تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲۱ -


/ سوره ابراهيم / آيه هاى 10 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

1 . الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ.

2 . اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ شَدِيدٍ.

3 . الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الاخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ.

4 . وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.

5 . وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِ آياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لاياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ.

6 . وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ.

7 . وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ.

8 . وَ قالَ مُوسى إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ.

9 . أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُرِيبٍ.

10 . قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِينٍ.

ترجمه

به نام خداوند بخشاينده مهربان

1 - الف، لام، را.

[ اين قرآنِ پرشكوه ] كتابى است كه آن را به سوى تو [ اى پيامبر ]فرود آورديم تا مردم را به خواست پروردگارشان از تاريكى ها[ ىِ شرك و بيداد] به سوى روشنايى [ دانش و عدالت و روابط درست انسانى ]بيرون آورى: به راه آن [ خداوند ]شكست ناپذير و ستوده.

2 - خدايى كه آنچه در آسمان ها و [ كران تا كران ] زمين است، از آن اوست؛ و واى بر كفرگرايان از عذابى سخت [ و طاقت فرسا] !

3 - همانان كه زندگى [ فناپذير و زودگذر] اين جهان را بر [ زندگى جاودانه و نعمت هاى ماندگار] آن جهان برترى مى دهند و [ مردم را] از راه خدا بازمى دارند و كژى [ و انحراف ] آن را مى خواهند. آنان هستند كه در گمراهى دور و درازى هستند.

4 - و ما هيچ پيام آورى را جز به [ لغت و] زبان جامعه اش نفرستاديم تا [ بتواند دين خدا را] براى آنان [ به روشنى ] بيان كند. پس خدا هر كس را بخواهد [ به كيفر بدانديشى و بدرفتاراش - با واگذاردن به حال خود - ]گمراه مى سازد و هر كه را بخواهد راه مى نمايد، و او پيروزمند و فرزانه است.

5 - و به راستى موسى را با نشانه ها [ و معجزه هاى ] خويش فرستاديم [ و به او فرمان داديم ] كه قوم خود را از تاريكى ها[ ىِ كفر و ستم ]به سوى روشنايى [ آگاهى و عدالت ] بيرون آور، و روزهاى [ به يادماندنى ]خدا را به يادشان آر. بى ترديد در اين [ يادآورى ها] براى هر بسيار شكيباى سپاسگزارى نشانه هاست.

6 - و [ تو اى پيامبر!] هنگامى را [ به ياد آور] كه موسى به قوم خود گفت: [ هان اى قوم!] نعمت خدا بر خويشتن را به ياد آوريد، آن گاه كه شما را از [ اسارت ]فرعونيان نجات بخشيد، [ همانان ]كه هماره در پى آن بودند كه شما را سخت شكنجه كنند، و پسرانتان را سر مى بريدند و زنانتان را [ براى بهره كشى ] زنده مى گذاشتند، و در اين [ فراز و نشيب هاى تند] از سوى پروردگارتان آزمونى بزرگ بود.

7 - و هنگامى را كه پروردگارتان اعلام داشت كه اگر به راستى سپاس [ خدا را ]گزاريد، بى ترديد [ نعمت هاى خود بر] شما را خواهم افزود و اگر ناسپاسى ورزيد، [ بدانيد كه ] عذاب من سخن [ و دردناك ] خواهد بود.

8 - و موسى [ به جامعه و مردم خود] گفت: اگر شما و هر كه در روى زمين است همگى كفر ورزيد، [ هرگز به خدا زيانى نخواهد رسيد] چرا كه خدا بى نياز و ستوده است.

9 - آيا گزارش [ حال و روز و سرنوشت ] كسانى كه پيش از شما بودند: [ از] قوم نوح [ گرفته تا] عاد و ثمود و آن كسانى كه پس از آنان بودند [ و] جز خدا [ كسى ]از [ سرنوشت ] آنان آگاهى ندارد، براى شما نيامده است؟! [ آنان جامعه هايى بودند كه ]پيامبرانشان دليل هاى روشن برايشان آوردند، امّا آنان [ از شدّت خشم و تعصّب ]دست هاى خود را به دهان هاى خود بردند و گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شده ايد كفر ورزيده و از آنچه ما را به سوى آن فرا مى خوانيد سخت در ترديد هستيم.

