تفسير مجمع البيان جلد ۱۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۶ -


/ سوره نحل / آيه هاى 74 - 68

68 . وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ.

69 . ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ َلآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ.

70 . وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ.

71 . وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ.

72 . وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ.

73 . وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَيْئاً وَ لا يَسْتَطِيعُونَ.

74 . فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.

ترجمه

68 - و پروردگارت به زنبور عسل الهام نمود كه از كوه ها و درختان و از داربست هايى كه مردم برافراشته مى دارند، خانه هايى [براى خود ]برگير [و بساز] .

69 - آن گاه از همه ميوه ها [و شيره گل ها وگياهان رنگارنگ ]بخور، و راه هاى پروردگارت را كه [براى تو] هموار شده است بپيما. از شكم آن شهدى [شفابخش ]با رنگ هاى گوناگون بيرون مى آيد كه در آن شفايى براى مردم است. به يقين در اين [حشره شگفت انگيز و چگونگى زندگى و تمدّن آن و شهد شفابخشش ] ، براى مردمى كه مى انديشند نشانه اى [از قدرت و حكمت خدا]ست.

70 - و خداست كه شما را آفريد، آن گاه [پس از زندگى مقررتان در اين جهان، جان ] شما را برمى گيرد، و از شما كسى است كه به فروترين [دوران عمر و] زندگى [خويش ] بازگردانده مى شود تا [سرانجام ] پس از دانشى [كه به دست آورده است ]چيزى نداند. بى ترديد خداوند دانا و تواناست.

71 - و خدا برخى از شما را در رزق [و روزى ] بر برخى ديگر برترى [و فزونى ]داد؛ [چرا كه توانمندى ها و كارآيى ها و كوشش ها متفاوت است ] . امّا كسانى كه برترى يافته اند بر آن نيستند كه [بخشى از ]روزى خويشتن را به بردگان خود باز دهند تا [بدين وسيله ]همگان در آن [رزق و روزى ] يكسان گردند. پس آيا [اينان ]نعمت خدا را انكار مى كنند [و به او شرك مى ورزند] ؟!

72 - و خداست كه از [جنس ] خودتان براى شما همسرانى قرار داد، و از همسرانتان فرزندان و نوادگانى برايتان پديد آورد، و از چيزهاى پاكيزه به شما روزى داد. پس آيا [شرك گرايان و ظالمان ]به [سوى ] باطل [و بيداد] مى گروند و نعمت خدا را ناسپاسى مى كنند؟!

73 - و جز خدا چيزهايى را مى پرستند كه مالك هيچ [گونه ] رزقى از [كران تا كران ]آسمان ها و زمين براى آنان نيستند و [بر هيچ كارى ]توانايى ندارند.

74 - بنابراين براى خدا مثل ها[ى ناروا] نزنيد؛ چرا كه خدا مى داند و شما نمى دانيد.

نگرشى بر واژه ها

ذلل: جمع «ذلول» و به مفهوم «رام» و «هموار» آمده است.

ارذل: پست تر.

حفده: جمع «حافد» و در اصل به مفهوم «سرعت در كار» آمده است، و بدان دليل كه ياران و نوادگان، در انجام كار و فرمانبردارى از انسان مى كوشند و فروگذار نمى كنند، به آنان نيز «حفده» گفته مى شود.

تفسير

وحى يا الهام غريزى به زنبور عسل

در آيات پيش برخى از شگفتى هاى آفرينش ترسيم گرديد، اينك در اين آيات به ترسيم زندگى پر اسرار و شگفت انگيز زنبور عسل اين حشره متمدّن و داراى نظام و تشكيلات بهت آور پرداخته و مى فرمايد:

وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ

و پروردگارت به زنبور عسل وحى نمود...

به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: پروردگارت به زنبور عسل الهام كرد.

و به باور «حسن» منظور از «وحى» در آيه شريفه اين است كه خداى دانا و توانا در نهاد زنبور عسل نيرويى قرار داده است كه در نهاد ديگر موجودات قرار نداده است.

