تفسير مجمع البيان جلد ۱۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


/ سوره اسراء / آيه هاى 30 - 26

26 . وَ اتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً.

27 . اِنَّ الْمُبْذِّرينَ كانُوا اِخْوانَ الشَّياطينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً.

28 . وَ اِمّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغآءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَولاً مَيْسُوراً.

29 . وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً اِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً.

30 . اِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشآءُ وَ يَقْدِرُ اِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبيراً بَصيراً.

ترجمه

26 - و حق خويشاوند و بينوا و [مسافر و] در راه مانده را بده؛ و هرگز [دارايى خويش را بيهوده ] مريز و مپاش.

27 - چراكه ريخت و پاش كنندگان برادران شيطان ها هستند و شيطان نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس است.

28 - و اگر [چيزى ندارى كه به نيازمندان كمك كنى و] در جستجوى بخششى از پروردگار خويش - كه به آن اميد بسته اى - از ايشان روى مى گردانى، پس با آنان سخنى نرم بگو.

29 - و دست خويش را بر گردنت زنجير مكن، و آن را بسيار نگشاى [كه هرچه دارى ببخشى ] آنگاه سرزنش شده و حسرت زده [بر جاى خود ]بنشينى.

30 - به يقين پروردگارت روزى را براى هركه بخواهد گسترده مى گرداند و [بر هركه بخواهد] تنگ مى سازد، بى گمان او [نسبت ] به بندگانش آگاه و بيناست.

نگرشى بر واژه ها

«تبذير»: ريخت و پاش نمودن و پراكنده ساختن ثروت، بسان افشاندن بذر در راه نادرست و ظالمانه، امّا اگر در راه درست و عادلانه هزينه شود «تبذير» گفته نمى شود.

«اعراض»: روى گردانيدن و روى برتافتن از روى نفرت يا روى آوردن به كار يا چيزى بهتر.

و گاه رويگردانى به منظور تحقير كسى انجام مى شود، چنانكه قرآن به پيامبر دستور مى دهد كه: از مردم نادان روى برتاب؛ «و اعرض عن الجاهلين»(40)

«محسور»: اندوه زده، و وامانده شده.

تفسير

رعايت حقوق آشنا و بيگانه و اداى آن

در آيات پيش، قرآن مردم را به توحيدگرايى و رعايت حقوق و حرمت پدر و مادر فراخواند، اينك روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نموده و مقررات و احكام ديگرى را ترسيم مى كند و نخست مى فرمايد:

وَ اتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ

و حقوق خويشاوندان را كه خدا مقرّر فرموده است به آنان بده.

به باور «ابن عباس» و «حسن» منظور اين است كه: و حقوق خويشاوندان را كه خدا واجب فرموده است براى آنان به رسميت بشناس و عطا كن.

امّا به باور «سدى» منظور دادنِ حقوق نزديكان پيامبر است.

وى مى افزايد: هنگامى كه «ابن زياد» امام سجاد عليه السلام را به سوى شام به همراه خاندان رسالت گسيل مى داشت تا يزيد در مورد آنان تصميم بگيرد، آن حضرت به مردى از شاميان فرمود: أ قرأت القرآن؟ آيا قران خوانده اى؟ آن مرد گفت: آرى؛ فرمود: أما قرأت و آت ذي القربى حقّه؟

آيا اين آيه را نخوانده اى كه مى فرمايد: و حقوق نزديكان پيامبر را ادا كنيد؟

پاسخ داد: چرا اين آيه را خوانده ام... آيا شما نزديكان پيامبريد؟ و انّكم ذو القربى الّذي امر اللّه ان يؤتى حقه؟

قال: نعم!(41)

فرمود: آرى، ما همان نزديكان پيامبريم كه در اين آيه مورد سفارش قرار گرفته ايم.

و اين مطلب از حضرت باقر و صادق عليهما السلام نيز روايت شده است.

«ابو سعيد خدرى» آورده است كه: با فرود اين آيه شريفه، پيامبر «فدك» را به فاطمه بخشيد.

لمّا نزل هذه الاية «و آت ذا القربى حقّه» اعطى رسول اللّه فاطمة فدكا»(42)

و نيز آورده اند كه «مأمون» نامه اى به «عبدالله بن موسى» نوشت و از او در مورد «فدك» پرسيد، كه وى در پاسخ نوشت: هان اى مأمون! بايد «فدك» به فرزندان فاطمه عليها السلام واگذار گردد، و به همين روايت استدلال كرد. خليفه عباسى نيز «فدك» را به فرزندان فاطمه عليها السلام واگذار نمود.

وَ الْمِسْكينَ

و زكات را كه حق بينوايان است به آنان بدهيد.

وَ ابْنَ السَّبيلِ

و نيز حق مسافر و درمانده را به آنان بدهيد.

وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً.

به باور «ابن عباس» و «ابن مسعود»، واژه «مبذّر» به مفهوم كسى است كه ثروت و امكانات را به ناروا هزينه مى كند.

و «مجاهد» مى گويد: اگر كسى اندك ثروتى در راه باطل و بيداد هزينه كند «مبذّر» است، امّا اگر همه ثروت خود را در راه حق و عدالت هزينه نمايد، به او «مبذّر» نمى گويند.

از امير مؤمنان عليه السلام آورده اند كه فرمود:

كن زاملة المؤمنين و ان خير المطايا امثلها و اسلمها ظهراً و لا تكن من المبذرين

گره گشا و باربردار از دوش مردم با ايمان باش، و بدان كه بهترين مركب ها آنهايى هستند كه درست و بجا رام باشند و وظيفه خود را انجام دهند، و مباد كه از اسرافكاران باشى و ثروت خود را بيهوده و به ناروا هزينه كنى.

اسرافكاران يا رهروان راه شيطان

در ادامه سخن در هشدار از بريز و بپاش و هزينه بيهوده ثروت و امكانات شخصى و ملّى، اينك در نكوهش عاملان اين گناه و زشتى مى فرمايد:

اِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا اِخْوانَ الشَّياطينِ

مردم اسرافكار برادران و رهروان راه شيطان ها هستند و در راه زشت و ظالمانه آنان گام مى سپارند.

