تفسير مجمع البيان جلد ۱۸

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۳ -


سوره مؤمنون - آيه هاى 30 - 26

26. قَالَ رَبِّ انصُرْنِى بِمَا كَذَّبُونِ.

27. فَاَوْحَيْنَا اِلَيْهِ اَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِاَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَاِذَا جَآءَ اَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَاَهْلَكَ اِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَولُ مِنْهُمْ وَلاَ تُخَاطِبْنِى فِى الَّذِينَ ظَلَمُوا اِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ.

28. فَاِذَا اسْتَوَيْتَ اَنْتَ وَمَن مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى نَجّينَا مِنَ الْقَومِ الظَّالِمِينَ.

29. وَقُل رَّبِّ اَنزِلْنِى مُنزَلاً مُّبَارَكًا وَ اَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ.

30. اِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ وَاِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ.

ترجمه

26 - [نوح، رو به بارگاه خدا آورد و] گفت: پروردگارا! در برابر آن [بيدادگرانى ]كه مرا دروغگو شمردند، تو مرا يارى كن!

27 - پس به او وحى نموديم كه [هان اى نوح!] اينك زير نظر ما و [در پرتو ]وحى [و رسالت ] ما، كشتى را بساز؛ و هنگامى كه فرمان [عذاب از سوى ] ما در رسيد و [آب از] تنور جوشيدن آغاز كرد، از هر نوع [جاندارى كه خواستى ] يك جفت در آن [كشتى ]ببر؛ و خانواده ات را [نيز] جز كسى از آنان كه سخن [و وعده عذاب ] بر او پيشى گرفته است، [بر آن كشتى نجات ] سوار كن! و درباره كسانى كه ستم كرده اند با من سخن نگو؛ چرا كه آنان [به كيفر كردار ناپسندشان ] غرق خواهند شد.

28 - و هنگامى كه تو [اى نوح!] و كسانى كه به همراه تو هستند، بر آن كشتى [نجات ]نشستى، [با همه وجود رو به آفريدگار دريا و كشتى كن و] بگو: ستايش از آنِ خداوندى است كه ما را از گروه ستمكاران رهايى بخشيد.

29 - و بگو: پروردگارا! مرا در جايى پربركت فرودآور و [تويى ] تو [كه ]بهترين فرود آورندگانى.

30 - براستى كه در اين [سرگذشت شنيدنى ] نشانه هايى [از يكتايى و قدرت آفريدگار هستى است ] و بى گمان ما آزمون كننده [آنان ] بوديم.

تفسير - فرجام عبرت انگيز يك جامعه گستاخ و بيدادپيشه

قرآن پس از ترسيم منطق نوح و پاسخ سست و گستاخانه مخالفان وحى و رسالت و پس از اشاره به باران تهمتها و برچسب هايى كه به آن بنده برگزيده خدا مى باراندند، اينك به نيايش او به بارگاه خدا و يارى خواهى اش پرداخته و مى فرمايد:

قَالَ رَبِّ انصُرْنِى بِمَا كَذَّبُونِ.

نوح گفت: پروردگارا، در برابر آن ظالمان و حق ناپذيرانى كه مرا دروغگو مى خوانند، و برچسب ديوانگى مى زنند و ستم مى كنند، مرا يارى كن و آنان را نابود ساز!

در دوّمين آيه مورد بحث كه در حقيقت پاسخ خدا به بنده برگزيده اش «نوح» است، مى فرمايد:

فَاَوْحَيْنَا اِلَيْهِ اَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِاَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا

آنگاه ما به او وحى كرديم كه در برابر ما و در پرتو وحى و فرمان ما كشتى را بساز.

به باور پاره اى، منظور، اين است كه ما به او وحى كرديم كه در برابر ديدگان فرشتگان و ايمان آوردگان راستين كه دوستان ما هستند، به ساختن كشتى بپرداز.