«ابوعبيده» مى گويد: واژه «وحى» در كلام عرب به چند معنى آمده است:

1 - به مفهوم وحى به پيامبران،

2 - الهام،

3 - اشاره،

4 - نگارش و نوشتن،

5 - بيان اسرار و رازگويى.

پديده وحى در قرآن

مفاهيم و معانى پنجگانه اى كه از فرهنگ واژه شناسان براى واژه «وحى» آمد، از آيات نيز دريافت مى گردد؛ براى نمونه:

1 - وحى به پيامبران

در اين مورد قرآن از جمله مى فرمايد: ... او يرسل رسولاً فيوحى باذنه.(203)

... يا فرستاده اى مى فرستد و آن فرستاده خدا به فرمان او هر چه را خدا بخواهد به آن پيامبر وحى مى نمايد.

2 - به مفهوم الهام

در اين مورد از جمله مى فرمايد: و اوحى ربّك الى النّحل...

و پروردگارت به زنبور عسل الهام نمود كه از كوه ها و درختان و از داربست هايى كه مردم برافراشته مى دارند، خانه هايى براى خود برگير و بساز.

و نيز مى فرمايد: و اوحينا الى امّ موسى...(204)

و به مادر گرامى موسى الهام كرديم كه...

3 - به مفهوم اشاره سريع

واژه وحى در قرآن شريف به اين معنى نيز آمده است؛ براى نمونه مى فرمايد: فاوحى اليهم ان سبّحوا بكرة و عشياً(205)

و زكريا به آنان اشاره كرد كه بامداد و شامگاه خدا را ستايش كنيد و نماز گزاريد.

به باور «ضحاك» منظور اين است كه، به آنان نوشت كه چنين كنيد.

امّا به باور «مجاهد» به آنان اشاره كرد.

4 - به مفهوم رازگويى

واژه وحى به اين معنى نيز آمده است؛ براى نمونه مى فرمايد: ... يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غروراً(206)

پاره اى از آنها به پاره اى ديگر براى فريب، سخنان آراسته القا مى كنند...

به هر حال از ديدگاه عرب، اصل وحى به مفهوم آن است كه انسان نكته اى پوشيده و رازى نهانى را به ديگرى بگويد و او را آگاهى بخشد. و اين موضوع كه «ابن عباس» مى گويد: جز قرآن شريف هيچ پيام آسمانى و وحيى در كار نيست، منظورش وحى به مفهوم خاصّ است كه فرشته وحى بر قلب پاك پيامبر فرود مى آورد، وگرنه اين روايت و اين بيان در مقام نفى مفاهيم چندگانه وحى نيست.

با عنايت به آنچه در مورد وحى آمد، منظور آيه مورد بحث اين است كه خدا به زنبور عسل الهام فرمود كه در كوه ها و ميان جنگل ها و بر فراز درختان براى خود خانه بسازد و به ساختن عسل بپردازد.

أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ

واژه «يعرشون» در فرهنگ عرب، هم با ضمه آمده و هم با كسره، و به هر دو صورت نيز قرائت شده است.

به باور برخى مفهوم آن اين است كه: از آنچه مردم برافراشته مى دارند و بنياد مى كنند. و واژه «عرش» نيز به مفهوم «سقف» خانه است.

امّا به باور «كلبى» منظور «كندوهايى» است كه مردم براى زنبور عسل مى سازند. و اگر خدا به اين حشره شگفت انگيز الهام نفرموده بود داخل آنها نمى گرديد و در درون آنها خانه نمى ساخت.

چرا؟

در آيه شريفه به زنبور عسل فرمان داده شده است كه از كوه ها و درختان... خانه برگيرد و چگونه راه زندگى را گام سپارد، آيا مى توان به موجودى كه فاقد خرد و انديشه است فرمان داد؟

پاسخ

امر به زنبور عسل يا فرمان به آن حشره شگفت انگيز بسان وحى به آن است، كه دانشوران و قرآن پژوهان آن را به الهام غريزى تفسير مى كنند، و به كار بردن اين واژه ها در مورد اين حشره نوعى توسعه در به كارگيرى واژه هاست.