10 - پيام آورانشان گفتند: آيا در [ وجود و قدرت ] خدا كه پديدآورنده آسمان ها و زمين است ترديدى وجود دارد؟! او شما را فرامى خواند تا پاره اى از گناهانتان را بيامرزد و [ مرگ ]شما را تا سرآمدى معلوم به تأخير افكند. [ امّا آنان ]گفتند: شما جز بشرى همانند ما نيستيد، كه مى خواهيد ما را از آنچه پدرانمان مى پرستيدند باز داريد. پس براى ما برهانى [ روشن و] آشكار بياوريد!

نگرشى بر واژه ها

عزيز: شكست ناپذير و هماره توانا.

حميد: ستوده و هماره پسنديده.

استحباب: طلب محبّت فرد يا چيزى و يا خواستن سود محبوب و مطلوب.

ابتغاء: طلب و خواستن.

تأذّن: اعلام داشتن. يادآورى مى گردد كه «اذان» و «تأذن» نظير يكديگر هستند، بسان «اوعد» و «توعّد».

نبأ: خبر از حادثه اى بزرگ.

ريب: بدترين و پليدترين ترديدها؛ و «مريب» كسى است كه با تهمت و دروغ، در ميان مردم بدترين ترديدها را پديد مى آورد.

تفسير

هدف هاى بلند وحى و رسالت

اين سوره نيز بسان برخى سوره هاى ديگر با حروف مقطعه(81) آغاز مى گردد.

الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ

هان اى پيامبر! اين كتاب پرشكوه و انسانسازى را كه به وسيله جبرئيل به سوى تو فرو فرستاديم، نه شعر است و نه افسون، بلكه پيام خدا و وحى الهى است.

لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ

تا مردم را از تاريكى هاى كفر و استبداد بيرون آورده و به سوى نور ايمان و تقوا و آزادى رهنمون گردى.

بِإِذْنِ رَبِّهِمْ

و تو اين كار بزرگ را به خواست و اجازه پروردگارشان انجام مى دهى.

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه خدا از همه انسانهاى خردمند و مسئول ايمان و عمل شايسته مى خواهد؛ چرا كه «لام» در واژه «لتخرج» براى هدف است نه عاقبت و سرانجام؛ زيرا اگر چنين بود مى بايست همه مردم ايمان بياورند و مى دانيم كه چنين نيست.

در ادامه سخن هدف از آن نور و روشنايى را بيان داشته و مى فرمايد:

إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ.

مردم را از تاريكى هاى كفر و بيداد به راه خداوند توانا و شكست ناپذير و ستوده رهنمون گردى، و بدين وسيله آنان به شناخت او و آشنايى با قدرت، عظمت و نعمت هاى بى كران او مفتخر گردند و به او ايمان آورند.

در دومين آيه مورد بحث به معرفى بيشتر خدا پرداخته و مى فرمايد:

اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ

خدايى كه آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، همه و همه از آن اوست، و هر آنچه مصلحت بداند و هر گونه كه بخواهد در آنها تصرّف مى كند؛ چرا كه آفريدگار و گرداننده هستى است.

وَ وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ شَدِيدٍ.

و واى بر كفرگرايان و ناسپاسانى كه با انكار نعمت هاى او، به يكتايى و گردانندگى و بى همتايى او اعتراف نمى كنند. اينان دچار عذابى سخت و دردآور خواهند شد.

در سومين آيه مورد بحث به بيان پاره اى از خصلت هاى نكوهيده اين تاريك انديشان و ناسپاسان پرداخته و مى فرمايد:

الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى اْلآخِرَةِ

همانان كه ماندن و زيستن در اين زندگى زودگذر و فناپذير و آكنده از درد و رنج دنيارا، بر زندگى وصف ناپذير سراى آخرت برمى گزينند.

واژه «على» نشانگر آن است كه ناسپاسان كوته بين، اين سراى زودگذر را بر آن سراى جاودانه ترجيح مى دهند و اين كارشان در خور نكوهش است؛ چرا كه دنيا، خانه فناپذير و انتقال است و سراى آخرت خانه جاودانه و ماندگار.

وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ

و مردم را از آزادى و گزينش و پيروى راه حق باز مى دارند. و به باور پاره اى خويشتن را نيز گمراه مى سازند.

وَ يَبْغُونَها عِوَجاً

و در انديشه تحريف و تغيير حقايق و كژى راه مى باشند و انحراف آن را مى جويند.

واژه «سبيل» ممكن است مذكّر يا مؤنث باشد، به همين جهت بازگشت ضمير مؤنث به آن مانعى ندارد.

به باور برخى منظور اين است كه: اين تاريك انديشان و دنياپرستان، دنيا را از راه نادرست مى جويند و مى خواهند؛ چرا كه نعمت هاى خدا از راه فرمانبردارى او و سپاس به دست مى آيد و رو به فزونى مى گذارد، نه از راه گناه و ناسپاسى.

أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ.

اينان در گمراهى دور و درازى هستند و از راه راست منحرف شده اند.

در آيه پيش سخن از وحى و رسالت و هدف هاى بلند آن بود، اينك روشنگرى مى كند كه خدا پيامبرانش را به زبان جامعه و قومشان فرمان بعثت مى دهد تا سخنان او را بهتر دريابند و براى آنان عذر و بهانه اى نماند:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ

و ما، هيچ پيام آورى را جز به لغت وزبان جامعه و قومش نفرستاديم تا هم او بتواند دين خدا را آن گونه كه شايسته و بايسته است براى مردم بيان كند و هم مردم سخن او را بفهمند و نيازى به مترجم نداشته باشند.

خدا پيامبر اسلام را به سوى همه انسان ها فرمان بعثت داد، امّا او را به زبان جامعه و قومش - كه عرب زبان بودند - فرستاد: و ما ارسلناك الاّ كافة للنّاس بشيراً و نذيراً.(82)

و ما تو را جز نويددهنده و بيم رسان براى همه انسان ها نفرستاديم.

«حسن» در اين مورد مى گويد: خدا بر پيامبر خود منّت نهاد كه او را تنها به سوى قوم و جامعه اش نفرستاد، بلكه او را به سوى همه انسان ها فرمان بعثت داد.

«مجاهد» مى گويد: همان گونه كه تو را به زبان عربى به سوى جهان عرب فرستاديم تا دين خدا را براى آنان و همه مردم بيان كنى، هر پيامبر ديگرى را نيز به فرهنگ و زبان قومش فرستاديم تا دين و مقررات خدا را براى مردم به روشنى بيان كند.

فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ

پس خدا هر كس را بخواهد، به كيفر بدانديشى و بيدادش گمراه مى سازد و هر كس را بخواهد و شايسته بداند، به لطف خود هدايت مى كند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: به آن كسانى كه شايستگى دارند لطف مى كند و كسانى كه شايستگى لطف ندارند، گمراه مى گردند. با اين بيان هر كس تفكّر و تدبّر كند هدايت مى يابد و خدا او را در راه حق ثبات قدم مى بخشد، و هر كس روى گرداند، خدا او را به حال خود وا مى گذارد.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.

و او توانا و فرزانه است.

پرتوى از رسالت موسى

در ادامه سخن در اين مورد به رسالت موسى پرداخته و مى فرمايد:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِ آياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ

و ما موسى را با نشانه ها و معجزه هاى خود فرستاديم كه مردم خود را از تاريكى هاى كفر و استبداد به سوى نور و روشنايى ايمان و آزادى رهنمون باشد.

روشن است كه آنان در پرتو نوانديشى و ايمان از تاريكى هاى كفر و بيداد بيرون آمده و به روشنايى آزادى و ايمان مى رسند و اين نشانگر آن است كه عامل رهايى و نجات آنان پيامبرشان موسى مى باشد.

وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ

در تفسير اين فراز سه نظر آمده است:

1 - به باور «بلخى» و «ابن زيد» منظور اين است كه: ما به موسى دستور داديم كه قوم خود را به ياد رويدادها و گرفتارى هايى كه دامانگير جامعه هاى پيشين شده است بيفكند، تا آنان از نافرمانى خدا بترسند.