گفتنى است كه در فرهنگ عرب به همراه در سفر مى گويند: «اخ السّفر»، برادر سفر و همراه راه.

و به كسى كه راه شيطان را گام سپرده است مى گويند: «اخ الشيطان»، برادر و پيرو شيطان، از اين رو قرآن به رهروان راه شيطان، برادران آن تعبير مى كند.

برخى گفته اند: منظور اين است كه اسرافكاران در دوزخ همراه و همنشين شيطان هايند.

وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً.

و شيطان موجود كفرانگرى است كه هماره در برابر پروردگارش ناسپاس است.

رعايت حرمت محرومان

پس از سفارش به رسيدگى به محرومان و اداى حقوق بينوايان و درماندگان، اينك به ترسيم شيوه برخورد شايسته و انسانى با آنان پرداخته و مى فرمايد:

وَ اِمّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَولاً مَيْسُوراً.

و هنگامى كه نتوانستى و امكانات و ثروتى نداشتى تا به محرومان و درماندگان نيكى كنى، و در انديشه طلب رحمت و بخشايش و گشايش از بارگاه پروردگارت هستى و اميد بسته اى كه با يارى و گشايش او بتوانى در آينده آنان را كمك كنى و مشكل آنان را برطرف سازى، در اين شرايط و در اين صورت هم با چهره اى گشاده و با احترام به آنان، وعده اى درست و محترمانه بده و با آنان به نرمى و مهر سخن بگو.

در اين مورد آورده اند كه پس از فرود اين آيه، هرگاه كسى از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله چيزى درخواست مى نمود و آن حضرت امكان يارى رسانى نداشت تا او را خشنود سازد، با چهره اى گشاده و با مهر مى فرمود: خدا ما و شما را از رزق و روزى و فزون بخشى خويش بهره ور سازد.

اعتدال و ميانه روى

پس از توصيه به انفاق و بخشش و رعايت حرمت محرومان، اينك به اصل انسانساز اعتدال و ميانه روى كه همه جا مطلوب و سازنده و يك ارزش اخلاقى و انسانى است سفارش مى كند و مى فرمايد:

وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً اِلى عُنُقِكَ

و دست خويشتن را بر گردنت نَبَند و از كسانى نباش كه از بخشش و انفاق خداپسندانه بيگانه اند. اين فراز در حقيقت نشانگر اوج بخل و تنگ چشمى است كه قرآن آن را نكوهش مى كند و هشدار مى دهد.

وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ

و از سوى ديگر دست خود را نيز به گونه اى باز مكن كه همه ثروت و امكانات خود را بى حساب بخشش و انفاق نمايى تا در نتيجه بسان كسى كه دستش تهى مى شود و چيزى در آن نمى ماند به تنگدستى و درماندگى دچار گردى.

فَتقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً.

چراكه اگر اين گونه رفتار كنى و توازن و اعتدال را رعايت نكنى، آنگاه است كه بايد اندوهگين و سرزنش شده بنشينى و چيزى نداشته باشى تا به وسيله آن كارى خداپسندانه انجام دهى.

اين بيان در تفسير آيه از «ابن عباس» و «سدى» آمده است، امّا به باور «قتاده» منظور اين است كه: اگر اصل اعتدال و ميانه روى در كارها از جمله انفاق را رعايت نكنى، درمانده و ندامت زده خواهى شد.

از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: در آن صورت، بسان خود، برهنه و عريان و فاقد پوشش خواهى ماند؛ چراكه واژه «محسور» به مفهوم «عريان» است.

به باور «جبايى» منظور اين است كه: اگر از انفاق خداپسندانه خوددارى ورزى، مورد سرزنش قرار خواهى گرفت، و اگر اسرافكارى پيشه سازى، اندوه زده و زيانكار خواهى شد.

«كلبى» مى گويد: منظور اين است كه: در انفاق به گونه اى نباش كه هرچه در اختيار دارى همه را بخشش كنى و آنگاه كه محروم و درمانده شدى و ديگرى آمد، چيزى نداشته باشى تا او را يارى كنى، چراكه اگر چنين شيوه ناسنجيده اى داشته باشى، زبان به سرزنش تو مى گشايند.

برخى آورده اند كه زنى از بينوايان فرزندش را به حضور پيامبر فرستاد و زره يا جامه اى كه مورد نيازش بود، از آن بزرگوار طلب كرد، و آن حضرت بزرگوارانه جامه خود را به آن پسر، انفاق كرد و بر اثر اين ايثار و فداكارى، در خانه ماند و نتوانست براى نماز به مسجد بيايد؛ چرا كه جامه ديگرى نداشت. كفرگرايان و بدانديشان آن حضرت را سرزنش كردند و با دروغبافى و تهمت پراكنى گفتند: او به خاطر بازى و خوشگذرانى، خواب مانده، و نماز و ياد خدا را از ياد برده است؛ آنگاه بود كه اين آيه شريفه فرود آمد و آن حضرت و همه پيروانش را به رعايت اعتدال در همه كارها از جمله انفاق در راه خدا سفارش كرد.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

اِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ

گنجينه ها و خزانه هاى رحمت پروردگارت گسترده و آكنده از نعمت است، امّا او بر اساس حكمت و مصلحت، گاه رزق و روزى برخى را توسعه و گسترش مى بخشد و گاه تنگ مى گيرد.

اِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبيراً بَصيراً.

چراكه او از حال بندگان آگاه و به مصلحت آنان بيناست، از اين رو، روزى يكى را گسترش مى بخشد و ثروت و امكانات را افزون مى سازد، و بر ديگرى تنگ مى گيرد. آرى تدبير او سنجيده و بر اساس مصحلت انسان هاست.