فَاِذَا جَآءَ اَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيْهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ

و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد و از درون تنور، آب جوشيدن گرفت، بدان كه زمان آمدن آن طوفان سهمگين نزديك شده است؛ از اين رو از هر نوع حيوان يك جفتِ نر و ماده برگزين و در كشتى درآور.

وَاَهْلَكَ اَلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَولُ مِنْهُمْ

و نيز خانواده ات را - جز كسى از آنان كه پيش از اين وعده كيفر و نابودى اش را داده ايم - بر آن كشتى نجات سوار كن.

وَلاَ تُخَاطِبْنِى فِى الَّذِينَ ظَلَمُوا اِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ.

و ديگر در مورد سرنوشت ظالمان و حق ستيزان - كه بايد به كيفر كردار زشت خود برسند - با من گفتگو مكن و نجات آنان را تقاضا منما؛ چرا كه آنان در اين طوفان و غرقاب؛ نابود خواهند شد.

در سوّمين آيه مورد بحث مى افزايد:

فَاِذَا اسْتَوَيْتَ اَنْتَ وَمَن مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى نَجَّينَا مِنَ الْقَومِ الظَّالِمِينَ.

هنگامى كه با همراهان توحيدگرا و با ايمانت در كشتى قرار گرفتى، با همه وجود بگو: ستايش از آن خداى فرزانه و توانايى است كه ما را از شرارت و شقاوتِ مردم ستمكار و حق ستيز رهايى بخشيد.

و نيز در ادامه سخن با آن پيامبر بزرگ مى افزايد:

وَقُل رَّبِّ اَنزِلْنِى مُنزَلاً مُّبَارَكاً

و بگو: پروردگارا، مرا در قرارگاهى پربركت و پرنعمت فرودآور؛ چرا كه نجات و رهايى حقيقى در اين است كه آنان را در چنين جايگاهى فرود آورد.

به باور پاره اى، منظور از قرارگاه پربركت، خود كشتى است.

و به باور پاره اى ديگر، منظور، كشتى است و پربركت بودن بخاطر اين است كه وسيله نجات است.

به باور برخى منظور اين است كه بگو: پروردگارا! مرا در سرزمينى پر دار و درخت و پر آب و نعمت فرود آور.

و به بار برخى ديگر، منظور از پربركت بودن قرارگاه و فرودگاه مورد تقاضا اين است كه در جايى ما را فرود آور كه نسل همراهانم فراوان گردد.

وَاَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ.

و تو اى خداى من! براستى كه بهترين فرودآورندگانى؛

چرا كه من بر اين باورم كه جز ذات پاك تو و جز به خواست تو هيچ كس ديگر نمى تواند كسى را در جايگاهى پرناز و نعمت فرود آورد و ضمن ارزانى داشتن نعمتهاى بسيار به او و برطرف ساختن نيازهايش، او را امنيّت بخشد و از آفت ها و خطرها وى را مصون دارد.

«حسن» در اين مورد آورده است كه: در كشتى نوح، هفت تن توحيدگرا و داراى ايمان راستين بودند كه نوح، هشتمين آنان و الگو و مقتدايشان بود.

و برخى آورده اند كه شمار آنان به هشتاد نفر مى رسيد.

در آخرين آيه مورد بحث، ضمن يك جمع بندى و نتيجه گيرى جالب و تفكّرانگيز از اين سرگذشت الهام بخش و رويداد شنيدنى مى فرمايد:

اِنَّ فِى ذَلِكَ َلاَيَاتٍ

براستى كه در سرگذشت نوح و دعوت انسان ساز او و كار ساختن كشتى به فرمان خدا و در پرتو وحى و نيز در نجات او و همراهان شايسته كردار و با ايمانش و نابودى دشمنانش با آن طوفان و عذاب تكان دهنده، براى خردمندان و خردورزان دليلهاى روشنى از يكتايى و قدرت و دانش بى كران خداست.

وَاِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ.

