى.

احزاب: گروه ها و حزب ها.

نقص: كاستن چيزى از چيز ديگر؛ و در كاستن از مقام و منزلت نيز به كار مى رود.

طرف: به انتهاى هر چيزى گفته مى شود.

تعقيب: پى گرفتن و بازگردان چيزى پس از جدا سازى آن.

مكر: نيرنگ، نقشه، و به تدبيرى كه در برابر نيرنگ ها انديشيده مى شود نيز گفته مى شود.

شهيد: گواه.

تفسير

وصف بهشت پرطراوت و زيبا

در آيات گذشته در مورد كيفر كفرگرايان و بيدادگران سخن رفت، اينك در اين آيه شريفه درباره پاداش پرشكوه ايمان آوردگان و پرواپيشگان مى فرمايد:

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ

وصف آن بهشت پرطراوت و زيبايى كه به پرواپيشگان وعده داده شده اين گونه است كه...

به باور «مقاتل» منظور اين است كه: آن بهشتى كه به نوانديشان و تقواپيشگان وعده داده شده بى نظير و بى مانند است.

امّا به باور «حسن» سيما و وصف آن بهشت اين گونه است كه...

«ابن قتيبه» مى گويد: واژه «مثل» در اصل به مفهوم «مانند» است، و گاه به معناى صورت و وصف چيزى نيز مى آيد.

و از ديدگاه پاره اى ديگر، واژه «مثل» در اينجا اضافه شده و تقدير اين است كه: آن بهشتى كه به پرواپيشگان وعده داده شده اين گونه است كه:

تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها

از زير درختان آن جويبارها روان است و ميوه هاى گوناگون آن جاودانه و پايان ناپذير، و سايه آرام بخش آن ماندگار است، و خورشيد و حرارت و گرماى آن در سايه اش اثرى نمى گذارد.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: بهشت و نعمت هاى پرشكوه و ماندگار آن با مرگ و آفت هاى ديگر نابود نمى شود.

و به باور پاره اى ديگر، لذّت خوردنى هاى آن هماره در كام مردم ماندگار است.

تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا

اين سرانجام خوش كسانى است كه پروا پيشه ساخته اند.

وَ عُقْبَى الْكافِرِينَ النَّارُ.

و فرجام شوم كفرگرايان آتش شعله ور دوزخ است.

پس از ترسيم پاداش و كيفر پرواپيشگان و كفرگرايان اينك مى فرمايد:

وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ

مردم باايمان و شايسته كردارى كه قرآن به آنان ارزانى شده، به خاطر آنچه به سوى تو فرو فرستاده شده است شاد و شادمانند.

وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ

به باور گروهى از جمله «حسن»، «قتاده» و «مجاهد» منظور اين است كه: يهود و نصارى و مجوسيان پاره اى از مفاهيم قرآن را كه با مقررات دينى آنان ناسازگار است، انكار مى كنند.

«ابن عباس» مى گويد: منظور از كسانى كه كتاب بر آنان فرو فرستاده شده، آن گروه از اهل كتاب مى باشند كه بسان عبداللّه بن سلام و يارانش ايمان آورده بودند. اينان بودند كه به فرود قرآن بر قلب پاك پيامبر شادمان شدند. و منظور از واژه «احزاب»، تاريك انديشان و شرك گرايان و آن كسانى از اهل كتاب مى باشند كه به قرآن ايمان نياوردند.

نامبرده مى افزايد: عبداللّه بن سلام و يارانش از اين كه نام بلند «رحمان» در آيات قرآن كمتر آمده بود، افسرده شدند؛ چرا كه در تورات به اين نام بلند و شكوهبار، بسيار برمى خوردند؛ از اين رو خدا فرمود: هان اى پيامبر به ايمان آوردگان بگو: خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد، هر كدام را بخوانيد، براى او نام هاى نيكوتر است...

قل ادعوا اللّه او ادعوا الرّحمان...(63)

آنان با فرود اين آيه شريفه شادمان شدند، امّا شرك گرايان و تاريك انديشان به نام پرشكوه «رحمان» كه از نام هاى بلند و جاودانه خداست شرك ورزيدند و گفتند: ما تنها «رحمان يمامه» را مى شناسيم.