2 - امّا به باور گروهى ديگر از جمله «ابن عباس»، «حسن»، «قتاده» و «مجاهد» منظور اين است كه: آنان را به ياد نعمت هاى خدا در ديگر روزها بيفكن.

اين ديدگاه از حضرت صادق عليه السلام نيز روايت شده است.

3 - و از ديدگاه «ابومسلم» منظور اين است كه: مردم را به ياد سنت ها و كارهاى خدا بيفكن كه به صورت پاداش و نعمت و يا كيفر و انتقام در ميان مردم جريان يافته است. با اين بيان، «ايام» زمان و هنگامه تحقّق سنت ها و روش ها و كارهاى خداست.

إِنَّ فِي ذلِكَ َلآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ.

به يقين در اين يادآورى براى كسانى كه شكيبايى پيشه ساخته اند و سپاس خدا را به جا مى آورند، نشانه هاى روشنى است.

در آخرين فراز آيه شريفه، قرآن دو عنصر شكيبايى و سپاسگزارى را، راه هدايت و وسايل نجات عنوان داده است؛ چرا كه انسان توحيدگرا و شايسته كردار، يا گرفتار سختى و بلاست كه با عنصر شكيبايى، پايدارى مى كند و يا از نعمت ها برخوردار است كه سپاسِ ارزانى دارنده نعمت ها را مى گزارد. با اين بيان دو ويژگى شكيبايى و سپاسگزارى و حق شناسى از ويژگى هاى اساسى انسان نوانديش و باايمان است و هيچ كارى بدون اين دو نشايد.

در اين آيه، روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نموده و به ترسيم يكى از آن روزهاى به يادماندنى پرداخته و مى فرمايد:

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ

و هنگامى را به ياد آور كه موسى به جامعه و قوم خود گفت: هان اى مردم! نعمت گران خدا بر خويشتن را به ياد آوريد، آن گاه كه شما را از چنگال اسارت و بيداد فرعونيان نجات بخشيد؛ همان كسانى كه در نهايت شرارت و شقاوت هماره در پى آن بودند كه بدترين شكنجه ها را بر شما روا دارند؛ پسرانتان را سر مى بريدند و زنان شما را به منظور بردگى و بهره كشى زنده مى گذاشتند.

وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ.

و در اين رويدادها و حوادث، آزمون بزرگى از سوى پروردگارتان براى شما بود.(83)

يك قانون جهان شمول

در آيات پيش، از نعمت هاى خدا به مردم سخن رفت، اينك به وظيفه سپاسگزارى در برابر نعمت ها و ره آورد سازنده آن، و نيز ناسپاسى و فرجام شوم آن پرداخته و بدين صورت در ترسيم يك سنّت و قانون جهان شمول مى فرمايد:

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ

و هنگامى را به ياد آور كه پرودگارتان اعلام داشت...

اين ديدگاه «حسن» و «بلخى» در مورد آغاز آيه است، امّا به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: و هنگامى را به ياد آور كه خدا به شما فرمود... و «جبايى» مى گويد: هنگامى را به ياد آور كه خدا به شما خبر داد...

لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ

كه اگر سپاس خدا و نعمت هاى او را بداريد و شكرگزارى كنيد، بر نعمت هاى شما خواهم افزود.

وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ.

امّا اگر ناسپاسى كنيد عذاب من سخت خواهد بود.

حضرت صادق عليه السلام در اين مورد مى فرمايد: از آيه شريفه اين واقعيت دريافت مى گردد كه به هر بنده اى از بندگان خدا نعمتى ارزانى گرديد و او به راستى به آن اقرار نمود و سپاس آن را در عرصه هاى انديشه و بيان و عمل به جا آورد، هنوز سپاسش به پايان نرسيده، خدا فرمان مى دهد كه بر نعمت او افزوده شود.