نظم و پيوند آيه شريفه

آخرين آيه مورد بحث، به آيه پيش از خود پيوند مى خورد و روشنگر آن است كه انسان بايد با توكّل و اعتماد به خدا انفاق نمايد و از بخل و تنگ چشمى خوددارى ورزد، از افراط و تفريط به دور باشد و اعتدال و ميانه روى را در همه كارها، از جمله انفاق و بخشش، راه و رسم خود سازد، چراكه خدا با همه قدرت بى كران و وصف ناپذيرش، اصل مصلحت و حكمت و اعتدال در كارها و تدبير در امور و روزى رسانى به انسان ها را، در موردشان رعايت مى كند؛ و بندگان خدا كه چيزى از خود ندارند به رعايت مصلحت و اعتدال در كارها سزاوارتر و زيبنده ترند.

/ سوره اسراء / آيه هاى 40 - 31

31 . وَ لا تَقْتُلُوا اَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ اِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِيّاكُمْ اِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبيراً.

32 . وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى اِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً.

33 . وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتى حَرَّمَ اللَّهُ اِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ اِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً.

34 . وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ اِلاَّ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ حَتّى يَبْلُغَ اَشُدَّهُ وَ اَوْفُوا بِالْعَهْدِ اِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْئُولاً.

35 . وَ اَوْفُوا الْكَيْلَ اِذا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ اَحْسَنُ تأْويلاً.

36 . وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئُولاً.

37 . وَ لا تَمْشِ فى الْاَرْضِ مَرَحاً اِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْاَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً.

38 . كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عَنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً.

39 . ذلِكَ مِمّا اَوْحى اِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ اِلهاً اخَرَ فَتُلْقى فى جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً.

40 . اَفَاَصْفيكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ اِناثاً اِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَولاً عَظيماً.

ترجمه

31 - و فرزندان خود را از بيم [فقر و] تنگدستى نكشيد؛ ما به شما و آنان روزى مى دهيم؛ راستى كه كشتن آنان گناهى بزرگ است.

32 - و به [گناه سهمگين و نفرت انگيز] زنا نزديك نشويد، چراكه آن كارى زشت [و ننگين ] و بد راهى است.

33 - و كسى را كه خدا [كشتن او را] تحريم فرموده است، مكشيد مگر بحق [و بر اساس عدل ]. و هر كس به ستم كشته شود، بى گمان براى سرپرست [و خونخواه ]او تسلّطى [عادلانه و انسانى بر ضد قاتل ] قرار داده ايم؛ پس او نبايد در كشتن زياده روى كند، چرا كه او [براى كيفر قاتل و رسيدن به حق خويش ] يارى شده است.

34 - و به دارايى يتيم - جز به نيكوترين شيوه - نزديك نشويد تا به مرز رشد خويش برسد؛ و به پيمان خويشتن وفا نماييد، چراكه در مورد پيمان ها پرسش خواهد شد.

35 - و هنگامى كه چيزى را پيمانه مى كنيد، پيمانه را درست [و عادلانه ]بدهيد و با ترازوى درست بسنجيد، چراكه اين [كار ]بهتر و نيك فرجام تر است.

36 - و از آنچه بدان دانشى ندارى، پيروى مكن؛ چراكه گوش، چشم و قلب، هر يك از آنها مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.

37 - و در زمين خرامان [و سرمست ] راه مرو؛ چراكه تو نه هرگز زمين را خواهى شكافت و نه هرگز در بلندى به كوه ها خواهى رسيد.

38 - همه اينها [زشت و ظالمانه است و] بدى [و ناپسندى ]اش نزد پروردگار تو ناپسنديده است.

39 - اين [سفارش ] از حكمت هايى است كه پروردگارت به تو وحى نموده است؛ و با خداى يكتا خدايى ديگر قرار نده كه سرزنش و رانده شده به [آتش شعله ور ]دوزخ افكنده خواهى شد.

40 - پس آيا پروردگارتان شما را به [داشتن ] پسران برترى داده و [براى خويشتن ]دخترانى از ميان فرشتگان برگرفته است؟ راستى كه شما سخن بزرگى مى گوييد.

نگرشى بر واژه ها

«قفو»: بر وزن «عفو» به مفهوم پى گرفتن اثر چيزى يا كسى و دنباله روى از آن است، و واژه «و لا تقف» از آن برگرفته شده است.

«خرق»: شكافتن.

«مرح»: شادمانى و خوشحالى بسيار به چيزى باطل و بيهوده.

تفسير

دوازده درس انسانساز و تحوّل آفرين

در آيات پيش، قرآن شريف پرتوى از مفاهيم بلند و معارف انسانساز عقيدتى و فكرى و اجتماعى را به همراه بيش از ده دستور سازنده و تحول آفرين ترسيم كرد، اينك در ادامه سخن به ترسيم دوازده دستور سازنده ديگر پرداخته و در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ لا تَقْتُلُوا اَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ اِمْلاقٍ

فرزندان خود را از بيم فقر و تنگدستى نكشيد.

واژه «لا تقتلوا» ممكن است منصوب، و بر «اَن لا تعبدوا» پيوند داشته باشد، و ممكن است مجزوم و نهى باشد؛ و بدين وسيله آفريدگار هستى مردم را از فرزندكشى و تجاوز به حق حيات كودكان هشدار مى دهد، چراكه آنان دختران خود را زنده به گور مى كردند.

نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِيّاكُمْ

ما، هم آنان را روزى مى دهيم و هم شما را.

اِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبيراً.

راستى كه كشتن آنان هم در جاهليت گناهى بزرگ بود و هم اينك گناهى بزرگ است.

هشدار از «زنا» و پيامدهاى آن

در دومين آيه مورد بحث در راه زدودن گناه و زشتكارى از كران تا كران جامعه و سوق دادن مردم به پاكى و پاكدامنى، به تحريم گناه بزرگ ديگرى پرداخته و مى فرمايد:

وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى

و به كار ننگين و نفرت انگيز «زنا» نزديك نشويد.

روشن است كه منظور از «زنا» آميزش آگاهانه با بيگانه و خارج از چهارچوب مقررات شرعى است.

اِنَّهُ كانَ فاحِشَةً

چرا كه آن كارى زشت و ظالمانه و گناهى بزرگ است. به بيان روشن تر، منظور اين است كه اين عمل زشت، هم در جاهليت زشت و ظالمانه بوده و هم اكنون زشت و ننگبار است؛ و نظير اين تعبير در قرآن بسيار است كه همه را بايد همين گونه تفسير كرد.

