تفسير مجمع البيان جلد ۱۸

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


سوره مؤمنون آيه هاى 56 - 51

51. يا اَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّى بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ.

52. وَإِنَّ هذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً وَاَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونَ.

53. فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ.

54. فَذَرْهُمْ فِى غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ.

55. اَيَحْسَبُونَ اَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِن مَالٍ وَبَنِينَ.

56. نُسَارِعُ لَهُمْ فِى الْخَيْرَاتِ بَلْ لاَيَشْعُرُونَ.

ترجمه

51 - هان اى پيامبران! از پاكيزه ها [ى نعمت هاى گوناگونى كه روزى شما ساختيم ]بخوريد و كارهاى شايسته انجام دهيد؛ كه من به آنچه انجام مى دهيد دانا هستم.

52 - و بى ترديد اين آيين شماست كه آيينى يگانه است و من پروردگار شما هستم؛ پس از من پروا كنيد.

53 - امّا [مردم ] در حالى كه گروه گروه شدند، [كار دين و] آيين خود را ميان خويشتن پاره پاره ساختند؛ [و] هر گروهى به آنچه نزد خود داشت شادمان گرديد.

54 - پس آنان را تا چندى در ژرفاى نادانى [و گمراهى ] شان واگذار.

55 - آيا [چنين ] مى پندارند كه آنچه از دارايى و پسران به عنوان كمك [و يارى ]به آنان مى دهيم،

56 - [از آن جهت است كه ] براى آنان در خوبيها شتاب مى كنيم؟ [نه، اين گونه نيست ] بلكه آنان در نمى يابند.

تفسير - از نعمت هاى پاكيزه بخوريد و كار شايسته انجام دهيد!

پس از ترسيم فشرده اى از سرگذشت جامعه ها و برنامه بعثت و نهضت هاى آسمانى، اينك روى سخن را به پيامبران خدا مى كند و مى فرمايد:

يا اَيَُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ

هان اى پيامبران! از نعمت هاى پاك و پاكيزه بخوريد.

به باور مفسّران، روى سخن در اينجا با همه پيامبران خداست و به آنان دستور مى رسد از آنچه حلال و رواست بخورند.

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

«انّ اللّه طيّب لا يقبل الاّ طيّباً و انّه امر المؤمنين بما امر به المرسلين فقال يا ايها الرسل.»

آفريدگار هستى پاك و بى همانند است و جز كارهاى پاك و پاكيزه را نمى پذيرد و مردم با ايمان را به همان چيزهايى - كه پيامبران را فرمان مى دهد - فرمان داده است، آنجا كه مى فرمايد: هان اى پيامبران از نعمت هاى پاك و پاكيزه بخوريد و كارهاى شايسته و خداپسندانه انجام دهيد.(102)

و نيز به مردم با ايمان مى فرمايد:

«يا ايها الّذين آمنوا كلوا من طيّبات ما رزقناكم.(103)

هان اى مردم با ايمان! از نعمت هاى پاك و پاكيزه اى كه روزى شما ساخته ايم بخوريد.»

به باور پاره اى، در اينجا روى سخن با پيامبر گرامى اسلام است؛ چرا كه در فرهنگ عرب يك انسان بزرگ و برجسته را - كه در حقيقت امتى است - به صورت جمع مورد خطاب قرار مى دهند.

افزون بر اين نكته، اين خطاب نشانگر آن است كه همه پيامبران و فرستادگان خدا به اين دستور فرمان داده شده اند.

«حسن» در اين مورد سوگند ياد مى كند كه: هان اى مردم! آگاه باشيد كه منظور چيزهاى زرد و سرخ و ترش و شيرين نيست، بلكه منظور اين است كه از روزيها و نعمت هاى حلال بهره بريد.

وَاعْمَلُوا صَالِحاً و در پى انجام كارهاى شايسته اى باشيد كه به شما فرمان داده شد.

إِنِّى بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ.

و بدانيد كه من به انديشه و عملكرد شما دانا هستم و از آنچه انجام مى دهيد آگاهم.

روشن است كه انسان خردمند هنگامى كه باور داشت و دريافت كه براى آن كسى كار مى كند و پاداش عملكردش را دريافت مى دارد كه آگاه و داناست و همه چيز را نيك مى داند و بر اساس حساب و ميزان پاداش مى دهد، تلاش مى كند كار خود را آن گونه كه شايسته و بايسته است انجام دهد و خالص و ناب و پاك سازد.

به باور پاره اى از مفسّران، مخاطبِ اين آيه شريفه، حضرت مسيح عليه السلام است.