ايّما عبد انعمت عليه نعمة فاقّر بها بقلبه، و حمد اللّه عليها بلسانه، لم ينفد كلامه حتى يأمراللّه له بالزّياده.(84)

در ادامه سخن، بيان موسى را ترسيم مى كند كه به مردم خود فرمود:

وَ قالَ مُوسى إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ

اگر شما و همه مردم روى زمين نيز راه كفران و ناسپاسى را در پيش گيريد، و نعمت هاى خدا را ناديده انگاريد، هيچ زيانى به خدا نمى رسانيد، و زيان و كيفراين ناسپاسى دامانگير خود شما خواهد شد؛ چرا كه او بى نياز از هر كس و هر چيز و از هر سپاس و اقرارى است، و در كارهاى خود ستوده است.

ممكن است منظور از كفران و ناسپاسى، تاريك انديشى و دنياپرستى، تشبيه خدا به خلق، ناديده انگاشتن فرمان خدا و زير پا نهادن مقررات او، و يا ستيزه جويى و مخالفت با يكى از پيامبران خدا باشد؛ چرا كه در هر يك از اين امور، آفريدگار هستى مردم را در پرتو روشنگرى و دليل و برهان، از نعمت هاى خود بهره ور ساخته و دقّت در آن دليل و برهان ها را باعث فزونى پاداش و عدم تدبّر و تعمق در آنها و انكارشان را كفران و ناسپاسى معرّفى كرده است.

در اين آيه، به باور پاره اى، قرآن روى سخن را به امت پيامبر اسلام مى كند و از آنان مى خواهد كه به سرگذشت پيشينيان بنگرند و از كفران و ناسپاسى بپرهيزند. امّا به باور پاره اى ديگر در اين آيه گفتار موسى ادامه مى يابد كه به بنى اسرائيل گفت:

أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ

آيا گزارش كسانى چون قوم نوح، عاد، ثمود و ديگر جامعه ها و گروه هايى كه پس از آنان آمدند، و شرح سرگذشت و شمار جمعيت و عملكرد و كيفر آنان را جز خدا نمى داند، به شما نرسيده است؟

«ابن انبارى» در اين مورد مى گويد: خدا جامعه ها و گروه هايى از جهان عرب و ديگر نقاط گيتى را به كيفر ناسپاسى و بيدادشان به بوته هلاكت سپرد كه اخبار و آثار آنان نيز از ميان رفت؛ از اين رو جز خدا كسى از سرنوشت آنان خبر ندارد.

«ابن مسعود» هر گاه اين آيه شريفه را تلاوت مى كرد، مى گفت: كسانى كه ادّعاى نسب شناسى مى كنند و مى گويند كه مى توانند نسب ها را تا آدم بشمارند، دروغگو هستند؛ چرا كه آيه شريفه مى فرمايد: و آنان را كه پس از آن بودند، جز خدا نمى شناسد.

و پاره اى نيز آورده اند كه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله در برشمردن نياكان خويش، از «معد بن عدنان» پيشتر نمى رفت.

جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْواهِهِمْ

جامعه ها و گروه هايى كه پيام آورانشان دليل هاى روشن و روشنگر براى آنان آوردند و رواها و نارواها و حلال و حرام را برايشان بيان كردند، امّا آنان از سر انكار دست هايشان را بر دهان هايشان نهادند و حق را نپذيرفتند.

در مورد تفسير اين فراز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى چون «ابن مسعود»، «ابن عباس» و «جبايى»، آنان از شدت خشم انگشتان خود را به دندان گرفتند؛ چرا كه گويى شنيدن حق و بيان پيامبران براى آنان دشوار و تحمل ناپذير بود.

2 - امّا به باور «حسن» و «مقاتل» منظور اين است كه آنان دست هاى خود را جلو دهان پيامبران خدا قرار مى دادند تا به آنان اجازه بيان حق را ندهند؛ و بدين سان ضمن پايمال ساختن حق آزادى بيان و قلم، گفتار آنان را انكار مى كردند.

با اين بيان، ضمير در «ايديهم» به كفرگرايانِ حق ستيز باز مى گردد، و ضمير در «افواههم» به پيامبران خدا.

3 - «كلبى» مى گويد: آنان دست بر دهان خود مى نهادند و به پيامبران اشاره مى كردند كه ساكت شوند و از دعوت مردم به سوى توحيد و تقوا خوددارى كنند. با اين بيان ضمير در هر دو واژه به خود كفراگرايان بازمى گردد.