وَ ساءَ سَبيلاً.

و بد راهى است.

چرا كه هم خرد سالم آن را زشت و بد مى شمارد و هم وجدان زنده. ما مى دانيم كه فرزندان انسان دورانى طولانى نياز به پدر و مادر دارند، اگر اين راه زشت باز شود و كودكان از پدران و مادران ناشناخته و زشتكار ولادت يابند، هم نسبت ها و پيوندها گسسته مى شود و هم مقررات ارث بيهوده جلوه مى كند؛ هم صله رحم و پيوند با نزديكان و بستگان بى ثمر مى شود، و هم رعايت حقوق و حرمت پدر و مادر و فرزندان. همه اينها را خرد و وجدان بشرى زشت و ظالمانه مى شمارد.

امير مؤمنان عليه السلام از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده است كه فرمود:

في الزّنا ست خصال: ثلث في الدّنيا و ثلث في الاخرة.

فامّا اللواتي في الدّنيا فيذهب بنور الوجه، و يقطع الرّزق، و يسرع الفناء.

و امّا اللواتي في الاخرة فغضب الرّب، و سوء الحساب، و الدخول في النار. او الخلود في النار. (43)

در كار زشت و ظالمانه «زنا» شش پيامد زيانبار است كه سه پيامد آن در دنيا گريبان انسان را مى گيرد و سه پيامدش در سراى آخرت.

امّا آن پيامدهاى شومى كه در دنيا دامانگيز زناكار مى شود عبارتند از:

1 - صفا و روشنايى دل و جان را از انسان مى گيرد.

2 - رزق و روزى را قطع مى كند.

3 - و نابودى انسان را سرعت مى بخشد.

و امّا سه پيامد آن در سراى آخرت عبارتند از:

1 - خشم خدا.

2 - سختى عذاب.

3 - و ورود در آتش و يا ماندگارى در آن.

تأمين حق حيات

در سومين آيه مورد بحث، در راه تضمين حق حيات انسان - كه طبيعى ترين حق بشرى است - مى فرمايد:

وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتى حَرَّمَ اللَّهُ اِلاَّ بِالْحَقِ

و كسى را كه خدا جان و خونش را پاس داشته و محترم شمرده است - جز بر اساس حق و عدالت - نكشيد.

آرى خون ها و جان ها را خدا گرامى داشته است، مگر اينكه كسى كفرگرا و حق ستيز باشد، يا پس از ايمان و اسلام، راه كفر در پيش گيرد و يا دست به ريختن خون بى گناهى بزند و يا به زناى محصنه دست يازد كه در اين چند صورت به دست خويش حرمت جان و حق حيات خود را پايمال ساخته است.

وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً

و كسى كه به ناروا كشته شود، ما به سرپرست و خونخواه او اين حق را داده ايم كه از قاتل خونبها بگيرد يا او را مورد عفو و بخشش قرار دهد و يا به كيفر گناه بزرگش او را بكشد.

آنچه آمد، ديدگاه برخى از جمله «ابن عباس» است، امّا «قتاده» مى گويد: سرپرست و خونخواه مقتول، تنها مى تواند قصاص كند.

فَلا يُسْرِفْ فى الْقَتْلِ اِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً.

و او نبايد در كشتن زياده روى كند و از مرز مقررات بگذرد، كه او براى رسيدن به حق خويش و كيفر قاتل يارى شده است.

رعايت مال يتيم و عهدها و پيمان ها

در چهارمين آيه مورد بحث در پاسدارى از حقوق يتيمان و رعايت پيمان ها مى فرمايد:

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ

و به ثروت و دارايى يتيمان نزديك نشويد؛

اِلاَّ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ

مگر به نيكوترين شيوه و بهترين راه،

حَتّى يَبْلُغَ اَشُدَّهُ

تا آنان به حدّ و مرز، و مرحله رشد خويش نايل آيند.

وَ اَوْفُوا بِالْعَهْدِ

و به پيمان هاى خويش وفادار باشيد و در مورد مال يتيم و ديگر مطالب و مسائل، به محتواى وصيت بنگريد و بر اساس آن رفتار نماييد.

به باور دانشوران همه آنچه را كه خدا از راه فرمان بر انسان واجب ساخته، و يا از راه نهى و هشدار، تحريم فرموده است، همه آنها عهد و پيمان به حساب مى آيد. افزون بر آنها، گاه انسان به وسيله عهد و يا نذر و يا ديگر راه ها، چيزى را به عنوان عهد بر خود واجب مى سازد كه رعايت همه اينها لازم است.

اِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْئُولاً.

چراكه در مورد پيمان ها پرسش خواهد شد، و انسان در برابر چگونگى برخورد با آنها به پاداش و كيفر مى رسد.

به باور پاره اى منظور اين است كه از خود عهد و پيمان مى پرسند كه به چه چيز و چگونه تو را شكستند؟ درست همان گونه كه از دختران زنده به گور پرسش مى شود، كه چرا و به كدامين گناه كشته شده اند؟! «و اذا المَوؤدة سئلت.»(44)

عدل و داد در روابط اقتصادى

در ادامه سخن، به رعايت عدل و انصاف در داد و ستدها و روابط اقتصادى پرداخته و ضمن هشدار از كم فروشى، مى فرمايد:

وَ اَوْفُوا الْكَيْلَ اِذا كِلْتُمْ

هنگامى كه چيزى را براى ديگران پيمانه مى كنيد و مى سنجيد، آن را بر اساس عدل و داد بسنجيد و حقوق مردم را آن گونه كه شايسته و بايسته است بپردازيد و چيزى از آن فروگذار نكنيد كه به كم فروشى دچار خواهيد شد.

وَزِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقيمِ

به باور «زجاج» واژه «قسطاس» به مفهوم «ميزان» است، خواه كوچك باشد و يا بزرگ.

امّا به باور «حسن»، منظور «قپان» يا ديگر وسايل بزرگ است كه در سنجش به كار مى رود.