منظور از «احزاب» كسانى هستند كه براى جنگ با پيامبر و قرآن به تشكيل حزب و گروه روى آوردند. و كسانى كه بخشى از قرآن را انكار كردند، همانانى بودند كه نام مقدس «رحمان» را انكار نمودند كه قرآن در مورد آنان مى فرمايد: و هم يكفرون بالرحمان... و آنان به خداى بخشاينده كفر مى ورزند.

قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ

هان اى پيامبر! بگو: من تنها فرمان يافته ام كه خدا را به يكتايى بپرستم و به او شرك نورزم.

إِلَيْهِ أَدْعُوا

بر اين اساس است كه مردم را تنها به سوى او فرا مى خوانم تا به يكتايى و قدرت و دانش بى كران او ايمان آورند و در برابر عظمت او سر به سجده گذارند.

وَ إِلَيْهِ مَ آبِ.

و بازگشتم نيز تنها به سوى اوست كه فرمانرواى هستى و مالك هر سود و زيانى است.

قرآن يا منشورى عربى

در سوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا

و همان گونه كه به پيامبران گذشته كتاب و برنامه اى به زبان جامعه و مردمشان ارزانى داشتيم، اين قرآن زندگى ساز و پرمعنويت را نيز به صورت حكمتى عربى بر تو فرو فرستاديم.

با اين بيان واژه «حكم» به مفهوم حكمت آمده است، درست همانند اين آيه شريفه كه مى فرمايد: و به آنان كتاب و حكمت و مقام والاى نبوت ارزانى داشتيم.

اولئك الّذين اتيناهم الكتاب و الحكم و النبوّة...(64)

به باور پاره اى از دانشوران، آيه شريفه بدان دليل از قرآن به «حكم» تعبير مى كند كه حلال و حرام خدا در آن آمده است، و بدان جهت «عربى» ناميده شده است، كه دريافت دارنده آن از جهان عرب برخاسته بود.

وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا واقٍ.

در اين فراز روى سخن به پيامبر گرامى است، امّا در حقيقت خطاب به جامعه و مردم است، و واژه «اهواء» جمع «هوى» به مفهوم هوس و هواى دل آمده و منظور اين است كه: اگر پس از آمدن آيات و معجزه هايى روشنگر از سوى خدا كه برايت دانش و يقين آورده و هر گونه ترديد و شبهه اى را زدوده است، بر آن باشى كه موافق هوس هاى كفرگرايان و تاريك انديشان رفتار كنى، در آن صورت ديگر يار و ياور و نگاهدارنده اى كه تو را از عذاب خدا حفظ كند نخواهى داشت.

يادآورى مى گردد كه: «مِنْ وَلِيٍّ، در محل رفع آمده و «من»، زايده است.

در ادامه سخن درباره وحى و رسالت و پيامبران خدا مى فرمايد:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّيَّةً

و به يقين پيش از تو نيز پيامبرانى فرستاديم و برايشان زنان و فرزندانى قرار داديم.

در داستان فرود اين آيه شريفه، «ابن عباس» آورده است كه: پاره اى از مردم بهانه جو و حق ستيز پيامبران را به خاطر تشكيل خانواده و داشتن زن و فرزند، سرزنش مى نمودند و مى گفتند: اگر اين مرد به راستى پيامبر خدا بود، رسالت و پيام رسانى خدا، او را از ازدواج و گزينش همسران متعدّد باز مى داشت؛ از اين رو اين آيه شريفه در پاسخ آنان فرود آمد كه: به يقين ما پيش از رسالت تو نيز پيامبرانى به سوى جامعه ها فرستاديم و براى آنان زنان و فرزندانى قرار داديم، كه هم شمار زنانشان بيشتر از همسران تو بود و هم فرزندانشان افزون تر از فرزندان تو.

«ابن عباس» مى گويد: سليمانِ پيامبر سيصد زن و فراتر از دو برابر آنها كنيز داشت، و داود داراى يكصد زن بود؛ بنابراين نبايد شرك گرايان و بدخواهان داشتن همسر و فرزند را بر تو عيب گيرند.

در روايت است كه حضرت صادق عليه السلام پس از تلاوت اين آيه شريفه، به سينه خود اشاره فرمود كه: به خداى سوگند ما نسل و خاندان پيامبر گرامى هستيم.

نحن و اللّه ذريّة رسول اللّه صلى الله عليه وآله.(65)

در ادامه آيه مورد بحث مى افزايد:

وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ ِبآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ

و هيچ پيامبرى را نرسد كه آيه و معجزه اى بياورد مگر اين كه خدا بخواهد و به او اجازه دهد.

لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ.

در تفسير اين فراز سه نظر آمده است:

1 - به باور «بلخى» منظور اين است كه براى هر سرآمدى، كتاب و نوشته اى روشنگر و مشخّص است كه آن سرآمد در آن كتاب به ثبت رسيده است، و هيچ آيه و معجزه اى نيست جز اين كه داراى سرآمدى است كه خدا آن را در كتاب روشنى مشخّص ساخته و تابع مصلحت و تدبير اوست؛ بنابراين معجزه اى كه آنان مى خواستند، تابع زمان و سرآمدى است كه خدا بر اساس مصلحت و تدبير خود آن را معيّن كرده است، و نه تابع هوس هاى آنان تا هر زمانى هر چه خواستند تحقّق يابد.

2 - امّا به باور «جبايى» منظور اين است كه براى هر كارى، چون مرگ و زندگى و... كه خدا مقرّر داشته، كتاب و نوشته اى است كه در آنجا به ثبت رسيده است.

3 - و از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: براى هر كتابى كه از سوى خدا فرو فرستاده مى شود مدّت و زمان مقرّرى است كه در آن مدّت فرود مى آيد. بنابراين تورات و انجيل و قرآن هر كدام در مدّت مقررى فرود آمده و براى خود مدّت مقرّرى دارند.

دو كتاب «محو» و «اثبات»

در پنجمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ.

خدا آنچه را بخواهد محو مى كند و آنچه را بخواهد ثابت و پابرجا و پايدار مى دارد و اساس كتاب نزد اوست.

در مورد دو اصل محو و اثبات ديدگاه ها متفاوت است:

1 - گروهى از جمله «ابن عباس»، «قتاده»، «ابن زيد» و ... بر آنند كه منظور از «محو» و «اثبات»، احكامى است كه نسخ مى شوند و به جاى آنها احكام جديدى قرار مى گيرد.

2 - امّا گروهى ديگر از جمله «حسن»، «كلبى»، «ضحاك» و «جبايى» بر اين باورند كه منظور اين است كه: از كارنامه عمل مردم آنچه مباح و رواست و كيفرى ندارد، همه را محو مى كند و مى سترد و كارهاى شايسته و گناهان را كه پاداش و كيفر دارند پايدار مى دارد.

3 - «سعيد بن جبير» مى گويد: منظور اين است كه: گناهان مردم باايمان را از روى فضل و بخشايش خود مى سترد و محو مى كند، امّا گناهان مردمى را كه مى خواهد كيفرشان كند، بر اساس عدالت و از روى دادگرى ثابت و پابرجا مى دارد.

4 - و گروهى از جمله «عمر»، «ابن مسعود»، «قتاده» و «ابووائل» بر آنند كه: اين جمله بيانگر يك قانون كلّى است و نشانگر آن است كه خدا رزق و روزى، اجل و مدّت عمر، و سعادت و شقاوت را «محو» و «اثبات» مى نمايد و طبق مصلحت و حكمت به هر كس بهره اى از آنها ارزانى مى دارد.

منظور از «ام الكتاب» و كتاب «محو» و «اثبات»

عنوان «ام الكتاب» در لغت به مفهوم اصل و اساس كتابى است كه در آن، همه رويدادها و حوادث كران تا كران هستى به ثبت رسيده است.

1 - از «ابن مسعود» آورده اند كه مى گفت: بارخدايا اگر نام مرا در كتاب تاريك انديشان و نگون بختان نوشته اى، آن را از آنجا محو فرموده و در كتاب نيك بختان و نوانديشان بنويس و پايدار ساز، چرا كه تو هر چه را بخواهى محو، و هر چه را بخواهى اثبات مى نمايى، و اصل و اساس كتاب نزد توست.

«عكرمه» از «ابن عباس» آورده است كه: كتاب «محو» و كتاب «اثبات»، دو كتاب مستقلّ و جداگانه اى هستند كه با «ام الكتاب» تفاوت دارند؛ چرا كه از دو كتاب محو و اثبات، نكات و مطالبى تغيير مى كنند امّا از «ام الكتاب» چيزى تغيير نمى كند.

گفتنى است كه اين مطلب از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نيز روايت شده است.

