تفسير مجمع البيان جلد ۱۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۵ -


/ سوره نحل / آيه هاى 67 - 61

61 . وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ.

62 . وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ.

63 . تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ.

64 . وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.

65 . وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَ آيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ.

66 . وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ.

67 . وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَ آيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.

ترجمه

61 - و اگر خدا مردم را به [سزاى ] بيدادشان [به كيفر مى گرفت و ]بازخواست مى كرد، هيچ جنبنده اى بر اين [زمين ] باقى نمى گذاشت، امّا او [كيفر] آنان را [بر اساس مهر و حكمت خود ]تا سرآمدى معلوم واپس مى دارد، و هنگامى كه سرآمد آنان فرا رسيد، نه لحظه اى باز مى مانند و نه لحظه اى پيش مى افتند.

62 - و [شرك گرايان ] آنچه را [براى خود] خوش نمى دارند، از آنِ خدا قرار مى دهند، و [در همان حال ] زبانشان اين دروغ [رسوا ]را مى پردازد كه نيكوترين پاداش [و فرجام ] براى آنان خواهد بود. واقعيت اين است كه آتش [شعله ور] دوزخ براى آنان است و آنان به سوى آن رهسپارند.

63 - به خداى سوگند كه به سوى امّت هايى كه پيش از تو بودند [نيز پيام آورانى ]فرستاديم، امّا شيطان عملكرد [زشت و ظالمانه ]آنان را برايشان آراست، از اين رو امروز همو سررشته دار آنان است و برايشان عذابى دردناك خواهد بود.

64 - اين كتاب [پرشكوه را اى پيامبر] بر تو فرو نفرستاديم جز براى اين كه آنچه را آنان درباره اش كشمكش مى نمودند، برايشان [به روشنى ]بيان كنى، و رهنمود و بخشايشى باشد براى گروهى كه ايمان مى آورند.

65 - و خداست كه از آسمان، آبى [به صورت باران ] فرود آورد و به وسيله آن [باران زندگى ساز،] زمين را پس از مردنش زنده ساخت. به راستى كه در آن براى مردمى كه [آيات خدا را ]مى شنوند نشانه اى [روشنگر] است.

66 - و بى گمان براى شما در چهارپايان [درس هاى ] عبرتى است، كه ما از ميان غذاهاى هضم شده درون معده و خونى [ناخوشايند]، شيرى [پاك و] ناب به شما مى نوشانيم، [شيرى ] كه براى نوشندگان [شفابخش و] گواراست.

67 - و [نيز] از ميوه هاى خرمابن ها و تاك ها كه از آنها نوشابه اى مست كننده [و ناپاك ] و رزقى نيكو برمى گيريد. به يقين در اين، براى مردمى كه خرد خود را به كار مى گيرند نشانه اى [از يكتايى و قدرت بى كران خدا] است.

نگرشى بر واژه ها

عبرة: پند و اندرز.

فرث: اين واژه به مفهوم غذاهاى هضم شده درون معده است كه به مجرد رسيدن به روده ها ماده حياتى آن به بدن جذب، و تفاله هاى آن دفع مى گردد. با اين بيان مى توان گفت: «فرث» به مفهوم غذاهاى هضم شده درون معده است و «روث» به مفهوم «سرگين» و تفاله هاى دفع شدنى.

سكرا: واژه «سكر» به چند معنى آمده است:

1 - به مفهوم نوشيدنى مست كننده،

2 - خوردنى، چنان كه گفته مى شود: «جعلت عيب الاكرمين سكرا» عيبجويى و سرزنش بزرگان را خوراك خويشتن ساخته اى!

3 - به مفهوم سكون، در برابر متحرك و آزاد، «و ليست بطلق و لا ساكرة» نه آزاد و رهاست و نه در بند و ساكن.

4 - به مفهوم مصدرى آمده است كه بهت زدگى و حيران و سرگردان بودن را نشان مى دهد؛ چنان كه قرآن مى فرمايد: لقالوا انّما سكّرت ابصارنا...(200) شرك گرايان مى گفتند: جز اين نيست كه ديدگان ما حيرت زده و بسته شده است.