4 - و پاره اى نيز بر آنند كه هر دو ضمير به پيامبران برمى گردد؛ چرا كه آنان دست پيامبران را مى گرفتند و بر دهان آنان مى نهادند تا سكوت پيشه سازند و بدين وسيله از دعوت آنان جلوگيرى مى كردند.

ديدگاه هاى چهارگانه در تفسير آيه، از آنِ كسانى است كه دو واژه «ايدى» و «افواه» در آيه شريفه را به مفهوم واقعى آن گرفته و آيه را بر اين اساس تفسير نموده اند؛ امّا گروهى نيز اين دو واژه را به مفهوم مجازى آن گرفته و در نتيجه آيه را به گونه اى ديگر تفسير نموده اند كه آنان نيز ديدگاه هايشان متفاوت است:

1 - به باور پاره اى از اين گروه، واژه «ايدى» به مفهوم دليل هاى روشنى است كه پيامبران بر زبان مى آوردند، و منظور اين است كه كفرگرايان و تاريك انديشان دليل هاى روشن پيامبران را بدون هيچ انديشه و تعمّق به آنان برمى گرداندند و دهان به دهان مى گردند.

2 - امّا به باور «مجاهد» و ...منظور اين است كه آنان گفتار آسمانى پيامبران را به خودشان بازمى گرداندند و دعوتشان را دروغ مى شمردند.

3 - «ابوعبيده» و «اخفش» برآنند كه كه: آنان پيام آسمانى خدا را نمى شنيدند و از پذيرش دين خدا خوددارى مى ورزيدند.

4 - و «قتيبى» بر اين باور است كه آنان از روى خشم و تعصّب دست ها را به دندان مى گرفتند.

5 - و به باور پاره اى ديگر، آنان پندها و اندرزهاى حكيمانه پيامبران را نفى مى كردند.

وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُرِيبٍ

و گفتند: ما رسالت و دعوت شما را نمى پذيريم و به آن كفر مى ورزيم؛ چرا كه ما در مورد آنچه شما ما را به سوى آن فرا مى خوانيد، در ترديد هستيم و چنين فكر مى كنيم كه شما از اين راه در انديشه به كف گرفتن قدرت و به دست آوردن امكانات جامعه ورياست هستيد و دروغ مى گوييد.

آخرين آيه مورد بحث، سخن پيامبران را ترسيم مى كند كه خيرخواهانه و حكيمانه روى به كفرگرايان آوردند و به روشنگرى خويش اين گونه ادامه دادند كه:

قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

آيا با اين همه دليل و برهان روشن و روشنگر درباره يكتايى خدا و قدرت و دانش بى كران او، كه پديدآورنده و تدبيرگر بى همتاى آسمان ها و زمين است، باز هم ترديدى وجود دارد؟!

روشن است كه آفرينش اين همه شگفتى و شگرفى، و تدبيركارِ كران تا كران هستى جز از يكتا خداى هستى از ديگرى ساخته نيست؛ بنابراين بايد تنها او را پرستيد و نه هيچ چيز و يا كس ديگرى را.

يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ

او شما را به ايمان فرامى خواند تا به شما سود رساند و نه زيان. شما را فرا مى خواند تا پاره اى از گناهانتان را بيامرزد؛ چرا كه او گناه تاريك انديشى و شرك گرايى را نمى آمرزد، امّا گناهان ديگر را براى هر كه بخواهد و مصلحت بداند ممكن است بيامرزد.

«جبايى» مى گويد: درست است كه «من»، به مفهوم «برخى» آمده، امّا بايد به ياد داشته باشيم كه در مفهوم آن توسعه داده شده و منظور آمرزش همه گناهان است.

وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى

او به شما تا هنگامه مرگ مهلت مى دهد و كيفرتان را تا پس از مرگ به تأخير مى افكند.

قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا

آنان به پيامبرانشان گفتند: شما انسان هايى همانند ما هستيد و مى خواهيد ما را از پرستش بت ها كه معبودهاى نياكانمان بودند بازداريد.

فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِينٍ.

بر اين اساس بايد براى درستى راه و رسم آسمانى و تازه خود، و پوچ و بى اساس بودن بت پرستى و راه و رسم ما و نياكانمان، دليل هاى روشنى آورده و معجزه هاى ديگرى ارائه دهيد.