در دوّمين آيه شريفه در مورد زنبور عسل مى افزايد:

ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ

و به زنبور عسل دستور داديم كه از هر ميوه و شيره گل و درختى كه مى خواهد بچشد و بخورد.

فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً

و به راه هايى كه پروردگارت براى آن موجود حيرت آور قرار داده و رام و هموار ساخته است برود.

به باور «مجاهد» واژه «ذللاً» حال از واژه «سبل» است.

امّا به باور «قتاده»، حال از واژه «نحل» است و روشنگرى مى كند كه زنبور عسل بايد در حركت خود رام و فرمانبردار آفريدگارش باشد.

يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ

از شكم و درون زنبورهاى عسل، شهدى شفابخش به رنگ هاى گوناگون خارج مى شود؛ چرا كه عسل گاه سپيد و درخشان، گاه زرد و شفاف و گاهى سرخ است و گويى اين بيشتر به چگونگى بهره ورى زنبور از گل ها و گياهان بستگى دارد.

و نيز شگفت انگيز اين است كه عسل از دهان زنبور خارج مى گردد و به آب دهان انسان شباهت دارد. و آيه شريفه بدان دليل مى فرمايد: از درون وشكم آنها شهدى رنگارنگ خارج مى شود، كه كسى تصوّر نكند كه عسل تنها فرآورده دهان زنبور است و به فعل و انفعالات حيرت انگيز سازمان وجود او ربطى ندارد.

فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ

به باور «قتاده» منظور اين است كه عسل داروى دردهاى مردم است.

و «ابن مسعود» مى گويد: دو چيز شفاى دردهاست: يكى عسل و ديگرى قرآن شريف، پس، آن دو نعمت گران خدا را وا مگذاريد و از آنها دورى نجوييد.

«سدى» و «حسن» مى گويند: منظور اين است كه عسل شفاى دردهايى است كه بتوان از آن براى درمان آن بيمارى ها بهره گرفت.

امّا «مجاهد» بر آن است كه ضمير «فيه» به قرآن برمى گردد و منظور اين است كه از آنجايى كه در قرآن همه رواها و نارواها و حلال و حرام بيان شده است، مردم مى توانند از آن به عنوان نسخه اى شفابخش بهره ور گردند و شفا بگيرند.

به باور ما تفسير نخست كه از بيشتر دانشوران و مفسران آمده، از ديدگاه دوّم قوى تر است؛ چرا كه در آيه نامى از قرآن نيامده است تا ضمير به آن بازگردد.

درس هاى عبرت

در زنبور عسل، اين حشره پراسرار و شگفت انگيز درس هاى عبرت و دلايل تفكرانگيزى است، از آن جمله:

1 - نخست اينكه از اين حشره به ظاهر ناتوان و ريز، اين مادّه شيرين و شفابخش توليد مى شود، و اگر درست بينديشيم گويى هر زنبور عسلى يك كارخانه شگفت انگيزى براى توليد عسل است.

2 - اين مادّه شفابخش از همان نقطه اى خارج مى گردد كه نيش مى زند.

3 - در زندگى بسيار پيچيده و پراسرار و مترقّى و پرنظام و تشكيلات آن، شگفتى و ابتكار و بدايع حيرت زايى است كه هر كدام در خور مطالعه گسترده است.

4 - و شايد شگفت انگيزترين راز در زندگى زنبور عسل، زندگى اجتماعى و داراى تمدّن و نظام و تشكيلات آن است، و اين زندگى به گونه اى است كه براى هر گروهى از آنان رهبر و پيشوا و يا ملكه اى است كه بايد در چهارچوب مقررات، گروه و تشكيلات را اداره كند و نظام بخشد.

اميرمؤمنان عليه السلام با آگاهى ژرف از دنياى زنبور و نظام و تشكيلات آن فرمود: انا يعسوب المؤمنين.

من پادشاه و نظام بخش و پيشواى مردم باايمان و شايسته كردارم.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَ آيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ.