«مجاهد» مى گويد: اين واژه «رومى» است و به مفهوم عدل و داد آمده، و منظور اين است كه كالاها را به وسيله ميزانى كه زيانى متوجّه كسى نگردد بسنجيد و حقوق يكديگر را رعايت كنيد.

ذلِكَ خَيْرٌ

به باور «قتاده» منظور اين است كه، پاداش اين كار، بيشتر و پرارزش تر است.

امّا به باور «عطا» منظور اين است كه اين شيوه، به خدا نزديكتر است.

و برخى بر آنند كه اگر حقوق و حدود مردم به وسيله سنجش و پيمانه، بر اساس عدل و داد رعايت گردد، براى دنياى شما بهتر است، چراكه هم باعث خوشنامى شما مى گردد و هم ارزش خدا پسندانه امانت و امانتدارى، زندگى شما را رونق و صفا مى بخشد.

وَ اَحْسَنُ تأْويلاً.

و سرانجام اين راه و رسم عادلانه براى سراى آخرت نيز بهتر است.

و بدين سان آفريدگار هستى مردم را به رعايت حقوق يكديگر تشويق مى كند و از آنان مى خواهد كه در داد و ستدها و معاملات و تجارت ها كالا را به دقّت وزن كنند و بر اساس عدل و انصاف رفتار نمايند.

گفتار و كردار بايد آگاهانه و مسئولانه باشد

اينك به ترسيم اين درس انسانساز مى پردازد كه گفتار و كردار انسان توحيدگرا بايد بر اساس آگاهى و مسئوليت باشد، و تنها از دانش و آگاهى پيروى شود نه پندارها و بافته ها و هواها. در اين مورد مى فرمايد:

وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ

و از آنچه به آن دانش و آگاهى ندارى پيروى مكن.

به باور «ابن عباس» و «قتاده» منظور اين است كه، چيزى را كه نديده و نشنيده و نمى دانى، نگو شنيده و ديده ام و مى دانم.

امّا به باور «حسن» منظور اين است كه: پشت سر بندگان خدا بيهوده مگوى و از آنان غيبت نكن.

و «محمد حنفيه» مى گويد: منظور اين است كه:هرگز گواهى دروغ و ناروا نده.

امّا به باور ما آيه شريفه عموميت دارد و هرگونه گفتار، كردار، نوشتار و آهنگى را كه بر اساس دانش و آگاهى نباشد، همه را شامل مى شود و منظور اين است كه تنها آنچه را مى دانى درست است بگو، و تنها آنچه را يقين دارى حقيقت دارد پيروى كن، و جز آنچه را كه به درستى آن ايمان و يقين ندارى نگو و انجام نده و پيروى منما.

گروهى از اصحاب ما با استدلال به اين آيه برآنند كه عمل به خبر واحد و نيز اعتماد و عمل به قياس درست نيست، چرا كه قرآن از پيروى آنچه انسان به آن يقين ندارد و به راستى و درستى آن آگاه نيست، نهى فرموده است.

اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئُولاً.

به راستى كه گوش از آنچه شنيده، چشم از آنچه ديده و دل از آنچه خواسته، بازخواست خواهد شد. به بيان ديگر، همه صاحبان گوش و دل و چشم مسئولند و در برابر كارهايى كه به وسيله اين ابزارهاى شناخت و اين نعمت هاى گران خدا انجام مى دهند پرسش خواهند شد.

به باور برخى خود اين اعضا و اين ابزارهاى شناخت مسئولند و از خود آنها پرسش مى شود.

و از «ابن عباس» است كه گفت:

خدا از همه بندگان مى پرسد كه اين نعمت ها را در چه راه به كار گرفته و از آنها چگونه بهره ور شده اند.

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه فرمود:

لا يزول قدم عبد يوم القيامة بين يدي اللّه عزّ و جلّ حتى يسأله عن اربع خصال:

عمرك فيما افنيته،

و جسدك فيما ابليته،

و مالك من اين كسبته و اين وضعته،

و عن حبّنا اهل البيت.(45)

در روز رستاخيز هيچ بنده اى در حضور پروردگار گامى به سوى بهشت نمى نهد تا از چهار چيز مورد بازخواست و پرسش قرار گيرد؛ خدا از او مى پرسد:

1 - دوران زندگى ات را در چه راه و كارى سپرى كردى؟

2 - جسم و نيروهاى آن را چگونه و در خدمت چه هدف هايى فرسوده ساختى؟

3 - ثروت و دارايى خويش را از كدامين راه گردآورى و كجا هزينه نمودى؟

4 - و ديگر از محبت ما خاندان رسالت مى پرسند.

هشدار از آفت كبر و غرور

در هفتمين آيه مورد بحث در مبارزه با آفت خودپرستى و خودبزرگ بينى و غرور هشدار مى دهد و مى فرمايد:

وَ لا تَمْشِ فى الْاَرْضِ مَرَحاً

در روى زمين از روى خودخواهى و خود بزرگ بينى گام مسپار.

«زجاج» مى گويد: منظور اين است كه در روى زمين با خودخواهى و فخر فروشى راه نرو.

و به باور برخى واژه «مرح»، به مفهوم شادى به چيزى باطل و بى اساس است.

اِنَّكَ لَنْ تَخْرِق الْاَرْضَ

چرا كه تو نمى توانى سينه زمين را زير پاى خود بشكافى.

وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً.

و بر اثر تجاوز از مرز خود به كوه هاى بلند هم نمى توانى برسى.

به بيان ديگر، خدا در اين آيه در قالب مثالى مى فرمايد: هان اى انسان تو به وسيله آفت كبر و غرور به آنچه مى خواهى نخواهى رسيد، همان گونه كه اين كارها از تو ساخته نيست. بنابراين چرا به كارى كه هم بر تو گران است و هم به صلاح تو نيست، تن مى دهى؟

قرآن بدان دليل به بيان اين نكته پرداخته است كه، پاره اى مردم به هنگام راه رفتن كبر و فخر مى فروشند، و براى خودنمايى، سر و گردن خود را بالا مى گيرند و پاها را بر زمين مى كوبند تا بدين وسيله خود را بزرگ جا زنند. آفريدگار هستى روشنگرى مى كند كه اينان در درون خويش و در عالم حقيقت بسيار ناتوانند. نمونه اى از ناتوانى شان همين است كه نه مى توانند با كوبيدن پاهاى خويش بر زمين آن را بشكافند و نه با راست كردن سر و گردن به كوه هاى بلند برسند.