«محمد بن مسلم» آورده است كه از حضرت باقر عليه السلام در مورد شب «قدر» پرسيدم، كه فرمود: در اين شب مبارك، خدا فرشتگان و كاتبان را به آسمان دنيا مى فرستد تا رويدادهاى سال و همه آنچه را كه به مردم خواهد رسيد، بنويسند؛ چرا كه همه حوادث و رويدادها تابع خواست خدا و اراده او هستند؛ خدا برخى را پيش مى اندازد و برخى را به تأخير مى افكند؛ پاره اى را محو ساخته و پاره اى را ثابت مى سازد؛ و اصل كتاب نزد اوست.

سألته عن ليلة القدر؛ فقال: ينزل اللّه فيه الملائكة و الكتبة الى السّماء الدّنيا...(66)

و نيز آورده اند كه فرمود: علم و دانش دو گونه است: دانشى كه خدا به فرشتگان و پيام آوران خويش آموخته است و دانشى كه ويژه ذات پاك اوست و كسى به آن دسترسى ندارد و هر چه بخواهد در آن پديد مى آورد.

و از ششمين امام نور آورده اند كه فرمود: كارها بر دو گونه اند: نخستين بخش آن ها، كارهايى كه مشروط به شرايط و عواملى خاصّ است كه در صورت وجود شرايط پديدار مى گردند، و ديگر امور قطعى و ترديدناپذير كه به هر صورت خواهد آمد.

گفتنى است كه آنچه مشروط است بر اساس خواست خدا تغييرپذير است و طبق مصلحت او دگرگون مى شود.

5 - به باور پاره اى منظور از «محو» و «اثبات» اين است كه: خدا روزى ها و رنج ها و مشكلات و مصيبت ها را در «ام الكتاب»، پايدار مى سازد آن گاه به وسيله دعا و نيايش و صدقه، طبق مصلحت و حكمت آنها را مى زدايد و محو مى كند، تا از اين راه مردم را به سوى نيايش با خدا و صدقه و انفاق و ديگر كارهاى خداپسندانه تشويق كند.

6 - امّا به باور پاره اى ديگر از جمله «عكرمه» منظور اين است كه گناهان انسان به وسيله توبه محو و به جاى آن حسنات ثبت مى گردد.

اين نكته در اين آيه شريفه آمده است كه مى فرمايد: الاّ من تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً فاولئك يبدّل اللّه سيّئاتهم حسنات...(67)

مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد، پس خدا بدى هاى آنان را به نيكى ها تبديل مى كند...

7 - از اميرمؤمنان عليه السلام آورده اند كه فرمود: منظور اين است كه خدا برخى از نسل ها را منقرض مى كند و برخى را نگاه مى دارد، كه در اين مورد در آيه ديگرى مى فرمايد: ثمّ انشأنا من بعدهم قرناً آخرين.(68)

آنگاه پس از آنان نسلهايى ديگر پديد آورديم.

و نيز مى فرمايد: كم اهلكنا قبلهم من القرون.(69)

آيا براى هدايت آنان كافى نبود كه ببينند چه نسل ها را پيش از آنان نابود ساختيم...

8 - و «سدى» مى گويد: منظور اين است كه خدا ماه را محو و خورشيد را ثابت و پايدار مى سازد، كه در اين آيه مى فرمايد: فمحو نا آية اللّيل و جعلنا آية النّهار مبصرة...(70)

و ما نشانه شب را تيره گون و محو ساختيم و نشانه روز را روشنى بخش گردانيديم...

با اين بيان، بيشتر مفسّران بر آنند كه «ام الكتاب» همان «لوح محفوظ» مى باشد كه نوشته ها و مطالب آن غيرقابل تغيير است؛ چرا كه كتاب هاى ديگر كه در مرحله و مرتبه فروتر هستند، دستخوش محو و اثبات مى گردند، امّا اصل و اساس كتاب تغييرناپذير است.

برخى آورده اند كه «ابن عباس» از «كعب» در مورد «ام الكتاب» پرسيد، كه او گفت: خدا به آفرينش خويش دانش و آگاهى داشت، از اين رو فرمان داد كه آن دانش و آگاهى، كتاب و نوشته گردد كه چنين شد.