سائغاً: گوارا و دلنشين.

تفسير

اگر حكمت خدا بر مهلت گناهكاران نبود چه مى شد؟

در آيات پيش به زنجيره اى از خرافه پرستى و بيداد و سنگدلى و قساوت تاريك انديشان و كفرگرايان اشاره رفت، اينك مى فرمايد:

وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ

و اگر خدا شرك گرايان و بيدادپيشگان و گناهكاران را در اين سرا به كيفر ستم و بيدادشان بازخواست مى كرد، ديگر هيچ جنبنده اى بر زمين باقى نمى گذاشت.

در آيه شريفه منظور از «عليها»، همان گونه كه در ترجمه آيه آمده «بر روى زمين» و «بر پشت زمين» است؛ چرا كه قرائنى نشانگر اين مفهوم است و ما نيك مى دانيم كه مردم بر روى زمين زندگى مى كنند. اين شيوه گفتار در ادبيات عرب نمونه هاى بسيارى دارد.

وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى

امّا خدا بر اساس حكمت خويش بازخواست و كيفر آنان را تا روز رستاخيز به تأخير مى افكند.

به باور برخى مهلت آنان تا هنگامى است كه تنها خدا مى خواهد و مى داند، و آن زمانى است كه به علم بى كران او، ديگر از نسل و تبار آنان شايسته كردار و عدالت پيشه اى ظهور نمى كند. و دليل اين مهلت نيز كرامت و بخشايش خداست كه مى خواهد آنان به خود آيند و با بهره ورى از فرصت و مهلت توبه كنند؛ و ممكن است راز و مصلحت ديگرى نيز باشد.

نابودى حق ستيزان

كسى كه انديشه و عملكردش نشانگر تاريك انديشى و حق ستيزى او مى باشد و از حال و روزش روشن است كه هر چه فرصت و مهلت هم به او داده شود ايمان نخواهد آورد، آيا نابود ساختن چنين فردى بر خدا رواست يا نه؟ در اين مورد ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور برخى از جمله «ابوهاشم» و «سيد مرتضى» رواست؛ چرا كه تكليف و فرصت، بخشايش و تفضّل است نه حق انسان بر خدا؛ از اين رو وانهادن او واجب نيست تا پس از انبوهى جنايت و بيداد كيفر گردد.

2 - امّا بسيارى از جمله «بلخى» و «جبايى» مى گويند: روا نيست و بايد او را باقى گذاشت.

گروه دوّم در دليل گفتار خويش بر دو دسته اند:

گروهى از جمله «ابوعلى» بر آنند كه نابود ساختن فرد مورد اشاره زشت و تبهكارانه است، امّا «بلخى» بر آن است كه اين گونه نيست، بلكه فرصت و مهلت دادن به او براى بازگشت و جبران بهتر و به صلاح و حكمت نزديكتر است.

گفتنى است كه مرحوم «مفيد» نيز اين سخن را پذيرفته است.

به هر حال، به باور «سدى» و «عكرمه» مفهوم آيه مورد بحث اين است كه: اگر خدا بخواهد مردم را به كيفر گناهانشان بدون دادن فرصت و مهلت بازخواست و كيفر كند، باران آسمان از آنان بازداشته شده و همه جانداران نابود مى گردند.

يك پرسش و پاسخ آن

فردى كه نافرمانى خدا پيشه ساخته و ستم مى كند در خور كيفر است و دير يا زود بايد كيفر كارش را دريافت دارد؛ اين درست، امّا گناه و كيفر جنبندگان و حيوانات چيست كه نابود گردند؟

پاسخ

در پاسخ اين پرسش گفته اند:

1 - عذاب خدا، براى گناهكاران و بيدادگران كيفر است و براى بى گناهان درس عبرت و گرفتارى است كه به خاطر مشترك بودن سرنوشت ها در مورد جامعه ها و تمدن ها، اين گرفتارى ها پيش مى آيد. درست بسان بيمارى ها و رنج هايى كه براى بندگان شايسته خدا و نيز كودكان بى گناه پيش مى آيد و در برابر آن پاداشى پرشكوه از خدا دريافت مى دارند.