در دومين آيه مورد بحث، گويى روى سخن با پيامبران و امّتهاست و همه را به توحيدگرايى و يكتاپرستىِ ناب و پاك فرا مى خواند و مى فرمايد:

وَ إِنَّ هَذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً

و بيقين، اين دين و آيين شماست كه آيينى يگانه است؛ و همگان به توحيد و تقوا و ايمان و انجام كارهاى شايسته و عادلانه فرمان يافته ايد.

به باور «حسن» و «ابن جريح»، منظور اين است كه دين شما يك دين است.

اين تفسير براى واژه امّت شايد از اين آيه دريافت گردد كه:

«انّا وجدنا آبائنا على امة و انّا على آثارهم مهتدون(104)

ما پدران خود را بر دين و آيينى يافتيم و ما هم با پى گيرى از آنان، راه حق را يافته ايم.»

«نابغه» مى گويد:

حلفت فلم اترك لنفسى ريبة
و هل يأثمن ذو امةٍ و هو طائع

سوگند ياد كرده ام و براى خويش جاى ترديدى باقى نگذاشته ام، آيا انسان دين باور و ديندار كه فرمانبردار خداست گناه مى كند؟

امّا به باور پاره اى ديگر، واژه «امت» در آيه شريفه به مفهوم گروه و جامعه مى باشد و منظور اين است كه: همه شما و انسانهاى پيش از شما از يك جامعه بزرگ و از يك امت هستيد و همه بندگان خداييد.

وَ اَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونَ.

و من پروردگار شما هستم؛ پس در زندگى و عملكردتان از من پروا كنيد.

قرآن پس از فراخوان انسانها به آيين يگانه و خداپسندانه، اينك آنان را از پراكندگى در دين هشدار مى دهد و مى فرمايد:

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً

امّا مردم بر خلاف دعوت پيامبران، در دين و آيين خويش راه پراكندگى را در پيش گرفتند و هر دسته اى از آنان به بهانه گرايش به كتاب و پيامبرى، ديگر كتابهاى آسمانى را دروغ انگاشتند.

براى نمونه، يهوديان با بهانه جوييهاى گوناگون به انجيل و مسيح، كفر ورزيدند و مسيحيان نيز به قرآن و آخرين پيامبر بزرگ خدا.

واژه «زُبُر» جمع «زبور» به مفهوم كتاب آسمانى است و با اين ديدگاه تفسير آيه از نظر گروهى از مفسران همان است كه ترسيم گرديد؛ امّا در قرائت «ابن عامر»، «زُبَراً» خوانده شده كه در آن صورت جمع «زُبره» به مفهوم دسته هاى گوناگون مى باشد و تفسير آيه اين مى شود كه: امّا آنان كار خود را به پراكندگى كشانده و به صورت گروههاى گوناگون درآمدند.

كُلُّ حِزْبِ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ.

و در نتيجه هر گروه و حزبى به آنچه نزد خود داشت و نام دين بر آن نهاده بود شادمان گرديد و خود را بر حق و در راهى درست، و ديگران را بر باطل پنداشت.

در چهارمين آيه مورد بحث، پيامبر گرامى را مخاطب ساخته و مى فرمايد:

فَذَرْهُمْ فِى غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ.

پس تو اى پيامبر! اينك كه چنين است، آنان را در همان نادانى و گمراهى و آفت تعصّب خودشان واگذار تا مرگ يا عذاب آنان فرا رسد.

بدينسان هشدار مى دهد كه چنين جامعه و چنين مردم تفرقه جو و حق ستيز و گمراه و گمراهگرى، جز عذاب و انحطاط سرنوشت ديگرى نخواهند داشت.

اينك در اشاره به پندارها و بافته هاى همان فرقه ها و گروههاى گمراه و حق ستيز مى فرمايد:

اَيَحْسَبُونَ اَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِن مَالٍ وَبَنِينَ.

آيا اين دسته هاى كفرگرا و حق ناپذير چنين مى پندارند كه آنچه از ثروت و امكانات و پسران به آنان ارزانى داشته ايم، دليل بر درستى راه آنان و نشان خشنودى خدا از بافته ها و يافته هاى خرافى و خودخواهانه آنان است؟!

و مى افزايد: نُسَارِعُ لَهُمْ فِى الْخَيْرَاتِ

آيا چنين مى پندارند كه دارايى و پسران و نعمت هايى كه به آنان داده ايم از آن جهت است كه درهاى نيكى و خوبى را با شتاب به روى آنان گشوده ايم؛ و اين همه را بخاطر پاداش كارهاى آنان و درايت و كارايى و لياقت آنان، و خشنودى خود، از راه و رسم آنان به آنها داده ايم؟

بَلْ لاَيَشْعُرُونَ نه، اين گونه نيست؛ بلكه منظور اين است كه به آنان مهلت دهيم و سرانجام آنان را گرفتار كيفر بيداد و گمراهى شان خواهيم ساخت؛ امّا آنان اين را درنمى يابند.