و بى گمان ما همه را مورد آزمايش قرار مى دهيم و آنان را به تفكّر برمى انگيزيم تا با نگرش بر آيات و نشانه هاى گوناگون، آفريدگار هستى را بشناسند.

و آنان را نيز با فرستادن نوح و دعوت توحيدى و انسانى او، و با پند و اندرزها و هشدارهاى درس آموز و تكان دهنده،

و با ديگر شيوه ها و نعمتها و وسائل آزموديم، تا شايد ايمان آورند و در برابر حق سر تعظيم و تسليم فرود آورند، امّا آنان همچنان به گستاخى و بيداد خود پاى فشردند و گناه كردند، و سرانجام فرجام شوم كارشان گريبانشان را گرفت.

سوره مؤمنون - آيه هاى 40 - 31

31. ثُمَّ اَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ.

32. فَاَرْسَلْنَا فِيْهِمْ رَسُولاَ مِنْهُمْ اَنِ اعْبُدُوا الَّلهَ مَا لَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَيْرُهُ اَفَلاَ تَتَّقُونَ.

33. وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقآءِ الْاخِرَةِ وَ اَتْرَفْناهُمْ فى الْحَيَاةِ الدُّنْيا ما هذَا اِلّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ.

34. وَ لَئِنْ اَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ اِنَّكُمْ اِذاً لَخاسِرُونَ.

35. اَيَعِدُكُمْ اَنَّكُمْ اِذَا مِتُّمْ وَكُنْتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً اَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ.

36. هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ.

37. اِنْ هِىَ اِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ.

38. اِنْ هُوَ اِلاَّ رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ.

39. قَالَ رَبِّ انْصُرْنِى بِمَا كَذَّبُونِ.

40. قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ.

ترجمه

31 - آنگاه پس از آنان نسلهايى ديگر پديد آورديم.

32 - و در ميان آنان پيامبرى از [جامعه و مردم ] خودشان فرستاديم كه: [به آنان بگويد:] خداى يكتا را بپرستيد؛ جز [ذات پاك و بى همتاى ] او هيچ خدايى براى شما نيست، پس آيا [از او] پروا نمى داريد؟!

33 - و سردمداران جامعه اش كه كفر ورزيده و ديدارِ [ پاداش و كيفر] آن جهان را دروغ انگاشته بودند، و آنان را در زندگى اين جهان، ناز و نعمت بسيار داده بوديم، گفتند: اين [مرد] جز بشرى همانند شما نيست؛ او از آنچه شما مى خوريد، مى خورد؛ و از آنچه شما مى نوشيد، مى نوشد [و در شهر و ديار شما زندگى مى كند].

34 - و اگر شما از بشرى بسان خودتان فرمان بريد، آنگاه است كه زيانكار خواهيد بود.

35 - آيا او به شما وعده مى دهد كه وقتى جهان را بدرود گفتيد و [به ]خاك و استخوانهايى [پوسيده تبديل ] شديد، [باز هم از گورها زنده ] بيرون آورده خواهيد شد؟!

36 - [راستى ] چه دور است، دور، آنچه وعده داده مى شويد!

37 - زندگى، جز همين زندگى دنياى ما نيست؛ [در اين جهان است كه گروهى از ما بر پايان عمر خويش مى رسيم و] مى ميريم و [بجاى آنان گروهى ديگر ديده به جهان مى گشاييم و] زندگى مى يابيم و [پس از اين مرگ ] ديگر برانگيخته نخواهيم شد.

38 - او تنها مردى [دروغ پرداز] است كه دروغى بر خدا مى بندد؛ و ما به او ايمان نخواهيم آورد.

39 - [پيامبرشان رو به بارگاه خدا آورد و] گفت: پروردگارا، در برابر آن [بيدادگرانى ]كه مرا دروغگو انگاشتند ياريم فرما!