و بدين سان به بندگان درس تواضع و فروتنى و وقار مى دهد.

در هشتمين آيه مورد بحث در اشاره به گناهان و ضدارزش هايى كه از آنها سخن رفت و خدا يكى را پس از ديگرى تحريم فرمود، اينك مى فرمايد:

كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عَنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً.

همه آنچه از آنها هشدار داده شد، گناهش در پيشگاه خدا ناروا و ناپسند است. آرى ذات پاك او اين زشتكارى ها را نمى پسندد، و نمى خواهد كه بندگانش به آنها دست يازند. از اين آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه پندار جبرگرايان - كه انسان را ناگزير از انجام گناه مى نگرند - پوچ و بى اساس است، چراكه به بيان روشنِ اين آيه، خدا كارهاى زشت و ظالمانه را نمى پسندد و نمى پذيرد، با اين وصف چگونه مردم را به انجام آنها ناگزير مى سازد؟ چگونه يك چيز، هم مى تواند مورد پسند خدا باشد و هم مورد نفرت او؟!

در نهمين آيه مورد بحث دگر باره روشنگرى مى كند كه همه آنچه در اين آيات آمده است و مردم را به ارزش ها و كارهاى شايسته فراخوانده، و يا از كارهاى زشت و ظالمانه باز مى دارد، از جانب خداست، و اوست كه اينها را بر قلب مصفاى پيامبرش فرو فرستاده است:

ذلِكَ مِمّا اَوْحى اِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ

اين فرمان ها و هشدارهاى حكيمانه - كه انسان را با ارزش ها و ضد ارزش ها و رواها و نارواها آشنا مى سازند - همه از چيزهايى هستند كه خدا به تو اى پيامبر وحى كرده است.

وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ اِلهاً اخَرَ

و هرگز با خداى يكتا خدايى ديگر قرار نده.

و بدين سان روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى كند تا در دل ها و جان هاى مردم بهتر اثر گذارد، بسان آن آيه شريفه كه مى فرمايد:

و لقد اوحى اليك... لئن اشركت ليحبطنّ عملك... (46)

و به يقين به تو و به كسانى كه پيش از تو بودند وحى شده است كه اگر شرك ورزيد عملكردتان تباه شده و بى ترديد از زيانكاران خواهيد شد.

فَتُلْقى فى جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً.

چراكه اگر چنين كنى مورد سرزنش قرار گرفته و از رحمت و بخشايش خدا محروم شده و در آتش دوزخ سرنگون خواهى شد.

در آخرين آيه مورد بحث، قرآن، روى سخن را به كفرگرايان و خرافه پرستان مى كند كه فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند، و به منظور انگيزش خرد و انديشه آنان مى فرمايد:

اَفَاَصْفيكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنينَ

آيا پروردگار شما پسران را ويژه شما ساخت و شما را به اين نعمت برگزيد...؟

وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ اِناثاً

و براى خود از آن فرشتگان دخترانى برگزيد؟ و در همان حال شما را نيز در داشتن نعمت وجود دختران شريك خود ساخت؟

آيا به پندار شما آنچه بهتر است براى شما قرار داده و آنچه كم ارزش تر است آن را به خود اختصاص داده است؟

اِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَولاً عَظيماً.

راستى كه سخنى زشت و ظالمانه اى مى گوييد! گفتارى كه گناه آن سهمگين و كيفرش سخت و دردناك است؛ چراكه آنچه را نمى پسنديد به او نسبت مى دهيد، و فرشتگان را كه برترين بندگان اويند، به پندار خود در رديف پست ترين و فروترين بندگان قرار مى دهيد.

پرتوى از آيات

در آيات شانزده گانه اى كه در سه بخش، ترجمه و تفسير و دسته بندى گرديد، قرآن شريف به ترسيم زنجيره اى از مفاهيم عقيدتى، فكرى، اجتماعى، اخلاقى، خانوادگى، ارزشى و انسانى پرداخته و مردم را به عمل به آنها سفارش مى كند، و در كنارش از يك سلسله آفت ها و ضد ارزش ها باز مى دارد و هشدار مى دهد كه اگر جامعه ها و تمدن ها به اين نسخه شفابخش آسمانى بينديشند و بدان عمل كنند، از بسيارى آفت ها و بلاهاى اجتماعى و اخلاقى - كه قربانيان بسيار و زيان هاى سنگين و جبران ناپذيرى بر جاى مى گذارد - نجات خواهند يافت. اين مفاهيم و ارزش هاى نجات بخش و اين هشدارهاى زندگى ساز عبارتند از:

1 - يكتاپرستى و توحيدگرايى و ايمان راستين به آفريدگار هستى.

2 - دورى گزيدن از آفت شرك و بيداد در همه ميدان ها و صحنه ها.

3 - نيكى به پدر و مادر.

4 - نيكى به نزديكان.

5 - اداى حقوق محرومان.

6 - رعايت حقوق درماندگان.

7 - پرهيز از اسرافكارى و زياده روى و بريز و بپاش در زندگى.

8 - گفتار با مهر و لطف و بر اساس خير خواهى.

9 - اعتدال و ميانه روى در زندگى.

10 - رعايت حقوق كودك و حق حيات او.

11 - گوهر عفاف و پاكدامنى را پاس داشتن.

12 - رعايت حقوق بشر و از جمله حق حيات انسان ها.

13 - هشدار از خونريزى و خونخوارگى.

14 - تأمين حقوق كودكان بى سرپرست.

15 - رعايت حرمت پيمان ها و عهدها.

16 - عدل و داد در وزن و كيل كالاها.

17 - سنجش درست ارزش هاى مادى و شخصيت ها و قدر و منزلت آنها.