و برخى نيز آورده اند كه: منظور از «ام الكتاب» آن كتاب اصلى است كه همه رويدادهاى كران تا كران هستى در آن نوشته شده و روشنگرى مى كند كه چه روى خواهد داد. و هنگامى كه هر كدام روى داد، مشخص مى گردد كه چگونه و چه زمانى و در كجا كدامين رخداد روى داده است، و اين كار به مصلحت فرشتگان است كه در آن بينديشند... چرا كه درمى يابند كه همه رويدادهاى جهان هستى كه براى ديگران غيرقابل شمارش است. همه و همه در علم بى كران خداوند ثبت است و پيش بينى شده است.

در ادامه سخن، در اين آيه شريفه روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:

وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ

و اگر پاره اى از آنچه در مورد پيروزى مردم باايمان و نابودى و اسارت كفرگرايان بيدادپيشه و به غنيمت رفتن دارايى هايشان كه به آنان وعده كرديم، به توبنمايانيم...

أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ

يا پيش از نماياندن اين امور به تو - اى پيامبر - جان گرامى ات را برگيريم و تو را نزد خود بريم، در هر صورت مسئوليت تو رساندن پيام خدا به بندگان اوست كه آن را به انجام رساندى.

بدين سان قرآن نشان مى دهد كه برخى از آن رويدادها در زمان حيات ظاهرى پيامبر و پيش از رحلت آن حضرت روى خواهد داد و برخى پس از رحلت آن بزرگوار؛ بنابراين پيامبر نبايد انتظار داشته باشد كه همه آن رويدادها پيش از رحلت او تحقق يابد و همه را به چشم خود بنگرد.

فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ

پس، جز اين نيست كه رسالت و مسئوليت تو رساندن پيام ماست.

وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ.

و حساب و كيفر آنان نيز در دنيا و آخرت بر ماست.

نويد و رهنمود آيه

از آيه شريفه اين واقعيت دريافت مى گردد كه اسلام، سرانجام بر همه مرام ها و مكتب ها و مذهب ها پيشى گرفته و در حيات ظاهرى پيامبر و پس از رحلت آن گرانمايه عصرها و نسل ها، همه دل ها را روشن خواهد ساخت و شجره پليد تاريك انديشى و شرك و كفر و بيداد را از بيخ و بن برخواهد كند.

درس عبرت به بيدادگران

در هفتمين آيه مورد بحث و در ادامه هشدار به مخالفان وحى و رسالت و به منظور عبرت آموزى و اندرزپذيرى كفرگرايان و بيدادپيشگان مى فرمايد:

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها

آيا اين تاريك انديشان و حق ستيزان به دگرگونى روزگاران ننگريسته و نمى بينند كه ما آهنگ زمين نموده و هماره با ستاندن جان ها و نابود ساختن جامعه ها و تمدّن هاى بيدادگر و زشت كردار و پايمال سازنده حقوق بشر، از كرانه هاى آن مى كاهيم؟!

در مورد اين فراز از آيه شريفه ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «قتاده»، و «عكرمه» منظور اين است كه: آيا كفرگرايان و ظالمان نمى بيند كه ما از كرانه هاى زمين با نابود ساختن ساكنان تاريك انديش آن مى كاهيم؟!

با اين بيان، اين تعبير مجازى است و منظور از كم كردن و كاستن از زمين، كاستن از ساكنان آن است؛ درست نظير اين آيه شريفه كه مى فرمايد: و اسئل القرية...(71) كه منظور پرس و جو از ساكنان قريه و كاروان است، نه خود قريه و شتران كاروان.

2 - امّا به باور گروهى از جمله «عطا»، «بلخى» و «مجاهد»، منظور كاستن از برگزيدگان و دانشوران و اصلاحگران روى زمين است كه از حضرت صادق نيز روايت شده است كه: ننقصها بذهاب علمائها و فقهائها و خيارها.(72)

اين بيان نظير سخن عبداللّه بن مسعود است كه مى گويد: مرگ يك دانشورِ شايسته كردار شكافى در پيكر اسلام پديد مى آورد كه هرگز جبران پذير نخواهد بود.

3 - از ديدگاه دسته اى از جمله «حسن»، «ضحاك» و «مقاتل» منظور اين است كه: ما به مردم توحيدگرا يارى مى رسانيم تا با پيروزى پياپى، پيش روند و در نتيجه كفرگرايان را كاهش مى دهيم و اسلام و مردم مسلمان را جايگزين آنان مى سازيم و به تدريج همه مناطق تحت كنترل كفر و شرك، در قلمرو اسلام راستين و عدالت و آزادى قرار خواهد گرفت.