آيه مورد بحث و مفهوم آن بسان اين آيه شريفه است كه مى فرمايد:

«فامّا الإنسان اذا ما ابْتَليهُ ربّه فأكرمه و نعّمه فيقول ربى أكرمن.(105)

امّا انسان هنگامى كه پروردگارش او را مى آزمايد، و وى را گرامى مى دارد و نعمت هاى بسيار به او مى بخشد، مى گويد: پروردگارم مرا گرامى داشته است.»

حضرت باقر عليه السلام از پيامبر گرامى آورده است كه: خدا مى فرمايد: بنده با ايمان من هنگامى كه چيزى از ارزشهاى مادّى را بر او تنگ مى گيرم، اندوهگين مى گردد؛ در حالى كه در اين حال به من نزديكتر است؛ و هنگامى كه دنيا را براى او گسترش مى دهم شادمان مى گردد؛ در حالى كه در اين حال از من دورتر است و آنگاه به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت كه:

أيحسبون انّما نمدّهم به من مال و بنين نسارع لهم فى الخيرات بل لايشعرون.

و آنگاه فرمود: اين نعمت هاى گوناگون زندگى براى آزمون به آنان داده شده است.

يادآورى مى گردد كه منظور از «خيرات» منافع پرارزش مى باشد؛ درست بر خلاف «شرور» كه به مفهوم زيانهاى سخت و جبران ناپذير است.

بَلْ لاَيَشْعُرُونَ. نه، اين گونه نيست؛ بلكه آنان شعور و قدرت شناخت و دريافت درست را ندارند.

به باور پاره اى، «شعور» از راه حواسّ ظاهرى و باطنى به دست مى آيد؛ به همين دليل به آفريدگار هستى «شاعر» گفته نمى شود.

سوره مؤمنون آيه هاى 61 - 57

57. إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ.

58. وَالَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤمِنوُنَ.

59. وَالَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لاَيُشْرِكُونَ.

60. وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ اَنَّهُمْ اِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ.

61. اُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِى الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ.

ترجمه

57 - بى گمان آن كسانى كه از بيم [عدالت ] پروردگارشان در هراسند،

58 - و آن كسانى كه به آيات پروردگارشان ايمان مى آورند،

59 - و آن كسانى كه بر پروردگارشان شرك نمى ورزند،

60 - و آن كسانى كه هر چه [در راه خدا] مى دهند، در حالى مى دهند كه دلهايشان از اين در هراس است كه [سرانجام ] به سوى پروردگار خويش بازخواهند گشت.

61 - آنان هستند كه در كارهاى خوب [و خداپسندانه ] شتاب مى ورزند و آنانند كه در انجام آن [كارها] بر يكديگر سبقت مى جويند.

نگرشى بر واژه ها

«خشيت»: اين واژه به مفهوم ترس و ناراحتى بخاطر احساس زيان و نيز ترسى است كه همراه احترام قلبى و بزرگداشت باشد.

«مشفق»: از ريشه «اشفاق» و «شفق» به مفهوم روشنى آميخته به تاريكى آمده و در آيه شريفه به معناى ترسى آميخته با عشق و احترام عملى است.

«يسارعون»: اين واژه از باب «مفاعله» به مفهوم پيشى گرفتن از يكديگر به سوى نيكيها و شايستگيها و ارزشهاى انسانى و اسلامى است.

تفسير - مسابقه در راه ارزشها و شايستگيها

در آيات گذشته از شرك گرايى و فرقه گرايى و عملكرد نادرست گروههاى بدانديش و گناهكار و خودكامه - كه بافته هاى خود را بر حق و همه را در باطل مى پندارند، و نيز از فرجام شوم آنان - سخن به ميان آمد؛ اينك در اين آيات به وصف درست انديشان و شايسته كرداران پرداخته و مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ.

بيقين آن كسانى كه از عدالت پروردگار خويش در بيم و هراس مى باشند؛ و به همين دليل هم از سويى فرمانهاى انسانساز خدا را اطاعت و از هشدارهاى او هشدار پذيرفته و از دگرسو به گناه و زشتى نزديك نمى شوند.

به باور گروهى، واژه «خشيت» به مفهوم ناراحتى و نگرانى بخاطر احساس زيان و يا تصوّر آن است.

در دوّمين آيه مورد بحث مى افزايد:

وَالَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤمِنوُنَ.

و نيز آن كسانى كه به همه آيات پروردگار خويش ايمان مى آورند و فرمانها و دستورات او را باور مى دارند و هشدارهاى او را مى پذيرند و گناه نمى كنند.