18 - گفتار حساب شده و درست و مسئولانه در همه ميدان ها.

19 - اظهار نظر تنها بر اساس آگاهى و دانش نه پندار و غرض.

20 - هشدار از آفت تكبر و خودكامگى.

21 - هشدار از آفت شرك و تباهى هاى آن.

22 - هشدار از پندارهاى بى اساس و بدعتگذارى ها...

آرى اگر فرد، خانواده و جامعه اى به اين مفاهيم و معارف و مقررات نيك و صادقانه بنگرد و درست و خداپسندانه عمل كند، هم به دنياى سعادتمندانه اوج خواهد گرفت، و هم در سراى آخرت رستگار خواهد شد.

/ سوره اسراء / آيه هاى 44 - 41

41 . وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فى هذَا الْقُرْانِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزيدُهُمْ اِلاَّ نُفُوراً.

42 . قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ الِهَةٌ كَما يَقُولُونَ اِذاً لاَبْتَغَوْا اِلى ذِي الْعَرْشِ سَبيلاً.

43 . سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبيراً.

44 . تُسَبِّحُ لَهُ السَّمواتُ السَّبْعُ وَ الْاَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ اِنْ مِنْ شَى ءٍ اِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ اِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُوراً.

ترجمه

41 - و بى گمان ما در اين قرآن [مفاهيم بلند و معارف عميق را به صورت هاى ]گوناگون بيان كرديم تا [آنان ] به خود آيند [و پند گيرند] امّا [اين حقايق ] جز بر [گريز و ]نفرت آنان [كه حق ستيزى را پيشه ساخته اند ]نيفزود.

42 - [هان اى پيامبر به آنان ] بگو: اگر همان گونه [كه شرك گرايان ]مى گويند: خدايانى [ديگر] به همراه خدا [ى يكتا] بود، در آن صورت [آنان براى به دست گرفتن تدبير امور هستى ] به سوى [خداوندِ] صاحب عرش راهى مى جستند.

43 - او [پاك و] منزّه است و از آنچه [شرك گرايان ] مى گويند بسى برتر [و والاتر ]است.

44 - آسمان هاى هفتگانه و زمين و هركه در آنهاست، او را به پاكى [و عظمت ]مى ستايند؛ و هيچ چيزى نيست جز اينكه با ستايش او تسبيح مى گويد، امّا شما تسبيح آنها را نمى فهميد. راستى كه او بردبار و بسيار آمرزنده است.

تفسير

بلاى حق ستيزى و حق گريزى

در آيات پيش، زنجيره اى از فرمان ها و هشدارهاى خدا ترسيم گرديد، اينك قرآن به بحث توحيدگرايى و شرك گرايى مردم باز گشته و در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فى هذَا الْقُرْانِ لِيَذَّكَّرُوا

ما در اين قرآن دليل هاى روشن و روشنگر يكتايى و قدرت بى كران خود را بارها و بارها باز مى گوييم، و نيز مفاهيم و معارف گوناگون و مثال ها و مطالب عبرت آموز و حكمت آموز را به روشنى و به طور گسترده و روشن بيان مى كنيم تا در همه آنها بينديشند و به درستى قرآن و مفاهيم و مقررات آن يقين پيدا كنند. لازم به يادآورى است كه بخش هاى از اين فراز به دليل روشن بودن حذف شده است.

وَ ما يَزيدُهُمْ اِلاَّ نُفُوراً.

و اين كفرگرايان نه تنها از اين مفاهيم روشن و گويا و اين حقايق ارجدار و روشنگر بهره اى نمى برند، كه هماره بر حق ستيزى و گريز آنان از حق، افزون مى گردد.

آيه شريفه به ظاهر بيانگر آن است كه اين حقايق روشن بر گريز و نفرت آنان مى افزايد، و اين بدان جهت است كه آنان بر اثر فرود تدريجى آيات و بيان گوناگون حقايق و مفاهيم آسمانى به وسيله پيامبر، بر لجاجت و حق ناپذيريشان افزون گشت و كارشان به رويارويى و شرارت كشيد.

نظير آيه مورد بحث و مفهوم آن در بعثت نوح نيز آمده است كه مى فرمايد:

فلم يزدهم دعايي الاّ فراراً(47)

پس دعوت من جز بر گريز آنان از حق نيفزود.

حكمت فرود قرآن

اينك جاى طرح اين پرسش است كه اگر به راستى مطلب اين گونه است و با فرود تدريجى قرآن، بر شرارت و نفرت و گريز آنان از حق افزوده مى شود، پس حكمت و ثمره اين فرود چيست؟

پاسخ

ثمره انسانساز و حكمت فرود آن بسيار است كه از آن جمله:

1 - راه بهانه جويى و بهانه تراشى مسدود مى گردد و بر همگان اتمام حجت مى شود كه راه هدايت كدام است و راه شقاوت و گمراهى چيست، تا هر كس هر كدام را خواست آگاهانه برگزيند.

2 - واكنش همه در برابر قرآن يكسان نيست؛ بسيارى هم از نور آن چراغ زندگى مى افروزند و راه سازندگى و تزكيه نفس و پالايش جان را برمى گزينند و هدايت مى پذيرند.

3 - افزون بر آنچه آمد، اگر قرآن شريف فرود نمى آمد و روشنگرى نمى كرد و تعالى جويان را به سوى والايى و درستى رهنمون نمى گشت و به گناهكاران و همان حق ستيزان هشدار نمى داد، همانان دست به تباهى هاى بزرگ ترى مى زدند و تيرگى هاى بيشترى پديد مى آوردند. با اين بيان، فرود قرآن بر اساس انبوهى از حكمت ها و مصلحت ها و هدف هاى بلند و انسانساز است، و انگيزه گريز آن تيره بختان از حق و عدل نيز، از درون آلوده و بدانديشى و گناه خودشان ريشه مى گرفت، و به خاطر عدم تعمّق و تفكر درستشان، فرود تدريجى آيات و دليل هاى روشن و روشنگر و بيان آنها به وسيله پيامبر را نقشه ها و نيرنگ ها مى پنداشتند و از حق فرار مى كردند.