«ضحاك» مى گويد: منظور اين است كه: آيا مردم مكّه نديدند كه ما چگونه مناطق گوناگون را براى محمّد صلى الله عليه وآله گشوديم؟

«زجاج» مى گويد: آيا شرك گرايان نمى ترسند كه سرزمين آنان را نيز بسان ديگر سرزمين ها براى محمّد صلى الله عليه وآله بگشاييم و فتح شود؟

«قاضى» بر آن است كه اين سخن بهتر و مناسب تر به نظر مى رسد؛ چرا كه به وعده خدا در مورد يارى رسانى به دين حق و پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله پيوند دارد.

4 - و از ديدگاه «جبايى» منظور اين است كه: آيا نديده اند كه چگونه آبادى ها ويران، و زندگى ها دستخوش مرگ، و فراوانى ها به كمبود تبديل مى گردد.

وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ

و خداست كه بر كران تا كران هستى فرمان مى راند و ميان حق و باطل داورى مى نمايد، و هيچ كس را نرسد كه فرمان و حكم او را بشكند.

يادآورى مى گردد كه اين بيان، دريافت «ابن عباس» از آيه شريفه مى باشد و منظور اين است كه: هيچ كسى حكم او را براى شكستن و نقض نمودن دنبال نمى كند.

وَ هُوَ سَرِيعُ الْحِسابِ.

و او پاداش فرمانبردارى ها و كيفر نافرمانى ها را به سرعت و زود مى دهد؛ چرا كه حسابرسى او سريع است.

در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:

وَ قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ

و تاريك انديشان وكفرگرايان پيشين، با مردم باايمان از در نيرنگ و فريب در آمدند و در دروغ شمردن رسالت پيامبران و تكذيب فرستادگان خدا، سياست ظالمانه و فريبكارانه اى به كار بردند، و همان گونه كه خدا نقشه و نيرنگ آنان را بى اثر ساخت و باطل نمود، نيرنگ اينان را نيز - اى پيامبر - نابود خواهد ساخت.

فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً

چرا كه او از همه به اين نقشه ها و بى اثر ساختن آنها آگاه تر است و مكر و نيرنگ و دجالگرى آنان را به خودشان باز مى گرداند و براى هدايت بندگانش دليل و برهان و تابلو روشنگر و راهنما نصب مى نمايد.

«ابومسلم» مى گويد: منظور اين است كه خدا مالك كيفر نيرنگ آنان است و كيفرشان خواهد كرد.

و «جبايى» مى گويد: منظور اين است كه: بر اثر اين نيرنگ ها، خدا فرجام شوم و وخامت بارى را براى آنان مقرّر مى دارد.

يَعْلَمُ ما تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ

و مى داند كه هر كسى چه مى كند و چه چيزى فراهم مى آورد. و در نتيجه، كردار شايسته و ناشايسته انسان بر خدا پوشيده نيست؛ چرا كه او آگاه و داناست.

به باور برخى منظور اين است كه: خدا به نيرنگ ها آنان بر ضد پيامبر داناست و از نقشه هايشان آگاه است و همه را بى اثر مى سازد.

وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ.

و به زودى خواهند دانست كه سرانجام خوش و بهشت جاودانه از آن كيست؟ روشن است كه اين موضوع زمانى براى همگان روشن مى گردد كه توحيدگرايان و كافران به كيفر عملكرد شايسته و ناشايسته خود برسند و گروهى به بهشت درآيند و گروهى به آتش شعله ور دوزخ وارد گردند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: كفرگرايان درخواهند يافت كه سرانجام خوش و پسنديده براى شما توحيدگرايان است يا آنان! و اين زمانى خواهد بود كه خدا دين حق را بر همه مرام ها پيروز سازد.

در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره مباركه است، مى فرمايد:

وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً

و كسانى كه كفر ورزيده اند، به تو اى پيامبر مى گويند: تو پيامبر و فرستاده خدا نيستى.

قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ

در پاسخ آن تاريك انديشان و دروغپردازان بگو: همين بس كه خدا ميان من و شما گواه باشد؛ چرا كه او براى اثبات درستىِ دعوت و راستى رسالت من، دليل و برهان و آيه و معجزه اى قرار داده است كه مردمِ نوانديش و آگاه و خردمند و باانصاف مى توانند به آسمانى بودن آن پى برند.

وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ.