و مى افزايد: وَالَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لاَيُشْرِكُونَ.

و نيز آن درست انديشان و درست كارانى كه براى خداى يكتا و بى همتا شريك و نظير نمى گيرند و از پرستش بتهاى گوناگون سخت دورى مى جويند و ايمان راستين را در گرو توحيدگرايى و پرواپيشگى مى نگرند.

و نيز مى فرمايد: وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا

و آن كسانى كه حقوق واجب و بايسته، و نيز حقوق استحبابى و اخلاقى مال و ثروت خويش را به صورت زكات و انفاق مى پردازند.

به باور پاره اى، منظور اين است كه: و كسانى كه در زندگى خويش كار نيك و شايسته انجام مى دهند.

وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ و اين در حالى است كه دلهاى آنان ترسان و نگران است.

«حسن» در اين مورد مى گويد: از ويژگيهاى انسان با ايمان و توحيدگرا دو ويژگى نيكوكارى و در همان حال نگرانى و هراس از فرجام كار و سرنوشت خويش است؛ و از خصلتهاى نفاقگرايان نيز اين است كه هم به گناه و زشتكارى دست مى يازند و هم در همان حال خود را از كيفر و عذاب در امان مى پندارند.

از ششمين امام نور در تفسير آيه شريفه آورده اند كه فرمود:

«معناه خائفة أن لا يقبل منهم.»

مفهوم اين جمله اين است كه مردم با ايمان از اين مى ترسند كه ايمان و عملكردشان مورد پذيرش قرار نگيرد.

و در بيان ديگرى آمده است كه:

«يؤتى ما آتى و هو خائف راج.»

انسانهاى با ايمان، انفاق و حقوق مالى خويش را با بيم و اميد مى پردازند؛ بيم آنان از اين است كه كارشان مورد قبول قرار نگيرد و در خور پاداشى نشوند و اميدشان بدان است كه مورد لطف قرار گيرند و در برابر عملكرد ناچيزشان پاداشى پرشكوه به آنان ارزانى گردد.

اَنَّهُمْ اِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ.

آرى، آن كسانى كه هرچه در راه خدا انفاق مى كنند، در حالى انفاق مى نمايند كه دلهايشان از اين در هراس است كه سرانجام به سوى پروردگارشان باز خواهند گشت و مباد كه عملكردشان بر اثر آفت افراط و تفريط يا آفت ريا و خودخواهى و منّت نهادن به ديگران، پذيرفته نشود.

در آخرين آيه مورد بحث، پس از برشمردن ويژگيهاى چندگانه درست انديشان و شايسته كرداران، اينك مى فرمايد:

اُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِى الْخَيْرَاتِ

آرى اينان هستند كه در كارهاى شايسته بر يكديگر پيشى مى گيرند و در انجام كارهاى نيك و خداپسندانه شتاب مى ورزند؛ چرا كه در شور و شوق پاداش هستند و مى دانند كه سرانجامْ پاداش عملكرد شايسته خود را دريافت خواهند داشت.

وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ.

و آنانند كه در انجام كارهاى شايسته بر يكديگر سبقت مى جويند.

آرى! بخاطر همين فرمانبردارى از خدا و آراستگى به ارزشهاست كه در رفتن به بهشتِ پرطراوت و زيبا بر ديگران پيشى مى گيرند.

«ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه: اينانند كه در نيكيها و خوبيها و در تقوا و پرهيزگارى بر ديگران سبقت مى گيرند.

پرتوى از آيات

چهار شرط شركت در مسابقه واقعى زندگى :

در آيات پنجگانه اى كه گذشت، قرآن شريف، افزون بر تشويق و انگيزش انسانهاى ترقى خواه و تكامل طلب بسوى كسب ارزشها و آراستگى به شايستگيها و بايستگيها، روشنگرى مى كند كه شركت در اين مسابقه، با لاف و گزاف و شعار و ادعاهاى ميان تهى ممكن نيست؛ بلكه تنها آن انسانهاى لايق و بزرگوار و با اخلاصى مى توانند در اين مسابقه واقعى شركت جويند كه به اين چهار ويژگى، آراسته و يا اين چهار شرط اساسى را داشته باشند:

1 - خداترسى

2 - ايمان راستين به آيات خدا.

3 - پاكى و دورى از انواع و اقسام شرك و گناه.

4 - انفاق و پرداختْ و رعايت حقوق انسانها با دلى سرشار از بيم و اميد.

آرى، تنها آراستگان به چنين ويژگيهايى هستند كه براستى در راه حق و عدالت گام سپرده و در مسابقه راستين زندگى كه پيشى گرفتن بسوى كسب ارزشها و والايى هاست شركت دارند، نه مدعيان بدون عمل و خداناشناسان آلوده و پايمال كننده حقوق انسانها و مقررات عادلانه خدا.