دليلى ديگر بر يكتايى خدا

در دومين آيه مورد بحث، قرآن، به ترسيم دليلى ديگر از دليل هاى يكتايى و بى همتايى آفريدگار هستى پرداخته و روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى نمايد و مى فرمايد:

قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ الِهَةٌ كَما يَقُولُونَ اِذاً لاَبْتَغَوْا اِلى ذِي الْعَرْشِ سَبيلاً.

هان اى پيامبر! به شرك گرايان بگو: اگر براى خداى يكتا، همان گونه كه شما مى پنداريد و مى گوييد، همتا و شريكى بود، آن همتايان نيز در جستجوى راهى بر مى آمدند تا به فرمانرواى عرش نزديك گردند، و مى كوشيدند تا نزد او منزلت و موقعيتى بيابند، چراكه مى فهميدند كه خدا از آنان برتر و بالاتر است.

اين بيان، ديدگاه «مجاهد» و «قتاده» در تفسير آيه شريفه است، امّا به باور بيشتر مفسران منظور اين است كه: اگر براى خدا شريك و همتايانى بود، آنها مى كوشيدند تا با او برابرى كنند و راهى براى شكست آن فرمانرواى پراقتدار هستى بيابند، چراكه آن همتايان و شريك هاى پندارى شرك گرايان، در صفات و ويژگى ها نيز با هم برابرند. از اين رو طبيعى است كه هركدام بكوشد تا رقيب و همتا را از ميدان بيرون ساخته و قلمرو فرمانروايى خود را گسترش بخشد و جهان را از وجود رقيب و نظير پاك سازد؛ و چون چنين چيزى نيست، پس براى آفريدگار هستى همتايى نيست.

آيه مورد بحث در حقيقت اشاره به دليلى از دلايل توحيد است كه در زبان دانشمندان و فلاسفه به «دليل تمانع» شهرت دارد و منظور اين است كه: اگر جهان جز يكتا خداى هستى، خداى ديگرى داشت، در آن صورت به صحنه درگيرى و پيكار خدايان و به كانون آشوب و فتنه و جنگ قدرت و تبهكارى تبديل مى شد.

در ادامه سخن در همين مورد، قرآن شريف خدا را برتر و بالاتر از پندار شرك گرايان شمرده و در اين مورد مى فرمايد:

سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبيراً.

خداى يكتا از آنچه آنان مى گويند و در مورد او مى پندارند، پاك و منزه و بسى برتر و بالاتر است.

منظور از برترى صفات خدا و ويژگى هاى او اين است كه هيچ صفتى نمى تواند با صفات والاى او برابرى كند؛ از اين رو او تواناتر، آگاه تر، داناتر، پرمهرتر، دادگرتر، آمرزنده تر، بخشاينده تر و بخشنده تر است و برايش نظير و همتايى نيست.

در چهارمين آيه مورد بحث، قران، به ترسيم يكى از نشانه هاى بى شمار برترى و اقتدار آفريدگار هستى پرداخته و مى فرمايد:

تُسَبِّحُ لَهُ السَّمواتُ السَّبْعُ

آسمان هاى هفتگانه... او را به پاكى مى ستايند.

وَ الْاَرْضُ

و نيز كران تا كران زمين...

وَ مَنْ فيهِنَ

و همه كسانى كه در آنها هستند، او را به عظمت و پاكى ستايش مى كنند.

روشن است كه مفهوم «تسبيح» و «ستايش» در اين آيه شريفه به مفهوم دلالت آسمان ها و زمين بر يكتايى و عدل خداست.

و باز روشن است كه اين ستايش معنوى، بسان ستايش به وسيله گفتار و نوشتار نيست، و چه بسا كه از ستايش لفظى نيرومندتر و قوى تر است، چراكه اين نوع از ستايش راهنما و دليل يكتايى و عظمت و قدرت بى كران آفريدگار است و انسان را به مرز علم و اوج يقين مى رساند.

وَ اِنْ مِنْ شَى ءٍ اِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ

و هيچ پديده اى در كران تا كران آسمان ها و زمين و درياها و جهان نيست، جز اينكه با ستايش ذات پاك او تسبيح مى گويد، و وجود و آفرينش آن بر يكتايى و قدرت آفريدگارش گواهى مى دهد، چراكه همه پديده ها حادث هستند و در برابر آن پديد آورنده توانا، سر تعظيم فرود آورده و پيشانى بندگى به آستانش مى سايند و با همه وجود نياز خود به يك آفريننده را نشان مى دهند و اثبات مى كنند.

با اين بيان، همه پديده هاى بى شمار و رنگارنگ عالم وجود، هركدام به تنهايى دليل وجود آفريدگار توانا و بى نياز و پراقتدار خويشند، و نشان مى دهند كه فراتر از اين پديده هاى سراپا نياز و فناپذير، قدرت بى كرانى است كه بى نياز و فناناپذير است و همو هستى بخش و گرداننده هستى است.

به باور «حسن» منظور آيه شريفه اين است كه هر يك از موجودات زنده او را مى ستايند.

امّا به باور گروهى از جمله «حسن»، همه پديده هاى جهان هستى، از حيوانات وحشى گرفته تا اهلى، پرندگان آسمان ها، ماهيان درياها و اقيانوس ها، سنگريزه ها تا برگ درختان، طنين رعد تا درخشش برق، رگبار باران تا غرش سيلاب و صداى لرزش درها، همه و همه ستايشگر ذات پاك اويند و او را به پاكى مى ستايند.

وَ لكِنَ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ

امّا شما نغمه دل انگيز ستايش و ثناى آنها را نمى فهميد، چراكه در آنها آن گونه كه بايد نظاره نمى كنيد و متفكّرانه نمى انديشيد.

اِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُوراً.

راستى كه او خدايى بزرگ و بردبار و بسيار آمرزنده است؛ او به شما مهلت توبه و جبران اشتباهات مى دهد و در كيفرتان شتاب نمى كند، و اگر روى توبه به بارگاه او بياوريد از گناه شما مى گذرد و شما را مى آمرزد.