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه خدا هرگز كفر و شرك را براى فرد و جامعه اى نمى خواهد، بلكه هماره ايمان و درستى را براى آنان مى خواهد؛ و اين واقعيت از فرستادن پيامبران و دعوت مردم به سوى ايمان به خوبى جلوه گر است؛ و اين كار نيز از راه لطف و فزون بخشى و نعمت دهى او به بندگان انجام پذيرفته است.

پرتوى از آيات

از آيات دهگانه اى كه گذشت، افزون بر آنچه آمد، اين نكات انسانساز نيز بسيار در خور تعمّق است:

1 - رسالت قرآن و هدف هاى آزاديبخش پيامبر

قرآن، كتاب بزرگ تربيت و نسخه انسانساز آسمانى است و براى خود رسالت و هدف هاى بسيار والايى ترسيم مى كند كه مهم ترين آنها عبارتند از:

الف: دعوت به توحيد و يكتاپرستى.

يا ايّها النّبى انّا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيراً و داعياً الى اللّه...(85)

هان اى پيامبر! ما تو را به عنوان گواه، نويددهنده، بيم رسان و فراخوان به سوى خدا به فرمان او، و فروغى تابناك براى آنان فرستاديم.

ب: نجات انسان از تاريكى هاى كفر و بيداد و رهنمون او به سوى نور و آگاهى و آزادى.

كتاب انزلناه اليك لتخرج النّاس من الظّلمات الى النّور بإذنِ ربّهم...

اين قرآن پرشكوه كتابى است كه آن را اى پيامبر! به سوى تو فرستاديم تا مردم را به خواست پروردگارشان از تاريكى هاى استبداد و كفر به سوى روشنايى و رستگارى ايمان و عدالت بيرون آورى.

ج: بنياد عدالت و برقرارى دادگرى و انصاف.

انّا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين النّاس بما اريك اللّه...(86)

هان اى پيامبر! ما اين كتاب را به حق بر تو فرو فرستاديم تا ميان مردم بر اساس آنچه خدا به تو آموخته و ارائه فرموده است داورى كنى و عدالت و دادگرى را بنياد گذارى.

د: ساختن جامعه و تمدّن بر اساس پاكى و امانت.

و هذا كتاب انزلناه مبارك فاتبعوه و اتّقوا لعلكم ترحمون.(87)

و اين خجسته و پربركت كتابى است كه ما آن را فرو فرستاديم؛ پس از آن پيروى كنيد و پرواى خدا پيشه سازيد، باشد كه مورد رحمت و بخشايش او قرار گيريد و دنيايى آباد و آزاد و بر اساس عدالت و امانت و تقوا بسازيد.

ه : ارائه حقايق و ضوابط و راز نيك بختى و برنامه زندگى انسانى.

و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شيى و هدى و رحمة...(88)

و اين كتاب را - كه روشنگر هر چيز و هر برنامه اى است و براى مردم حق پذير رهنمود و مايه بخشايش و بشارت است - بر تو فرو فرستاديم.

و: و ديگر آگاهى و آزادى و تأمين امنيّت درون و برون و برداشتن تنگناها و عوامل فشار.

كتاب انزل اليك فلا يكن فى صدرك حرج منه لتنذر به و ذكرى للمؤمنين.(89)

اين كتاب پرشكوه و پرمعنويتى است كه به سوى تو اى پيامبر! فرو فرستاده شده است، پس نبايد از ناحيه آن در سينه ات تنگى و تنگنا باشد، تا به وسيله آن به تاريك انديشان و دنياپرستان هشدار دهى و براى ايمان آوردگان پندى انسانساز و افتخارآفرين است.