در آنچه آمد، براى مردمى كه مى انديشند نشانه هايى شگرف از قدرت و دانش بى كران خداست.

آفرينش انسان و نعمت عمر و زندگى

اينك به آفرينش انسان مى پردازد و مى فرمايد:

وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ

و خداى يكتاست كه شما را آفريد و نعمت هاى گوناگون مادى و معنوى را به شما ارزانى داشت.

ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ

آن گاه به هنگامه سرآمد عمرتان جان شما را برمى گيرد.

وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ

و به پاره اى از شما عمر طولانى ارزانى مى گردد و به دورانى از عمرتان مى رسيد كه قامت برافراشته و چهره زيبا و اندام و نيروى شما به ضعف و فرسودگى مى گرايد و به فروترين دوران عمر خود مى رسيد.

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: فروترين مرحله زندگى هفتاد وپنج سالگى است.

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نيز نظير اين بيان روايت شده است.

امّا «قتاده» آورده است كه فروترين مرحله عمر نود سالگى است.

لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً

در اين دوران است كه انسان به حال و روز كودكى باز مى گردد، و با پيرى و سالخوردگى بيشتر معلومات خود را فراموش مى كند، و گاه به گونه اى از ياد مى برد كه گويى هيچ نمى دانسته است.

به باور برخى منظور اين است كه علم و دانش او رو به كاهش مى گذارد.

إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ.

به يقين خدا به مصالح بندگانش دانا و بر تدبير كارشان تواناست.

نعمت مال و راز تفاوت روزى ها

در ترسيم نعمت هاى گوناگون خدا به انسان، اينك به بيان نعمت ديگرى پرداخته و مى فرمايد:

وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ

و خداست كه بر اساس حكمت خويش روزى برخى را گسترده ساخته و روزى برخى ديگر را تنگ و محدود مقرّر داشته و بدين وسيله برخى از شما را در رزق و روزى بر برخى ديگر برترى و فزونى بخشيده است.

فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ

در تفسير اين فراز دو نظر است:

1 - به باور گروهى از جمله «مجاهد»، «قتاده» و «ابن عباس» منظور اين است كه آنان بندگان و بردگان خود را در ثروت و دارايى خود سهيم نمى كنند تا با هم برابر شوند و فاصله طبقاتى را از ميان بردارند؛ چرا كه اين كار را براى خود عيب مى شمارند و نمى توانند آن را براى خود بپذيرند. با اين وصف بندگان مرا شريك و همتاى من مى انگارند، و همان گونه كه مرا مى پرستند تا به من تقرب جويند، آن خدايان ساخته و پرداخته و دروغين را نيز به همين منظور و براى اين هدف مى پرستند.

«ابن عباس» آورده است كه آيه مورد بحث درباره مسيحيان نجران فرود آمده و پيام آن اين است كه شما نصارا كه حاضر نيستيد بردگانتان در ثروت و دارايى شما شريك و سهيم گردند، پس چگونه مى پذيريد كه مسيح عليه السلام كه بنده خداست، شريك و همتاى او گردد؟!

2 - امّا به باور پاره اى منظور اين است كه آن كسانى كه خدا به آنان رزق و روزى و ثروت بسيارى داده است هرگز روزى دهنده بردگان و خدمتكاران خود نيستند، بلكه اين خداست كه روزى هر دو گروه را مى دهد؛ چرا كه آنچه را برده دار به برده اش مى دهد، از همان ثروتى است كه خدا به او ارزانى داشته است. بنابراين، اين خداست كه روزى دهنده به همگان است و در اين مورد برده داران و بردگان، و نيازمندان و ثروتمندان با هم يكسانند.

أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ.

پس آيا اين كفرگرايان و ناسپاسان اين نعمت هايى را كه برشمرديم انكار مى كنند؟

نعمت همسر و فرزند و يار و ياور

در پنجمين آيه مورد بحث به ترسيم نعمت هاى ارزشمند ديگرى پرداخته و مى فرمايد:

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً

و خداست كه از جنس شما برايتان همسرانى آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد.

وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً

و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوادگان ويارانى قرار داد تا زينت و شادى زندگى شما و يار و ياورتان باشند.

در مورد واژه «حفدة» ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «حسن» و «ابن عباس» منظور ياران و خدمتگزاران انسان مى باشند.

2 - امّا در روايت آمده است كه منظور كسانى هستند كه به وسيله دختر با انسان نسبت و پيوند پيدا مى كنند. و گروهى از جمله «ابن مسعود» و «سعيد بن جبير» نيز اين ديدگاه را برگزيده اند.

و از حضرت صادق عليه السلام نيز روايتى كه بيانگر اين ديدگاه است روايت كرده اند.

3 - از «ابن عباس» در روايتى آورده اند كه منظور پسر و فرزندان پسر است.

4 - در روايت سومى از «ابن عباس» آورده اند كه منظور پسران همسر از شوهر ديگر است.

5 - و از ديدگاه «مقاتل» منظور از «بنين» پسران كوچك است، و منظور از «حفدة» پسران بزرگى مى باشد كه يار و ياور پدر در فراز و نشيب زندگى هستند و براى او كار مى كنند.

وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ

و چيزهاى پاك و پاكيزه را كه مى پسنديد برايتان روا ساخت و آنها را روزى شما نمود و در دسترس شما قرار داد.

گفتنى است كه «مِنَ الطَّيِّباتِ» نشانگر آن است كه هر نعمت پاك و هر چيز پاكيزه اى رزق و روزى نيست؛ چرا كه رزق و روزى چيزى است كه انسان بتواند در آن تصرّف نمايد و ديگرى از تصرّف او جلوگيرى نكند.

أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ

آيا اين شرك گرايان به بت ها و خدايان دروغين و آنچه تحريم شده و شيطان در نظرشان آراسته است مى گرايند؟!

وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ.

و آيا اينان به نعمت هاى خدا - كه ترسيم شد - كفر مى ورزند؟

«ابن عباس» مى گويد: منظور نعمت هاى معنوى، همچون: نعمت يكتاپرستى و توحيدگرايى، نعمت قرآن و اسلام و نعمت وجود گرانمايه پيامبر است.

هشدار از آفت شرك و بيداد

قرآن پس از برشمردن زنجيره اى از نعمت هاى مادى و معنوى، اينك از آفت شرك هشدار مى دهد و مى فرمايد:

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَيْئاً وَ لا يَسْتَطِيعُونَ.

و شرك گرايان تيره بخت، جز خداى يكتا، خدايان ساخته و پرداخته اى را مى پرستند كه مالك هيچ رزق و روزى - از آسمان ها گرفته تا زمين - براى اين پرستشگران نيستند و كمترين قدرت و نقشى هم ندارند.

به باور برخى منظور از رزق و روزى از سوى آسمان، نعمت باران است و منظور از روزى و رزق از زمين، گياه و ميوه و مانند اينها.

و در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ

بنابراين در عبادت و پرستش و يا ديگر ابعاد توحيد، براى خدا همتا و شريك و همانندى قرار ندهيد؛ چرا كه او نظير و مانندى ندارد كه در خور پرستش باشد و او يكتا و بى همتاست.

به باور گروهى از جمله «ابن عباس» قرآن بدين وسيله شرك گرايان را از پرستش بت هاى رنگارنگ برحذر داشت و تاريك انديشى و بت پرستى آنان را مردود شمرد.

إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.

خداى يكتا مى داند كه ذات پاك او از شريك و همتا منزّه است، و شما نمى دانيد؛ امّا اگر درست بينديشيد به اين واقعيت پى خواهيد برد.

به باور پاره اى منظور اين است كه خدا مى داند كه شما از پرستش هاى ذلّت بار، از جمله بت پرستى چه زيان ها مى بريد، امّا خود اين را نمى دانيد؛ چرا كه اگر به راستى مى دانستيد، از پرستش آنها رويگردان مى شديد و به راه توحيد و تقوا گام مى سپرديد.