40 - [پروردگارش ] فرمود: [تو در راه حق پايدارى ورز كه آنان ]پس از اندك زمانى، سخت پشيمان خواهند شد.

تفسير - انحطاط و سقوط جامعه اى ديگر

پس از ترسيم سرگذشت الهام بخش نوح و فرجام عبرت انگيز جامعه حق ستيز عصر او، اينك به سرنوشت دردناك جامعه حق ناپذير ديگرى پرداخته و مى فرمايد:

ثُمَّ اَنشَاْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا اخَرِينَ

پس از جامعه نوح و مردم روزگار او، نسل و تبار ديگرى پديد آورديم.

منظور از واژه «قرن»، مردم يك عصر است كه با هم نزديكند و در يك عصر و زمان زندگى مى كنند.

در اين مورد كه منظور از اين جامعه و مردمى كه پس از قوم نوح پديد آمدند، كدامين نسل و جامعه است، دو نظر آمده است:

1 - به باور برخى منظور از اين نسل و گروه، جامعه «عاد» مى باشد كه قوم «هود» بشمار مى رفتند.

2 - امّا به باور «جبايى»، منظور، «ثموديان» هستند كه بوسيله خروش آسمانى - به كيفر بيدادشان - نابود شدند و پرونده ننگبار زندگى شان بسته شد.

در دوّمين آيه مورد بحث، در باره همان مردم مى فرمايد:

فَاَرْسَلْنَا فِيْهِمْ رَسُولاَ مِنْهُمْ اَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَيْرُهُ

و در ميان آنان پيامبرى از خودشان فرستاديم كه: هان اى مردم! خداى يكتا را بپرستيد كه جز او هيچ خدايى براى شما نيست.

ترجمه

پس آيا پرواى خدا را پيشه نمى سازيد؟

در سوّمين آيه مورد بحث، در ترسيم واكنش آن مردم كفرگرا و گستاخ و منطق سست و مغرورانه آنان مى فرمايد:

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقآءِ الاخِرَةِ وَ اَتْرَفْناهُمْ فى الْحَيَاةِ الدُّنْيا ما هذَا اِلّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ.

و سردمداران جامعه او كه كفر ورزيده و راه بيداد در پيش گرفته بودند و ديدارِ پاداش و كيفر آخرت را دروغ انگاشته و با اين وصف، ما از روى مصلحت و حكمت و براى آزمون، نعمتهاى بسيارى در اين زندگى دنيا به آنان داده بوديم، در برابر دعوت خيرخواهانه و عادلانه او ايستادند و گفتند: اين مرد فقط بشرى است همانند شما؛ او نيز از آنچه شما مى خوريد مى خورد و از آنچه شما مى نوشيد مى نوشد و هيچ امتياز و برترى بر شما ندارد كه پيام آور خدايش بدانيم!!!

و در ادامه مخالفت خويش با وحى و رسالت به فريبكارى پرداختند كه:

وَ لَئِنْ اَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ اِنَّكُمْ اِذاً لَخاسِرُونَ.

و اگر شما از انسانى همانند خودتان فرمان بريد و دعوت او را پاسخ مثبت گوييد، در آن صورت، بى ترديد، از زيانكاران خواهيد بود.

و نيز در ادامه گمراهگرى و حق ستيزى خود، به انكار معاد و جهان پس از مرگ و پاداش و كيفر و بهشت و دوزخ پرداخته و گفتند:

اَيَعِدُكُمْ اَنَّكُمْ اِذَا مِتُّمْ وَكُنْتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً اَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ.

آيا اين پيامبر خدا به شما وعده مى دهد كه وقتى مرديد و به خاك و استخوانهاى پوسيده تبديل شديد، باز هم زنده شده و از گورهاى خويش بيرون آورده مى شويد؟!

و با تعصّب و حق ستيزى بسيارى تأكيد كردند كه:

هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ.

وه، كه چه دور و ناشدنى است، آنچه بدان وعده داده مى شويد.