سوره مؤمنون آيه هاى 71 - 62

62. وَلاَنُكَلِّفُ نَفْساً اِلاَّ وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ.

63. بَلْ قُلُوبُهُمْ فِى غَمْرَةٍ مِن هَذَا وَلَهُمْ اَعْمَالٌ مِن دُونِ ذلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ.

64. حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيْهِم بِالْعَذَابِ اِذَا هُمْ يَجْئَرُونَ.

65. لاَتَجْئَرُوا الْيَوْمَ اِنَّكُمْ مِنَّا لاَتُنْصَرُونَ.

66. قَدْ كَانَتْ آيَاتِى تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى اَعْقَابِكُمْ تَنْكِصُونَ.

67. مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ.

68. اَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ اَمْ جَآءَهُمْ مَا لَمْ يَأْتِ آبَآءَهُمُ الأَوَّلِينَ.

69. اَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ.

70. اَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَآءَهُمْ بِالْحَقِّ وَاَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ.

71. وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ اَهْوَآءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالاَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ.

ترجمه

62 - و ما هيچ كسى را جز به اندازه توانش موظّف نمى سازيم؛ و نزد ما كتابى است كه [در مورد عملكرد بندگان،] به حق [و راستى ]سخن مى گويد؛ و بر آنان ستم نخواهد رفت.

63 - [شرك گرايان نه تنها به اين مسابقه و به اين ارزشها نمى انديشند ]بلكه دلهايشان از اين [ارزشها] در غفلت است؛ و آنان جز اين [غفلت و بى خبرى ]كارهايى [ناپسند ]دارند كه به انجام آنها مى پردازند.

64 - تا آنگاه كه خوشگذرانانشان را به عذاب [و كيفر بيداد و گناهشان ]گرفتار ساختيم؛ بناگاه [گريه و] زارى سر مى دهند.

65 - [به آنان گفته مى شود:] امروز [ديگر ناله و] زارى سر مدهيد؛ چرا كه شما از سوى ما يارى نخواهيد شد.

66 - [آيا از ياد برده ايد كه در گذشته ] آيات من بر شما تلاوت مى گرديد، امّا شما [بجاى حقگرايى و ايمان و رشد اخلاقى و انسانى ] همواره به انحطاط مى گراييديد.

67 - در حالى كه [بدينوسيله و با اين واپسگرايى ] در برابر آن [آيات و آورنده اش ]تكبر مى ورزيديد و شامگاهان [در نشست هاى خود ناروا و ]ناسزا مى گفتيد.

68 - پس آيا در [حقانيت و معنويت ] اين گفتار [و پيام آسمانى ]نينديشيده اند؛ يا بر آنان چيزى آمده است كه بر نياكانشان نيامده بود!

69 - يا پيام آورشان را [آن گونه كه بايد] نشناخته اند؛ از اين رو آنان به انكار او برخاسته اند.

70 - يا [با گستاخى و بيداد] مى گويند: در او نوعى ديوانگى است!! [نه، چنان نيست كه آن حق ستيزان مى گويند؛] بلكه [پيامبرشان از سوى خدا] حق را براى آنان آورده امّا بيشترشان حق را ناخوش مى دارند.

71 - و اگر حق از هواهاى امّا [دل ] آنان پيروى مى كرد،[در آن صورت ]بى گمان آسمانها و زمين و هركه در آنهاست تباه مى شد؛ [بايد بدانند كه حق از هواى دل آنان پيروى نمى كند تفكّر و] بلكه [وسيله يادآورى و سرفرازى و ]پندشان را براى آنان آورديم؛ امّا آنان از پندشان [نگرش حق طلبانه و بهره ورى از وسيله سرفرازى و سربلندى و] روى گردانند.

نگرشى بر واژه ها

«وسع»: توانايى.

«تكليف»: اين واژه در اصل به مفهوم وادار ساختن ديگران به انجام يا وانهادن كارهايى كه در آنها رنج و سختى است، مى باشد امّا در آيه، منظور، موظف ساختن به انجام كارهاى شايسته و بايسته و دورى گزيدن از كارهاى زشت و ظالمانه است.

«جؤار»: فرياد و زارى سر دادن و كمك خواستن.

«نكوص»: عقب گرد و واپسگرايى. «غمر»: پوشش.

«هجر»: اين واژه در اصل به مفهوم دورى گزيدن و جدايى است؛ امّا در اينجا منظور، اين است كه: شما با دورى از حق، بسان بيماران هذيان گو، ناسزا مى گفتيد.

«سامراً»: از ريشه «السّمره» به مفهوم بحث و گفتگو در نشست هاى شبانه آمده است.