و گواه ديگرى كه ميان من وشما باشد، كافى است، كسى است كه دانش كتاب نزد اوست، و به محتواى قرآن آگاه است.

در تفسير اين فراز سه نظر آمده است:

1 - به باور گروهى از جمله «حسن»، «ضحاك»، «زجاج» و «سعيد بن جبير» منظور اين است كه: همين كافى است كه آن كسى كه دانش كتاب نزد اوست، گواه ميان من و شما باشد؛ و منظور از آن، ذات پاك خداست.

2 - امّا به باور گروهى ديگر از جمله «ابن عباس»، «قتاده»، «مجاهد» و «جبايى» منظور نوانديشان و ايمان آوردگان اهل كتاب، نظير: «عبدالله بن سلام»، «سلمان فارسى» و «تميم» است. امّا گروه نخست اين ديدگاه را نپذيرفته و بر آنند كه اينان پس از هجرت ايمان آوردند در حالى كه اين سوره در مكّه فرود آمده است.

3 - و از حضرت باقر و صادق آورده اند كه: منظور اميرمؤمنان عليه السلام و ديگر امامان نور است.

انّ المراد به على بن ابى طالب و ائمة الهدى .(73)

و نيز از امام صادق آورده اند كه فرمود: ايانا عنى و علىّ اولنا و افضلنا و خيرنا بعد النّبى. صلى الله عليه وآله(74)

خدا در اين آيه شريفه ما را منظور داشته كه اميرمؤمنان نخستين و برگزيده ترين و بهترين ما پس از پيامبر خداست.

و نيز آورده اند كه آن حضرت دست روى سينه خود نهاد و فرمود: عندنا و اللّه علم الكتاب.(75)

به خداى سوگند كه دانش كتاب نزد ماست.

و تأييدكننده اين بيان، روايتى است كه از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله رسيده و مى فرمايد: ما من احدٍ اعلم بكتاب اللّه بعد النّبى من على بن ابى طالب و من الصالحين من اولاده.(76)

پس از پيامبر خدا، كسى به كتاب خدا داناتر از اميرمؤمنان و فرزندان شايسته كردارش - كه امامان يازدگانه باشند - نخواهد بود.

و از «عاصم» آورده اند كه به نقل از «عبدالرحمان سلمى» گفت: كسى را نديدم كه بهتر از اميرمؤمنان قرآن را تلاوت، و مفاهيم و معارف پر معنويت و زندگى ساز وآزادى بخش آن را بيان كند.

و از «عبداله بن مسعود» است كه مى گفت: اگر كسى به قرآن داناتر از من مى بود، براى آموزش نكات آن نزد او مى رفتم.

از او پرسيدند اميرمؤمنان چگونه؟

پاسخ داد: مگر من نزد او نرفته و از او بهره ها نمى گيرم؟

پرتوى از سوره مباركه

و اينك با گذشتن از درياى موّاج و زندگى ساز معارف و مفاهيم پر معنويت و زندگى ساز وآزادى بخش سيزدهمين سوره مباركه، در آستانه چهاردهمين سوره، كه سوره ابراهيم باشد، ايستاده ايم و خداى را بر مهر و لطف بى كران او سپاس مى گوييم و با همه وجود او را مى ستاييم و از او مى خواهيم كه توفيق و مهر خود را بر ما بباراند و ما را به حال خود نگذارد.

در آيات چهل و سه گانه سوره رعد، با پندها و اندرزهاى جانبخش، معارف و مفاهيم انسانساز، و درس هاى بسارى رو به رو شديم، كه هر كدام سخت در خورِ تفكّر و تعمّق و عبرت آموزى است؛ با موضوعات و مفاهيمى چون:

زنجيره اى از نشانه هاى او در كران تا كران هستى،

آيا آفرينش تازه اى خواهد بود؟

علم بى كران خدا،

فرشتگان نگهبان انسان،

يكتايى و قدرت خدا،

حق و باطل در قالب سه مثال زيبا و جالب،

ويژگى هاى هشتگانه يا برنامه نوانديشان و خردمندان و حق گرايان،

كوته بينان دنياپرست و خصلت هاى نكوهيده آنان،

نعمت گران رسالت و عظمت قرآن،

وصف بهشت پرطراوت و زيبا،

قرآن، منشورى عربى،

و ده ها نكته و درس و اندرز عبرت انگيز ديگرى كه گذشت.(77)