و بر انكار خويش لجوجانه پافشارى كردند كه:

اِنْ هِىَ اِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا

جز اين زندگى دنيا كه ما در آن هستيم هيچ زندگى و جهان ديگرى نيست؛ در همين دنياست كه هماره گروهى ديده به جهان مى گشايند و گروهى جهان را بدرود مى گويند و براى هميشه پرونده زندگى شان بسته مى شود؛ و زندگى و آفرينش نوين و ديگرى در كار نيست.

وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ.

و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد.

و در پايان، بر حق ستيزى و گمراهگرى خويش نيز افزودند كه:

اِنْ هُوَ اِلاَّ رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً

او جز مردى دروغ پرداز نيست كه بر خدا دروغى سهمگين مى بندد.

وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤمِنِينَ.

و ما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد و رسالت و دعوت او را گواهى نخواهيم كرد!

و پس از اين همه شرارت و شقاوت و حق ستيزى و گستاخى آنان بود كه پيامبرشان رو به بارگاه خدا كرد كه:

قَالَ رَبِّ انْصُرْنِى بِمَا كَذَّبُونِ.

پروردگارا! مرا در برابر آن بيدادگرانى كه رسالت و دعوتم را دروغ مى انگارند و حق را نمى پذيرند و از هيچ دروغ پردازى و اذيت و آزارى دست نمى دارند، يارى فرما! آرى، خدايا تو خود يار و ياور من باش!

و از پى اين نيايش دل انگيز و راز و نياز خالصانه بود كه دعاى آن پيامبر بشردوست پذيرفته شد و پاسخ آمد:

قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ.

و پروردگارش فرمود: هان اى بنده برگزيده ام! ديرى نمى پايد كه اين گناهكاران - با فرا رسيدن عذاب و يا نشانه مرگ و يا فرود كيفر - از گفتار و كردار زشت و ظالمانه خود پشيمان خواهند شد.

و بدينسان به گناهكاران هشدار و به پيامبر، آرامش خاطرى داده شد.

سوره مؤمنون آيه هاى 50 - 41

41. فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَآءً فَبُعْداً لِلْقَومِ الظَّالِمِينَ.

42. ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ.

43. مَا تَسْبِقُ مِنْ اُمَّةٍ اَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ.

44. ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرا كُلَّ مَا جَآءَ اُمَّةً رَسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَجَعَلْنَاهُمْ اَحَاديثَ فَبُعْداً لِّقَومٍ لاَيُؤْمِنُونَ.

45. ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَ اَخَاهُ هَارُونَ بِأياتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُبِينٍ.

46. اِلَى فِرْعَونَ وَملَإِيهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كَانُوا قَوْماً عَالينَ.

47. فَقَالُوآ اَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ.

48. فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ.

49. وَلَقَدْ ءاتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ.

50. وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَاُمَّهُ ءآيَةً وَ ءاوَيْنَاهُمَا اِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَ مَعِينٍ.

ترجمه

41 - پس خروش [آسمانى ] آنان را به حق فرو گرفت، و ما آنان را [بسان خار و ]خاشاكى بر روى سيل گردانيديم؛ پس دورى [از رحمت خدا و نابودى ] براى بيدادگران باد!

42 - آنگاه پس از آنان نسلهايى ديگر پديد آورديم.

43 - هيچ [جامعه و] امّتى نه بر سرآمد خود پيشى مى گيرد و نه [از آن ]باز پس مى ماند.

44 - سپس فرستادگان خود را پياپى فرستاديم؛ [امّا] هر بار براى [رهنمود ]جامعه اى، پيامبرش آمد، او را دروغگو انگاشتند؛ امّا [ما نيز] آنان را از پى يكديگر [دستخوش عذاب ] قرار داديم؛ و [سرنوشت ] آنان را داستانهايى [عبرت انگيز براى عصرها و نسلها ]ساختيم؛ پس دورى [از رحمت خدا] بر گروهى باد كه ايمان نمى آورند.