2 - پاره اى مى گويند منظور اين است كه اگر پدران به كيفر و بيداد بازخواست گردند، ديگر نسلى از آنها پديد نمى آيد.

3 - و پاره اى نيز بر آنند كه هر گاه بيدادگران نابود گردند، نه مكلّفى باقى مى ماند و نه جنبنده و حيوانى؛ چرا كه اگر حكم شود كه مست گيرند... در شهر هر آن چه هست گيرند؛ و مى دانيم كه حيوانات را نيز خدا براى انسان آفريده، از اين رو وجود آنها پس از نابودى نسل بشر بيهوده است.

فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ

پس هنگامى كه سرآمد آنان فرا رسد نه لحظه اى بازمى مانند و نه پيش مى افتند.

در دوّمين آيه مورد بحث، در اشاره به انديشه هاى پوج و عملكرد ظالمانه شرك گرايان مى فرمايد:

وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ

آنان از يك سو از دختران اظهار ناراحتى مى كنند و وجود آنان را ناخوشايند مى پندارند، امّا از دگرسو همان را كه براى خود ناخوشايند مى پندارند، براى خدا قرار مى دهند.

وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى

و با اين پندار و رفتار ظالمانه باز هم زبانشان به ناروا و دروغ باز است كه سرانجام خوش و پاداش شايسته و پرشكوه براى آنان است!

به باور «مجاهد» منظور اين است كه آنان به دروغ مى گفتند كه پسران بهره و سهم آنان است.

امّا به باور بسيارى از جمله «زجاج» منظور اين است كه آنان به دروغ مى گويند كه پاداش نيكو و بهشت پرطرات و زيبا را خدا براى آنان قرار داده است.

در روايت است كه شرك گرايان مى گفتند اگر به راستى روز رستاخيز و حساب و بازخواست و بهشت و پاداشى در كار باشد، ما بهشتيان، دريافت دارندگان پاداش خواهيم بود.

در ادامه آيه، آفريدگار هستى به نفى گزافه گويى آنان پرداخته و مى فرمايد:

لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ

چنين نيست كه شرك گرايان و ستمكاران لاف مى زنند، بلكه واقعيت اين است كه ثمره شوم كردار و پندار پوچ و ظالمانه آنان دوزخ است.

به باور پاره اى منظور اين است كه ناگزير دوزخ براى آنان است.

وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ.

و آنان پيشتازان به سوى آتش هاى شعله ور و دوزخ هستند و به زودى به سوى آن رهسپار خواهند شد.

در سومين آيه مورد بحث ضمن سوگندى هشداردهنده مى فرمايد:

تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ

به خداى سوگند كه ما پيش از تو نيز اى پيامبر، فرستادگان و پيام رسانانى به سوى جامعه هاى پيشين فرستاديم.

فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ

امّا شيطان، شرك و بيدادگرى آنان را برايشان زيبا جلوه داد و عملكرد زشت شان را براى آنان آراست.

فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ

در تفسير اين فراز دو نظر است:

1 - به باور «ابومسلم» منظور اين است كه: امروز و در اين سراى زودگذر، شيطان رهبر و سردمدار آنان است، امّا در روز رستاخيز از آنان بيزارى مى جويد.

2 - امّا به باور برخى، روز رستاخيز نيز رهبرى آنان با شيطان است و خدا آنان را از رحمت و بخشايش خود نوميد ساخته و آنان را به شيطان وا مى گذارد.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ.

و براى شيطان و پيروانش عذابى دردناك است.

در چهارمين آيه مورد بحث در ترسيم هدف بلند وحى و رسالت و نقش تعالى بخش پيامبران مى فرمايد:

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ

هان اى پيامبر! ما قرآن پرشكوه و پرمعنويت را بر تو فرو نفرستاديم مگر براى اين هدف كه در پرتو آن كشمكش هاى مردم را در قلمرو انديشه، عقيده، عدل، توحيد، و حلال و حرام، با روشنگرى و بيان حقيقت برطرف سازى، و واقعيت را به روشنى برايشان بيان كنى.

وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.

و نيز اين قرآن را فرو فرستاديم تا به سوى حق رهنمون گردد و براى مردمى كه ايمان مى آورند مايه رحمت و بخشايش باشد.

پرتوى از نعمت هاى گوناگون

قرآن دگرباره پس از هشدارهاى تكان دهنده اش، به ترسيم زنجيره اى از نعمت ها و موهبت هاى آفريدگار هستى به بندگان - كه هر كدام شگفت انگيز و هدايتگر و نشان دهنده حكمت و قدرت بى كران اوست - بازمى گردد و نخست مى فرمايد:

وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً

و خداست كه از آسمان آبى فرو فرستاد.

فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها

و به وسيله آن زمين را پس از مرگ و خشك و خزان شدن گياهانش، زندگى و طراوت و خرّمى بخشيد.

إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ.

در اين فرو فرستادن باران و زنده ساختن زمين مرده و خزان زده، براى مردمى كه آيات خدا را مى شنوند و درست مى انديشند نشانه اى از يكتايى و قدرت بى كران اوست.

قرآن پس از ترسيم نعمت باران و نقش حيات بخش آن براى زمين و زمان، اينك در اشاره به شگفتى هاى ديگر آفرينش از جمله دام ها و موادّ غذايى شگفت انگيزى چون شير كه از آنها به دست مى آيد، مى فرمايد:

وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً

و براى شما در وجود چهارپايان كه گاو، گوسفند و شتر باشد، نشانى از قدرت بى كران خدا و پند و عبرتى است.

نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً

چه عبرت و شگفتى برتر از اين كه ما از ميان غذاهاى هضم شده درون معده اين چهارپايان و خونى كه در كران تا كران عروق آنها جارى است، شيرى خالص و گوارا به شما مى نوشانيم.

«كلبى» از «ابن عباس» آورده است كه پس از قرار گرفتن علوفه و گياه در معده حيوان، عمليات بهت آور دستگاه شگفت انگيز گوارش، از بخش فروتر و زيرين آن «سرگين» و از بخش ميانى آن «شير»، و از بخش فوقانى آن خون ساخته مى شود، و شگفت اينجاست كه شير به طور خالص و ناب به سوى پستان ها سرازير مى گردد و خون به سوى رگ ها، و مواد زايد و غيرقابل مصرف به سوى خارج از بدن هدايت مى شود.

سائِغاً لِلشَّارِبِينَ.

و آن گاه آن شير ناب و خالص در گلوى خورندگان جريان مى يابد و براى خودرندگان گواراست؛ و اين «كبد» مى باشد كه طبق هدايت الهى و تدبير آفريدگارش اين موارد را به گونه اى كه شايسه و بايسته است تقسيم و پخش مى نمايد.

خدا اين نكته را بدان جهت بيان مى كند كه تاريك انديشان و كفرگرايان و انكارگران معاد و زنده شدن مردگان، بينديشند و توجّه يابند كه آن آفريدگار توانايى كه مى تواند شير سفيد و شفابخش را از خون و سرگين جدا سازد، مى تواند مردگان را نيز - بى آنكه اجزاى بدن برخى به برخى ديگر مخلوط گردد - از دل زمين بيرون آورد.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً

و خداى توانا از ميوه هاى درختان خرما و انگور رزق و روزى نيكو و پربركتى به شما ارزانى داشته است كه گاه آن را به صورت زيانبارى درمى آوريد و از آن نوشيدنى هاى ناپاك و مست كننده مى سازيد.

به باور پاره اى چون «حسن» منظور اين است كه ميوه هاى درخت خرما و انگور نيز براى شما وسيله عبرت آموزى است.

امّا به باور پاره اى موصول حذف شده و در اصل «ماتتخذون» بوده و منظور اين است كه ميوه هاى درختان خرما و تاك ها چيزهايى هستند كه شما از آنها مايع مست كننده مى سازيد. با اين بيان «ما»ى موصول حذف شده است، و در ادبيات عرب از اين نمونه ها بسيار است.