2 - رابطه ايمان و سپاس با فزونى نعمت ها

درس ديگر اين آيات اين است كه اين راز زندگى ساز را به تابلو مى برد و روشنگرى مى كند كه ميان سپاس واقعى نعمت ها و ارزانى دارنده آنها در ميدان انديشه و عمل از سوى انسان ها و فزونى نعمت ها و فراوانى آنها از سوى خدا، رابطه گسست ناپذير و ظريفى وجود دارد؛ درست همان گونه كه ميان كفران و ناسپاسى و زوال نعمت ها از جامعه ها و تمدّن ها رابطه دقيقى است؛ و اين نكته بسيار ظريف و درس آموز، يكى از سنّت هاى خدا و يكى از رازهاى پيشرفت و صعود و يا فروپاشى و سقوط نظام ها و حكومت هاست.

قرآن در ترسيم اين اصل جهانشمول مى فرمايد: وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ.

و آن گاه را به ياد آوريد كه پروردگارتان اعلام فرمود كه اگر به راستى سپاس نعمت ها را بگزاريد، من نعمت ها را بر شما افزون خواهم ساخت و اگر ناسپاسى پيشه سازيد، بدانيد كه عذاب و كيفرم سخت خواهد بود.

مفهوم و مراحل سپاس واقعى

پاره اى، سپاس و سپاسگزارى از نعمت ها را در قلمرو واژه ها و بيان مى پندارند، و پاره اى آن را به يك عقيده قلبى و حالت درونى معنى مى كنند، در حالى كه سپاس و سپاسگزارى از نعمت ها از اين ها برتر و فراتر و گسترده تر است.

سپاس واقعى داراى مراحل چندگانه اى است كه نخسيتن گام بلند در اين راه، پاكسازى قلمرو دل و جان از شرك و پندارهاى شرك آلود و باور اين حقيقت است كه همه نعمت هاى گوناگون، تنها از آنِ ارزانى دارنده يكتا و بى همتا و پرمهر است، نه هيچ كس و هيچ قدرت ديگر. اين پايه نخست سپاس مى باشد، كه آگاهى و باور است.

گام دوّم در اين راه به زبان آوردن اين حقيقت و ايمان و توجّه به آن است، كه با همه وجود او را سپاس مى گوييم.

امّا سپاس آن گاه كامل و در خور پاداش و فزونى نعمت مى گردد كه در ميدان عمل تجلّى يابد و هر نعمتى را در همان راهى كه ارزانى دارنده اش مقرر فرموده است به كار گيريم، نه در قلمرو ديگرى، كه در آن صورت كفران و ناسپاسى و بيداد پديدار مى گردد و ما زيبنده نعمت نبودن خود را اعلان كرده ايم.

ششمين امام نور فرمود:

ادنى الشّكر رؤية النّعمة من اللّه من غير علّهٍ يتعلق القلب بها دون اللّه، و الرضا بما اعطاه، و ان لا تعصيه بنعمة و تخالفه بشىٍ من امره و نهيه بسبب من نعمته.(90)

فروترين مرحله سپاسگزارى به بارگاه خدا اين است كه - بى آنكه دل شيفته آنها گردد و ارزانى دارنده نعمت ها فراموش شود - همه نعمت ها را از خدا بدانى؛ و نيز به نعمتى كه به تو ارزانى داشته است خشنود گردى؛ و ديگر اين كه هرگز نعمت ها را وسيله گناه نسازى و با بهره ور از نعمت هايش، فرمان ها و هشدارهاى او را ناديده بگيرى.

و نيز فرمود:

شكر النّعمة اجتناب المحارم.(91)

سپاسگزارى از نعمت ها، دورى جستن از گناهان است.

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

اذا وصلت اليكم اطراف النّعم فلا تنفروا اقصاها بقلّة الشّكر.(92)

هنگامى كه آغازين مراحل نعمت ها به شما رسيد، با كمىِ سپاستان مراحل بعدى را از خود نرانيد؛ چرا كه انسان و يا جامعه و تمدنى كه سپاس نعمت ها را نمى گزارد و آنها را در راه خداپسندانه به كار نمى گيرد، در حقيقت با عمل خود فرياد برمى آورد كه در خور نعمت و بهره ورى از نعمت ها نيست؛ و ارزانى دارنده هستى، نبايد نعمت ها را در دست فرد يا جامعه اى قرار دهد كه در خور آنها نيست؛ و همين نكته ظريفى است كه رابطه سپاس نعمت و فزونى آنها، يا ناسپاسى و سلب نعمت ها را ترسيم مى كند.(93)