45 - آنگاه موسى و برادرش هارون را با نشانه هاى خود و برهانى [روشن و ]روشنگر فرستاديم.

46 - به سوى فرعون و سردمداران جامعه او، امّا آنان تكبّر ورزيدند و گروهى برترى جو [و خودكامه ] بودند.

47 - پس گفتند: آيا ما به دو انسان كه همانند خودمان هستند ايمان بياوريم، در صورتى كه گروه [و قوم ] آنان پرستشگر [و برده ] ما مى باشند؟!

48 - پس آنان آن دو [پيامبر خدا] را دروغگو انگاشتند و [به كيفر حق ستيزى و بيدادشان ] از نابودشدگان [روزگار] گرديدند.

49 - و بى گمان ما به موسى كتاب [آسمانى ] داديم؛ باشد كه آنان [بسوى حق ]راه يابند.

50 - و پسر مريم و مادر او را نشانه اى [بر قدرت بى كران خويش ]قرار داديم؛ و آن دو را در سرزمين بلندى كه آرامشگاهى [دل انگيز] و آبى زلال و روان داشت جاى داديم.

نگرشى بر واژه ها

صيحه : خروش آسمانى «غثاء»: اين واژه در اصل به مفهوم گياهان خشكِ درويده شده و در هم ريخته اى است كه بر روى سيلاب قرار مى گيرد؛ و نيز به كفهاى روى ديگ جوشان هم گفته مى شود.

«اجل»: سرآمد و نقطه پايان مدت و يا عمر. و به خود مدّت نيز گفته مى شود.

«احاديث»: اين واژه جمع «حديث» مى باشد و در اينجا منظور، سرگذشت و داستان است. و پاره اى نيز آن را جمع «احدوثه» به مفهوم رويدادها و خبرهاى عجيب و بهت آورى گرفته اند كه پيرامون او گفتگو مى گردد.

تفسير - سرانجام ظالمان

در آيات پيش، در مورد كفرگرايان و ظالمان سخن رفت و قرآن روشنگرى فرمود كه ديرى نمى پايد كه آنان با فرارسيدن عذاب و مرگ و چشيدن كيفر كردارشان پشيمان مى گردند؛ اينك در مورد سرانجام شوم آنان مى فرمايد:

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِ

پس جبرئيل بر آنان خروش برآورد و آنان به كيفر كفر و بيدادشان نابود شدند.

فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَآءً و آنان را بصورت خار و خاشاك و گياهان درويده و خورد شده كه بر روى سيلاب جابجا مى شوند، در آورديم.

و بدينصورت نشان مى دهد كه آنان نابود شدند و پيكرهايشان بسان خار و خاشاك، پراكنده گرديد.

فَبُعْداً لِلْقَومِ الظَّالِمِينَ.

و خدا مردم شرك گرا و بيدادپيشه را از رحمت خود دور ساخته است. و آنگاه جامعه و نسلى ديگر- در دوّمين آيه مورد بحث، در اشاره به پيدايش جامعه و نسلى ديگر مى فرمايد:

ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ.

آنگاه جامعه ها و نسلهاى ديگرى پديد آورديم.

اين جامعه ها و امت ها هر كدام در عصر و زمان خويش آمدند و در روى زمين به خواست خدا و تدبير حكيمانه او بساط زندگى افكندند و با بهره ورى از مهر و رحمت خدا راه زندگى را در پيش گرفتند؛ چرا كه اين از سنّت هاى خداست كه مهر و فيض و بخشايش خود را هماره بر انسانها فرو مى فرستد؛ مگر اينكه جامعه و تمدنى براستى سر راه تكامل ديگران قرار گيرد و صلاحيتِ زندگى و پيشرفت و تكامل را از دست بدهد و در خور نابودى گردد.