تفسير - آفت هاى چندگانه يا عوامل انحطاط و سقوط

در آيات پيش از ويژگيهاى مردم با ايمان و عملكرد شايسته و خداپسندانه و فرجام خوش و پرافتخار آنان سخن رفت. اينك روشنگرى مى كند كه درست است كه سرفرازى و سربلندى در گرو مسؤوليت پذيرى و انجام وظيفه و به دوش كشيدن بار رسالت و تكليف انسانى و اسلامى است، امّا اين اصل را نبايد از ياد برد كه وظيفه و تكليف و مسؤوليت هماره به اندازه توان و قدرت انسانهاست، نه فراتر از آن؛ چرا كه خدا عادل و فرزانه و پرمهر است. در نخستين آيه مورد بحث در اين مورد مى فرمايد:

وَ لاَ نُكَلِّفُ نَفْساً اِلاَّ وُسْعَهَا

و هيچ كس را جز در خور توان و امكاناتش موظّف نمى سازيم و او را به كارى كه در توان او نيست وانمى داريم.

وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِ

و نزد فرشتگان ما كتاب و نوشته اى است كه بر اساس حق سخن مى گويد و گواهى مى دهد؛ و اين گفتار و گواهى ممكن است به سود و يا زيان شما باشد؛ امّا هرچه باشد بر اساس حق و عدالت است؛ چرا كه اين كتاب را فرشتگان به فرمان ما مى نويسند.

يادآورى مى گردد كه منظور، نامه عمل انسانهاست.

وَ هُم لاَ يُظْلَمُونَ و بر آنان ستمى نخواهد رفت.

آرى، نه ذرّه اى از كارهاى شايسته و پاداش آنان كاسته مى شود و نه بر كيفر عملكرد گناهكارى بى دليل افزوده مى شود و نه به گناه ديگرى كيفر مى گردد.

در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

بَلْ قُلُوبُهُمْ فِى غَمْرَةٍ مِن هَذَا

امّا دلهاى كفرگرايان و ظالمان در آفت غفلت و بى خبرى است و قلبهاى آنان از اين كتاب پرشكوه خدا كه در بردارنده وعده ها و هشدارهاست، بيگانه مى باشد و در پوشش است.

«حسن» مى گويد: منظور اين است كه دلهاى آنان از قرآن و پيام زندگى ساز آن در غفلت و حيرت است.(106)

وَلَهُمْ اَعْمَالٌ مِن دُونِ ذلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ.

و افزون بر آفت غفلت و بى خبرى، آنان كارهاى زشت و ظالمانه ديگرى نيز دارند؛ از اين رو هم در خور كيفر كفر و حق ستيزى خويش خواهند بود و هم كيفر گناه و كردار زشت خويش.

به باور پاره اى، منظور اين است كه آنان دست به گناهان و كارهاى ناروايى مى يازند كه آنان را از حق دور مى سازد؛ چرا كه عملكردشان از حق و عدالت بيگانه است.

امّا به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه پيش از فرارسيدن مرگشان به ناگزير كارهايى انجام مى دهند.

و به بيان برخى، آنان كارهاى ديگرى هم انجام مى دهند كه از نظر زشتى و ناپسندى از كفر كوچك تر است و آنان تا فرارسيدن روز مرگشان به اين گناهان دست مى يازند.

در سوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

حَتّى إذا أَخَذْنا مُتْرَفيهِمْ بِالْعَذابِ

آنان همچنان در مستى غفلت و بى خبرى خواهند بود تا آنگاه كه خوشگذرانان و سردمداران مغرور و خودسر آنان را در چنگال عذاب و كيفر زشتكاريهايشان گرفتار سازيم.

در مورد اين عذاب و كيفر سه نظر آمده است:

1 - به باور پاره اى، منظور، كيفر و عذاب سراى آخرت است.

2 - امّا به باور پاره اى ديگر، منظور، كيفر دنيوى همچون شمشير ستم ستيز پيامبر و امير مؤمنان و مردم با ايمان در جنگ «بدر» مى باشد كه بر سر سركردگان شرك و بيداد فرود آمد و آنان را نابود ساخت.

3 - و برخى نيز بر آنند كه منظور، قحطى و گرسنگى است كه گريبانگير آن نعمت زدگان و برخورداران گرديد؛ چرا كه پيامبر گرامى دستها را به بارگاه خدا برداشت و گفت: بارخدايا بر اين قوم حق ستيز و بيدادپيشه سخت بگير؛ و سالهايى همانند سالهايى كه براى قوم «يوسف» پيش آوردى، بر اينان پيش آور؛ و خدا نيز بر اثر نفرين پيامبر، آنان را گرفتار قحطى ساخت و كارشان به جايى رسيد كه به خوردن مردار و گوشت سگ روى آوردند.