وَ رِزْقاً حَسَناً

و از آن روزى و رزقى نيكو برمى گيريد.

با اين بيان به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «ابن مسعود»، «حسن»، «قتاده»، «سعيد بن جبير» و «مجاهد» ميوه درخت خرما و انگور، هم براى تهيّه مواد غذايى مفيد و سودبخش به كار مى رود و هم از آن، نوشيدنى ناپاك و حرام بسان شراب مى سازند؛ و قرآن در اشاره به بهره ورى مفيد از آن، همچون تهيه غذاها و شيرينى هاى گوناگون، سركه، ربّ، رطب، مويز و... به رزق نيكو تعبير مى نمايد.

«حاكم» در «صحيح» خود آورده است كه از «ابن عباس» در مورد اين آيه پرسيدند كه او پاسخ داد: نوشيدنى هاى مست كننده كه از خرما و انگور برگرفته مى شود، بهره ورى از آنها ناروا و حرام است، و منظور از رزق وروزى حلال، تهيه خوردنى هاى مفيد و بهره ورى درست از آنهاست.

«قتاده» مى گويد: اين آيه شريفه پيش از تحريم شراب فرود آمده، و آيه تحريم شراب، پس از آن نازل شده است.(201)

«ابومسلم» مى گويد: آيه مورد بحث، فوايد خرما و انگور را بيان مى كند و كارى به روا و يا ناروا بودن آنها ندارد؛ چرا كه خدا شرك گرايان را در اين آيه مخاطب ساخته و نعمت هاى خود بر آنان را ترسيم مى كند، و از آنجايى كه هنگام فرود آيه مورد بحث، شرك گرايان شراب مى نوشيدند، اين نيز از چيزهايى به حساب مى آمد كه از نعمت هاى خدا فراهم آمده است.

امّا به باور «جبايى» و «شعبى»، منظور از «سكر» نوشابه هاى حلال و پاك، و مقصود از «رزق نيكو» خوردنى هاى روا و لذّت بخش است. با اين بيان منظور اين است كه شما انواع نوشابه ها و خوردنى ها را از خرما و انگور فراهم مى آوريد و از آنها بهره ور مى گرديد.

گفتنى است كه آن كسانى كه مى خواهند از اين آيه، روا و حلال بودن شرابِ انگور و خرما را دريافت دراند، به راه خطا رفته اند؛ چرا كه خدا سبك بهره ورى مردم از انگور و خرما را بيان مى كند، و ناظر به حرمت و يا حلال بودن فرآورده هاى آنها نيست؛ از اين رو نمى توان از آيه شريفه روا بودن شراب را دريافت داشت.

به بيان ديگر، آفريدگار هستى در اين آيه روشنگرى مى كند كه او اين نعمت ها را ارزانى داشته و اين ميوه ها را آفريده است تا مردم از آنها بهره ور گردند. روشن است كه مى توان از اين نعمت ها به صورت روا و حلال بهره ور شد و ممكن است به صورت حرام و ناروا، و آيه به اين موضوع نپرداخته است.

يادآورى مى گردد كه «تتخذون منه سكّرا و...» در آيه مورد بحث، نظير اين آيه است كه مى فرمايد: تتخذون ايمانكم دخلاً بينكم...(202)

إِنَّ فِي ذلِكَ َلآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ

بى گمان در درخت خرما و تاك و ميوه هاى گوناگون آنها براى مردمى كه خرد خويش را به كار مى گيرند نشانه اى از يكتايى و قدرت و دانش بى كران خداست.

به باور پاره اى منظور اين است كه همان سان كه شيره خرما و انگور به صورتهاى گوناگونى دريافت مى شود و مورد بهره بردارى قرار مى گيرد، انسان نيز پس از مرگ و تبديل شدن پيكرش به خاك، دگرباره به خواست خدا و قدرت او از خاك جدا مى شود و برمى خيزد و به سوى صحراى محشر روان مى شود.