در سوّمين آيه مورد بحث، در اشاره به دوران عمر و سرآمد زندگىِ جامعه ها و تمدّنها مى فرمايد:

مَا تَسْبِقُ مِنْ اُمَّةٍ اَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ.

هيچ جامعه و امّتى بر سرآمد خود پيشى نمى گيرد.

اين جمله هشدارى است به شرك گرايان و ظالمان و منظور اين است كه هيچ جامعه اى پيش از به پايان رسيدن مدت عمر خويش نمى ميرد و فراتر از مدت مقرر و عمر معلوم خود نيز نمى پايد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: فرا رسيدن عذاب به جامعه ها و تمدّنهاى بيدادگر و تبهكار هنگامه مقرر و معلومى دارد كه پس و پيش و كم و بيش نخواهد شد.

واژه «اجل» به مفهوم زمانى است كه براى انجام كار كسى مقرر شده است؛ و اين اجل و مدّت دو گونه است: محتوم و تخلّف ناپذير و غير قابل تغيير، و ديگر اجل مشروط كه با دگرگون شدن شرايط و موانع، آنهم پس و پيش مى گردد.

در چهارمين آيه مورد بحث، در اشاره به سنّت فرستادن پيامبران و فرود كتابهاى آسمانى مى فرمايد:

ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَى

آنگاه پيام آوران خود را يكى پس از ديگرى براى ارشاد جامعه ها و هدايت مردم به سوى آنان فرستاديم:

به باور پاره اى، منظور اين است كه آنان را پياپى و به فاصله هايى كوتاه فرستاديم.

كُلَّ مَا جَآءَ اُمَّةً رَسُولُهَا كَذَّبُوهُ

امّا هرگاه و هر بار براى هدايت و ارشاد جامعه و مردمى، پيامبرى آمد، آنها او را دروغگو انگاشتند و از ايمان به حق و عدالت سرباز زدند.

فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضاً

و ما نيز آنان را از پى يكديگر به كيفر حق ستيزى و بيدادشان نابود ساختيم.

وَجَعَلْنَاهُمْ اَحَادِيْثَ

و آنان را به سرنوشتى دچار ساختيم كه تنها نام ننگ و داستان شومى از آنان در ميان مردم به يادگار ماند.

فَبُعْداً لِّقَومٍ لاَيُؤْمِنُونَ.

پس دور باد از مهر و رحمت خدا مردمى كه حق را نمى پذيرند و ايمان نمى آورند.

و آنگاه موسى و هارون را فرستاديم .

پس از ترسيم سرگذشت جامعه ها و امّتهاى گذشته، اينك در اشاره به آمدن موسى و هارون به سوى فرعون و فرعونيان، مى فرمايد:

ثُمَّ اَرْسَلْنَا مُوسَى وَ اَخَاهُ هَارُونَ بِايَاتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُبِينٍ.

آنگاه موسى و برادرش هارون را با نشانه هاى روشن و برهانى روشنگر فرستاديم.

در ادامه سخن در اين مورد، مى فرمايد:

اِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَأِيهِ

آن دو را به سوى فرعون و دار و دسته اش فرستاديم تا پيام ما را برسانند و آنان را به توحيد و تقوا و عدل و داد و ارزشهاى اخلاقى و انسانى ارشاد كنند.

بدان دليل در آيه شريفه از فرعون و سركردگان قوم او ياد مى كند كه در جامعه هاى استبدادزده و بسته كه قدرت و امكانات در دست گروهى زورمند و مسلّط و خودكامه است، ديگران امكان و فرصت تصميم گيرى ندارند و به ناگزير، پيرو آنان مى باشند.

فَاسْتَكْبَرُوا وَ كَانُوا قَوْماً عَالينَ.

امّا آنان از پذيرش حق و عدالت سر باززدند و در برابر آيات خدا و پيامبرانش سركشى كردند؛ چرا كه آنان گروهى برترى جو و گردنكش بودند و به زور و زورمدارى بر توده ها مسلّط شده و آنان را به بردگى و اسارت كشيده بودند.