اِذَا هُمْ يَجْئَرُونَ در اين هنگام و در اوج اين گرفتارى است كه از شدّت عذاب، ناله و زارى سر مى دهند.

به باور پاره اى، منظور اين است كه آنان در اوج گرفتارى و شدّت عذاب دست يارى خواهى ملتمسانه دراز مى كنند و براى نجات خود كمك مى خواهند.

امّا به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه آنان به بارگاه خدا با فرياد و زارى روى توبه مى آورند.

در ادامه گفتار در اين مورد، مى فرمايد:

لاَتَجْئَرُوا الْيَوْمَ اِنَّكُمْ مِنَّا لاَتُنْصَرُونَ.

امّا بجاى يارى رسانى به آن نگونساران و ظالمان، به آنان گفته مى شود: امروز ديگر زارى نكنيد و گريه و فرياد سر ندهيد كه كسى شما را براى نجات از عذاب يارى نخواهد كرد.

و مى فرمايد: قَدْ كَانَتْ آيَاتِى تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى اَعْقَابِكُمْ تَنْكِصُونَ.

در گذشته، آيات روشن و روشنگر من بر شما كفرگرايان - كه اينك گرفتار كيفر زشتكاريهاى خود هستيد - تلاوت مى گرديد؛ امّا شما بوديد كه بجاى حقگرايى و حق پذيرى، و بجاى بيدارى و هشيارى، هماره به واپسگرايى و حق ستيزى خود پافشارى مى كرديد و از حق و عدالت دورتر مى شديد و پيام خدا و پيامبرش را تكذيب مى كرديد.

و مى افزايد: مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ اين در حالى بود كه شما كفرگرايان، مكّه و حرم امن الهى را وسيله برترى و برترى جويى خود بر ديگران و مركز سركشى و حق ستيزى قرار داده بوديد.

و به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه: اين در حالى بود كه شما از پذيرش دعوت آسمانى و سخنان دل انگيز پيامبر، سر باز مى زديد و در برابر آن تكبر مى ورزيديد.

سَامِرًا تَهْجُرُونَ. افزون بر اين، شما شب نشينيها تشكيل مى داديد و در آن نشست ها از پيامبر و قرآن به بدى ياد مى كرديد و با روى گردانى از حق و دورى از فضيلت و عدالت براى پيام خدا و پيامبرش عيب مى تراشيديد و نارواها مى ساختيد و ناسزاها مى بافتيد!

در هفتمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

اَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَولَ

پس آيا اين حق ستيزان و ظالمان، در مورد قرآن، تدبر و انديشه نكردند تا دليلهاى روشن و روشنگر آن را در باره راستگويى و امانت و درستكارى پيامبر ما دريابند؟

اَمْ جَآءَهُمْ مَا لَمْ يَأْتِ آبَاءَهُمُ الاَوَّلِينَ.

«ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه: آيا نوح، ابراهيم و پيامبران ديگر را به سوى جامعه و مردمشان نفرستاديم!

آيا نينديشيدند كه پيامبر گرامى اسلام نيز بسان پيامبران پيشين از سوى خدا فرمان يافته است و آنان را به سوى او فرا مى خواند.

و مى فرمايد:

أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ.

يا پيام آورشان نشناخته اند و از اين رو به انكار او برخاسته اند!

«ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه: آيا اين همان محمد صلى الله عليه وآله و همان بزرگمردى نيست كه اين كفرگرايان و ظالمان از خردسالى و كودكى گرفته تا جوانى و ميانسالى وبزرگى اش، او را مى ديدند و وى را به درست انديشى و حقگويى و كارهاى شايسته مى شناختند و هماره راستگويى، امانتدارى و وفاى به عهد و پيمانها از سوى او زبانزد همگان بود!!

بدينسان آيه شريفه آنان را به باد نكوهش مى گيرد كه چرا با وجود شناخت آن حضرت و آگاهى از راستى و درستى و عدالت و امانت و شرافت خانوادگى او، بازهم بناى حق ستيزى و انكار نهاده و دعوت او را نفى مى كردند!

در ادامه سخن، در نكوهش حق ناپذيران و بيدادگران مى فرمايد:

اَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةُ

يا با گستاخى و بيداد مى گويند او ديوانه است!!

«ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه آنان كدام نشان ديوانگى و كدامين علامت جنون را در اين بزرگمرد فرزانه و خرد سراغ دارند؟

گفتنى است كه آن تبهكاران براى دور ساختن مردم حقجو از گرد پيامبر و در راه جلوگيرى از تلاش خستگى ناپذير و خيرخواهانه و پر اميد آن حضرت براى حق پذيرى و ايمان آوردن آنان به خدا و آيات او، آن تيره بختان به او تهمت جنون و ديوانگى مى زدند.

بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِ

در حالى كه اين بهانه جويى آنان بى اساس و تهمتى رسوا بيش نبود، و آن حضرت دينى حق و كتاب آسمانى را براى آنان آورده و در زندگى او ذره اى نشان از آنچه آنان مى گفتند نبود.

وَاَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ

امّا بيشتر آنان حق را ناخوش مى داشتند، چرا هماهنگ با هواها و خواسته هاى ظالمانه آنان نبود.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ اَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالاَرْضُ وَمَن فِيهِنَ

و اگر حق از هواى دل آنان پيروى مى كرد و آفريدگار هستى مطابق هوسهاى آنان براى خود همتا و شريكى مى پذيرفت، آسمانها و زمين و هر آن كس كه در آنهاست، همه و همه تباه و نابود مى شد!

به باور پاره اى واژه «حق» به مفهوم چيزى است كه به نيكيها و ارزشها فرا مى خواند و هواى دل در برابر آن قرار دارد به ضد ارزشها و گناهان وسوسه مى كند؛ بر اين باور، منظور اين است كه اگر حق پيرو هواهاى دل آنان مى شد، به گناه و زشتى دعوت مى كرد و در آن صورت بود كه تدبير حكيمانه آسمانها و زمين تباه مى شد؛ چرا كه تدبير آسمانها و زمين بر اساس حق است و نه هواى دل اين و آن!

به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه نظام آسمانها و زمين تباه مى شد؛ چرا كه گردش و حركت آنها بر اساس حكمت است و نه هوا و هوس!

منظور از كسانى كه در آسمانها و زمين مى باشند، فرشتگان و جنّيان و آدميان مى باشند و علت تباهى آسمانها و زمين در اين صورت آن است كه اگر حق و عدالت پيرو هوا گردد، دليل و برهانهاى روشن، پوچ و بى اساس جلوه داده مى شود و اعتمادها و اطمينانها رخت بر مى بندد و هيچ وعده پاداش و يا هشدار كيفرى از خداى هستى پذيرفته نمى شود و ممكن است در آن صورت عدل خدا هم به ستم و بيداد تغيير يابد.

بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ

آرى، ما براى آنان چيزى فرو فرستاده ايم كه مايه شرف و افتخار، و وسيله عزت و سربلندى و آبروى آنان است؛ چرا كه اين پيامبر بزرگ از جامعه آنان است و قرآن نيز به زبان و لغت آنان فرود آمده است.

فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ.

امّا آنان از چيزى كه مايه شرافت و باعث سربلندى و افتخار آنان است روى مى گردانند و تن به خوارى و خفت مى سپارند.

پرتوى از آيات

آفتهاى دوازده گانه رشد و صعود جامعه ها و تمدّنها :

در آيات دهگانه اى كه گذشت قرآن شريف به چندين آفت از آفتهاى زندگى شايسته و بايسته و در خور شأن انسان كه باعث تباهى و انحطاط و سقوط فرد و خانواده و جامعه مى گردد، انگشت نهاده و با روشنگريهاى ويژه اش مردم را از اين آفت هاى رشد و تعالى و زندگى سعادتمندانه و خداپسندانه هشدار داده و از اين عوامل انحطاط و سقوط باز مى دارد.

اين آفت هاى چندگانه اى كه در اين آيات بدانها اشاره رفته و در چهره هاى گوناگون از آنها هشدار داده مى شود عبارتند از:

1 - آفت غفلت و بى خبرى؛(107)

2 - گناهكارى و بيدادگريى؛(108)

3 - خوشگذرانى و عياشى و بدمستى؛(109)

4 - واپسگرايى؛(110)

5 - تكبّر و سركشى در برابر حق؛(111)

6 - دورى جستن از پيام خدا و پيامبر او؛(112)

7 - عدم تدبّر و آينده نگرى؛(113)

8 - كتمان حقيقت؛(114)

9 - تهمت تراشى و تهمت پراكنى در ميدان زندگى و مبارزه؛(115)

10 - ناخوش داشتن حق و عدالت(116)

11 - هواپرستى و هوسبازى و خودكامگى(117)

12 - رويگردانى از آنچه مايه سربلندى و افتخار انسان است(118)

آرى اينها آفت هايى است كه در هر جامعه و تمدّنى ريشه دواند و جا باز كرد آن جامعه و مردم را - هر نام و عنوانى كه بر خود برگزينند و با هر بهانه و توجيهى به اين زشتكاريها دست يازند - سرانجام به انحطاط و سقوط خواهد كشاند. اين واقعيت افزون بر قرآن و روايات در رويدادهاى تلخ و دردناك تاريخ نيز به تابلو برده شده است.(119)