در ادامه سخن به ترسيم واكنش آنان در برابر دعوت آسمانى آن دو پيامبر بزرگ پرداخته و مى فرمايد:

فَقَالُوا اَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا

و آنان گفتند: آيا ما به دو انسانى كه از نظر آفرينش همانند خود ما هستند، به عنوان دو پيامبر، ايمان بياوريم؟!

واژه «بشر» بدان دليل در مورد انسان به كار مى رود كه پوست او از مو و يا پشم و كرك پوشيده نيست و نيازمند به لباس است؛ امّا حيوانات به عكس او بدنشان بوسيله انبوه مو يا پشم و يا كرك پوشيده مى شود و نيازى به لباس ندارند و اين تدبير و لطف خدا به آنهاست چرا كه آنان از نعمت گران خرد و كارايى آن محرومند و نمى توانند بسان انسان، لباسهاى گوناگون و پوشش هاى متنوع براى خود فراهم آورند.

وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ.

آيا ما به انسانهايى همانند خويش ايمان بياوريم، آنهم به دو انسانى كه قومشان در بردگى و بندگى ما هستند و بر آنان حكم مى رانيم؟!

«حسن» در اين مورد مى گويد: بنى اسرائيل مردمى بودند كه با انواع شگردها و ترفندها به پرستش فرعون كشانده شدند؛ و خود فرعون بت پرست بود.

در هشتمين آيه مورد بحث مى افزايد:

فَكَذَّبُوهُمَا و آنان با اين بافته هاى برترى جويانه و نژادپرستانه خويش به رويارويى با وحى و رسالت برخاستند و بى جهت، آن دو فرستاده خدا را تكذيب كردند.

فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ.

و نتيجه اين شرارت و خودكامگى و مخالفت با وحى و رسالت آن شد كه همگى نابود شدند و خدا آنان را به كيفر بيدادشان به امواج آبها سپرد و غرق كرد.

با از ميان برداشته شدن فرعون و فرعونيان مرحله جديدى براى موسى و هارون و بنى اسرائيل كه از بند بردگى و اسارت نجات يافته بودند، فرا رسيد؛ در اين مورد مى فرمايد:

وَلَقَدْ ءآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ

و ما تورات را بر موسى فرو فرستاديم تا مردم بوسيله آن كتاب آسمانى، راه درست و خداپسندانه را بيابند.

و در آخرين آيه مورد بحث، در اشاره اى كوتاه و درس آموز به سرگذشت دو انسان برجسته و وارسته و شايسته كردار مى فرمايد:

وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَاُمَّهُ ءايَةً

و ما فرزند ارجمند «مريم»، آن بانوى برگزيده و سرفراز، و مادرش را، دليل و گواهى بر قدرت بى كران خويش قرار داديم؛ چرا كه مسيح عليه السلام به خواست خدا و تدبير حكيمانه او از مادرى بدون شوى و ازدواج و رسيدن به مرد، ديده به جهان گشود و با خود معجزه ها آورد و قدرت نماييها كرد. و مريم نيز از آن جهت، نشانه و گواه قدرت خداست كه دوشيزه و مرد نديده به اراده خدا باردار گرديد.

وَ آوَيْنَاهُمَا اِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ.

و اين مادر و فرزند ارجمند را به سرزمين بلند و پرفرازى كه زمين آن هموار بود برديم و در آنجا جاى داديم.

به باور پاره اى، آن دو را در سرزمين بلند و سرسبز و پرطراوتى مسكن داديم.

در مورد اين سرزمين، سه نظر آمده است:

1 - به باور برخى منظور، سرزمين مصر است.

2 - امّا به باور برخى ديگر منظور، بيت المقدس مى باشد.

3 - پاره اى مى گويند: منظور از «ربوه»، شهر «حيره» و منظور از «قرار»، شهر «كوفه»، و منظور از «معين»، «فرات» است.